دوست گرامی. عرفان اسلامی که بیان گر روش تشبه و تقرب انسان به خداوند است، آمیزه ای از معرفت و عبادت توحیدی خداوند است و اهل عرفان و توحید در تمام زندگی خود کاری جز پرستش توحیدی مبدا و معشوق هستی ندارند. آیه عجیبی در قرآن کریم است که بسیار زیبا به این حالت اهل ایمان اشاره کرده و فرموده: و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما یشرکون. یعنی ما در زندگی این جهانی خود هیچ کاری جز پرستش توحیدی و خالصانه خداوند نداریم. کسی که معبودی جز او نیست. پاک و منزه است از شرک مشرکان. (توبه،31)در آیه دیگری از قرآن کریم خدای متعال به هدف خلقت اشاره کرده و فرموده: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. در تفسیر آیه نیز آمده : ای لیعرفون. یعنی خلق نکردم جن و انس را مگر برای عبادت، عبادتی که خود نوعی معرفت خداوند است.(ذاریات، 56)پیامبر گرامی اسلام دعوت خود را با شعار توحید قولوا لا اله الا الله تفلحوا شروع کرد و فرمود: مایه رستگاری شما توحید است و تا آخر در پی تحقق همین شعار بود و سایر انبیای الهی نیز دعوت خود را بر محور توحید و پرستش توحیدی خداوند استوار ساخته و مردم را از شرک و کفر برحذر می داشتند. لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله. و هر آینه در میان هر امتی پیامبری را فرستادیم که ماموریت اش دعوت به توحید بوده است.(نحل، 36)عرفان از سنخ معرفت است. با شناخت و تفکر شروع می شود، با عبادت که عمل عرفانی است ادامه می یابد و در نهایت به معرفت شهودی خداوند منتهی می گردد، به همین خاطر به آن راه عرفان می گویند. عرفان یعنی نوع سلوکی که باعث شکوفایی اقتدار ولایی انسان در دو حیطه علم و اراده خواهد شد.
سالک در راهی حرکت می کند که تمام ساختار و اهداف اش معرفتی است و معتقد است که انسان با معرفت و شناخت نظری و عملی توحیدی خداوند شکوفا می شود و مظهر جامع حیات، قدرت، اراده و سایر کمالات حق تعالی می گردد.
نهایی ترین هدف آفرینش و زندگی انسان و دین و بعثت انبیای الهی و چیزی که به زندگی او معنا می دهد، یعنی قرب به خداوند، و یا به تعبیر عرفانی مظهریت کامل نسبت به اسماء و صفات حق تعالی، جز از طریق شناخت و پرستش توحیدی خداوند بدست نمی آید.
تمام کارهایی که ما در این دنیا انجام می دهیم، اگر خارج از این سیستم باشد خطا است و عمر انسان را تلف می کند.
حتی کشف قوانین طبیعت که در علوم تجربی پی گیری می شود نیز باید به معرفت خداوند بیانجامد. یک دانشمند تجربی باید ابتدا به عظمت فعل الهی و پیچیدگی کار خداوند بنگرد و او را در پس آینه های طبیعت ببیند و ایمان خود را جلا بدهد و بعد از دانش خود در جهت رفاه و پیشرفت زندگی دنیوی سود جوید، آن هم به گونه ای که باز در راستای زندگی توحیدی خداوند توجیه شود.
تمام کارهایی که ما در زندگی خود انجام می دهیم، باید دارای چنین توجیهی باشد وگرنه قابل توجیه نخواهد بود. قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین. به درستی که نماز و روزه و زندگی و مرگ من همه برای وصول به خداوندگاری است که ربوبیت جهانیان را به عهده دارد.(انعام، 162)
مهمترین مشکل انسان در طی این مسیر تامین نیازهای او است. نیازهایی که اگر به درستی تامین شود، وصول به هدف نهایی و قرب الهی و مقامات عرفانی حتمی خواهد بود.
با این مقدمه روشن می شود که انسان در زندگی خود باید دو کار انجام دهد تا زندگی اش معنای صحیح خود را پیدا کند و حقیقی باشد. دو کاری که در حقیقت یک کار بیشتر نیست و آن توحید است؛ منتهی چون توحید گاهی از مقوله شناخت است و گاهی از مقوله عمل، سیر و سلوک انسان در راه خدا نیز به دو سیر نظری و عملی تقسیم می شود.
قرب معرفتی به خداوند: سلوک نظری
مهمترین و اولین نیاز انسان در این مسیر، شناخت خداوند به معنای وسیع کلمه و ایمان به او است. حوزه شناخت انسان در مسیر خداشناسی خاص یک رشته خاصی از علوم نیست. این مرحله از سلوک و خودسازی از طریق مطالعه و اندیشه تحصیل می شود. حوزه های مطالعه و اندیشه شامل تمامی حوزه های معرفت دینی، عقلی، عرفانی و تجربی می شود و ما در عرصه کسب دانش هر کتابی که می خوانیم و هر دانشی که فرا می گیریم به نحوی با شناخت خداوند در ارتباط است.
البته درک این سخن ممکن است کمی دشوار به نظر برسد، ولی حقیقتی است که توحید به ما می آموزد. ما در تمام زندگی علمی خود باید فقط به خدا فکر کنیم، فقط خدا را یاد بگیریم، احکام و اوامر او را بآموزیم، با صفات و شئون او آشنا شویم، روش عبادت و نزدیک شدن به او را فرا گیریم و فقط با او سروکار داشته باشیم. این مهمترین آموزه عرفانی و توحیدی دین اسلام و قرآن مجید است.
به این کتاب مقدس بنگرید و ببینید که چه مقدار صفات خداوند و به خصوص صفت الله در آن به کار رفته است. بیشترین واژه هایی که در قرآن کریم استعمال شده مربوط به صفات الهی به خصوص صفت الله است، چرا؟ زیرا بیشترین نیاز انسان به شناخت خداوند و قرب صفاتی و عملی به او است.
دین شناسی، پیامبر شناسی و امام شناسی و معاد شناسی همه به خداشناسی و خداپرستی برمی گردد. ما همه این آموزه ها را برای خداشناسی و خداپرستی می آموزیم یا باید بیاموزیم و غیر از این هدف چیزی نیست که بتوانیم زندگی خود را با آن توجیه کنیم. بیان هر هدفی برای زندگی انسان بدون توجه به این هدف نمی تواند ارزش واقعی زندگی انسان را توجیه کند.
از نظر معرفت شناسی، انسان حداقل دارای سه گونه ابزار شناختی است که عبارتند از حس، عقل و دل. خدای متعال به ما این ابزارهای شناختی را داده است تا فقط و فقط او را ببینیم و بشناسیم و درک کنیم و شهود کنیم، چون از نظر هستی شناسی عرفانی و قرآنی جز او کسی و چیزی نیست که قابل شناختن باشد. هو الاول والاخر و الظاهر والباطن. اول و آخر و ظاهر و باطن هستی او است.(حدید، 3)
اگر خوب دقت کنیم خواهیم دید که ما در تمام عمرخود جز خدا را ندیده ایم و با غیر از خدا سروکار نداشته ایم. امیر العارفین علی(ع) در روایتی به این موضوع اشاره کرده و فرموده است: من قبل و بعد و با هر چیزی، خدای را می بینم و غیر از خدا تا به حال هیچ کسی و چیزی را ندیده ام.
تمام زندگی ما پر از خدا است. تمام چشم و گوش ما را خدا پرکرده و تمام دل های ما را او اشغال نموده است. هیچ مکانی نیست که خدا در آن نباشد، هیچ زمانی نیست که خدا در آن حضور نداشته باشد و هیچ کسی و چیزی نیست که آینه او نباشد. تمام هستی آینه داران وجود و اسماء و صفات اویند.
ما با چشم های خود تنها مظاهر او را می بینیم، با گوش خود تنها صدای او را می شنویم، با تمام حواس خود کارهای او را نظاره می کنیم، با عقل به درک وجود و صفات او می پردازیم و با چشم دل، ذات و کمالات او را مشاهده می کنیم. اگر کسی به حقیقت اهل معرفت و بیداری باشد، مشاهده خواهد نمود که تمام شناخت انسان منحصر به خداوند است و جز او چیزی وجود ندارد تا قابل شناختن باشد. تمامی مخلوقات نیز مظاهر او هستند و شناخت مظهر خداوند از شناخت خود خداوند جدا نیست.
قرب عملی به خداوند: عبودیت و سلوک عملی:
از نظر عملی نیز تمام اعمال و رفتار و روابط ما به رابطه با خداوند منتهی می شود. حتی وقتی به جامعه یا خودمان فکر می کنیم و یا سیاست و حکومت می کنیم، انتخاب می کنیم، ورزش می کنیم، به مردم خدمت می کنیم، تجارت می کنیم، انقلاب می کنیم، مبارزه می کنیم و کشور را می سازیم و یا هر کار دیگری که انجام می دهیم، رفتار ما به خداوند مربوط می شود و نتیجه آن به نزدیک شدن و یا دور شدن از خدا می انجامد.
معنای زندگی ما خدا است و حاصل تمام تلاش نظری و عملی ما، شناخت و پرستش او است . با ارزش ترین کاری که می توانیم انجام دهیم، صعود از مدارج و پله کان ایمان و حرکت به سوی او است.
انسان با عبودیت که شامل اخلاق و عبادت است به خدا نزدیک می شود و موفقیت عرفانی او در گرو گذر از مراحل عبودیت است.
مراحل تحقق عبودیت و سیر عملی انسان به سوی خداوند:
1- رفع موانع قرب و تحصیل آزادی معنوی: در این راه اولین قدمی که باید برداریم برداشتن موانع از سر راه است. باید خود را از بندهایی که بر دست و پای خود بسته ایم و نمی گذارند بالا رویم و حرکت کنیم باز کنیم. با دست و پای بسته به زنجیر هوا و هوس و شیطان نمی شود در راه خدا حرکت کرد. انسانیت انسان در گرو آزادی است. تا انسان آزاد نشود و خود را رها نکند قدرت نمی گیرد، اراده رفتن ندارد، شاید بخواهد ولی عملا نمی تواند. برای رسیدن به اوج معنویت و عبودیت که قرب نوافل و به قول عرفا مرحله عشق است، ابتدا باید خود را از موانع راه خدا و سنگلاخ های جاده عشق الهی آزاد و رها نمود. اگر سوال شود که چرا خیلی ها در مسیر سلوک و دین داری موفق نیستند، پاسخ آن این است که آزاد نیستند. نتوانسته اند بندهای بندگی غیر خدا را از پای خود باز کنند. به زمین چسبیده اند و به لذت های زمینی دلخوش کرده اند و در بند بندگی دنیا اسیر اند. اگر موانع برطرف شود، حرکت و وصول بسیار آسان و نزدیک خواهد بود. برخی از موانع این راه عادت های بد و دلبستگی ها و وابستگی های مضر و مانند آن هستند که در جای خود بدان ها پرداخته خواهد شد.
2- قرب صفاتی: اصلاح شخصیت اخلاقی و پرورش عواطف در عرصه اخلاق اجتماعی:
بعد از مانع زدایی و کسب آزادی اراده، باید صفات و ملکات درونی خود را اصلاح کرد. صفات درونی انسان دو کارکرد مهم دارد که بسیار سرنوشت ساز است.
1- زمینه سازی برای پرستش توحیدی خداوند و طی طریق سلوک و قرب الهی.
2- زندگی سالم در سایه تعامل اخلاقی و سازنده با سایر انسان ها و ساختن شخصیت درونی و شاکله حقیقی خود در عرصه جامعه. همان که در قیامت به صورت انسان یا حیوان، خوب یا بد، ظهور خواهد کرد و سعادت و یا شقاوت آدمی را رقم خواهد زد.
بسیاری از رفتار های اخلاقی انسان در عرصه جامعه، ناشی از صفات و عواطف درونی هستند، اگر کسی از نظر صفات درونی و عواطف انسانی خود را مهذب نساخته و در روابط اجتماعی خود را متخلق به اخلاق حسنه نکرده باشد، اولا در رابطه با خلق خدا دچار مشکل خواهد شد و از کسب کمالات اخلاقی و صفات شخصیتی نیک باز خواهد ماند.
و ثانیا زمینه آماده ای برای طی کردن راه عملی قرب فرایض و نوافل و اصلاح و تعالی رابطه با خداوند نخواهد داشت و از ادامه سیر الی الله باز خواهد ماند.
بنابراین کسب کمالات درونی و شخصیتی و همچنین سلوک عملی به سوی خدای متعال تا حدود زیادی بستگی به اصلاح صفات و ملکات اخلاقی و اخلاق اجتماعی دارد و این مقطع از مقاطع حساس سلوک و قرب الی الله است.
خودخواهی، تکبر، عجب، غرور، حسادت، بخل و مانند آن، از موانع درونی راه خدا و تخریب کننده شخصیت انسانی انسان هستند که در این مرحله باید به ضد آنها، یعنی انسان دوستی، تواضع، انصاف، آگاهی، خیر خواهی و بخشندگی و مانند آن تبدیل شوند، تا بتواند در جامعه با بندگان خدای تعامل و زندگی آرامی داشته باشد و راه کمال به روی انسان گشوده گردد.
درباره ارتباط صفت و عمل گفتنی است: وجود صفات و ملکات نیک درونی زمینه رفتار نیک بیرونی را در انسان پدید می آورد و وجود صفات زشت به عکس صفات نیک، زمینه ساز رفتار زشت خواهد بود. به طور مثال کسی که دارای صفت بخل است، توانایی پرداخت واجبات مالی خود را ندارد، در نتیجه هم رابطه بندگی اش با خداوند آسیب می بیند و هم از انجام وظایف اجتماعی خود نسبت به بندگان خدای باز می ماند، ولی کسی که بخشندگی را تمرین کرده و آن را ملکه جان خود ساخته است، به راحتی قادر خواهد بود تا به تکالیف دینی و اجتماعی خود عمل نماید.
انسان با تزکیه نفس از صفات بشری و حیوانی که از موانع مهم راه خدا هستند و همچنین، آراسته شدن به اخلاق انسانی و الهی قدم بزرگی برای نزدیک شدن به خدای تعالی برمی دارد و در صفات و ملکات درونی و شخصیتی به خداوند نزدیک و صاحب مقام قرب صفاتی و به عبارتی فنای صفاتی خواهد شد.
3- مرحله اول قرب فرایض: گناه زدایی و ترک محرمات:
از مهمترین موانع کمال انسان و قرب به خداوند گناه است. گناه فراوان نیست و ما نیز ممکن است خیلی کم دستمان به گناه آلوده شود، ولی همان مقدار کم، مانند قطره ای زهر که می تواند ظرف بزرگی را مسموم و مایه هلاکت بسیاری از مردم شود، اعمال بسیاری را از انسان تباه می کند و عبادات فراوانی را بی اثر خواهد ساخت.
کسی که گناه کار است و توبه نکرده، در این مسیر موفقیتی نخواهد داشت. توفیق سلوک و راه عرفان بسته به توبه و گناه زدایی است. البته اگر انسان توبه کند، خداوند توبه پذیر و مهربان است و خطای بندگان را به راحتی خواهد بخشید و راه سعادت را به روی او خواهد گشود. قل یا عبادی الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم. این کسانی که بر خویش اسراف نمودید، از رحمت خداوند ناامید نشوید، بدرستیکه خداوند تمام گناهان را می آمرزد. (زمر، 53) و ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین. و بدرستی که خداوند توبه کنندگان و تطهیر کنندگان را دوست دارد.(بقره، 222).
تقوا که مهمترین عامل موفقیت انسان در راه خدا است، آمیزه ای از ترک محرمات و انجام واجبات است. گناه زدایی مرحله ترک محرمات را محقق می نماید و در مرحله بعد با انجام واجبات، به تدریج انسان به ملکه تقوا دست خواهد یافت.
4- مرحله دوم قرب فرایض: اطاعت خداوند و انجام واجبات:
تا کنون سخن برسر برطرف کردن موانع راه خدا بود. اکنون سخن بر سر حرکت رو به جلو و سلوک عملی به سوی او است. فریضه، یعنی واجب و منظور از قرب فرایض، نزدیکی ای است که انسان از طریق انجام واجبات دینی بدست می آورد. موتور اصلی رساندن انسان به مقام ولایت و قرب، انجام واجبات است و قرب نوافل و مستحبات به آن سرعت می بخشد و جبران کننده آن است. تا انسان از مرحله قرب فرایض عبور نکند و واجبات دینی خود را انجام ندهد، نوافل و مستحبات او بی اثر خواهد بود.
علی (ع) در نهج البلاغه فرموده: لا عبادة کالداء الفرائض. «عبادتى همانند انجام فرائض نیست». (نهج البلاغه، )488 به همین دلیل اگر اعمال مستحبى به واجبات زیان برساند، ارزشى ندارد: «لا قربة بالنوافل اذا اضرت بالفرائض» «اگر مستحبات به واجبات لطمه بزند، سایه تقرب به خداوند نیست». (همان، 475 )
و نیز امام صادق (ع) فرمود: قال الله تبارک و تعالى: ما تحبب الى عبدى بأحب مما افترضته علیه (جلد دوم اصول کافى، کتاب الایمان و الکفر، باب أداء الفرائض). یعنى خداى متعال فرموده: بنده من با چیزى محبوب تر از آنچه بر او واجب نموده ام محبت مرا بخود جلب نمى کند».
از برخی روایات استفاده می شود که انسان اگر با قرب فرایض به کمال خود برسد، چشم و گوش حق می شود، و در قرب نوافل اگر کامل گردد، خداى متعال چشم و گوش انسان است، و بین این دو، فرق بسیارى هست که ارباب معرفت از آن آگاه و به دقایق آن واقف اند.
محیى الدین ابن عربى در کتاب «الوصایا» به تحلیل عمیقى در حقیقت فریضه و فرق آن با نافله و مستحب پرداخته و مى گوید: «ففى الفرض عبودیة الاضطرار و هى الاصلیة و فى الفرع- و هو النفل- عبودیة الاختیار» یعنى «پس در عبادت فرض، عبودیت اضطرار هست و آن، عبودیت اصلى است، و در فرع، یعنى مستحب، عبودیت اختیار هست».
سپس بعد از ذکر مطالبى مى گوید: «ففى أداء الفرض أنت له و فى النفل انت لک، و حبه ایاک من حیثما أنت له أعظم و أشد من حبه ایاک من حیث ما أنت لک» یعنى «پس در اداى فریضه تو براى خدایى و در اداى مستحب تو براى خودت هستی، و محبت خدا نسبت به تو از آن جهت که تو براى او هستى، بسیار بزرگتر و شدیدتر از محبت او است نسبت به تو از آن جهت که تو براى خود هستى».
شاید به لحاظ همین نکته باشد که مى بینیم در روایات با صراحت کامل اشاره شده است که اگر کسى نماز قضا داشته باشد، نباید به نافله بپردازد و خواندن نافله در چنین صورتى چندان مطلوب نبوده و کراهت دارد، و همچنین در باب روزه با داشتن قضاى واجب، نمى شود و یا مکروه است انسان به روزه مستحبى بپردازد. و همینطور در سایر ابواب واجبات این موضوع کم و بیش به چشم میخورد. در مجموع می توان گفت: در مسیر سلوک الی الله، انجام واجبات و قرب فرایض حساب و ارزش به خصوصى وجود دارد که در قرب نوافل و انجام مستحبات این حساب نیست.
اگر انسان به وظایف واجب عبودی خود خوب عمل کند، آنگاه مستحبات و نوافل تاثیر به سزایی در وصول خواهد داشت، ولی در صورتی که این مسیر ناقص بماند، نافله نمی تواند فریضه را جبران کند.
5- قرب نوافل : عبادت خداوند و انجام مستحبات:
نوافل و مستحبات از یک نظر مکمل و متمم فرایض است و از نظر دیگر متمم و مکمل انسان در مسیر الی الله است. به این حقیقت در خصوص نوافل یومیه با صراحت در برخی روایات اشاره شده است. این بدان معنى است که اصل در عبادت، فرایض و حقیقت عبودیت در انجام واجبات است و نوافل و مستحبات براى تکمیل نواقصى است که در مقام عمل به فرایض از ناحیه قصور انسان پیش مى آید، آن هم براى هر کسى متناسب با منزلت عبودى و مرتبت توحیدى وى. از نظر دیگر عبادت هاى مستحب نقش مهمى در سرعت و اوج بخشیدن به تکامل انسان دارند.
زیرا اولا: بعضى از نوافل، نقصان پاره اى فرائض که به صورت ناقص و فاقد شرط «مقبولیت» (و نه به صورت باطل) انجام شده است را جبران مى کند (مثل اینکه نماز به صورت صحیح خوانده شود، اما همراه با حضور قلب نباشد) و ثانیا: برخى کمالات نیز به گونه اى است که تنها از طریق انجام مستحبات مى توان بدان دست یافت. در حدیثى که با سندهاى معتبر در منابع حدیثى شیعه و اهل سنت روایت شده، آمده: عن ابی عبد الله (ع) قال: قال رسول الله(ص) قال الله: ما تحبب الی عبدی بشیء احب الی مما افترضه علیه و انه لیتحبب الی بالنافله حتی احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها اذا دعانی اجبته و اذا سألنی اعطیته. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) روایت کرده که خداوند فرمود: اظهار دوستی نکرد بنده من به چیزی دوست داشتنی تر از آنچه واجب کردم بر او، و او با نوافل به سوی محبت من می آید تا اینکه من نیز او را دوست بدارم.
پس هنگامی که او را دوست بدارم شنوایی او می باشم آن گاه که می شنود و بینایی او می باشم آن گاه که می بیند و زبان او می باشم آن گاه که سخن می گوید و دست او می باشم آن گاه که ضربه می زند و پای او می باشم آن گاه که راه می رود، هنگامی که به درگاه من دعا کند اجابت می کنم و اگر از من درخواست کند به او می دهم. محاسن برقی، ج 1، ص 291 و اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 352)
از این روایت معلوم می شود چشم دل که در اثر عادت و انس به طبیعت و عالم ملکى کم سو شده و توان دیدن حقایق را ندارد، در اثر انجام واجبات و مستحبات دید خود را باز خواهد یافت و تنها راه چاره روشن نمودن آن از طریق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترک محرمات) مى باشد که آنهم بمرور زمان و بتدریج به دست مى آید.
در پایان لازم است به این نکته توجه شود که وادی قرب فرایض و نوافل که وادی بندگی خداوند است، در حقیقت همان وادی عشق و راه محبت خداوند است که در ادبیات عرفانی، همچون دیوان حافظ و مانند آن بسیار از آن سخن رفته است. البته ناگفته نماند که در مرحله قرب نوافل و انجام مستحبات، بحث محبت و عشق خداوند اوج بیشتری خواهد داشت.
سالک در راهی حرکت می کند که تمام ساختار و اهداف اش معرفتی است و معتقد است که انسان با معرفت و شناخت نظری و عملی توحیدی خداوند شکوفا می شود و مظهر جامع حیات، قدرت، اراده و سایر کمالات حق تعالی می گردد.
نهایی ترین هدف آفرینش و زندگی انسان و دین و بعثت انبیای الهی و چیزی که به زندگی او معنا می دهد، یعنی قرب به خداوند، و یا به تعبیر عرفانی مظهریت کامل نسبت به اسماء و صفات حق تعالی، جز از طریق شناخت و پرستش توحیدی خداوند بدست نمی آید.
تمام کارهایی که ما در این دنیا انجام می دهیم، اگر خارج از این سیستم باشد خطا است و عمر انسان را تلف می کند.
حتی کشف قوانین طبیعت که در علوم تجربی پی گیری می شود نیز باید به معرفت خداوند بیانجامد. یک دانشمند تجربی باید ابتدا به عظمت فعل الهی و پیچیدگی کار خداوند بنگرد و او را در پس آینه های طبیعت ببیند و ایمان خود را جلا بدهد و بعد از دانش خود در جهت رفاه و پیشرفت زندگی دنیوی سود جوید، آن هم به گونه ای که باز در راستای زندگی توحیدی خداوند توجیه شود.
تمام کارهایی که ما در زندگی خود انجام می دهیم، باید دارای چنین توجیهی باشد وگرنه قابل توجیه نخواهد بود. قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین. به درستی که نماز و روزه و زندگی و مرگ من همه برای وصول به خداوندگاری است که ربوبیت جهانیان را به عهده دارد.(انعام، 162)
مهمترین مشکل انسان در طی این مسیر تامین نیازهای او است. نیازهایی که اگر به درستی تامین شود، وصول به هدف نهایی و قرب الهی و مقامات عرفانی حتمی خواهد بود.
با این مقدمه روشن می شود که انسان در زندگی خود باید دو کار انجام دهد تا زندگی اش معنای صحیح خود را پیدا کند و حقیقی باشد. دو کاری که در حقیقت یک کار بیشتر نیست و آن توحید است؛ منتهی چون توحید گاهی از مقوله شناخت است و گاهی از مقوله عمل، سیر و سلوک انسان در راه خدا نیز به دو سیر نظری و عملی تقسیم می شود.
قرب معرفتی به خداوند: سلوک نظری
مهمترین و اولین نیاز انسان در این مسیر، شناخت خداوند به معنای وسیع کلمه و ایمان به او است. حوزه شناخت انسان در مسیر خداشناسی خاص یک رشته خاصی از علوم نیست. این مرحله از سلوک و خودسازی از طریق مطالعه و اندیشه تحصیل می شود. حوزه های مطالعه و اندیشه شامل تمامی حوزه های معرفت دینی، عقلی، عرفانی و تجربی می شود و ما در عرصه کسب دانش هر کتابی که می خوانیم و هر دانشی که فرا می گیریم به نحوی با شناخت خداوند در ارتباط است.
البته درک این سخن ممکن است کمی دشوار به نظر برسد، ولی حقیقتی است که توحید به ما می آموزد. ما در تمام زندگی علمی خود باید فقط به خدا فکر کنیم، فقط خدا را یاد بگیریم، احکام و اوامر او را بآموزیم، با صفات و شئون او آشنا شویم، روش عبادت و نزدیک شدن به او را فرا گیریم و فقط با او سروکار داشته باشیم. این مهمترین آموزه عرفانی و توحیدی دین اسلام و قرآن مجید است.
به این کتاب مقدس بنگرید و ببینید که چه مقدار صفات خداوند و به خصوص صفت الله در آن به کار رفته است. بیشترین واژه هایی که در قرآن کریم استعمال شده مربوط به صفات الهی به خصوص صفت الله است، چرا؟ زیرا بیشترین نیاز انسان به شناخت خداوند و قرب صفاتی و عملی به او است.
دین شناسی، پیامبر شناسی و امام شناسی و معاد شناسی همه به خداشناسی و خداپرستی برمی گردد. ما همه این آموزه ها را برای خداشناسی و خداپرستی می آموزیم یا باید بیاموزیم و غیر از این هدف چیزی نیست که بتوانیم زندگی خود را با آن توجیه کنیم. بیان هر هدفی برای زندگی انسان بدون توجه به این هدف نمی تواند ارزش واقعی زندگی انسان را توجیه کند.
از نظر معرفت شناسی، انسان حداقل دارای سه گونه ابزار شناختی است که عبارتند از حس، عقل و دل. خدای متعال به ما این ابزارهای شناختی را داده است تا فقط و فقط او را ببینیم و بشناسیم و درک کنیم و شهود کنیم، چون از نظر هستی شناسی عرفانی و قرآنی جز او کسی و چیزی نیست که قابل شناختن باشد. هو الاول والاخر و الظاهر والباطن. اول و آخر و ظاهر و باطن هستی او است.(حدید، 3)
اگر خوب دقت کنیم خواهیم دید که ما در تمام عمرخود جز خدا را ندیده ایم و با غیر از خدا سروکار نداشته ایم. امیر العارفین علی(ع) در روایتی به این موضوع اشاره کرده و فرموده است: من قبل و بعد و با هر چیزی، خدای را می بینم و غیر از خدا تا به حال هیچ کسی و چیزی را ندیده ام.
تمام زندگی ما پر از خدا است. تمام چشم و گوش ما را خدا پرکرده و تمام دل های ما را او اشغال نموده است. هیچ مکانی نیست که خدا در آن نباشد، هیچ زمانی نیست که خدا در آن حضور نداشته باشد و هیچ کسی و چیزی نیست که آینه او نباشد. تمام هستی آینه داران وجود و اسماء و صفات اویند.
ما با چشم های خود تنها مظاهر او را می بینیم، با گوش خود تنها صدای او را می شنویم، با تمام حواس خود کارهای او را نظاره می کنیم، با عقل به درک وجود و صفات او می پردازیم و با چشم دل، ذات و کمالات او را مشاهده می کنیم. اگر کسی به حقیقت اهل معرفت و بیداری باشد، مشاهده خواهد نمود که تمام شناخت انسان منحصر به خداوند است و جز او چیزی وجود ندارد تا قابل شناختن باشد. تمامی مخلوقات نیز مظاهر او هستند و شناخت مظهر خداوند از شناخت خود خداوند جدا نیست.
قرب عملی به خداوند: عبودیت و سلوک عملی:
از نظر عملی نیز تمام اعمال و رفتار و روابط ما به رابطه با خداوند منتهی می شود. حتی وقتی به جامعه یا خودمان فکر می کنیم و یا سیاست و حکومت می کنیم، انتخاب می کنیم، ورزش می کنیم، به مردم خدمت می کنیم، تجارت می کنیم، انقلاب می کنیم، مبارزه می کنیم و کشور را می سازیم و یا هر کار دیگری که انجام می دهیم، رفتار ما به خداوند مربوط می شود و نتیجه آن به نزدیک شدن و یا دور شدن از خدا می انجامد.
معنای زندگی ما خدا است و حاصل تمام تلاش نظری و عملی ما، شناخت و پرستش او است . با ارزش ترین کاری که می توانیم انجام دهیم، صعود از مدارج و پله کان ایمان و حرکت به سوی او است.
انسان با عبودیت که شامل اخلاق و عبادت است به خدا نزدیک می شود و موفقیت عرفانی او در گرو گذر از مراحل عبودیت است.
مراحل تحقق عبودیت و سیر عملی انسان به سوی خداوند:
1- رفع موانع قرب و تحصیل آزادی معنوی: در این راه اولین قدمی که باید برداریم برداشتن موانع از سر راه است. باید خود را از بندهایی که بر دست و پای خود بسته ایم و نمی گذارند بالا رویم و حرکت کنیم باز کنیم. با دست و پای بسته به زنجیر هوا و هوس و شیطان نمی شود در راه خدا حرکت کرد. انسانیت انسان در گرو آزادی است. تا انسان آزاد نشود و خود را رها نکند قدرت نمی گیرد، اراده رفتن ندارد، شاید بخواهد ولی عملا نمی تواند. برای رسیدن به اوج معنویت و عبودیت که قرب نوافل و به قول عرفا مرحله عشق است، ابتدا باید خود را از موانع راه خدا و سنگلاخ های جاده عشق الهی آزاد و رها نمود. اگر سوال شود که چرا خیلی ها در مسیر سلوک و دین داری موفق نیستند، پاسخ آن این است که آزاد نیستند. نتوانسته اند بندهای بندگی غیر خدا را از پای خود باز کنند. به زمین چسبیده اند و به لذت های زمینی دلخوش کرده اند و در بند بندگی دنیا اسیر اند. اگر موانع برطرف شود، حرکت و وصول بسیار آسان و نزدیک خواهد بود. برخی از موانع این راه عادت های بد و دلبستگی ها و وابستگی های مضر و مانند آن هستند که در جای خود بدان ها پرداخته خواهد شد.
2- قرب صفاتی: اصلاح شخصیت اخلاقی و پرورش عواطف در عرصه اخلاق اجتماعی:
بعد از مانع زدایی و کسب آزادی اراده، باید صفات و ملکات درونی خود را اصلاح کرد. صفات درونی انسان دو کارکرد مهم دارد که بسیار سرنوشت ساز است.
1- زمینه سازی برای پرستش توحیدی خداوند و طی طریق سلوک و قرب الهی.
2- زندگی سالم در سایه تعامل اخلاقی و سازنده با سایر انسان ها و ساختن شخصیت درونی و شاکله حقیقی خود در عرصه جامعه. همان که در قیامت به صورت انسان یا حیوان، خوب یا بد، ظهور خواهد کرد و سعادت و یا شقاوت آدمی را رقم خواهد زد.
بسیاری از رفتار های اخلاقی انسان در عرصه جامعه، ناشی از صفات و عواطف درونی هستند، اگر کسی از نظر صفات درونی و عواطف انسانی خود را مهذب نساخته و در روابط اجتماعی خود را متخلق به اخلاق حسنه نکرده باشد، اولا در رابطه با خلق خدا دچار مشکل خواهد شد و از کسب کمالات اخلاقی و صفات شخصیتی نیک باز خواهد ماند.
و ثانیا زمینه آماده ای برای طی کردن راه عملی قرب فرایض و نوافل و اصلاح و تعالی رابطه با خداوند نخواهد داشت و از ادامه سیر الی الله باز خواهد ماند.
بنابراین کسب کمالات درونی و شخصیتی و همچنین سلوک عملی به سوی خدای متعال تا حدود زیادی بستگی به اصلاح صفات و ملکات اخلاقی و اخلاق اجتماعی دارد و این مقطع از مقاطع حساس سلوک و قرب الی الله است.
خودخواهی، تکبر، عجب، غرور، حسادت، بخل و مانند آن، از موانع درونی راه خدا و تخریب کننده شخصیت انسانی انسان هستند که در این مرحله باید به ضد آنها، یعنی انسان دوستی، تواضع، انصاف، آگاهی، خیر خواهی و بخشندگی و مانند آن تبدیل شوند، تا بتواند در جامعه با بندگان خدای تعامل و زندگی آرامی داشته باشد و راه کمال به روی انسان گشوده گردد.
درباره ارتباط صفت و عمل گفتنی است: وجود صفات و ملکات نیک درونی زمینه رفتار نیک بیرونی را در انسان پدید می آورد و وجود صفات زشت به عکس صفات نیک، زمینه ساز رفتار زشت خواهد بود. به طور مثال کسی که دارای صفت بخل است، توانایی پرداخت واجبات مالی خود را ندارد، در نتیجه هم رابطه بندگی اش با خداوند آسیب می بیند و هم از انجام وظایف اجتماعی خود نسبت به بندگان خدای باز می ماند، ولی کسی که بخشندگی را تمرین کرده و آن را ملکه جان خود ساخته است، به راحتی قادر خواهد بود تا به تکالیف دینی و اجتماعی خود عمل نماید.
انسان با تزکیه نفس از صفات بشری و حیوانی که از موانع مهم راه خدا هستند و همچنین، آراسته شدن به اخلاق انسانی و الهی قدم بزرگی برای نزدیک شدن به خدای تعالی برمی دارد و در صفات و ملکات درونی و شخصیتی به خداوند نزدیک و صاحب مقام قرب صفاتی و به عبارتی فنای صفاتی خواهد شد.
3- مرحله اول قرب فرایض: گناه زدایی و ترک محرمات:
از مهمترین موانع کمال انسان و قرب به خداوند گناه است. گناه فراوان نیست و ما نیز ممکن است خیلی کم دستمان به گناه آلوده شود، ولی همان مقدار کم، مانند قطره ای زهر که می تواند ظرف بزرگی را مسموم و مایه هلاکت بسیاری از مردم شود، اعمال بسیاری را از انسان تباه می کند و عبادات فراوانی را بی اثر خواهد ساخت.
کسی که گناه کار است و توبه نکرده، در این مسیر موفقیتی نخواهد داشت. توفیق سلوک و راه عرفان بسته به توبه و گناه زدایی است. البته اگر انسان توبه کند، خداوند توبه پذیر و مهربان است و خطای بندگان را به راحتی خواهد بخشید و راه سعادت را به روی او خواهد گشود. قل یا عبادی الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم. این کسانی که بر خویش اسراف نمودید، از رحمت خداوند ناامید نشوید، بدرستیکه خداوند تمام گناهان را می آمرزد. (زمر، 53) و ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین. و بدرستی که خداوند توبه کنندگان و تطهیر کنندگان را دوست دارد.(بقره، 222).
تقوا که مهمترین عامل موفقیت انسان در راه خدا است، آمیزه ای از ترک محرمات و انجام واجبات است. گناه زدایی مرحله ترک محرمات را محقق می نماید و در مرحله بعد با انجام واجبات، به تدریج انسان به ملکه تقوا دست خواهد یافت.
4- مرحله دوم قرب فرایض: اطاعت خداوند و انجام واجبات:
تا کنون سخن برسر برطرف کردن موانع راه خدا بود. اکنون سخن بر سر حرکت رو به جلو و سلوک عملی به سوی او است. فریضه، یعنی واجب و منظور از قرب فرایض، نزدیکی ای است که انسان از طریق انجام واجبات دینی بدست می آورد. موتور اصلی رساندن انسان به مقام ولایت و قرب، انجام واجبات است و قرب نوافل و مستحبات به آن سرعت می بخشد و جبران کننده آن است. تا انسان از مرحله قرب فرایض عبور نکند و واجبات دینی خود را انجام ندهد، نوافل و مستحبات او بی اثر خواهد بود.
علی (ع) در نهج البلاغه فرموده: لا عبادة کالداء الفرائض. «عبادتى همانند انجام فرائض نیست». (نهج البلاغه، )488 به همین دلیل اگر اعمال مستحبى به واجبات زیان برساند، ارزشى ندارد: «لا قربة بالنوافل اذا اضرت بالفرائض» «اگر مستحبات به واجبات لطمه بزند، سایه تقرب به خداوند نیست». (همان، 475 )
و نیز امام صادق (ع) فرمود: قال الله تبارک و تعالى: ما تحبب الى عبدى بأحب مما افترضته علیه (جلد دوم اصول کافى، کتاب الایمان و الکفر، باب أداء الفرائض). یعنى خداى متعال فرموده: بنده من با چیزى محبوب تر از آنچه بر او واجب نموده ام محبت مرا بخود جلب نمى کند».
از برخی روایات استفاده می شود که انسان اگر با قرب فرایض به کمال خود برسد، چشم و گوش حق می شود، و در قرب نوافل اگر کامل گردد، خداى متعال چشم و گوش انسان است، و بین این دو، فرق بسیارى هست که ارباب معرفت از آن آگاه و به دقایق آن واقف اند.
محیى الدین ابن عربى در کتاب «الوصایا» به تحلیل عمیقى در حقیقت فریضه و فرق آن با نافله و مستحب پرداخته و مى گوید: «ففى الفرض عبودیة الاضطرار و هى الاصلیة و فى الفرع- و هو النفل- عبودیة الاختیار» یعنى «پس در عبادت فرض، عبودیت اضطرار هست و آن، عبودیت اصلى است، و در فرع، یعنى مستحب، عبودیت اختیار هست».
سپس بعد از ذکر مطالبى مى گوید: «ففى أداء الفرض أنت له و فى النفل انت لک، و حبه ایاک من حیثما أنت له أعظم و أشد من حبه ایاک من حیث ما أنت لک» یعنى «پس در اداى فریضه تو براى خدایى و در اداى مستحب تو براى خودت هستی، و محبت خدا نسبت به تو از آن جهت که تو براى او هستى، بسیار بزرگتر و شدیدتر از محبت او است نسبت به تو از آن جهت که تو براى خود هستى».
شاید به لحاظ همین نکته باشد که مى بینیم در روایات با صراحت کامل اشاره شده است که اگر کسى نماز قضا داشته باشد، نباید به نافله بپردازد و خواندن نافله در چنین صورتى چندان مطلوب نبوده و کراهت دارد، و همچنین در باب روزه با داشتن قضاى واجب، نمى شود و یا مکروه است انسان به روزه مستحبى بپردازد. و همینطور در سایر ابواب واجبات این موضوع کم و بیش به چشم میخورد. در مجموع می توان گفت: در مسیر سلوک الی الله، انجام واجبات و قرب فرایض حساب و ارزش به خصوصى وجود دارد که در قرب نوافل و انجام مستحبات این حساب نیست.
اگر انسان به وظایف واجب عبودی خود خوب عمل کند، آنگاه مستحبات و نوافل تاثیر به سزایی در وصول خواهد داشت، ولی در صورتی که این مسیر ناقص بماند، نافله نمی تواند فریضه را جبران کند.
5- قرب نوافل : عبادت خداوند و انجام مستحبات:
نوافل و مستحبات از یک نظر مکمل و متمم فرایض است و از نظر دیگر متمم و مکمل انسان در مسیر الی الله است. به این حقیقت در خصوص نوافل یومیه با صراحت در برخی روایات اشاره شده است. این بدان معنى است که اصل در عبادت، فرایض و حقیقت عبودیت در انجام واجبات است و نوافل و مستحبات براى تکمیل نواقصى است که در مقام عمل به فرایض از ناحیه قصور انسان پیش مى آید، آن هم براى هر کسى متناسب با منزلت عبودى و مرتبت توحیدى وى. از نظر دیگر عبادت هاى مستحب نقش مهمى در سرعت و اوج بخشیدن به تکامل انسان دارند.
زیرا اولا: بعضى از نوافل، نقصان پاره اى فرائض که به صورت ناقص و فاقد شرط «مقبولیت» (و نه به صورت باطل) انجام شده است را جبران مى کند (مثل اینکه نماز به صورت صحیح خوانده شود، اما همراه با حضور قلب نباشد) و ثانیا: برخى کمالات نیز به گونه اى است که تنها از طریق انجام مستحبات مى توان بدان دست یافت. در حدیثى که با سندهاى معتبر در منابع حدیثى شیعه و اهل سنت روایت شده، آمده: عن ابی عبد الله (ع) قال: قال رسول الله(ص) قال الله: ما تحبب الی عبدی بشیء احب الی مما افترضه علیه و انه لیتحبب الی بالنافله حتی احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها اذا دعانی اجبته و اذا سألنی اعطیته. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) روایت کرده که خداوند فرمود: اظهار دوستی نکرد بنده من به چیزی دوست داشتنی تر از آنچه واجب کردم بر او، و او با نوافل به سوی محبت من می آید تا اینکه من نیز او را دوست بدارم.
پس هنگامی که او را دوست بدارم شنوایی او می باشم آن گاه که می شنود و بینایی او می باشم آن گاه که می بیند و زبان او می باشم آن گاه که سخن می گوید و دست او می باشم آن گاه که ضربه می زند و پای او می باشم آن گاه که راه می رود، هنگامی که به درگاه من دعا کند اجابت می کنم و اگر از من درخواست کند به او می دهم. محاسن برقی، ج 1، ص 291 و اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 352)
از این روایت معلوم می شود چشم دل که در اثر عادت و انس به طبیعت و عالم ملکى کم سو شده و توان دیدن حقایق را ندارد، در اثر انجام واجبات و مستحبات دید خود را باز خواهد یافت و تنها راه چاره روشن نمودن آن از طریق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترک محرمات) مى باشد که آنهم بمرور زمان و بتدریج به دست مى آید.
در پایان لازم است به این نکته توجه شود که وادی قرب فرایض و نوافل که وادی بندگی خداوند است، در حقیقت همان وادی عشق و راه محبت خداوند است که در ادبیات عرفانی، همچون دیوان حافظ و مانند آن بسیار از آن سخن رفته است. البته ناگفته نماند که در مرحله قرب نوافل و انجام مستحبات، بحث محبت و عشق خداوند اوج بیشتری خواهد داشت.