۱۳۹۵/۱۰/۲۶
–
۱۲۶۹ بازدید
سلام نظر اسلام راجع به مجادله کردن در بحث علمی چیست؟
در پاسخ به مطالب زیر توجه کنید :1. جدال در لغت
راغب اصفهانى در معنای لغوى جدال مى گوید: جدال عبارت است از بحث و گفتگویى که به منظور کوبیدن طرف و غالب شدن بر او صورت مى گیرد و علت اینکه به این گونه مباحث مجادله مى گویند این است که دو نفر در برابر یکدیگر به بحث و مشاجره مى پردازند تا هر کدام فکر خود را بر دیگرى تحمیل کند. ریشه کلمه «جدال» از «جدلت الحبل» (طناب را محکم تابیدم) گرفته شده است.[1] چون کسى که چنین سخنی مى گوید مى خواهد دیگرى را با سخن و رأى خود بپیچاند تا در نتیجه طرف مقابل با زور از افکار و عقاید خود دست بردارد و علمای اخلاق در تعریف جدال چنین گفتهاند که شخصی در مقام اعتراض به سخن دیگری باشد و همتش بر این اساس پایهریزی گردد که عیب و ایراد آن را آشکار سازد با این قصد که او را خوار ساخته، خود را فردی زیرک و فهیم نشان دهد بدون اینکه انگیزه دینی یا فایده آخرتی در میان باشد.[2]2. جدال در اصطلاح
جدال در اصطلاح علم منطق عبارت است از آن که انسان از مسلّمات طرف مقابل، علیه او بهرهبردارى کند؛ در مقام استدلال از مقدماتى که طرف قبول دارد استفاده کند که این روش براى قانع کردن یا خاموش کردن طرف مقابل بسیار مؤثر است و چنانچه کیفیت برخورد در این گونه استدلال، متین و خوب باشد همان جدال احسن است که قرآن آنرا تحسین کرده است.[3]3. جدال از نگاه قرآن و سنت
این کلمه به سه معنای مجادله حق و مجادله باطل و دفاع در قرآن بکار رفته است و همه در اصل معنا یکی است و فرق آنها در مصادیق است: مثلا در آیاتی که میفرماید: « از آنها که به خود خیانت کردند دفاع مکن » و «از آنها در پیش خدا، روز قیامت چه کسی دفاع میکند » [4] جدال به معنای دفاع به کار رفته است و در آیه « با آنها (یهودیان) به روشی که نیکوتر است مناظره کن» [5]به معنای مجادله حق استعمال شده است؛ در آیاتی همچون «آنها پس از روشن شدن حق باز با تو مجادله مـی کنند» [6] و « بوسیله باطل مجادله می کنند تا بدان وسیله حق را نابود سازند» [7] مجادله باطل مد نظر واقع شده است. البته ناگفته نماند اکثر استعمال این کلمه در قرآن در منازعه و مخاصمه و مجادله ناحق به کار رفته است که در موارد متعدد نهی از آنها شده است؛ از آن جمله در حج که عملی عبادی، سیاسی، اجتماعی و… است به صراحت از آن نهی شده است و با این دستور، تمرین عملی برای حاجیان و قدم گذاران در وادی عشق و عمل و خودسازی میدهد. در روایت هم وارد شده است که روزى پیامبر (ص) برگروهی که مشغول مجادله بودند وارد شدند وبعد از عتابشان فرمودند:
«پیشینیان شما را جدال و مراء هلاک کرد.»
آن گاه شروع به بیان آثار وخیم و نامبارک آن کرده، فرمودند:
«مجادله را ترک گویید چرا که مؤمن هرگز در بحث به ستیز نمى پردازد، مجادله را ترک گویید که مجادلهگر زیان دیده است و من در روز قیامت از آنکه مناقشه کند، شفاعت نمیکنم و هرکه ترک مجادله کند در حالىکه حق با اوست من برای او سه خانه در باغهاى جنت و در میانه آن و بالاترین طبقه آن ضمانت میکنم، مجادله را ترک کنید زیرا پروردگارم بعد از پرستش بتان اوّلین چیزى که مرا از آن نهى فرمود «مراء» بود [8].
حال باید نگریست که با این همه تذکر و هشدار آیا باز جایی برای آدم عاقل باقی می ماند تا دست به این صفت زشت و رذیله خانمانسوز بیالاید؟!
4. جدال أحسن و جدال مذموم
جدال اگر بحق باشد – یعنى برای اثبات یکى از عقاید حقّه باشد – و قصد و غرض از آن ارشاد و هدایت باشد و طرف مجادله دشمنى و عناد نداشته باشد، این «جدال احسن» است و مذموم نیست، بلکه پسندیده است و از ثُبات در ایمان حکایت می کند و یکی از نتایج نیرومندى معرفت و بزرگى نفس شمرده مى شود و اگر جدال به حق نباشد مذموم است و از رذائل قوه غضب یا شهوت به حساب میآید که همراه با عصبیّت یا غلبه جوئى یا طمع مالى می باشد[9].
علامت جدال احسن، آن است که اگر مطلب حق از جانب طرف مقابل بیان شود هیچ ناراحتی در خود احساس نکند؛ چرا که هر دو به دنبال حق و حقیقت بودند اما علامت مجادله باطل آن است که اگر سخن حق بر زبان شخص مقابل جارى شود جدال کننده ناراحت شود و بخواهد که آنچه او می گوید صحیح باشد و آن را به طریق جدال بر طرف مقابل تحمیل کند و در ضمن آن نقص و عیب و ایراد کلام او را ظاهر سازد.[10]نمونه جدال احسن در قرآن
گروهى از انصار وارد مدینه شدند و به پیامبر اسلام گفتند: تولد حضرت عیسى بدون پدر نشانه ى خدایى و الوهیت اوست! آیه نازل شد، اگر تولد بدون پدر دلیل خدا یا فرزند خدا بودن است، خلقت حضرت آدم مهم تر است؛ چون او نه پدر داشت و نه مادر؛ پس چرا آدم را خدا یا فرزند خدا نمى دانید؟ «انّ مثل عیسى عند اللّه کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» (آل عمران، 59)
5. زمینههای جدال
یکی از غرایز اساسی و خصائص روحی که در ساختمان وجود بشر نهاده شده و او را به تلاش و فعالیتهای مداوم زندگی وا میدارد «حب ذات» و خود خواهی است. اما باید دانست که سعادت بشر وقتی تأمین میشود که در بهرهبرداری از تمایلات خود دچار رکود یا زیاده روینگردد ولی متأسفانه میبینیم که «خودخواهی» افراط آمیز یکی از عوامل اساسی در پیدایش این خصلت مذموم است و غالباً نهال آن از سرچشمه خودخواهی و خودپسندی سیراب میشود.
البته گاهی مجادله کننده برای گرفتن حق خود و یا بیان احکام و معارف الهی قدم در این وادی میگذارد که با بیانات قبلی مشخص شد که جدال احسن اشکالی ندارد. اما نوع کسانیکه مرتکب جدال میشوند یا به خاطر تکبری است که دارند یا تعصبی که نسبت به یک موضوع یا گروه خاصی دارند و با اینکه میدانند اشتباه است حاضر به پذیرش آن نیستند و یا در اثر جهل به آن میپردازند و فکر میکنند با این روش توانایی تغییر نظر طرف مقابل را دارند. در کل باید اذعان داشت که همه اینها از وسوسه شیاطین هستند که آنها قدم به قدم و آهسته و آرام[11] شخص را به تور می اندازند و جدال کننده اسیر دست آنها میشود بدون اینکه گاهی خود متوجه باشد.[12]6. آثار جدال
فرد لجباز برای اینکه خواهش غرورآمیز خود را اعمال نماید در هر انجمنی سخنی که به میان آید و در هر موضوعی اظهارنظر شود بدون اینکه قصد راهنمایی و رفع اشتباه داشته باشد بیدرنگ زبان به اعتراض میگشاید و با حملات و انتقادهای بیمورد درصدد کوبیدن و نابود ساختن شخصیت گوینده برآمده او را به یاوهگویی و نفهمی متهم می کند تا بدینوسیله برتری خود را به اثبات برساند و امتیازات و فضیلت موهوم و خیالی خویش را به رخ سایرین بکشد و گاهی نیز چهره زشت لجاجت خود را در زیر نقاب «سئوال کردن» یا «رفع اشتباه» پنهان میسازد.
لجاجت پیشه با چنین روحیهای قضاوت منصفانه را از دست میدهد و در حقکُشی و انواع بیعدالتی جسور و بیباک میگردد و چه بسا که موجب شک و شبهه هائى شود که اعتقادات حقّه را ضعیف سازد.[13] البته نباید واکنش این رویه ناپسند را نادیده گرفت؛ زیرا شخصی که عزتش سرکوب شده و مورد تحقیر قرار گرفته است ناچار عکس العملهایی از خود نشان خواهد داد و در فرصتهای مناسب نیروهای خود را به کار انداخته و به جبران تحقیر و اهانتی که دیده اقدام خواهد کرد. شیوع این صفت در میان یک ملت، به نابودی وحدت فکری و مسلکی آن ملت و همچنین کشمکشهای دامنهدار در عرصه زندگی اجتماعی آنها منجر خواهد شد که زیانهای ناشی از آن را به آسانی نمیتوان ترسیم کرد. حداقلّ اثر آن، رویش نفاق درقلب آنها و ایجاد کینه و دشمنی در میان آنان خواهد بود.[14] چون در اثنای مجادله احساسات به هیجان درآمده، آهنگ صحبت هر قدر هم ملایم باشد باز در دلها أثر بدی برجای میگذارد. در اینگونه موارد کلمهای که از روی تندی ادا شود رشته دوستی را پاره میکند و چه بسا کلماتی در اثنای آن بر زبانها جاری شود که پردهای از اسرار طرف مقابل را بِدَرد و آبرویی ریخته شود و عیوب مخفی را نمایان سازد.[15] سرانجام این عمل جز محرومیت از شفاعت پیامبر اکرم(ص) چیزی نخواهد بود.
7. فرق بین جدال و مراء و خصومت
مراء عبارت است از ایراد و اعتراض به سخن دیگرى و اظهار نقص و خلل در آن به قصد تحقیر و اهانت وى و اظهار برترى و هوشمندى خود و جدال همان مراء است که مورد و متعلّق آن مسائل اعتقادى و بیان و تقریر آنها باشد. خصومت نوعى مجادله و لجاج در گفتار است براى به دست آوردن مالى یا مقصودى دیگر و این گاهى با ابتدا و شروع به سخن است و گاهى به نحو اعتراض و مراء جز به صورت اعتراض بر کلام دیگرى نیست. پس مراء نوعى ایذاء واذیت کردن است و ناشى از عداوت و حسد مى باشد. ولى جدال و خصومت، زمانى از یکى از این دو و زمانى از غیر این دو ناشى مى شود[16].
8. درمان جدال
راه معالجه مراء و جدال و خصومت این است که بداند که این ها باعث دشمنى و بغض و دورى مى شود و مهر و الفت را زایل کرده، دوستى و یگانگى را از میان مى برد. شکّى نیست که نظام عالم بر همبستگى و یگانگى استوار است و این مقتضاى عنایت الهى و حکمت ازلى است و اختلاف و تفرقه با آن سازگار نیست و عاقل نباید مرتکب خلاف فعل و حکمت پروردگار شود. این علاج علمى است. امّا معالجه عملى آن است که در عمل همواره بر ضد مراء و جدال و خصومت رفتار کند؛ یعنى گفتار خوش و سخن نیک داشته باشد و بر آن مواظبت کند، هر چند با زحمت و به تکلّف باشد تا اینکه ملکه او شود و اضداد آن (مراء و جدال و خصومت) به کلّى بر طرف گردد.[17] .
[1] ـ راغب اصفهانی؛ المفردات فی غریب القرآن، المکتبه المرتضویه،تهران،«الجدال المفاوضة على سبیل المنازعة و المغالبة واصله من جدلت الحبل اى احکمت فتله»
[2] ـ نراقی،ملا احمد؛ معراج السعاده، انتشارات هجرت، تابستان1375، چاپ سوم، ص551؛ علامه نراقی،ملامهدی،جامع السعادات،ترجمه کریم فیضی،انتشارات قائم آل محمد(ع)،ج2 ص 135
[3] ـ علامه مظفر، محمدرضا؛ المنطق،نشر دار التفسیر(اسماعیلیان)،چاپ اول،1379ش،ج3،ص257
[4] ـ نساء/ 107 و109
5- نحل/125
[6] ـ انفال/6
[7] ـ سوره غافر(المؤمن)/5
[8] ـ علامه مجلسی،محمد باقر؛بحارالأنوار،المکتبه الإسلامیه،1389ق،ج2،ص138
[9] ـ مجتبوی،سید جلال الدین؛علم اخلاق اسلامی،انتشارات حکمت،چاپ چهارم،1377ش،ج3،ص378
[10] ـ نراقی،ملا احمد؛ معراج السعاده، انتشارات هجرت، تابستان1375، چاپ سوم،ص551
[11] ـ بقره/168
[12] ـ گیلانی،عبد الرزاق؛شرح مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه،تصحیح رضا مرندی،انتشارات پیام حق، چاپ اول،1377ش،صص307 ـ 308
[13] ـ مجتبوی،سید جلال الدین؛علم اخلاق اسلامی،ج3 ص377
[14] ـ امام صادق (ع)فرمودند:امام علی(ع)فرمود: برحذر باشید از جدال و خصومت در گفتگو، که آنها قلوب را نسبت به برادران مریض مى کنند ، وریشه نفاق هستند که نفاق روى آنها مى روید.کلینی،یعقوب،اصول کافی،تصحیح و تحقیق علی اکبر غفاری،دارالکتب الإسلامیه،چاپ ششم،1375ش،ج2،ص300
[15] ـ موسوی لاری،سید مجتبی؛بررسی مشکلات اخلاقی و روانی،دفتر انتشارات اسلامی،1345ش، صص 208ـ 212؛علم اخلاق اسلامی،ج3ص379؛ امام خمینی،روح الله؛چهل حدیث، چاپ دفترتنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)،چاپ بیستم،1378ش ص375
[16] ـ مجتبوی،سید جلال الدین؛علم اخلاق اسلامی،ج3 ،ص378
[17] ـ نراقی،ملا احمد؛ معراج السعاده، انتشارات هجرت، تابستان1375، چاپ سوم،ص554
راغب اصفهانى در معنای لغوى جدال مى گوید: جدال عبارت است از بحث و گفتگویى که به منظور کوبیدن طرف و غالب شدن بر او صورت مى گیرد و علت اینکه به این گونه مباحث مجادله مى گویند این است که دو نفر در برابر یکدیگر به بحث و مشاجره مى پردازند تا هر کدام فکر خود را بر دیگرى تحمیل کند. ریشه کلمه «جدال» از «جدلت الحبل» (طناب را محکم تابیدم) گرفته شده است.[1] چون کسى که چنین سخنی مى گوید مى خواهد دیگرى را با سخن و رأى خود بپیچاند تا در نتیجه طرف مقابل با زور از افکار و عقاید خود دست بردارد و علمای اخلاق در تعریف جدال چنین گفتهاند که شخصی در مقام اعتراض به سخن دیگری باشد و همتش بر این اساس پایهریزی گردد که عیب و ایراد آن را آشکار سازد با این قصد که او را خوار ساخته، خود را فردی زیرک و فهیم نشان دهد بدون اینکه انگیزه دینی یا فایده آخرتی در میان باشد.[2]2. جدال در اصطلاح
جدال در اصطلاح علم منطق عبارت است از آن که انسان از مسلّمات طرف مقابل، علیه او بهرهبردارى کند؛ در مقام استدلال از مقدماتى که طرف قبول دارد استفاده کند که این روش براى قانع کردن یا خاموش کردن طرف مقابل بسیار مؤثر است و چنانچه کیفیت برخورد در این گونه استدلال، متین و خوب باشد همان جدال احسن است که قرآن آنرا تحسین کرده است.[3]3. جدال از نگاه قرآن و سنت
این کلمه به سه معنای مجادله حق و مجادله باطل و دفاع در قرآن بکار رفته است و همه در اصل معنا یکی است و فرق آنها در مصادیق است: مثلا در آیاتی که میفرماید: « از آنها که به خود خیانت کردند دفاع مکن » و «از آنها در پیش خدا، روز قیامت چه کسی دفاع میکند » [4] جدال به معنای دفاع به کار رفته است و در آیه « با آنها (یهودیان) به روشی که نیکوتر است مناظره کن» [5]به معنای مجادله حق استعمال شده است؛ در آیاتی همچون «آنها پس از روشن شدن حق باز با تو مجادله مـی کنند» [6] و « بوسیله باطل مجادله می کنند تا بدان وسیله حق را نابود سازند» [7] مجادله باطل مد نظر واقع شده است. البته ناگفته نماند اکثر استعمال این کلمه در قرآن در منازعه و مخاصمه و مجادله ناحق به کار رفته است که در موارد متعدد نهی از آنها شده است؛ از آن جمله در حج که عملی عبادی، سیاسی، اجتماعی و… است به صراحت از آن نهی شده است و با این دستور، تمرین عملی برای حاجیان و قدم گذاران در وادی عشق و عمل و خودسازی میدهد. در روایت هم وارد شده است که روزى پیامبر (ص) برگروهی که مشغول مجادله بودند وارد شدند وبعد از عتابشان فرمودند:
«پیشینیان شما را جدال و مراء هلاک کرد.»
آن گاه شروع به بیان آثار وخیم و نامبارک آن کرده، فرمودند:
«مجادله را ترک گویید چرا که مؤمن هرگز در بحث به ستیز نمى پردازد، مجادله را ترک گویید که مجادلهگر زیان دیده است و من در روز قیامت از آنکه مناقشه کند، شفاعت نمیکنم و هرکه ترک مجادله کند در حالىکه حق با اوست من برای او سه خانه در باغهاى جنت و در میانه آن و بالاترین طبقه آن ضمانت میکنم، مجادله را ترک کنید زیرا پروردگارم بعد از پرستش بتان اوّلین چیزى که مرا از آن نهى فرمود «مراء» بود [8].
حال باید نگریست که با این همه تذکر و هشدار آیا باز جایی برای آدم عاقل باقی می ماند تا دست به این صفت زشت و رذیله خانمانسوز بیالاید؟!
4. جدال أحسن و جدال مذموم
جدال اگر بحق باشد – یعنى برای اثبات یکى از عقاید حقّه باشد – و قصد و غرض از آن ارشاد و هدایت باشد و طرف مجادله دشمنى و عناد نداشته باشد، این «جدال احسن» است و مذموم نیست، بلکه پسندیده است و از ثُبات در ایمان حکایت می کند و یکی از نتایج نیرومندى معرفت و بزرگى نفس شمرده مى شود و اگر جدال به حق نباشد مذموم است و از رذائل قوه غضب یا شهوت به حساب میآید که همراه با عصبیّت یا غلبه جوئى یا طمع مالى می باشد[9].
علامت جدال احسن، آن است که اگر مطلب حق از جانب طرف مقابل بیان شود هیچ ناراحتی در خود احساس نکند؛ چرا که هر دو به دنبال حق و حقیقت بودند اما علامت مجادله باطل آن است که اگر سخن حق بر زبان شخص مقابل جارى شود جدال کننده ناراحت شود و بخواهد که آنچه او می گوید صحیح باشد و آن را به طریق جدال بر طرف مقابل تحمیل کند و در ضمن آن نقص و عیب و ایراد کلام او را ظاهر سازد.[10]نمونه جدال احسن در قرآن
گروهى از انصار وارد مدینه شدند و به پیامبر اسلام گفتند: تولد حضرت عیسى بدون پدر نشانه ى خدایى و الوهیت اوست! آیه نازل شد، اگر تولد بدون پدر دلیل خدا یا فرزند خدا بودن است، خلقت حضرت آدم مهم تر است؛ چون او نه پدر داشت و نه مادر؛ پس چرا آدم را خدا یا فرزند خدا نمى دانید؟ «انّ مثل عیسى عند اللّه کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» (آل عمران، 59)
5. زمینههای جدال
یکی از غرایز اساسی و خصائص روحی که در ساختمان وجود بشر نهاده شده و او را به تلاش و فعالیتهای مداوم زندگی وا میدارد «حب ذات» و خود خواهی است. اما باید دانست که سعادت بشر وقتی تأمین میشود که در بهرهبرداری از تمایلات خود دچار رکود یا زیاده روینگردد ولی متأسفانه میبینیم که «خودخواهی» افراط آمیز یکی از عوامل اساسی در پیدایش این خصلت مذموم است و غالباً نهال آن از سرچشمه خودخواهی و خودپسندی سیراب میشود.
البته گاهی مجادله کننده برای گرفتن حق خود و یا بیان احکام و معارف الهی قدم در این وادی میگذارد که با بیانات قبلی مشخص شد که جدال احسن اشکالی ندارد. اما نوع کسانیکه مرتکب جدال میشوند یا به خاطر تکبری است که دارند یا تعصبی که نسبت به یک موضوع یا گروه خاصی دارند و با اینکه میدانند اشتباه است حاضر به پذیرش آن نیستند و یا در اثر جهل به آن میپردازند و فکر میکنند با این روش توانایی تغییر نظر طرف مقابل را دارند. در کل باید اذعان داشت که همه اینها از وسوسه شیاطین هستند که آنها قدم به قدم و آهسته و آرام[11] شخص را به تور می اندازند و جدال کننده اسیر دست آنها میشود بدون اینکه گاهی خود متوجه باشد.[12]6. آثار جدال
فرد لجباز برای اینکه خواهش غرورآمیز خود را اعمال نماید در هر انجمنی سخنی که به میان آید و در هر موضوعی اظهارنظر شود بدون اینکه قصد راهنمایی و رفع اشتباه داشته باشد بیدرنگ زبان به اعتراض میگشاید و با حملات و انتقادهای بیمورد درصدد کوبیدن و نابود ساختن شخصیت گوینده برآمده او را به یاوهگویی و نفهمی متهم می کند تا بدینوسیله برتری خود را به اثبات برساند و امتیازات و فضیلت موهوم و خیالی خویش را به رخ سایرین بکشد و گاهی نیز چهره زشت لجاجت خود را در زیر نقاب «سئوال کردن» یا «رفع اشتباه» پنهان میسازد.
لجاجت پیشه با چنین روحیهای قضاوت منصفانه را از دست میدهد و در حقکُشی و انواع بیعدالتی جسور و بیباک میگردد و چه بسا که موجب شک و شبهه هائى شود که اعتقادات حقّه را ضعیف سازد.[13] البته نباید واکنش این رویه ناپسند را نادیده گرفت؛ زیرا شخصی که عزتش سرکوب شده و مورد تحقیر قرار گرفته است ناچار عکس العملهایی از خود نشان خواهد داد و در فرصتهای مناسب نیروهای خود را به کار انداخته و به جبران تحقیر و اهانتی که دیده اقدام خواهد کرد. شیوع این صفت در میان یک ملت، به نابودی وحدت فکری و مسلکی آن ملت و همچنین کشمکشهای دامنهدار در عرصه زندگی اجتماعی آنها منجر خواهد شد که زیانهای ناشی از آن را به آسانی نمیتوان ترسیم کرد. حداقلّ اثر آن، رویش نفاق درقلب آنها و ایجاد کینه و دشمنی در میان آنان خواهد بود.[14] چون در اثنای مجادله احساسات به هیجان درآمده، آهنگ صحبت هر قدر هم ملایم باشد باز در دلها أثر بدی برجای میگذارد. در اینگونه موارد کلمهای که از روی تندی ادا شود رشته دوستی را پاره میکند و چه بسا کلماتی در اثنای آن بر زبانها جاری شود که پردهای از اسرار طرف مقابل را بِدَرد و آبرویی ریخته شود و عیوب مخفی را نمایان سازد.[15] سرانجام این عمل جز محرومیت از شفاعت پیامبر اکرم(ص) چیزی نخواهد بود.
7. فرق بین جدال و مراء و خصومت
مراء عبارت است از ایراد و اعتراض به سخن دیگرى و اظهار نقص و خلل در آن به قصد تحقیر و اهانت وى و اظهار برترى و هوشمندى خود و جدال همان مراء است که مورد و متعلّق آن مسائل اعتقادى و بیان و تقریر آنها باشد. خصومت نوعى مجادله و لجاج در گفتار است براى به دست آوردن مالى یا مقصودى دیگر و این گاهى با ابتدا و شروع به سخن است و گاهى به نحو اعتراض و مراء جز به صورت اعتراض بر کلام دیگرى نیست. پس مراء نوعى ایذاء واذیت کردن است و ناشى از عداوت و حسد مى باشد. ولى جدال و خصومت، زمانى از یکى از این دو و زمانى از غیر این دو ناشى مى شود[16].
8. درمان جدال
راه معالجه مراء و جدال و خصومت این است که بداند که این ها باعث دشمنى و بغض و دورى مى شود و مهر و الفت را زایل کرده، دوستى و یگانگى را از میان مى برد. شکّى نیست که نظام عالم بر همبستگى و یگانگى استوار است و این مقتضاى عنایت الهى و حکمت ازلى است و اختلاف و تفرقه با آن سازگار نیست و عاقل نباید مرتکب خلاف فعل و حکمت پروردگار شود. این علاج علمى است. امّا معالجه عملى آن است که در عمل همواره بر ضد مراء و جدال و خصومت رفتار کند؛ یعنى گفتار خوش و سخن نیک داشته باشد و بر آن مواظبت کند، هر چند با زحمت و به تکلّف باشد تا اینکه ملکه او شود و اضداد آن (مراء و جدال و خصومت) به کلّى بر طرف گردد.[17] .
[1] ـ راغب اصفهانی؛ المفردات فی غریب القرآن، المکتبه المرتضویه،تهران،«الجدال المفاوضة على سبیل المنازعة و المغالبة واصله من جدلت الحبل اى احکمت فتله»
[2] ـ نراقی،ملا احمد؛ معراج السعاده، انتشارات هجرت، تابستان1375، چاپ سوم، ص551؛ علامه نراقی،ملامهدی،جامع السعادات،ترجمه کریم فیضی،انتشارات قائم آل محمد(ع)،ج2 ص 135
[3] ـ علامه مظفر، محمدرضا؛ المنطق،نشر دار التفسیر(اسماعیلیان)،چاپ اول،1379ش،ج3،ص257
[4] ـ نساء/ 107 و109
5- نحل/125
[6] ـ انفال/6
[7] ـ سوره غافر(المؤمن)/5
[8] ـ علامه مجلسی،محمد باقر؛بحارالأنوار،المکتبه الإسلامیه،1389ق،ج2،ص138
[9] ـ مجتبوی،سید جلال الدین؛علم اخلاق اسلامی،انتشارات حکمت،چاپ چهارم،1377ش،ج3،ص378
[10] ـ نراقی،ملا احمد؛ معراج السعاده، انتشارات هجرت، تابستان1375، چاپ سوم،ص551
[11] ـ بقره/168
[12] ـ گیلانی،عبد الرزاق؛شرح مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه،تصحیح رضا مرندی،انتشارات پیام حق، چاپ اول،1377ش،صص307 ـ 308
[13] ـ مجتبوی،سید جلال الدین؛علم اخلاق اسلامی،ج3 ص377
[14] ـ امام صادق (ع)فرمودند:امام علی(ع)فرمود: برحذر باشید از جدال و خصومت در گفتگو، که آنها قلوب را نسبت به برادران مریض مى کنند ، وریشه نفاق هستند که نفاق روى آنها مى روید.کلینی،یعقوب،اصول کافی،تصحیح و تحقیق علی اکبر غفاری،دارالکتب الإسلامیه،چاپ ششم،1375ش،ج2،ص300
[15] ـ موسوی لاری،سید مجتبی؛بررسی مشکلات اخلاقی و روانی،دفتر انتشارات اسلامی،1345ش، صص 208ـ 212؛علم اخلاق اسلامی،ج3ص379؛ امام خمینی،روح الله؛چهل حدیث، چاپ دفترتنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)،چاپ بیستم،1378ش ص375
[16] ـ مجتبوی،سید جلال الدین؛علم اخلاق اسلامی،ج3 ،ص378
[17] ـ نراقی،ملا احمد؛ معراج السعاده، انتشارات هجرت، تابستان1375، چاپ سوم،ص554