۱۳۹۳/۰۹/۱۱
–
۴۹۷ بازدید
جامع بدون گردآورى تمام آیات و تشریح حقیقت هدایت و ضلالت در خدا و قرآن امکان پذیر نیست، ولى با توضیح دو نوع هدایت عمومى و خصوصى از نظر قرآن و از تدبر در معنى هدایت خصوصى، معنى اضلال و گمراه ساختن خدا نیز روشن مى گردد.هدایت همگانىمقصود از آن این است که خدا از طریق دعوت و کشش فطرت، نور و عقل و خرد، و اعزام پیامبران، راه سعادت و شقاوت را به تمام بشر نشان داده ومشیت الهى بر این تعلق گرفته است که تمام افراد بشر، در پوشش چنین هدایت قرار گیرند، و آیات زیادى در قرآن بر این هدایت همگانى گواهى مى دهند مانند:
جامع بدون گردآورى تمام آیات و تشریح حقیقت هدایت و ضلالت در خدا و قرآن امکان پذیر نیست، ولى با توضیح دو نوع هدایت عمومى و خصوصى از نظر قرآن و از تدبر در معنى هدایت خصوصى، معنى اضلال و گمراه ساختن خدا نیز روشن مى گردد.هدایت همگانىمقصود از آن این است که خدا از طریق دعوت و کشش فطرت، نور و عقل و خرد، و اعزام پیامبران، راه سعادت و شقاوت را به تمام بشر نشان داده ومشیت الهى بر این تعلق گرفته است که تمام افراد بشر، در پوشش چنین هدایت قرار گیرند، و آیات زیادى در قرآن بر این هدایت همگانى گواهى مى دهند مانند:
(…قَدْجاءَکُمُ الحََقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِى لِنَفْسِِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بوَکِیل).([1])
«دعوت حق به سوى شما آمده است هر کس هدایت پذیرد، به نفع خویشتن است و هر کس از آن سرباز زند بر ضرر خود او است و من هرگز بر شما مسلط نیستم».
قرآن در این آیه، با جمله :(فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِى لِنَفْسِهِ) از هدایت عمومى گسترده خبر مى دهد، و این نوع هدایت الهى شامل همگان مى باشد، و همه مى توانند از این وسایل بهره گیرند، وهدایت پذیرى از آن، در اختیار خود انسان است و احدى از پوشش این هدایت خارج نیست.
هدایت خصوصى
مقصود از آن کمک هاى غیبى و امدادهاى خارج از اختیار انسان است که انسان را به مقصد سریع تر مى رساند، و این نوع هدایت از آن کسانى است که از هدایت نخست بهره گرفته باشند، یعنى به مخالفت کشش فطرت و راهنمایى خرد، و دعوت پیامبران، برنخاسته وخود را در مسیر وزش نسیم رحمت قرار داده باشند، این گروه از عنایات خاص الهى بر خوردار مى گردند و در نیل به سعادت صد در صد موفق مى شوند، چنان که مى فرماید:
(وَالّذِینَ اهْتَدَوا زادَهُمْ هُدىً…).([2])
«آنان که هدایت همگانى را پذیرفتند، بر هدایت و (موفقیت آنان) افزوده است».(وَالّذِینَ جاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَإِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ).([3])
«آنان که در طریق ما کوشش کنند ما آنان را راهنمایى مى کنیم، و خداوند با نیکوکاران است».
از آنجا که مقصود از هدایت مهیا ساختن وسایل سعادت درباره کسانى است که از هدایت همگانى بهره گرفته اند و مقصود از ضلالت، قطع چنین رحمت وواگذاردن طرف به خود او است، قرآن در قسمتى از آیات مربوط به ضلالت چنین مى فرماید:
(وَیُضِلُّ اللّهُ الظّالِمینَ…)([4])(…کَذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرتابٌ)([5])(…کَذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ الکافِرین)([6]) این آیات و نظایر آنها که در قرآن کم نیست، علت اضلال خدا را روشن مى سازد و مى گوید:
چون این گروه ظالم، اسراف گر و کافرند، یعنى از هدایت همگانى که در اختیار داشتند، بهره نگرفتند، مشمول هدایت خصوصى خدا نشده و خداوند مقدمات سعادت آنها را فراهم نمى سازد. زیرا به خاطر فسق، ظلم و اسراف، لیاقت و شایستگى آن را ندارند که مشمول لطف فوق العاده خدایى قرار گیرند، درست مثل این که به کسى که از مقصدى سؤال مى کند، مى گویید از این خیابان برو، در آنجا علامتى است که با توجه به آن مى توانید مقصد را پیدا کنید، این فرد در صورتى از علامت بهره مى برد، و مقصد را پیدا مى کند که از هدایت اول که همان طى کردن طول خیابان است، استفاده کرده باشد و در غیر این صورت، امکان بهره بردارى از عامل دوم وجود ندارد. از این بیان روشن مى گردد مفاد آیه (فَیُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَیَهدى مَنْ یَشاءُ) که مربوط به هدایت خصوصى است و مقصود از هدایت آماده کردن مقدمات سعادت و مقصود از ضلالت قطع چنین عنایت است، هرگز ناظر به جبرى گرى نیست.
با روشن شدن این گوشه از بحث، اکنون باید نوع دیگر از عوامل ضلالت را یادآور شد که فقط مایه ضلالت و انحراف انسان است.
نوع دوم از عوامل ضلالت
قرآن به مناسبت هاى گوناگون، از عوامل مختلفى نام مى برد که فقط عامل ضلالت بوده و نتیجه اى جز گمراه کردن بندگان از راه راست، ندارند. شناخت این عوامل براى بندگان علاقمند به سعادت خویش مایه تکامل است زیرا درست است که این عوامل زیانبار، مایه بدبختى و بدفرجامى گروهى از انسان ها مى شوند که با حریت و آزادى، زمام زندگى خود را به دست آنها مى سپارند ولى همین عوامل براى افراد با ایمان و هوشیار، مایه تکامل و سبب استوارى مبانى دینى و اخلاقى مى گردند.
اصولاً باید توجه نمود که وجود هر نوع رقیب و دشمن، خالى از نفع و سود نیست زیرا دشمن مایه ى تکامل انسان و سبب آشنایى وى به نقاط ضعف وجهات نقص خود و در نتیجه سبب رفع آن مى باشد، در هر جامعه اى که رقابت هاى معقول فروکش کند آن جامعه، تا مدتى درجا مى زند و سرانجام گام به عقب نهاده و نابود مى شود.
بزرگترین دشمن سوگند خورده انسان «شیطان» است ولى وجود همین دشمن قسم خورده([7])، براى اولیاى الهى و افراد بیدار و علاقمند به سرانجام زندگى که از قدرت و نیرو وحیله ها و مکرهاى او آگاهند، مایه ى تکامل و وسیله ى فزونى ایمان است، زیرا پیوسته از طریق پیکار بى امان با دشمن نامرئى خود، بر قدرت و نیرو و استقامت و استوارى خود مى افزایند.
وجود دشمن براى فرد و اجتماع، بسان میکروب مفید در بدن است که بر استقامت و مصونیت انسان مى افزاید، انسان هایى که مى کوشند در محیط هاى دور از میکروب زندگى کنند، و از هر نوع آلودگى میکروبى به دور باشند، و پیوسته میوه و سبزى و ظروف مورد نیاز را «استرلیزه» و ضد عفونى مى کنند، در برابر هجوم دشمن نامرئى(میکروب) فوراً از پاى درمى آیند و بسان بید لب جوى به هر نسیمى مى لرزند، در صورتى که از نظر پزشکان امروز، در مسأله دورى از میکروب باید راه وسط را برگزید تا از مصونیت بدن در مقابل هجوم دشمن کم نشود.([8])
——————————————————————————–
[1] . یونس/108.
[2] . محمد/17.
[3] . عنکبوت/69.
[4] . ابراهیم/27.
[5] . غافر/34.
[6] . غافر/74.
[7] . شیطان در آیه یاد شده در زیر، به عزت خدا سوگند یاد مى کند و مى گوید:
(…فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَّنهُمْ أَجْمَعین * إِلاَّ عِبادکَ مِنْهُمُ المُخْلَصین)(ص/82ـ 83): «سوگند به عزت تو، همه بندگان را به گناه ترغیب مى کنم مگر گروه مخلصان را».
[8] . منشور جاوید، ج 3. ص 153 ـ 156.
منبع : tohid.ir
(…قَدْجاءَکُمُ الحََقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِى لِنَفْسِِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بوَکِیل).([1])
«دعوت حق به سوى شما آمده است هر کس هدایت پذیرد، به نفع خویشتن است و هر کس از آن سرباز زند بر ضرر خود او است و من هرگز بر شما مسلط نیستم».
قرآن در این آیه، با جمله :(فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِى لِنَفْسِهِ) از هدایت عمومى گسترده خبر مى دهد، و این نوع هدایت الهى شامل همگان مى باشد، و همه مى توانند از این وسایل بهره گیرند، وهدایت پذیرى از آن، در اختیار خود انسان است و احدى از پوشش این هدایت خارج نیست.
هدایت خصوصى
مقصود از آن کمک هاى غیبى و امدادهاى خارج از اختیار انسان است که انسان را به مقصد سریع تر مى رساند، و این نوع هدایت از آن کسانى است که از هدایت نخست بهره گرفته باشند، یعنى به مخالفت کشش فطرت و راهنمایى خرد، و دعوت پیامبران، برنخاسته وخود را در مسیر وزش نسیم رحمت قرار داده باشند، این گروه از عنایات خاص الهى بر خوردار مى گردند و در نیل به سعادت صد در صد موفق مى شوند، چنان که مى فرماید:
(وَالّذِینَ اهْتَدَوا زادَهُمْ هُدىً…).([2])
«آنان که هدایت همگانى را پذیرفتند، بر هدایت و (موفقیت آنان) افزوده است».(وَالّذِینَ جاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَإِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ).([3])
«آنان که در طریق ما کوشش کنند ما آنان را راهنمایى مى کنیم، و خداوند با نیکوکاران است».
از آنجا که مقصود از هدایت مهیا ساختن وسایل سعادت درباره کسانى است که از هدایت همگانى بهره گرفته اند و مقصود از ضلالت، قطع چنین رحمت وواگذاردن طرف به خود او است، قرآن در قسمتى از آیات مربوط به ضلالت چنین مى فرماید:
(وَیُضِلُّ اللّهُ الظّالِمینَ…)([4])(…کَذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرتابٌ)([5])(…کَذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ الکافِرین)([6]) این آیات و نظایر آنها که در قرآن کم نیست، علت اضلال خدا را روشن مى سازد و مى گوید:
چون این گروه ظالم، اسراف گر و کافرند، یعنى از هدایت همگانى که در اختیار داشتند، بهره نگرفتند، مشمول هدایت خصوصى خدا نشده و خداوند مقدمات سعادت آنها را فراهم نمى سازد. زیرا به خاطر فسق، ظلم و اسراف، لیاقت و شایستگى آن را ندارند که مشمول لطف فوق العاده خدایى قرار گیرند، درست مثل این که به کسى که از مقصدى سؤال مى کند، مى گویید از این خیابان برو، در آنجا علامتى است که با توجه به آن مى توانید مقصد را پیدا کنید، این فرد در صورتى از علامت بهره مى برد، و مقصد را پیدا مى کند که از هدایت اول که همان طى کردن طول خیابان است، استفاده کرده باشد و در غیر این صورت، امکان بهره بردارى از عامل دوم وجود ندارد. از این بیان روشن مى گردد مفاد آیه (فَیُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَیَهدى مَنْ یَشاءُ) که مربوط به هدایت خصوصى است و مقصود از هدایت آماده کردن مقدمات سعادت و مقصود از ضلالت قطع چنین عنایت است، هرگز ناظر به جبرى گرى نیست.
با روشن شدن این گوشه از بحث، اکنون باید نوع دیگر از عوامل ضلالت را یادآور شد که فقط مایه ضلالت و انحراف انسان است.
نوع دوم از عوامل ضلالت
قرآن به مناسبت هاى گوناگون، از عوامل مختلفى نام مى برد که فقط عامل ضلالت بوده و نتیجه اى جز گمراه کردن بندگان از راه راست، ندارند. شناخت این عوامل براى بندگان علاقمند به سعادت خویش مایه تکامل است زیرا درست است که این عوامل زیانبار، مایه بدبختى و بدفرجامى گروهى از انسان ها مى شوند که با حریت و آزادى، زمام زندگى خود را به دست آنها مى سپارند ولى همین عوامل براى افراد با ایمان و هوشیار، مایه تکامل و سبب استوارى مبانى دینى و اخلاقى مى گردند.
اصولاً باید توجه نمود که وجود هر نوع رقیب و دشمن، خالى از نفع و سود نیست زیرا دشمن مایه ى تکامل انسان و سبب آشنایى وى به نقاط ضعف وجهات نقص خود و در نتیجه سبب رفع آن مى باشد، در هر جامعه اى که رقابت هاى معقول فروکش کند آن جامعه، تا مدتى درجا مى زند و سرانجام گام به عقب نهاده و نابود مى شود.
بزرگترین دشمن سوگند خورده انسان «شیطان» است ولى وجود همین دشمن قسم خورده([7])، براى اولیاى الهى و افراد بیدار و علاقمند به سرانجام زندگى که از قدرت و نیرو وحیله ها و مکرهاى او آگاهند، مایه ى تکامل و وسیله ى فزونى ایمان است، زیرا پیوسته از طریق پیکار بى امان با دشمن نامرئى خود، بر قدرت و نیرو و استقامت و استوارى خود مى افزایند.
وجود دشمن براى فرد و اجتماع، بسان میکروب مفید در بدن است که بر استقامت و مصونیت انسان مى افزاید، انسان هایى که مى کوشند در محیط هاى دور از میکروب زندگى کنند، و از هر نوع آلودگى میکروبى به دور باشند، و پیوسته میوه و سبزى و ظروف مورد نیاز را «استرلیزه» و ضد عفونى مى کنند، در برابر هجوم دشمن نامرئى(میکروب) فوراً از پاى درمى آیند و بسان بید لب جوى به هر نسیمى مى لرزند، در صورتى که از نظر پزشکان امروز، در مسأله دورى از میکروب باید راه وسط را برگزید تا از مصونیت بدن در مقابل هجوم دشمن کم نشود.([8])
——————————————————————————–
[1] . یونس/108.
[2] . محمد/17.
[3] . عنکبوت/69.
[4] . ابراهیم/27.
[5] . غافر/34.
[6] . غافر/74.
[7] . شیطان در آیه یاد شده در زیر، به عزت خدا سوگند یاد مى کند و مى گوید:
(…فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَّنهُمْ أَجْمَعین * إِلاَّ عِبادکَ مِنْهُمُ المُخْلَصین)(ص/82ـ 83): «سوگند به عزت تو، همه بندگان را به گناه ترغیب مى کنم مگر گروه مخلصان را».
[8] . منشور جاوید، ج 3. ص 153 ـ 156.
منبع : tohid.ir