طلسمات

خانه » همه » مذهبی » معنای «برهان صدّیقین» در شناخت خدا

معنای «برهان صدّیقین» در شناخت خدا


معنای «برهان صدّیقین» در شناخت خدا

۱۳۹۴/۰۵/۰۵


۲۲۰۷ بازدید

معنای «برهان صدّیقین» در شناخت خدا

پرسش. «برهان صدّیقین» در شناخت خدا به چه معنا

است؟

صدّیق، مبالغه صادق است و آن، کسى است که در اقوال، افعال،

نیت‌ها و عهدهایش با خدا و خلق او ملازم صدق است.[1] 

این برهان را اولین بار شیخ الرئیس ابوعلى سینا، در نمط چهارم از کتاب

اشارات، مطرح کرد و آن را «برهان صدیقین» نامید. از بیانات وى در ذیل این برهان

معلوم مى‌شود که جرقه‌هاى نخستین چنین برهانى را آیات نورانى قرآن، در ذهن و اندیشه

او روشن کرده است.[2]

محقق طوسى، شارح بزرگ سخنان و آراى ابن سینا، دلیل این

نام‌گذارى را چنین گزارش مى‌کند: «از آنجا که روش قوم از
[الهیون] راست‌ترین از دو راه

[طبیعیون و متکلمان]
بود، این قوم را صدّیقین نام نهاده
[است]».[3]

به دلیل آنکه در این برهان، با کمترین پیش‌فرض و مبانى، وجود

خدا اثبات مى‌شود؛ پس از ابن سینا، حکیمان بزرگ اسلامى به آن توجه بسیار کردند و هر

یک با تقریر و بیان خاصى، به تشریح آن پرداختند. حکیم الهى، میرزا مهدى آشتیانى،

نوزده تقریر مختلف از برهان صدّیقین را مطرح کرده است.[4]

به هر حال، این برهان صرفآ با نظر در حقیقت وجود، خداوند را

اثبات مى‌کند. از همین رو، با برهان متکلمان (که از راه حدوث زمانى وجود خدا را

اثبات مى‌کنند) و با برهان طبیعیون (که از طریق حرکت وجود خداوند را اثبات مى‌کنند)

و با برهان حکماى الهى (که از طریق امکان ذاتى وجود خداوند را ثابت مى‌نمایند) و با

برهان عرفا (که از راه کشف و شهود به خداوند مى‌رسند) متفاوت بوده و تنها راهى براى

صدّیقین است.

در این مجال، نمى‌توان به همه تقریرهاى برهان صدّیقین یا

مهم‌ترین آنها اشاره کرد؛[5] 

ولى به دلیل آنکه تقریر علامه طباطبایى در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم[6]

 از تقریرهاى دیگر روان‌تر و جامع‌تر است، بیان ایشان را مطرح مى‌کنیم

:

«واقعیت هستى که در ثبوت آن هیچ شک نداریم، هرگز نفى نمى‌پذیرد

و نابودى برنمى‌دارد. به عبارت دیگر، واقعیت هستى بى‌هیچ قید و شرط، واقعیت هستى

است و با هیچ قید و شرطى لاواقعیت نمى‌شود و چون جهان گذران و هر جزء از جهان نفى

را مى‌پذیرد، پس عین همان واقعیت نفى‌ناپذیر نیست؛ بلکه با آن واقعیت، واقعیت دارد

و بى‌آن از هستى بهره‌اى نداشته و منتفى است و البته نه به این معنا که واقعیت با

اشیاء یکى شود و یا در آنها نفوذ یا حلول کند و یا پاره‌هایى از واقعیت جدا شده و

به اشیاء بپیوندد [بلکه مانند نور که اجسام تاریک با آن

روشن و بى‌آن تاریک مى‌باشند و البته همین مثال نور در بیان مقصود خالى از قصور

نیست]. به عبارت دیگر، او خودش عین واقعیت است و جهان و

اجزاى جهان با او واقعیت دارد و بى او هیچ و پوچ مى‌باشند.

 

نتیجه

جهان و اجزاى جهان در استقلال وجودى خود و واقعیت داربودن خود،

تکیه به یک واقعیتى دارند که عین واقعیت و به خودى خود واقعیت است
[و

او همان خداوند و ذات لایزال حق است]». 




[1]
. تعلیقه بر شرح حکمت، صص 488 ـ

497.



[2]
. ابن سینا، الاشارات و

التنبیهات، ج 3، ص 66.



[3]
. نصیرالدین طوسى، شرح الاشارات،

ص 214.



[4]
. تعلیقه بر شرح حکمت، صص 97 و

488.



[5]
. براى آشنایى با برخى از این

تقریرها، نک: على زمانى، امیرعباس؛ «برهان صدّیقین از دیدگاهحکماى مسلمان»؛

در کتاب حکیم سبزوارى (کنگره بزرگداشت دویستمین سال تولد)،صص 231 ـ 249.



[6]
. ج 5، صص 76 ـ 86.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد