۱۳۹۸/۰۹/۲۵
–
۷۶۰ بازدید
مذاهب کلامى رانام ببرید؟
مذاهب کلامی عبارتند از:
1ـ اهل حدیث:
این شاخه کسانی هستند که در اصول و فروع، به کتاب و سنت مراجعه میکنند و عقل را در این قلمروها دخالت نمیدهند. امروزه از این گروه به عنوان «سلفیه» یاد میکنند و در گذشته «حشویه» و یا «حنابله» نامیده میشدند.[1]مشاهیر این گروه عبارتند از: 1. مالک بن انس (93 ـ 179 ه). 2. احمد بن حنبل ( 164 ـ 241 ه). 3. داود بن علی اصفهانی (202 ـ 270). 4. علی بن احمد معروف به «ابن حزم» (384 ـ 456 ه).[2]2ـ معتزله:
گروهی که به عقل، بیش از حد بها دادهاند و در موارد زیادی به دلیل تصادم نصوص با عقل، به تأویل آ نها میپرداختند.
این گروه پنج مسأله را از اصول اعتزال میشمارند: 1. توحید. 2. عدل. 3. وعده و وعید. 4. امر به معروف و نهی از منکر. 5. منزلة بین المنزلتین.
پایهگذار این مکتب کلامی «واصل بن عطاء» شاگرد حسن بصری بود است که در یک جریان از حوزه درس او جدا شد و حوزه مستقلی تشکیل داد و بدین مناسبت حسن گفت «اعتزل عنّا» یعنی از ما جدا شد. به همین مناسبت بود که پیروان واصل «معتزله» نامیده شدند.[3]3ـ اشاعره:
این گروه عقاید اهل حدیث را با تعدیل خاصی پذیرفتهاند. پایهگذار این مکتب ابو الحسن اشعری (ت. 260 ـ 324) میباشد. وی قبل از پایهگذاری این مکتب بر مکتب معتزله بود، او در قرن چهارم هجری به دفاع از عقاید اهل حدیث و مخالفت با آرای معتزله قیام کرد و مکتب جدیدی بوجود آورد که در جهان تسنن شهرت بسزائی یافت.[4]4ـ خوارج:
گروهی که نسبت به دو خلیفه نخست، مهر ورزیده و از خلیفة سوم و چهارم تبری میجویند. این گروه در اصول و فروع برای خود آرایی دارند. این فرقه در سال 37 هجری در جریان جنگ صفین و مسألهی حکمیت پدید آمد.
خوارج را «مارقه» یا «مارقین» نیز مینامند، در سخنان امام علی ـ علیه السّلام ـ از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دربارة فردی به نام «ذی الخویصره» روایت شده که فرمود:
«از نژاد این مرد، قومی پدید خواهد آمد که چنان از دین خارج میشوند که تیر از کمان خارج میگردد.»[5]5ـ ماتریدیّه:
این مذهب یکی دیگر از مذهب کلامی معروف و مورد قبول در میان اهل سنت است که در اوایل قرن چهارم هجری پدید آمد، مؤسس این مذهب کلامی، ابو منصور ماتریدی (متوفای 333 ه) است.
انگیزه ماتریدی و اشعری در مخالفت با معتزله، انگیزهای واحد بود، ولی روش آنان کاملاً یکسان نبود، زیرا عقلگرائی در ماتریدیه بر ظاهرگرائی غالب است.[6]6ـ مرجئه:
این فرقه را بدان جهت مرجئه میگفتند، که مرتبة عمل را پس از مرتبة قصد و نیت قرار میدادند و بر این اساس ایمان قلبی را کافی در نجات و سعادت انسان میدانستند و برای عمل نقش چندانی قایل نبودند. در نتیجه گناه را مانع نجات و رستگاری مؤمن نمیدانستند و گناهکاران را بیش از حد امیدوار میساختند.[7]7ـ وهابیّه: مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبد الوهاب» نجدی است، وی در سال 1115 هجری قمری در نجد تولد یافت. این گروه خود را «سلفیه» مینامند و مسائلی را بر اصول «سلفیه» افزودند که بیشتر مربوط به توحید و شرک است.
محمد بن عبد الوهاب با مطالعة کتابهای ابن تیمیه، گرایش خاصی به احیای اندیشههای او پیدا کرد، در این رابطه زیارت پیامبر، تبرک به آثار او، توسل به وی و بنای سایبان بر قبور را شرک دانست و دیگر طوایف مسلمین را متهم به شرک و خروج از دین کرد و تنها مذهب وهابیت را اهل نجات دانست.[8]عقاید و اندیشههای افراطی و رفتار خشن و انعطافناپذیر آنان، منشأ تفرقه و نزاع در میان امت اسلامی شده است بدین جهت، در راستای اهداف و منافع استکبار جهانی و دشمنان اسلام قرار گرفته است.
مذاهب نام برده شده مهمترین مذاهب کلامی اهل سنت هستند غیر از این مذاهب، مذاهبی دیگر هم وجود دارند که چندان مهم نیستند.
پی نوشت ها:
[1] . سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، انتشارات توحید، چاپ اول، 1371، ص 149.
[2] . ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، انتشارات دار الفکر، چاپ اول، 1378، ص 246.
[3] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چ دوم، 1372، ج 3، ص 85،.
[4] . ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، انتشارات مرکز جهانی، چاپ سوم، 83، ص 201.
[5] . شهرستانی، ملل و نحل، ج 1، ص 115، اقتباس از فرق و مذاهب کلامی، ص 287، همان.
[6] . درآمدی بر علم کلام، ص 296، همان.
[7] . بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 202، اقتباس از فرق و مذاهب کلامی، ص 283، همان.
[8] . سبحانی، جعفر، آئین وهابیت، ص 29.
1ـ اهل حدیث:
این شاخه کسانی هستند که در اصول و فروع، به کتاب و سنت مراجعه میکنند و عقل را در این قلمروها دخالت نمیدهند. امروزه از این گروه به عنوان «سلفیه» یاد میکنند و در گذشته «حشویه» و یا «حنابله» نامیده میشدند.[1]مشاهیر این گروه عبارتند از: 1. مالک بن انس (93 ـ 179 ه). 2. احمد بن حنبل ( 164 ـ 241 ه). 3. داود بن علی اصفهانی (202 ـ 270). 4. علی بن احمد معروف به «ابن حزم» (384 ـ 456 ه).[2]2ـ معتزله:
گروهی که به عقل، بیش از حد بها دادهاند و در موارد زیادی به دلیل تصادم نصوص با عقل، به تأویل آ نها میپرداختند.
این گروه پنج مسأله را از اصول اعتزال میشمارند: 1. توحید. 2. عدل. 3. وعده و وعید. 4. امر به معروف و نهی از منکر. 5. منزلة بین المنزلتین.
پایهگذار این مکتب کلامی «واصل بن عطاء» شاگرد حسن بصری بود است که در یک جریان از حوزه درس او جدا شد و حوزه مستقلی تشکیل داد و بدین مناسبت حسن گفت «اعتزل عنّا» یعنی از ما جدا شد. به همین مناسبت بود که پیروان واصل «معتزله» نامیده شدند.[3]3ـ اشاعره:
این گروه عقاید اهل حدیث را با تعدیل خاصی پذیرفتهاند. پایهگذار این مکتب ابو الحسن اشعری (ت. 260 ـ 324) میباشد. وی قبل از پایهگذاری این مکتب بر مکتب معتزله بود، او در قرن چهارم هجری به دفاع از عقاید اهل حدیث و مخالفت با آرای معتزله قیام کرد و مکتب جدیدی بوجود آورد که در جهان تسنن شهرت بسزائی یافت.[4]4ـ خوارج:
گروهی که نسبت به دو خلیفه نخست، مهر ورزیده و از خلیفة سوم و چهارم تبری میجویند. این گروه در اصول و فروع برای خود آرایی دارند. این فرقه در سال 37 هجری در جریان جنگ صفین و مسألهی حکمیت پدید آمد.
خوارج را «مارقه» یا «مارقین» نیز مینامند، در سخنان امام علی ـ علیه السّلام ـ از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دربارة فردی به نام «ذی الخویصره» روایت شده که فرمود:
«از نژاد این مرد، قومی پدید خواهد آمد که چنان از دین خارج میشوند که تیر از کمان خارج میگردد.»[5]5ـ ماتریدیّه:
این مذهب یکی دیگر از مذهب کلامی معروف و مورد قبول در میان اهل سنت است که در اوایل قرن چهارم هجری پدید آمد، مؤسس این مذهب کلامی، ابو منصور ماتریدی (متوفای 333 ه) است.
انگیزه ماتریدی و اشعری در مخالفت با معتزله، انگیزهای واحد بود، ولی روش آنان کاملاً یکسان نبود، زیرا عقلگرائی در ماتریدیه بر ظاهرگرائی غالب است.[6]6ـ مرجئه:
این فرقه را بدان جهت مرجئه میگفتند، که مرتبة عمل را پس از مرتبة قصد و نیت قرار میدادند و بر این اساس ایمان قلبی را کافی در نجات و سعادت انسان میدانستند و برای عمل نقش چندانی قایل نبودند. در نتیجه گناه را مانع نجات و رستگاری مؤمن نمیدانستند و گناهکاران را بیش از حد امیدوار میساختند.[7]7ـ وهابیّه: مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبد الوهاب» نجدی است، وی در سال 1115 هجری قمری در نجد تولد یافت. این گروه خود را «سلفیه» مینامند و مسائلی را بر اصول «سلفیه» افزودند که بیشتر مربوط به توحید و شرک است.
محمد بن عبد الوهاب با مطالعة کتابهای ابن تیمیه، گرایش خاصی به احیای اندیشههای او پیدا کرد، در این رابطه زیارت پیامبر، تبرک به آثار او، توسل به وی و بنای سایبان بر قبور را شرک دانست و دیگر طوایف مسلمین را متهم به شرک و خروج از دین کرد و تنها مذهب وهابیت را اهل نجات دانست.[8]عقاید و اندیشههای افراطی و رفتار خشن و انعطافناپذیر آنان، منشأ تفرقه و نزاع در میان امت اسلامی شده است بدین جهت، در راستای اهداف و منافع استکبار جهانی و دشمنان اسلام قرار گرفته است.
مذاهب نام برده شده مهمترین مذاهب کلامی اهل سنت هستند غیر از این مذاهب، مذاهبی دیگر هم وجود دارند که چندان مهم نیستند.
پی نوشت ها:
[1] . سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، انتشارات توحید، چاپ اول، 1371، ص 149.
[2] . ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، انتشارات دار الفکر، چاپ اول، 1378، ص 246.
[3] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چ دوم، 1372، ج 3، ص 85،.
[4] . ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، انتشارات مرکز جهانی، چاپ سوم، 83، ص 201.
[5] . شهرستانی، ملل و نحل، ج 1، ص 115، اقتباس از فرق و مذاهب کلامی، ص 287، همان.
[6] . درآمدی بر علم کلام، ص 296، همان.
[7] . بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 202، اقتباس از فرق و مذاهب کلامی، ص 283، همان.
[8] . سبحانی، جعفر، آئین وهابیت، ص 29.