این پرسش ناظر به روایت مشهورى از حضرت على ( علیه السلام ) است که فرمود : H « من عرف نفسه فقد عرف ربّه » E 1 « هر که خود را شناخت ، خداى خویش را شناخته است » . این حدیث شریف و روایات دیگر – که بیانگر ملازمه اکید میان شناخت انسان و معرفت خداوند است – تفسیرهاى فراوانى را در بر داشته و بحث هاى دامنه دارى را فراروى اندیشمندان نهاده است .
در یک نگاه کلّى ، شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دو گونه است :
{J . 1 شناخت حصولى J}
مقصود از آن شناخت از راه عقل ، تفکّر ، اندیشه و استدلال و برهان است .
{J . 2 شناخت حضورى J}
منظور از شناخت حضورى درک مستقیم و بى واسطه وجود خداوند است . علم حضورى نسبت به خداوند ، درجات و مراتبى دارد از جمله :
{J 2 – . 1 علم حضورى غیر اکتسابى J}
این گونه خداشناسى درکى فطرى و ذاتى در نهاد انسان است و در بیشتر انسان ها ، استعدادى نهفته است که تنها با تلاش خود ، مى توان آن را از استعداد به فعلیّت و از حالت ابهام به مرحله درک حضورى آگاهانه رساند . دو آیه زیر به این نوع معرفت ناظر است :
« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها » 2
« پس روى خود را با گرایش تمام به حق به سوى این دین کن با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است » .
« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ . أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّهً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ » 3
« و چون پروردگارت فرزندان بنى آدم را از پشت هاى ایشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت ( ( و پرسید : ) ) آیا پروردگار شما نیستم ؟ گفتند : چرا شهادت مى دهیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این ( ( حقیقت ) ) بى خبر بودیم یا مبادا بگویید : همانا پدران ما در گذشته شرک آورده بودند و ما فرزندانى از پى ایشان بودیم ، آیا ما را به خاطر کارى که باطل اندیشان کردند ، هلاک مى کنى » .
{S آن ندایى کَاصْل هر بانگ و نواست # خود ندا آن است و این باقى صداست S}
{S تُرک و کُرد و پارسى گو و عرب # فهم کرده آن ندا بى گوش و لب S}
{S خود چه جاى ترک و تاجیک است و زنگ # فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ S} مولوى ، مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ابیات 2109 – . 2107
{J 2 – . 2 علم حضورى اکتسابى J}
نوعى علم حضورى روشن و آگاهانه است و آدمى با تلاش و پس از پیمودن مراحل تکامل ، این شایستگى را مى یابد که خداوند ، آن را به او افاضه کند . این نوع معرفت ، داراى مراتب گوناگون شدید و ضعیف است که آخرین مرحله آن ، بالاترین مرتبه کمال انسانى است . مقدّمات دستیابى به این مقام ، از افعال اختیارى است . در حقیقت ، افاضه این کمال ( معرفت خداوند ) ، پاداش بخشى از افعال اختیارى انسان است که به صورت تام و کامل ، در آخرت به او داده مى شود . قرآن مجید از این معرفت به « رؤیت » ، « شهود » ، « نظر » و مانند آن یاد کرده است :
« وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ . إِلى رَبِّها ناظِرَهٌ » 4
« رخسارهایى در آن روز برافروخته ( ( و به چشم دل ) ) به سوى ( ( جمال ) ) پروردگارشان نظر کرده اند » .
« وَ کَذلِکَ نُرِى إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ » 5
« و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد » .
شناخت خدا از راه خودشناسى ، در قلمرو علم حضورى مذکور قرار مى گیرد .
البته معرفت شهودى به نفس و مراتب آن در عرفان عملى نیز مطرح است و آن معرفتى است که مى تواند راه و طریق معرفت حق تعالى قرار گیرد ، در ذیل به تبیین معرفت شهودى نفس در ضمن مقدماتى پرداخته مى شود :
{J یکم . J}
خداوند مؤمنان را دستور مى دهد مراقب نفس خویش باشند :
« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ » 6 .
از آیه به دست مى آید « راهى » که انسان باید در رسیدن به خداوند طى کند همان « نفس » اوست انسان در بستر نفس خویش در حرکت است و به غایت خود که پروردگار است خواهد رسید . پس آدمى باید همیشه در یاد خدا باشد چرا که اگر غایت و مقصد راه فراموش شود ، خود راه را نیز فراموش مى شود . پس فراموشى خدا ، فراموشى نفس را به دنبال خواهد داشت 7 .
« راهرو » و سالک این راه به سوى خداوند نیز همان نفس آدمى است و از آنجا که غایتِ یک چیز حقیقتى جدا و بیگانه از آن نیست ، بلکه خود شخص با رسیدن به کمال مطلوب خود کمال یافته اوست ، پس در معرفت نفس ، « راه و راهرو و غایت راه » یک چیز بیش نیست از این رو اهلِ معرفت گفته اند : « آن که خود را زرع و زارع و مزرعه خویش نداند ، از سعادت جاودانى بماند » 8 .
آنچه براى رهپوى معرفت اهمیّت دارد ، آن است که آگاه و ملتفت باشد که همه چیز در نفس انسان رخ مى دهد نفس راهرو و راه و غایت راه است توجه به این معنا باعث مى شود که انسان تن به گناهان و پلیدى ها و پستى ها ندهد و از خود مراقبت ویژه نماید .
{J دوّم . J}
معرفت نفس در گرو اثبات « تجرّد نفس » است . در جاى خود ثابت شده که هر موجود مجرّدى به خود علم حضورى و بى واسطه دارد از این روى هرچه نفس آدمى از تجرّد و پیراستگى بیشترى برخوردار باشد ، آگاهى حضورى او به خود قوى تر و شدیدتر خواهد بود . توجّه به لذّت هاى حیوانى و اشتغال نفس به تدبیر بدن و فرو رفتن در امور بیرون از حقیقت نفس مانند ثروت و جاه و شهوت و غیره ، نفس را از توجّه به حقیقت خود باز مى دارد و به خارج از خود مشغول مى کند . از این رو با مراقبت دقیق از خود و با فکر و ذکر بایستى تا مى توان نفس را از توجّه و التفات به غیر خود باز داشت . از این رو دست یابى به معرفت نفس برآیند و نتیجه یک سلوک عملى و مراقبت رفتارى است و صرفاً با انباشته کردن ذهن از مفاهیم و دانش حصولى به دست نمى آید لذا اهل معرفت گفته اند که معرفت نفس تلاشى شبیه کوه نوردى و یا شناگرى است .
رابطه ذکر و فکر و مراقبت با دست یابى به معرفت نفس این است که چنین مراقبت ها و دستورالعمل هایى باعث کاسته شدن توجّه نفس از بیرون شده و موجب مى شود نفس به خودش توجّه نماید و زمینه ها و مقدّمات رشد و تکامل خود را فراهم کند و غذایى متناسب با روح و نفس آماده کند و این کار باعث مى شود که بر تجرّد و کمال نفس افزوده شود .
{J سوّم . J}
نفس انسان حقیقتى لایه به لایه و داراى مراتب گوناگون است . به طور کلّى چهار مرتبه براى نفس انسان ذکر شده : مرتبه مادّى ، مرتبه مثالى ، مرتبه عقلى ، مرتبه فراعقلى .
بسیارى از این مراتب در انسان به فعلیّت و شکوفایى نرسیده و انسان وقتى با علم حضورى به خود مراجعه مى کند ، آن مراتب را در خود نمى یابد سالک بایستى در پرتو مراقبت و اطاعت از پروردگار ، گام به گام مراتب وجودى خود را به فعلیّت رساند و حقایق باطنى و لایه هاى درونى و ژرف خویش را از نزدیک به شهود بنشیند .
{J چهارم . J}
در فلسفه ثابت شده که همه مخلوقات عین فقر و وابستگى و نیازمندى محض به حق تعالى هستند و در ذات خود هیچ استقلالى ندارند . از این رو وجود انسان و تمام کمالات او از آن خداوند و عین وابستگى به اوست او حقیقت پایدارى است که هستى بخش مطلق و عطاکننده همه کمالات به موجودات از جمله انسان هاست « هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ » 9 بدون آنکه نیازى به کسى یا چیزى داشته باشد :
« یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ » 10 .
از این رو سالک معرفت نفس پس از شهود مراتب مثالى و عقلى خود ، به مرحله اى از معرفت دست مى یابد که فقر وجودى خود و وابستگى و نیاز ذاتى خود به خداوند را شهود مى کند با تمام وجود مى یابد که عین ربط و تعلّق به خداوند است اهل معرفت از این مرتبه به « فناء فى الله » تعبیر مى کنند . رهپوى این راه وقتى فقر و نیاز ذاتى خود به حق تعالى را شهود کرد ، هستى بخش و قوام بخش خود یعنى خداوند را نیز شهود مى کند زیرا موجودى که هویّتش فقر و نیاز به خداوند است ، بدون معرفت به قوام بخش و هستى بخش ، دیده نمى شود . و اینجاست که معنى حدیث شریف پیامبر اکرم ( صلى الله علیه و آله ) که مى فرمایند : H « من عرفه نفسه فقد عرف ربّه » E معنا مى یابد یعنى هر کس فقر وجودى و نیاز ذاتى نفس خویش به خداوند را یافت و درک کرد ، هستى بخش و قوام دهنده آن یعنى خداوند را شهود خواهد کرد .
این که گفته مى شود معرفت نفس راه دست یابى به معرفت خداست ، منظور این معناى ظریف و دقیقى است که بزرگانى همچون علاّمه طباطبایى در تفسیر المیزان و کتاب گران سنگ رساله الولایه و مرحوم ملکى تبریزى در کتاب رساله لقاءاللَّه و سایر اهل معرفت در کتاب هایشان ذکر فرمودند .
اهل معرفت دو عامل مهم را براى رسیدن به معرفت شهودى نفس بیان مى کنند :
. 1 انقطاع و گسستن از هر آنچه غیر خداست
. 2 توجّه تام به خداوند متعال با ذکر و فکر و بندگى
دو عامل سلبى و ایجابى هر دو باید در کنار هم قرار بگیرد تا سالک این طریق به هدف و کعبه مقصود دست یابد .
( 1 ) غرر الحکم و دررالکلم ، همان ، ص 232 ، حدیث . 4637 ( 2 ) روم ( 30 ) ، آیه . 30 ( 3 ) اعراف ( 7 ) ، آیات 173 – . 172 ( 4 ) قیامت ( 75 ) ، آیات 23 – . 22 ( 5 ) انعام ( 6 ) ، آیه . 75 ( 6 ) مائده ( 5 ) ، آیه . 105 ( 7 ) تفسیر المیزان ، ج 6 ، ص 177 به بعد . ( 8 ) صد کلمه در معرفت نفس ، نشر الف . لام . میم ، قم ، 1386 ، ص . 15 ( 9 ) بقره ( 2 ) ، آیه . 255 ( 10 ) فاطر ( 35 ) ، آیه . 15
در یک نگاه کلّى ، شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دو گونه است :
{J . 1 شناخت حصولى J}
مقصود از آن شناخت از راه عقل ، تفکّر ، اندیشه و استدلال و برهان است .
{J . 2 شناخت حضورى J}
منظور از شناخت حضورى درک مستقیم و بى واسطه وجود خداوند است . علم حضورى نسبت به خداوند ، درجات و مراتبى دارد از جمله :
{J 2 – . 1 علم حضورى غیر اکتسابى J}
این گونه خداشناسى درکى فطرى و ذاتى در نهاد انسان است و در بیشتر انسان ها ، استعدادى نهفته است که تنها با تلاش خود ، مى توان آن را از استعداد به فعلیّت و از حالت ابهام به مرحله درک حضورى آگاهانه رساند . دو آیه زیر به این نوع معرفت ناظر است :
« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها » 2
« پس روى خود را با گرایش تمام به حق به سوى این دین کن با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است » .
« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ . أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّهً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ » 3
« و چون پروردگارت فرزندان بنى آدم را از پشت هاى ایشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت ( ( و پرسید : ) ) آیا پروردگار شما نیستم ؟ گفتند : چرا شهادت مى دهیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این ( ( حقیقت ) ) بى خبر بودیم یا مبادا بگویید : همانا پدران ما در گذشته شرک آورده بودند و ما فرزندانى از پى ایشان بودیم ، آیا ما را به خاطر کارى که باطل اندیشان کردند ، هلاک مى کنى » .
{S آن ندایى کَاصْل هر بانگ و نواست # خود ندا آن است و این باقى صداست S}
{S تُرک و کُرد و پارسى گو و عرب # فهم کرده آن ندا بى گوش و لب S}
{S خود چه جاى ترک و تاجیک است و زنگ # فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ S} مولوى ، مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ابیات 2109 – . 2107
{J 2 – . 2 علم حضورى اکتسابى J}
نوعى علم حضورى روشن و آگاهانه است و آدمى با تلاش و پس از پیمودن مراحل تکامل ، این شایستگى را مى یابد که خداوند ، آن را به او افاضه کند . این نوع معرفت ، داراى مراتب گوناگون شدید و ضعیف است که آخرین مرحله آن ، بالاترین مرتبه کمال انسانى است . مقدّمات دستیابى به این مقام ، از افعال اختیارى است . در حقیقت ، افاضه این کمال ( معرفت خداوند ) ، پاداش بخشى از افعال اختیارى انسان است که به صورت تام و کامل ، در آخرت به او داده مى شود . قرآن مجید از این معرفت به « رؤیت » ، « شهود » ، « نظر » و مانند آن یاد کرده است :
« وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ . إِلى رَبِّها ناظِرَهٌ » 4
« رخسارهایى در آن روز برافروخته ( ( و به چشم دل ) ) به سوى ( ( جمال ) ) پروردگارشان نظر کرده اند » .
« وَ کَذلِکَ نُرِى إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ » 5
« و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد » .
شناخت خدا از راه خودشناسى ، در قلمرو علم حضورى مذکور قرار مى گیرد .
البته معرفت شهودى به نفس و مراتب آن در عرفان عملى نیز مطرح است و آن معرفتى است که مى تواند راه و طریق معرفت حق تعالى قرار گیرد ، در ذیل به تبیین معرفت شهودى نفس در ضمن مقدماتى پرداخته مى شود :
{J یکم . J}
خداوند مؤمنان را دستور مى دهد مراقب نفس خویش باشند :
« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ » 6 .
از آیه به دست مى آید « راهى » که انسان باید در رسیدن به خداوند طى کند همان « نفس » اوست انسان در بستر نفس خویش در حرکت است و به غایت خود که پروردگار است خواهد رسید . پس آدمى باید همیشه در یاد خدا باشد چرا که اگر غایت و مقصد راه فراموش شود ، خود راه را نیز فراموش مى شود . پس فراموشى خدا ، فراموشى نفس را به دنبال خواهد داشت 7 .
« راهرو » و سالک این راه به سوى خداوند نیز همان نفس آدمى است و از آنجا که غایتِ یک چیز حقیقتى جدا و بیگانه از آن نیست ، بلکه خود شخص با رسیدن به کمال مطلوب خود کمال یافته اوست ، پس در معرفت نفس ، « راه و راهرو و غایت راه » یک چیز بیش نیست از این رو اهلِ معرفت گفته اند : « آن که خود را زرع و زارع و مزرعه خویش نداند ، از سعادت جاودانى بماند » 8 .
آنچه براى رهپوى معرفت اهمیّت دارد ، آن است که آگاه و ملتفت باشد که همه چیز در نفس انسان رخ مى دهد نفس راهرو و راه و غایت راه است توجه به این معنا باعث مى شود که انسان تن به گناهان و پلیدى ها و پستى ها ندهد و از خود مراقبت ویژه نماید .
{J دوّم . J}
معرفت نفس در گرو اثبات « تجرّد نفس » است . در جاى خود ثابت شده که هر موجود مجرّدى به خود علم حضورى و بى واسطه دارد از این روى هرچه نفس آدمى از تجرّد و پیراستگى بیشترى برخوردار باشد ، آگاهى حضورى او به خود قوى تر و شدیدتر خواهد بود . توجّه به لذّت هاى حیوانى و اشتغال نفس به تدبیر بدن و فرو رفتن در امور بیرون از حقیقت نفس مانند ثروت و جاه و شهوت و غیره ، نفس را از توجّه به حقیقت خود باز مى دارد و به خارج از خود مشغول مى کند . از این رو با مراقبت دقیق از خود و با فکر و ذکر بایستى تا مى توان نفس را از توجّه و التفات به غیر خود باز داشت . از این رو دست یابى به معرفت نفس برآیند و نتیجه یک سلوک عملى و مراقبت رفتارى است و صرفاً با انباشته کردن ذهن از مفاهیم و دانش حصولى به دست نمى آید لذا اهل معرفت گفته اند که معرفت نفس تلاشى شبیه کوه نوردى و یا شناگرى است .
رابطه ذکر و فکر و مراقبت با دست یابى به معرفت نفس این است که چنین مراقبت ها و دستورالعمل هایى باعث کاسته شدن توجّه نفس از بیرون شده و موجب مى شود نفس به خودش توجّه نماید و زمینه ها و مقدّمات رشد و تکامل خود را فراهم کند و غذایى متناسب با روح و نفس آماده کند و این کار باعث مى شود که بر تجرّد و کمال نفس افزوده شود .
{J سوّم . J}
نفس انسان حقیقتى لایه به لایه و داراى مراتب گوناگون است . به طور کلّى چهار مرتبه براى نفس انسان ذکر شده : مرتبه مادّى ، مرتبه مثالى ، مرتبه عقلى ، مرتبه فراعقلى .
بسیارى از این مراتب در انسان به فعلیّت و شکوفایى نرسیده و انسان وقتى با علم حضورى به خود مراجعه مى کند ، آن مراتب را در خود نمى یابد سالک بایستى در پرتو مراقبت و اطاعت از پروردگار ، گام به گام مراتب وجودى خود را به فعلیّت رساند و حقایق باطنى و لایه هاى درونى و ژرف خویش را از نزدیک به شهود بنشیند .
{J چهارم . J}
در فلسفه ثابت شده که همه مخلوقات عین فقر و وابستگى و نیازمندى محض به حق تعالى هستند و در ذات خود هیچ استقلالى ندارند . از این رو وجود انسان و تمام کمالات او از آن خداوند و عین وابستگى به اوست او حقیقت پایدارى است که هستى بخش مطلق و عطاکننده همه کمالات به موجودات از جمله انسان هاست « هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ » 9 بدون آنکه نیازى به کسى یا چیزى داشته باشد :
« یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ » 10 .
از این رو سالک معرفت نفس پس از شهود مراتب مثالى و عقلى خود ، به مرحله اى از معرفت دست مى یابد که فقر وجودى خود و وابستگى و نیاز ذاتى خود به خداوند را شهود مى کند با تمام وجود مى یابد که عین ربط و تعلّق به خداوند است اهل معرفت از این مرتبه به « فناء فى الله » تعبیر مى کنند . رهپوى این راه وقتى فقر و نیاز ذاتى خود به حق تعالى را شهود کرد ، هستى بخش و قوام بخش خود یعنى خداوند را نیز شهود مى کند زیرا موجودى که هویّتش فقر و نیاز به خداوند است ، بدون معرفت به قوام بخش و هستى بخش ، دیده نمى شود . و اینجاست که معنى حدیث شریف پیامبر اکرم ( صلى الله علیه و آله ) که مى فرمایند : H « من عرفه نفسه فقد عرف ربّه » E معنا مى یابد یعنى هر کس فقر وجودى و نیاز ذاتى نفس خویش به خداوند را یافت و درک کرد ، هستى بخش و قوام دهنده آن یعنى خداوند را شهود خواهد کرد .
این که گفته مى شود معرفت نفس راه دست یابى به معرفت خداست ، منظور این معناى ظریف و دقیقى است که بزرگانى همچون علاّمه طباطبایى در تفسیر المیزان و کتاب گران سنگ رساله الولایه و مرحوم ملکى تبریزى در کتاب رساله لقاءاللَّه و سایر اهل معرفت در کتاب هایشان ذکر فرمودند .
اهل معرفت دو عامل مهم را براى رسیدن به معرفت شهودى نفس بیان مى کنند :
. 1 انقطاع و گسستن از هر آنچه غیر خداست
. 2 توجّه تام به خداوند متعال با ذکر و فکر و بندگى
دو عامل سلبى و ایجابى هر دو باید در کنار هم قرار بگیرد تا سالک این طریق به هدف و کعبه مقصود دست یابد .
( 1 ) غرر الحکم و دررالکلم ، همان ، ص 232 ، حدیث . 4637 ( 2 ) روم ( 30 ) ، آیه . 30 ( 3 ) اعراف ( 7 ) ، آیات 173 – . 172 ( 4 ) قیامت ( 75 ) ، آیات 23 – . 22 ( 5 ) انعام ( 6 ) ، آیه . 75 ( 6 ) مائده ( 5 ) ، آیه . 105 ( 7 ) تفسیر المیزان ، ج 6 ، ص 177 به بعد . ( 8 ) صد کلمه در معرفت نفس ، نشر الف . لام . میم ، قم ، 1386 ، ص . 15 ( 9 ) بقره ( 2 ) ، آیه . 255 ( 10 ) فاطر ( 35 ) ، آیه . 15