۱۳۹۹/۰۱/۲۷
–
۷۴۳ بازدید
سلام علیکم.
درباره آن سه نفری که در زمان پیامبر از جنگ امتناع کردند و سپس توسط مردم مورد تحریم قرار گرفتند،و آن دو نفرهم بعد از مدتی که تحت فشار قرار گرفتند،توبه کردند،توضیح بفرمایید.
آیا دیگر کسی نبود که مورد تنبیه قرار گیرد و چرا آنها فقط مورد سرزنش قرار گرفتند؟
در باره تخلف از غزوه تبوک این مقاله از سایت ویکی فقه را ملاحظه کنید :
متخلفان از غزوه تبوک
هنگامی که کاروان قبطیان از شام به مدینه بازگشتند و خبر آوردند که پادشاه روم تجهیزلشکر کرده و قبایل چندی نیز به وى پیوسته و آهنگ هجوم به مدینه را دارند پیامبر اکرام دررجب سال نهم دستور بسیج عمومی برای غزوه تبوک صادر نمود .
در این میان تعدادی که خود نیز به چند دسته تقسیم میشدند از شرکت در غزوه و جهاد در راه خدا، سر باز زدند . قرآن کریم آیاتی چند از خود را به این گروه های متخلف اختصاص داده است.
آیات الهی در باره متخلفان
خداوند از اجازه ریاکارانه منافقان متخلف از جنگ تبوک، برای شرکت جستن در جنگهای آینده خبر داده است.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج ف قل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین. [۱]هر گاه خداوند تو را بسوی گروهی از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید! »
شک نیست که اگر این گروه از منافقان، پس از تخلف، پشیمان میشدند و توبه میکردند، و سپس برای شستشوی گناه سابق خود پیشنهاد در میدانهای جهاد دیگر داشتند، خدا از آنها میپذیرفت، و پیامبر ص دست رد به سینه آنها نمیگذارد، بنا بر این معلوم میشود که این پیشنهاد نیز یک نوع شیطنت و کار منافقانه بوده است، و به اصطلاح تاکتیکی بوده برای استتار چهره زشت خود و ادامه به اعمال سابق. [۲] تلاش در پوشش تخلف
برخی از اشراف و توانمندان برای شرکت نکردن در جنگ تبوک، با استیذان از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تلاش در پوشش کار خود داشتند.
انما السبیل علی الذین یستـذنونک وهم اغنیآء رضوا بان یکونوا مع الخوالف وطبع الله علی قلوبهم فهم لایعلمون. [۳]راه مؤاخذه تنها به روی کسانی باز است که از تو اجازه میخواهند در حالی که توانگرند (و امکانات کافی برای جهاددارند) آنها راضی شدند که با متخلفان و کودکان و بیماران بمانند و خداوند بر دلهایشان مهر نهاده به همین جهت چیزی نمیدانند!
این آیه، حال گروهی دیگر را شرح میدهد یعنی آنها که به هیچوجه در پیشگاه خدا معذور نبوده و نخواهند بود، و میفرماید: ” راه مؤاخذه و مجازات تنها به روی کسانی گشوده است که از تو اجازه میخواهند در جهاد شرکت نکنند در حالی که امکانات کافی و وسائل لازم برای این کار در اختیار دارند و کاملا بی نیازند” (انما السبیل علی الذین یستاذنونک و هم اغنیاء).
سپس اضافه میکند: ” این ننگ برای آنها بس است که راضی شدند با افراد ناتوان و بیمار و معلول در مدینه بمانند و از افتخار شرکت در جهاد محروم گردند” (رضوا بان یکونوا مع الخوالف).
و این کیفر نیز آنها را بس که خداوند قدرت تفکرو ادراک را از آنها به خاطر اعمال زشتشان گرفته” و بر دلهایشان مهر نهاده و به همین دلیل چیزی نمیدانند”[۴] ایمان نداشتن متخلفان
متخلفان از جنگ تبوک، گروهی بی ایمان بودند.
لایستـذنک الذین یؤمنون بالله والیوم الاخر ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم والله علیم بالمتقین• انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین. [۵] آنها که به خدا و روز جزا ایمان دارند، هیچ گاه برای ترک جهاد (در راه خدا) با اموال و جانهایشان، از تو اجازه نمیگیرند و خداوند پرهیزگاران را میشناسد. • تنها کسانی از تو اجازه (این کار را) میگیرند که به خدا و روز جزا ایمان ندارند، و دلهایشان با شک و تردید آمیخته است آنها در تردید خود سرگردانند• اگر آنها (راست میگفتند، و) اراده داشتند که (بسوی میدان جهاد) خارج شوند، وسیلهای برای آن فراهم میساختند! ولی خدا از حرکت آنها کراهت داشت از این رو (توفیقش را از آنان سلب کرد و) آنها را (از جهاد) باز داشت و به آنان گفته شد: «با «قاعدین»و پیران و بیماران بنشینید• اگر آنها همراه شما (بسوی میدان جهاد) خارج میشدند، جز اضطراب و تردید، چیزی بر شما نمیافزودند و بسرعت در بین شما به فتنه انگیزی (و ایجاد تفرقه و نفاق) میپرداختند و در میان شما، افرادی (سست و ضعیف) هستند که به سخنان آنها کاملا گوش فرامی دهند و خداوند، ظالمان را میشناسد.
در آیات فوق یکی دیگر از نشانههای کذب ودروغ آنها را بیان کرده و در حقیقت بحثی را که در آیات قبل گذشت و فرمود و الله یعلم انهم لکاذبون تکمیل میکند و میگوید: ” اینها اگر راست میگویند و آماده شرکت در جهادند و تنها منتظر اذن تواند میبایست همه وسائل جهاد را ازسلاح و مرکب و هر چه در توان دارند فراهم ساخته باشند” در حالی که هیچگونه آمادگی در آنها دیده نمیشود (و لو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة).
” اینها افراد تاریکدل و بی ایمانی هستند که خدا از شرکت آنها در میدان پر افتخار جهاد کراهت دارد لذا توفیق خود را از آنها سلب کرده و آنان را از حرکت باز داشته است[۶] متخلفان شاخص
سه نفر از مسلمانان کعب و مرارة بن ربیع و هلال بن امیه از حضور در جنگ تبوک تخلف کردند.
وعلی الثلـثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم. [۷](همچنین) آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد (حتی) در وجود خویش، جایی برای خود نمییافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز بسوی او نیست سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است
علی بن حمزه میگوید: از امام صادق علیهالسّلام درباره قول خدا «و علی الثلاثة…» سؤال کردم، این سه نفر چه کسانی هستند؟ فرمود: کعب،مرارة بن ربیع و هلال بن امیه .[۸][۹] آسایش طلبی متخلفان
متخلفان غزوه تبوک آسایش طلب بودند.
خداوند نسبت به روحیه مادی و آسایش طلبی متخلفان از جنگ تبوک افشاگری نموده است.
لو کان عرضا قریبا وسفرا قاصدا لاتبعوک ولـکن بعدت علیهم الشقة وسیحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معکم یهلکون انفسهم والله یعلم انهم لکـذبون. [۱۰] (اما گروهی از آنها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک (و در دسترس)، و سفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی میکنند ولی (اکنون که برای میدان تبوک،) راه بر آنها دور (و پر مشقت) است، (سرباز میزنند) و بزودی به خدا سوگند یاد میکنند که: «اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت میکردیم! » (آنها با این اعمال و این دروغها، در واقع) خود را هلاک میکنند و خداوند میداند آنها دروغگو هستند!
و معنای آیه این است که: اگر تو ایشان را به کاری دعوت میکردی که نفع مالی مسلم و نقدی میداشت. و به دست آوردنش هم آسان میبود بطور مسلم تو را اجابت میکردند و با تو بیرون میآمدند تا به طمع خود برسند و غنیمتی که وعده داده بودی به چنگ آورند، و لیکن تو ایشان را به سفری دور و دراز و کاری دشوار دعوت کردی، و لذا در باره آن تثاقل ورزیدند.
و بزودی بعد از آنکه از جنگ برگشتید و ایشان را در تخلفشان سرزنش کردید به خدا سوگند خواهند خورد که اگر ما استطاعت میداشتیم با شما میآمدیم، اینها با این طریقهای که در امرجهاد اتخاذ کردهاند که هر وقت آسان و پر درآمد بود شرکت کنند و هر وقت دور و پر مشقت بود تخلف نموده و عذرها و سوگند دروغین بیاورند خود را هلاک خواهند کرد، و خدا میداند که در سوگندشان دروغگویند. و ممکن هم هست که جمله” یهلکون انفسهم” تنها مربوط به سوگند دروغین ایشان باشد. [۱۱]متخلفان غزوه تبوک، دارای روحیه آسایش طلبی بودند.
لو کان عرضا قریبا وسفرا قاصدا لاتبعوک ولـکن بعدت علیهم الشقة وسیحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معکم یهلکون انفسهم والله یعلم انهم لکـذبون. [۱۲](اما گروهی از آنها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک (و در دسترس)، و سفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی میکنند ولی (اکنون که برای میدان تبوک،) راه بر آنها دور (و پر مشقت) است، (سرباز میزنند) و بزودی به خدا سوگند یاد میکنند که: «اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت میکردیم! » (آنها با این اعمال و این دروغها، در واقع) خود را هلاک میکنند و خداوند میداند آنها دروغگو هستند!
فرح المخلفون بمقعدهم خلـف رسول الله وکرهوا ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم فی سبیل الله وقالوا لاتنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون. [۱۳]آنان که در خانه نشستهاند و از همراهی با رسول خدا تخلف ورزیدهاند خوشحالند. جهاد با مال و جان خویش را، در راه خدا، ناخوش شمردند و گفتند: در هوای گرم به جنگ نروید. اگر میفهمند بگو: گرمای آتشجهنم بیشتر است
معنای آیه این است: منافقین که تو آنان را بعد از رفتنت بجای گذاشتی خوشحال شدند که با تو بیرون نیامدند و تو را مخالفت کردند، و یا بعد از تو بیرون نیامدند، و کراهت داشتند از اینکه با مال و جانهای خود در راه خدا جهاد کنند. . [۱۴]آمرزش متخلفان
رحمت و غفران الهی، شامل سه نفر از مسلمانان متخلف جنگ تبوک گشت.
وءاخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صــلحا وءاخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم. [۱۵]و گروهی دیگر به گناه خود اعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهای زشت آمیختهاند. شاید خدا توبه شان را بپذیرد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است
بر اساس یکی از نقلها آیه یاد شده، درباره سه نفر از انصار که به هنگام خروج پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از شرکت در غزوه تبوک خودداری کردند، نازل شده است.
[۱۶]وعلی الثلـثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم. [۱۷](همچنین) آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد (حتی) در وجود خویش، جایی برای خود نمییافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز بسوی او نیست سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است
شان نزول
این درباره کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و هلال بن امیة نازل شد که آنان از رفتن به تبوک خود داری کردند اما نه از روی نفاق بلکه از روی تنبلی، و سپس پشیمان گشتند. و چون رسول خدا – صلی الله علیه و آله- بمدینه باز گشت بنزد آن حضرت آمده عذر خواهی کردند ولی رسول خدا پاسخشان را نداد و بمسلمانان نیز دستور داد با آنها سخن نگویند، مردم نیز حتی کودکان خردسال به پیروی از دستور رسول خدا از آنها کناره گرفتند، زنانشان که چنان دیدند بنزد رسول خدا آمده گفتند: ما نیز از آنها کناره گیری کنیم؟ حضرت فرمود: نه، ولی مواظب باشید آنها با شما نزدیکی نکنند، این جریان سبب شد که شهرمدینه بر آن سه نفر تنگ شود و از اینرو از شهر بیرون رفته بکوهها پناه بردند، و خانوادههای آنها غذا برایشان میبردند ولی با آنها سخن نمیگفتند، چند روزی بر این منوال گذشت و آن سه نفر پهلوی یکدیگر بسر میبردند تا اینکه یکی از آنها گفت: مردم که از ما بریدهاند و کسی با ما سخن نمیگوید خوبست ما هم از یکدیگر جدا شویم و بدنبال این سخن آن سه نفر نیز از هم جدا شده هر یک بسویی رفت و پنجاه روز تمام بدینحال بسر بردند و بدرگاه خدای تعالی زاری وتضرع و توبه کردند تا اینکه خداوند توبه شان را پذیرفت و این آیه در شانشان نازل شد. [۱۸]استهزاگری متخلفان
متخلفان غزوه تبوک، استهزا کننده خدا و آیات الهی و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بودند.
یحذر المنـفقون ان تنزل علیهم سورة تنبئهم بما فی قلوبهم قل استهزءوا ان الله مخرج ماتحذرون• ولـئن سالتهم لیقولن انما کنا نخوض ونلعب قل ابالله وءایـته ورسوله کنتم تستهزءون[۱۹][۲۰]منافقان میترسند که مباد از آسمان در باره آنها سورهای نازل شود و از آنچه در دل نهفتهاند با خبرشان سازد. بگو: مسخره کنید، که خدا آنچه را که از آن میترسید آشکار خواهد ساخت
منافقان میترسند که بر ضد آنها سورهای نازل شود، و آنان را به آنچه در دل دارند آگاه سازد” (یحذر المنافقون ان تنزل علیهم سورة تنبئهم بما فی قلوبهم).
ولی عجیب اینکه بر اثر شدت لجاجت و دشمنی باز هم دست از استهزاء و تمسخر نسبت به کارهای پیامبر ص برنمی داشتند، لذا خداوند در پایان این آیه به پیامبرش میگوید” به آنها بگو: هر چه میخواهید استهزاء کنید، اما بدانید خدا آنچه را از آن بیم دارید آشکار میسازد، و شما رارسوا میکند[۲۱]اعتذار متخلفان
متخلفان به سوگند دروغین، به علت نداشتن قدرت برای حضور در جنگ تبوک متوسل شدند.
لو کان عرضا قریبا وسفرا قاصدا لاتبعوک ولـکن بعدت علیهم الشقة وسیحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معکم یهلکون انفسهم والله یعلم انهم لکـذبون• عفا الله عنک لم اذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا وتعلم الکـذبین. [۲۲][۲۳] (اما گروهی از آنها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک (و در دسترس)، و سفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی میکنند ولی (اکنون که برای میدان تبوک،) راه بر آنها دور (و پر مشقت) است، (سرباز میزنند) و بزودی به خدا سوگند یاد میکنند که: «اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت میکردیم! » (آنها با این اعمال و این دروغها، در واقع) خود را هلاک میکنند و خداوند میداند آنها دروغگو هستند! • خدایت عفو کند. چرا به آنان اذن ماندن دادی؟ میبایست آنها که راست میگفتند آشکار شوند و تو دروغگویان را هم بشناسی.
خداوند از عذرتراشی متخلفان از جنگ تبوک، پس از بازگشت مؤمنان مجاهد خبر داده است
یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نؤمن لکم قد نبانا الله من اخبارکم..[۲۴]چون شما به نزدشان بازگردید، میآیند و عذر میآورند. بگو: عذر میاورید گفتارتان را باور نداریم که خدا ما را از اخبار شما آگاه کرده است.
و معنای آیه این است: منافقان در موقعی که ازجنگ برگردی نزدت آمده، عذرخواهی میکنند، توای محمد، به ایشان بگو نزد ما عذر نیاورید، برای اینکه ما شما را در عذری که میخواهید هرگز تصدیق نمیکنیم، زیرا خداوند ما را به پارهای از اخبار شما خبر داده که بر نفاق شما دلالت دارد و میرساند که شما در این عذر خواهیتان دروغ میگوئید و به زودی عمل شما ظاهر میشود، ظهوری که برای خدا و رسول مشهود باشد، آن گاه در قیامت باز میگردید بسوی خدایی که غیب و شهادت را میداند، و او به شما حقیقت اعمالتان را نشان میدهد. [۲۵]نپذیرفتن عذر متخلفان
پیامبر صلیاللهعلیهوآله با اظهار عدم اعتماد به منافقان مامور به عدم پذیرش عذر گشت.
یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نؤمن لکم قد نبانا الله من اخبارکم وسیری الله عملکم ورسوله ثم تردون الی عــلم الغیب والشهـدة فینبئکم بما کنتم تعملون. [۲۶]چون شما به نزدشان بازگردید، میآیند و عذر میآورند. بگو: عذر میاورید گفتارتان را باور نداریم که خدا ما را از اخبار شما آگاه کرده است. زودا که خدا و پیامبرش به اعمال شما خواهند رسید. آن گاه شما را نزد آن خداوندی که دانای نهان و آشکار است میبرند تا از نتیجه اعمالتان آگاهتان سازد.
متخلفان جنگ تبوک در اعتذار از مؤمنان، برای دوری از تعرض به آنان به سوگند دروغ متوسل شدند.
سیحلفون بالله لکم اذا انقلبتم الیهم لتعرضوا عنهم فاعرضوا عنهم انهم رجس وماوهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون. [۲۷]چون به نزدشان باز گردید، برایتان سوگند میخورند تا از خطایشان درگذرید. از ایشان اعراض کنید که مردمی پلیدند و به خاطر اعمالشان جای در جهنم دارند.
سوگند میخورند تا علاوه بر آن، شما را از خود راضی هم بکنند، و شما مقصود اولی ایشان را عملی بکنید یعنی متعرضشان نشوید، برای اینکه ایشان پلیدند، و برای ایمان و آن قداست و طهارتش سزاوار نیست که متعرض پلیدیهای نفاق و دروغ و قذارت کفر و فسق گردید، و لیکن مقصود دومی ایشان را به هیچ وجه عملی نکنید و بدانید که اگر هم شما از آنها راضی شوید خداوند از آنها برای آن فسقی که دارند راضی نخواهد شد، و خداوند از مردم فاسق راضی نمیشود.
پس، منظور این است که: اگر شما از ایشان راضی شوید از کسانی راضی شدهاید که خداوند از ایشان راضی نیست، و رضایت شما بر خلاف خوشنودی خداست.28
اعراض از متخلفان
مسلمانان موظف به اعراض از متخلفان غزوه تبوک به خاطر پلیدی آنان بودند.
سیحلفون بالله لکم اذا انقلبتم الیهم لتعرضوا عنهم فاعرضوا عنهم انهم رجس وماوهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون. [۲۹]چون به نزدشان باز گردید، برایتان سوگند میخورند تا از خطایشان درگذرید. از ایشان اعراض کنید که مردمی پلیدند و به خاطر اعمالشان جای در جهنم دارند.
آنها تقاضای اعراض دارند، اما اعراض به معنی” گذشت” شما هم اعراض کنید ولی به معنی”تکذیب و انکار” و این دو تعبیر مشابه با دو معنی کاملا متضاد لطافت و زیبایی خاصی دارد که بر اهل ذوق پوشیده نیست.
سپس به عنوان تاکید و توضیح و بیان دلیل میفرماید: ” چرا که آنها موجوداتی پلیدند”، و باید از چنین موجودات پلیدی صرف نظر کرد[۳۰]افشای چهره متخلفان
ماهیت فساد انگیزی و فتنه جویانه متخلفان از جنگ تبوک، دلیل کراهت و ناخوشایندی خداوند از شرکت آنان در جنگ بود.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین. [۳۱]کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تورخصت میخواهند• اگر میخواستند که به جنگ بیرون شوند برای خویش ساز و برگی آماده کرده بودند، ولی خدا بسیج آنان را ناخوش داشت و از جنگشان باز داشت و به ایشان گفته شد که همراه کسانی که باید در خانه بنشینند در خانه بنشینید. • اگر با شما به جنگ بیرون آمده بودند، چیزی جز اضطراب به شما نمیافزودند، و تا فتنه انگیزی کنند و برای دشمنان به جاسوسی پردازند در میان شما رخنه میکردند، و خدا به ستمکاران آگاه است.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مامور افشای چهره منافقان و اعلام عدم حضور قطعی آنان با او در هیچ جنگی، پس از جنگ تبوک بود.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین. [۳۲]اگر خدا تو را از جنگ بازگردانید و با گروهی از ایشان دیدار کردی و از تو خواستند که برای جنگ دیگر بیرون آیند، بگو: شما هرگز با من به جنگ بیرون نخواهید شد و همراه من با هیچ دشمنی نبرد نخواهید کرد، زیرا شما از نخست به نشستن در خانه خشنود بودهاید. پس اکنون هم با آنان که از فرمان تخلف کردهاند در خانه بمانید.
یعنی پیامبر ص باید آنها را برای همیشه مایوس کند، و روشن سازد که به اصطلاح حنایشان دیگر رنگی نخواهد داشت و کسی فریبشان را نخواهد خورد، و این گونه دامها را چه بهتر که برچینند و به جای دیگری ببرند که در اینجا کسی دیگر به دامشان نخواهد افتاد!.
ذکر این نکته نیز لازم است که جمله طائفه منهم (گروهی از ایشان) نشان میدهد که همه آنان حاضر نبودند از این طریق وارد شوند و پیشنهادشرکت در جهاد دیگری را عرضه بدارند، شاید به خاطر اینکه بعضی بقدری رسوا و شرمنده بودند که حتی حاضر به حضور در محضر پیامبر ص و چنین پیشنهادی نمیشدند.
سپس دلیل عدم قبول پیشنهاد آنها را چنین بیان میکند: ” شما برای نخستین بار راضی شدید که از میدان جهاد کناره گیری کنید و در خانهها بنشینید، هم اکنون نیز به متخلفان بپیوندید، و با آنها در خانهها بنشینید[۳۳]اقرار متخلفان
برخی از گناهکاران و متخلفان جنگ تبوک، به زشتی عمل خویش اقرار کردند.
وءاخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صــلحا وءاخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم. [۳۴]و گروهی دیگر به گناه خود اعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهای زشت آمیختهاند. شاید خدا توبه شان را بپذیرد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است
بر اساس یکی از نقلها آیه یاد شده، درباره سه نفر از انصار که به هنگام خروج پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از شرکت در غزوه تبوک خودداری کردند، نازل شده است.[۳۵]سه فرد متخلف از جنگ تبوک، اذعان به ناگزیری خود، از پناه جویی به خداوند کردند.
وعلی الثلـثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه..[۳۶] (همچنین) آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد (حتی) در وجود خویش، جایی برای خود نمییافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز بسوی او نیست سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تاتوبه کنند خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است
شان نزول
ابو حمزه ثمالی گوید: اینان سه نفر از انصار بودند بنام های: ابو لبابة بن عبد المنذر ، و ثعلبة ودیعة،و اوس بن حذام که از رفتن با رسول خدا- صلی الله- علیه و آله- به تبوک خودداری و تخلف کردند، و چون آیاتی را که درباره متخلفین از آن حضرت نازل شد شنیدند یقین بهلاکت خود کرده و خود را بستون های مسجد مدینه بستند و هم چنان بودند تا وقتی که آن حضرت از تبوک بازگشت جویای حال آنها شد، بدو گفتند: اینان خود را بستون های مسجد بسته و قسم خوردهاند خود را باز نکنند تا رسول خدا – صلی الله علیه و آله- بدست خود آنان را باز کند، حضرت فرمود:
من نیز قسم میخورم که آنها را باز نکنم تا دستوری درباره شان برسد. و چون این آیه نازل شد حضرت بمسجد آمده آنها را باز کرد، آن سه نفر رفتند و اموال خویش را بنزد رسول خدا- صلی الله علیه و آله- آورده گفتند: این اموال ما است که ما را از آمدن با تو بازداشت اکنون آنها را بگیر و صدقه بده.
رسول خدا- صلی الله علیه و آله- فرمود: دستوری درباره آنها بمن نرسیده، تا اینکه آیه (بعدی): «خذ من اموالهم صدقة…» نازل شد. [۳۷]انفاق متخلفان
برخی از متخلفان جنگ تبوک، برای انفاق مال به جای رفتن به جهاد آمادگی خود را اعلام کردند.
قل انفقوا طوعا او کرها لن یتقبل منکم انکم کنتم قوما فـسقین. [۳۸]بگو: خدا از شما نمیپذیرد، چه از روی رضا انفاق کنید چه از رویکراهت، زیرا مردمی نافرمان هستید.
آیه مزبور به قرینه آیات قبل میتواند در رابطه با منافقان متخلف از جنگ تبوک باشد.
و معنای آیه این است که: ما جلو شما را از انفاق نگرفتهایم، چه به طوع و رغبت انفاق کنید و چه به رودربایستی و کراهت. علیای حال، انفاق شما کار لغو و بی فائدهای است، زیرا خداوند بخاطر اینکه شما مردمی فاسقید انفاقتان را قبول نمیکند. آری، بحکم خداوند:
” انما یتقبل الله من المتقین” [۳۹]عمل نیک را تنها از پرهیزکاران میپذیرد، البته ناگفته نماند که” تقبل” از” قبول” رساتر است. [۴۰]دلیل رد انفاق متخلفان
انفاق متخلفان از غزوه تبوک، به دلیل فسق و کفر آنها به خدا و رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبول نشد.
قل انفقوا طوعا او کرها لن یتقبل منکم انکم کنتم قوما فـسقین• وما منعهم ان تقبل منهم نفقـتهم الا انهم کفروا بالله وبرسوله ولایاتون الصلوة الا وهم کسالی ولاینفقون الا وهم کـرهون. [۴۱][۴۲]بگو: خدا از شما نمیپذیرد، چه از روی رضا انفاق کنید چه از روی کراهت، زیرا مردمی نافرمان هستید. • هیچ چیز مانع قبول انفاقهایشان نشده مگر آنکه به خدا و پیامبرش ایمان نیاوردهاند و جز با بی میلی به نماز حاضر نمیشوند و جز به کراهت انفاق نمیکنند
روشن است که”فسق” در اینجا یک گناه ساده و معمولی نیست زیرا ممکن است انسان مرتکب گناهی شود در عین حال عملی خالص نیز انجام دهد، بلکه منظور از آن کفر و نفاق و یا آلوده شدن انفاقهای آنها به ریا و تظاهر است.
و نیز هیچ مانعی ندارد که” فسق” در جمله بالا به مفهوم وسیع کلمه، شامل هر دو باشد چنان که آیه بعد نیز این قسمت را توضیح خواهد داد.
در آیه بعد بار دیگر عدم قبول انفاقات آنها را توضیح میدهد و میگوید: ” هیچ چیز مانع قبول انفاقات آنها نشده جز اینکه آنها به خدا و پیامبرش کافر شدهاند” و هر عملی توام با ایمانبه خدا و توحید نبوده باشد در پیشگاه خدا قبول نیست (و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم کفروا بالله و برسوله).
قرآن کرارا روی این مسئله تکیه کرده است که شرط پذیرش اعمال صالح ایمان است، حتی اگر عمل از روی ایمان سرزند و بعد از مدتی شخص عمل کننده راه کفر پیش گیرد عمل او” حبط” و نابود و بی اثر میشود[۴۳]نماز خواندن با کسالت و کراهت از انفاق، دلیل قبول نشدن انفاق متخلفان از غزوه تبوک بود.
قل انفقوا طوعا او کرها لن یتقبل منکم انکم کنتم قوما فـسقین• وما منعهم ان تقبل منهم نفقـتهم الا انهم کفروا بالله وبرسوله ولایاتون الصلوة الا وهم کسالی ولاینفقون الا وهم کـرهون. [۴۴][۴۵]بگو: خدا از شما نمیپذیرد، چه از روی رضا انفاق کنید چه از روی کراهت، زیرا مردمی نافرمان هستید. • هیچ چیز مانع قبول انفاقهایشان نشده مگر آنکه به خدا و پیامبرش ایمان نیاوردهاند و جز با بی میلی به نماز حاضر نمیشوند و جز به کراهت انفاق نمیکنند
مؤمنان واقعی را از نشاطی که به هنگام عبادتدارند و از میل و رغبتی که نسبت به اعمال نیک نشان میدهند و مخلصانه به دنبال آن میشتابند بخوبی میتوان شناخت.
همانگونه که به وضع منافقان از طرز انجام اعمالشان میتوان پی برد، زیرا معمولا از روی بی میلی و دلسردی و ناراحتی و کراهت اقدام به انجام کارخیر میکنند، گویی کسی به اجبار دست آنها را گرفته و کشان کشان به سوی کار خیر میبرد.
بدیهی است اعمال گروه نخست چون از عشقخدا سر میزند و با دلسوزی توام است همه آداب و مقرراتش رعایت میگردد، ولی اعمال گروه دوم چون از روی کراهت و بی میلی است ناقص و دست و پا شکسته و بیروح است، بنا بر این انگیزههای متفاوت آنها دو شکل متفاوت به اعمالشان میدهد. [۴۶]پلیدی متخلفان
متخلفان جنگ تبوک از جانب خداوند به پلیدی، متصف شدند.
یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نؤمن لکم قد نبانا الله من اخبارکم… • سیحلفون بالله لکم اذا انقلبتم الیهم لتعرضوا عنهم فاعرضوا عنهم انهم رجس وماوهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون. [۴۷][۴۸]چون شما به نزدشان بازگردید، میآیند و عذر میآورند. بگو: عذر میاورید گفتارتان را باور نداریم که خدا ما را از اخبار شما آگاه کرده است. زودا که خدا و پیامبرش به اعمال شما خواهند رسید. آن گاه شما را نزد آن خداوندی که دانای نهان و آشکار است میبرند تا از نتیجه اعمالتان آگاهتان سازد. • چون به نزدشان باز گردید، برایتان سوگندمیخورند تا از خطایشان درگذرید. از ایشان اعراض کنید که مردمی پلیدند و به خاطر اعمالشان جای در جهنم دارند.
در آیه قبلی میفرمود: این سوگند ایشان برای این است که بدین وسیله شما را از خود منصرف کنند، و اینک در این آیه میفرماید: سوگند میخورند تا علاوه بر آن، شما را از خود راضی هم بکنند، و شما مقصود اولی ایشان را عملی بکنید یعنی متعرضشان نشوید، برای اینکه ایشان پلیدند، و برای ایمان و آن قداست و طهارتش سزاوار نیست که متعرض پلیدیهای نفاق و دروغو قذارت کفر و فسق گردید، و لیکن مقصود دومی ایشان را به هیچ وجه عملی نکنید و بدانید که اگر هم شما از آنها راضی شوید خداوند از آنها برای آن فسقی که دارند راضی نخواهد شد، و خداوند از مردم فاسق راضی نمیشود.
پس، منظور این است که: اگر شما از ایشان راضی شوید از کسانی راضی شدهاید که خداوند از ایشان راضی نیست، و رضایت شما بر خلاف خوشنودی خداست، و برای هیچ مؤمنی سزاوار نیست از چیزی که مایه سخط و غضب خداست راضی شود. این نوع تعبیر در رساندن مطلب بلیغتر و رساتر است تا اینکه تصریح کند و بفرماید: از منافقین راضی نشوید.
[۴۹]پناه جویی متخلفان
متخلفان جنگ تبوک در جستجوی پناهگاه یا غار یا روزنهای بر روی زمین، برای گریختن بدانجا بودند.
لو یجدون ملجـا او مغـرت او مدخلا لولوا الیه وهم یجمحون. [۵۰]اگر پناهگاه یا غار یا نهان گاهی مییافتند، شتابان بدان جا روی میآوردند.
کلمه” ملجا” به معنای آن نقطهای است که آدمی بدان پناهنده و متحصن میشود، و کلمه” مغار” به معنای محلی است که انسان در آن فرو رفته، خود را از دیدگان پوشیده و پنهان میسازد، و نیز به معنای غاری است که در کوه میباشد. و کلمه” مدخل” از باب افتعال به معنای کوره راهی است که به زحمت بتوان درون آن شد، و کلمه” جماح” رد شدن و عبور کردن عابر است به سرعت، و بدون توجه به راست و چپ خود و بدون اینکه چیزی او را از حرکت باز بدارد،[۵۱]تحیر متخلفان
متخلفان جنگ تبوک، گروهی سرگردان ، گرفتار تردید و اضطراب و منافق بودند.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون. [۵۲]کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصت میخواهند
اینان در شک و تردید خود در رفت و آمد هستند، و معنای تردد: رفتن و بازگشتن بطور مکرر است، مانند تحیر (و سرگردانی) و منظور منافقانی هستند که بخاطر شک و تردیدشان درباره دین خدا و وعدهای که بمجاهدین داده درصدد تحصیل اجازه (برای تخلف از جنگ) بر آیند، و اگر اینان خلوصی در دل داشتند بنصرت خدا و پاداش نیک او اطمینان داشتند و بی آنکه بفکر تحصیل اجازه (برای تخلف از جنگ) بیفتند برای جهاد پیشقدم میشدند[۵۳]تداوم تخلف متخلفان
پذیرفته نشدن اعتذار متخلفان جنگ تبوک، علامت استمرار تخلفات آنان در آینده بود.
یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نؤمن لکم قد نبانا الله من اخبارکم..[۵۴]چون شما به نزدشان بازگردید، میآیند و عذر میآورند. بگو: عذر میاورید گفتارتان را باور نداریم که خدا ما را از اخبار شما آگاه کرده است.
این سلسله از آیات هم چنان پیرامون اعمال شیطانی منافقان سخن میگوید، و پرده از روی کارهایشان، یکی پس از دیگری، برمی دارد، و به مسلمانان هشدار میدهد فریب اعمال ریاکارانه و سخنان ظاهرا دلپذیر آنها را نخورند.
در آیه نخست میگوید: ” هنگامی که شما (از جنگ تبوک) به مدینه باز میگردید، منافقان به سراغ شما میآیند و عذر خواهی میکنند” (یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم).
از تعبیر یعتذرون که فعل مضارع است چنین برمی آید که قبلا خداوند پیامبر و مسلمانان را از این موضوع آگاه کرد که منافقان دروغگو، به عنوان عذر خواهی، به زودی نزد آنها خواهند آمد لذا طرز پاسخگویی آنها را نیز به مسلمانان تعلیم داد.
در اینجا روی سخن را به پیامبرش به عنوان رهبر مسلمین کرده، میگوید:
” به منافقان بگو عذر خواهی مکنید، ما هرگز به سخنان شما ایمان نخواهیم آورد”[۵۵]پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مامور اعلام عدم حضور قطعی متخلفان با او در هیچ جنگی، پس از جنگ تبوک شد.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین. از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید! »
آیه میگوید: ” هر گاه خداوند ترا به سوی گروهی از اینها بازگرداند و از تو اجازه بخواهند که در میدان جهاد دیگری شرکت کنند، به آنها بگو هیچگاه با من در هیچ میدان جهادی شرکت نخواهید کرد، و هرگز همراه من با دشمنی نخواهید جنگید”!
یعنی پیامبر ص باید آنها را برای همیشه مایوسکند، و روشن سازد که به اصطلاح حنایشان دیگر رنگی نخواهد داشت و کسی فریبشان را نخواهد خورد، و این گونه دامها را چه بهتر که برچینند و به جای دیگری ببرند که در اینجا کسی دیگر به دامشان نخواهد افتاد!. [۵۷] تشدید تکلیف متخلفان
خداوند دستور به اخذ صدقه از تائبان متخلف از جنگ تبوک، برای تشدید تکلیف بر آنان صادر نمود.
خذ من امولهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها وصل علیهم ان صلوتک سکن لهم والله سمیع علیم.[۵۸]از داراییهایشان صدقه بستان تا آنان را پاک و منزه سازی و برایشان دعا کن، زیرا دعای تو مایه آرامش آنهاست، و خدا شنوا و داناست
برداشت یاد شده بنابر احتمالی است که مقصود از صدقه، زکات واجب نباشد، بلکه کفاره گناهان و تشدید تکلیف بر متخلفان باشد. [۵۹]تمکن متخلفان
متخلفان جنگ تبوک، منافقان برخوردار از امکانات لازم برای شرکت در جنگ بودند.
ولاتعجبک امولهم واولـدهم انما یرید الله ان یعذبهم بها فی الدنیا وتزهق انفسهم وهم کـفرون. [۶۰]اموال و اولادشان به اعجابت نیفکند، خدا میخواهد به سبب آنها در دنیا عذابشان کند و در عین کفر جان بسپارند.
واذا انزلت سورة ان ءامنوا بالله وجـهدوا مع رسوله استـذنک اولوا الطول منهم وقالوا ذرنا نکن مع القـعدین. [۶۱]چون سورهای نازل شد که به خدا ایمان بیاورید و با پیامبرش به جنگ بروید، توانگرانشان از تو رخصت خواستند و گفتند: ما را بگذار، تا با آنهایی که باید در خانه نشینند در خانه بنشینیم.
” طول” (بر وزن قول) به معنی امکانات و توانایی مالی آمده است، بنا بر این” اولوا الطول” به معنی کسانی است که دارای قدرت مادی کافی برای حضور در میدان جنگ هستند، و با این حال مایل بودهاند در صف افراد ناتوان یعنی آنها که از نظر جسمی یا مالی توانایی جهاد نداشتهاند، بمانند.
اصل این کلمه از”طول” (بر وزن پول) که ضد”عرض” است گرفته شده و تناسب این دو معنی با یکدیگر روشن است، زیرا توانایی مالی و جسمی یک نوع کشش و ادامه و طول قدرت را میرساند
انما السبیل علی الذین یستـذنونک وهم اغنیآء رضوا بان یکونوا مع الخوالف..[۶۲]راه مؤاخذه تنها به روی کسانی باز است که از تو اجازه میخواهند در حالی که توانگرند (و امکانات کافی برای جهاد دارند) آنها راضی شدند که با متخلفان و کودکان و بیماران بمانند و خداوند بر دلهایشان مهر نهاده به همین جهت چیزی نمیدانند!
امکانات اقتصادی و نیروهای انسانی در دست افراد ناصالح نه تنها سعادت آفرین نیست، بلکه غالبا مایه دردسر و بلا و بدبختی است، زیرا چنین اشخاصی نه اموال خود را به مورد مصرف میکنند، تا از آن بهره مفید و سازندهای بگیرند، و نه فرزندان سر براه و با ایمان و تربیت یافتهای دارند که مایه روشنی چشم آنان و حل مشکلات زندگانیشان گردد، بلکه اموالشان غالبا در راه هوسهای کشنده و سرکش، و تولید فساد ، و تحکیم پایههای ظلم مصرف میگردد، و مایهغفلت آنها از خدا و مسائل اساسی زندگی است و فرزندانشان هم در خدمت ظالمان و فاسدان قرار میگیرند، و مبتلا به انواع انحرافهای اخلاقی میشوند، و سرانجام دردسر آفرین خواهند بود.
منتها برای کسانی که ثروت و نیروی انسانی را اصیل میپندارند و چگونگی مصرف آن، برای آنها مطرح نیست، زندگانی اینگونه اشخاص دورنمای دل- انگیزی دارد، اما اگر به متن زندگیشان نزدیکتر شویم و به این حقیقت نیز توجه کنیم که چگونگی بهره برداری از این امکانات مطرح استتصدیق خواهیم کرد که هرگز افراد خوشبختی نیستند[۶۳]توبه متخلفان
برخی از متخلفان غزوه تبوک به زشتی عمل خویش؛ اعتراف واز آن توبه کردند.
وءاخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صــلحا وءاخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم. [۶۴]و گروهی دیگر به گناه خوداعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهای زشت آمیختهاند. شاید خدا توبه شان را بپذیرد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است
تعبیر به” عسی” در آیه فوق که معمولا در مواردامیدواری و احتمال پیروزی توام با احتمال عدم پیروزی گفته میشود شاید به خاطر آنست که آنها را در میان بیم و امید و خوف و رجاء که دو وسیله تکامل و تربیت است قرار دهد.
این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر به” عسی” اشاره باین باشد که علاوه بر توبه و ندامت و پشیمانی باید در آینده شرائط دیگری را انجام دهند و گذشته را با اعمال نیک خود جبران نمایند.
ولی با توجه به اینکه آیه را با بیان غفران و رحمت الهی تکمیل میکند جنبه امیدواری در آن غلبه دارد.
این نکته نیز روشن است که نزول آیه در باره” ابو لبابه” و یا سایر متخلفان جنگ تبوک مفهوم وسیع آیه را تخصیص نمیزند، بلکه تمام افرادی را که اعمال نیک و بد را به هم آمیختهاند و از کارهای بد خویش پشیمانند فرا میگیرد.
و لذا از بعضی دانشمندان نقل کردهاند که گفتهاند آیه فوق امیدبخشترین آیات قرآن است که درها را بروی گنهکاران گشوده، و توبه کاران را به سوی خود دعوت میکند. [۶۵] دستور اخذ صدقه از تائبان
دستور خداوند به اخذ صدقه از تائبان متخلف از جنگ تبوک و دعای پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای آنان، نشانه قبولی توبه آنان بود.
وءاخرون اعترفوا بذنوبهم… • خذ من امولهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها وصل علیهم ان صلوتک سکن لهم والله سمیع علیم• الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده ویاخذ الصدقـت وان الله هو التواب الرحیم. [۶۶]ا و گروهی دیگر به گناه خود اعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهای زشت آمیختهاند. شاید خدا توبه شان را بپذیرد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است• ز داراییهایشان صدقه بستان تا آنان را پاک و منزه سازی و برایشان دعا کن، زیرا دعای تو مایه آرامش آنهاست، و خدا شنوا و داناست
برداشت مزبور بر این اساس است که مرجعضمیر «بها» «صدقه» باشد، در این صورت معنای آیه چنین میشود: از اموال آنها صدقهای بگیر تا به وسیله این صدقه پاک و پاکیزه شان سازی[۶۷]خداوند دریافت کننده صدقه
زکات و یا صدقات دیگری را که به عنوان کفارهگناه و تقرب به پروردگار میدهند، را خدا میگیرد” (و یاخذ الصدقات).
شک نیست که گیرنده زکات و صدقات یا پیامبرص و امام ع و پیشوای مسلمین است و یا افراد مستحق، و در هر صورت خداوند به ظاهر آنها را نمیگیرد، ولی از آنجا که دست پیامبر و پیشوایان راستین دست خدا است (چرا که آنها نماینده خدا هستند) گویی خداوند این صدقات را میگیرد، همچنین بندگان نیازمندی که به اجازه و فرمان الهی این گونه کمکها را میپذیرند آنها نیز در حقیقت نمایندگان پروردگارند، و به این ترتیب دست آنها نیز دست خدا است.
این تعبیر یکی از لطیفترین تعبیراتی است که عظمت و شکوه این حکم اسلامی یعنی زکات را مجسم میسازد، و علاوه بر تشویق همه مسلمانان به این فریضه بزرگ الهی به آنها هشدار میدهد که در پرداخت زکات و صدقات نهایت ادب و احترام را به خرج دهند چرا که گیرنده خدا است، نکند همچون افراد کوتاه فکر چنین تصور کنند که مانعی ندارد شخص نیازمند مورد تحقیر قرار گیرد، و یا آن چنان زکات را به او بپردازند که شخصیتش در هم شکسته شود، بلکه به عکس باید همچون بنده خاضعی در مقابل ولی نعمت خود شرط ادب را در ادای زکات و رساندن به اهلش رعایت کنند.
[۶۸] دلیل همراهی صدقه با توبه
و اگر توبه را با دادن صدقه ذکر کرده، برای این است که صدقه نیز خاصیت توبه را دارد، توبه پاک میکند، صدقه هم پاک میکند، و دادن صدقه توبهای است مالی، هم چنان که در میان همه کارها، توبه به منزله صدقه است، یعنی صدقه از اعمال است و لذا جمله” و ان الله هو التواب الرحیم” را به صدر آیه عطف کرد، و در نتیجه در یک آیه جمع کرد میان توبه و تصدق، و میان دو اسم از اسامی خودش، یعنی تواب و رحیم، و خلاصه از آیه برآمد که تصدق و دادن زکات خود نوعی توبه است. [۶۹]سرنوشت توبه متخلفان
خداوند توبه سه مسلمان متخلف جنگ تبوک، را پذیرفت.
وعلی الثلـثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم. [۷۰] (همچنین) آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد (حتی) در وجود خویش، جایی برای خود نمییافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز بسوی او نیست سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است
خداوند قسم خورده به رحمت خود به آن سه کس که تخلف کرده بودند بازگشت کند، و بازگشت خدا به آن سه نفر، از این قرار بود که وقتی کارشان به سختی کشید و زمین با همه وسعتش برایشان تنگ شد، و دیدند که احدی از مردم با ایشان حرف نمیزنند و سلام و علیک نمیکنند، و حتی زن و فرزندشان هم با ایشان حرف نمیزنند، و خلاصه یک نفر انسان که با آنها انس بگیرد وجود ندارد، و هر که هست مامور به خودداری از سلام و کلام است، آن وقت تعیین کردند که جز خدا و توبه به درگاه او دیگر پناهگاهی نیست، و چون چنین شد، خداوند نیز با رحمت خود به ایشان بازگشت فرمود، تا ایشان توبه کنند و او قبول فرماید که او که همانا او تواب- بسیار به بندگانش بازگشت میکند تا به ایشان ترحم نموده، برای توبه کردن هدایت نموده و برای توبه توفیقشان میدهد، و آن گاه توبه شان را میپذیرد- و نسبت به مؤمنین رحیم و مهربان است. [۷۱]نقش محاصره اجتماعی در توبه متخلفان
از مسائل مهمی که از آیات فوق استفاده میشود، مساله مجازات مجرمان و فاسدان از طریق محاصره اجتماعی و قطع رابطهها و پیوندها است. ما به خوبی میبینیم که این قطع رابطه در مورد سه نفر از متخلفان تبوک به قدری آنها را تحت فشار قرار داد که از هر زندانی برای آنها سخت تر بود، آن چنان که جان آنها از فشار این محاصره اجتماعی به لب رسیدند، و از همه جا قطع امید کردند.
این موضوع آن چنان انعکاس وسیعی در جامعه مسلمانان آن روز از خود به جای گذاشت که بعد از آن کمتر کسی جرئت میکرد مرتکب این گونه گناهان شود.
این نوع مجازات نه دردسر و هزینه زندانها را دارد، و نه خاصیت تنبل پروری و بدآموزیهای آنها را، ولی تاثیر آن از هر زندانی بیشتر و دردناکتر است.
این در واقع یک نوع اعتصاب و مبارزه منفی جامعه در برابر افراد فاسد است اگر مسلمانان در برابر” متخلفان از وظائف حساس اجتماعی” دست به چنین مبارزهای بزنند به طور قطع در هر عصر و زمانی پیروزی با آنها خواهد بود، و براحتی میتوانند جامعه خود را پاکسازی کنند.
اما روح مجامله و سازشکاری که بدبختانه امروز در بسیاری از جوامع اسلامی به صورت یک بیماری تقریبا همه گیر درآمده است، نه تنها جلو این گونه اشخاص را نمیگیرد، بلکه آنان را در اعمال زشتشان تشجیع میکند. [۷۲]فرجام مبهم متخلفان
سرنوشت گروهی از متخلفان غزوه تبوک، به علت پذیرش و عدم پذیرش توبه آنان مبهم ماند.
وءاخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم واما یتوب علیهم والله علیم حکیم. [۷۳] و گروهی دیگر به مشیت خداوند واگذاشته شدهاند، که یا عذابشان میکند یا توبه شان را میپذیرد. و خدا دانا وحکیم است
کلمه” ارجاء” به معنای تاخیر است، و آیه شریفهعطف است بر آیه” و آخرون اعترفوا بذنوبهم”. و معنای تاخیر انداختن ایشان بسوی امر خدا این است که وضع ایشان آن طور روشن نیست که بتوان عذاب خدا را برایشان پیش بینی کرد، و یامغفرت و آمرزش او را، پس امر ایشان محول به امر خداست، تا او در باره ایشان چه بخواهد، هر چه او خواست همان خواهد شد. [۷۴]خوشحالی متخلفان
منافقان، از شرکت نکردن در جنگ تبوک خوشحال بوده و احساس موفقیت میکردند.
فرح المخلفون بمقعدهم خلـف رسول الله وکرهوا ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم فی سبیل الله وقالوا لاتنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون. [۷۵]آنان که در خانه نشستهاند و از همراهی با رسول خدا تخلف ورزیدهاند خوشحالند. جهاد با مال و جان خویش را، در راه خدا، ناخوش شمردند و گفتند: در هوای گرم به جنگ نروید. اگر میفهمند بگو: گرمای آتشجهنم بیشتر است
فرح و سرور مقابل غم و اندوه است، و این دو حالت نفسانی و وجدانی است که یکی لذتبخش و دیگری ناراحت کننده است. و کلمه” مخلفون” اسم مفعول از ماده” خلف” است که به معنای باقی گذاردن برای بعد از رفتن است، و کلمه” مقعد” از ماده” قعود” مصدر” قعد، یقعد” میباشد، و کنایه است از نرفتن به جهاد.
کلمه” خلاف” مانند” مخالفت” مصدر” خالف، یخالف” است، و بطوری که بعضیها گفتهاند گاهی به معنای بعد میآید، و بعید نیست که در آیه” اذا لا یلبثون خلافک الا قلیلا-
در این صورت نمیپایند بعد تو مگر اندکی” به این معنا باشد. و با اینکه از نظر سیاق کلام جا داشت بفرماید: ” خلافک- بمنظور مخالفت تو” اگر فرمود” خلاف رسول الله- به منظور مخالفت رسول خدا” برای این بود که دلالت کند بر اینکه منافقین از مخالفت امر خدا خوشحال میشدند، با رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم لجبازینداشتند، چون رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم جز پیغام آوردن کار دیگری نداشت.
معنای آیه این است: منافقین که تو آنان را بعد از رفتنت بجای گذاشتی خوشحال شدند که با تو بیرون نیامدند و تو را مخالفت کردند، و یا بعد از تو بیرون نیامدند، و کراهت داشتند از اینکه با مال و جانهای خود در راه خدا جهاد کنند. [۷۶]منافقان متخلف از غزوه تبوک، در صورت ابتلای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به مشکلات و مصایب شادمانی میکردند.
ومنهم من یقول ائذن لی… • ان تصبک حسنة تسؤهم وان تصبک مصیبة یقولوا قد اخذنآ امرنا من قبل ویتولوا وهم فرحون. [۷۷[۷۸]بعضی از آنان میگویند: مرا رخصت ده و به گناه مینداز. آگاه باش که اینان خود در گناه افتادهاند و جهنمبر کافران احاطه دارد• اگر خیری به تو رسد اندوهگینشان سازد، و اگر به تو مصیبتی رسد میگویند: ما چاره کار خویش پیش از این اندیشیدهایم. آن گاه شادمان بازمی گردند
این منافقان کور دل از هر فرصتی به نفع خود استفاده و لاف عقل و درایت میزنند که این عقل و تدبیر ما بود که موجب شد در فلان میدان شرکت نکنیم و مشکلاتی که دامن دیگران را بر اثر نداشتن عقل و درایت گرفت دامان ما را نگرفت، این سخن را چنان میگویند که گویی از خوشحالی در پوست نمیگنجند! اما توای پیامبر به اینها از دو راه پاسخگوی، پاسخی دندان شکن و منطقی نخست” بگو: هیچ حادثهای برای ما رخ نمیدهد مگر آنچه خداوند برای ما مقرر داشته است همان خدایی که مولای ما” و سرپرست حکیم و مهربان ما است و جز خیر و صلاح ما را مقدر نمیدارد[۷۹]دروغ گویی متخلفان
دروغگویی، از ویژگیهای متخلفان غزوه تبوک بود.
…. وسیحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معکم یهلکون انفسهم والله یعلم انهم لکـذبون• عفا الله عنک لم اذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا وتعلم الکـذبین. [۸۰][۸۱]و به خدا قسم میخورند که اگر میتوانستیم همراه شما بیرون میآمدیم. اینان تن به هلاکت میسپارند. خدا میداند که دروغ میگویند• خدایت عفو کند. چرا به آنان اذن ماندن دادی؟ میبایست آنها که راست میگفتند آشکار شوند و تو دروغگویان را هم بشناسی.
معنای آیه این است که: اگر تو ایشان را به کاری دعوت میکردی که نفع مالی مسلم و نقدی میداشت. و به دست آوردنش هم آسان میبود بطور مسلم تو را اجابت میکردند و با تو بیرون میآمدند تا به طمع خود برسند و غنیمتی که وعده داده بودی به چنگ آورند، و لیکن تو ایشان را به سفری دور و دراز و کاری دشوار دعوت کردی، و لذا در باره آن تثاقل ورزیدند.
و بزودی بعد از آنکه از جنگ برگشتید و ایشان را در تخلفشان سرزنش کردید به خدا سوگندخواهند خورد که اگر ما استطاعت میداشتیم با شما میآمدیم، اینها با این طریقهای که در امرجهاد اتخاذ کردهاند که هر وقت آسان و پر درآمد بود شرکت کنند و هر وقت دور و پر مشقت بود تخلف نموده و عذرها و سوگند دروغین بیاورند خود را هلاک خواهند کرد، و خدا میداند که در سوگندشان دروغگویند[۸۲]وجآء المعذرون من الاعراب لیؤذن لهم وقعد الذین کذبوا الله ورسوله سیصیب الذین کفروا منهم عذاب الیم. [۸۳]گروهی از عربهای بادیه نشین آمدند و عذر آوردند تا آنها را رخصت دهند که به جنگ نروند و آنهایی که به خدا و پیامبرش دروغ گفته بودند، در خانه نشستند. زودا که به کافرانشان عذابی دردآور خواهد رسید.
برداشت یاد شده بر این اساس است که مقصود از «معذرون» کسانی باشند که به دروغ برای تخلف از جنگ تبوک بهانه گرفتند[۸۴] دلیل دروغگویی متخلفان
فراهم نکردن مقدمات جهاد، دلیل دروغ گویی متخلفان جنگ تبوک و عزم قطعی آنان بر عدم شرکت در جنگ بود.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین. [۸۵][۸۶]کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصت میخواهند• اگر میخواستند که به جنگ بیرون شوند برای خویش ساز و برگی آماده کرده بودند، ولی خدا بسیج آنان را ناخوش داشت و از جنگشان باز داشت و به ایشان گفته شد که همراه کسانی که باید در خانه بنشینند در خانه بنشینید.
این آیه عطف است به جمله سابق که میفرماید: ” و الله یعلم انهم لکاذبون”، و میخواهد همان معنا را برساند و بفهماند که اینان در دعوی اینکه نمیتوانند در جنگ شرکت کنند دروغگویند، بلکه واقعش این است که میل ندارند شرکت کنند، و گر نه اگر کمترین رغبتی داشتند تجهیزات سفر خود را تهیه میدیدند، چون پر واضح است که هر کس بخواهد در هر امری اقدام نماید و بدان علاقمند باشد قبلا خود را آماده میکند، و از اینمنافقین هیچگونه جنب و جوشی دیده نشد، پس معلوم میشود که اصلا نمیخواهند در جنگشرکت جویند.[۸۷]ستم پیشگی متخلفان
متخلفان جنگ تبوک، مردمی ستم پیشه بودند.
ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین.[۸۸][۸۹]اگر آنها (راست مىگفتند، و) اراده داشتند که (بسوى میدان جهاد) خارج شوند، وسیلهاى براى آن فراهم مىساختند! ولى خدا از حرکت آنها کراهت داشت از این رو (توفیقش را از آنان سلب کرد و) آنها را (از جهاد) باز داشت و به آنان گفته شد: «با «قاعدین» (کودکان و پیران و بیماران) بنشینید!»• اگر آنها همراه شما (بسوى میدان جهاد) خارج مىشدند، جز اضطراب و تردید، چیزى بر شما نمىافزودند و بسرعت در بین شما به فتنه انگیزى (و ایجادتفرقه و نفاق ) مىپرداختند و در میان شما، افرادى (سست و ضعیف) هستند که به سخنان آنها کاملًا گوش فرامىدهند و خداوند، ظالمان را مىشناسد.
دراین آیه به این واقعیت اشاره میکند که عدم شرکت اینگونه افراد در میدان جهاد نه تنها جای تاسف نیست بلکه شاید جای خوشحالی باشد، زیرا آنها نه فقط مشکلی را نمیگشایند بلکه با آن روح نفاق و بی ایمانی و انحراف اخلاقی سر چشمه مشکلات تازهای خواهند شد.
در حقیقت به مسلمانان یک درس بزرگ میدهد که هیچگاه در فکر افزودن سیاهی لشکر و کمیتو تعداد نباشند، بلکه به فکر این باشند که افرادمخلص و با ایمان را انتخاب کنند هر چند نفراتشان کم باشد، این درسی بود برای دیروز مسلمانان، و برای امروز و برای فردا.
نخست میگوید: ” اگر آنها همراه شما به سوی میدان جهاد (تبوک) حرکت میکردند نخستین اثر شومشان این بود که چیزی جز تردید و اضطراب بر شما نمیافزودند” (لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا).
” خبال” به معنی اضطراب و تردید” و” خبل” (بر وزن اجل) به معنی” جنون” و” خبل” (بر وزن طبل) به معنی” فاسد شدن اعضاء” است.
بنا بر این حضور آنها با آن روحیه فاسد و توام با تردید و نفاق و بزدلی اثری جز ایجاد تردید و شک و تولید فساد در میان سپاه اسلام ندارد.
بعلاوه” آنها با سرعت کوشش میکنند در میان نفرات لشکر نفوذ کنند و به ایجاد نفاق و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای اتحاد بپردازند” (و لاوضعوا خلالکم یبغونکم الفتنة) [۹۰]سپس به مسلمانان اخطار میکند که مراقب باشید” افراد ضعیف الایمانی در گوشه و کنار جمعیت شما وجود دارند که زود تحت تاثیر سخنان این گروه منافق قرار میگیرند” (و فیکم سماعون لهم). [۹۱]سوگند متخلفان
متخلفان جنگ تبوک، برای جلب رضایت مؤمنان مجاهد سوگند یاد کردند.
یحلفون بالله لکم لیرضوکم والله ورسوله احق ان یرضوه ان کانوا مؤمنین. [۹۲] در برابر شما به خداسوگند میخورند تا خشنودتان سازند و حال آنکه اگر ایمان آوردهاند شایسته تر است که خدا و رسولش را خشنود سازند.
یکی از نشانههای منافقان و اعمال زشت و شوم آنها که قرآن کرارا به آن اشاره کرده، این است که آنها برای پوشاندن چهره خود بسیاری از خلافکاریهای خود را انکار میکردند و با توسل به سوگندهای دروغین میخواستند مردم را فریب داده و از خود راضی کنند.
در آیات فوق قرآن مجید پرده از روی این عمل زشت برداشته، هم آنها را رسوا میکند، و هم مسلمانان را آگاه میسازد که تحت تاثیر اینگونه سوگندهای دروغین قرار نگیرند. [۹۳]یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لایرضی عن القوم الفـسقین. [۹۴] برایتان سوگند میخورند تا از آنان خشنود شوید. اگر شما هم خشنود شوید، خدا از این مردم نافرمان خشنود نخواهد شد.
خداوند از سوگند منافقان متخلف از غزوه تبوک با هدف چشم پوشی از آنان خبر داده است.
سیحلفون بالله لکم اذا انقلبتم الیهم لتعرضوا عنهم فاعرضوا عنهم انهم رجس وماوهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون. [۹۵]چون به نزدشان باز گردید، برایتان سوگند میخورند تا از خطایشان درگذرید. از ایشان اعراض کنید که مردمی پلیدند و به خاطر اعمالشان جای در جهنم دارند.
در آیه قبلی میفرمود: این سوگند ایشان برای این است که بدین وسیله شما را از خود منصرف کنند، و اینک در این آیه میفرماید: سوگند میخورند تا علاوه بر آن، شما را از خود راضی هم بکنند، و شما مقصود اولی ایشان را عملی بکنید یعنی متعرضشان نشوید[۹۶] عجز متخلفان غزوه تبوک
متخلفان جنگ تبوک، در به شکست کشاندن جبهه اسلام ناتوان ماندند.
لقد ابتغوا الفتنة من قبل وقلبوا لک الامور حتی جآء الحق وظهر امر الله وهم کـرهون.[۹۷] پیش از این هم فتنه گری میکردند و کارها را برای تو واژگونه جلوه میدادند تا آن گاه که حق فراز آمد و فرمان خداوند آشکار شد، در حالی که از آن کراهت داشتند
در اینکه فتنه پیشین آنها چیست، چند احتمال است: ۱. فتنه انگیزی منافقان در جنگ احد.۲. فتنه آنان در ترور پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در جنگ تبوک و… برداشت بر اساس احتمال دوم است. [۹۸]اما هیچیک از این توطئهها و تلاشها به جایی نرسید، و همه نقش بر آب شد و تیرشان به سنگ خورد” سرانجام فتح و پیروزی فرا رسید و حق آشکار گشت” (حتی جاء الحق و ظهر امر الله).
” در حالی که آنها از پیشرفت و پیروزی تو ناراحت بودند” (و هم کارهون).
اما خواست و اراده بندگان در برابر اراده و مشیت پروردگار کمترین اثری نمیتواند داشته باشد، خدا میخواست تو را پیروز کند و آئینت را به سراسرجهان برساند و موانع را هر چه باشد از سر راه بردارد و بالآخره این کار را کرد. [۹۹]فتنه جویی متخلفان
متخلفان منافق، در صورت حضور در جنگ تبوکفتنه انگیزی میکردند.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین• لقد ابتغوا الفتنة من قبل وقلبوا لک الامور حتی جآء الحق وظهر امر الله وهم کـرهون[۱۰۰][۱۰۱][۱۰۲] کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصت میخواهند• اگر با شما به جنگ بیرون آمده بودند، چیزی جز اضطراب به شما نمیافزودند، و تا فتنه انگیزی کنند و برای دشمنان به جاسوسیپردازند در میان شما رخنه میکردند، و خدا به ستمکاران آگاه است.
مراد از فتنه
فتنه: نامی است که بهر بدی و شری اطلاق میشود، و معنای این آیه آن است که این منافقان در صدد ایجاد اختلاف و تفرقه و پراکندگی شما پیش از جنگ تبوک بودند، یعنی در جنگ احد هنگامی که عبدالله بن ابی با همراهانش بازگشتند و دست از یاری پیغمبر- صلی الله علیه و آله- کشیدند، و خدا آن فتنه را از مسلمانان دور کرد، و حسن گفته: منظور از فتنه بی ایمان ساختن مردم و القاء شبهات در دل مسلمانان سست عقیده است، و سعید بن جبیر و ابی جریح گفتهاند:
منظور از فتنه سوء قصدی بود که در جنگ تبوک در شب عقبه نسبت برسولخدا- صلی الله- علیه و آله- کردند، و جریان این بود که دوازده نفر ازمنافقان بر سرگردنهای کمین کرده و قصد کشتن پیغمبر- صلی الله علیه و آله- را کردند. [۱۰۳]فسق متخلفان
متخلفان جنگ تبوک، مردمانی فاسق بودند.
قل انفقوا طوعا او کرها لن یتقبل منکم انکم کنتم قوما فـسقین. [۱۰۴]بگو: خدا از شما نمیپذیرد، چه از روی رضا انفاق کنید چه از روی کراهت، زیرا مردمی نافرمان هستید. •
روشن است که”فسق” در اینجا یک گناه ساده و معمولی نیست زیرا ممکن است انسان مرتکب گناهی شود در عین حال عملی خالص نیز انجام دهد، بلکه منظور از آن کفر و نفاق و یا آلوده شدن انفاقهای آنها به ریا و تظاهر است.
و نیز هیچ مانعی ندارد که” فسق” در جمله بالا بهمفهوم وسیع کلمه، شامل هر دو باشد[۱۰۵]ولاتصل علی احد منهم مات ابدا ولاتقم علی قبره انهم کفروا بالله ورسوله وماتوا وهم فـسقون.
[۱۰۶]چون بمیرند، بر هیچ یک از آنان نماز مکن و بر قبرشان مایست. اینان به خدا و رسولش کافر شدهاند و نافرمان مردهاند.
مقصود از ضمیر «هم» به قرینه آیه قبل، میتواند متخلفان از جنگ تبوک باشد.
یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لایرضی عن القوم الفـسقین. ۱۰۷]برایتان سوگند میخورند تا از آنان خشنود شوید. اگر شما هم خشنود شوید، خدا از این مردم نافرمان خشنود نخواهد شد.
کفر متخلفان
خداوند به کفر منافقان متخلف از جنگ تبوک حکم صریح صادر نمود.
ومنهم من یقول ائذن لی ولاتفتنی الا فی الفتنة سقطوا وان جهنم لمحیطة بالکـفرین
مقصود از ضمیر «هم» به قرینه آیه قبل، میتواند متخلفان از جنگ تبوک باشد.
یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لایرضی عن القوم الفـسقین.
کفر متخلفان
خداوند به کفر منافقان متخلف از جنگ تبوک حکم صریح صادر نمود.
ومنهم من یقول ائذن لی ولاتفتنی الا فی الفتنة سقطوا وان جهنم لمحیطة بالکـفرین. [۱۰۸]بعضی از آنان میگویند: مرا رخصت ده و به گناه مینداز. آگاه باش که اینان خود در گناه افتادهاند و جهنم بر کافران احاطه دارد.
ولـئن سالتهم لیقولن انما کنا نخوض ونلعب قل ابالله وءایـته ورسوله کنتم تستهزءون. [۱۰۹]اگر از آنها بپرسی که چه میکردید؟ میگویند: ما با هم حرف میزدیم و بازی میکردیم. بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره میکردید؟
لاتعتذروا قد کفرتم بعدایمـنکم ان نعف عن طـآئفة منکم نعذب طـآئفة بانهم کانوا مجرمین. [۱۱۰] (بگو:) عذر خواهی نکنید (که بیهوده است چرا که) شما پس از ایمان آوردن، کافر شدید! اگر گروهى از شما را (بخاطر توبه) مورد عفو قرار دهیم، گروه دیگرى را عذاب خواهیم کرد زیرا مجرم بودند!
سپس به پیامبر دستور میدهد صریحا به این منافقان بگو: ” دست از این عذرهای واهی و دروغین بردارید” (لا تعتذروا) چرا که” شما بعد از ایمان راه کفر پیش گرفتید” (قد کفرتم بعد ایمانکم) این تعبیر نشان میدهد که گروه بالا از آغاز در صف منافقان نبودند، بلکه در صف مؤمنان ضعیف الایمان بودند و پس از ماجرای فوق راه کفر پیش گرفتند.
این احتمال نیز در تفسیر جمله فوق وجود دارد که این گروه پیش از این هم در صف منافقان بودند، ولی چون ظاهرا مرتکب خلافی نشده بودند پیامبر ص و مسلمانان وظیفه داشتند با آنها معامله افراد مؤمن کنند، ولی هنگامی که پس از ماجرای جنگ” تبوک” پرده کنار رفت، و کفر و نفاق آنها بر ملا شد، به آنها اخطار گردید که شما از این پس در صف مؤمنان نخواهید بود[۱۱۱]ولاتصل علی احد منهم مات ابدا ولاتقم علی قبره انهم کفروا بالله ورسوله وماتوا وهم فـسقون• ولاتعجبک امولهم واولـدهم انما یرید الله ان یعذبهم بها فی الدنیا وتزهق انفسهم وهم کـفرون. [۱۱۲[۱۱۳]چون بمیرند، بر هیچ یک از آنان نماز مکن و بر قبرشان مایست. اینان به خدا و رسولش کافر شدهاند و نافرمان مردهاند. • اموال و اولادشان به اعجابت نیفکند، خدا میخواهد به سبب آنها در دنیا عذابشان کند و در عین کفر جان بسپارند.
متخلفان جنگ تبوک، گروهی بی ایمان بودند.
مقصود از ضمیر «هم» به قرینه آیه قبل، میتواند متخلفان از جنگ تبوک باشد.
لایستـذنک الذین یؤمنون بالله والیوم الاخر ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم والله علیم بالمتقین• انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون. [۱۱۴][۱۱۵]آنان که به خدا و روز قیامت ایمان دارند هرگز برای جهادکردن با مال و جانشان از تو رخصتنمیخواهند و خدا پرهیزگاران را میشناسد. کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصت میخواهند
سپس برای تاکید عدم ایمان آنها میگوید: ” آنها کسانی هستند که دلهایشان مضطرب و آمیخته با شک و تردید است”! (و ارتابت قلوبهم).
” به همین دلیل در این شک و تردید گاهی قدم به پیش میگذارند و گاهی باز میگردند و پیوسته در حیرت و سرگردانی به سر میبرند” و به همین جهت منتظر پیدا کردن بهانه و کسب اجازه از پیامبرند (فهم فی ریبهم یترددون) گرچه صفات فوق به شکل فعل مضارع ذکر شده است ولی منظور از آن بیان صفات و حال منافقان و مؤمنان است و ماضی و حال و مضارع در آن تفاوت نمیکند. [۱۱۶]ولـئن سالتهم لیقولن انما کنا نخوض ونلعب قل ابالله وءایـته ورسوله کنتم تستهزءون• لاتعتذروا قد کفرتم بعدایمـنکم ان نعف عن طـآئفة منکم نعذب طـآئفة بانهم کانوا مجرمین. [۱۱۷[۱۱۸] اگر از آنها بپرسی که چه میکردید؟ میگویند: ما با هم حرف میزدیم و بازی میکردیم. بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره میکردید؟• اگر از آنها بپرسی که چه میکردید؟ میگویند: ما با هم حرف میزدیم و بازی میکردیم. بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره میکردید؟
اینکه فرمود: ” بعد از ایمانتان” منظور از ایمان منافقین، ایمان ظاهری آنان است، یعنی همان تظاهری که به ایمان میکردهاند (و از نظر فقه دین محکوم به مسلمانی شده بودند)، و گر نه اگر براستی دارای حقیقت ایمان و آن هدایت الهی بودند دیگر دچار گمراهی نمیشدند، آیه” و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد اسلامهم” که در آخر آیات مورد بحث قرار دارد و بجای ایماناسلام را آورده- که معنایش گفتن شهادتیناست- این معنا را تایید میکند. [۱۱۹]کیفر متخلفان
جهنم، کیفر متخلفان جنگ تبوک است.
ومنهم من یقول ائذن لی ولاتفتنی الا فی الفتنة سقطوا وان جهنم لمحیطة بالکـفرین. [۱۲۰]بعضی از آنان میگویند: مرا رخصت ده و به گناه مینداز. آگاه باش که اینان خود در گناه افتادهاند و جهنمبر کافران احاطه دارد.
مفسران در تفسیر جمله” و ان جهنم لمحیطة بالکافرین” گفتگوهای مختلفی دارند بعضی میگویند این جمله کنایه از آن است که عوامل و اسباب ورود به جهنم یعنی گناهان آنها را احاطه کرده است.
و بعضی گفتهاند که این از قبیل حوادث حتمی آینده است که به صورت” ماضی” یا” حال” بیان میشود، یعنی به طور قطع در آینده جهنم آنها را در بر خواهد گرفت.
ولی این احتمال نیز وجود دارد که جمله را به معنی حقیقی اش تفسیر کنیم و بگوئیم هم اکنون جهنم موجود است و در باطن و درون این جهان قرار دارد و آنها در میان جهنم هستند، اگر چه هنوز فرمان تاثیر کردن آن صادر نشده است، همانگونه که بهشت نیز هم اکنون وجود دارد و در باطن و درون این جهان به همه احاطه کرده است منتها بهشتیان چون تناسب با بهشت دارند با آن مرتبط خواهند بود و دوزخیان چون متناسب با دوزخند با دوزخ[۱۲۱]الم یعلموا انه من یحادد الله ورسوله فان له نار جهنم خــلدا فیها ذلک الخزی العظیم. [۱۲۲]آیا نمیدانند که هر کس که با خدا و پیامبرش مخالفت میورزد جاودانه در آتش جهنم خواهد بود و این رسوایی بزرگی است؟
محادة: بمعنای تجاوز از حد از روی دشمنی است، و محادة، و مخالفت، و معاداة، در معنا نظیر یکدیگر هستند، و اصل آن بمعنای منع است. و نیز محادة بحالت شتاب و سبکی در حالغضب گویند زیرا آن حالت انسان را از وظیفه خود باز دارد.
خزی: رسوایی و آنچه از آن شرم آید. [۱۲۳]فرح المخلفون بمقعدهم خلـف رسول الله وکرهوا ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم فی سبیل الله وقالوا لاتنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون. [۱۲۴]آنان که در خانه نشستهاند و از همراهی با رسول خدا تخلف ورزیدهاند خوشحالند. جهاد با مال و جان خویش را، در راه خدا، ناخوش شمردند و گفتند: در هوای گرم بهجنگ نروید. اگر میفهمند بگو: گرمای آتشجهنم بیشتر است
عذاب دردناک، کیفر سخت متخلفان تبوک بود
وجآء المعذرون من الاعراب لیؤذن لهم وقعد الذین کذبوا الله ورسوله سیصیب الذین کفروا منهم عذاب الیم. [۱۲۵]گروهی از عربهای بادیه نشین آمدند و عذر آوردند تا آنها را رخصت دهند که به جنگ نروند و آنهایی که به خدا و پیامبرشدروغ گفته بودند، در خانه نشستند. زودا که به کافرانشان عذابی دردآور خواهد رسید.
رد درخواست متخلفان
خداوند به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دستور داد درخواست متخلفان جنگ تبوک، برای حضور در غزوات دیگر رد کند.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین. [۱۲۶]هر گاه خداوند تو را بسوی گروهی از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد ) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید! »
یعنی پیامبر ص باید آنها را برای همیشه مایوسکند، و روشن سازد که به اصطلاح حنایشان دیگر رنگی نخواهد داشت و کسی فریبشان را نخواهد خورد، و این گونه دامها را چه بهتر که برچینند و به جای دیگری ببرند که در اینجا کسی دیگر به دامشان نخواهد افتاد! [۱۲۷]اعلام هلاکت متخلفان
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم انتظار هلاکت منافقان متخلف از غزوه تبوک به عذاب الهی یا به دست اهل ایمان را اعلام کرد.
قل هل تربصون بنآ الا احدی الحسنیین ونحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا فتربصوا انا معکم متربصون. [۱۲۸]بگو: آیا جز یکی از آن دو نیکی، انتظار چیز دیگری را برای ما دارید؟ ولی ما منتظریم که عذاب خدا، یا از جانب او یا به دست ما به شما برسد. پس شما منتظر باشید ما نیز با شما منتظر میمانیم
مقصود از (حسنیین) حسنه و مصیبت است به دلالت اینکه در آیه اول حکایت میکرد که منافقین از اینکه به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم خیری برسد ناراحت میشدند، و از اینکه به آن جناب شر و مصیبت برسد خوشحال میگردیدند، و میگفتند خوب شد ما قبلا حواسمان را جمع کرده بودیم، و خود را دچار این ناملایمات نساختیم. چون از این کلام بر میآید که منافقین در حال انتظار بودند که ببینند بر سر مسلمانان چه میآید، آیا شکست میخورند و یا پیروز میشوند پس معلوم میشود” احدی الحسنیین” در آیه یکی از آن دو پیش آمد است که منافقان در انتظارش بودند.
خواهی گفت چطور قرآن کریم مصیبت را حسنه نامیده؟ در جواب میگوییم: از نظر دینی حسنه و مصیبت هر دو حسنهاند، چون اگر حسنه، حسنه است برای این است که پیروزی و غنیمت در دنیا و اجر عظیم در آخرت است و اگر مصیبت حسنه است آنهم برای این است که شکست خوردن و کشته شدن و هر رنج و محنت دیگری که به انسان برسد برای رضای خدا و باعث اجر ابدی است، پس هر دو حسنهاند.
معنای آیه این است که: ما و شما هر یک منتظر عذاب و گرفتاری طرف مقابل خود هستیم، با تفاوت اینکه آن عذاب و گرفتاری که شما برای ما آن را آرزو میکنید در حقیقت خیر ماست، زیرا شما در باره ما انتظار یکی از دو احتمال را میکشید، یا غلبه بر دشمن و مراجعت با غنیمت و یا کشته شدن در راه خدا.
ولی ما برای شما انتظار عذاب خدا را میکشیم، و آرزو داریم که یا با عذابهای سماوی و یا بدست خود ما شما را نابود کند، مثلا به ما دستور دهد زمین را از لوث وجود شما پاک سازیم، پس ما در هر حال رستگار و شما در هر حال هالکید، پسانتظار بکشید که ما هم با شما در انتظاریم، این بود آن جواب دوم.
در آیهای که زبان حال منافقین را بیان میکرد حسنه و مصیبت را تنها به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نسبت میداد، ولی در آیه دوم که جواب اول آنان است و در آیه سوم که متضمن جواب دوم ایشان بود رسیدن به حسنه و مصیبت را به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و همه مؤمنان نسبت داد، و این بخاطر آن بود که در مقام جواب از نظر خدا و واقع، حسنه و مصیبت مؤمنین حسنه و مصیبت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نیز هست چون مؤمنین با آن جناب ملازمت و مشارکت دارند[۱۲۹]اعلام عدم پذیرش انفاق
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم موظف به اعلام عدم پذیرش انفاقهای متخلفان از غزوه تبوک ، از ناحیه خداوند گردید.
قل انفقوا طوعا او کرها لن یتقبل منکم انکم کنتم قوما فـسقین[۱۳۰]بگو: خدا از شما نمیپذیرد، چه از روی رضا انفاق کنید چه از روی کراهت، زیرا مردمی نافرمان هستید.
در این آیه صیغه امر” انفقوا” در معنای شرط است، و تردید در” طوعا او کرها” هم به منظور تعمیم است. صیغه امر در این گونه موارد کنایهاست از اینکه نهیی در کار نیست و کسی جلو شما را نگرفته، و این خود اشاره است به اینکه این عمل عمل بیهودهای است که اثری بر آن مترتب نمیشود. جمله” لن یتقبل منکم” تعلیل همان امر است، هم چنان که جمله” انکم کنتم قوما فاسقین” بیان علت قبول نشدن است.
و معنای آیه این است که: ما جلو شما را از انفاقنگرفتهایم، چه به طوع و رغبت انفاق کنید و چه به رودربایستی و کراهت . علیای حال، انفاق شما کار لغو و بی فائدهای است، زیرا خداوند بخاطر اینکه شما مردمی فاسقید انفاقتان را قبول نمیکند. آری، بحکم خداوند:
” انما یتقبل الله من المتقین” عمل نیک را تنها از پرهیزکاران میپذیرد، البته ناگفته نماند که” تقبل” از” قبول” رساتر است. [۱۳۱] بیم از آتش جهنم
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به تخلف کنندگان از جهاد، به بهانه گرمی هوا هشداری شدید میدهد که آتش دوزخ ، از گرمی هوای دنیا، سوزنده تر است.
فرح المخلفون بمقعدهم خلـف رسول الله وکرهوا ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم فی سبیل الله وقالوا لاتنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون. [۱۳۲]آنان که در خانه نشستهاند و از همراهی با رسول خدا تخلف ورزیدهاند خوشحالند. جهاد با مال و جان خویش را، در راه خدا، ناخوش شمردند و گفتند: در هوای گرم به جنگ نروید. اگر میفهمند بگو: گرمای آتش جهنم بیشتر است
آنها به تخلف خودشان از شرکت در میدان جهادقناعت نکردند، بلکه با وسوسه های شیطانی کوشش داشتند، دیگران را نیز دلسرد یا منصرف سازند” و به آنها گفتند: در این گرمای سوزان تابستان به سوی میدان نبرد حرکت نکنید” (و قالوا لا تنفروا فی الحر).
در حقیقت آنها میخواستند هم اراده مسلمانان را تضعیف کنند، و هم شریکهای بیشتری برای جرمشان فراهم سازند.
سپس قرآن روی سخن را به پیامبر ص کرده و بالحن قاطع و کوبندهای به آنها چنین پاسخ میگوید: ” به آنها بگو آتش سوزان دوزخ از این هم گرمتر و سوزانتر است اگر بفهمند”! (قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون) ولی افسوس که بر اثر ضعف ایمان، و عدم درک کافی، توجه ندارند که چه آتش سوزانی در انتظار آنها است، آتشی که یک جرقه کوچکش از آتشهای دنیا سوزنده تر است. [۱۳۳]افشای چهره منافقان
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مامور افشای چهره منافقان و اعلام عدم حضور قطعی آنان در هیچ جنگی، پس از جنگ تبوک بود.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین. [۱۳۴]هر گاه خداوند تو را بسوی گروهی از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید! »
نپذیرفتن بهانههای متخلفان
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بهانههای متخلفان از غزوه تبوک، را نپذیرفت و دلیل آن را اطلاع از دروغگوییهای آنان در پرتو وحی میداند.
یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نؤمن لکم قد نبانا الله من اخبارکم وسیری الله عملکم ورسوله ثم تردون الی عــلم الغیب والشهـدة فینبئکم بما کنتم تعملون. [۱۳۵]چون شما به نزدشان بازگردید، میآیند و عذر میآورند. بگو: عذر میاورید گفتارتان را باور نداریم که خدا ما را از اخبار شما آگاه کرده است. زودا که خدا و پیامبرش به اعمال شما خواهند رسید. آن گاه شما را نزد آن خداوندی که دانای نهان و آشکار است میبرند تا از نتیجه اعمالتان آگاهتان سازد.
یعنی خدا و رسول او عمل شما را پس از این خواهند دید که آیا از نفاق خود توبه میکنید یا بر حال نفاق باقی میمانید. و برخی گفتهاند:
معنای آیه آن است که خدا اعمال و تصمیمات آینده شما را میداند و پیغمبر خود را نیز از آنها بیاگاهاند بدانسان که گویا آنها را از نزدیک میبیند و برای او دیدنی شود چنانچه در گذشته چنین کرد[۱۳۶]جهادگران تبوک
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و مؤمنان همراه آن حضرت، جهادکننده با مال و جان خود در غزوه تبوک بودند.
لـکن الرسول والذین ءامنوا معه جـهدوا بامولهم وانفسهم واولـئک لهم الخیرت واولـئک هم المفلحون. [۱۳۷]ولی پیامبر و کسانی که با اوایمان آوردهاند با مال و جان خود در راه خدا جهاد کردند. نیکیها از آن آنهاست و آنهایند که رستگارانند.
کلمه” الخیرات” به اصطلاح” صیغه جمع توام با الف و لام” است، و عمومیت از آن استفاده میشود، تعبیر جامعی است که هر گونه موفقیت و پیروزی و موهبت و خیری را اعم از مادی و معنوی شامل میگردد. [۱۳۸] مقابله با متخلفان
مقابله با متخلفان جنگ تبوک، با اعراض از آنان لازم بود.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین• ولاتصل علی احد منهم مات ابدا ولاتقم علی قبره انهم کفروا بالله ورسوله وماتوا وهم فـسقون. [۱۳۹][۱۴۰]هر گاه خداوند تو را بسوی گروهی از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید! » • چون بمیرند، بر هیچ یک از آنان نمازمکن و بر قبرشان مایست. اینان به خدا و رسولش کافر شدهاند و نافرمان مردهاند.
سیحلفون بالله لکم اذا انقلبتم الیهم لتعرضوا عنهم فاعرضوا عنهم انهم رجس وماوهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون. [۱۴۱]چون به نزدشان باز گردید، برایتان سوگند میخورند تا از خطایشان درگذرید. از ایشان اعراض کنید که مردمی پلیدند و به خاطر اعمالشان جای در جهنم دارند.
آنها تقاضای اعراض دارند، اما اعراض به معنی” گذشت” شما هم اعراض کنید ولی به معنی” تکذیب و انکار” و این دو تعبیر مشابه با دو معنی کاملا متضاد لطافت و زیبایی خاصی دارد که بر اهل ذوق پوشیده نیست.
سپس به عنوان تاکید و توضیح و بیان دلیل میفرماید: ” چرا که آنها موجوداتی پلیدند”، و باید از چنین موجودات پلیدی صرف نظر کرد[۱۴۲]نارضایتی خدا از متخلفان
منافقان و متخلفان غزوه تبوک، فاسق و محروم از رضایت خداوند بودند.
یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لایرضی عن القوم الفـسقین. [۱۴۳]برایتان سوگند میخورند تا از آنان خشنود شوید. اگر شما هم خشنود شوید، خدا از این مردم نافرمان خشنود نخواهد شد.
ولی اگر شما هم بخاطر بی اطلاعیتان از حال آنها از ایشان راضی شوید خدای سبحان بخاطر آنکه از حال ایشان آگاه است از این دسته مردمی که از فرمانبرداری او سرپیچی کرده و نافرمانی نمودهاند راضی نخواهد شد. و مقصود این است که رضایت شما در صورتی که خدا از آنان راضی نباشد برای آنها سودی ندارد، و این سخن را بدانجهت فرمود که کسی خیال نکند اگر مردمان با ایمان از آنها راضی شدند خدا هم از آنها راضی شده است.
و منظور از رویهم رفته آن است که با اینکه خدا از اینان نمیگذرد شایسته است که شما نیز از آنان نگذرید و راضی نشوید. [۱۴۴]نقش متخلفان
فسادگری
متخلفان جنگ تبوک (منافقان)، در صورت شرکت آنان در جنگ تبوک فساد گری میکردند.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین. «خبال» به معنای فساد است. [۱۴۵][۱۴۶]کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصتمیخواهند• اگر میخواستند که به جنگ بیرون شوند برای خویش ساز و برگی آماده کرده بودند، ولی خدا بسیج آنان را ناخوش داشت و از جنگشان باز داشت و به ایشان گفته شد که همراه کسانی که باید در خانه بنشینند در خانه بنشینید. • اگر با شما به جنگ بیرون آمده بودند، چیزی جز اضطراب به شما نمیافزودند، و تا فتنه انگیزی کنند و برای دشمنان به جاسوسی پردازند در میان شما رخنه میکردند، و خدا به ستمکاران آگاه است.
بنا بر این حضور آنها با آن روحیه فاسد و توام با تردید و نفاق و بزدلی اثری جز ایجاد تردید و شک و تولید فساد در میان سپاه اسلام ندارد. [۱۴۷]فتنه گری
متخلفان تبوک در میان صفوف لشکر اسلام، برای فتنه جویی نیروهای نفوذی داشتند.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین. [۱۴۸]کسانی که به خدا و روز قیامتایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصت میخواهند• اگر میخواستند که به جنگ بیرون شوند برای خویش ساز و برگی آماده کرده بودند، ولی خدا بسیج آنان را ناخوش داشت و از جنگشان باز داشت و به ایشان گفته شد که همراه کسانی که باید در خانه بنشینند در خانه بنشینید. • اگر با شما به جنگ بیرون آمده بودند، چیزی جز اضطراب به شما نمیافزودند، و تا فتنه انگیزی کنند و برای دشمنان به جاسوسی پردازند در میان شما رخنه میکردند، و خدا به ستمکاران آگاه است.
معنای اینکه فرمود: ” یبغونکم الفتنة” این است که منافقین خواهان فتنه برای شما هستند.
بعضی بجای” برای شما” گفتهاند: ” در شما”. و” فتنه” به معنای محنت و گرفتاری است، و از انواع گرفتاریها آنکه مناسب با مقام آیه است همانتفرقه و اختلاف کلمه است. [۱۴۹]ممنوعیت نماز میت بر متخلفان
ولاتصل علی احد منهم مات ابدا ولاتقم علی قبره انهم کفروا بالله ورسوله وماتوا وهم فـسقون.[۱۵۰]چون بمیرند، بر هیچ یک از آنان نماز مکن و بر قبرشان مایست. اینان به خدا و رسولش کافر شدهاند و نافرمان مردهاند.
شان نزول
در باره شان نزول آیه نخست روایات متعددی وارد شده است، که خالی از اختلاف نیست.
از بعض از این روایات استفاده میشود که پیامبر ص هنگامی که عبدالله بن ابی (منافق مشهور) از دنیا رفت بر او نماز گزارد، و کنار قبر او ایستاد ودعا کرد، حتی پیراهن خود را به عنوان کفن بر او پوشانید، سپس آیه فوق نازل شد و پیامبر ص را از تکرار این کار نهی کرد.
در حالی که از بعضی دیگر از روایات برمی آید که پیامبر ص تصمیم داشت نماز بر او بگزارد،جبرئیل نازل شد و این آیه را بر او خواند و او را از این کار باز داشت.
بعضی دیگر چنین میگویند که پیامبر ص نه نماز بر او گزارد و نه تصمیم بر این کار داشت، بلکه تنها پیراهن خود را برای تشویق قبیله” عبدالله” فرستاد، تا به عنوان کفن در تن او کنند و هنگامی که پرسیدند چرا چنین اقدامی فرمودید در حالی که او مرد بی ایمانی است؟ گفت: پیراهن من باعث نجات او از عذاب الهی نخواهد شد، ولی من امیدوارم که به خاطر این عمل گروه زیادی مسلمان شوند، و چنین نیز شد که پس از این جریان عده فراوانی از قبیله خزرج مسلمان گشتند.
از آنجا که این روایات با هم اختلاف فراوان دارد ما از ذکر آنها به عنوان یک شان نزول صرف نظر کردیم به خصوص اینکه طبق گفته بعضی از مفسران بزرگ مرگ”عبدالله بن ابی” در سنه ۹ هجری واقع شد در حالی که آیات فوق در حدود سال هشتم نازل شده است
ولی آنچه جای انکار نیست این است که از لحن آیه چنین برمی آید که پیامبر ص قبل از نزول این آیه بر منافقان نماز میگزارد، و بر کنار قبر آنها توقف میکرد، چرا که آنها ظاهرا مسلمان بودند ولی پس از نزول این آیه بطور قطع این برنامه برای همیشه تعطیل شد.
از آیه فوق همچنین استفاده میشود که ایستادن در کنار قبور مؤمنان و دعا برای آنها جایز است، زیرا نهی در آیه مخصوص به منافقان است، بنا بر این مفهوم آیه این میشود که زیارت قبور مؤمنان یعنی ایستادن کنار قبرهای آنان و دعا کردن جایز است.
ولی آیه فوق در باره این موضوع که آیا میتوان به قبور آنها توسل جست و به برکت آنان از خدا حاجتی تقاضا کرد؟ سکوت دارد، هر چند مجاز بودن این موضوع از نظر روایات اسلامی مسلم است. [۱۵۱]پانویس ها
۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۲.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۶۶. ۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۳. ۴.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۸۴. ۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۴ – ۴۷. ۶.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۳۳. ۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸. ۸.↑ تفسیر عیاشی، ج۲، ص۱۱۵ و ۱۵۱. ۹.↑ بحارالانوار، مجلسی، ج۲۱، ص۲۳۷. ۱۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۲. ۱۱.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۳۸۱. ۱۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۲. ۱۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۱. ۱۴.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۸۴. ۱۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۲. ۱۶.↑ مجمع البیان، طبرسی، ج۵، ص۱۱۵. ۱۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸. ۱۸.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۱۳۷. ۱۹.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۴. ۲۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۵. ۲۱.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۲۴. ۲۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۲. ۲۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۳. ۲۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۴. ۲۵.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۹۱. ۲۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۴. ۲۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۵. ۲۸.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۹۲. ۲۹.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۵. ۳۰.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۹۰. ۳۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵ – ۴۷. ۳۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۳۳.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۶۵. ۳۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۲. ۳۵.↑ مجمع البیان، طبرسی، ج۵، ص۱۱۵. ۳۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸. ۳۷.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۱۱۵. ۳۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۳. ۳۹.↑ مائده/سوره۵، آیه۲۷. ۴۰.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۱۳. ۴۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۳. ۴۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۴. ۴۳.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۴۷. ۴۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۳. ۴۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۴. ۴۶.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۴۸. ۴۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۴. ۴۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۵. ۴۹.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۹۲. ۵۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۷. ۵۱.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۱۵. ۵۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵. ۵۳.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۶۲. ۵۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۴. ۵۵.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۸۸. ۵۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۵۷.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۶۵. ۵۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۳. ۵۹.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۱۱۷. ۶۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۵. ۶۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۶. ۶۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۳. ۶۳.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۱۸، ص۱۰۹. ۶۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۲. ۶۵.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۱۱۶. ۶۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۲ – ۱۰۴. ۶۷.↑ مجمع البیان، طبرسی، ج۵، ص۱۱۷. ۶۸.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۱۲۲. ۶۹.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۵۱۳. ۷۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸. ۷۱.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۵۴۵. ۷۲.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۱۷۵. ۷۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۶. ۷۴.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۵۱۷. ۷۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۱. ۷۶.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۸۴. ۷۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۹. ۷۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۰. ۷۹.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۴۱. ۸۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۲. ۸۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۳. ۸۲.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۳۸۱. ۸۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۰. ۸۴.↑ مجمع البیان، طبرسی، ج۵، ص۱۰۳. ۸۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵. ۸۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۶. ۸۷.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۳۸۸. ۸۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۶. ۸۹.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۷. ۹۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۷. ۹۱.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۳۴. ۹۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۲. ۹۳.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۱۹. ۹۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۶. ۹۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۵. ۹۶.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۹۲. ۹۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۸. ۹۸.↑ مجمع البیان، طبرسی، ج۵، ص۶۴. ۹۹.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۳۶. ۱۰۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵. ۱۰۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۷. ۱۰۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۸. ۱۰۳.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۶۴. ۱۰۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۳. ۱۰۵.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۴۷. ۱۰۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۴. ۱۰۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۶. ۱۰۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۹. ۱۰۹.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۵. ۱۱۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۶. ۱۱۱.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۲۷. ۱۱۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۴. ۱۱۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۵. ۱۱۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۴. ۱۱۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵. ۱۱۶.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۳۱. ۱۱۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۵. ۱۱۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۶. ۱۱۹.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۴۹. ۱۲۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۹. ۱۲۱.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۴۰. ۱۲۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۳. ۱۲۳.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۷۸. ۱۲۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۱. ۱۲۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۰. ۱۲۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۱۲۷.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۶۵. ۱۲۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۲. ۱۲۹.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۱۲. ۱۳۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۳. ۱۳۱.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۱۳. ۱۳۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۱.
۱۳۳.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۶۳. ۱۳۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۱۳۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۴. ۱۳۶.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۵، ص۱۰۶. ۱۳۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۸. ۱۳۸.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۷۵. ۱۳۹.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۱۴۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۴. ۱۴۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۵. ۱۴۲.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۹۰. ۱۴۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۶. ۱۴۴.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۱۰۷. ۱۴۵.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۶۲. ۱۴۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵ – ۴۷. ۱۴۷.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۳۴. ۱۴۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵ – ۴۷. ۱۴۹.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۳۸۹. ۱۵۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۴. ۱۵۱.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۷۰.
منبع این مقاله: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «سستی در غزوه تبوک (قرآن)»
متخلفان از غزوه تبوک
هنگامی که کاروان قبطیان از شام به مدینه بازگشتند و خبر آوردند که پادشاه روم تجهیزلشکر کرده و قبایل چندی نیز به وى پیوسته و آهنگ هجوم به مدینه را دارند پیامبر اکرام دررجب سال نهم دستور بسیج عمومی برای غزوه تبوک صادر نمود .
در این میان تعدادی که خود نیز به چند دسته تقسیم میشدند از شرکت در غزوه و جهاد در راه خدا، سر باز زدند . قرآن کریم آیاتی چند از خود را به این گروه های متخلف اختصاص داده است.
آیات الهی در باره متخلفان
خداوند از اجازه ریاکارانه منافقان متخلف از جنگ تبوک، برای شرکت جستن در جنگهای آینده خبر داده است.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج ف قل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین. [۱]هر گاه خداوند تو را بسوی گروهی از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید! »
شک نیست که اگر این گروه از منافقان، پس از تخلف، پشیمان میشدند و توبه میکردند، و سپس برای شستشوی گناه سابق خود پیشنهاد در میدانهای جهاد دیگر داشتند، خدا از آنها میپذیرفت، و پیامبر ص دست رد به سینه آنها نمیگذارد، بنا بر این معلوم میشود که این پیشنهاد نیز یک نوع شیطنت و کار منافقانه بوده است، و به اصطلاح تاکتیکی بوده برای استتار چهره زشت خود و ادامه به اعمال سابق. [۲] تلاش در پوشش تخلف
برخی از اشراف و توانمندان برای شرکت نکردن در جنگ تبوک، با استیذان از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تلاش در پوشش کار خود داشتند.
انما السبیل علی الذین یستـذنونک وهم اغنیآء رضوا بان یکونوا مع الخوالف وطبع الله علی قلوبهم فهم لایعلمون. [۳]راه مؤاخذه تنها به روی کسانی باز است که از تو اجازه میخواهند در حالی که توانگرند (و امکانات کافی برای جهاددارند) آنها راضی شدند که با متخلفان و کودکان و بیماران بمانند و خداوند بر دلهایشان مهر نهاده به همین جهت چیزی نمیدانند!
این آیه، حال گروهی دیگر را شرح میدهد یعنی آنها که به هیچوجه در پیشگاه خدا معذور نبوده و نخواهند بود، و میفرماید: ” راه مؤاخذه و مجازات تنها به روی کسانی گشوده است که از تو اجازه میخواهند در جهاد شرکت نکنند در حالی که امکانات کافی و وسائل لازم برای این کار در اختیار دارند و کاملا بی نیازند” (انما السبیل علی الذین یستاذنونک و هم اغنیاء).
سپس اضافه میکند: ” این ننگ برای آنها بس است که راضی شدند با افراد ناتوان و بیمار و معلول در مدینه بمانند و از افتخار شرکت در جهاد محروم گردند” (رضوا بان یکونوا مع الخوالف).
و این کیفر نیز آنها را بس که خداوند قدرت تفکرو ادراک را از آنها به خاطر اعمال زشتشان گرفته” و بر دلهایشان مهر نهاده و به همین دلیل چیزی نمیدانند”[۴] ایمان نداشتن متخلفان
متخلفان از جنگ تبوک، گروهی بی ایمان بودند.
لایستـذنک الذین یؤمنون بالله والیوم الاخر ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم والله علیم بالمتقین• انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین. [۵] آنها که به خدا و روز جزا ایمان دارند، هیچ گاه برای ترک جهاد (در راه خدا) با اموال و جانهایشان، از تو اجازه نمیگیرند و خداوند پرهیزگاران را میشناسد. • تنها کسانی از تو اجازه (این کار را) میگیرند که به خدا و روز جزا ایمان ندارند، و دلهایشان با شک و تردید آمیخته است آنها در تردید خود سرگردانند• اگر آنها (راست میگفتند، و) اراده داشتند که (بسوی میدان جهاد) خارج شوند، وسیلهای برای آن فراهم میساختند! ولی خدا از حرکت آنها کراهت داشت از این رو (توفیقش را از آنان سلب کرد و) آنها را (از جهاد) باز داشت و به آنان گفته شد: «با «قاعدین»و پیران و بیماران بنشینید• اگر آنها همراه شما (بسوی میدان جهاد) خارج میشدند، جز اضطراب و تردید، چیزی بر شما نمیافزودند و بسرعت در بین شما به فتنه انگیزی (و ایجاد تفرقه و نفاق) میپرداختند و در میان شما، افرادی (سست و ضعیف) هستند که به سخنان آنها کاملا گوش فرامی دهند و خداوند، ظالمان را میشناسد.
در آیات فوق یکی دیگر از نشانههای کذب ودروغ آنها را بیان کرده و در حقیقت بحثی را که در آیات قبل گذشت و فرمود و الله یعلم انهم لکاذبون تکمیل میکند و میگوید: ” اینها اگر راست میگویند و آماده شرکت در جهادند و تنها منتظر اذن تواند میبایست همه وسائل جهاد را ازسلاح و مرکب و هر چه در توان دارند فراهم ساخته باشند” در حالی که هیچگونه آمادگی در آنها دیده نمیشود (و لو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة).
” اینها افراد تاریکدل و بی ایمانی هستند که خدا از شرکت آنها در میدان پر افتخار جهاد کراهت دارد لذا توفیق خود را از آنها سلب کرده و آنان را از حرکت باز داشته است[۶] متخلفان شاخص
سه نفر از مسلمانان کعب و مرارة بن ربیع و هلال بن امیه از حضور در جنگ تبوک تخلف کردند.
وعلی الثلـثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم. [۷](همچنین) آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد (حتی) در وجود خویش، جایی برای خود نمییافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز بسوی او نیست سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است
علی بن حمزه میگوید: از امام صادق علیهالسّلام درباره قول خدا «و علی الثلاثة…» سؤال کردم، این سه نفر چه کسانی هستند؟ فرمود: کعب،مرارة بن ربیع و هلال بن امیه .[۸][۹] آسایش طلبی متخلفان
متخلفان غزوه تبوک آسایش طلب بودند.
خداوند نسبت به روحیه مادی و آسایش طلبی متخلفان از جنگ تبوک افشاگری نموده است.
لو کان عرضا قریبا وسفرا قاصدا لاتبعوک ولـکن بعدت علیهم الشقة وسیحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معکم یهلکون انفسهم والله یعلم انهم لکـذبون. [۱۰] (اما گروهی از آنها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک (و در دسترس)، و سفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی میکنند ولی (اکنون که برای میدان تبوک،) راه بر آنها دور (و پر مشقت) است، (سرباز میزنند) و بزودی به خدا سوگند یاد میکنند که: «اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت میکردیم! » (آنها با این اعمال و این دروغها، در واقع) خود را هلاک میکنند و خداوند میداند آنها دروغگو هستند!
و معنای آیه این است که: اگر تو ایشان را به کاری دعوت میکردی که نفع مالی مسلم و نقدی میداشت. و به دست آوردنش هم آسان میبود بطور مسلم تو را اجابت میکردند و با تو بیرون میآمدند تا به طمع خود برسند و غنیمتی که وعده داده بودی به چنگ آورند، و لیکن تو ایشان را به سفری دور و دراز و کاری دشوار دعوت کردی، و لذا در باره آن تثاقل ورزیدند.
و بزودی بعد از آنکه از جنگ برگشتید و ایشان را در تخلفشان سرزنش کردید به خدا سوگند خواهند خورد که اگر ما استطاعت میداشتیم با شما میآمدیم، اینها با این طریقهای که در امرجهاد اتخاذ کردهاند که هر وقت آسان و پر درآمد بود شرکت کنند و هر وقت دور و پر مشقت بود تخلف نموده و عذرها و سوگند دروغین بیاورند خود را هلاک خواهند کرد، و خدا میداند که در سوگندشان دروغگویند. و ممکن هم هست که جمله” یهلکون انفسهم” تنها مربوط به سوگند دروغین ایشان باشد. [۱۱]متخلفان غزوه تبوک، دارای روحیه آسایش طلبی بودند.
لو کان عرضا قریبا وسفرا قاصدا لاتبعوک ولـکن بعدت علیهم الشقة وسیحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معکم یهلکون انفسهم والله یعلم انهم لکـذبون. [۱۲](اما گروهی از آنها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک (و در دسترس)، و سفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی میکنند ولی (اکنون که برای میدان تبوک،) راه بر آنها دور (و پر مشقت) است، (سرباز میزنند) و بزودی به خدا سوگند یاد میکنند که: «اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت میکردیم! » (آنها با این اعمال و این دروغها، در واقع) خود را هلاک میکنند و خداوند میداند آنها دروغگو هستند!
فرح المخلفون بمقعدهم خلـف رسول الله وکرهوا ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم فی سبیل الله وقالوا لاتنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون. [۱۳]آنان که در خانه نشستهاند و از همراهی با رسول خدا تخلف ورزیدهاند خوشحالند. جهاد با مال و جان خویش را، در راه خدا، ناخوش شمردند و گفتند: در هوای گرم به جنگ نروید. اگر میفهمند بگو: گرمای آتشجهنم بیشتر است
معنای آیه این است: منافقین که تو آنان را بعد از رفتنت بجای گذاشتی خوشحال شدند که با تو بیرون نیامدند و تو را مخالفت کردند، و یا بعد از تو بیرون نیامدند، و کراهت داشتند از اینکه با مال و جانهای خود در راه خدا جهاد کنند. . [۱۴]آمرزش متخلفان
رحمت و غفران الهی، شامل سه نفر از مسلمانان متخلف جنگ تبوک گشت.
وءاخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صــلحا وءاخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم. [۱۵]و گروهی دیگر به گناه خود اعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهای زشت آمیختهاند. شاید خدا توبه شان را بپذیرد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است
بر اساس یکی از نقلها آیه یاد شده، درباره سه نفر از انصار که به هنگام خروج پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از شرکت در غزوه تبوک خودداری کردند، نازل شده است.
[۱۶]وعلی الثلـثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم. [۱۷](همچنین) آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد (حتی) در وجود خویش، جایی برای خود نمییافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز بسوی او نیست سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است
شان نزول
این درباره کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و هلال بن امیة نازل شد که آنان از رفتن به تبوک خود داری کردند اما نه از روی نفاق بلکه از روی تنبلی، و سپس پشیمان گشتند. و چون رسول خدا – صلی الله علیه و آله- بمدینه باز گشت بنزد آن حضرت آمده عذر خواهی کردند ولی رسول خدا پاسخشان را نداد و بمسلمانان نیز دستور داد با آنها سخن نگویند، مردم نیز حتی کودکان خردسال به پیروی از دستور رسول خدا از آنها کناره گرفتند، زنانشان که چنان دیدند بنزد رسول خدا آمده گفتند: ما نیز از آنها کناره گیری کنیم؟ حضرت فرمود: نه، ولی مواظب باشید آنها با شما نزدیکی نکنند، این جریان سبب شد که شهرمدینه بر آن سه نفر تنگ شود و از اینرو از شهر بیرون رفته بکوهها پناه بردند، و خانوادههای آنها غذا برایشان میبردند ولی با آنها سخن نمیگفتند، چند روزی بر این منوال گذشت و آن سه نفر پهلوی یکدیگر بسر میبردند تا اینکه یکی از آنها گفت: مردم که از ما بریدهاند و کسی با ما سخن نمیگوید خوبست ما هم از یکدیگر جدا شویم و بدنبال این سخن آن سه نفر نیز از هم جدا شده هر یک بسویی رفت و پنجاه روز تمام بدینحال بسر بردند و بدرگاه خدای تعالی زاری وتضرع و توبه کردند تا اینکه خداوند توبه شان را پذیرفت و این آیه در شانشان نازل شد. [۱۸]استهزاگری متخلفان
متخلفان غزوه تبوک، استهزا کننده خدا و آیات الهی و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بودند.
یحذر المنـفقون ان تنزل علیهم سورة تنبئهم بما فی قلوبهم قل استهزءوا ان الله مخرج ماتحذرون• ولـئن سالتهم لیقولن انما کنا نخوض ونلعب قل ابالله وءایـته ورسوله کنتم تستهزءون[۱۹][۲۰]منافقان میترسند که مباد از آسمان در باره آنها سورهای نازل شود و از آنچه در دل نهفتهاند با خبرشان سازد. بگو: مسخره کنید، که خدا آنچه را که از آن میترسید آشکار خواهد ساخت
منافقان میترسند که بر ضد آنها سورهای نازل شود، و آنان را به آنچه در دل دارند آگاه سازد” (یحذر المنافقون ان تنزل علیهم سورة تنبئهم بما فی قلوبهم).
ولی عجیب اینکه بر اثر شدت لجاجت و دشمنی باز هم دست از استهزاء و تمسخر نسبت به کارهای پیامبر ص برنمی داشتند، لذا خداوند در پایان این آیه به پیامبرش میگوید” به آنها بگو: هر چه میخواهید استهزاء کنید، اما بدانید خدا آنچه را از آن بیم دارید آشکار میسازد، و شما رارسوا میکند[۲۱]اعتذار متخلفان
متخلفان به سوگند دروغین، به علت نداشتن قدرت برای حضور در جنگ تبوک متوسل شدند.
لو کان عرضا قریبا وسفرا قاصدا لاتبعوک ولـکن بعدت علیهم الشقة وسیحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معکم یهلکون انفسهم والله یعلم انهم لکـذبون• عفا الله عنک لم اذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا وتعلم الکـذبین. [۲۲][۲۳] (اما گروهی از آنها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک (و در دسترس)، و سفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی میکنند ولی (اکنون که برای میدان تبوک،) راه بر آنها دور (و پر مشقت) است، (سرباز میزنند) و بزودی به خدا سوگند یاد میکنند که: «اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت میکردیم! » (آنها با این اعمال و این دروغها، در واقع) خود را هلاک میکنند و خداوند میداند آنها دروغگو هستند! • خدایت عفو کند. چرا به آنان اذن ماندن دادی؟ میبایست آنها که راست میگفتند آشکار شوند و تو دروغگویان را هم بشناسی.
خداوند از عذرتراشی متخلفان از جنگ تبوک، پس از بازگشت مؤمنان مجاهد خبر داده است
یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نؤمن لکم قد نبانا الله من اخبارکم..[۲۴]چون شما به نزدشان بازگردید، میآیند و عذر میآورند. بگو: عذر میاورید گفتارتان را باور نداریم که خدا ما را از اخبار شما آگاه کرده است.
و معنای آیه این است: منافقان در موقعی که ازجنگ برگردی نزدت آمده، عذرخواهی میکنند، توای محمد، به ایشان بگو نزد ما عذر نیاورید، برای اینکه ما شما را در عذری که میخواهید هرگز تصدیق نمیکنیم، زیرا خداوند ما را به پارهای از اخبار شما خبر داده که بر نفاق شما دلالت دارد و میرساند که شما در این عذر خواهیتان دروغ میگوئید و به زودی عمل شما ظاهر میشود، ظهوری که برای خدا و رسول مشهود باشد، آن گاه در قیامت باز میگردید بسوی خدایی که غیب و شهادت را میداند، و او به شما حقیقت اعمالتان را نشان میدهد. [۲۵]نپذیرفتن عذر متخلفان
پیامبر صلیاللهعلیهوآله با اظهار عدم اعتماد به منافقان مامور به عدم پذیرش عذر گشت.
یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نؤمن لکم قد نبانا الله من اخبارکم وسیری الله عملکم ورسوله ثم تردون الی عــلم الغیب والشهـدة فینبئکم بما کنتم تعملون. [۲۶]چون شما به نزدشان بازگردید، میآیند و عذر میآورند. بگو: عذر میاورید گفتارتان را باور نداریم که خدا ما را از اخبار شما آگاه کرده است. زودا که خدا و پیامبرش به اعمال شما خواهند رسید. آن گاه شما را نزد آن خداوندی که دانای نهان و آشکار است میبرند تا از نتیجه اعمالتان آگاهتان سازد.
متخلفان جنگ تبوک در اعتذار از مؤمنان، برای دوری از تعرض به آنان به سوگند دروغ متوسل شدند.
سیحلفون بالله لکم اذا انقلبتم الیهم لتعرضوا عنهم فاعرضوا عنهم انهم رجس وماوهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون. [۲۷]چون به نزدشان باز گردید، برایتان سوگند میخورند تا از خطایشان درگذرید. از ایشان اعراض کنید که مردمی پلیدند و به خاطر اعمالشان جای در جهنم دارند.
سوگند میخورند تا علاوه بر آن، شما را از خود راضی هم بکنند، و شما مقصود اولی ایشان را عملی بکنید یعنی متعرضشان نشوید، برای اینکه ایشان پلیدند، و برای ایمان و آن قداست و طهارتش سزاوار نیست که متعرض پلیدیهای نفاق و دروغ و قذارت کفر و فسق گردید، و لیکن مقصود دومی ایشان را به هیچ وجه عملی نکنید و بدانید که اگر هم شما از آنها راضی شوید خداوند از آنها برای آن فسقی که دارند راضی نخواهد شد، و خداوند از مردم فاسق راضی نمیشود.
پس، منظور این است که: اگر شما از ایشان راضی شوید از کسانی راضی شدهاید که خداوند از ایشان راضی نیست، و رضایت شما بر خلاف خوشنودی خداست.28
اعراض از متخلفان
مسلمانان موظف به اعراض از متخلفان غزوه تبوک به خاطر پلیدی آنان بودند.
سیحلفون بالله لکم اذا انقلبتم الیهم لتعرضوا عنهم فاعرضوا عنهم انهم رجس وماوهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون. [۲۹]چون به نزدشان باز گردید، برایتان سوگند میخورند تا از خطایشان درگذرید. از ایشان اعراض کنید که مردمی پلیدند و به خاطر اعمالشان جای در جهنم دارند.
آنها تقاضای اعراض دارند، اما اعراض به معنی” گذشت” شما هم اعراض کنید ولی به معنی”تکذیب و انکار” و این دو تعبیر مشابه با دو معنی کاملا متضاد لطافت و زیبایی خاصی دارد که بر اهل ذوق پوشیده نیست.
سپس به عنوان تاکید و توضیح و بیان دلیل میفرماید: ” چرا که آنها موجوداتی پلیدند”، و باید از چنین موجودات پلیدی صرف نظر کرد[۳۰]افشای چهره متخلفان
ماهیت فساد انگیزی و فتنه جویانه متخلفان از جنگ تبوک، دلیل کراهت و ناخوشایندی خداوند از شرکت آنان در جنگ بود.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین. [۳۱]کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تورخصت میخواهند• اگر میخواستند که به جنگ بیرون شوند برای خویش ساز و برگی آماده کرده بودند، ولی خدا بسیج آنان را ناخوش داشت و از جنگشان باز داشت و به ایشان گفته شد که همراه کسانی که باید در خانه بنشینند در خانه بنشینید. • اگر با شما به جنگ بیرون آمده بودند، چیزی جز اضطراب به شما نمیافزودند، و تا فتنه انگیزی کنند و برای دشمنان به جاسوسی پردازند در میان شما رخنه میکردند، و خدا به ستمکاران آگاه است.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مامور افشای چهره منافقان و اعلام عدم حضور قطعی آنان با او در هیچ جنگی، پس از جنگ تبوک بود.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین. [۳۲]اگر خدا تو را از جنگ بازگردانید و با گروهی از ایشان دیدار کردی و از تو خواستند که برای جنگ دیگر بیرون آیند، بگو: شما هرگز با من به جنگ بیرون نخواهید شد و همراه من با هیچ دشمنی نبرد نخواهید کرد، زیرا شما از نخست به نشستن در خانه خشنود بودهاید. پس اکنون هم با آنان که از فرمان تخلف کردهاند در خانه بمانید.
یعنی پیامبر ص باید آنها را برای همیشه مایوس کند، و روشن سازد که به اصطلاح حنایشان دیگر رنگی نخواهد داشت و کسی فریبشان را نخواهد خورد، و این گونه دامها را چه بهتر که برچینند و به جای دیگری ببرند که در اینجا کسی دیگر به دامشان نخواهد افتاد!.
ذکر این نکته نیز لازم است که جمله طائفه منهم (گروهی از ایشان) نشان میدهد که همه آنان حاضر نبودند از این طریق وارد شوند و پیشنهادشرکت در جهاد دیگری را عرضه بدارند، شاید به خاطر اینکه بعضی بقدری رسوا و شرمنده بودند که حتی حاضر به حضور در محضر پیامبر ص و چنین پیشنهادی نمیشدند.
سپس دلیل عدم قبول پیشنهاد آنها را چنین بیان میکند: ” شما برای نخستین بار راضی شدید که از میدان جهاد کناره گیری کنید و در خانهها بنشینید، هم اکنون نیز به متخلفان بپیوندید، و با آنها در خانهها بنشینید[۳۳]اقرار متخلفان
برخی از گناهکاران و متخلفان جنگ تبوک، به زشتی عمل خویش اقرار کردند.
وءاخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صــلحا وءاخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم. [۳۴]و گروهی دیگر به گناه خود اعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهای زشت آمیختهاند. شاید خدا توبه شان را بپذیرد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است
بر اساس یکی از نقلها آیه یاد شده، درباره سه نفر از انصار که به هنگام خروج پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از شرکت در غزوه تبوک خودداری کردند، نازل شده است.[۳۵]سه فرد متخلف از جنگ تبوک، اذعان به ناگزیری خود، از پناه جویی به خداوند کردند.
وعلی الثلـثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه..[۳۶] (همچنین) آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد (حتی) در وجود خویش، جایی برای خود نمییافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز بسوی او نیست سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تاتوبه کنند خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است
شان نزول
ابو حمزه ثمالی گوید: اینان سه نفر از انصار بودند بنام های: ابو لبابة بن عبد المنذر ، و ثعلبة ودیعة،و اوس بن حذام که از رفتن با رسول خدا- صلی الله- علیه و آله- به تبوک خودداری و تخلف کردند، و چون آیاتی را که درباره متخلفین از آن حضرت نازل شد شنیدند یقین بهلاکت خود کرده و خود را بستون های مسجد مدینه بستند و هم چنان بودند تا وقتی که آن حضرت از تبوک بازگشت جویای حال آنها شد، بدو گفتند: اینان خود را بستون های مسجد بسته و قسم خوردهاند خود را باز نکنند تا رسول خدا – صلی الله علیه و آله- بدست خود آنان را باز کند، حضرت فرمود:
من نیز قسم میخورم که آنها را باز نکنم تا دستوری درباره شان برسد. و چون این آیه نازل شد حضرت بمسجد آمده آنها را باز کرد، آن سه نفر رفتند و اموال خویش را بنزد رسول خدا- صلی الله علیه و آله- آورده گفتند: این اموال ما است که ما را از آمدن با تو بازداشت اکنون آنها را بگیر و صدقه بده.
رسول خدا- صلی الله علیه و آله- فرمود: دستوری درباره آنها بمن نرسیده، تا اینکه آیه (بعدی): «خذ من اموالهم صدقة…» نازل شد. [۳۷]انفاق متخلفان
برخی از متخلفان جنگ تبوک، برای انفاق مال به جای رفتن به جهاد آمادگی خود را اعلام کردند.
قل انفقوا طوعا او کرها لن یتقبل منکم انکم کنتم قوما فـسقین. [۳۸]بگو: خدا از شما نمیپذیرد، چه از روی رضا انفاق کنید چه از رویکراهت، زیرا مردمی نافرمان هستید.
آیه مزبور به قرینه آیات قبل میتواند در رابطه با منافقان متخلف از جنگ تبوک باشد.
و معنای آیه این است که: ما جلو شما را از انفاق نگرفتهایم، چه به طوع و رغبت انفاق کنید و چه به رودربایستی و کراهت. علیای حال، انفاق شما کار لغو و بی فائدهای است، زیرا خداوند بخاطر اینکه شما مردمی فاسقید انفاقتان را قبول نمیکند. آری، بحکم خداوند:
” انما یتقبل الله من المتقین” [۳۹]عمل نیک را تنها از پرهیزکاران میپذیرد، البته ناگفته نماند که” تقبل” از” قبول” رساتر است. [۴۰]دلیل رد انفاق متخلفان
انفاق متخلفان از غزوه تبوک، به دلیل فسق و کفر آنها به خدا و رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبول نشد.
قل انفقوا طوعا او کرها لن یتقبل منکم انکم کنتم قوما فـسقین• وما منعهم ان تقبل منهم نفقـتهم الا انهم کفروا بالله وبرسوله ولایاتون الصلوة الا وهم کسالی ولاینفقون الا وهم کـرهون. [۴۱][۴۲]بگو: خدا از شما نمیپذیرد، چه از روی رضا انفاق کنید چه از روی کراهت، زیرا مردمی نافرمان هستید. • هیچ چیز مانع قبول انفاقهایشان نشده مگر آنکه به خدا و پیامبرش ایمان نیاوردهاند و جز با بی میلی به نماز حاضر نمیشوند و جز به کراهت انفاق نمیکنند
روشن است که”فسق” در اینجا یک گناه ساده و معمولی نیست زیرا ممکن است انسان مرتکب گناهی شود در عین حال عملی خالص نیز انجام دهد، بلکه منظور از آن کفر و نفاق و یا آلوده شدن انفاقهای آنها به ریا و تظاهر است.
و نیز هیچ مانعی ندارد که” فسق” در جمله بالا به مفهوم وسیع کلمه، شامل هر دو باشد چنان که آیه بعد نیز این قسمت را توضیح خواهد داد.
در آیه بعد بار دیگر عدم قبول انفاقات آنها را توضیح میدهد و میگوید: ” هیچ چیز مانع قبول انفاقات آنها نشده جز اینکه آنها به خدا و پیامبرش کافر شدهاند” و هر عملی توام با ایمانبه خدا و توحید نبوده باشد در پیشگاه خدا قبول نیست (و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم کفروا بالله و برسوله).
قرآن کرارا روی این مسئله تکیه کرده است که شرط پذیرش اعمال صالح ایمان است، حتی اگر عمل از روی ایمان سرزند و بعد از مدتی شخص عمل کننده راه کفر پیش گیرد عمل او” حبط” و نابود و بی اثر میشود[۴۳]نماز خواندن با کسالت و کراهت از انفاق، دلیل قبول نشدن انفاق متخلفان از غزوه تبوک بود.
قل انفقوا طوعا او کرها لن یتقبل منکم انکم کنتم قوما فـسقین• وما منعهم ان تقبل منهم نفقـتهم الا انهم کفروا بالله وبرسوله ولایاتون الصلوة الا وهم کسالی ولاینفقون الا وهم کـرهون. [۴۴][۴۵]بگو: خدا از شما نمیپذیرد، چه از روی رضا انفاق کنید چه از روی کراهت، زیرا مردمی نافرمان هستید. • هیچ چیز مانع قبول انفاقهایشان نشده مگر آنکه به خدا و پیامبرش ایمان نیاوردهاند و جز با بی میلی به نماز حاضر نمیشوند و جز به کراهت انفاق نمیکنند
مؤمنان واقعی را از نشاطی که به هنگام عبادتدارند و از میل و رغبتی که نسبت به اعمال نیک نشان میدهند و مخلصانه به دنبال آن میشتابند بخوبی میتوان شناخت.
همانگونه که به وضع منافقان از طرز انجام اعمالشان میتوان پی برد، زیرا معمولا از روی بی میلی و دلسردی و ناراحتی و کراهت اقدام به انجام کارخیر میکنند، گویی کسی به اجبار دست آنها را گرفته و کشان کشان به سوی کار خیر میبرد.
بدیهی است اعمال گروه نخست چون از عشقخدا سر میزند و با دلسوزی توام است همه آداب و مقرراتش رعایت میگردد، ولی اعمال گروه دوم چون از روی کراهت و بی میلی است ناقص و دست و پا شکسته و بیروح است، بنا بر این انگیزههای متفاوت آنها دو شکل متفاوت به اعمالشان میدهد. [۴۶]پلیدی متخلفان
متخلفان جنگ تبوک از جانب خداوند به پلیدی، متصف شدند.
یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نؤمن لکم قد نبانا الله من اخبارکم… • سیحلفون بالله لکم اذا انقلبتم الیهم لتعرضوا عنهم فاعرضوا عنهم انهم رجس وماوهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون. [۴۷][۴۸]چون شما به نزدشان بازگردید، میآیند و عذر میآورند. بگو: عذر میاورید گفتارتان را باور نداریم که خدا ما را از اخبار شما آگاه کرده است. زودا که خدا و پیامبرش به اعمال شما خواهند رسید. آن گاه شما را نزد آن خداوندی که دانای نهان و آشکار است میبرند تا از نتیجه اعمالتان آگاهتان سازد. • چون به نزدشان باز گردید، برایتان سوگندمیخورند تا از خطایشان درگذرید. از ایشان اعراض کنید که مردمی پلیدند و به خاطر اعمالشان جای در جهنم دارند.
در آیه قبلی میفرمود: این سوگند ایشان برای این است که بدین وسیله شما را از خود منصرف کنند، و اینک در این آیه میفرماید: سوگند میخورند تا علاوه بر آن، شما را از خود راضی هم بکنند، و شما مقصود اولی ایشان را عملی بکنید یعنی متعرضشان نشوید، برای اینکه ایشان پلیدند، و برای ایمان و آن قداست و طهارتش سزاوار نیست که متعرض پلیدیهای نفاق و دروغو قذارت کفر و فسق گردید، و لیکن مقصود دومی ایشان را به هیچ وجه عملی نکنید و بدانید که اگر هم شما از آنها راضی شوید خداوند از آنها برای آن فسقی که دارند راضی نخواهد شد، و خداوند از مردم فاسق راضی نمیشود.
پس، منظور این است که: اگر شما از ایشان راضی شوید از کسانی راضی شدهاید که خداوند از ایشان راضی نیست، و رضایت شما بر خلاف خوشنودی خداست، و برای هیچ مؤمنی سزاوار نیست از چیزی که مایه سخط و غضب خداست راضی شود. این نوع تعبیر در رساندن مطلب بلیغتر و رساتر است تا اینکه تصریح کند و بفرماید: از منافقین راضی نشوید.
[۴۹]پناه جویی متخلفان
متخلفان جنگ تبوک در جستجوی پناهگاه یا غار یا روزنهای بر روی زمین، برای گریختن بدانجا بودند.
لو یجدون ملجـا او مغـرت او مدخلا لولوا الیه وهم یجمحون. [۵۰]اگر پناهگاه یا غار یا نهان گاهی مییافتند، شتابان بدان جا روی میآوردند.
کلمه” ملجا” به معنای آن نقطهای است که آدمی بدان پناهنده و متحصن میشود، و کلمه” مغار” به معنای محلی است که انسان در آن فرو رفته، خود را از دیدگان پوشیده و پنهان میسازد، و نیز به معنای غاری است که در کوه میباشد. و کلمه” مدخل” از باب افتعال به معنای کوره راهی است که به زحمت بتوان درون آن شد، و کلمه” جماح” رد شدن و عبور کردن عابر است به سرعت، و بدون توجه به راست و چپ خود و بدون اینکه چیزی او را از حرکت باز بدارد،[۵۱]تحیر متخلفان
متخلفان جنگ تبوک، گروهی سرگردان ، گرفتار تردید و اضطراب و منافق بودند.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون. [۵۲]کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصت میخواهند
اینان در شک و تردید خود در رفت و آمد هستند، و معنای تردد: رفتن و بازگشتن بطور مکرر است، مانند تحیر (و سرگردانی) و منظور منافقانی هستند که بخاطر شک و تردیدشان درباره دین خدا و وعدهای که بمجاهدین داده درصدد تحصیل اجازه (برای تخلف از جنگ) بر آیند، و اگر اینان خلوصی در دل داشتند بنصرت خدا و پاداش نیک او اطمینان داشتند و بی آنکه بفکر تحصیل اجازه (برای تخلف از جنگ) بیفتند برای جهاد پیشقدم میشدند[۵۳]تداوم تخلف متخلفان
پذیرفته نشدن اعتذار متخلفان جنگ تبوک، علامت استمرار تخلفات آنان در آینده بود.
یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نؤمن لکم قد نبانا الله من اخبارکم..[۵۴]چون شما به نزدشان بازگردید، میآیند و عذر میآورند. بگو: عذر میاورید گفتارتان را باور نداریم که خدا ما را از اخبار شما آگاه کرده است.
این سلسله از آیات هم چنان پیرامون اعمال شیطانی منافقان سخن میگوید، و پرده از روی کارهایشان، یکی پس از دیگری، برمی دارد، و به مسلمانان هشدار میدهد فریب اعمال ریاکارانه و سخنان ظاهرا دلپذیر آنها را نخورند.
در آیه نخست میگوید: ” هنگامی که شما (از جنگ تبوک) به مدینه باز میگردید، منافقان به سراغ شما میآیند و عذر خواهی میکنند” (یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم).
از تعبیر یعتذرون که فعل مضارع است چنین برمی آید که قبلا خداوند پیامبر و مسلمانان را از این موضوع آگاه کرد که منافقان دروغگو، به عنوان عذر خواهی، به زودی نزد آنها خواهند آمد لذا طرز پاسخگویی آنها را نیز به مسلمانان تعلیم داد.
در اینجا روی سخن را به پیامبرش به عنوان رهبر مسلمین کرده، میگوید:
” به منافقان بگو عذر خواهی مکنید، ما هرگز به سخنان شما ایمان نخواهیم آورد”[۵۵]پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مامور اعلام عدم حضور قطعی متخلفان با او در هیچ جنگی، پس از جنگ تبوک شد.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین. از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید! »
آیه میگوید: ” هر گاه خداوند ترا به سوی گروهی از اینها بازگرداند و از تو اجازه بخواهند که در میدان جهاد دیگری شرکت کنند، به آنها بگو هیچگاه با من در هیچ میدان جهادی شرکت نخواهید کرد، و هرگز همراه من با دشمنی نخواهید جنگید”!
یعنی پیامبر ص باید آنها را برای همیشه مایوسکند، و روشن سازد که به اصطلاح حنایشان دیگر رنگی نخواهد داشت و کسی فریبشان را نخواهد خورد، و این گونه دامها را چه بهتر که برچینند و به جای دیگری ببرند که در اینجا کسی دیگر به دامشان نخواهد افتاد!. [۵۷] تشدید تکلیف متخلفان
خداوند دستور به اخذ صدقه از تائبان متخلف از جنگ تبوک، برای تشدید تکلیف بر آنان صادر نمود.
خذ من امولهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها وصل علیهم ان صلوتک سکن لهم والله سمیع علیم.[۵۸]از داراییهایشان صدقه بستان تا آنان را پاک و منزه سازی و برایشان دعا کن، زیرا دعای تو مایه آرامش آنهاست، و خدا شنوا و داناست
برداشت یاد شده بنابر احتمالی است که مقصود از صدقه، زکات واجب نباشد، بلکه کفاره گناهان و تشدید تکلیف بر متخلفان باشد. [۵۹]تمکن متخلفان
متخلفان جنگ تبوک، منافقان برخوردار از امکانات لازم برای شرکت در جنگ بودند.
ولاتعجبک امولهم واولـدهم انما یرید الله ان یعذبهم بها فی الدنیا وتزهق انفسهم وهم کـفرون. [۶۰]اموال و اولادشان به اعجابت نیفکند، خدا میخواهد به سبب آنها در دنیا عذابشان کند و در عین کفر جان بسپارند.
واذا انزلت سورة ان ءامنوا بالله وجـهدوا مع رسوله استـذنک اولوا الطول منهم وقالوا ذرنا نکن مع القـعدین. [۶۱]چون سورهای نازل شد که به خدا ایمان بیاورید و با پیامبرش به جنگ بروید، توانگرانشان از تو رخصت خواستند و گفتند: ما را بگذار، تا با آنهایی که باید در خانه نشینند در خانه بنشینیم.
” طول” (بر وزن قول) به معنی امکانات و توانایی مالی آمده است، بنا بر این” اولوا الطول” به معنی کسانی است که دارای قدرت مادی کافی برای حضور در میدان جنگ هستند، و با این حال مایل بودهاند در صف افراد ناتوان یعنی آنها که از نظر جسمی یا مالی توانایی جهاد نداشتهاند، بمانند.
اصل این کلمه از”طول” (بر وزن پول) که ضد”عرض” است گرفته شده و تناسب این دو معنی با یکدیگر روشن است، زیرا توانایی مالی و جسمی یک نوع کشش و ادامه و طول قدرت را میرساند
انما السبیل علی الذین یستـذنونک وهم اغنیآء رضوا بان یکونوا مع الخوالف..[۶۲]راه مؤاخذه تنها به روی کسانی باز است که از تو اجازه میخواهند در حالی که توانگرند (و امکانات کافی برای جهاد دارند) آنها راضی شدند که با متخلفان و کودکان و بیماران بمانند و خداوند بر دلهایشان مهر نهاده به همین جهت چیزی نمیدانند!
امکانات اقتصادی و نیروهای انسانی در دست افراد ناصالح نه تنها سعادت آفرین نیست، بلکه غالبا مایه دردسر و بلا و بدبختی است، زیرا چنین اشخاصی نه اموال خود را به مورد مصرف میکنند، تا از آن بهره مفید و سازندهای بگیرند، و نه فرزندان سر براه و با ایمان و تربیت یافتهای دارند که مایه روشنی چشم آنان و حل مشکلات زندگانیشان گردد، بلکه اموالشان غالبا در راه هوسهای کشنده و سرکش، و تولید فساد ، و تحکیم پایههای ظلم مصرف میگردد، و مایهغفلت آنها از خدا و مسائل اساسی زندگی است و فرزندانشان هم در خدمت ظالمان و فاسدان قرار میگیرند، و مبتلا به انواع انحرافهای اخلاقی میشوند، و سرانجام دردسر آفرین خواهند بود.
منتها برای کسانی که ثروت و نیروی انسانی را اصیل میپندارند و چگونگی مصرف آن، برای آنها مطرح نیست، زندگانی اینگونه اشخاص دورنمای دل- انگیزی دارد، اما اگر به متن زندگیشان نزدیکتر شویم و به این حقیقت نیز توجه کنیم که چگونگی بهره برداری از این امکانات مطرح استتصدیق خواهیم کرد که هرگز افراد خوشبختی نیستند[۶۳]توبه متخلفان
برخی از متخلفان غزوه تبوک به زشتی عمل خویش؛ اعتراف واز آن توبه کردند.
وءاخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صــلحا وءاخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم. [۶۴]و گروهی دیگر به گناه خوداعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهای زشت آمیختهاند. شاید خدا توبه شان را بپذیرد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است
تعبیر به” عسی” در آیه فوق که معمولا در مواردامیدواری و احتمال پیروزی توام با احتمال عدم پیروزی گفته میشود شاید به خاطر آنست که آنها را در میان بیم و امید و خوف و رجاء که دو وسیله تکامل و تربیت است قرار دهد.
این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر به” عسی” اشاره باین باشد که علاوه بر توبه و ندامت و پشیمانی باید در آینده شرائط دیگری را انجام دهند و گذشته را با اعمال نیک خود جبران نمایند.
ولی با توجه به اینکه آیه را با بیان غفران و رحمت الهی تکمیل میکند جنبه امیدواری در آن غلبه دارد.
این نکته نیز روشن است که نزول آیه در باره” ابو لبابه” و یا سایر متخلفان جنگ تبوک مفهوم وسیع آیه را تخصیص نمیزند، بلکه تمام افرادی را که اعمال نیک و بد را به هم آمیختهاند و از کارهای بد خویش پشیمانند فرا میگیرد.
و لذا از بعضی دانشمندان نقل کردهاند که گفتهاند آیه فوق امیدبخشترین آیات قرآن است که درها را بروی گنهکاران گشوده، و توبه کاران را به سوی خود دعوت میکند. [۶۵] دستور اخذ صدقه از تائبان
دستور خداوند به اخذ صدقه از تائبان متخلف از جنگ تبوک و دعای پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای آنان، نشانه قبولی توبه آنان بود.
وءاخرون اعترفوا بذنوبهم… • خذ من امولهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها وصل علیهم ان صلوتک سکن لهم والله سمیع علیم• الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده ویاخذ الصدقـت وان الله هو التواب الرحیم. [۶۶]ا و گروهی دیگر به گناه خود اعتراف کردند که اعمال نیکو را با کارهای زشت آمیختهاند. شاید خدا توبه شان را بپذیرد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است• ز داراییهایشان صدقه بستان تا آنان را پاک و منزه سازی و برایشان دعا کن، زیرا دعای تو مایه آرامش آنهاست، و خدا شنوا و داناست
برداشت مزبور بر این اساس است که مرجعضمیر «بها» «صدقه» باشد، در این صورت معنای آیه چنین میشود: از اموال آنها صدقهای بگیر تا به وسیله این صدقه پاک و پاکیزه شان سازی[۶۷]خداوند دریافت کننده صدقه
زکات و یا صدقات دیگری را که به عنوان کفارهگناه و تقرب به پروردگار میدهند، را خدا میگیرد” (و یاخذ الصدقات).
شک نیست که گیرنده زکات و صدقات یا پیامبرص و امام ع و پیشوای مسلمین است و یا افراد مستحق، و در هر صورت خداوند به ظاهر آنها را نمیگیرد، ولی از آنجا که دست پیامبر و پیشوایان راستین دست خدا است (چرا که آنها نماینده خدا هستند) گویی خداوند این صدقات را میگیرد، همچنین بندگان نیازمندی که به اجازه و فرمان الهی این گونه کمکها را میپذیرند آنها نیز در حقیقت نمایندگان پروردگارند، و به این ترتیب دست آنها نیز دست خدا است.
این تعبیر یکی از لطیفترین تعبیراتی است که عظمت و شکوه این حکم اسلامی یعنی زکات را مجسم میسازد، و علاوه بر تشویق همه مسلمانان به این فریضه بزرگ الهی به آنها هشدار میدهد که در پرداخت زکات و صدقات نهایت ادب و احترام را به خرج دهند چرا که گیرنده خدا است، نکند همچون افراد کوتاه فکر چنین تصور کنند که مانعی ندارد شخص نیازمند مورد تحقیر قرار گیرد، و یا آن چنان زکات را به او بپردازند که شخصیتش در هم شکسته شود، بلکه به عکس باید همچون بنده خاضعی در مقابل ولی نعمت خود شرط ادب را در ادای زکات و رساندن به اهلش رعایت کنند.
[۶۸] دلیل همراهی صدقه با توبه
و اگر توبه را با دادن صدقه ذکر کرده، برای این است که صدقه نیز خاصیت توبه را دارد، توبه پاک میکند، صدقه هم پاک میکند، و دادن صدقه توبهای است مالی، هم چنان که در میان همه کارها، توبه به منزله صدقه است، یعنی صدقه از اعمال است و لذا جمله” و ان الله هو التواب الرحیم” را به صدر آیه عطف کرد، و در نتیجه در یک آیه جمع کرد میان توبه و تصدق، و میان دو اسم از اسامی خودش، یعنی تواب و رحیم، و خلاصه از آیه برآمد که تصدق و دادن زکات خود نوعی توبه است. [۶۹]سرنوشت توبه متخلفان
خداوند توبه سه مسلمان متخلف جنگ تبوک، را پذیرفت.
وعلی الثلـثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم. [۷۰] (همچنین) آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد (حتی) در وجود خویش، جایی برای خود نمییافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز بسوی او نیست سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است
خداوند قسم خورده به رحمت خود به آن سه کس که تخلف کرده بودند بازگشت کند، و بازگشت خدا به آن سه نفر، از این قرار بود که وقتی کارشان به سختی کشید و زمین با همه وسعتش برایشان تنگ شد، و دیدند که احدی از مردم با ایشان حرف نمیزنند و سلام و علیک نمیکنند، و حتی زن و فرزندشان هم با ایشان حرف نمیزنند، و خلاصه یک نفر انسان که با آنها انس بگیرد وجود ندارد، و هر که هست مامور به خودداری از سلام و کلام است، آن وقت تعیین کردند که جز خدا و توبه به درگاه او دیگر پناهگاهی نیست، و چون چنین شد، خداوند نیز با رحمت خود به ایشان بازگشت فرمود، تا ایشان توبه کنند و او قبول فرماید که او که همانا او تواب- بسیار به بندگانش بازگشت میکند تا به ایشان ترحم نموده، برای توبه کردن هدایت نموده و برای توبه توفیقشان میدهد، و آن گاه توبه شان را میپذیرد- و نسبت به مؤمنین رحیم و مهربان است. [۷۱]نقش محاصره اجتماعی در توبه متخلفان
از مسائل مهمی که از آیات فوق استفاده میشود، مساله مجازات مجرمان و فاسدان از طریق محاصره اجتماعی و قطع رابطهها و پیوندها است. ما به خوبی میبینیم که این قطع رابطه در مورد سه نفر از متخلفان تبوک به قدری آنها را تحت فشار قرار داد که از هر زندانی برای آنها سخت تر بود، آن چنان که جان آنها از فشار این محاصره اجتماعی به لب رسیدند، و از همه جا قطع امید کردند.
این موضوع آن چنان انعکاس وسیعی در جامعه مسلمانان آن روز از خود به جای گذاشت که بعد از آن کمتر کسی جرئت میکرد مرتکب این گونه گناهان شود.
این نوع مجازات نه دردسر و هزینه زندانها را دارد، و نه خاصیت تنبل پروری و بدآموزیهای آنها را، ولی تاثیر آن از هر زندانی بیشتر و دردناکتر است.
این در واقع یک نوع اعتصاب و مبارزه منفی جامعه در برابر افراد فاسد است اگر مسلمانان در برابر” متخلفان از وظائف حساس اجتماعی” دست به چنین مبارزهای بزنند به طور قطع در هر عصر و زمانی پیروزی با آنها خواهد بود، و براحتی میتوانند جامعه خود را پاکسازی کنند.
اما روح مجامله و سازشکاری که بدبختانه امروز در بسیاری از جوامع اسلامی به صورت یک بیماری تقریبا همه گیر درآمده است، نه تنها جلو این گونه اشخاص را نمیگیرد، بلکه آنان را در اعمال زشتشان تشجیع میکند. [۷۲]فرجام مبهم متخلفان
سرنوشت گروهی از متخلفان غزوه تبوک، به علت پذیرش و عدم پذیرش توبه آنان مبهم ماند.
وءاخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم واما یتوب علیهم والله علیم حکیم. [۷۳] و گروهی دیگر به مشیت خداوند واگذاشته شدهاند، که یا عذابشان میکند یا توبه شان را میپذیرد. و خدا دانا وحکیم است
کلمه” ارجاء” به معنای تاخیر است، و آیه شریفهعطف است بر آیه” و آخرون اعترفوا بذنوبهم”. و معنای تاخیر انداختن ایشان بسوی امر خدا این است که وضع ایشان آن طور روشن نیست که بتوان عذاب خدا را برایشان پیش بینی کرد، و یامغفرت و آمرزش او را، پس امر ایشان محول به امر خداست، تا او در باره ایشان چه بخواهد، هر چه او خواست همان خواهد شد. [۷۴]خوشحالی متخلفان
منافقان، از شرکت نکردن در جنگ تبوک خوشحال بوده و احساس موفقیت میکردند.
فرح المخلفون بمقعدهم خلـف رسول الله وکرهوا ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم فی سبیل الله وقالوا لاتنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون. [۷۵]آنان که در خانه نشستهاند و از همراهی با رسول خدا تخلف ورزیدهاند خوشحالند. جهاد با مال و جان خویش را، در راه خدا، ناخوش شمردند و گفتند: در هوای گرم به جنگ نروید. اگر میفهمند بگو: گرمای آتشجهنم بیشتر است
فرح و سرور مقابل غم و اندوه است، و این دو حالت نفسانی و وجدانی است که یکی لذتبخش و دیگری ناراحت کننده است. و کلمه” مخلفون” اسم مفعول از ماده” خلف” است که به معنای باقی گذاردن برای بعد از رفتن است، و کلمه” مقعد” از ماده” قعود” مصدر” قعد، یقعد” میباشد، و کنایه است از نرفتن به جهاد.
کلمه” خلاف” مانند” مخالفت” مصدر” خالف، یخالف” است، و بطوری که بعضیها گفتهاند گاهی به معنای بعد میآید، و بعید نیست که در آیه” اذا لا یلبثون خلافک الا قلیلا-
در این صورت نمیپایند بعد تو مگر اندکی” به این معنا باشد. و با اینکه از نظر سیاق کلام جا داشت بفرماید: ” خلافک- بمنظور مخالفت تو” اگر فرمود” خلاف رسول الله- به منظور مخالفت رسول خدا” برای این بود که دلالت کند بر اینکه منافقین از مخالفت امر خدا خوشحال میشدند، با رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم لجبازینداشتند، چون رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم جز پیغام آوردن کار دیگری نداشت.
معنای آیه این است: منافقین که تو آنان را بعد از رفتنت بجای گذاشتی خوشحال شدند که با تو بیرون نیامدند و تو را مخالفت کردند، و یا بعد از تو بیرون نیامدند، و کراهت داشتند از اینکه با مال و جانهای خود در راه خدا جهاد کنند. [۷۶]منافقان متخلف از غزوه تبوک، در صورت ابتلای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به مشکلات و مصایب شادمانی میکردند.
ومنهم من یقول ائذن لی… • ان تصبک حسنة تسؤهم وان تصبک مصیبة یقولوا قد اخذنآ امرنا من قبل ویتولوا وهم فرحون. [۷۷[۷۸]بعضی از آنان میگویند: مرا رخصت ده و به گناه مینداز. آگاه باش که اینان خود در گناه افتادهاند و جهنمبر کافران احاطه دارد• اگر خیری به تو رسد اندوهگینشان سازد، و اگر به تو مصیبتی رسد میگویند: ما چاره کار خویش پیش از این اندیشیدهایم. آن گاه شادمان بازمی گردند
این منافقان کور دل از هر فرصتی به نفع خود استفاده و لاف عقل و درایت میزنند که این عقل و تدبیر ما بود که موجب شد در فلان میدان شرکت نکنیم و مشکلاتی که دامن دیگران را بر اثر نداشتن عقل و درایت گرفت دامان ما را نگرفت، این سخن را چنان میگویند که گویی از خوشحالی در پوست نمیگنجند! اما توای پیامبر به اینها از دو راه پاسخگوی، پاسخی دندان شکن و منطقی نخست” بگو: هیچ حادثهای برای ما رخ نمیدهد مگر آنچه خداوند برای ما مقرر داشته است همان خدایی که مولای ما” و سرپرست حکیم و مهربان ما است و جز خیر و صلاح ما را مقدر نمیدارد[۷۹]دروغ گویی متخلفان
دروغگویی، از ویژگیهای متخلفان غزوه تبوک بود.
…. وسیحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معکم یهلکون انفسهم والله یعلم انهم لکـذبون• عفا الله عنک لم اذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا وتعلم الکـذبین. [۸۰][۸۱]و به خدا قسم میخورند که اگر میتوانستیم همراه شما بیرون میآمدیم. اینان تن به هلاکت میسپارند. خدا میداند که دروغ میگویند• خدایت عفو کند. چرا به آنان اذن ماندن دادی؟ میبایست آنها که راست میگفتند آشکار شوند و تو دروغگویان را هم بشناسی.
معنای آیه این است که: اگر تو ایشان را به کاری دعوت میکردی که نفع مالی مسلم و نقدی میداشت. و به دست آوردنش هم آسان میبود بطور مسلم تو را اجابت میکردند و با تو بیرون میآمدند تا به طمع خود برسند و غنیمتی که وعده داده بودی به چنگ آورند، و لیکن تو ایشان را به سفری دور و دراز و کاری دشوار دعوت کردی، و لذا در باره آن تثاقل ورزیدند.
و بزودی بعد از آنکه از جنگ برگشتید و ایشان را در تخلفشان سرزنش کردید به خدا سوگندخواهند خورد که اگر ما استطاعت میداشتیم با شما میآمدیم، اینها با این طریقهای که در امرجهاد اتخاذ کردهاند که هر وقت آسان و پر درآمد بود شرکت کنند و هر وقت دور و پر مشقت بود تخلف نموده و عذرها و سوگند دروغین بیاورند خود را هلاک خواهند کرد، و خدا میداند که در سوگندشان دروغگویند[۸۲]وجآء المعذرون من الاعراب لیؤذن لهم وقعد الذین کذبوا الله ورسوله سیصیب الذین کفروا منهم عذاب الیم. [۸۳]گروهی از عربهای بادیه نشین آمدند و عذر آوردند تا آنها را رخصت دهند که به جنگ نروند و آنهایی که به خدا و پیامبرش دروغ گفته بودند، در خانه نشستند. زودا که به کافرانشان عذابی دردآور خواهد رسید.
برداشت یاد شده بر این اساس است که مقصود از «معذرون» کسانی باشند که به دروغ برای تخلف از جنگ تبوک بهانه گرفتند[۸۴] دلیل دروغگویی متخلفان
فراهم نکردن مقدمات جهاد، دلیل دروغ گویی متخلفان جنگ تبوک و عزم قطعی آنان بر عدم شرکت در جنگ بود.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین. [۸۵][۸۶]کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصت میخواهند• اگر میخواستند که به جنگ بیرون شوند برای خویش ساز و برگی آماده کرده بودند، ولی خدا بسیج آنان را ناخوش داشت و از جنگشان باز داشت و به ایشان گفته شد که همراه کسانی که باید در خانه بنشینند در خانه بنشینید.
این آیه عطف است به جمله سابق که میفرماید: ” و الله یعلم انهم لکاذبون”، و میخواهد همان معنا را برساند و بفهماند که اینان در دعوی اینکه نمیتوانند در جنگ شرکت کنند دروغگویند، بلکه واقعش این است که میل ندارند شرکت کنند، و گر نه اگر کمترین رغبتی داشتند تجهیزات سفر خود را تهیه میدیدند، چون پر واضح است که هر کس بخواهد در هر امری اقدام نماید و بدان علاقمند باشد قبلا خود را آماده میکند، و از اینمنافقین هیچگونه جنب و جوشی دیده نشد، پس معلوم میشود که اصلا نمیخواهند در جنگشرکت جویند.[۸۷]ستم پیشگی متخلفان
متخلفان جنگ تبوک، مردمی ستم پیشه بودند.
ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین.[۸۸][۸۹]اگر آنها (راست مىگفتند، و) اراده داشتند که (بسوى میدان جهاد) خارج شوند، وسیلهاى براى آن فراهم مىساختند! ولى خدا از حرکت آنها کراهت داشت از این رو (توفیقش را از آنان سلب کرد و) آنها را (از جهاد) باز داشت و به آنان گفته شد: «با «قاعدین» (کودکان و پیران و بیماران) بنشینید!»• اگر آنها همراه شما (بسوى میدان جهاد) خارج مىشدند، جز اضطراب و تردید، چیزى بر شما نمىافزودند و بسرعت در بین شما به فتنه انگیزى (و ایجادتفرقه و نفاق ) مىپرداختند و در میان شما، افرادى (سست و ضعیف) هستند که به سخنان آنها کاملًا گوش فرامىدهند و خداوند، ظالمان را مىشناسد.
دراین آیه به این واقعیت اشاره میکند که عدم شرکت اینگونه افراد در میدان جهاد نه تنها جای تاسف نیست بلکه شاید جای خوشحالی باشد، زیرا آنها نه فقط مشکلی را نمیگشایند بلکه با آن روح نفاق و بی ایمانی و انحراف اخلاقی سر چشمه مشکلات تازهای خواهند شد.
در حقیقت به مسلمانان یک درس بزرگ میدهد که هیچگاه در فکر افزودن سیاهی لشکر و کمیتو تعداد نباشند، بلکه به فکر این باشند که افرادمخلص و با ایمان را انتخاب کنند هر چند نفراتشان کم باشد، این درسی بود برای دیروز مسلمانان، و برای امروز و برای فردا.
نخست میگوید: ” اگر آنها همراه شما به سوی میدان جهاد (تبوک) حرکت میکردند نخستین اثر شومشان این بود که چیزی جز تردید و اضطراب بر شما نمیافزودند” (لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا).
” خبال” به معنی اضطراب و تردید” و” خبل” (بر وزن اجل) به معنی” جنون” و” خبل” (بر وزن طبل) به معنی” فاسد شدن اعضاء” است.
بنا بر این حضور آنها با آن روحیه فاسد و توام با تردید و نفاق و بزدلی اثری جز ایجاد تردید و شک و تولید فساد در میان سپاه اسلام ندارد.
بعلاوه” آنها با سرعت کوشش میکنند در میان نفرات لشکر نفوذ کنند و به ایجاد نفاق و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای اتحاد بپردازند” (و لاوضعوا خلالکم یبغونکم الفتنة) [۹۰]سپس به مسلمانان اخطار میکند که مراقب باشید” افراد ضعیف الایمانی در گوشه و کنار جمعیت شما وجود دارند که زود تحت تاثیر سخنان این گروه منافق قرار میگیرند” (و فیکم سماعون لهم). [۹۱]سوگند متخلفان
متخلفان جنگ تبوک، برای جلب رضایت مؤمنان مجاهد سوگند یاد کردند.
یحلفون بالله لکم لیرضوکم والله ورسوله احق ان یرضوه ان کانوا مؤمنین. [۹۲] در برابر شما به خداسوگند میخورند تا خشنودتان سازند و حال آنکه اگر ایمان آوردهاند شایسته تر است که خدا و رسولش را خشنود سازند.
یکی از نشانههای منافقان و اعمال زشت و شوم آنها که قرآن کرارا به آن اشاره کرده، این است که آنها برای پوشاندن چهره خود بسیاری از خلافکاریهای خود را انکار میکردند و با توسل به سوگندهای دروغین میخواستند مردم را فریب داده و از خود راضی کنند.
در آیات فوق قرآن مجید پرده از روی این عمل زشت برداشته، هم آنها را رسوا میکند، و هم مسلمانان را آگاه میسازد که تحت تاثیر اینگونه سوگندهای دروغین قرار نگیرند. [۹۳]یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لایرضی عن القوم الفـسقین. [۹۴] برایتان سوگند میخورند تا از آنان خشنود شوید. اگر شما هم خشنود شوید، خدا از این مردم نافرمان خشنود نخواهد شد.
خداوند از سوگند منافقان متخلف از غزوه تبوک با هدف چشم پوشی از آنان خبر داده است.
سیحلفون بالله لکم اذا انقلبتم الیهم لتعرضوا عنهم فاعرضوا عنهم انهم رجس وماوهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون. [۹۵]چون به نزدشان باز گردید، برایتان سوگند میخورند تا از خطایشان درگذرید. از ایشان اعراض کنید که مردمی پلیدند و به خاطر اعمالشان جای در جهنم دارند.
در آیه قبلی میفرمود: این سوگند ایشان برای این است که بدین وسیله شما را از خود منصرف کنند، و اینک در این آیه میفرماید: سوگند میخورند تا علاوه بر آن، شما را از خود راضی هم بکنند، و شما مقصود اولی ایشان را عملی بکنید یعنی متعرضشان نشوید[۹۶] عجز متخلفان غزوه تبوک
متخلفان جنگ تبوک، در به شکست کشاندن جبهه اسلام ناتوان ماندند.
لقد ابتغوا الفتنة من قبل وقلبوا لک الامور حتی جآء الحق وظهر امر الله وهم کـرهون.[۹۷] پیش از این هم فتنه گری میکردند و کارها را برای تو واژگونه جلوه میدادند تا آن گاه که حق فراز آمد و فرمان خداوند آشکار شد، در حالی که از آن کراهت داشتند
در اینکه فتنه پیشین آنها چیست، چند احتمال است: ۱. فتنه انگیزی منافقان در جنگ احد.۲. فتنه آنان در ترور پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در جنگ تبوک و… برداشت بر اساس احتمال دوم است. [۹۸]اما هیچیک از این توطئهها و تلاشها به جایی نرسید، و همه نقش بر آب شد و تیرشان به سنگ خورد” سرانجام فتح و پیروزی فرا رسید و حق آشکار گشت” (حتی جاء الحق و ظهر امر الله).
” در حالی که آنها از پیشرفت و پیروزی تو ناراحت بودند” (و هم کارهون).
اما خواست و اراده بندگان در برابر اراده و مشیت پروردگار کمترین اثری نمیتواند داشته باشد، خدا میخواست تو را پیروز کند و آئینت را به سراسرجهان برساند و موانع را هر چه باشد از سر راه بردارد و بالآخره این کار را کرد. [۹۹]فتنه جویی متخلفان
متخلفان منافق، در صورت حضور در جنگ تبوکفتنه انگیزی میکردند.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین• لقد ابتغوا الفتنة من قبل وقلبوا لک الامور حتی جآء الحق وظهر امر الله وهم کـرهون[۱۰۰][۱۰۱][۱۰۲] کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصت میخواهند• اگر با شما به جنگ بیرون آمده بودند، چیزی جز اضطراب به شما نمیافزودند، و تا فتنه انگیزی کنند و برای دشمنان به جاسوسیپردازند در میان شما رخنه میکردند، و خدا به ستمکاران آگاه است.
مراد از فتنه
فتنه: نامی است که بهر بدی و شری اطلاق میشود، و معنای این آیه آن است که این منافقان در صدد ایجاد اختلاف و تفرقه و پراکندگی شما پیش از جنگ تبوک بودند، یعنی در جنگ احد هنگامی که عبدالله بن ابی با همراهانش بازگشتند و دست از یاری پیغمبر- صلی الله علیه و آله- کشیدند، و خدا آن فتنه را از مسلمانان دور کرد، و حسن گفته: منظور از فتنه بی ایمان ساختن مردم و القاء شبهات در دل مسلمانان سست عقیده است، و سعید بن جبیر و ابی جریح گفتهاند:
منظور از فتنه سوء قصدی بود که در جنگ تبوک در شب عقبه نسبت برسولخدا- صلی الله- علیه و آله- کردند، و جریان این بود که دوازده نفر ازمنافقان بر سرگردنهای کمین کرده و قصد کشتن پیغمبر- صلی الله علیه و آله- را کردند. [۱۰۳]فسق متخلفان
متخلفان جنگ تبوک، مردمانی فاسق بودند.
قل انفقوا طوعا او کرها لن یتقبل منکم انکم کنتم قوما فـسقین. [۱۰۴]بگو: خدا از شما نمیپذیرد، چه از روی رضا انفاق کنید چه از روی کراهت، زیرا مردمی نافرمان هستید. •
روشن است که”فسق” در اینجا یک گناه ساده و معمولی نیست زیرا ممکن است انسان مرتکب گناهی شود در عین حال عملی خالص نیز انجام دهد، بلکه منظور از آن کفر و نفاق و یا آلوده شدن انفاقهای آنها به ریا و تظاهر است.
و نیز هیچ مانعی ندارد که” فسق” در جمله بالا بهمفهوم وسیع کلمه، شامل هر دو باشد[۱۰۵]ولاتصل علی احد منهم مات ابدا ولاتقم علی قبره انهم کفروا بالله ورسوله وماتوا وهم فـسقون.
[۱۰۶]چون بمیرند، بر هیچ یک از آنان نماز مکن و بر قبرشان مایست. اینان به خدا و رسولش کافر شدهاند و نافرمان مردهاند.
مقصود از ضمیر «هم» به قرینه آیه قبل، میتواند متخلفان از جنگ تبوک باشد.
یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لایرضی عن القوم الفـسقین. ۱۰۷]برایتان سوگند میخورند تا از آنان خشنود شوید. اگر شما هم خشنود شوید، خدا از این مردم نافرمان خشنود نخواهد شد.
کفر متخلفان
خداوند به کفر منافقان متخلف از جنگ تبوک حکم صریح صادر نمود.
ومنهم من یقول ائذن لی ولاتفتنی الا فی الفتنة سقطوا وان جهنم لمحیطة بالکـفرین
مقصود از ضمیر «هم» به قرینه آیه قبل، میتواند متخلفان از جنگ تبوک باشد.
یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لایرضی عن القوم الفـسقین.
کفر متخلفان
خداوند به کفر منافقان متخلف از جنگ تبوک حکم صریح صادر نمود.
ومنهم من یقول ائذن لی ولاتفتنی الا فی الفتنة سقطوا وان جهنم لمحیطة بالکـفرین. [۱۰۸]بعضی از آنان میگویند: مرا رخصت ده و به گناه مینداز. آگاه باش که اینان خود در گناه افتادهاند و جهنم بر کافران احاطه دارد.
ولـئن سالتهم لیقولن انما کنا نخوض ونلعب قل ابالله وءایـته ورسوله کنتم تستهزءون. [۱۰۹]اگر از آنها بپرسی که چه میکردید؟ میگویند: ما با هم حرف میزدیم و بازی میکردیم. بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره میکردید؟
لاتعتذروا قد کفرتم بعدایمـنکم ان نعف عن طـآئفة منکم نعذب طـآئفة بانهم کانوا مجرمین. [۱۱۰] (بگو:) عذر خواهی نکنید (که بیهوده است چرا که) شما پس از ایمان آوردن، کافر شدید! اگر گروهى از شما را (بخاطر توبه) مورد عفو قرار دهیم، گروه دیگرى را عذاب خواهیم کرد زیرا مجرم بودند!
سپس به پیامبر دستور میدهد صریحا به این منافقان بگو: ” دست از این عذرهای واهی و دروغین بردارید” (لا تعتذروا) چرا که” شما بعد از ایمان راه کفر پیش گرفتید” (قد کفرتم بعد ایمانکم) این تعبیر نشان میدهد که گروه بالا از آغاز در صف منافقان نبودند، بلکه در صف مؤمنان ضعیف الایمان بودند و پس از ماجرای فوق راه کفر پیش گرفتند.
این احتمال نیز در تفسیر جمله فوق وجود دارد که این گروه پیش از این هم در صف منافقان بودند، ولی چون ظاهرا مرتکب خلافی نشده بودند پیامبر ص و مسلمانان وظیفه داشتند با آنها معامله افراد مؤمن کنند، ولی هنگامی که پس از ماجرای جنگ” تبوک” پرده کنار رفت، و کفر و نفاق آنها بر ملا شد، به آنها اخطار گردید که شما از این پس در صف مؤمنان نخواهید بود[۱۱۱]ولاتصل علی احد منهم مات ابدا ولاتقم علی قبره انهم کفروا بالله ورسوله وماتوا وهم فـسقون• ولاتعجبک امولهم واولـدهم انما یرید الله ان یعذبهم بها فی الدنیا وتزهق انفسهم وهم کـفرون. [۱۱۲[۱۱۳]چون بمیرند، بر هیچ یک از آنان نماز مکن و بر قبرشان مایست. اینان به خدا و رسولش کافر شدهاند و نافرمان مردهاند. • اموال و اولادشان به اعجابت نیفکند، خدا میخواهد به سبب آنها در دنیا عذابشان کند و در عین کفر جان بسپارند.
متخلفان جنگ تبوک، گروهی بی ایمان بودند.
مقصود از ضمیر «هم» به قرینه آیه قبل، میتواند متخلفان از جنگ تبوک باشد.
لایستـذنک الذین یؤمنون بالله والیوم الاخر ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم والله علیم بالمتقین• انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون. [۱۱۴][۱۱۵]آنان که به خدا و روز قیامت ایمان دارند هرگز برای جهادکردن با مال و جانشان از تو رخصتنمیخواهند و خدا پرهیزگاران را میشناسد. کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصت میخواهند
سپس برای تاکید عدم ایمان آنها میگوید: ” آنها کسانی هستند که دلهایشان مضطرب و آمیخته با شک و تردید است”! (و ارتابت قلوبهم).
” به همین دلیل در این شک و تردید گاهی قدم به پیش میگذارند و گاهی باز میگردند و پیوسته در حیرت و سرگردانی به سر میبرند” و به همین جهت منتظر پیدا کردن بهانه و کسب اجازه از پیامبرند (فهم فی ریبهم یترددون) گرچه صفات فوق به شکل فعل مضارع ذکر شده است ولی منظور از آن بیان صفات و حال منافقان و مؤمنان است و ماضی و حال و مضارع در آن تفاوت نمیکند. [۱۱۶]ولـئن سالتهم لیقولن انما کنا نخوض ونلعب قل ابالله وءایـته ورسوله کنتم تستهزءون• لاتعتذروا قد کفرتم بعدایمـنکم ان نعف عن طـآئفة منکم نعذب طـآئفة بانهم کانوا مجرمین. [۱۱۷[۱۱۸] اگر از آنها بپرسی که چه میکردید؟ میگویند: ما با هم حرف میزدیم و بازی میکردیم. بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره میکردید؟• اگر از آنها بپرسی که چه میکردید؟ میگویند: ما با هم حرف میزدیم و بازی میکردیم. بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره میکردید؟
اینکه فرمود: ” بعد از ایمانتان” منظور از ایمان منافقین، ایمان ظاهری آنان است، یعنی همان تظاهری که به ایمان میکردهاند (و از نظر فقه دین محکوم به مسلمانی شده بودند)، و گر نه اگر براستی دارای حقیقت ایمان و آن هدایت الهی بودند دیگر دچار گمراهی نمیشدند، آیه” و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد اسلامهم” که در آخر آیات مورد بحث قرار دارد و بجای ایماناسلام را آورده- که معنایش گفتن شهادتیناست- این معنا را تایید میکند. [۱۱۹]کیفر متخلفان
جهنم، کیفر متخلفان جنگ تبوک است.
ومنهم من یقول ائذن لی ولاتفتنی الا فی الفتنة سقطوا وان جهنم لمحیطة بالکـفرین. [۱۲۰]بعضی از آنان میگویند: مرا رخصت ده و به گناه مینداز. آگاه باش که اینان خود در گناه افتادهاند و جهنمبر کافران احاطه دارد.
مفسران در تفسیر جمله” و ان جهنم لمحیطة بالکافرین” گفتگوهای مختلفی دارند بعضی میگویند این جمله کنایه از آن است که عوامل و اسباب ورود به جهنم یعنی گناهان آنها را احاطه کرده است.
و بعضی گفتهاند که این از قبیل حوادث حتمی آینده است که به صورت” ماضی” یا” حال” بیان میشود، یعنی به طور قطع در آینده جهنم آنها را در بر خواهد گرفت.
ولی این احتمال نیز وجود دارد که جمله را به معنی حقیقی اش تفسیر کنیم و بگوئیم هم اکنون جهنم موجود است و در باطن و درون این جهان قرار دارد و آنها در میان جهنم هستند، اگر چه هنوز فرمان تاثیر کردن آن صادر نشده است، همانگونه که بهشت نیز هم اکنون وجود دارد و در باطن و درون این جهان به همه احاطه کرده است منتها بهشتیان چون تناسب با بهشت دارند با آن مرتبط خواهند بود و دوزخیان چون متناسب با دوزخند با دوزخ[۱۲۱]الم یعلموا انه من یحادد الله ورسوله فان له نار جهنم خــلدا فیها ذلک الخزی العظیم. [۱۲۲]آیا نمیدانند که هر کس که با خدا و پیامبرش مخالفت میورزد جاودانه در آتش جهنم خواهد بود و این رسوایی بزرگی است؟
محادة: بمعنای تجاوز از حد از روی دشمنی است، و محادة، و مخالفت، و معاداة، در معنا نظیر یکدیگر هستند، و اصل آن بمعنای منع است. و نیز محادة بحالت شتاب و سبکی در حالغضب گویند زیرا آن حالت انسان را از وظیفه خود باز دارد.
خزی: رسوایی و آنچه از آن شرم آید. [۱۲۳]فرح المخلفون بمقعدهم خلـف رسول الله وکرهوا ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم فی سبیل الله وقالوا لاتنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون. [۱۲۴]آنان که در خانه نشستهاند و از همراهی با رسول خدا تخلف ورزیدهاند خوشحالند. جهاد با مال و جان خویش را، در راه خدا، ناخوش شمردند و گفتند: در هوای گرم بهجنگ نروید. اگر میفهمند بگو: گرمای آتشجهنم بیشتر است
عذاب دردناک، کیفر سخت متخلفان تبوک بود
وجآء المعذرون من الاعراب لیؤذن لهم وقعد الذین کذبوا الله ورسوله سیصیب الذین کفروا منهم عذاب الیم. [۱۲۵]گروهی از عربهای بادیه نشین آمدند و عذر آوردند تا آنها را رخصت دهند که به جنگ نروند و آنهایی که به خدا و پیامبرشدروغ گفته بودند، در خانه نشستند. زودا که به کافرانشان عذابی دردآور خواهد رسید.
رد درخواست متخلفان
خداوند به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دستور داد درخواست متخلفان جنگ تبوک، برای حضور در غزوات دیگر رد کند.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین. [۱۲۶]هر گاه خداوند تو را بسوی گروهی از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد ) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید! »
یعنی پیامبر ص باید آنها را برای همیشه مایوسکند، و روشن سازد که به اصطلاح حنایشان دیگر رنگی نخواهد داشت و کسی فریبشان را نخواهد خورد، و این گونه دامها را چه بهتر که برچینند و به جای دیگری ببرند که در اینجا کسی دیگر به دامشان نخواهد افتاد! [۱۲۷]اعلام هلاکت متخلفان
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم انتظار هلاکت منافقان متخلف از غزوه تبوک به عذاب الهی یا به دست اهل ایمان را اعلام کرد.
قل هل تربصون بنآ الا احدی الحسنیین ونحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا فتربصوا انا معکم متربصون. [۱۲۸]بگو: آیا جز یکی از آن دو نیکی، انتظار چیز دیگری را برای ما دارید؟ ولی ما منتظریم که عذاب خدا، یا از جانب او یا به دست ما به شما برسد. پس شما منتظر باشید ما نیز با شما منتظر میمانیم
مقصود از (حسنیین) حسنه و مصیبت است به دلالت اینکه در آیه اول حکایت میکرد که منافقین از اینکه به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم خیری برسد ناراحت میشدند، و از اینکه به آن جناب شر و مصیبت برسد خوشحال میگردیدند، و میگفتند خوب شد ما قبلا حواسمان را جمع کرده بودیم، و خود را دچار این ناملایمات نساختیم. چون از این کلام بر میآید که منافقین در حال انتظار بودند که ببینند بر سر مسلمانان چه میآید، آیا شکست میخورند و یا پیروز میشوند پس معلوم میشود” احدی الحسنیین” در آیه یکی از آن دو پیش آمد است که منافقان در انتظارش بودند.
خواهی گفت چطور قرآن کریم مصیبت را حسنه نامیده؟ در جواب میگوییم: از نظر دینی حسنه و مصیبت هر دو حسنهاند، چون اگر حسنه، حسنه است برای این است که پیروزی و غنیمت در دنیا و اجر عظیم در آخرت است و اگر مصیبت حسنه است آنهم برای این است که شکست خوردن و کشته شدن و هر رنج و محنت دیگری که به انسان برسد برای رضای خدا و باعث اجر ابدی است، پس هر دو حسنهاند.
معنای آیه این است که: ما و شما هر یک منتظر عذاب و گرفتاری طرف مقابل خود هستیم، با تفاوت اینکه آن عذاب و گرفتاری که شما برای ما آن را آرزو میکنید در حقیقت خیر ماست، زیرا شما در باره ما انتظار یکی از دو احتمال را میکشید، یا غلبه بر دشمن و مراجعت با غنیمت و یا کشته شدن در راه خدا.
ولی ما برای شما انتظار عذاب خدا را میکشیم، و آرزو داریم که یا با عذابهای سماوی و یا بدست خود ما شما را نابود کند، مثلا به ما دستور دهد زمین را از لوث وجود شما پاک سازیم، پس ما در هر حال رستگار و شما در هر حال هالکید، پسانتظار بکشید که ما هم با شما در انتظاریم، این بود آن جواب دوم.
در آیهای که زبان حال منافقین را بیان میکرد حسنه و مصیبت را تنها به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نسبت میداد، ولی در آیه دوم که جواب اول آنان است و در آیه سوم که متضمن جواب دوم ایشان بود رسیدن به حسنه و مصیبت را به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و همه مؤمنان نسبت داد، و این بخاطر آن بود که در مقام جواب از نظر خدا و واقع، حسنه و مصیبت مؤمنین حسنه و مصیبت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نیز هست چون مؤمنین با آن جناب ملازمت و مشارکت دارند[۱۲۹]اعلام عدم پذیرش انفاق
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم موظف به اعلام عدم پذیرش انفاقهای متخلفان از غزوه تبوک ، از ناحیه خداوند گردید.
قل انفقوا طوعا او کرها لن یتقبل منکم انکم کنتم قوما فـسقین[۱۳۰]بگو: خدا از شما نمیپذیرد، چه از روی رضا انفاق کنید چه از روی کراهت، زیرا مردمی نافرمان هستید.
در این آیه صیغه امر” انفقوا” در معنای شرط است، و تردید در” طوعا او کرها” هم به منظور تعمیم است. صیغه امر در این گونه موارد کنایهاست از اینکه نهیی در کار نیست و کسی جلو شما را نگرفته، و این خود اشاره است به اینکه این عمل عمل بیهودهای است که اثری بر آن مترتب نمیشود. جمله” لن یتقبل منکم” تعلیل همان امر است، هم چنان که جمله” انکم کنتم قوما فاسقین” بیان علت قبول نشدن است.
و معنای آیه این است که: ما جلو شما را از انفاقنگرفتهایم، چه به طوع و رغبت انفاق کنید و چه به رودربایستی و کراهت . علیای حال، انفاق شما کار لغو و بی فائدهای است، زیرا خداوند بخاطر اینکه شما مردمی فاسقید انفاقتان را قبول نمیکند. آری، بحکم خداوند:
” انما یتقبل الله من المتقین” عمل نیک را تنها از پرهیزکاران میپذیرد، البته ناگفته نماند که” تقبل” از” قبول” رساتر است. [۱۳۱] بیم از آتش جهنم
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به تخلف کنندگان از جهاد، به بهانه گرمی هوا هشداری شدید میدهد که آتش دوزخ ، از گرمی هوای دنیا، سوزنده تر است.
فرح المخلفون بمقعدهم خلـف رسول الله وکرهوا ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم فی سبیل الله وقالوا لاتنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون. [۱۳۲]آنان که در خانه نشستهاند و از همراهی با رسول خدا تخلف ورزیدهاند خوشحالند. جهاد با مال و جان خویش را، در راه خدا، ناخوش شمردند و گفتند: در هوای گرم به جنگ نروید. اگر میفهمند بگو: گرمای آتش جهنم بیشتر است
آنها به تخلف خودشان از شرکت در میدان جهادقناعت نکردند، بلکه با وسوسه های شیطانی کوشش داشتند، دیگران را نیز دلسرد یا منصرف سازند” و به آنها گفتند: در این گرمای سوزان تابستان به سوی میدان نبرد حرکت نکنید” (و قالوا لا تنفروا فی الحر).
در حقیقت آنها میخواستند هم اراده مسلمانان را تضعیف کنند، و هم شریکهای بیشتری برای جرمشان فراهم سازند.
سپس قرآن روی سخن را به پیامبر ص کرده و بالحن قاطع و کوبندهای به آنها چنین پاسخ میگوید: ” به آنها بگو آتش سوزان دوزخ از این هم گرمتر و سوزانتر است اگر بفهمند”! (قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون) ولی افسوس که بر اثر ضعف ایمان، و عدم درک کافی، توجه ندارند که چه آتش سوزانی در انتظار آنها است، آتشی که یک جرقه کوچکش از آتشهای دنیا سوزنده تر است. [۱۳۳]افشای چهره منافقان
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مامور افشای چهره منافقان و اعلام عدم حضور قطعی آنان در هیچ جنگی، پس از جنگ تبوک بود.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین. [۱۳۴]هر گاه خداوند تو را بسوی گروهی از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید! »
نپذیرفتن بهانههای متخلفان
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بهانههای متخلفان از غزوه تبوک، را نپذیرفت و دلیل آن را اطلاع از دروغگوییهای آنان در پرتو وحی میداند.
یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لاتعتذروا لن نؤمن لکم قد نبانا الله من اخبارکم وسیری الله عملکم ورسوله ثم تردون الی عــلم الغیب والشهـدة فینبئکم بما کنتم تعملون. [۱۳۵]چون شما به نزدشان بازگردید، میآیند و عذر میآورند. بگو: عذر میاورید گفتارتان را باور نداریم که خدا ما را از اخبار شما آگاه کرده است. زودا که خدا و پیامبرش به اعمال شما خواهند رسید. آن گاه شما را نزد آن خداوندی که دانای نهان و آشکار است میبرند تا از نتیجه اعمالتان آگاهتان سازد.
یعنی خدا و رسول او عمل شما را پس از این خواهند دید که آیا از نفاق خود توبه میکنید یا بر حال نفاق باقی میمانید. و برخی گفتهاند:
معنای آیه آن است که خدا اعمال و تصمیمات آینده شما را میداند و پیغمبر خود را نیز از آنها بیاگاهاند بدانسان که گویا آنها را از نزدیک میبیند و برای او دیدنی شود چنانچه در گذشته چنین کرد[۱۳۶]جهادگران تبوک
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و مؤمنان همراه آن حضرت، جهادکننده با مال و جان خود در غزوه تبوک بودند.
لـکن الرسول والذین ءامنوا معه جـهدوا بامولهم وانفسهم واولـئک لهم الخیرت واولـئک هم المفلحون. [۱۳۷]ولی پیامبر و کسانی که با اوایمان آوردهاند با مال و جان خود در راه خدا جهاد کردند. نیکیها از آن آنهاست و آنهایند که رستگارانند.
کلمه” الخیرات” به اصطلاح” صیغه جمع توام با الف و لام” است، و عمومیت از آن استفاده میشود، تعبیر جامعی است که هر گونه موفقیت و پیروزی و موهبت و خیری را اعم از مادی و معنوی شامل میگردد. [۱۳۸] مقابله با متخلفان
مقابله با متخلفان جنگ تبوک، با اعراض از آنان لازم بود.
فان رجعک الله الی طـآئفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا ولن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین• ولاتصل علی احد منهم مات ابدا ولاتقم علی قبره انهم کفروا بالله ورسوله وماتوا وهم فـسقون. [۱۳۹][۱۴۰]هر گاه خداوند تو را بسوی گروهی از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید! » • چون بمیرند، بر هیچ یک از آنان نمازمکن و بر قبرشان مایست. اینان به خدا و رسولش کافر شدهاند و نافرمان مردهاند.
سیحلفون بالله لکم اذا انقلبتم الیهم لتعرضوا عنهم فاعرضوا عنهم انهم رجس وماوهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون. [۱۴۱]چون به نزدشان باز گردید، برایتان سوگند میخورند تا از خطایشان درگذرید. از ایشان اعراض کنید که مردمی پلیدند و به خاطر اعمالشان جای در جهنم دارند.
آنها تقاضای اعراض دارند، اما اعراض به معنی” گذشت” شما هم اعراض کنید ولی به معنی” تکذیب و انکار” و این دو تعبیر مشابه با دو معنی کاملا متضاد لطافت و زیبایی خاصی دارد که بر اهل ذوق پوشیده نیست.
سپس به عنوان تاکید و توضیح و بیان دلیل میفرماید: ” چرا که آنها موجوداتی پلیدند”، و باید از چنین موجودات پلیدی صرف نظر کرد[۱۴۲]نارضایتی خدا از متخلفان
منافقان و متخلفان غزوه تبوک، فاسق و محروم از رضایت خداوند بودند.
یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لایرضی عن القوم الفـسقین. [۱۴۳]برایتان سوگند میخورند تا از آنان خشنود شوید. اگر شما هم خشنود شوید، خدا از این مردم نافرمان خشنود نخواهد شد.
ولی اگر شما هم بخاطر بی اطلاعیتان از حال آنها از ایشان راضی شوید خدای سبحان بخاطر آنکه از حال ایشان آگاه است از این دسته مردمی که از فرمانبرداری او سرپیچی کرده و نافرمانی نمودهاند راضی نخواهد شد. و مقصود این است که رضایت شما در صورتی که خدا از آنان راضی نباشد برای آنها سودی ندارد، و این سخن را بدانجهت فرمود که کسی خیال نکند اگر مردمان با ایمان از آنها راضی شدند خدا هم از آنها راضی شده است.
و منظور از رویهم رفته آن است که با اینکه خدا از اینان نمیگذرد شایسته است که شما نیز از آنان نگذرید و راضی نشوید. [۱۴۴]نقش متخلفان
فسادگری
متخلفان جنگ تبوک (منافقان)، در صورت شرکت آنان در جنگ تبوک فساد گری میکردند.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین. «خبال» به معنای فساد است. [۱۴۵][۱۴۶]کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصتمیخواهند• اگر میخواستند که به جنگ بیرون شوند برای خویش ساز و برگی آماده کرده بودند، ولی خدا بسیج آنان را ناخوش داشت و از جنگشان باز داشت و به ایشان گفته شد که همراه کسانی که باید در خانه بنشینند در خانه بنشینید. • اگر با شما به جنگ بیرون آمده بودند، چیزی جز اضطراب به شما نمیافزودند، و تا فتنه انگیزی کنند و برای دشمنان به جاسوسی پردازند در میان شما رخنه میکردند، و خدا به ستمکاران آگاه است.
بنا بر این حضور آنها با آن روحیه فاسد و توام با تردید و نفاق و بزدلی اثری جز ایجاد تردید و شک و تولید فساد در میان سپاه اسلام ندارد. [۱۴۷]فتنه گری
متخلفان تبوک در میان صفوف لشکر اسلام، برای فتنه جویی نیروهای نفوذی داشتند.
انما یستـذنک الذین لایؤمنون بالله والیوم الاخر وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون• ولو ارادوا الخروج لاعدوا له عدة ولـکن کره الله انبعاثهم فثبطهم وقیل اقعدوا مع القـعدین• لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا ولاوضعوا خلــلکم یبغونکم الفتنة وفیکم سمـعون لهم والله علیم بالظـلمین. [۱۴۸]کسانی که به خدا و روز قیامتایمان ندارند و دلهایشان را شک فرا گرفته است و این شک آنها را به تردید افکنده است، از تو رخصت میخواهند• اگر میخواستند که به جنگ بیرون شوند برای خویش ساز و برگی آماده کرده بودند، ولی خدا بسیج آنان را ناخوش داشت و از جنگشان باز داشت و به ایشان گفته شد که همراه کسانی که باید در خانه بنشینند در خانه بنشینید. • اگر با شما به جنگ بیرون آمده بودند، چیزی جز اضطراب به شما نمیافزودند، و تا فتنه انگیزی کنند و برای دشمنان به جاسوسی پردازند در میان شما رخنه میکردند، و خدا به ستمکاران آگاه است.
معنای اینکه فرمود: ” یبغونکم الفتنة” این است که منافقین خواهان فتنه برای شما هستند.
بعضی بجای” برای شما” گفتهاند: ” در شما”. و” فتنه” به معنای محنت و گرفتاری است، و از انواع گرفتاریها آنکه مناسب با مقام آیه است همانتفرقه و اختلاف کلمه است. [۱۴۹]ممنوعیت نماز میت بر متخلفان
ولاتصل علی احد منهم مات ابدا ولاتقم علی قبره انهم کفروا بالله ورسوله وماتوا وهم فـسقون.[۱۵۰]چون بمیرند، بر هیچ یک از آنان نماز مکن و بر قبرشان مایست. اینان به خدا و رسولش کافر شدهاند و نافرمان مردهاند.
شان نزول
در باره شان نزول آیه نخست روایات متعددی وارد شده است، که خالی از اختلاف نیست.
از بعض از این روایات استفاده میشود که پیامبر ص هنگامی که عبدالله بن ابی (منافق مشهور) از دنیا رفت بر او نماز گزارد، و کنار قبر او ایستاد ودعا کرد، حتی پیراهن خود را به عنوان کفن بر او پوشانید، سپس آیه فوق نازل شد و پیامبر ص را از تکرار این کار نهی کرد.
در حالی که از بعضی دیگر از روایات برمی آید که پیامبر ص تصمیم داشت نماز بر او بگزارد،جبرئیل نازل شد و این آیه را بر او خواند و او را از این کار باز داشت.
بعضی دیگر چنین میگویند که پیامبر ص نه نماز بر او گزارد و نه تصمیم بر این کار داشت، بلکه تنها پیراهن خود را برای تشویق قبیله” عبدالله” فرستاد، تا به عنوان کفن در تن او کنند و هنگامی که پرسیدند چرا چنین اقدامی فرمودید در حالی که او مرد بی ایمانی است؟ گفت: پیراهن من باعث نجات او از عذاب الهی نخواهد شد، ولی من امیدوارم که به خاطر این عمل گروه زیادی مسلمان شوند، و چنین نیز شد که پس از این جریان عده فراوانی از قبیله خزرج مسلمان گشتند.
از آنجا که این روایات با هم اختلاف فراوان دارد ما از ذکر آنها به عنوان یک شان نزول صرف نظر کردیم به خصوص اینکه طبق گفته بعضی از مفسران بزرگ مرگ”عبدالله بن ابی” در سنه ۹ هجری واقع شد در حالی که آیات فوق در حدود سال هشتم نازل شده است
ولی آنچه جای انکار نیست این است که از لحن آیه چنین برمی آید که پیامبر ص قبل از نزول این آیه بر منافقان نماز میگزارد، و بر کنار قبر آنها توقف میکرد، چرا که آنها ظاهرا مسلمان بودند ولی پس از نزول این آیه بطور قطع این برنامه برای همیشه تعطیل شد.
از آیه فوق همچنین استفاده میشود که ایستادن در کنار قبور مؤمنان و دعا برای آنها جایز است، زیرا نهی در آیه مخصوص به منافقان است، بنا بر این مفهوم آیه این میشود که زیارت قبور مؤمنان یعنی ایستادن کنار قبرهای آنان و دعا کردن جایز است.
ولی آیه فوق در باره این موضوع که آیا میتوان به قبور آنها توسل جست و به برکت آنان از خدا حاجتی تقاضا کرد؟ سکوت دارد، هر چند مجاز بودن این موضوع از نظر روایات اسلامی مسلم است. [۱۵۱]پانویس ها
۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۲.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۶۶. ۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۳. ۴.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۸۴. ۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۴ – ۴۷. ۶.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۳۳. ۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸. ۸.↑ تفسیر عیاشی، ج۲، ص۱۱۵ و ۱۵۱. ۹.↑ بحارالانوار، مجلسی، ج۲۱، ص۲۳۷. ۱۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۲. ۱۱.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۳۸۱. ۱۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۲. ۱۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۱. ۱۴.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۸۴. ۱۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۲. ۱۶.↑ مجمع البیان، طبرسی، ج۵، ص۱۱۵. ۱۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸. ۱۸.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۱۳۷. ۱۹.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۴. ۲۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۵. ۲۱.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۲۴. ۲۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۲. ۲۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۳. ۲۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۴. ۲۵.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۹۱. ۲۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۴. ۲۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۵. ۲۸.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۹۲. ۲۹.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۵. ۳۰.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۹۰. ۳۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵ – ۴۷. ۳۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۳۳.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۶۵. ۳۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۲. ۳۵.↑ مجمع البیان، طبرسی، ج۵، ص۱۱۵. ۳۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸. ۳۷.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۱۱۵. ۳۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۳. ۳۹.↑ مائده/سوره۵، آیه۲۷. ۴۰.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۱۳. ۴۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۳. ۴۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۴. ۴۳.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۴۷. ۴۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۳. ۴۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۴. ۴۶.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۴۸. ۴۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۴. ۴۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۵. ۴۹.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۹۲. ۵۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۷. ۵۱.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۱۵. ۵۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵. ۵۳.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۶۲. ۵۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۴. ۵۵.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۸۸. ۵۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۵۷.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۶۵. ۵۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۳. ۵۹.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۱۱۷. ۶۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۵. ۶۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۶. ۶۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۳. ۶۳.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۱۸، ص۱۰۹. ۶۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۲. ۶۵.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۱۱۶. ۶۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۲ – ۱۰۴. ۶۷.↑ مجمع البیان، طبرسی، ج۵، ص۱۱۷. ۶۸.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۱۲۲. ۶۹.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۵۱۳. ۷۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸. ۷۱.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۵۴۵. ۷۲.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۱۷۵. ۷۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۶. ۷۴.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۵۱۷. ۷۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۱. ۷۶.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۸۴. ۷۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۹. ۷۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۰. ۷۹.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۴۱. ۸۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۲. ۸۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۳. ۸۲.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۳۸۱. ۸۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۰. ۸۴.↑ مجمع البیان، طبرسی، ج۵، ص۱۰۳. ۸۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵. ۸۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۶. ۸۷.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۳۸۸. ۸۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۶. ۸۹.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۷. ۹۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۷. ۹۱.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۳۴. ۹۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۲. ۹۳.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۱۹. ۹۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۶. ۹۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۵. ۹۶.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۹۲. ۹۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۸. ۹۸.↑ مجمع البیان، طبرسی، ج۵، ص۶۴. ۹۹.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۳۶. ۱۰۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵. ۱۰۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۷. ۱۰۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۸. ۱۰۳.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۶۴. ۱۰۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۳. ۱۰۵.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۴۷. ۱۰۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۴. ۱۰۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۶. ۱۰۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۹. ۱۰۹.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۵. ۱۱۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۶. ۱۱۱.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۲۷. ۱۱۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۴. ۱۱۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۵. ۱۱۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۴. ۱۱۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵. ۱۱۶.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۳۱. ۱۱۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۵. ۱۱۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۶. ۱۱۹.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۴۹. ۱۲۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۹. ۱۲۱.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۴۰. ۱۲۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۶۳. ۱۲۳.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۷۸. ۱۲۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۱. ۱۲۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۰. ۱۲۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۱۲۷.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۶۵. ۱۲۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۲. ۱۲۹.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۱۲. ۱۳۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۵۳. ۱۳۱.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۴۱۳. ۱۳۲.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۱.
۱۳۳.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۶۳. ۱۳۴.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۱۳۵.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۴. ۱۳۶.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۵، ص۱۰۶. ۱۳۷.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۸. ۱۳۸.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۷۵. ۱۳۹.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۳. ۱۴۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۴. ۱۴۱.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۵. ۱۴۲.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۹۰. ۱۴۳.↑ توبه/سوره۹، آیه۹۶. ۱۴۴.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۱۰۷. ۱۴۵.↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۶۲. ۱۴۶.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵ – ۴۷. ۱۴۷.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۷، ص۴۳۴. ۱۴۸.↑ توبه/سوره۹، آیه۴۵ – ۴۷. ۱۴۹.↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص۳۸۹. ۱۵۰.↑ توبه/سوره۹، آیه۸۴. ۱۵۱.↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۸، ص۷۰.
منبع این مقاله: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «سستی در غزوه تبوک (قرآن)»