خانه » همه » مذهبی » ماجرای جانشینی پیامبر(ص) | شرایط امامت

ماجرای جانشینی پیامبر(ص) | شرایط امامت

جانشینی پیامبر(ص)

درباره خلافت و جانشینی پیامبر(ص) دو نظریه مختلف در بیان مسلمانان وجود دارد:
یک نظریه همان چیزی است که دانشمندان شیعه از قرآن و فرمایش‏ها و رفتار پیامبر(ص) استفاده کرده‌‏اند و آن این که خلافت یک منصب الهی است که از جانب خداوند به ‏شایسته‏‌ترین و داناترین فرد امت اسلامی داده می‌‏شود و به ‏عبارت دیگر فرق بین پیامبر و امام این است که پیامبر پایه‌گذار شریعت از طریق نزول وحی و دارنده‏ کتاب است ولی امام گرچه هیچکدام از این منصب ها را ندارد ولی ضمن اینکه عهده دار حکومت و زمامداری است بیان کننده و بازگو کننده‏ آن قسمت از دین است که پیامبر(ص)، بر اثر نبودن فرصت و یا نامساعد بودن شرایط، موفق به ‏بیان آن‏ها نشده و بیان آن‏ها را به ‏عهده‏ جانشینان خود نهاده است.
بنابراین، خلیفه از نظر شیعه، نه تنها حاکم وقت و زمامدار اسلام و مجری قوانین و حافظ حقوق و نگهبان مرزهای کشور است بلکه روشنگر نقطه های مبهم و مسائل دشوار مذهبی و تکمیل کننده آن قسمت از احکام و قوانین است که به ‏عللی به ‏وسیله بنیانگذار دین بیان نشده است.
امّا خلافت از نظر دانشمندان اهل تسنّن یک منصب عرفی و عادی است و هدف از این مقام جز حفظ کیان ظاهری و شئون مادی مسلمانان چیزی نیست[1]، خلیفه وقت از طریق مراجعه به ‏افکار عمومی برای اداره‏ امور سیاسی و قضایی و اقتصادی انتخاب می ‏شود و شئون دیگر و بیان آن قسمت از احکامی که در زمان پیامبر(ص) مجمل مطرح شده و نیاز به‏ توضیح دارد، به‏ عهده‏ علما و دانشمندان اسلام است.
بنابراین اختلاف نظر در حقیقت خلافت، دو جناح مختلف در میان مسلمانان پدید آمد و آنان به‏ دو دسته تقسیم شدند و تا به ‏امروز این اختلاف باقی است.
بنا بر نظریه اوّل «نظریه شیعه» امام در قسمتی از شئون، با پیامبر شریک و یکسان است و شرایطی که برای پیامبری لازم است برای امامت نیز لازم است و آن شرایط عبارتند از:
1. همان طوری که پیامبر باید معصوم باشد یعنی در تمام دوران عمرش گناه نکرده و در بیان احکام و حقایق دین و پاسخ به ‏پرسش‏های مذهبی مردم دچار خطا و اشتباه نشود، امام نیز باید چنین باشد و دلیل هر دو یکی است.
2. پیامبر باید داناترین فرد نسبت به‏ شریعت باشد و هیچ نکته ای از نکات مذهب بر او مخفی نباشد، امام نیز، از آنجا که تکمیل کننده ‏ی دین و بیان کننده ‏ی آن است باید داناترین فرد نسبت به‏ احکام و مسائل دین باشد.
3. نبوّت مقامی است انتصابی نه انتخابی و پیامبر را باید خدا معّرفی کند و از طرف او به‏ مقام نبوّت نصب گردد زیرا تنها اوست که معصوم را از غیر معصوم تمییز می‏ دهد. امامت نیز از این جهت همچون نبوّت است یعنی خلیفه‏ ی پیامبر را نیز می‏ باید خداوند معیّن فرماید.
این شرایط سه گانه همانطور که در پیامبر معتبر است در جانشین او نیز معتبر است.
ولی بنابر نظریه دوّم هیچ یک از شرایط نبوّت در امامت لازم نیست، نه عصمت لازم است، نه عدالت، نه علم، نه احاطه‏ ی بر شریعت، نه انتصاب، نه ارتباط با عالم غیب، بلکه کافی است که خلیفه و امام در سایه‏ ی هوش خود و مشاوره‏ با سایر مسلمانان، بتواند شکوه و کیان اسلام را حفظ کند و با اجرای قوانین جزایی امنیّت را برقرار کند و غیر مسلمانان را به ‏وسیله جهاد به ‏اسلام دعوت کند و بدین وسیله در گسترش اسلام بکوشد.
البته این بحث که آیا جانشین پیامبر باید از سوی خداوند منصوب شده باشد یا به ‏انتخاب مردم است، یک بحث اعتقادی است و در جای خود دلیل های دو طرف کاملاً مطرح شده و برای کسانی که بخواهند پیگیری کنند راه باز است.
ولی ما در این جا صرفنظر از دلیل های دو طرف، می‏ خواهیم بر اساس محاسبات اجتماعی بررسی کنیم و ببینیم شرایطی را که آن روزها بر اسلام و جهان حاکم بود، بر اساس آن شرایط، حفظ دین و قوانین شرع با کدام یک از دو نظریه مطرح شده امکان دارد.
بدون تردید اگر کسی اوضاع اجتماعی و فرهنگی و مخصوصاً سیاسی زمان پیامبر(ص) را در نظر بگیرد حتماً به‏ این نتیجه می‌‏رسد که می ‏بایست خود پیامبر(ص) در حال حیات خویش، مشکل جانشینی را حل کند و آن را به ‏انتخاب امت واگذار نکند و سیاست خارجی و داخلی اسلام در عصر رسالت ایجاب می‏ کند که جانشین پیامبر(ص) به ‏وسیله‏ ی خدا و از طریق خود پیامبر(ص) تعیین شود، زیرا جامعه اسلامی پیوسته از ناحیه‏ یک مثلث «روم و ایران و منافقان داخلی» در زمان رسول خدا(ص) به‏ جنگ و فساد و ایجاد اختلاف تهدید می ‏شد و حتماً مصالح امت ایجاب می‏ کرد که پیامبر(ص) با تعیین رهبری سیاسی، همه امت را در برابر دشمن خارجی در برابر صف واحدی قرار دهد و زمینه‏ نفوذ دشمن و تسلط او را (که اختلافات داخلی نیز به ‏آن کمک می‌کرد) از بین ببرد.

اینک توضیح این مطلب:
یک ضلع از این مثلث را امپراتوری روم تشکیل می‌‏داد این قدرت بزرگ در شمال جزیره مستقر بود و پیوسته فکر پیامبر(ص) را به‏ خود مشغول می داشت و آن حضرت تا لحظه مرگ از فکر روم بیرون نرفت، نخستین برخورد نظامی مسلمانان با ارتش مسیحی روم در سال هشتم هجری در سرزمین فلسطین رخ داد، این برخورد به ‏شهادت سه فرمانده بزرگ اسلام، یعنی جعفر طیار، زیدبن حارثه و عبدالله بن رواحه و شکست ناگوار ارتش اسلام منتهی شد.
عقب نشینی سپاه اسلام در برابر سپاه کفر موجب جرأت ارتش قیصر شد و هر لحظه بیم آن می‏‌رفت که مرکز حکومت نوپای اسلامی مورد تاخت و تاز قرار گیرد. از این جهت، پیامبر(ص) در سال نهم هجرت با سپاه سنگینی به‏ سوی کرانه های شام حرکت کرد تا هر نوع برخورد نظامی را شخصاً رهبری کند، در این سفر سراسر رنج و زحمت، ارتش اسلام توانست حیثیت خود را باز یابد و حیات سیاسی خود را تجدید کند. امّا این پیروزی نسبی پیامبر(ص) را قانع نساخت و چند روز پیش از رحلت خود ارتش اسلام را به ‏فرماندهی اسامۀ بن زید مأمور کرد که به ‏کرانه های شام بروند و در صحنه حضور یابند.
ضلع دوّم مثلث، امپراتوری ایران بود، می‏ دانید که خسرو ایران از شدّت خشم، نامه‏ پیامبر(ص) را پاره کرد و سفیر پیامبر(ص) را با اهانت از کاخ و کشور بیرون کرده بود و حتی به ‏استاندار یمن نوشته بود که پیامبر(ص) را دستگیر کند و در صورت امتناع او را بکشد.
خسرو پرویز اگرچه در زمان رسول خدا(ص) درگذشت، امّا موضوع استقلال ناحیه‏ یمن (که مدّت ها مستعمره‏ ایران بود) از چشم انداز خسروان ایران دور نبود و هرگز کبر و نخوت به سیاستمداران ایران اجازه نمی داد که وجود چنین قدرتی را تحمّل کنند.
خطر سوّم خطر منافق بود که پیوسته به‏ صورت ستون پنجم در میان مسلمانان در تلاش بودند. تا آنجا که قصد جان پیامبر(ص) را کرده، می ‏خواستند او را در راه تبوک به ‏مدینه ترور کنند، گروهی از آنان با خود زمزمه می ‏کردند که با مرگ رسول خدا(ص) نهضت اسلامی پایان می‌‏گیرد و همگی آسوده می‌‏شوند، قرآن کریم در سوره طور آیه های «30 تا 32» به ‏این مطلب اشاره فرموده است.
پس از درگذشت پیامبر(ص) ابوسفیان دست به ‏ترفند شومی زد و خواست از طریق بیعت با حضرت علی(ع) مسلمانان را به ‏صورت دو جناح رو در روی هم قرار دهد و از آب گل آلود استفاده کند. امّا حضرت علی(ع) که از نیّت پلید او آگاه بود دست رد به ‏سینه او زد و گفت: به‏ خدا سوگند، تو جز ایجاد فتنه و فساد، هدف دیگری نداری و تنها امروز نیست که می‏‌خواهی آتش فتنه بیفروزی، بلکه مکرّر خواسته ای شر به‏ پا کنی، بدان که مرا نیازی به ‏تو نیست.

[2]قدرت تخریبی منافقان به‏ حدّی بود که قرآن بارها از آن‏ها در سوره های آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، محمّد(ص)، فتح، مجادله، حدید، منافقین و حشر یاد می‏‌کند.
آیا با وجود چنین دشمنان نیرومندی که در کمین اسلام نشسته بودند، صحیح بود که پیامبر(ص) برای جامعه‏ نوبنیاد اسلامی پس از خود، رهبری دینی و سیاسی و… تعیین نکند؟ محاسبات اجتماعی به ‏روشنی معلوم می‌‏دارد که پیامبر(ص) باید با تعیین رهبر از بروز هر نوع اختلاف پس از خود جلوگیری می‌‏کرد و با پدید آوردن یک خط دفاعی محکم و استوار وحدت اسلامی را بیمه می‌‏ساخت. پیشگیری از هر نوع حادثه ناگوار و اینکه پس از درگذشت رسول خدا(ص) هر گروهی نگوید باید امیر از ما باشد جز با تعیین رهبر امکان‌پذیر نبود.
این محاسبه اجتماعی ما را به‏ درستی و استواری نظریه «انتصابی بودن مقام رهبری پس از پیامبر(ص)» هدایت می‌‏کند. شاید به ‏این جهت و جهات دیگر بود که پیامبر(ص) از نخستین روزهای بعثت تا واپسین دم حیات، مکرراً مسئله جانشینی را مطرح می ‏کرده و جانشین خود را هم از آغاز رسالت و هم در پایان آن، معیّن کرده است.
آن حضرت، نه تنها در آغاز رسالت بلکه به ‏مناسبت های مختلف، در سفر و حضر به ‏ولایت و جانشینی حضرت علی(ع) تصریح کرده است، ولی هیچ یک آن‏ها از نظر عظمت و صراحت و قاطعیّت به‏ پای «حدیث غدیر» نمی رسد، در مطلب بعدی، واقعه غدیر را به ‏تفصیل ذکر می‏ کنیم.

خودآزمایی

1- درباره خلافت و جانشینی پیامبر(ص) چه نظریه‌هایی وجود دارد؟ شرح دهید.
2- شرایطی که برای امامت لازم است را بیان کنید.

پی نوشت ها

[1] ـ مقدمه تاریخ إبن خلدون،ص 191
[2] ـ الکامل فی التاریخ، إبن اثیر، ج 2 ،ص 220

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله علی تهرانی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد