۱۳۹۳/۱۱/۱۱
–
۹۳۴ بازدید
محمدبن عبدالوهاب کیست؟
وهابیت از فرقههای نوپای جهان اسلام است. این مسلک که در زادگاه اسلام، یعنی در عربستان رشد یافته است، به دلیل پشتوانه قوی سیاسی و اقتصادی، در حال گسترش به دیگر کشورهای اسلامی است. این فرقه منسوب به پایهگذار آن محمدبن عبدالوهاب سلیمان نجدی است. در این مقاله سعی شده است با استفاده از متون اصیل وهابی، به شرح و تبیین زندگانی محمدبن عبدالوهاب پرداخته شود.
دوران کودکی
محمدبن عبدالوهاب[320] از عالمان مذهب حنبلی، مؤسس مکتبی خاص در اصول عقاید اسلامی است که این مکتب به لحاظ نسبت یافتن به او، «وهابی»[321] نام گرفته است و ریشههای فکری آن برگرفته از آرا و افکار برخی از متقدمان اهلسنت مانند ابنتیمیه حرانی (661-728ق) و ابن قیم جوزی (691-751ق) است. وی در سال 1115ق (1703م)[322] در شهر عیینه[323] در صحرای دور افتاده نجد متولد شد.[324] او در خانوادهای علمی چشم به جهان گشود. پدرش دانشمندی حنبلی، مردی شایسته و قاضی عیینه و مادرش دختر محمدبن عزاز مشرفی بود.[325] جد پدری او، سلیمان، رئیس عالمان نجد بشمار میرفت.[326] در گزارشهای کتب تاریخ وهابیت آمده است که او قرآن را قبل از ده سالگی فراگرفت و حافظ قرآن گردید. او را تیزهوش، دارای حافظهای قوی، زیرک و با گفتاری فصیح وصف کردهاند[327]. همچنین او در کودکی کتب تفسیری، حدیثی و کلام علما را بسیار مطالعه میکرد و چنان سرعت حفظ و کتابت داشت که همه را متحیر میکرد.[328] سلیمانبن عبدالوهاب میگوید که پدرمان از فهم و ادراک او با وجود کمی سنش متعجب گردیده بود و میگفت که از محمد در احکام بهرهها برده است. به دلیل آگاهی از احکام، از کودکی پدرش او را امام جماعت قرار داد.[329] همچنین نقل شده که او قبل از دوازده سالگی به بلوغ رسید و پدرش در همان سال برای او همسری برگزید.[330]عدهای دیگر معتقدند که پدرش از همان ابتدا با او مخالفت میکرد و از طرز تفکر او هراسان بود. پدر، برادر و استادان او در گفتار و کردارش ضلالت و گمراهی را میدیدند و او را بسیار نکوهش میکردند و مردم را از او برحذر میداشتند.[331]سفرها
محمدبن عبدالوهاب پس از فراگیری مقدمات علمی و آموزش فقه حنبلی نزد پدر، سخنانی درباره توحید، توسل، زیارت قبور و غیره بیان میکند که خوشایند رؤسای قوم نبود و سخن او را نمیپذیرفتند. لذا او برای تحصیل علم عازم سفر[332] به حرمین شریفین مکه و مدینه شد.[333]محمدبن عبدالوهاب در مکه، روش تعلیمی آنجا را نپسندید و به مدینه رفت. در آن زمان فضای فرهنگی مدینه از ارتباط و تعامل مجموعهای از علمای اقصی نقاط جهان اسلام که در آن شهر گرد آمده بودند، تشکیل میشد. از نیمههای قرن هفده مکتبی حدیثی در مدینه پدید آمده بود که علاوه بر اسناد، بر متون نیز تاکید ویژهای داشت و با سردمداری ابراهیم الکورانی، نوعی نهضت بازنگری بر ارزشهای فقه و کلام اشعری شکل گرفت که شامل مسائل مهمی چون دیدگاه کلام اشعری در باب ویژگیهای خداوند، دلالت، حضور او و مسئولیت انسان در قبال اعمالش را شامل میشد. اصلیترین ویژگی این نهضت تلاش و تمایل آنها برای احیای اندیشههای احمدبن حنبل و ابنتیمیه بود.[334]اقامت او در مدینه بر طرز فکر آینده او بسیار تاثیر گذاشت[335] و او بعد از آشنایی با افکار و آرای ابنتیمیه در اظهار عقاید خود راسختر و کوشاتر شد. از اینرو، میتوان او را گسترش دهنده، مدافع و پیرو اندیشههای ابنتیمیه دانست.[336] او در این شهر با عالمی حنبلی به نام شیخ عبدالله بن ابراهیم نجدی (م. 1140ق) از پیروان ابنتیمیه و شاگرد عبدالباقی حنبلی (م. 1071ق) از اهالی بعلبک آشنا گردید. همچنین او هنگام اقامت در مدینه با علمای زیادی ازجمله محمدبن حیات سندی (م. 1165ق)[337]، علی افندی داغستانی، اسماعیل عجلونی، عبداللطیف عفالقی احسایی و محمد عفالقی احسایی دیدار کرد[338] و از عدهای از علما همچون عبدالله بن ابراهیم، محمدبن حیات السندی، داغستانی و احسایی اجازهنامه حدیثی گرفت.[339] او مدت زیادی را در مدینه ماند و مردم را از استغاثه و تبرک جستن به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علیه که از نظر او بدعت به شمار میآمد، نهی میکرد.[340] سپس به نجد بازگشته، یکسال در آنجا ماند[341] و سپس به سمت بصره به راه افتاد[342]. یکی از دلایل مهم سفرهای محمدبن عبدالوهاب به خارج از نجد بدست آوردن علوم علمای حرمین و بصره بود؛ زیرا تلاش علمای نجد بیشتر بر محور آموزش فقه حنبلی بود. او در این سفرها با علمای بسیاری دیدار کرد.[343] او در مدرسه بصره نزد شیخ محمد مجموعی فقه اللغه و حدیث را آموخت.[344] همچنین عقاید خود را برای استادش آشکار کرد و استادش او را بر عقیده توحید ستود.[345]محمدبن عبدالوهاب در نهی مردم از عقایدشان و دعوت آنها به عقاید خود بیپروا بود. هنگام سکونت در بصره عقاید خود را در زمینه توحید، دعا، توسل و… آشکار میکرد و مردم را به آنها فرا میخواند و با علمای آنها مناظره میکرد. ادامه یافتن روش محمدبن عبدالوهاب در توهین به مقدسات مسلمانان در بصره، موجب نارضایتی مردم و علما را به همراه داشت؛ به طوری که مورد هجوم و اذیت و آزار مردم قرار گرفت و سرانجام در یکی از روزهای گرم تابستان او را از بصره اخراج کردند. همچنین به شیخ مجموعی، استاد او در بصره، به جهت دوستی و کمک به او، اذیت و آزار رساندند.[346]محمدبن عبدالوهاب پس از اخراج از بصره به سمت شام روانه شد[347] و در شهر زبیر، در چند فرسخی بصره، چند روزی ساکن میگردد.[348] او قصد ادامه سفر به سمت شام را داشت، ولی به دلیل ناتوانی مالی از سفر به شام منصرف شد و به سمت نجد به راه افتاد. در راه بازگشت به احسا رفت[349] و از عالمانی چون عبدالله بن عبداللطیف احسایی و عبدالله بن فیروز بهره گرفت[350]. محمدبن عبدالوهاب سرانجام با آگاهی از انتقال پدرش از عیینه به حریمله، به حریمله بازگشته، دعوت خویش را آغاز کرد. برخی از جمله فرزند شیخ، معتقدند که او کتاب توحید خود را در بصره نگاشت و برخی دیگر قائلاند که در حریملاء، پس از بازگشت از بصره، نوشته شده است.[351]در مقابل منابع وهابی که اختلاف اندکی در سفرهای محمدبن عبدالوهاب دارند و سفرهای محدودی برای او نقل کردهاند، منابع غیروهابی از کثرت سفرهای محمدبن عبدالوهاب یاد کردهاند. نویسنده لمع الشهاب معتقد است که محمدبن عبدالوهاب پس از خروج از بصره، به بغداد[352] میرود و دو سال در مدرسه وزیر ساکن میشود. او در این دو سال کتاب صحائف الاعمال و مقاصد تفتازانی را نزد عبدالرحیم کردی میخواند. سپس با زنی ثروتمند ازدواج میکند و ثروتی معادل دوهزار دینار بعد از مرگ زنش به ارث میبرد. در این زمان به کردستان عراق میرود و یکسال در آنجا میماند. سپس به اصفهان مسافرت میکند و هفت سال در مدرسه عباسیه اقامت میگزیند. وی در این مدت شرح تجرید قوشچی و شرح مواقف میر سیدشریف و حکمت العین کاتبی را نزد میرزاجان اصفهانی، محشی شرح تجرید، میآموزد. سپس از اصفهان به ری و از آنجا به قم میآید و با دوست همراه خود به نام علی قزاز، یک ماه در قم میماند. سپس به بلاد عثمانی رفته، و از آنجا عازم حلب میشود و در شش ماه سکونتش در حلب مشغول تدریس عربی میگردد. سپس از آنجا به شام میرود و بعد از یک سال اقامت در شام راهی قدس شریف میگردد. دو ماه در قدس میماند و از آنجا به مصر مسافرت میکند. او حدود دوسال و اندی در مصر میماند و از آنجا راهی مدینه منوره میگردد. سپس از آنجا به مکه مشرفه میرود و بعد از زیارت به زادگاهش باز میگردد.[353] گفته شده شیخ به موصل هم رفته و از ملا احمد جمیلی استفاده کرده است. در این میان منابع فرانسوی و وقایع نویس مغربی نیز از مسافرت شیخ به سوریه خبر دادهاند.[354]گفتنی است که مدرسی طباطبایی ماجرای سفر محمدبن عبدالوهاب به ایران و درس خواندن او در این ولایات را که با شرح و بسط فراوان در لمع الشهاب آمده است، با استناد به برخی از مصادر ایرانی از قبیل ناسخ التواریخ، روضه الصفای ناصری[355]، مآثر سلطانیه، تحفه العالم سیدعبداللطیف شوشتری[356] و نام? میرزای قمی به فتحلی شاه، تردید ناپذیر دانسته است.[357]مایکل کوک با اشاره به منابع ایرانی، بیان میدارد که دو منبع دیگر نیز برای تضمین اعتبار گزارشهاییکه از ایرانیان رسیده، وجود دارد: یکی از آنها سفرنامه کارستن نیبور، سیّاح آلمانی است. وی توضیح میدهد که چگونه شیخ پس از تحصیل در نجد، چند سال در بصره زندگی میکند و پس از آن به بغداد و ایران سفر میکند. و منبع متقدم دیگر که البته با صراحت کلام کمتری است، خود شیخ است. شیخ نامهای به عبدالله بن سُحَیم، مفتی مجمعه، در باب دشمنی ابن المویس با اندیشههایش مینویسد و در آن نامه متذکر میشود که ابن المویس نامهای به مردم وَشم (درون منطقه نجد) نوشته و در آن عقاید مرا بدعتی از سوی خراسان دانسته است. مایکل کوک در ادامه بیان میدارد که با وجود دردست داشتن تمام این اطلاعات، هنوز هم مسیر سفر شیخ در پردهای از ابهام قرار دارد و براستی سخن چه کسی را باید پذیرفت؟ منابع وهابی تا جایی بر دیگر منابع رجحان دارند که عقاید اصلی وهابیت را به ما منتقل میکنند و طبیعی است که آنها هیچ علاقهای ندارند که به موضوعاتی بپردازند که شیخ علاقهای به اطلاع همگان از آنها نداشته است. با این حال، این منابع به دلیل ناقص بودنشان، قابل اتکا نیستند و بخش قابل اطمینانی که میتوان بدان اشاره کرد، آن است که شیخ قطعاً مدتی را در بصره گذرانده است. به این نکته منابع وهابی و غیروهابی، اشارات صریحی داشتهاند. علاوه بر این، باید به این مطلب توجه داشت که بررسی روایات متفاوت مسیر سفر شیخ، منبع صحیح و کاملی برای درک عقاید و جهانبینی او نخواهد بود و برای نیل به مقصود خود باید به سخن محققّانی توجه کرد که شیخ احتمالاً برخی از دیدگاههای خود را با ایشان در میان گذاشته است.[358]نکته دیگر درباره مؤسس این فرقه، ارتباط او با جاسوس انگلیسی مستر همفر در بصره است. همفر انگیزه مخالفت با دولت عثمانی را در او ایجاد کرد و شیخ را برای تشکیل حکومتی جدید روانه نجد ساخت. از اینرو، عدهای فرقه وهابیت را به استناد اعترافات مستر همفر ساخته انگلیس میدانند، اما در مقابل، عدهای با گزارشهای مستر همفر مخالفت کرده و از اساس آن را کذب شمرده و این سخنان را ساخته دست عالمان شیعی دانسته[359] و به دلایلی این کتاب را رد کردهاند. برخی از این دلایل عبارت است از:
1. هنگام ملاقات همفر با شیخ در بصره، شیخ ده سال بیشتر نداشته است؛ در حالیکه همفر او را جوانی بلند پرواز وصف کرده که به سه لغت عربی، فارسی و ترکی آشنا بوده است و پر واضح است که ده سالگی با این اوصاف سنخیت ندارد.
2. همفر بیان میدارد که او دعوت خود را در سال 1143ق آغاز کرده؛ در حالیکه تمام کتب تاریخ وهابیت آغاز دعوت علنی محمدبن عبدالوهاب را پس از مرگ پدرش در سال 1153ق دانستهاند.[360] گرچه دلایل این عده هم قابل مناقشه است و با چنین دلایلی، نمیتوان کتاب خاطرات مستر همفر را مردود دانست.
استادان
درباره استادان محمدبن عبدالوهاب اختلاف نظر است. شاید علت این امر، ردیههایی است که بعضی از استادانش بر او نوشتهاند. همچنین در اطلاق نام استاد به برخی از اینان و استفاده علمی او از آنها مناقشه جدی وجود دارد. در این مقاله سعی شده نام تمام استادانی که در کتب مختلف به آنها اشاره شده است، بیان شود که به این قرار است:
1. عبدالوهاب بن سلیمان (پدرش)؛[361] 2. شهاب الدین موصلی (قاضی بصره)؛[362] 3. حسن الاسلامبولی (علمای بصره)؛[363] 4. عبدالله بن عبداللطیف شافعی احسایی؛[364] 5. زین الدین مغربی؛[365] 6. حسن تمیمی؛[366] 7. محمدبن حیاه السندی؛[367] 8. محمد مجموعی؛[368] 9. یوسف آل سیف؛[369] 10. ابراهیم بن سیف؛[370] 11. انس بن درویش؛[371] 12. علی داغستانی؛[372] 13. محمدبن سلیمان کردی؛[373] 14. عبدالرحمن بن احمد؛[374] 15. حسان تمیمی؛[375] 16. عبدالرحیم کردی شافعی؛[376] 17. میرزاجان الاصفهانی؛[377] 19. صبغه الله حیدری؛[378] 20. اسماعیل عجلونی؛[379] 21. عبداللطیف عفالقی احسایی؛[380] 22. محمد عفالقی احسائی؛[381] 23. حمد جمیلی؛[382] 24. محمدبن ناصر؛[383] 25. ابراهیم بن سلیمان؛[384] 26. عبدالله بن سالم بصری؛[385] 27. عبدالله بن فیروز؛[386] 28. عبدالکریم أفندی داغستانی؛[387] 29. محمد برهانی؛[388] 30. عثمان الدیار بکری.[389]در توانایی علمی او نیز ابراز تردید کردهاند. عالمان وهابی از او عالمی برجسته ساختهاند که در علوم مختلف اجتهاد داشت. او را شیخ الوجود وصف کرده و از جمله عالمانی دانستهاند که امت پیامبر به او بر سایر امتها افتخار می کند. در طرف مقابل، برخی سلفیان دیدگاه دیگری برگزیدهاند. برای مثال، البانی که از شخصیتهای برجسته سلفیت است، درباره سلفیت سهم بسیاری برای دو مبلغ بزرگ آن ابنتیمیه و محمدبن عبدالوهاب برمیشمرد، اما در تفاوت این دو میگوید: محمدبن عبدالوهاب شناختی از احادیث و علوم مربوط به آن نداشت. ابنتیمیه تلاش بسیاری برای برحذر داشتن مردم از تمسک به احادیث ضعیف در فقه و عقاید سلفی داشت، ولی به عکس او، محمدبن عبدالوهاب در امر فقه و حدیث توجهی به این نمیکرد و در واقع شناختی از این علوم نداشت. او برای اثبات این مدعا به رساله آداب المشی الی الصلاه استناد میکند و میگوید: در این کتاب بنگرید که در مطلع آن روایتی از ابوسعید خدری آمده است؛ در حالی که این حدیث به دو علت ضعیف است و هر کدام آن دو برای عدم حجیت کافی است. علاوه بر آن، این روایت مخالف دیدگاه ابنتیمیه است که توسل به غیر از خدا را نمی پذیرفت؛ در حالیکه در این روایت اینگونه آمده است که پیامبر فرمود: هنگام بیرون آمدن از منزل برای رفتن به مسجد این دعا را زمزمه کنید: «اللهم إنی أسألک بحق السائلین علیک، وبحق ممشای هذا…»، و این توسل به مقام و جاه دیگران است. ابنتیمیه بر ضعف این حدیث و عدم استناد به آن تأکید دارد.[390]برادر محمدبن عبدالوهاب که از ابتدای پیدایش افکار انحرافی محمدبن عبدالوهاب به مخالفت با او پرداخته بود، در وصف او میگوید: در این زمان مردم گرفتار کسی شدهاند که خود را به کتاب و سنت منتسب میسازد و احکام الهی را استنباط میکند و بر عالمانی که سخن او را نپذیرند، تهمت کفر میزند؛ در حالیکه او حتی یکی از ده خصلت اهل اجتهاد را ندارد.[391]حامد الگار نیز با مقایسهای، با بی اساس دانستن مواضع ابنتیمیه، او را متفکری جدی و دقیق و عالمی بسیار پرکارتر از محمدبن عبدالوهاب برمیشمرد. او همه آثار محمدبن عبدالوهاب را از نظر محتوا و حجم کم اهمیت و مختصر خوانده، آنها را اثری ساده میداند که بیشتر شبیه جمع آوری احادیث است و به یادداشتهای یک طلبه شباهت دارد.[392] حسن بن فرحان، یکی از نقادان جدی مسلک تکفیری وهابی، میگوید: با مطالعه کتابهای شیخ محمد پی بردم که او چندان عالم محقق و دقیقی نبوده است، به خصوص که ضعف علمی او در حدیث و تاریخ هویداست و بینش عالم مسلمان با این دو علم شکل میگیرد. از اینرو، وی در محکوم کردن شرک و بدعت، سختگیری میکند و برای این عمل، به اطلاق نصوص صحیح و صراحت نصوص ضعیف استناد میجوید و در صدور احکام تکیفری، بر احادیث ضعیف، ساختگی و قیاس فاسد تکیه میکند.[393]بازگشت به زادگاه
محمدبن عبدالوهاب سرانجام با آگاهی از انتقال پدرش از عیینه[394] به حریمله، [395] به حریمله رفته، در آنجا ساکن میشود. او در بدو ورود به شهر[396] و مشاهده اموری که آنها را شرک مینامید، شروع به دعوت مردم[397] به عقاید خویش میکند و مردم را از پرستیدن غیر خدا باز میدارد و در این راه تمام نیرو و توان خود را به کار میگیرد؛ به طوریکه در شهرهای نجد مانند عیینه، درعیه، ریاض، منفوحه و… مشهور میشود و پیروانی هم برای خود پیدا میکند.[398] پدرش که یکی از علمای حنبلی بود، او را از این اعمال و عقاید منع میکرد و مردم را از او برحذر میداشت و مانع رواج اندیشههای او میشد.[399] تا اینکه پس از مرگ پدر در سال 1153ق، جرئت بیشتری پیدا میکند و عقاید خود را بیپروا آشکار میسازد و به آرا و اعمال مورد اتفاق مسلمانان حمله میکند.
در زمان ورود شیخ محمدبن عبدالوهاب به شهر، مردم آنجا از دو قبیله بودند که هر یک مدعی برتری بر دیگری بود. افراد یکی از آن دو قبیله که حمیان نامیده میشدند، غلامانی داشتند که آلوده به فسق و فجور و منکرات بودند. شیخ درصدد برآمد که غلامان مزبور را امر به معروف و نهی از منکر کند. آنان تصمیم گرفتند شب هنگام به طور پنهانی شیخ را به قتل برسانند و به همین قصد پشت دیواری کمین کردند، اما با فریاد چند تن از مردم که از قصد آنان آگاه شده بودند، غلامان گریختند و شیخ از مهلکه نجات یافت.[400]شیخ محمد بعد از این واقعه به شهر عیینه رفت.[401] رئیس شهر عیینه، عثمان بن حمد بن معمر، شیخ را پذیرفت و او را گرامی داشت و به او قول کمک و یاری داد[402] و او را به عقد جوهره، دختر عبدالله بن معمر، در آورد. شیخ محمد نیز در مقابل، اظهار امیدواری کرد که عثمان تمام نجد را تصرف کند و همه اهل نجد از او اطاعت کنند.[403] بعد از بیعت امیر عیینه با او، شیخ به همراه پیروانش امر به معروف و نهی از منکر را آغاز کردند[404] و در این زمینه سختگیری بسیاری نشان دادند.[405] محمدبن عبدالوهاب در مدت اقامت در عیینه، متولی منصب قضاوت بود[406] و از جمله اقدامهای او با کمک عثمان بن معمر در عیینه، بریدن درختان مورد احترام مردم بود. او همچنین بعد از مدتی که کارش در عیینه بالا گرفت و اعوان و انصاری گردش جمع شدند، تصمیم به ویران کردن قبه زید بن خطاب – برادر عمر بن الخطاب، که در جنگ یمامه، جنگ میان مسلمانان با مسیلمه کذاب، در سال 12ق به قتل رسیده بود- گرفت، اما از آن رو که محمدبن عبدالوهاب از مردمان جبیله (محله ای که قبر زید در آنجا مدفون بود) هراسان بود، از عثمان بن معمر کمک خواست و او با ششصد نفر به یاریاش آمدند. زمانیکه مردم جبیله عثمان بن معمر را مشاهده کردند و او را آماده جنگ یافتند، دست به اقدامی نزدند و محمدبن عبدالوهاب خود قبه زید را ویران ساخت. از دیگر اقدامات اوجاری کردن حد بر زن زناکاربود.[407]با اوج گرفتن دعوت شیخ، خبر او به سلیمان بن محمد[408]، امیر احساء، رسید[409]. وی نامهای برای عثمان، امیر عیینه، فرستاد و نوشت:
آن مردی که نزد تو است، کرد آنچه کرد و گفت آنچه گفت. چون این نامه را دریافت داری، او را به قتل برسان[410] و اگر این کار را انجام ندهی، خراجی که از احساء برای تو میفرستم، قطع خواهد شد.[411]چون نامه امیر احساء به عثمان رسید، قدرت مخالفت در خود ندید. شیخ را طلبید و او را از مضمون نامه مطلع ساخت و گفت که ما توان جنگ با امیر احساء را نداریم. شیخ محمد در جواب او را موعظه کرد و در صورت یاری، قول حکومت تمام نجد را به او داد. در نتیجه عثمان از اخراج شیخ منصرف شد و شیخ به خانه بازگشت، اما مجدداً بر اثر ترس از امیر احساء او را طلبید و او گفت: سلیمان امیر احساء دستور قتل تو را داده است و از مروت به دور است که ما تو را در شهر خود به قتل رسانیم. پس بهتر است که از شهر ما بیرون روید. سپس سواری به نام فرید ظفری را مأمور کرد تا شیخ را از عیینه بیرون کند.[412]آشنایی محمدبن عبدالوهاب با محمدبن سعود
شیخ در سال 1157ق[413]، بعد از رانده شدن از عیینه، به درعیه رفت و در خانه مردی به نام عبدالله بن سویلم ساکن گردید.[414] در آن زمان امیر درعیه محمدبن سعود بود. برخی معتقدند زمانی که محمدبن عبدالوهاب به درعیه رسید و محمدبن سعود از آمدن او آگاهی یافت، بلافاصله به دیدن او شتافت و به احترام و تکریم او پرداخت[415] اما برخی دیگر بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا وارد خانه عبدالله بن سویلم گردید. ابن سویلم با ورود محمد بن عبدالوهاب به خانه اش از امیر درعیه هراسناک بود. محمدبن عبدالوهاب با سخنانش او را آرام کرد. او مدتی مخفیانه به تبلیغ اندیشه خود پرداخت. بعد از گذشت مدتی عدهای از مریدانش تصمیم گرفتند محمدبن سعود را از مذهب او آگاه سازند. لذا با برادران محمدبن سعود، ثنیان و مشاری، ارتباط برقرار کردند. آن دو نیز موضوع را با همسر محمدبن سعود، موضی دختر ابی و حطان از آل کثیر در میان میگذارند. وقتی او از وضعیت شیخ اطلاع مییابد، با محمدبن سعود سخن گفته، به او میگوید: «این مرد، غنیمتی است که خدا نزد تو فرستاده است او را گرامی دار و در بزرگداشت او بکوش و همکاری و همیاری او را غنیمت بدان» سپس محبت شیخ در قلب محمدبن سعود افتاد و محمد نیز پیشنهاد زوجه خود را پذیرفت و به خانه عبدالله بن سویلم[416] برای دیدن او رفت. محمدبن عبدالوهاب در این دیدار قدرت و غلبه بر تمام بلاد نجد را به او بشارت داد و درباره روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علیه و اصحاب آنحضرت درباره امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا سخن گفت. همچنین به او یادآور میشود که هر بدعتی گمراهی است و گفت که مردم نجد بدعتهایی بکار میبرند و مرتکب ظلم میشوند و دچار اختلاف و تفرقه هستند. محمدبن سعود سخنان شیخ را موافق دین و دنیای خود دید و به او قول داد که با دو شرط به یاری او خواهد برخاست: اول اینکه وقتی همه کارها اصلاح شد، شیخ از او جدا نشود و به دیگری نپیوندد و دوم اینکه مجاز باشد خراجی را که همه ساله هنگام برداشت محصول از اهل درعیه میگرفت، همچنان دریافت کند. شیخ شرط اول را پذیرفت، اما شرط دوم را نپذیرفته و گفت: «امیدوارم خداوند فتوحات و غنایم بسیار بیشتر از خراج مزبور نصیب گرداند»[417] بدین ترتیب شیخ محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود در مورد جنگ با مخالفان و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه شعائر دینی طبق معتقدات خود با یکدیگر بیعت می کنند و جمعی از رؤسای قبایل و مردم، گردشان جمع میشوند. این اتحاد منجر به تشکیل حکومت سعودی میگردد و از پیوند این دو اساس حکومت وهابی پیریزی میشود.
بعد از آنکه محمدبن عبدالوهاب در درعیه آزادانه مشغول دعوت خویش گردید، پیروان او از شهرهای اطراف به درعیه آمده در آنجا مستقر شدند. در همین زمان بود که عثمان بن معمر، امیر عیینه که محمدبن عبدالوهاب را از شهر خویش اخراج کرده بود و از قدرتگیری شیخ هراسان شده بود، از کرده خود پشیمان شد و با جمعی از بزرگان و یاران خویش برای عذرخواهی نزد او آمدند و از او دعوت کردند که دوباره به عیینه بازگردد. محمدبن عبدالوهاب بازگشت خود را به نظر محمدبن سعود موکول کرد که او نپذیرفت و عثمان بن معمر با پشیمانی به شهر خود بازگشت.[418]هنگامی که شیخ از راه همپیمانی با محمدبن سعود احساس نیرومندی نمود و یقین کرد که حکومت آل سعود از او پشتیبانی میکند، پیروان و یاران خویش را گردآورد و آنها را به جهاد ترغیب کرد و به مسلمانان شهرهای مجاور نیز نامه نوشت که مذهب او را بپذیرند و از او پیروی کنند.[419]محمدبن عبدالوهاب در پرتو قدرت حاکم، هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیک را به بهانه گسترش توحید و نفی بدعت و شرک و مظاهر آن آغاز کرد و سیل غنایم از اطراف به شهر درعیه که شهروندان فقیری داشت، سرازیر شد؛ زیرا محمدبن عبدالوهاب یک دهم از اموال (از قبیل پول، کالا و چهارپایان) کسی را که اطاعت او را میپذیرفت میگرفت و هرکس از فرمان او سرپیچی میکرد با او وارد جنگ میشد و اگر تسلیم نمیشد، او را کشته، اموالش را به غنیمت گرفته، خانوادهاش را اسیر میکرد[420] پس این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه نجد نبود که به اتهام شرک و بتپرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمدبن عبدالوهاب حلال شده بود. ابن بشر نجدی، تاریخنگار وهابی، چنین نقل میکند:
مردم درعیه در آغاز کار فقیر و تنگدست بودند، ولی من دیدم این شهر در زمان سعود (نوه محمدبن سعود) به صورت شهری ثروتمند درآمد؛ تا آنجا که سلاحهای مردم آن با زر و سیم زینت یافته بود. بر اسبان اصیل و نجیب سوار میشدند و جامههای فاخر در بر میکردند و از تمام امکانات مادی بهرهمند بودند.[421]گفتنی است که تمام امور با صلاحدید ونظر شیخ انجام میگرفت و کاری خودسرانه و بدون مشورت شیخ انجام نمیشد. محمدبن عبدالوهاب پس از فتح شهر ریاض و شکست دادن مخالفان خویش و برقراری امنیت در شهرهای تصرف شده، تمام اختیارات خود را به عبدالعزیز واگذاشت و خود به عبادت و تدریس مشغول گردید، اما عبدالعزیز دست از او نکشید و همچنان تمام امور با نظر ودستور وی انجام مییافت.[422]وضع به همین منوال سپری میگردید تا اینکه محمدبن عبدالوهاب در ماه شوال[423] به مرض بدی دچار گردید و به همان مرض در سال 1206ق (1792م)[424] در 91 سالگی در دو شنبه[425] آخر ماه ذیالقعده[426] از دنیا رفت و او را در مقبره طریف در درعیه دفن کردند.[427]شاگردان محمدبن عبدالوهاب
منابع وهابی شاگردان متعددی را برای محمدبن عبدالوهاب بیان کردهاند که برخی از آنها عبارتنداز: 1. احمدبن راشد العرینی (قاضی سدیر)؛ 2. حمدبن حسین؛ 3. عبدالعزیزبن حسین؛ 4. حمدبن ابراهیم (قاضی مرات و صهره)؛ 5. علی بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 6. حسین بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 7. ابراهیم بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 8. عبدالله بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 9. احمدبن ناصربن معمر؛10. احمدبن سویلم؛ 11. حسن بن عبدالله (قاضی حریملاء)؛ 12. سعودبن عبدالعزیز؛ 13. سعیدبن حجی (قاضی حوطه)؛ 14.عبدالرحمن بن خمییس (امام الدرعیه)؛ 15. عبدالعزیزبن سویلم (قاضی قصیم)؛ 16. امیر عبدالعزیزبن محمدبن سعود؛ 17. حسن بن عبدان (قاضی حریملاء)؛ 18. عبدالعزیزبن عبدالله الحصین (قاضی وشم)؛ 19. حسین بن غنام؛ 20. عبدالرحمن بن نامی (قاضی عیینه و سپس احساء)؛ 21. عبدالرحمن بن حسن؛ 22. حمدبن معمر؛ 23. محمدبن سلطان عوسجی؛ 24. عبدالرحمن بن عبدالمحسن.[428]
تألیفات
فعالیت محمدبن عبدالوهاب تا زمان مرگش هم در قلمرو دین و هم در قلمرو سیاست ادامه داشت. اغلب نوشتههای او کوتاه و همراه با آیات قرآنی واحادیث است. اثر عمده وی کتاب التوحید است که چندین بار تجدید چاپ شده است و در بردارنده تعلیمات وی مطابق اصول مذهب حنبلی است.
کتاب الاصول الثلاثهکتاب دیگری است که وی به درخواست امیر عبدالعزیز تألیف کرد. در واقع نوعی رساله شرعیات رسمی است.
مجموعه الحدیث النجدیه (چاپ قاهره 1346ق) شامل چند رساله کوچک از شیخ است، با عناوین اصول الایمان، فضل الإسلام، الکبائر ونصیحه المسلمین در تعریف ایمان و اسلام است.
دیگر تألیفات وی عبارتند از: عقیده الفرقه الناجیه(چاپ بیروت)، مسائل الجاهلیه (چاپ قطر)، مختصر سیره الرسول(چاپ قطر)، الهدیه الطیبه(چاپ قطر)، کشف الشبهات، مختصر زاد المعاد، احادیث الفتن، آداب المشی إلی الصلوه، مختصر الانصاف والشرح الکبیر، مفید المستفید فی حکم تارک التوحید، استنباط القرآن، شروط الصلوه وارکانها، القواعد الاربع، سته مواضع من السیره، تفسیر الفاتحه، تفسیر الشهاده، تفسیر لبعض سور القرآن، الهدی النبوی، مختصر المنهاج، مختصر صحیح البخاری، مختصر فتح الباری، مختصر العقل والنقل، مختصر الصواعق، مجموع الاحادیث علی ابواب الفقه، مختصر الایمان، سیره المطوله، رساله فی الرد علی الرافضه، معنی الطاغوت ورؤوس انواعه.[429] انتشارات نهضت اسلامی سعودی در مکه نوشتههای شیخ را چاپ و منتشر کرده است.[430]مشهورترین عالمان مخالف وهابیت
از روزی که محمدبن عبدالوهاب جنبش خویش را در صحرای نجد آغاز کرد، مخالفان و موافقان او اظهار نظرهای متفاوتی درباره او ابراز کردهاند این نظریهها را میتوان چند دسته کرد:
گروه اول افرادی بودند که در نقد او دچار افراط شدند و او را مدعی نبوت دانستند. آنان معتقدند که محمدبن عبدالوهاب در کودکی علاقه فراوان به مطالعه اخبار مدعیان دروغین نبوت مثل مسیلمه کذاب، سجاح، اسود عنسی و طلیحه اسدی داشت که تاثیراین مطالعات به گونهای بود که از آغاز جوانی بسیاری از اعمال مذهبی مسلمانان را زشت میشمرد و آرزوی نبوت را هم در سر میپروراند.[431]دسته دوم گروهی اند که در شخصیت محمدبن عبدالوهاب غلو کردند و او را عالمی ممتاز دانستند که مانند او در میان عالمان جهان اسلام نیامده است. همچنین او را شیخ الوجود خواندند که امت محمد به خاطر او بر سایر امتها افتخار میکند.[432]دسته سوم گروهی بودند که با توجه به شخصیت وعملکرد محمدبن عبدالوهاب، درباره او قضاوت کردند و تلاش کردند از برخوردهای سلیقهای و مقطعی پرهیز کنند.
در گزارش ذیل سعی شده است که از مشهورترین علمای مخالف وهابیت در شهرهای مختلف نام ببریم.
1. سلیمان بن سحیم حنبلی نجدی (1130-1181ق): وی فقیه و اهل ریاض بود. او فقیه حنبلی، فاضل، نکتهسنج، اهل تحقیق و تتبع بود که پس از استیلای وهابیت بر ریاض به شهرک زبیر رفت و در همانجا درگذشت. شیخ محمد او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، محکوم کرد و با بکار بردن واژه سیاه، در مذمت او افراط کرد وبه وی ناسزا گفت.[433]2. سلیمان بن عبدالوهاب تمیمی نجدی (م. 1208ق): وی برادر تنی شیخ محمد است که از دانش بالاتری نسبت به وی برخوردار بود. او فقیه حنبلی و از قضات و علمای معتدل نجد است که در عیینه متولد شد و در زمان حیات پدرش در حریملاء تحصیل کرد و قاضی آن شهر بود. او پس از سقوط حریمله به دست وهابیان به سدیر رفته، بیش از سی سال در آنجا ماند. سلیمان بعد از گسترش یافتن دامنه دعوت شیخ به مرکز نجد، با اکراه به درعیه آمد و به اجبار حدود هیجده سال در درعیه ماند. و این شایعه که او از عقایدش دست برداشت، صحیح نیست و او تا لحظه مرگ بر عقاید خود ثابت قدم بودو فقط نسبت برادری او با شیخ او را از قتل نجات داد. کتاب وی با نام الصواعق الالهیهکه در رد دیدگاه های برادرش نوشته شده، از قویترین ردیههایی است که علیه وهابیت نوشته شده است و مخالفان وهابیت بارها آن را در هند، مصر و ترکیه چاپ کردهاند.[434]3. محمدبن عبدالرحمن بن عفالق حنبلی احسائی (1100-1164ق): از علمای بزرگ حنبلی و فقیه فاضلی است که کتابهایی درباره فقه و علم نجوم نوشته است. او عامل جدا شدن عثمان بن معمر، امیر عیینه، از شیخ محمد بود و کتابی با نام «تهکم المقلدین فی مدعی تجدید الدین» در رد محمدبن عبدالوهاب نگاشت. شیخ محمد او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، متهم کرد.[435]4. عبدالله المویس (م. 1175ق): فقیه اهالی حرمه در نجد است. نام او عبدالله بن عیسی تمیمی مشهور به مویسی و از بزرگترین شیوخ اهل نجد است. او به شام رفته، نزد علامه سفارینی که به اعتراف شیخ محمد از بزرگترین علمای نجد بود، کسب علم کرد. او همان کسی است که توانست عبدالله بن سحیم، از حامیان شیخ، و بسیاری از مردم را از حمایت او بازدارد. از این رو، شیخ بر او غضب کرد و او را متهم کرد به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود. او سرانجام بر اثر وبا در شهر حرمه در گذشت.[436]5. عبدالله بن محمدبن عبداللطیف احسایی: یکی از اساتید شیخ محمد و از سرسختترین مخالفان مسلک وی است. او کتابی با نام «سیف الجهاد لمدعی الاجتهاد» در رد محمدبن عبدالوهاب نوشت.[437]6. محمدبن عبدالله فیروز احسایی (م. 1216ق): خاندان فیروز جزء تمیمیهای وهبه از قبیله شیخ محمد است. ابن فیروز، پدر و پدربزرگش از علمای حنابله بودند. او یکی از اساتید محمدبن عبدالوهاب به شمار میرود و بعد از استیلای وهابیت بر احساء به بصره رفته، علمای بصره از او به گرمی استقبال کردند. او جایگاه رفیعی نزد سلطان عثمانی داشت و با تمام نیرو با شیخ محمد به مخالفت برخاست. مخالفت او به دلیل جایگاه علمی او در حوزههای مختلف علوم شرعی، بسیار تأثیر گذار بود. او کتابی با نام «الرساله المرضیه فی الرد علی الوهابیه» در رد محمدبن عبدالوهاب نوشت. شیخ او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، متهم کرد. [438]7. محمدبن سلیمان کردی (م1194ق): وی در شام متولد شد و پس از عزیمت به مدینه منوره، مفتی مذهب شافعیه گردید. او یکی از استادان محمدبن عبدالوهاب بودو ازمخالفان دعوت به وهابیت به شمار میآید و ردیههایی با نام مسائل و اجوبهو ردود علی الخوارج علیه شیخ نگاشت. [439]8. مربد بن احمد تمیمی (م1171ق): وی از علمای بزرگ نجد است که در نجد وشام کسب علم کرد و منصب قضاوت در حریملاء را به عهده داشت و در سفر به صنعاء با علامه محمد امیر صنعانی ملاقات کرده. صنعانی در قصیده ای شیخ و دعوت او را ستوده بود، اما شیخ مربد با اینکه خودش صنعانی را با کتابهای شیخ آشنا کرده بود، وی را قانع میکند تا از آن قصیده اعلام برائت کند وصنعانی با سرودن قصیده ای دیگر، آن قصیده را نقض و از دیدگاه اول خود اعلام برائت میکند. وهابیان به دلیل جایگاه علمی صنعانی تلاش کرده اند در انتساب آن به او تشکیک ایجاد کنند اما قصیده وی مستند و در دیوان صنعانی موجود است و بسام، حمد جاسر و دیگران انتساب آن را به صنعانی تایید کرده اند. و سرانجام مربد بن احمد در شهرک رغبه به دست وهابیان به قتل رسید.[440]همچنین برخی دیگر از مخالفان او عبارتند از: عبد الله بن احمد بن سحیم (م1175ق)، محمدبن علی بن سلوم (م1126ق)، عثمان بن منصور ناصری (م1282ق)، عثمان بن سند بصری (م1250ق)، سیف بن احمد عتیقی (م1189ق)، صالح بن عبدالله صائغ (م1183ق)، عبدالله بن داود زبیری (م1225ق)، علوی بن احمد حداد حضرمی (م1232ق)، محمدبن عبدلله بن کیران مغربی (م1227ق)، محمدبن عبدالله بن حمید (م1295ق)، عبدالعزیزبن عبد الرحمن بن عدوان (م1179ق)، و حسین بن عمر شطی دمشقی (م1274ق).[441]فرزندان
محمدبن عبدالوهاب چهار فرزند[442] پسر داشت که عبارتند از: عبدالله، حسن، حسین و علی.[443]پس از درگذشت پدر (عبدالله بن محمدبن عبدالوهاب)، پسر بزرگتر کار او را دنبال کرد و بعد از وی پسرانش به ترتیب سلیمان و عبدالرحمن جانشینان وی شدند. سلیمان مردی بسیار متعصب بود و در سال 1233ق به دست ابراهیم پاشا به قتل رسید. برادرش عبدالرحمن نیز گرفتار و به مصر تبعید شد و در آنجا درگذشت.
از حسنبن محمدبن عبدالوهاب، دومین پسر محمدبن عبدالوهاب، فرزندی به نام عبدالرحمن باقی ماند که در روزگار تسلط وهابیها بر مکه، متصدی پست قضاوت در آن شهر بود. عمری در حدود صدسال داشت و از او پسری به نام عبداللطیف برجای ماند.
از حسین و علی نیز فرزندان زیادی باقی ماندند که هنوز هم در شهر درعیه به آل الشیخ معروفاند.[444]پی نوشت ها:
[320]. محمدبن عبدالوهاب بن سلیمان بن علی بن محمدبن أحمدبن راشدبن بریدبن محمدبن بریدبن مشرف التمیمی (روضه الأفکار والأفهام، ص81).
[321]. نسبت «وهابی» از نام پدرش عبدالوهاب گرفته شده است.
[322]. در تاریخ تولد شیخ اختلاف است. برخی تولد محمدبن عبدالوهاب را درسال 1111ق میدانند (خلاصه الکلام، ص229). برخی دیگر وفاتش را در نود سالگی در 1212ق دانستهاند پس تاریخ تولد او در سال1122ق است (لمع الشهاب، ص102). همچنین برخی دیگر وفات محمدبن عبدالوهاب را در 96 سالگی در 1206ق میدانند؛ یعنی او متولد سال 1110ق است (خزانه التوارخ النجدیه، ج5، ص50). همچنین برخی از مستشرقین مانند ولفرد بلنت، صمویل زویمر، توماس باتریک هیوس تاریخ تولد او را در سال 1103ق بیان کردهاند (الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته ودعوته فی الرویه الاستشراقیه، ص41ـ42).
[323]. برخی از مستشرقین محل تولد او را حوطه دانستهاند (ر. ک: همان، ص41).
[324]. روضه الافکار والافهام، ص81؛ تاریخ ابن لعبون، ص143.
[325]. علماء نجد، ج1، ص129.
[326]. مشاهیر علماء نجد، ص21 برخی در نسب او تشکیک کرده و او را از خانوادهای یهودی دانستهاند. نام جد پدری او شولمان است که خربزه فروش بود. و چون برای او ثمرهای نداشت، به تجارت دین میپردازد. نام خود را به سلیمان تغییر داد و سرانجام به نجد آمد و در شهر عیینه ساکن این خطه شد و خود را از نسل ربیعه معرفی کرد و بعد از سالها محمدبن عبدالوهاب در شهر عیینه به دنیا آمد. اولین کسی که به یهودی بودن نسب محمدبن عبدالوهاب اشاره کرده است، شاعری به نام حمیدان الشویعر (م1180ق) است که همعصر محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود بوده و به دست آنها مسموم شد (تاریخ آل سعود، ص19ـ25).
[327]. مشاهیر علماء نجد، ص21؛ روضه الافکار والاوهام، ص81 ـ82.
[328]. عنوان المجد، ج1، ص133؛ روضه الافکار و الافهام، ص82.
[329]. پدرش او را در شانزده سالگی امام جماعت نمود (الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص11).
[330]. همان، ص82. برخی قائلند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا ازدواج کرد و سپس عازم حج گردید (روضه الافکار و الافهام، ص81، 82). برخی دیگر بر این باورند که ابتدا به حج رفت و بعد از بازگشت ازدواج کرد (مشاهیر علماء نجد، ص22) و برخی هم میگویند که محمدبن عبدالوهاب تا 38 سالگی یعنی سال 1153ق ازدواج نکرد و اولین همسر او دختر عبد الله بن معمر بود (المرأه فی حیاه محمدبن عبدالوهاب، ص10).
[331]. خلاصه الکلام، ص229ـ230؛ السحب الوابله علی ضرائح الحنابله، ص275.
[332]. برخی بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب بیش از دو مرتبه به حرمین شریفین و بصره سفر کرده است (مجموعه الرسائل والمسائل النجدیه، ص380؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص322؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص141؛ الدعوه الوهابیه واثرها فی الفکر الاسلامی الحدیث، ص36، به نقل از روضه الافکار والافهام، ولی در نسخه دکتر اسد یافت نگردید).
[333]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ عنوان المجد، ج1، ص34ـ35. طبق نظر برخی محمدبن عبدالوهاب برای بار اول در دوازده سالگی و بعد از رسیدن به سن بلوغ به زیارت خانه خدا و مدینه منوره رفت. و دومین سفر او به مکه حدود بیست سالگی است که آغاز سفرهای علمیاش بود (روضه الافکار والافهام، ص82؛ مشاهیر علماء نجد، ص22؛ مجموعه الرسائل والمسائل النجدیه، ص380). ولی برخی دیگر استفاده علمی او را از علمای مدینه مربوط به دوازده سالگی و اولین سفر او میدانند (احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص98). برخی هم از رفتن او به حج در دوازده سالگی سخنی نگفته و فقط از ابتدای سفرهای علمی او در حدود بیست سالگی خبر دادهاند که با قول دسته اول قابل جمع است (عنوان المجد، ج1، ص34ـ35). همچنین برخی سفر او را به بصره در سال 1136ق در 21 سالگی دانستهاند (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحقیقه دعوته، ص30). برخی هم سال 1136ق را سال سفر به مکه و مدینه و هم سفر به عراق میدانند که به نظر میرسد در سال سفر به عراق دچار اشتباه گردیدهاند (الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص17).
[334]. محمدبن عبدالوهاب، محمد حیاه السندی، و روششناسی اصحاب حدیث، ترجمه محمدحسین رفیعی، پیام بهارستان، دوره دوم، س2، ش6، زمستان 1388.
[335]. آموزشهای دو عالم حنبلی مدینه (ابراهیم بن سیف و محمدبن حیاه السندی) که ازمدافعان و حامیان ابن تیمیه بودند، تأثیر شگرفی بر عقاید ابنعبدالوهاب گذاشت؛ بطوری که نگرش پرخاشگرانهتری به علماء پیدا کرد (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص73).
[336]. نظری بر تاریخ وهابیت، ص19ـ20.
[337]. محمدبن حیاه بن ابراهیم السندی در میان قبیله السندی جاجار متولد شد. تاریخ تولد او به صراحت بیان نشده، لیکن از شواهد و قرائن پیداست که در اواخر قرن یازدهم هجری بوده است. حیاه السندی آموزههای ابتدایی فقه حنفی و کلام اشعری ـ ماتریدی را در شهر طاطا در منطقه سند فراگرفت. در پی افزایش ارتباطات بین مسلمانان هندوستان و سرزمینهای مقدس حجاز، در جوانی سند را به مقصد حجاز ترک کرد. حیاه السندی در مدینه به حلقه درس محمدبن عبدالهادی السندی ملحق شد و مدتهای مدیدی نزد او شاگردی کرد. همچنین اساتید او افرادی چون حسن بن علی العجیمی (حنفی مذهب)، عبدالله بن سلیم البصری (شافعی مذهب)، و محمدبن ابراهیم الکورانی (شافعی مذهب بودهاند) او از سال 1731م با حضور در حلقه درس محمد کورانی اقامت دو سالهاش در مدینه را گذراند و بنمایههای اعتقاداتش شکل گرفت. و سرانجام در سال 1163ق درگذشت (برای اطلاعات بیشتر بنگرید: محمدبن عبدالوهاب، محمد حیاه السندی، و روششناسی اصحاب حدیث، ترجمه محمدحسین رفیعی، پیام بهارستان، د2، س2، ش6، زمستان 1388ش).
[338]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ عنوان المجد، ج1، ص35ـ36؛ مشاهیر علماء نجد، ص22.
[339]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ علماء نجد، ج1، ص131؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص17.
[340]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم و مفتری علیه، ص41؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص421 رجب 1345ق؛ ابن بشر نقل کرده است که روزی محمدبن عبدالوهاب کنار قبر پیامبر ایستاده بود و نظارهگر مردمی بود که حوائجشان را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علیه میخواستند. در همین حین محمد حیات السندی او را دید، سویش رفت و او را درحال گفتن سخنانی دریافت. از او میپرسد که چه میگوید: شیخ در جواب، آیه 139سوره اعراف را قرائت میکند. یعنی روشی که این قوم دارند نابودشدنی است و اعمالی که انجام میدهند باطل و بیفایده است. (عنوان المجد، ج1، ص36)
[341]. مشاهیر علماء نجد، ص22.
[342]. برخی مدت اقامت محمدبن عبدالوهاب در بصره را به نقل از ابن غنام بسیار طولانی دانستهاند ولی در کتاب روضه الافکار والافهام یافت نشد (بحوث وتعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ص21).
[343]. علماء نجد، ج1، ص132ـ133.
[344]. عنوان المجد، ج1، ص36؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص42؛ علماء نجد، ج1، ص132؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص17.
[345]. عنوان المجد، ج1، ص36.
[346]. روضه الافکار والافهام، ص82ـ83؛ عنوان المجد، ج1، ص36؛ مشاهیر علماء نجد، ص22؛ علماء نجد، ج1، ص133؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص422 رجب 1345ق؛ تاریخ نجد، ص107؛ دعوه محمدبن عبدالوهاب و اثرها فی العالم الاسلامی، ص22؛ الامام محمدبن عبدالوهاب دعوته و سیرته، ص12؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص17؛ بحث حول الشیخ محمدبن عبدالوهاب و حرکته المجدده، ص7.
[347]. برخی قائل هستند که شیخ بعد از بصره به مکه میرود و از خداوند یاری در امر دعوتش را طلب میکند. سپس با کاروانی که قصد سفر به شام را داشتند، عازم مدینه میشود. در راه راهزنان به آنها حمله کرده، کاروانیان از جمله محمدبن عبدالوهاب را مورد ضرب و شتم قرار میدهند و دیگر او نمیتواند به سفر خود ادامه دهد؛ لذا از آنجا به نجد باز میگردد (ر. ک: تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فیالاجوبه النجدیه، ص324؛ منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، ص11؛ من اعلام المجددین، ص51).
[348]. محمدبن عبدالوهاب در طی مسیر بر اثر شدت گرما، تشنگی به او فشار بسیار آورد و نزدیک بود جان خود را از دست بدهد. در همین حین شخصی از شهر زبیر به نام بنی حمیدان که از آن حوالی عبور میکرد، او را دیده، سیرابش میکند و او را به شهر زبیر میبرد (ر.ک: مشاهیر علماء نجد، ص22ـ23؛ عنوان المجد، ج1، ص36ـ37؛ علماء نجد، ج1، ص133؛ تاریخ نجد، ص107؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص17؛ تاریخ نجد ودعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص55).
[349]. برخی معتقدند ورود او به احساء بین سالهای 1144. 1148ق است؛ چون محمدبن عبدالوهاب نامهای از عیینه به استادش عبداللطیف نگاشته است و نشان میدهد که او ده سال پیش در احساء بوده است (عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص142).
[350]. علماء نجد، ج1، ص134؛ عنوان المجد، ج1، ص37.
[351]. علماء نجد، ج1، ص133؛ روضه الافکار و الافهام، ص84؛ مشاهیر علماء نجد، ص24؛ من اعلام المجددین، ص50.
[352]. زعماء الاسلام فی العصر الحدیث، ص10؛ تاریخ البلاد العربیه السعودیه، ج1، ص188ـ194؛ جزیره العرب فی القرن العشرین، ص336؛ تاریخ الکویت، ج1، ص215، به نقل از مدرسی طباطبایی در مقاله روابط ایران با حکومت مستقل نجد بررسیهای تاریخی ش 4س 11، ص33ـ 79؛ لمع الشهاب، ص17. 22.
[353]. همان.
[354]. سرچشمه اندیشه وهابیت، میقات حج، ش65، پاییز 1387. در کتاب الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، ص11 از کتاب غرائب الاثر نقل میکند که او به موصل هم رفته و از محضر ملا حمد جمیلی هم استفاده کرده است.
[355]. روضه الصفای ناصری، ج13، ص7517.
[356]. تحفه العالم وذیل التحفه، ص477.
[357]. بررسیهای تاریخی ش 4، س 11، ص79ـ80.
[358]. «سرچشمه اندیشه وهابیت»، میقات حج، ش65، پاییز 1387ش.
[359]. داعیه ولیس نبیا، ص126.
[360]. «مذاکرات همفر فی المیزان»، مجله الاصاله، ش31، 32، 33، محرم 1422؛ داعیه ولیس نبیا، ص126.
[361]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ مشاهیر علماء نجد، ص21؛ عنوان المجد، ج1، ص33؛ علماء نجد، ج1، ص129؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص39؛ تاریخ نجد، ص106؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص11؛ دعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ص21؛ دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص72
[362]. الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص34؛ الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص12؛
[363]. الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص12.
[364]. روضه الافکار والافهام، ص83؛ مشاهیر علماء نجد، ص23؛ عنوان المجد، ج1، ص37؛ دعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ص22.
[365]. لمع الشهاب، ص22؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص34؛ الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص12.
[366]. الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص34؛ الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ ص12؛
[367]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ مشاهیر علماء نجد، ص22؛ عنوان المجد، ج1، ص35؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص41؛ تاریخ نجد، ص115؛ خلاصه الکلام، ص229؛ بحوث و تعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ص20؛ دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص73؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص361.
[368]. مشاهیر علماء نجد، ص22؛ عنوان المجد، ج1، ص36؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص42.
[369]. الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص13.
[370]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ مشاهیر علماء نجد، ص22؛ عنوان المجد، ج1، ص35؛ علماء نجد، ج1، ص131؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص40؛ تاریخ نجد، ص106؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص11.
[371]. الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص18.
[372]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص41؛؛ مجلهالزهراء، ج7، م3، ص421رجب1345ق.
[373]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص41؛ خلاصه الکلام، ص229.
[374]. لمع الشهاب، ص15.
[375]. همان.
[376]. همان، ص18.
[377]. همان، ص19.
[378]. عنوان المجد فی بیان احوال بغداد والبصره ونجد، ص239؛ تاریخ نجد، ص115.
[379]. الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص17.
[380]. همان.
[381]. همان؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، ص11؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص34.
[382]. الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، ص11؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص173.
[383]. احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص85.
[384]. همان، ص105؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص34.
[385]. از عالمانی است که در حجاز شاگردیشان را کرده است (احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص106؛ منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، ص25؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص146).
[386]. علماء نجد، ج1، ص134؛ منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، ص10.
[387]. عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص161.
[388]. همان.
[389]. همان.
[390]. بنگرید: متن و صوت البانی در گفتاری با نام «حقیقه الدعوه السلفیه»:
http://audio. islamweb. net/audio/index. php?page=FullContentعلیهم السلامaudioid=%20109376
برای دفاع از محمدبن عبدالوهاب در برابر این گفتار به دو کتاب بنگرید: الانتصار لشیخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب بالرد علی مجانبه الالبانی فیه الصواب؛ الفصل بین المتنازعین فی حدیث اللهم انی اسالک بحق السائلین.
[391]. الصواعق الالهیه، ص15.
[392]. وهابیگری، ص19ـ22.
[393]. داعیه ولیس نبیا، ص141ـ142.
[394]. بعد از مرگ امیر عیینه در سال 1139ق بر اثر وبا، عبدالله بن معمر جانشین او میگردد و در نزاعی که بین او و پدر محمدبن عبدالوهاب رخ میدهد او را از منصب قضاوت عزل میکند و پدرش به همراه خانوادهاش به حریمله کوچ میکنند (روضه الافکار والافهام، ص83؛ عنوان المجد، ج1، ص37؛ علماء نجد، ج1، ص134) برخی میگویند که محمدبن عبدالوهاب در اوایل بیست سالگی آنچه را که به عنوان اعتقادات و اعمال مشرکانه در جامعهاش وصف میکرد، محکوم میکرد و با نفی سهل انگاری دینی در جامعه، بر حمایت جدی از شریعت، اصرار میورزید. عقاید وی موجب دوری وی ازجمع علما گردید و منجر به انفصال پدرش از پست قضا شد. به دنبال این امر، خانواده وی همراه پدرش ناگزیر شدند که در 1139ق، عییینه را به سمت حریمله در همسایگی آن ترک کنند (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص72؛ وهابیگری، ص17).
[395]. برخی قائلند او به یمامه رفته است (لمع الشهاب، ص22)؛ یمامه منطقهای بزرگ در عربستان به حساب میآید که حریمله و عیینه جزء آن محسوب میشوند.
[396]. برخی بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب پس از بازگشت ازسفر، هشت ماه گوشهنشینی را انتخاب کرد و مشغول مطالعه گشت و بعد از هشت ماه با در دست داشتن کتاب حجیمی دعوت خود را علنی ساخت (لمع الشهاب، ص27).
[397]. او بعد از مستقر شدن در حریملاء به نزد پدر رفته، معلومات خود را به پدر ارائه میکند و بعد از آن به تدریس و مطالعه قرآن، سنت، تفسیر و به خصوص کتابهای ابن تیمیه و ابن قیم مشغول میگردد (مشاهیر علماء نجد، ص23).
[398]. روضه الافکار والافهام، ص84؛ مشاهیر علماء نجد، ص24.
[399]. عنوان المجد، ج1، ص37؛ تاریخ نجد، ص108؛ بحوث وتعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ص21؛ خلاصه الکلام، ص229؛ کشف الارتیاب، ص8؛ آیین وهابیت، ص25. برخی به این نزاع اشاره نکردهاند (روضه الافکار والافهام، ص83ـ84؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفترى علیه، ص16)؛ برخی گفتهاند که پدر از او درخواست کرد که با ملاطفت بیشتر با مردم رفتار کند و بر مردم سخت نگیرد (علماء نجد، ج1، ص136). و برخی دیگر این منازعه و اختلاف را از ریشه منکر گشتهاند و قائل به کذب محض بودن این مطلب هستند (تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص361).
[400]. عنوان المجد، ج1، ص37ـ38؛ مشاهیر علماء نجد، ص24؛ علماء نجد، ج1، ص136؛ تاریخ نجد، ص108؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص423 رجب1345ق.
[401]. برخی بر این باورند که ورود محمدبن عبدالوهاب به عیینه در سال 1157ق بوده است (علماء نجد، ج1، ص165)، ولی برخی دیگر میگویند ورودش به عیینه در سال 1154ق بوده است؛ زیرا او در سال 1158ق به درعیه کوچ کرد و چهار سال در عیینه اقامت گزید (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب ودعوته، ص52 ـ56).
[402]. روضه الافکار والافهام، ص84؛ مشاهیر علماء نجد، ص24؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص22ـ23؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص12.
[403]. عنوان المجد، ج1، ص38؛ تاریخ نجد، ص108؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص46ـ47؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص424 رجب1345ق.
[404]. عنوان المجد، ج1، ص39. همچنین برخی دچار اشتباه شده و امر به معروف و نهی از منکر و… را به عثمان بن معمر نسبت دادهاند (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب و دعوته، ص42).
[405]. تاریخ نجد، ص108.
[406]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص47.
[407]. عنوان المجد، ج1، ص39؛ روضه الافکار والافهام، ص84ـ86؛ تاریخ نجد، ص108؛ مشاهیرعلماء نجد، ص25؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص23. همچنین او در عیینه نماز جماعت را مجدداً برپا نمود و خراجها و پولهایی را که حاکمان از مردم میگرفتند، به غیر از زکات، همه را منع کرد (محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص49).
[408]. برخی او را سلیمان بن شامس نامیدهاند که به رؤسای قبیله یمامه نامه نوشت و خواستار اخراج محمدبن عبدالوهاب گردید (لمع الشهاب، ص28).
[409]. برخی قائلاند که علت نامهنویسی امیر احساء به امیر عیینه، مذهب و اقدامات محمدبن عبدالوهاب نبود بلکه این مکر و حیلهای بود که بعضی از معاندین و مخالفینش طراحی کرده بودند مبنی بر اینکه به هنگام شکایت بردن نزد سلیمان رئیس بنیخالد و احساء، به اقدامات محمدبن عبدالوهاب اشاره نکنند، بلکه بگویند او میخواهد شما را از ملکتان اخراج کند و حکومت و آنچه را که در دست شماست، از شما بگیرد و مالیات شما را قطع کند. لذا سلیمان به عثمان نامه نوشت و دستور اخراج و قتل او را صادر کرد (روضه الافکار والافهام، ص86؛ مشاهیر علماء نجد، ص26).
[410]. در برخی از کتب گفته شده که عثمان بن معمر را مامور به قتل محمدبن عبدالوهاب یا اخراجش از عیینه کرد (روضه الافکار و الافهام، ص86؛ عنوان المجد، ج1، ص39). بعضی دیگر معتقدند که فقط امر به اخراج او از شهر کرده است (علماء نجد، ج1، ص137؛ مشاهیر علماء نجد، ص26) و بعضی هم فقط قائل به قتل او شدهاند (مجله الزهراء، ج7، م3، ص424، رجب 1345ق؛ تاریخ نجد، ص108؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص15ـ16؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص23) در تاریخ نجد به هیچ گفتگویی اشاره نشده است و فقط گفته است او را از عیینه اخراج کردند.
[411]. الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص15ـ16؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص23. خراج مزبور 1200 سکه طلا و مقداری خوراکی و لباس بود. مجله الزهراء، ج7، م3، ص 424، رجب 1345ق؛ تاریخ نجد، ص108؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص50).
[412]. عنوان المجد، ج1، ص40؛ به عقیده برخی در اثنای راه ظفری قصد داشت محمدبن عبدالوهاب را به قتل برساند، ولی وحشتی او را فراگرفته، به عیینه فرار کرد (تاریخ نجد، ص109). همچنین برخی در بیان خروج محمدبن عبدالوهاب میگویند: فعالیتهای ابن عبدالوهاب و حمایت فرمانروای عیینه از او علمای آن ناحیه را شوراند و منجر به آن شد که ایشان حملاتشان را علیه جنبش وهابی افزایش دهند، و هشداری بود به حکام که ابن عبدالوهاب مردم عوام را تحریک میکند تا علیه اصول ومناصب رسمی شورش کنند. در پی این امر، حاکم عیینه پشتیبانیاش را از ابن عبدالوهاب قطع کرد و از محمدبن عبدالوهاب خواست تا شهر را ترک کند (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص73).
[413]. برخی در بین سالهای 1157 و 1158ق تردید دارند (روضه الافکار والافهام، ص86؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم و مفتری علیه، ص52) و برخی ورودش به درعیه را در سال 1160ق میدانند (تاریخ نجد، ص109) و برخی سال 1158ق دانستهاند (مشاهیر علماء نجد، ص26؛ علماء نجد، ج1، ص138؛ حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب و حقیقه دعوته، ص56) و برخی سال 1157ق دانستهاند (عنوان المجد، ج1، ص41).
[414]. (روضه الافکار والافهام، ص86؛ عنوان المجد ج1، ص41؛ تاریخ نجد، ص109؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص425، رجب 1345ق؛B C الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص24) برخی صاحب خانه را محمدبن سویلم دانستهاند (الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص16)، و برخی هم قائلند که محمدبن عبدالوهاب شب اول در خانه محمدبن سویلم ساکن گردید و فردای آن روز به خانه احمد بن سویلم رفت (روضه الافکار والافهام، ص86).
[415]. روضه الافکار والافهام، ص87؛ علماء نجد، ج1، ص138؛ مشاهیر علماء نجد، ص27؛ آیین وهابیت، ص26.
[416]. بعضی قائلند در خانه احمد بن سویلم به دیدن شیخ رفت (روضه الافکار والافهام، ص86)، و بعضی هم خانه حمد بن سویلم را بیان می کنند (مشاهیر علماء نجد، ص27).
[417]. عنوان المجد، ج1، ص41ـ42؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص24ـ25؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص16ـ17؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص425ـ427، رجب1345ق؛ تاریخ نجد، ص 109ـ110.
[418]. روضه الافکار والافهام، ص88؛ عنوان المجد، ج1، ص43؛ تاریخ نجد، ص111؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص55.
[419]. روضه الافکار والافهام، ص88ـ89؛ عنوان المجد، ج1، ص45ـ46؛ تاریخ نجد، ص113؛ مشاهیر علماء نجد، ص30.
[420]. هذی هی الوهابیه، ص233؛ فتنه الوهابیه، ص3.
[421]. عنوان المجد، ج1، ص43ـ44؛ تاریخ نجد، 111ـ112.
[422]. روضه الافکار والافهام، ص89ـ90؛ عنوان المجد، ج1، ص46ـ47؛ تاریخ نجد، ص113؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص57.
[423]. برخی زمان ابتلا به بیماری را بین ماه شوال و ذیالقعده دانستهاند (ر. ک: محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص65).
[424]. برخی وفات او را در سال 1207 ق بیان می کنند (خلاصه الکلام، ص229)، و برخی از مستشرقین هم وفات او را 1207ق و برخی 1201ق بیان کردهاند (الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته ودعوته فی الرؤیه الاستشراقیه، ص41ـ42)؛ برخی هم سال 1205ق دانستهاند (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص72).
[425]. برخی جمعه بیان کردهاند (علماء نجد، ج1، ص168). برخی هم روز آخر ذیالقعده را بیان کردهاند که با هر دو قول سازگاری دارد؛ چون امکان دارد هم دوشنبه یا جمعه باشد وهم آخر ذی القعده باشد (تاریخ الفاخوری، ص153؛ تاریخ ابن لعبون، ص201).
[426]. برخی قائل اند که در ماه شوال مرده است (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحقیقه دعوته، ص67).
[427]. روضه الافکار والافهام، ص180؛ عنوان المجد، ج1، ص180، تاریخ ابن عیسی، ص85. ابن عیسی تولد محمدبن عبدالوهاب را در 1115ق میداند و وفاتش را در1206ق. پس او باید 91 سال عمر کرده باشد که به سهو 92 سال ذکر شده است (همان).
[428]. علماء نجد، ج1، ص167ـ168؛ مشاهیر علماء نجد، ص32؛ عنوان المجد، ج1، ص191؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب، عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص22؛ احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص109ـ111.
[429]. روضه الافکار والافهام، ص90ـ91؛ علماء نجد، ج1، ص149ـ150؛ مشاهیر علماء نجد، ص32؛ عنوان المجد، ج1، ص182؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص161ـ170؛ تاریخ نجد، ص114ـ115؛ احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص111ـ115؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص38ـ41؛ نظری بر تاریخ وهابیت، ص27.
[430]. احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص115. برخی قائلند که اساس دعوت محمدبن عبدالوهاب مبنی بر قرآن، سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علیه و بیان عقیده صحیح بوده است. لذا بیشترین دغدغه شیخ در تألیفاتش بود. برای مطالعات بیشتر در تألیفات شیخ و روش او (ر. ک: منهج شیخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب فی التألیف)
[431]. خلاصه الکلام، ص229ـ230؛ کشف الارتیاب، ص7؛ دعاوی المناوئین، ص81ـ84.
[432]. تذکره اولی النهی و العرفان، ج1، ص173، به نقل از نقد الشیخ محمدبن عبدالوهاب من الداخل، ص10ـ11.
[433]. علماء نجد، ج2، ص381ـ382؛ دعاوی المناوئین، ص39ـ40؛ داعیه و لیس نبیا، ص127.
[434]. علماء نجد، ج2، ص350ـ357؛ تاریخ ابن لعبون، ص185؛ دعاوی المناوئین، ص40ـ41؛ داعیه ولیس نبیا، ص128.
[435]. علماء نجد، ج6، ص39ـ43؛ السحب الوابله، ص382؛ دعاوی المناوئین، ص42ـ43؛ داعیه ولیس نبیا، ص128.
[436]. علماء نجد، ج4، ص364ـ367؛ تاریخ الفاخوری، ص138؛ مجله العرب، ج9ـ10، س12، ص692؛ دعاوی المناوئین، ص32ـ38؛ داعیه ولیس نبیا، ص129.
[437]. دعاوی المناوئین، 42؛ داعیه ولیس نبیا، ص129؛ مشاهیر علماء نجد، ص23؛ عنوان المجد، ج1، ص37؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص323؛ علماء نجد، ج1، ص134.
[438]. علماء نجد، ج6، ص239ـ243؛ السحب الوابله، ص400ـ404؛ دعاوی المناوئین، ص41ـ42؛ علماء نجد، ج1، ص134؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص323؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص171؛ داعیه ولیس نبیا، ص130.
[439]. دعاوی المناوئین، ص43؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص41؛ خلاصه الکلام، ص229؛ داعیه ولیس نبیا، ص131.
[440]. دعاوی المناوئین، ص39؛ داعیه ولیس نبیا، ص131.
[441]. دعاوی المناوئین، ص38. 50؛ داعیه ولیس نبیا، ص129ـ133.
[442]. او دارای دو فرزند دیگر به نامهای عبدالعزیز و ابراهیم بود، آل الشیخ ادامه نسل آن چهار فرزند دیگر است. همچنین او چهار دختر داشت که نام دو تای آنها فاطمه و ساره بود و نام دو تن دیگر ذکر نشده است (علماء نجد، ج1، ص155ـ156).
[443]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص71.
[444]. خلاصه الکلام، ص229. همچنین برای اطلاعات بیشتر ر. ک: به عنوان المجد، ج1، ص187ـ191؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص72ـ87.
فهرست منابع:
آیین وهابیت، سبحانی، جعفر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ 11، 1388ش.
احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، مرفت بن تکامل بن عبدالله أسره، دارالوطن، بیجا، بیتا.
الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، عبدالله بن رویشد، مصر، عیسی البابی الحلبی وشرکاه، 1392 ق.
الامام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، عبدالعزیزبن عبدالله بن باز، مدینه، 1385ق.
الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، آمنه محمد نصیر، بیروت ـ لبنان، دارالشروق، چاپ اول، 1403ق.
الانتصار لشیخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب بالرد علی مجانبه الالبانی فیه الصواب، اسماعیل بن محمد انصاری، عربستان، مکتبه الامام الشافعی، 1410ق.
بحث حول الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحرکته المجدده، ابو أیوب، عربستان، وزارت الشؤون الاسلامیه، بیتا.
بحوث وتعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، عبدالله صالح عثیمین، ریاض، مکتبه التوبه، چاپ دوم، 1411ق.
بررسیهای تاریخی، روابط ایران با حکومت مستقل نجد، مدرسی طباطبایی، ش 4، س 11.
پیام بهارستان، «محمدبن عبدالوهاب، محمد حیاه السندی، و روششناسی اصحاب حدیث»، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، دوره2، س2، ش6، زمستان 1388ش.
تاریخ آل سعود، ناصر سعید، بیروت، مطبعه الاتحاد، بیتا.
تاریخ ابن عیسی منقول من کتاب خزانه التواریخ النجدیه، جمع و ترتیب عبدالله بن عبدالرحمن بن آل بسام، ریاض، دار العاصمه، جلد دوم، چاپ اول، 1419ق.
تاریخ ابن لعبون، حمدبن لعبون، تحقیق عبدالله البسام، اول، بیجا، بیتا.
تاریخ الفاخوری، محمدبن عمر فاخوری، تحقیق و تعلیق الدکتور عبدالله بن یوسف الشبل، ریاض، الامانه العامه للاحتفال بمرور مائه عام علی تاسیس المملکه العربیه السعودیه، 1419ق.
تاریخ روضه الصفای ناصری، قلیخان هدایت، رضا، تصحیح جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1380ش.
تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، سلیمان بن صالح خراشی، (نوشته عبدالرحمن بن محمدبن قاسم)، بیروت ـ لبنان، الدار العربیه الموسوعات، چاپ اول، 1427ق.
تاریخ نجد ودعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب (السلفیه)، سنت جون فیلیپی، ترجمه عمر الدیسراوی، قاهره، مکتبه مدبولی، چاپ اول، 1414ق.
تاریخ نجد، آلوسی، محمود شکری، تحقیق محمد بهجه الاثری، قاهره، مکتبه مدبولی، بیتا.
تحفه العالم وذیل التحفه، شوشتری، عبداللطیف، تصحیح صمد موحد، تهران، گلشن، چاپ اول، 1363ش.
حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحقیقه دعوته، سلیمان بن عبدالرحمن الحقیل، بیجا، چاپ اول، 1419ق.
خزانه التواریخ النجدیه، جمع و ترتیب و تصحیح عبدالله بن عبدالرحمن بن صالح البسام، چاپ اول، ج5.
خلاصه الکلام فی بیان امراء بلد الحرام، احمدبن زینی دحلان، مصر، مطبعه الخیریه، 1305ق.
داعیه ولیس نبیا، حسن بن فرحان مالکی، اردن، دار الرازی، اول، 1425ق.
دایره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابن غنام، عنایتالله فاتحینژاد، کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1370ش.
دایره المعارف جهان نوین اسلام، ایمن الیاسینی، مدخل ابن عبدالوهاب، ویراستار جان ل. اسپوزیتو، ترجمه و تحقیق حسن طارمی راد، محمد دشتی، مهدی دشتی، تهران، نشر کتاب مرجع ـ نشر کنگره، 1388ش.
دعاوی المناوئین لدعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب عرض و نقض، عبدالعزیزبن محمدبن علی عبداللطیف، ریاض، دارطیبه، 1409 ق.
دعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب بین المعارضین والمنصفین والمویدین، محمدبن جمیل زینو، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، چاپ دوم، بیتا.
الدعوه الوهابیه واثرها فی الفکر الاسلامی الحدیث، ظاهر، محمد کامل، بیروت ـ لبنان، دارالسلام، چاپ اول، 1414ق.
دعوه محمدبن عبدالوهاب واثرها فی العالم الاسلامی، عبدالله بن سلیمان سلمان، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بیتا.
روضه الافکار والافهام لمرتاد حال الامام، حسین بن غنام، تحقیق دکتور ناصرالدین اسد، بیروت ـ قاهره، دارالشروق، چاپ چهارم، 1415ق.
زعماء الاسلام فی العصر الحدیث، احمد امین، بیروت ـ لبنان، دار الکتاب العربی، بیتا.
السحب الوابله علی ضرائح الحنابله، ابن حمید نجدی صنبلی، ریاض، مکتبه الامام احمد، چاپ اول، 1989م.
السحب الوابله، حمد الجاسر ، مجله العرب، ج9 و 10، س12، 1978م.
الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، أحمد آل بوطامی آل بن علی، الإمارات المتحده العربیه، دارالفتح الشارقه، چاپ اول، 1415ق.
الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته ودعوته فی الرؤیه الاستشراقیه، ناصربن إبراهیم بن عبدالله التویم، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بیتا.
الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، أحمد آل أبوطامی آل بن علی، تصحیح عبدالعزیز بن عبدالله الباز، مدینه، مطبوعات الجامعه الاسلامیه، بیتا.
الصواعق الالهیه فی رد علی الوهابیه، سلیمان بن عبدالوهاب، الهدایه، چاپ اول، 1420ق.
صوت البانی در گفتاری با نام «حقیقه الدعوه السلفیه»:
http://audio.islamweb.net/audio/index.php?page=FullContentعلیهم السلامaudioid=%20109376
عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، صالح بن عبدالله بن عبدالرحمن عبود، ریاض، وزارت الشئون الاسلامیه، بیتا.
علماء نجد خلال ثمانیه قرون، عبدالله آل بسام، ریاض، دائر العاصمه المملکه العربیه السعودیه، دوم، 1419ق.
عنوان المجد فی بیان احوال بغداد والبصره ونجد، ابراهیم فصیح بن سید صبغه الله حیدری بغدادی، بغداد، دار الحکمه، چاپ اول، 1419ق.
عنوان المجد فی تاریخ النجد، عثمان بن عبدالله بن بشر، تحقیق وتعلیق عبدالرحمن بن عبداللطیف آل الشیخ، ریاض، مطبوعات دارالملک عبدالعزیز، چاپ چهارم، 1402ق.
فتنه الوهابیه، دحلان زینی، استانبول، مکتبه الحقیقه، 1422ق.
الفصل بین المتنازعین فی حدیث اللهم انی اسالک بحق السائلین، عصیمی، صالح عبدالله، عربستان، دار اهل الحدیث، 1413ق.
کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، سید محسن امین، قم، ستار، چاپ دوم، 1428ق.
لمع الشهاب فی سیره محمدبن عبدالوهاب، حسن بن جمال بن احمد ریکی، تحقیق احمد ابوحاکمه، بیروت، مطابع بیبلوس الحدیثه، چاپ اول، 1967م.
مجله الاصاله، «مذاکرات همفر فی المیزان»، ش31، 32، 33، محرم 1422ق.
مجله عربی الزهراء، ج7، م3، قاهره، 1345ق.
مجموعه الرسائل والمسائل النجدیه، شیخ عبداللطیف بن عبدالرحمن بن حسن، اعداد مرکز الکتب الالکترونیه، بیجا، بیتا.
محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، مسعود ندوی، ترجمه و تعلیق عبدالعلیم عبدالعظیم البستری، ریاض، وزرات الشؤون الاسلامیه، 1420ق.
المراه فی حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب، حمد الجاسر ، عربستان، وزارت لشؤون الاسلامیه، بیتا.
مشاهیر علماء نجد وغیرهم، عبدالرحمن بن عبداللطیف آل الشیخ، تحقیق وتعلیق باشراف دار الیمامه للبحث والترجمه والنشر، بیجا، چاپ دوم، 1394ق.
من اعلام المجددین، صالح بن فوزان، ریاض، دار عالم الکتب، 1423ق.
منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التألیف، عبدالمحسن بن حمد عباد بدر، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بیتا.
منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، مسعدبن مساعد حسینی، الجامعه الإسلامیه بالمدینه المنوره، بی تا.
میقات حج، سرچشمه اندیشه وهابیت، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، ش65، پاییز 1387ش.
نظری بر تاریخ وهابیت، مسجد جامعی، زهرا، تهران، صریر دانش، چاپ اول، 1380ش.
نقد الشیخ محمدبن عبدالوهاب من الداخل، عصام یحیی علی العماد، قم، الاجتهاد، چاپ اول، 1429ق.
وهابیگری، الگار، حامد،، ترجمه احمد نمایی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ دوم، 1387ش.
هذی هی الوهابیه، مغنیه، محمدجواد، تحقیق و پژوهش سامی الغریری، موسسه دار الکتاب الاسلامی، چاپ اول، 1427ق.
دوران کودکی
محمدبن عبدالوهاب[320] از عالمان مذهب حنبلی، مؤسس مکتبی خاص در اصول عقاید اسلامی است که این مکتب به لحاظ نسبت یافتن به او، «وهابی»[321] نام گرفته است و ریشههای فکری آن برگرفته از آرا و افکار برخی از متقدمان اهلسنت مانند ابنتیمیه حرانی (661-728ق) و ابن قیم جوزی (691-751ق) است. وی در سال 1115ق (1703م)[322] در شهر عیینه[323] در صحرای دور افتاده نجد متولد شد.[324] او در خانوادهای علمی چشم به جهان گشود. پدرش دانشمندی حنبلی، مردی شایسته و قاضی عیینه و مادرش دختر محمدبن عزاز مشرفی بود.[325] جد پدری او، سلیمان، رئیس عالمان نجد بشمار میرفت.[326] در گزارشهای کتب تاریخ وهابیت آمده است که او قرآن را قبل از ده سالگی فراگرفت و حافظ قرآن گردید. او را تیزهوش، دارای حافظهای قوی، زیرک و با گفتاری فصیح وصف کردهاند[327]. همچنین او در کودکی کتب تفسیری، حدیثی و کلام علما را بسیار مطالعه میکرد و چنان سرعت حفظ و کتابت داشت که همه را متحیر میکرد.[328] سلیمانبن عبدالوهاب میگوید که پدرمان از فهم و ادراک او با وجود کمی سنش متعجب گردیده بود و میگفت که از محمد در احکام بهرهها برده است. به دلیل آگاهی از احکام، از کودکی پدرش او را امام جماعت قرار داد.[329] همچنین نقل شده که او قبل از دوازده سالگی به بلوغ رسید و پدرش در همان سال برای او همسری برگزید.[330]عدهای دیگر معتقدند که پدرش از همان ابتدا با او مخالفت میکرد و از طرز تفکر او هراسان بود. پدر، برادر و استادان او در گفتار و کردارش ضلالت و گمراهی را میدیدند و او را بسیار نکوهش میکردند و مردم را از او برحذر میداشتند.[331]سفرها
محمدبن عبدالوهاب پس از فراگیری مقدمات علمی و آموزش فقه حنبلی نزد پدر، سخنانی درباره توحید، توسل، زیارت قبور و غیره بیان میکند که خوشایند رؤسای قوم نبود و سخن او را نمیپذیرفتند. لذا او برای تحصیل علم عازم سفر[332] به حرمین شریفین مکه و مدینه شد.[333]محمدبن عبدالوهاب در مکه، روش تعلیمی آنجا را نپسندید و به مدینه رفت. در آن زمان فضای فرهنگی مدینه از ارتباط و تعامل مجموعهای از علمای اقصی نقاط جهان اسلام که در آن شهر گرد آمده بودند، تشکیل میشد. از نیمههای قرن هفده مکتبی حدیثی در مدینه پدید آمده بود که علاوه بر اسناد، بر متون نیز تاکید ویژهای داشت و با سردمداری ابراهیم الکورانی، نوعی نهضت بازنگری بر ارزشهای فقه و کلام اشعری شکل گرفت که شامل مسائل مهمی چون دیدگاه کلام اشعری در باب ویژگیهای خداوند، دلالت، حضور او و مسئولیت انسان در قبال اعمالش را شامل میشد. اصلیترین ویژگی این نهضت تلاش و تمایل آنها برای احیای اندیشههای احمدبن حنبل و ابنتیمیه بود.[334]اقامت او در مدینه بر طرز فکر آینده او بسیار تاثیر گذاشت[335] و او بعد از آشنایی با افکار و آرای ابنتیمیه در اظهار عقاید خود راسختر و کوشاتر شد. از اینرو، میتوان او را گسترش دهنده، مدافع و پیرو اندیشههای ابنتیمیه دانست.[336] او در این شهر با عالمی حنبلی به نام شیخ عبدالله بن ابراهیم نجدی (م. 1140ق) از پیروان ابنتیمیه و شاگرد عبدالباقی حنبلی (م. 1071ق) از اهالی بعلبک آشنا گردید. همچنین او هنگام اقامت در مدینه با علمای زیادی ازجمله محمدبن حیات سندی (م. 1165ق)[337]، علی افندی داغستانی، اسماعیل عجلونی، عبداللطیف عفالقی احسایی و محمد عفالقی احسایی دیدار کرد[338] و از عدهای از علما همچون عبدالله بن ابراهیم، محمدبن حیات السندی، داغستانی و احسایی اجازهنامه حدیثی گرفت.[339] او مدت زیادی را در مدینه ماند و مردم را از استغاثه و تبرک جستن به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علیه که از نظر او بدعت به شمار میآمد، نهی میکرد.[340] سپس به نجد بازگشته، یکسال در آنجا ماند[341] و سپس به سمت بصره به راه افتاد[342]. یکی از دلایل مهم سفرهای محمدبن عبدالوهاب به خارج از نجد بدست آوردن علوم علمای حرمین و بصره بود؛ زیرا تلاش علمای نجد بیشتر بر محور آموزش فقه حنبلی بود. او در این سفرها با علمای بسیاری دیدار کرد.[343] او در مدرسه بصره نزد شیخ محمد مجموعی فقه اللغه و حدیث را آموخت.[344] همچنین عقاید خود را برای استادش آشکار کرد و استادش او را بر عقیده توحید ستود.[345]محمدبن عبدالوهاب در نهی مردم از عقایدشان و دعوت آنها به عقاید خود بیپروا بود. هنگام سکونت در بصره عقاید خود را در زمینه توحید، دعا، توسل و… آشکار میکرد و مردم را به آنها فرا میخواند و با علمای آنها مناظره میکرد. ادامه یافتن روش محمدبن عبدالوهاب در توهین به مقدسات مسلمانان در بصره، موجب نارضایتی مردم و علما را به همراه داشت؛ به طوری که مورد هجوم و اذیت و آزار مردم قرار گرفت و سرانجام در یکی از روزهای گرم تابستان او را از بصره اخراج کردند. همچنین به شیخ مجموعی، استاد او در بصره، به جهت دوستی و کمک به او، اذیت و آزار رساندند.[346]محمدبن عبدالوهاب پس از اخراج از بصره به سمت شام روانه شد[347] و در شهر زبیر، در چند فرسخی بصره، چند روزی ساکن میگردد.[348] او قصد ادامه سفر به سمت شام را داشت، ولی به دلیل ناتوانی مالی از سفر به شام منصرف شد و به سمت نجد به راه افتاد. در راه بازگشت به احسا رفت[349] و از عالمانی چون عبدالله بن عبداللطیف احسایی و عبدالله بن فیروز بهره گرفت[350]. محمدبن عبدالوهاب سرانجام با آگاهی از انتقال پدرش از عیینه به حریمله، به حریمله بازگشته، دعوت خویش را آغاز کرد. برخی از جمله فرزند شیخ، معتقدند که او کتاب توحید خود را در بصره نگاشت و برخی دیگر قائلاند که در حریملاء، پس از بازگشت از بصره، نوشته شده است.[351]در مقابل منابع وهابی که اختلاف اندکی در سفرهای محمدبن عبدالوهاب دارند و سفرهای محدودی برای او نقل کردهاند، منابع غیروهابی از کثرت سفرهای محمدبن عبدالوهاب یاد کردهاند. نویسنده لمع الشهاب معتقد است که محمدبن عبدالوهاب پس از خروج از بصره، به بغداد[352] میرود و دو سال در مدرسه وزیر ساکن میشود. او در این دو سال کتاب صحائف الاعمال و مقاصد تفتازانی را نزد عبدالرحیم کردی میخواند. سپس با زنی ثروتمند ازدواج میکند و ثروتی معادل دوهزار دینار بعد از مرگ زنش به ارث میبرد. در این زمان به کردستان عراق میرود و یکسال در آنجا میماند. سپس به اصفهان مسافرت میکند و هفت سال در مدرسه عباسیه اقامت میگزیند. وی در این مدت شرح تجرید قوشچی و شرح مواقف میر سیدشریف و حکمت العین کاتبی را نزد میرزاجان اصفهانی، محشی شرح تجرید، میآموزد. سپس از اصفهان به ری و از آنجا به قم میآید و با دوست همراه خود به نام علی قزاز، یک ماه در قم میماند. سپس به بلاد عثمانی رفته، و از آنجا عازم حلب میشود و در شش ماه سکونتش در حلب مشغول تدریس عربی میگردد. سپس از آنجا به شام میرود و بعد از یک سال اقامت در شام راهی قدس شریف میگردد. دو ماه در قدس میماند و از آنجا به مصر مسافرت میکند. او حدود دوسال و اندی در مصر میماند و از آنجا راهی مدینه منوره میگردد. سپس از آنجا به مکه مشرفه میرود و بعد از زیارت به زادگاهش باز میگردد.[353] گفته شده شیخ به موصل هم رفته و از ملا احمد جمیلی استفاده کرده است. در این میان منابع فرانسوی و وقایع نویس مغربی نیز از مسافرت شیخ به سوریه خبر دادهاند.[354]گفتنی است که مدرسی طباطبایی ماجرای سفر محمدبن عبدالوهاب به ایران و درس خواندن او در این ولایات را که با شرح و بسط فراوان در لمع الشهاب آمده است، با استناد به برخی از مصادر ایرانی از قبیل ناسخ التواریخ، روضه الصفای ناصری[355]، مآثر سلطانیه، تحفه العالم سیدعبداللطیف شوشتری[356] و نام? میرزای قمی به فتحلی شاه، تردید ناپذیر دانسته است.[357]مایکل کوک با اشاره به منابع ایرانی، بیان میدارد که دو منبع دیگر نیز برای تضمین اعتبار گزارشهاییکه از ایرانیان رسیده، وجود دارد: یکی از آنها سفرنامه کارستن نیبور، سیّاح آلمانی است. وی توضیح میدهد که چگونه شیخ پس از تحصیل در نجد، چند سال در بصره زندگی میکند و پس از آن به بغداد و ایران سفر میکند. و منبع متقدم دیگر که البته با صراحت کلام کمتری است، خود شیخ است. شیخ نامهای به عبدالله بن سُحَیم، مفتی مجمعه، در باب دشمنی ابن المویس با اندیشههایش مینویسد و در آن نامه متذکر میشود که ابن المویس نامهای به مردم وَشم (درون منطقه نجد) نوشته و در آن عقاید مرا بدعتی از سوی خراسان دانسته است. مایکل کوک در ادامه بیان میدارد که با وجود دردست داشتن تمام این اطلاعات، هنوز هم مسیر سفر شیخ در پردهای از ابهام قرار دارد و براستی سخن چه کسی را باید پذیرفت؟ منابع وهابی تا جایی بر دیگر منابع رجحان دارند که عقاید اصلی وهابیت را به ما منتقل میکنند و طبیعی است که آنها هیچ علاقهای ندارند که به موضوعاتی بپردازند که شیخ علاقهای به اطلاع همگان از آنها نداشته است. با این حال، این منابع به دلیل ناقص بودنشان، قابل اتکا نیستند و بخش قابل اطمینانی که میتوان بدان اشاره کرد، آن است که شیخ قطعاً مدتی را در بصره گذرانده است. به این نکته منابع وهابی و غیروهابی، اشارات صریحی داشتهاند. علاوه بر این، باید به این مطلب توجه داشت که بررسی روایات متفاوت مسیر سفر شیخ، منبع صحیح و کاملی برای درک عقاید و جهانبینی او نخواهد بود و برای نیل به مقصود خود باید به سخن محققّانی توجه کرد که شیخ احتمالاً برخی از دیدگاههای خود را با ایشان در میان گذاشته است.[358]نکته دیگر درباره مؤسس این فرقه، ارتباط او با جاسوس انگلیسی مستر همفر در بصره است. همفر انگیزه مخالفت با دولت عثمانی را در او ایجاد کرد و شیخ را برای تشکیل حکومتی جدید روانه نجد ساخت. از اینرو، عدهای فرقه وهابیت را به استناد اعترافات مستر همفر ساخته انگلیس میدانند، اما در مقابل، عدهای با گزارشهای مستر همفر مخالفت کرده و از اساس آن را کذب شمرده و این سخنان را ساخته دست عالمان شیعی دانسته[359] و به دلایلی این کتاب را رد کردهاند. برخی از این دلایل عبارت است از:
1. هنگام ملاقات همفر با شیخ در بصره، شیخ ده سال بیشتر نداشته است؛ در حالیکه همفر او را جوانی بلند پرواز وصف کرده که به سه لغت عربی، فارسی و ترکی آشنا بوده است و پر واضح است که ده سالگی با این اوصاف سنخیت ندارد.
2. همفر بیان میدارد که او دعوت خود را در سال 1143ق آغاز کرده؛ در حالیکه تمام کتب تاریخ وهابیت آغاز دعوت علنی محمدبن عبدالوهاب را پس از مرگ پدرش در سال 1153ق دانستهاند.[360] گرچه دلایل این عده هم قابل مناقشه است و با چنین دلایلی، نمیتوان کتاب خاطرات مستر همفر را مردود دانست.
استادان
درباره استادان محمدبن عبدالوهاب اختلاف نظر است. شاید علت این امر، ردیههایی است که بعضی از استادانش بر او نوشتهاند. همچنین در اطلاق نام استاد به برخی از اینان و استفاده علمی او از آنها مناقشه جدی وجود دارد. در این مقاله سعی شده نام تمام استادانی که در کتب مختلف به آنها اشاره شده است، بیان شود که به این قرار است:
1. عبدالوهاب بن سلیمان (پدرش)؛[361] 2. شهاب الدین موصلی (قاضی بصره)؛[362] 3. حسن الاسلامبولی (علمای بصره)؛[363] 4. عبدالله بن عبداللطیف شافعی احسایی؛[364] 5. زین الدین مغربی؛[365] 6. حسن تمیمی؛[366] 7. محمدبن حیاه السندی؛[367] 8. محمد مجموعی؛[368] 9. یوسف آل سیف؛[369] 10. ابراهیم بن سیف؛[370] 11. انس بن درویش؛[371] 12. علی داغستانی؛[372] 13. محمدبن سلیمان کردی؛[373] 14. عبدالرحمن بن احمد؛[374] 15. حسان تمیمی؛[375] 16. عبدالرحیم کردی شافعی؛[376] 17. میرزاجان الاصفهانی؛[377] 19. صبغه الله حیدری؛[378] 20. اسماعیل عجلونی؛[379] 21. عبداللطیف عفالقی احسایی؛[380] 22. محمد عفالقی احسائی؛[381] 23. حمد جمیلی؛[382] 24. محمدبن ناصر؛[383] 25. ابراهیم بن سلیمان؛[384] 26. عبدالله بن سالم بصری؛[385] 27. عبدالله بن فیروز؛[386] 28. عبدالکریم أفندی داغستانی؛[387] 29. محمد برهانی؛[388] 30. عثمان الدیار بکری.[389]در توانایی علمی او نیز ابراز تردید کردهاند. عالمان وهابی از او عالمی برجسته ساختهاند که در علوم مختلف اجتهاد داشت. او را شیخ الوجود وصف کرده و از جمله عالمانی دانستهاند که امت پیامبر به او بر سایر امتها افتخار می کند. در طرف مقابل، برخی سلفیان دیدگاه دیگری برگزیدهاند. برای مثال، البانی که از شخصیتهای برجسته سلفیت است، درباره سلفیت سهم بسیاری برای دو مبلغ بزرگ آن ابنتیمیه و محمدبن عبدالوهاب برمیشمرد، اما در تفاوت این دو میگوید: محمدبن عبدالوهاب شناختی از احادیث و علوم مربوط به آن نداشت. ابنتیمیه تلاش بسیاری برای برحذر داشتن مردم از تمسک به احادیث ضعیف در فقه و عقاید سلفی داشت، ولی به عکس او، محمدبن عبدالوهاب در امر فقه و حدیث توجهی به این نمیکرد و در واقع شناختی از این علوم نداشت. او برای اثبات این مدعا به رساله آداب المشی الی الصلاه استناد میکند و میگوید: در این کتاب بنگرید که در مطلع آن روایتی از ابوسعید خدری آمده است؛ در حالی که این حدیث به دو علت ضعیف است و هر کدام آن دو برای عدم حجیت کافی است. علاوه بر آن، این روایت مخالف دیدگاه ابنتیمیه است که توسل به غیر از خدا را نمی پذیرفت؛ در حالیکه در این روایت اینگونه آمده است که پیامبر فرمود: هنگام بیرون آمدن از منزل برای رفتن به مسجد این دعا را زمزمه کنید: «اللهم إنی أسألک بحق السائلین علیک، وبحق ممشای هذا…»، و این توسل به مقام و جاه دیگران است. ابنتیمیه بر ضعف این حدیث و عدم استناد به آن تأکید دارد.[390]برادر محمدبن عبدالوهاب که از ابتدای پیدایش افکار انحرافی محمدبن عبدالوهاب به مخالفت با او پرداخته بود، در وصف او میگوید: در این زمان مردم گرفتار کسی شدهاند که خود را به کتاب و سنت منتسب میسازد و احکام الهی را استنباط میکند و بر عالمانی که سخن او را نپذیرند، تهمت کفر میزند؛ در حالیکه او حتی یکی از ده خصلت اهل اجتهاد را ندارد.[391]حامد الگار نیز با مقایسهای، با بی اساس دانستن مواضع ابنتیمیه، او را متفکری جدی و دقیق و عالمی بسیار پرکارتر از محمدبن عبدالوهاب برمیشمرد. او همه آثار محمدبن عبدالوهاب را از نظر محتوا و حجم کم اهمیت و مختصر خوانده، آنها را اثری ساده میداند که بیشتر شبیه جمع آوری احادیث است و به یادداشتهای یک طلبه شباهت دارد.[392] حسن بن فرحان، یکی از نقادان جدی مسلک تکفیری وهابی، میگوید: با مطالعه کتابهای شیخ محمد پی بردم که او چندان عالم محقق و دقیقی نبوده است، به خصوص که ضعف علمی او در حدیث و تاریخ هویداست و بینش عالم مسلمان با این دو علم شکل میگیرد. از اینرو، وی در محکوم کردن شرک و بدعت، سختگیری میکند و برای این عمل، به اطلاق نصوص صحیح و صراحت نصوص ضعیف استناد میجوید و در صدور احکام تکیفری، بر احادیث ضعیف، ساختگی و قیاس فاسد تکیه میکند.[393]بازگشت به زادگاه
محمدبن عبدالوهاب سرانجام با آگاهی از انتقال پدرش از عیینه[394] به حریمله، [395] به حریمله رفته، در آنجا ساکن میشود. او در بدو ورود به شهر[396] و مشاهده اموری که آنها را شرک مینامید، شروع به دعوت مردم[397] به عقاید خویش میکند و مردم را از پرستیدن غیر خدا باز میدارد و در این راه تمام نیرو و توان خود را به کار میگیرد؛ به طوریکه در شهرهای نجد مانند عیینه، درعیه، ریاض، منفوحه و… مشهور میشود و پیروانی هم برای خود پیدا میکند.[398] پدرش که یکی از علمای حنبلی بود، او را از این اعمال و عقاید منع میکرد و مردم را از او برحذر میداشت و مانع رواج اندیشههای او میشد.[399] تا اینکه پس از مرگ پدر در سال 1153ق، جرئت بیشتری پیدا میکند و عقاید خود را بیپروا آشکار میسازد و به آرا و اعمال مورد اتفاق مسلمانان حمله میکند.
در زمان ورود شیخ محمدبن عبدالوهاب به شهر، مردم آنجا از دو قبیله بودند که هر یک مدعی برتری بر دیگری بود. افراد یکی از آن دو قبیله که حمیان نامیده میشدند، غلامانی داشتند که آلوده به فسق و فجور و منکرات بودند. شیخ درصدد برآمد که غلامان مزبور را امر به معروف و نهی از منکر کند. آنان تصمیم گرفتند شب هنگام به طور پنهانی شیخ را به قتل برسانند و به همین قصد پشت دیواری کمین کردند، اما با فریاد چند تن از مردم که از قصد آنان آگاه شده بودند، غلامان گریختند و شیخ از مهلکه نجات یافت.[400]شیخ محمد بعد از این واقعه به شهر عیینه رفت.[401] رئیس شهر عیینه، عثمان بن حمد بن معمر، شیخ را پذیرفت و او را گرامی داشت و به او قول کمک و یاری داد[402] و او را به عقد جوهره، دختر عبدالله بن معمر، در آورد. شیخ محمد نیز در مقابل، اظهار امیدواری کرد که عثمان تمام نجد را تصرف کند و همه اهل نجد از او اطاعت کنند.[403] بعد از بیعت امیر عیینه با او، شیخ به همراه پیروانش امر به معروف و نهی از منکر را آغاز کردند[404] و در این زمینه سختگیری بسیاری نشان دادند.[405] محمدبن عبدالوهاب در مدت اقامت در عیینه، متولی منصب قضاوت بود[406] و از جمله اقدامهای او با کمک عثمان بن معمر در عیینه، بریدن درختان مورد احترام مردم بود. او همچنین بعد از مدتی که کارش در عیینه بالا گرفت و اعوان و انصاری گردش جمع شدند، تصمیم به ویران کردن قبه زید بن خطاب – برادر عمر بن الخطاب، که در جنگ یمامه، جنگ میان مسلمانان با مسیلمه کذاب، در سال 12ق به قتل رسیده بود- گرفت، اما از آن رو که محمدبن عبدالوهاب از مردمان جبیله (محله ای که قبر زید در آنجا مدفون بود) هراسان بود، از عثمان بن معمر کمک خواست و او با ششصد نفر به یاریاش آمدند. زمانیکه مردم جبیله عثمان بن معمر را مشاهده کردند و او را آماده جنگ یافتند، دست به اقدامی نزدند و محمدبن عبدالوهاب خود قبه زید را ویران ساخت. از دیگر اقدامات اوجاری کردن حد بر زن زناکاربود.[407]با اوج گرفتن دعوت شیخ، خبر او به سلیمان بن محمد[408]، امیر احساء، رسید[409]. وی نامهای برای عثمان، امیر عیینه، فرستاد و نوشت:
آن مردی که نزد تو است، کرد آنچه کرد و گفت آنچه گفت. چون این نامه را دریافت داری، او را به قتل برسان[410] و اگر این کار را انجام ندهی، خراجی که از احساء برای تو میفرستم، قطع خواهد شد.[411]چون نامه امیر احساء به عثمان رسید، قدرت مخالفت در خود ندید. شیخ را طلبید و او را از مضمون نامه مطلع ساخت و گفت که ما توان جنگ با امیر احساء را نداریم. شیخ محمد در جواب او را موعظه کرد و در صورت یاری، قول حکومت تمام نجد را به او داد. در نتیجه عثمان از اخراج شیخ منصرف شد و شیخ به خانه بازگشت، اما مجدداً بر اثر ترس از امیر احساء او را طلبید و او گفت: سلیمان امیر احساء دستور قتل تو را داده است و از مروت به دور است که ما تو را در شهر خود به قتل رسانیم. پس بهتر است که از شهر ما بیرون روید. سپس سواری به نام فرید ظفری را مأمور کرد تا شیخ را از عیینه بیرون کند.[412]آشنایی محمدبن عبدالوهاب با محمدبن سعود
شیخ در سال 1157ق[413]، بعد از رانده شدن از عیینه، به درعیه رفت و در خانه مردی به نام عبدالله بن سویلم ساکن گردید.[414] در آن زمان امیر درعیه محمدبن سعود بود. برخی معتقدند زمانی که محمدبن عبدالوهاب به درعیه رسید و محمدبن سعود از آمدن او آگاهی یافت، بلافاصله به دیدن او شتافت و به احترام و تکریم او پرداخت[415] اما برخی دیگر بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا وارد خانه عبدالله بن سویلم گردید. ابن سویلم با ورود محمد بن عبدالوهاب به خانه اش از امیر درعیه هراسناک بود. محمدبن عبدالوهاب با سخنانش او را آرام کرد. او مدتی مخفیانه به تبلیغ اندیشه خود پرداخت. بعد از گذشت مدتی عدهای از مریدانش تصمیم گرفتند محمدبن سعود را از مذهب او آگاه سازند. لذا با برادران محمدبن سعود، ثنیان و مشاری، ارتباط برقرار کردند. آن دو نیز موضوع را با همسر محمدبن سعود، موضی دختر ابی و حطان از آل کثیر در میان میگذارند. وقتی او از وضعیت شیخ اطلاع مییابد، با محمدبن سعود سخن گفته، به او میگوید: «این مرد، غنیمتی است که خدا نزد تو فرستاده است او را گرامی دار و در بزرگداشت او بکوش و همکاری و همیاری او را غنیمت بدان» سپس محبت شیخ در قلب محمدبن سعود افتاد و محمد نیز پیشنهاد زوجه خود را پذیرفت و به خانه عبدالله بن سویلم[416] برای دیدن او رفت. محمدبن عبدالوهاب در این دیدار قدرت و غلبه بر تمام بلاد نجد را به او بشارت داد و درباره روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علیه و اصحاب آنحضرت درباره امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا سخن گفت. همچنین به او یادآور میشود که هر بدعتی گمراهی است و گفت که مردم نجد بدعتهایی بکار میبرند و مرتکب ظلم میشوند و دچار اختلاف و تفرقه هستند. محمدبن سعود سخنان شیخ را موافق دین و دنیای خود دید و به او قول داد که با دو شرط به یاری او خواهد برخاست: اول اینکه وقتی همه کارها اصلاح شد، شیخ از او جدا نشود و به دیگری نپیوندد و دوم اینکه مجاز باشد خراجی را که همه ساله هنگام برداشت محصول از اهل درعیه میگرفت، همچنان دریافت کند. شیخ شرط اول را پذیرفت، اما شرط دوم را نپذیرفته و گفت: «امیدوارم خداوند فتوحات و غنایم بسیار بیشتر از خراج مزبور نصیب گرداند»[417] بدین ترتیب شیخ محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود در مورد جنگ با مخالفان و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه شعائر دینی طبق معتقدات خود با یکدیگر بیعت می کنند و جمعی از رؤسای قبایل و مردم، گردشان جمع میشوند. این اتحاد منجر به تشکیل حکومت سعودی میگردد و از پیوند این دو اساس حکومت وهابی پیریزی میشود.
بعد از آنکه محمدبن عبدالوهاب در درعیه آزادانه مشغول دعوت خویش گردید، پیروان او از شهرهای اطراف به درعیه آمده در آنجا مستقر شدند. در همین زمان بود که عثمان بن معمر، امیر عیینه که محمدبن عبدالوهاب را از شهر خویش اخراج کرده بود و از قدرتگیری شیخ هراسان شده بود، از کرده خود پشیمان شد و با جمعی از بزرگان و یاران خویش برای عذرخواهی نزد او آمدند و از او دعوت کردند که دوباره به عیینه بازگردد. محمدبن عبدالوهاب بازگشت خود را به نظر محمدبن سعود موکول کرد که او نپذیرفت و عثمان بن معمر با پشیمانی به شهر خود بازگشت.[418]هنگامی که شیخ از راه همپیمانی با محمدبن سعود احساس نیرومندی نمود و یقین کرد که حکومت آل سعود از او پشتیبانی میکند، پیروان و یاران خویش را گردآورد و آنها را به جهاد ترغیب کرد و به مسلمانان شهرهای مجاور نیز نامه نوشت که مذهب او را بپذیرند و از او پیروی کنند.[419]محمدبن عبدالوهاب در پرتو قدرت حاکم، هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیک را به بهانه گسترش توحید و نفی بدعت و شرک و مظاهر آن آغاز کرد و سیل غنایم از اطراف به شهر درعیه که شهروندان فقیری داشت، سرازیر شد؛ زیرا محمدبن عبدالوهاب یک دهم از اموال (از قبیل پول، کالا و چهارپایان) کسی را که اطاعت او را میپذیرفت میگرفت و هرکس از فرمان او سرپیچی میکرد با او وارد جنگ میشد و اگر تسلیم نمیشد، او را کشته، اموالش را به غنیمت گرفته، خانوادهاش را اسیر میکرد[420] پس این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه نجد نبود که به اتهام شرک و بتپرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمدبن عبدالوهاب حلال شده بود. ابن بشر نجدی، تاریخنگار وهابی، چنین نقل میکند:
مردم درعیه در آغاز کار فقیر و تنگدست بودند، ولی من دیدم این شهر در زمان سعود (نوه محمدبن سعود) به صورت شهری ثروتمند درآمد؛ تا آنجا که سلاحهای مردم آن با زر و سیم زینت یافته بود. بر اسبان اصیل و نجیب سوار میشدند و جامههای فاخر در بر میکردند و از تمام امکانات مادی بهرهمند بودند.[421]گفتنی است که تمام امور با صلاحدید ونظر شیخ انجام میگرفت و کاری خودسرانه و بدون مشورت شیخ انجام نمیشد. محمدبن عبدالوهاب پس از فتح شهر ریاض و شکست دادن مخالفان خویش و برقراری امنیت در شهرهای تصرف شده، تمام اختیارات خود را به عبدالعزیز واگذاشت و خود به عبادت و تدریس مشغول گردید، اما عبدالعزیز دست از او نکشید و همچنان تمام امور با نظر ودستور وی انجام مییافت.[422]وضع به همین منوال سپری میگردید تا اینکه محمدبن عبدالوهاب در ماه شوال[423] به مرض بدی دچار گردید و به همان مرض در سال 1206ق (1792م)[424] در 91 سالگی در دو شنبه[425] آخر ماه ذیالقعده[426] از دنیا رفت و او را در مقبره طریف در درعیه دفن کردند.[427]شاگردان محمدبن عبدالوهاب
منابع وهابی شاگردان متعددی را برای محمدبن عبدالوهاب بیان کردهاند که برخی از آنها عبارتنداز: 1. احمدبن راشد العرینی (قاضی سدیر)؛ 2. حمدبن حسین؛ 3. عبدالعزیزبن حسین؛ 4. حمدبن ابراهیم (قاضی مرات و صهره)؛ 5. علی بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 6. حسین بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 7. ابراهیم بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 8. عبدالله بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 9. احمدبن ناصربن معمر؛10. احمدبن سویلم؛ 11. حسن بن عبدالله (قاضی حریملاء)؛ 12. سعودبن عبدالعزیز؛ 13. سعیدبن حجی (قاضی حوطه)؛ 14.عبدالرحمن بن خمییس (امام الدرعیه)؛ 15. عبدالعزیزبن سویلم (قاضی قصیم)؛ 16. امیر عبدالعزیزبن محمدبن سعود؛ 17. حسن بن عبدان (قاضی حریملاء)؛ 18. عبدالعزیزبن عبدالله الحصین (قاضی وشم)؛ 19. حسین بن غنام؛ 20. عبدالرحمن بن نامی (قاضی عیینه و سپس احساء)؛ 21. عبدالرحمن بن حسن؛ 22. حمدبن معمر؛ 23. محمدبن سلطان عوسجی؛ 24. عبدالرحمن بن عبدالمحسن.[428]
تألیفات
فعالیت محمدبن عبدالوهاب تا زمان مرگش هم در قلمرو دین و هم در قلمرو سیاست ادامه داشت. اغلب نوشتههای او کوتاه و همراه با آیات قرآنی واحادیث است. اثر عمده وی کتاب التوحید است که چندین بار تجدید چاپ شده است و در بردارنده تعلیمات وی مطابق اصول مذهب حنبلی است.
کتاب الاصول الثلاثهکتاب دیگری است که وی به درخواست امیر عبدالعزیز تألیف کرد. در واقع نوعی رساله شرعیات رسمی است.
مجموعه الحدیث النجدیه (چاپ قاهره 1346ق) شامل چند رساله کوچک از شیخ است، با عناوین اصول الایمان، فضل الإسلام، الکبائر ونصیحه المسلمین در تعریف ایمان و اسلام است.
دیگر تألیفات وی عبارتند از: عقیده الفرقه الناجیه(چاپ بیروت)، مسائل الجاهلیه (چاپ قطر)، مختصر سیره الرسول(چاپ قطر)، الهدیه الطیبه(چاپ قطر)، کشف الشبهات، مختصر زاد المعاد، احادیث الفتن، آداب المشی إلی الصلوه، مختصر الانصاف والشرح الکبیر، مفید المستفید فی حکم تارک التوحید، استنباط القرآن، شروط الصلوه وارکانها، القواعد الاربع، سته مواضع من السیره، تفسیر الفاتحه، تفسیر الشهاده، تفسیر لبعض سور القرآن، الهدی النبوی، مختصر المنهاج، مختصر صحیح البخاری، مختصر فتح الباری، مختصر العقل والنقل، مختصر الصواعق، مجموع الاحادیث علی ابواب الفقه، مختصر الایمان، سیره المطوله، رساله فی الرد علی الرافضه، معنی الطاغوت ورؤوس انواعه.[429] انتشارات نهضت اسلامی سعودی در مکه نوشتههای شیخ را چاپ و منتشر کرده است.[430]مشهورترین عالمان مخالف وهابیت
از روزی که محمدبن عبدالوهاب جنبش خویش را در صحرای نجد آغاز کرد، مخالفان و موافقان او اظهار نظرهای متفاوتی درباره او ابراز کردهاند این نظریهها را میتوان چند دسته کرد:
گروه اول افرادی بودند که در نقد او دچار افراط شدند و او را مدعی نبوت دانستند. آنان معتقدند که محمدبن عبدالوهاب در کودکی علاقه فراوان به مطالعه اخبار مدعیان دروغین نبوت مثل مسیلمه کذاب، سجاح، اسود عنسی و طلیحه اسدی داشت که تاثیراین مطالعات به گونهای بود که از آغاز جوانی بسیاری از اعمال مذهبی مسلمانان را زشت میشمرد و آرزوی نبوت را هم در سر میپروراند.[431]دسته دوم گروهی اند که در شخصیت محمدبن عبدالوهاب غلو کردند و او را عالمی ممتاز دانستند که مانند او در میان عالمان جهان اسلام نیامده است. همچنین او را شیخ الوجود خواندند که امت محمد به خاطر او بر سایر امتها افتخار میکند.[432]دسته سوم گروهی بودند که با توجه به شخصیت وعملکرد محمدبن عبدالوهاب، درباره او قضاوت کردند و تلاش کردند از برخوردهای سلیقهای و مقطعی پرهیز کنند.
در گزارش ذیل سعی شده است که از مشهورترین علمای مخالف وهابیت در شهرهای مختلف نام ببریم.
1. سلیمان بن سحیم حنبلی نجدی (1130-1181ق): وی فقیه و اهل ریاض بود. او فقیه حنبلی، فاضل، نکتهسنج، اهل تحقیق و تتبع بود که پس از استیلای وهابیت بر ریاض به شهرک زبیر رفت و در همانجا درگذشت. شیخ محمد او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، محکوم کرد و با بکار بردن واژه سیاه، در مذمت او افراط کرد وبه وی ناسزا گفت.[433]2. سلیمان بن عبدالوهاب تمیمی نجدی (م. 1208ق): وی برادر تنی شیخ محمد است که از دانش بالاتری نسبت به وی برخوردار بود. او فقیه حنبلی و از قضات و علمای معتدل نجد است که در عیینه متولد شد و در زمان حیات پدرش در حریملاء تحصیل کرد و قاضی آن شهر بود. او پس از سقوط حریمله به دست وهابیان به سدیر رفته، بیش از سی سال در آنجا ماند. سلیمان بعد از گسترش یافتن دامنه دعوت شیخ به مرکز نجد، با اکراه به درعیه آمد و به اجبار حدود هیجده سال در درعیه ماند. و این شایعه که او از عقایدش دست برداشت، صحیح نیست و او تا لحظه مرگ بر عقاید خود ثابت قدم بودو فقط نسبت برادری او با شیخ او را از قتل نجات داد. کتاب وی با نام الصواعق الالهیهکه در رد دیدگاه های برادرش نوشته شده، از قویترین ردیههایی است که علیه وهابیت نوشته شده است و مخالفان وهابیت بارها آن را در هند، مصر و ترکیه چاپ کردهاند.[434]3. محمدبن عبدالرحمن بن عفالق حنبلی احسائی (1100-1164ق): از علمای بزرگ حنبلی و فقیه فاضلی است که کتابهایی درباره فقه و علم نجوم نوشته است. او عامل جدا شدن عثمان بن معمر، امیر عیینه، از شیخ محمد بود و کتابی با نام «تهکم المقلدین فی مدعی تجدید الدین» در رد محمدبن عبدالوهاب نگاشت. شیخ محمد او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، متهم کرد.[435]4. عبدالله المویس (م. 1175ق): فقیه اهالی حرمه در نجد است. نام او عبدالله بن عیسی تمیمی مشهور به مویسی و از بزرگترین شیوخ اهل نجد است. او به شام رفته، نزد علامه سفارینی که به اعتراف شیخ محمد از بزرگترین علمای نجد بود، کسب علم کرد. او همان کسی است که توانست عبدالله بن سحیم، از حامیان شیخ، و بسیاری از مردم را از حمایت او بازدارد. از این رو، شیخ بر او غضب کرد و او را متهم کرد به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود. او سرانجام بر اثر وبا در شهر حرمه در گذشت.[436]5. عبدالله بن محمدبن عبداللطیف احسایی: یکی از اساتید شیخ محمد و از سرسختترین مخالفان مسلک وی است. او کتابی با نام «سیف الجهاد لمدعی الاجتهاد» در رد محمدبن عبدالوهاب نوشت.[437]6. محمدبن عبدالله فیروز احسایی (م. 1216ق): خاندان فیروز جزء تمیمیهای وهبه از قبیله شیخ محمد است. ابن فیروز، پدر و پدربزرگش از علمای حنابله بودند. او یکی از اساتید محمدبن عبدالوهاب به شمار میرود و بعد از استیلای وهابیت بر احساء به بصره رفته، علمای بصره از او به گرمی استقبال کردند. او جایگاه رفیعی نزد سلطان عثمانی داشت و با تمام نیرو با شیخ محمد به مخالفت برخاست. مخالفت او به دلیل جایگاه علمی او در حوزههای مختلف علوم شرعی، بسیار تأثیر گذار بود. او کتابی با نام «الرساله المرضیه فی الرد علی الوهابیه» در رد محمدبن عبدالوهاب نوشت. شیخ او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین میشود، متهم کرد. [438]7. محمدبن سلیمان کردی (م1194ق): وی در شام متولد شد و پس از عزیمت به مدینه منوره، مفتی مذهب شافعیه گردید. او یکی از استادان محمدبن عبدالوهاب بودو ازمخالفان دعوت به وهابیت به شمار میآید و ردیههایی با نام مسائل و اجوبهو ردود علی الخوارج علیه شیخ نگاشت. [439]8. مربد بن احمد تمیمی (م1171ق): وی از علمای بزرگ نجد است که در نجد وشام کسب علم کرد و منصب قضاوت در حریملاء را به عهده داشت و در سفر به صنعاء با علامه محمد امیر صنعانی ملاقات کرده. صنعانی در قصیده ای شیخ و دعوت او را ستوده بود، اما شیخ مربد با اینکه خودش صنعانی را با کتابهای شیخ آشنا کرده بود، وی را قانع میکند تا از آن قصیده اعلام برائت کند وصنعانی با سرودن قصیده ای دیگر، آن قصیده را نقض و از دیدگاه اول خود اعلام برائت میکند. وهابیان به دلیل جایگاه علمی صنعانی تلاش کرده اند در انتساب آن به او تشکیک ایجاد کنند اما قصیده وی مستند و در دیوان صنعانی موجود است و بسام، حمد جاسر و دیگران انتساب آن را به صنعانی تایید کرده اند. و سرانجام مربد بن احمد در شهرک رغبه به دست وهابیان به قتل رسید.[440]همچنین برخی دیگر از مخالفان او عبارتند از: عبد الله بن احمد بن سحیم (م1175ق)، محمدبن علی بن سلوم (م1126ق)، عثمان بن منصور ناصری (م1282ق)، عثمان بن سند بصری (م1250ق)، سیف بن احمد عتیقی (م1189ق)، صالح بن عبدالله صائغ (م1183ق)، عبدالله بن داود زبیری (م1225ق)، علوی بن احمد حداد حضرمی (م1232ق)، محمدبن عبدلله بن کیران مغربی (م1227ق)، محمدبن عبدالله بن حمید (م1295ق)، عبدالعزیزبن عبد الرحمن بن عدوان (م1179ق)، و حسین بن عمر شطی دمشقی (م1274ق).[441]فرزندان
محمدبن عبدالوهاب چهار فرزند[442] پسر داشت که عبارتند از: عبدالله، حسن، حسین و علی.[443]پس از درگذشت پدر (عبدالله بن محمدبن عبدالوهاب)، پسر بزرگتر کار او را دنبال کرد و بعد از وی پسرانش به ترتیب سلیمان و عبدالرحمن جانشینان وی شدند. سلیمان مردی بسیار متعصب بود و در سال 1233ق به دست ابراهیم پاشا به قتل رسید. برادرش عبدالرحمن نیز گرفتار و به مصر تبعید شد و در آنجا درگذشت.
از حسنبن محمدبن عبدالوهاب، دومین پسر محمدبن عبدالوهاب، فرزندی به نام عبدالرحمن باقی ماند که در روزگار تسلط وهابیها بر مکه، متصدی پست قضاوت در آن شهر بود. عمری در حدود صدسال داشت و از او پسری به نام عبداللطیف برجای ماند.
از حسین و علی نیز فرزندان زیادی باقی ماندند که هنوز هم در شهر درعیه به آل الشیخ معروفاند.[444]پی نوشت ها:
[320]. محمدبن عبدالوهاب بن سلیمان بن علی بن محمدبن أحمدبن راشدبن بریدبن محمدبن بریدبن مشرف التمیمی (روضه الأفکار والأفهام، ص81).
[321]. نسبت «وهابی» از نام پدرش عبدالوهاب گرفته شده است.
[322]. در تاریخ تولد شیخ اختلاف است. برخی تولد محمدبن عبدالوهاب را درسال 1111ق میدانند (خلاصه الکلام، ص229). برخی دیگر وفاتش را در نود سالگی در 1212ق دانستهاند پس تاریخ تولد او در سال1122ق است (لمع الشهاب، ص102). همچنین برخی دیگر وفات محمدبن عبدالوهاب را در 96 سالگی در 1206ق میدانند؛ یعنی او متولد سال 1110ق است (خزانه التوارخ النجدیه، ج5، ص50). همچنین برخی از مستشرقین مانند ولفرد بلنت، صمویل زویمر، توماس باتریک هیوس تاریخ تولد او را در سال 1103ق بیان کردهاند (الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته ودعوته فی الرویه الاستشراقیه، ص41ـ42).
[323]. برخی از مستشرقین محل تولد او را حوطه دانستهاند (ر. ک: همان، ص41).
[324]. روضه الافکار والافهام، ص81؛ تاریخ ابن لعبون، ص143.
[325]. علماء نجد، ج1، ص129.
[326]. مشاهیر علماء نجد، ص21 برخی در نسب او تشکیک کرده و او را از خانوادهای یهودی دانستهاند. نام جد پدری او شولمان است که خربزه فروش بود. و چون برای او ثمرهای نداشت، به تجارت دین میپردازد. نام خود را به سلیمان تغییر داد و سرانجام به نجد آمد و در شهر عیینه ساکن این خطه شد و خود را از نسل ربیعه معرفی کرد و بعد از سالها محمدبن عبدالوهاب در شهر عیینه به دنیا آمد. اولین کسی که به یهودی بودن نسب محمدبن عبدالوهاب اشاره کرده است، شاعری به نام حمیدان الشویعر (م1180ق) است که همعصر محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود بوده و به دست آنها مسموم شد (تاریخ آل سعود، ص19ـ25).
[327]. مشاهیر علماء نجد، ص21؛ روضه الافکار والاوهام، ص81 ـ82.
[328]. عنوان المجد، ج1، ص133؛ روضه الافکار و الافهام، ص82.
[329]. پدرش او را در شانزده سالگی امام جماعت نمود (الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص11).
[330]. همان، ص82. برخی قائلند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا ازدواج کرد و سپس عازم حج گردید (روضه الافکار و الافهام، ص81، 82). برخی دیگر بر این باورند که ابتدا به حج رفت و بعد از بازگشت ازدواج کرد (مشاهیر علماء نجد، ص22) و برخی هم میگویند که محمدبن عبدالوهاب تا 38 سالگی یعنی سال 1153ق ازدواج نکرد و اولین همسر او دختر عبد الله بن معمر بود (المرأه فی حیاه محمدبن عبدالوهاب، ص10).
[331]. خلاصه الکلام، ص229ـ230؛ السحب الوابله علی ضرائح الحنابله، ص275.
[332]. برخی بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب بیش از دو مرتبه به حرمین شریفین و بصره سفر کرده است (مجموعه الرسائل والمسائل النجدیه، ص380؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص322؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص141؛ الدعوه الوهابیه واثرها فی الفکر الاسلامی الحدیث، ص36، به نقل از روضه الافکار والافهام، ولی در نسخه دکتر اسد یافت نگردید).
[333]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ عنوان المجد، ج1، ص34ـ35. طبق نظر برخی محمدبن عبدالوهاب برای بار اول در دوازده سالگی و بعد از رسیدن به سن بلوغ به زیارت خانه خدا و مدینه منوره رفت. و دومین سفر او به مکه حدود بیست سالگی است که آغاز سفرهای علمیاش بود (روضه الافکار والافهام، ص82؛ مشاهیر علماء نجد، ص22؛ مجموعه الرسائل والمسائل النجدیه، ص380). ولی برخی دیگر استفاده علمی او را از علمای مدینه مربوط به دوازده سالگی و اولین سفر او میدانند (احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص98). برخی هم از رفتن او به حج در دوازده سالگی سخنی نگفته و فقط از ابتدای سفرهای علمی او در حدود بیست سالگی خبر دادهاند که با قول دسته اول قابل جمع است (عنوان المجد، ج1، ص34ـ35). همچنین برخی سفر او را به بصره در سال 1136ق در 21 سالگی دانستهاند (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحقیقه دعوته، ص30). برخی هم سال 1136ق را سال سفر به مکه و مدینه و هم سفر به عراق میدانند که به نظر میرسد در سال سفر به عراق دچار اشتباه گردیدهاند (الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص17).
[334]. محمدبن عبدالوهاب، محمد حیاه السندی، و روششناسی اصحاب حدیث، ترجمه محمدحسین رفیعی، پیام بهارستان، دوره دوم، س2، ش6، زمستان 1388.
[335]. آموزشهای دو عالم حنبلی مدینه (ابراهیم بن سیف و محمدبن حیاه السندی) که ازمدافعان و حامیان ابن تیمیه بودند، تأثیر شگرفی بر عقاید ابنعبدالوهاب گذاشت؛ بطوری که نگرش پرخاشگرانهتری به علماء پیدا کرد (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص73).
[336]. نظری بر تاریخ وهابیت، ص19ـ20.
[337]. محمدبن حیاه بن ابراهیم السندی در میان قبیله السندی جاجار متولد شد. تاریخ تولد او به صراحت بیان نشده، لیکن از شواهد و قرائن پیداست که در اواخر قرن یازدهم هجری بوده است. حیاه السندی آموزههای ابتدایی فقه حنفی و کلام اشعری ـ ماتریدی را در شهر طاطا در منطقه سند فراگرفت. در پی افزایش ارتباطات بین مسلمانان هندوستان و سرزمینهای مقدس حجاز، در جوانی سند را به مقصد حجاز ترک کرد. حیاه السندی در مدینه به حلقه درس محمدبن عبدالهادی السندی ملحق شد و مدتهای مدیدی نزد او شاگردی کرد. همچنین اساتید او افرادی چون حسن بن علی العجیمی (حنفی مذهب)، عبدالله بن سلیم البصری (شافعی مذهب)، و محمدبن ابراهیم الکورانی (شافعی مذهب بودهاند) او از سال 1731م با حضور در حلقه درس محمد کورانی اقامت دو سالهاش در مدینه را گذراند و بنمایههای اعتقاداتش شکل گرفت. و سرانجام در سال 1163ق درگذشت (برای اطلاعات بیشتر بنگرید: محمدبن عبدالوهاب، محمد حیاه السندی، و روششناسی اصحاب حدیث، ترجمه محمدحسین رفیعی، پیام بهارستان، د2، س2، ش6، زمستان 1388ش).
[338]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ عنوان المجد، ج1، ص35ـ36؛ مشاهیر علماء نجد، ص22.
[339]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ علماء نجد، ج1، ص131؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص17.
[340]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم و مفتری علیه، ص41؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص421 رجب 1345ق؛ ابن بشر نقل کرده است که روزی محمدبن عبدالوهاب کنار قبر پیامبر ایستاده بود و نظارهگر مردمی بود که حوائجشان را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علیه میخواستند. در همین حین محمد حیات السندی او را دید، سویش رفت و او را درحال گفتن سخنانی دریافت. از او میپرسد که چه میگوید: شیخ در جواب، آیه 139سوره اعراف را قرائت میکند. یعنی روشی که این قوم دارند نابودشدنی است و اعمالی که انجام میدهند باطل و بیفایده است. (عنوان المجد، ج1، ص36)
[341]. مشاهیر علماء نجد، ص22.
[342]. برخی مدت اقامت محمدبن عبدالوهاب در بصره را به نقل از ابن غنام بسیار طولانی دانستهاند ولی در کتاب روضه الافکار والافهام یافت نشد (بحوث وتعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ص21).
[343]. علماء نجد، ج1، ص132ـ133.
[344]. عنوان المجد، ج1، ص36؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص42؛ علماء نجد، ج1، ص132؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص17.
[345]. عنوان المجد، ج1، ص36.
[346]. روضه الافکار والافهام، ص82ـ83؛ عنوان المجد، ج1، ص36؛ مشاهیر علماء نجد، ص22؛ علماء نجد، ج1، ص133؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص422 رجب 1345ق؛ تاریخ نجد، ص107؛ دعوه محمدبن عبدالوهاب و اثرها فی العالم الاسلامی، ص22؛ الامام محمدبن عبدالوهاب دعوته و سیرته، ص12؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص17؛ بحث حول الشیخ محمدبن عبدالوهاب و حرکته المجدده، ص7.
[347]. برخی قائل هستند که شیخ بعد از بصره به مکه میرود و از خداوند یاری در امر دعوتش را طلب میکند. سپس با کاروانی که قصد سفر به شام را داشتند، عازم مدینه میشود. در راه راهزنان به آنها حمله کرده، کاروانیان از جمله محمدبن عبدالوهاب را مورد ضرب و شتم قرار میدهند و دیگر او نمیتواند به سفر خود ادامه دهد؛ لذا از آنجا به نجد باز میگردد (ر. ک: تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فیالاجوبه النجدیه، ص324؛ منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، ص11؛ من اعلام المجددین، ص51).
[348]. محمدبن عبدالوهاب در طی مسیر بر اثر شدت گرما، تشنگی به او فشار بسیار آورد و نزدیک بود جان خود را از دست بدهد. در همین حین شخصی از شهر زبیر به نام بنی حمیدان که از آن حوالی عبور میکرد، او را دیده، سیرابش میکند و او را به شهر زبیر میبرد (ر.ک: مشاهیر علماء نجد، ص22ـ23؛ عنوان المجد، ج1، ص36ـ37؛ علماء نجد، ج1، ص133؛ تاریخ نجد، ص107؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص17؛ تاریخ نجد ودعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص55).
[349]. برخی معتقدند ورود او به احساء بین سالهای 1144. 1148ق است؛ چون محمدبن عبدالوهاب نامهای از عیینه به استادش عبداللطیف نگاشته است و نشان میدهد که او ده سال پیش در احساء بوده است (عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص142).
[350]. علماء نجد، ج1، ص134؛ عنوان المجد، ج1، ص37.
[351]. علماء نجد، ج1، ص133؛ روضه الافکار و الافهام، ص84؛ مشاهیر علماء نجد، ص24؛ من اعلام المجددین، ص50.
[352]. زعماء الاسلام فی العصر الحدیث، ص10؛ تاریخ البلاد العربیه السعودیه، ج1، ص188ـ194؛ جزیره العرب فی القرن العشرین، ص336؛ تاریخ الکویت، ج1، ص215، به نقل از مدرسی طباطبایی در مقاله روابط ایران با حکومت مستقل نجد بررسیهای تاریخی ش 4س 11، ص33ـ 79؛ لمع الشهاب، ص17. 22.
[353]. همان.
[354]. سرچشمه اندیشه وهابیت، میقات حج، ش65، پاییز 1387. در کتاب الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، ص11 از کتاب غرائب الاثر نقل میکند که او به موصل هم رفته و از محضر ملا حمد جمیلی هم استفاده کرده است.
[355]. روضه الصفای ناصری، ج13، ص7517.
[356]. تحفه العالم وذیل التحفه، ص477.
[357]. بررسیهای تاریخی ش 4، س 11، ص79ـ80.
[358]. «سرچشمه اندیشه وهابیت»، میقات حج، ش65، پاییز 1387ش.
[359]. داعیه ولیس نبیا، ص126.
[360]. «مذاکرات همفر فی المیزان»، مجله الاصاله، ش31، 32، 33، محرم 1422؛ داعیه ولیس نبیا، ص126.
[361]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ مشاهیر علماء نجد، ص21؛ عنوان المجد، ج1، ص33؛ علماء نجد، ج1، ص129؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص39؛ تاریخ نجد، ص106؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص11؛ دعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ص21؛ دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص72
[362]. الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص34؛ الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص12؛
[363]. الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص12.
[364]. روضه الافکار والافهام، ص83؛ مشاهیر علماء نجد، ص23؛ عنوان المجد، ج1، ص37؛ دعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ص22.
[365]. لمع الشهاب، ص22؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص34؛ الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص12.
[366]. الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص34؛ الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ ص12؛
[367]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ مشاهیر علماء نجد، ص22؛ عنوان المجد، ج1، ص35؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص41؛ تاریخ نجد، ص115؛ خلاصه الکلام، ص229؛ بحوث و تعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ص20؛ دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص73؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص361.
[368]. مشاهیر علماء نجد، ص22؛ عنوان المجد، ج1، ص36؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص42.
[369]. الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص13.
[370]. روضه الافکار والافهام، ص82؛ مشاهیر علماء نجد، ص22؛ عنوان المجد، ج1، ص35؛ علماء نجد، ج1، ص131؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص40؛ تاریخ نجد، ص106؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص11.
[371]. الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص18.
[372]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص41؛؛ مجلهالزهراء، ج7، م3، ص421رجب1345ق.
[373]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص41؛ خلاصه الکلام، ص229.
[374]. لمع الشهاب، ص15.
[375]. همان.
[376]. همان، ص18.
[377]. همان، ص19.
[378]. عنوان المجد فی بیان احوال بغداد والبصره ونجد، ص239؛ تاریخ نجد، ص115.
[379]. الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص17.
[380]. همان.
[381]. همان؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، ص11؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص34.
[382]. الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، ص11؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص173.
[383]. احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص85.
[384]. همان، ص105؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص34.
[385]. از عالمانی است که در حجاز شاگردیشان را کرده است (احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص106؛ منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، ص25؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص146).
[386]. علماء نجد، ج1، ص134؛ منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، ص10.
[387]. عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص161.
[388]. همان.
[389]. همان.
[390]. بنگرید: متن و صوت البانی در گفتاری با نام «حقیقه الدعوه السلفیه»:
http://audio. islamweb. net/audio/index. php?page=FullContentعلیهم السلامaudioid=%20109376
برای دفاع از محمدبن عبدالوهاب در برابر این گفتار به دو کتاب بنگرید: الانتصار لشیخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب بالرد علی مجانبه الالبانی فیه الصواب؛ الفصل بین المتنازعین فی حدیث اللهم انی اسالک بحق السائلین.
[391]. الصواعق الالهیه، ص15.
[392]. وهابیگری، ص19ـ22.
[393]. داعیه ولیس نبیا، ص141ـ142.
[394]. بعد از مرگ امیر عیینه در سال 1139ق بر اثر وبا، عبدالله بن معمر جانشین او میگردد و در نزاعی که بین او و پدر محمدبن عبدالوهاب رخ میدهد او را از منصب قضاوت عزل میکند و پدرش به همراه خانوادهاش به حریمله کوچ میکنند (روضه الافکار والافهام، ص83؛ عنوان المجد، ج1، ص37؛ علماء نجد، ج1، ص134) برخی میگویند که محمدبن عبدالوهاب در اوایل بیست سالگی آنچه را که به عنوان اعتقادات و اعمال مشرکانه در جامعهاش وصف میکرد، محکوم میکرد و با نفی سهل انگاری دینی در جامعه، بر حمایت جدی از شریعت، اصرار میورزید. عقاید وی موجب دوری وی ازجمع علما گردید و منجر به انفصال پدرش از پست قضا شد. به دنبال این امر، خانواده وی همراه پدرش ناگزیر شدند که در 1139ق، عییینه را به سمت حریمله در همسایگی آن ترک کنند (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص72؛ وهابیگری، ص17).
[395]. برخی قائلند او به یمامه رفته است (لمع الشهاب، ص22)؛ یمامه منطقهای بزرگ در عربستان به حساب میآید که حریمله و عیینه جزء آن محسوب میشوند.
[396]. برخی بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب پس از بازگشت ازسفر، هشت ماه گوشهنشینی را انتخاب کرد و مشغول مطالعه گشت و بعد از هشت ماه با در دست داشتن کتاب حجیمی دعوت خود را علنی ساخت (لمع الشهاب، ص27).
[397]. او بعد از مستقر شدن در حریملاء به نزد پدر رفته، معلومات خود را به پدر ارائه میکند و بعد از آن به تدریس و مطالعه قرآن، سنت، تفسیر و به خصوص کتابهای ابن تیمیه و ابن قیم مشغول میگردد (مشاهیر علماء نجد، ص23).
[398]. روضه الافکار والافهام، ص84؛ مشاهیر علماء نجد، ص24.
[399]. عنوان المجد، ج1، ص37؛ تاریخ نجد، ص108؛ بحوث وتعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ص21؛ خلاصه الکلام، ص229؛ کشف الارتیاب، ص8؛ آیین وهابیت، ص25. برخی به این نزاع اشاره نکردهاند (روضه الافکار والافهام، ص83ـ84؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفترى علیه، ص16)؛ برخی گفتهاند که پدر از او درخواست کرد که با ملاطفت بیشتر با مردم رفتار کند و بر مردم سخت نگیرد (علماء نجد، ج1، ص136). و برخی دیگر این منازعه و اختلاف را از ریشه منکر گشتهاند و قائل به کذب محض بودن این مطلب هستند (تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص361).
[400]. عنوان المجد، ج1، ص37ـ38؛ مشاهیر علماء نجد، ص24؛ علماء نجد، ج1، ص136؛ تاریخ نجد، ص108؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص423 رجب1345ق.
[401]. برخی بر این باورند که ورود محمدبن عبدالوهاب به عیینه در سال 1157ق بوده است (علماء نجد، ج1، ص165)، ولی برخی دیگر میگویند ورودش به عیینه در سال 1154ق بوده است؛ زیرا او در سال 1158ق به درعیه کوچ کرد و چهار سال در عیینه اقامت گزید (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب ودعوته، ص52 ـ56).
[402]. روضه الافکار والافهام، ص84؛ مشاهیر علماء نجد، ص24؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص22ـ23؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص12.
[403]. عنوان المجد، ج1، ص38؛ تاریخ نجد، ص108؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص46ـ47؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص424 رجب1345ق.
[404]. عنوان المجد، ج1، ص39. همچنین برخی دچار اشتباه شده و امر به معروف و نهی از منکر و… را به عثمان بن معمر نسبت دادهاند (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب و دعوته، ص42).
[405]. تاریخ نجد، ص108.
[406]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص47.
[407]. عنوان المجد، ج1، ص39؛ روضه الافکار والافهام، ص84ـ86؛ تاریخ نجد، ص108؛ مشاهیرعلماء نجد، ص25؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص23. همچنین او در عیینه نماز جماعت را مجدداً برپا نمود و خراجها و پولهایی را که حاکمان از مردم میگرفتند، به غیر از زکات، همه را منع کرد (محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص49).
[408]. برخی او را سلیمان بن شامس نامیدهاند که به رؤسای قبیله یمامه نامه نوشت و خواستار اخراج محمدبن عبدالوهاب گردید (لمع الشهاب، ص28).
[409]. برخی قائلاند که علت نامهنویسی امیر احساء به امیر عیینه، مذهب و اقدامات محمدبن عبدالوهاب نبود بلکه این مکر و حیلهای بود که بعضی از معاندین و مخالفینش طراحی کرده بودند مبنی بر اینکه به هنگام شکایت بردن نزد سلیمان رئیس بنیخالد و احساء، به اقدامات محمدبن عبدالوهاب اشاره نکنند، بلکه بگویند او میخواهد شما را از ملکتان اخراج کند و حکومت و آنچه را که در دست شماست، از شما بگیرد و مالیات شما را قطع کند. لذا سلیمان به عثمان نامه نوشت و دستور اخراج و قتل او را صادر کرد (روضه الافکار والافهام، ص86؛ مشاهیر علماء نجد، ص26).
[410]. در برخی از کتب گفته شده که عثمان بن معمر را مامور به قتل محمدبن عبدالوهاب یا اخراجش از عیینه کرد (روضه الافکار و الافهام، ص86؛ عنوان المجد، ج1، ص39). بعضی دیگر معتقدند که فقط امر به اخراج او از شهر کرده است (علماء نجد، ج1، ص137؛ مشاهیر علماء نجد، ص26) و بعضی هم فقط قائل به قتل او شدهاند (مجله الزهراء، ج7، م3، ص424، رجب 1345ق؛ تاریخ نجد، ص108؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص15ـ16؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص23) در تاریخ نجد به هیچ گفتگویی اشاره نشده است و فقط گفته است او را از عیینه اخراج کردند.
[411]. الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص15ـ16؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص23. خراج مزبور 1200 سکه طلا و مقداری خوراکی و لباس بود. مجله الزهراء، ج7، م3، ص 424، رجب 1345ق؛ تاریخ نجد، ص108؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص50).
[412]. عنوان المجد، ج1، ص40؛ به عقیده برخی در اثنای راه ظفری قصد داشت محمدبن عبدالوهاب را به قتل برساند، ولی وحشتی او را فراگرفته، به عیینه فرار کرد (تاریخ نجد، ص109). همچنین برخی در بیان خروج محمدبن عبدالوهاب میگویند: فعالیتهای ابن عبدالوهاب و حمایت فرمانروای عیینه از او علمای آن ناحیه را شوراند و منجر به آن شد که ایشان حملاتشان را علیه جنبش وهابی افزایش دهند، و هشداری بود به حکام که ابن عبدالوهاب مردم عوام را تحریک میکند تا علیه اصول ومناصب رسمی شورش کنند. در پی این امر، حاکم عیینه پشتیبانیاش را از ابن عبدالوهاب قطع کرد و از محمدبن عبدالوهاب خواست تا شهر را ترک کند (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص73).
[413]. برخی در بین سالهای 1157 و 1158ق تردید دارند (روضه الافکار والافهام، ص86؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم و مفتری علیه، ص52) و برخی ورودش به درعیه را در سال 1160ق میدانند (تاریخ نجد، ص109) و برخی سال 1158ق دانستهاند (مشاهیر علماء نجد، ص26؛ علماء نجد، ج1، ص138؛ حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب و حقیقه دعوته، ص56) و برخی سال 1157ق دانستهاند (عنوان المجد، ج1، ص41).
[414]. (روضه الافکار والافهام، ص86؛ عنوان المجد ج1، ص41؛ تاریخ نجد، ص109؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص425، رجب 1345ق؛B C الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص24) برخی صاحب خانه را محمدبن سویلم دانستهاند (الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص16)، و برخی هم قائلند که محمدبن عبدالوهاب شب اول در خانه محمدبن سویلم ساکن گردید و فردای آن روز به خانه احمد بن سویلم رفت (روضه الافکار والافهام، ص86).
[415]. روضه الافکار والافهام، ص87؛ علماء نجد، ج1، ص138؛ مشاهیر علماء نجد، ص27؛ آیین وهابیت، ص26.
[416]. بعضی قائلند در خانه احمد بن سویلم به دیدن شیخ رفت (روضه الافکار والافهام، ص86)، و بعضی هم خانه حمد بن سویلم را بیان می کنند (مشاهیر علماء نجد، ص27).
[417]. عنوان المجد، ج1، ص41ـ42؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص24ـ25؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص16ـ17؛ مجله الزهراء، ج7، م3، ص425ـ427، رجب1345ق؛ تاریخ نجد، ص 109ـ110.
[418]. روضه الافکار والافهام، ص88؛ عنوان المجد، ج1، ص43؛ تاریخ نجد، ص111؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص55.
[419]. روضه الافکار والافهام، ص88ـ89؛ عنوان المجد، ج1، ص45ـ46؛ تاریخ نجد، ص113؛ مشاهیر علماء نجد، ص30.
[420]. هذی هی الوهابیه، ص233؛ فتنه الوهابیه، ص3.
[421]. عنوان المجد، ج1، ص43ـ44؛ تاریخ نجد، 111ـ112.
[422]. روضه الافکار والافهام، ص89ـ90؛ عنوان المجد، ج1، ص46ـ47؛ تاریخ نجد، ص113؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص57.
[423]. برخی زمان ابتلا به بیماری را بین ماه شوال و ذیالقعده دانستهاند (ر. ک: محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص65).
[424]. برخی وفات او را در سال 1207 ق بیان می کنند (خلاصه الکلام، ص229)، و برخی از مستشرقین هم وفات او را 1207ق و برخی 1201ق بیان کردهاند (الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته ودعوته فی الرؤیه الاستشراقیه، ص41ـ42)؛ برخی هم سال 1205ق دانستهاند (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص72).
[425]. برخی جمعه بیان کردهاند (علماء نجد، ج1، ص168). برخی هم روز آخر ذیالقعده را بیان کردهاند که با هر دو قول سازگاری دارد؛ چون امکان دارد هم دوشنبه یا جمعه باشد وهم آخر ذی القعده باشد (تاریخ الفاخوری، ص153؛ تاریخ ابن لعبون، ص201).
[426]. برخی قائل اند که در ماه شوال مرده است (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحقیقه دعوته، ص67).
[427]. روضه الافکار والافهام، ص180؛ عنوان المجد، ج1، ص180، تاریخ ابن عیسی، ص85. ابن عیسی تولد محمدبن عبدالوهاب را در 1115ق میداند و وفاتش را در1206ق. پس او باید 91 سال عمر کرده باشد که به سهو 92 سال ذکر شده است (همان).
[428]. علماء نجد، ج1، ص167ـ168؛ مشاهیر علماء نجد، ص32؛ عنوان المجد، ج1، ص191؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب، عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص22؛ احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص109ـ111.
[429]. روضه الافکار والافهام، ص90ـ91؛ علماء نجد، ج1، ص149ـ150؛ مشاهیر علماء نجد، ص32؛ عنوان المجد، ج1، ص182؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص161ـ170؛ تاریخ نجد، ص114ـ115؛ احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص111ـ115؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص38ـ41؛ نظری بر تاریخ وهابیت، ص27.
[430]. احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص115. برخی قائلند که اساس دعوت محمدبن عبدالوهاب مبنی بر قرآن، سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علیه و بیان عقیده صحیح بوده است. لذا بیشترین دغدغه شیخ در تألیفاتش بود. برای مطالعات بیشتر در تألیفات شیخ و روش او (ر. ک: منهج شیخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب فی التألیف)
[431]. خلاصه الکلام، ص229ـ230؛ کشف الارتیاب، ص7؛ دعاوی المناوئین، ص81ـ84.
[432]. تذکره اولی النهی و العرفان، ج1، ص173، به نقل از نقد الشیخ محمدبن عبدالوهاب من الداخل، ص10ـ11.
[433]. علماء نجد، ج2، ص381ـ382؛ دعاوی المناوئین، ص39ـ40؛ داعیه و لیس نبیا، ص127.
[434]. علماء نجد، ج2، ص350ـ357؛ تاریخ ابن لعبون، ص185؛ دعاوی المناوئین، ص40ـ41؛ داعیه ولیس نبیا، ص128.
[435]. علماء نجد، ج6، ص39ـ43؛ السحب الوابله، ص382؛ دعاوی المناوئین، ص42ـ43؛ داعیه ولیس نبیا، ص128.
[436]. علماء نجد، ج4، ص364ـ367؛ تاریخ الفاخوری، ص138؛ مجله العرب، ج9ـ10، س12، ص692؛ دعاوی المناوئین، ص32ـ38؛ داعیه ولیس نبیا، ص129.
[437]. دعاوی المناوئین، 42؛ داعیه ولیس نبیا، ص129؛ مشاهیر علماء نجد، ص23؛ عنوان المجد، ج1، ص37؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص323؛ علماء نجد، ج1، ص134.
[438]. علماء نجد، ج6، ص239ـ243؛ السحب الوابله، ص400ـ404؛ دعاوی المناوئین، ص41ـ42؛ علماء نجد، ج1، ص134؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص323؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص171؛ داعیه ولیس نبیا، ص130.
[439]. دعاوی المناوئین، ص43؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص41؛ خلاصه الکلام، ص229؛ داعیه ولیس نبیا، ص131.
[440]. دعاوی المناوئین، ص39؛ داعیه ولیس نبیا، ص131.
[441]. دعاوی المناوئین، ص38. 50؛ داعیه ولیس نبیا، ص129ـ133.
[442]. او دارای دو فرزند دیگر به نامهای عبدالعزیز و ابراهیم بود، آل الشیخ ادامه نسل آن چهار فرزند دیگر است. همچنین او چهار دختر داشت که نام دو تای آنها فاطمه و ساره بود و نام دو تن دیگر ذکر نشده است (علماء نجد، ج1، ص155ـ156).
[443]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص71.
[444]. خلاصه الکلام، ص229. همچنین برای اطلاعات بیشتر ر. ک: به عنوان المجد، ج1، ص187ـ191؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص72ـ87.
فهرست منابع:
آیین وهابیت، سبحانی، جعفر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ 11، 1388ش.
احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، مرفت بن تکامل بن عبدالله أسره، دارالوطن، بیجا، بیتا.
الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، عبدالله بن رویشد، مصر، عیسی البابی الحلبی وشرکاه، 1392 ق.
الامام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، عبدالعزیزبن عبدالله بن باز، مدینه، 1385ق.
الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، آمنه محمد نصیر، بیروت ـ لبنان، دارالشروق، چاپ اول، 1403ق.
الانتصار لشیخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب بالرد علی مجانبه الالبانی فیه الصواب، اسماعیل بن محمد انصاری، عربستان، مکتبه الامام الشافعی، 1410ق.
بحث حول الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحرکته المجدده، ابو أیوب، عربستان، وزارت الشؤون الاسلامیه، بیتا.
بحوث وتعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، عبدالله صالح عثیمین، ریاض، مکتبه التوبه، چاپ دوم، 1411ق.
بررسیهای تاریخی، روابط ایران با حکومت مستقل نجد، مدرسی طباطبایی، ش 4، س 11.
پیام بهارستان، «محمدبن عبدالوهاب، محمد حیاه السندی، و روششناسی اصحاب حدیث»، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، دوره2، س2، ش6، زمستان 1388ش.
تاریخ آل سعود، ناصر سعید، بیروت، مطبعه الاتحاد، بیتا.
تاریخ ابن عیسی منقول من کتاب خزانه التواریخ النجدیه، جمع و ترتیب عبدالله بن عبدالرحمن بن آل بسام، ریاض، دار العاصمه، جلد دوم، چاپ اول، 1419ق.
تاریخ ابن لعبون، حمدبن لعبون، تحقیق عبدالله البسام، اول، بیجا، بیتا.
تاریخ الفاخوری، محمدبن عمر فاخوری، تحقیق و تعلیق الدکتور عبدالله بن یوسف الشبل، ریاض، الامانه العامه للاحتفال بمرور مائه عام علی تاسیس المملکه العربیه السعودیه، 1419ق.
تاریخ روضه الصفای ناصری، قلیخان هدایت، رضا، تصحیح جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1380ش.
تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، سلیمان بن صالح خراشی، (نوشته عبدالرحمن بن محمدبن قاسم)، بیروت ـ لبنان، الدار العربیه الموسوعات، چاپ اول، 1427ق.
تاریخ نجد ودعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب (السلفیه)، سنت جون فیلیپی، ترجمه عمر الدیسراوی، قاهره، مکتبه مدبولی، چاپ اول، 1414ق.
تاریخ نجد، آلوسی، محمود شکری، تحقیق محمد بهجه الاثری، قاهره، مکتبه مدبولی، بیتا.
تحفه العالم وذیل التحفه، شوشتری، عبداللطیف، تصحیح صمد موحد، تهران، گلشن، چاپ اول، 1363ش.
حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحقیقه دعوته، سلیمان بن عبدالرحمن الحقیل، بیجا، چاپ اول، 1419ق.
خزانه التواریخ النجدیه، جمع و ترتیب و تصحیح عبدالله بن عبدالرحمن بن صالح البسام، چاپ اول، ج5.
خلاصه الکلام فی بیان امراء بلد الحرام، احمدبن زینی دحلان، مصر، مطبعه الخیریه، 1305ق.
داعیه ولیس نبیا، حسن بن فرحان مالکی، اردن، دار الرازی، اول، 1425ق.
دایره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابن غنام، عنایتالله فاتحینژاد، کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1370ش.
دایره المعارف جهان نوین اسلام، ایمن الیاسینی، مدخل ابن عبدالوهاب، ویراستار جان ل. اسپوزیتو، ترجمه و تحقیق حسن طارمی راد، محمد دشتی، مهدی دشتی، تهران، نشر کتاب مرجع ـ نشر کنگره، 1388ش.
دعاوی المناوئین لدعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب عرض و نقض، عبدالعزیزبن محمدبن علی عبداللطیف، ریاض، دارطیبه، 1409 ق.
دعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب بین المعارضین والمنصفین والمویدین، محمدبن جمیل زینو، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، چاپ دوم، بیتا.
الدعوه الوهابیه واثرها فی الفکر الاسلامی الحدیث، ظاهر، محمد کامل، بیروت ـ لبنان، دارالسلام، چاپ اول، 1414ق.
دعوه محمدبن عبدالوهاب واثرها فی العالم الاسلامی، عبدالله بن سلیمان سلمان، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بیتا.
روضه الافکار والافهام لمرتاد حال الامام، حسین بن غنام، تحقیق دکتور ناصرالدین اسد، بیروت ـ قاهره، دارالشروق، چاپ چهارم، 1415ق.
زعماء الاسلام فی العصر الحدیث، احمد امین، بیروت ـ لبنان، دار الکتاب العربی، بیتا.
السحب الوابله علی ضرائح الحنابله، ابن حمید نجدی صنبلی، ریاض، مکتبه الامام احمد، چاپ اول، 1989م.
السحب الوابله، حمد الجاسر ، مجله العرب، ج9 و 10، س12، 1978م.
الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، أحمد آل بوطامی آل بن علی، الإمارات المتحده العربیه، دارالفتح الشارقه، چاپ اول، 1415ق.
الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته ودعوته فی الرؤیه الاستشراقیه، ناصربن إبراهیم بن عبدالله التویم، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بیتا.
الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، أحمد آل أبوطامی آل بن علی، تصحیح عبدالعزیز بن عبدالله الباز، مدینه، مطبوعات الجامعه الاسلامیه، بیتا.
الصواعق الالهیه فی رد علی الوهابیه، سلیمان بن عبدالوهاب، الهدایه، چاپ اول، 1420ق.
صوت البانی در گفتاری با نام «حقیقه الدعوه السلفیه»:
http://audio.islamweb.net/audio/index.php?page=FullContentعلیهم السلامaudioid=%20109376
عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، صالح بن عبدالله بن عبدالرحمن عبود، ریاض، وزارت الشئون الاسلامیه، بیتا.
علماء نجد خلال ثمانیه قرون، عبدالله آل بسام، ریاض، دائر العاصمه المملکه العربیه السعودیه، دوم، 1419ق.
عنوان المجد فی بیان احوال بغداد والبصره ونجد، ابراهیم فصیح بن سید صبغه الله حیدری بغدادی، بغداد، دار الحکمه، چاپ اول، 1419ق.
عنوان المجد فی تاریخ النجد، عثمان بن عبدالله بن بشر، تحقیق وتعلیق عبدالرحمن بن عبداللطیف آل الشیخ، ریاض، مطبوعات دارالملک عبدالعزیز، چاپ چهارم، 1402ق.
فتنه الوهابیه، دحلان زینی، استانبول، مکتبه الحقیقه، 1422ق.
الفصل بین المتنازعین فی حدیث اللهم انی اسالک بحق السائلین، عصیمی، صالح عبدالله، عربستان، دار اهل الحدیث، 1413ق.
کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، سید محسن امین، قم، ستار، چاپ دوم، 1428ق.
لمع الشهاب فی سیره محمدبن عبدالوهاب، حسن بن جمال بن احمد ریکی، تحقیق احمد ابوحاکمه، بیروت، مطابع بیبلوس الحدیثه، چاپ اول، 1967م.
مجله الاصاله، «مذاکرات همفر فی المیزان»، ش31، 32، 33، محرم 1422ق.
مجله عربی الزهراء، ج7، م3، قاهره، 1345ق.
مجموعه الرسائل والمسائل النجدیه، شیخ عبداللطیف بن عبدالرحمن بن حسن، اعداد مرکز الکتب الالکترونیه، بیجا، بیتا.
محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، مسعود ندوی، ترجمه و تعلیق عبدالعلیم عبدالعظیم البستری، ریاض، وزرات الشؤون الاسلامیه، 1420ق.
المراه فی حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب، حمد الجاسر ، عربستان، وزارت لشؤون الاسلامیه، بیتا.
مشاهیر علماء نجد وغیرهم، عبدالرحمن بن عبداللطیف آل الشیخ، تحقیق وتعلیق باشراف دار الیمامه للبحث والترجمه والنشر، بیجا، چاپ دوم، 1394ق.
من اعلام المجددین، صالح بن فوزان، ریاض، دار عالم الکتب، 1423ق.
منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التألیف، عبدالمحسن بن حمد عباد بدر، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بیتا.
منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، مسعدبن مساعد حسینی، الجامعه الإسلامیه بالمدینه المنوره، بی تا.
میقات حج، سرچشمه اندیشه وهابیت، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، ش65، پاییز 1387ش.
نظری بر تاریخ وهابیت، مسجد جامعی، زهرا، تهران، صریر دانش، چاپ اول، 1380ش.
نقد الشیخ محمدبن عبدالوهاب من الداخل، عصام یحیی علی العماد، قم، الاجتهاد، چاپ اول، 1429ق.
وهابیگری، الگار، حامد،، ترجمه احمد نمایی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ دوم، 1387ش.
هذی هی الوهابیه، مغنیه، محمدجواد، تحقیق و پژوهش سامی الغریری، موسسه دار الکتاب الاسلامی، چاپ اول، 1427ق.