خانه » همه » مذهبی » مقاله: دین اجداد نبی اکرم(ص)

مقاله: دین اجداد نبی اکرم(ص)


مقاله: دین اجداد نبی اکرم(ص)

۱۳۹۲/۱۲/۱۴


۲۳۱۴ بازدید

وقتى سخن از ادیان گفته مى شود در یک تقسیم بندى مى توان آنها را به دو دسته تقسیم کرد: ادیان بشرى و ادیان آسمانى. یک. ادیان بشرى ، پاره اى از ادیان اساساً بنیاد الهى نداشته و ادعاى آسمانى بودن هم ندارند، مانند ادیان ابتدایى همچون آنیمیسم (جان پندارى)؛ پرى آنیمیسم (پیش جان پندارى)؛ توتمیسم ؛ فتیشیسم و… و نیز ادیان فلسفى همچون آیین بودا، آیین کنفوسیوس و… تفاوت در این ادیان کاملاً طبیعى و روشن است؛ زیرا این ادیان اساساً زاییده فکر، فرهنگ و تاریخ بشرى است و وجود اختلاف در آنها به سبب تفاوت مبدأ پیدایش وپدیدآورنده آنهاست. دو. ادیان وحیانى ، مراد از این دسته ادیان، آنهاست که از سوى خدا با انگیزش پیامبران و انزال وحى، به بشر ابلاغ شده است. از دیدگاه قرآن دین خدا از حضرت آدم(ع) تا حضرت محمد(ص) یکى است و همه پیامبران به یک مکتب دعوت کرده اند.نگا: آل عمران(3 )، آیات 19 و 67. بر این اساس، همه پیامبران از یک سلسله اصول مشترک و سنت هاى ثابت و واحدى پیروى کرده اند؛ اصولى چون: دعوت به توحید، رعایت تقوا، نفى شخصیت پرستى، دعوت به وحدت، تبشیر و انذار، تحمل دشمنى و استهزاى جاهلان، دعوت به تعالى و… در این باره نگا: عبداللَّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، (قم:مرکز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1376 ش )، ج 6، صص 41 – 123.در عین حال به جهاتى شریعت پیامبران با یکدیگر متفاوت شده اند از جمله: تفاوت محیط، سطح احتیاج و استعداد مردم ؛ این جهت غیر قابل انکار است که پیامبران براى هدایت مردم آمده اند؛ از این رو، نوع دستورها و سطح مطالب و معارف، باید درحدود رشد و درک جامعه و نیازهاى محیط باشد. طبعاً بشر در قرون اولیه روابط اجتماعى بسیار محدودى داشت و نظام اجتماعى وى، گسترش و تفصیل زیادى نداشت. از این رو، قوانین محدودى، زندگى او را اداره و رهبرى مى کرد. همین طور آرا، افکار و عقاید مختلفى در جامعه ابراز نشده بود، تا براى اصلاح، نیاز به تذکّرات فراوان باشد. گسترش افکار، روابط، شناخت و برخورد با عوامل طبیعى و نیازمندى ها رفته رفته موجبات پیدایش دعوت، رسالت و پیامبر جدیدى را فراهم مى کرد تا سرانجام محیط دعوت اسلامى و شرایط آن، ابلاغ دعوت نهایى و کامل الهى را ایجاب کرد. وقوع تحریف ؛ بدون شک در طى زمان، تحریف و انحرافاتى در ادیان گذشته از سوى گروهى پیروان نادان، یا رهبران مذهبى و یامقامات خودخواه و سود پرست جامعه، به وجود مى آمد. در این صورت لازم بود تا پیامبر دیگرى، بیاید و جهات انحراف و تحریف را خاطرنشان ساخته و دین گذشته را از آلودگى ها پیراسته سازد و یا آئین ناب الهى را با شریعت جدید عرضه دارد. امّا از آنجا که دوران خود اسلام، شروع زمان تسلّط بشر به ضبط، تدوین و حفظ آثار خود بود، قرآن بدون هیچ کم و کاست و تغییرى حفظ شد و بسیارى از آثار رسول اکرم(ص) و ائمه هدى به خوبى براى آیندگان محفوظ ماند، بر این اساس دیگر تجدید دعوت و آمدن پیامبرى جدید ضرورت ندارد. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: مرتضى مطهرى، ختم نبوت، تهران: صدرا. در آیه ای خداوند در صدد بیان یک اصل کلی است که چنین فرمودند: ان الدین عند الله الاسلام، ( آل عمران ، آیه 19 ) و در ادامه سوره فرمودند: و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه، ( آل عمران ،آیه 85 ) واژه اسلام در لغت به معناى سلم و تسلیم است. بنابراین روح دین در هر عصر و زمان چیزى جز تسلیم در برابر حق نبوده و نخواهد بود و چون آیین پیامبر اسلام، آخرین و برترین آیین ها است، اسلام حقیقى در این زمان تنها بر آن صادق است زیرا تسلیم واقعى در برابر خداوند وقتى محقق مى شود که افراد تابع آخرین سفیر الهى بشوند. بنابراین «مسلم» در اصطلاح قرآن کریم تنها به معناى پیروان پیامبر اسلام نیست. بلکه اسلام به معناى وسیع آن یعنى تسلیم مطلق در برابر فرمان خدا و توحید کامل و خالص از هر گونه شرک و دو گانه پرستى است. چنانکه خداى متعال به ابراهیم مى فرماید: اسلم. (اسلام بیاور) او گفت:اسلمت لربِّ العالمین: در برابر پروردگار عالمیان اسلام آوردم (بقره / 131) این تسلیم زمینه سلامت قلب را فراهم می آورد و به تعبیری می توان گفت تمامی خوبان عالم در پی آنند که قلب را که عرش رحمان و امانت الهی است از آلودگی ها پاک کنند و با قلب سلیم و سالم به حضور پروردگار عالم برسند. اسلام، یعنى تسلیم حق شدن، و بعقیده حق معتقد گشتن و اعمال حق انجام دادن و به عبارتى دیگر، دین واحد عبارت است از تسلیم شدن در برابر بیانى که از مقام ربوبى درمورد عقائد و اعمال و یا در مورد معارف و احکام صادر مى شود. و این بیان هر چند به طورى که در قرآن حکایت شده در شرایع رسولان و انبیاى او از نظر مقدار و کیفیت مختلف است، لیکن در عین حال از نظر حقیقت چیزى به جز همان امر واحد نیست، اختلافى که در شریعت ها هست از نظر کمال و نقص است، نه اینکه اختلاف ذاتى و تضاد و تنافى اساسى بین آنها باشد، و معناى جامعى که در همه آنها هست عبارت است از تسلیم شدن به خدا در انجام شرایعش، و اطاعت او در آنچه که در هر عصرى با زبان پیامبرش از بندگانش مى خواهد. پس دین همین اطاعتى است که خدا از بندگان خود مى خواهد، و آن را براى آنان بیان مى کند، و لازمه مطیع خدا بودن این است که آدمى آنچه از معارف را که به تمام معنا برایش روشن و مسلم شده اخذ کند، و در آنچه برایش مشتبه است توقف کند، بدون اینکه کمترین تصرفى از پیش خود در آنها بکند، و اما اختلافى که اهل کتاب از یهود و نصارا در دین کردند، با اینکه کتاب الهى بر آنان نازل شده، و خداى تعالى اسلام را برایشان بیان کرده بود، اختلاف ناشى از جهل نبود، و چنان نبود که حقیقت امر برایشان مجهول بوده باشد، و ندانسته باشند که دین خدا یکى است. بلکه این معنا را به خوبى مى دانستند و تنها انگیزه آنان در این اختلاف، حس غرور و ستمگریشان بود، و هیچ عذرى ندارند، و همین خود کفرى است که به آیات مبین خدا ورزیدند، آیاتى که حقیقت امر را بر ایشان بیان کرد. آرى به آیات خدا کفر ورزیدند، نه به خود خدا، چون اهل کتاب خداى تعالى را قبول دارند، و معلوم است که هر کس به آیات خدا کفر بورزد خدا سریع الحساب است، و به سرعت هم در دنیا و هم در آخرت به حسابش مى رسد، در دنیا گرفتار خزى و ذلت و محروم از سعادت حیاتش مى کند، و در آخرت به عذاب دردناک دچارش مى سازد.ترجمه المیزان ج 3 ص 189تسلیم شدن در برابر دستورات خدا وپیدا کردن قلب سلیم وعمل کردن بدستورات خداوند سبب نجات انسان است. تسلیم دستورات شدن، یعنی اسلام آوردن واسلام کامل همان ایمان به خدا وپیامبر وقیامت است. نظریات متعددی در پاسخ به این پرسش وجود دارد(1) که مهمترین آنها عبارتند از:1- پیامبر اسلامی به هیچ شریعتی عمل نکرده و پیرو هیچ دینی نبوده است.2- ایشان پیرو دین مسیحیت بوده است.3- ایشان پیرو دین حضرت ابراهیم (ع) بوده است.4- پیروی دین خود (اسلام) بوده است.اما نظریه نخست را نمی توان پذیرفت، زیرا اولاً حضرت پیش از بعثت به کارهای مختلفی از قبیل عبادات، معاملات و سایر کارها می پرداخته و هرگز نمی توان پذیرفت که این اعمال تابع هیچ یک از شرایع و ادیان آسمانی نبوده است. علاوه بر این لازمه این قول این است که مردم عادی متدین به دینی باشند ولی پیامبر اسلام از هیچ دینی و آیینی در کارهای روزمره خود پیروی نکند. اما نظریه دوم نیز قابل قبول نیست، زیرا اگر ایشان تابع دین مسیحیت بودند مسیحیان و دشمنان اسلام این مطلب را به رخ مسلمانان می کشیدند و می گفتند که پیامبر شما تا دیروز مسیحی بود و از دین ما پیروی می کرد، امروز آمده ادّعای پیغمبری می کند و این سرزنش را آنقدر ادامه می دادند که به گوش ما نیز می رسید کما اینکه یهود به مسلمانان و پیامبر (ص) اعتراض می کردند و می گفتند اگر تو پیغمبری پس چرابه سوی قبله ما (بیت المقدس) نماز می خوانی وآنقدر این سخن را تکرار کردند تا موجب ناراحتی حضرت شدند، آنگاه به دستور الهی، قبله مسلمانان از بیت المقدس به سمت کعبه تغییر کرد.(2) نبودن چنین اعتراض و سرزنشی از سوی مسیحیان می تواند شاهد خوبی بر عدم تابعیت پیامبر اسلام از دین مسیحیت باشد. ثانیاً: فرضیه مذکور فرع بر این است که جهانی و فرا منطقه ای بودن دین مسیحیت ثابت شود تا اینکه بگوییم این دین شامل تمام اقوام از جمله قوم عرب و سرزمین مکه و اطراف آن بوده و در نتیجه پیامبر اسلام را تابع این دین بدانیم، و اثبات چنین مطلبی کار آسانی نیست.(3) ثالثاً: عمل به شریعت مسیح (ع) در گرو آگاهی از احکام آن است و این آگاهی یا از طریق خواندن کتاب های مسیحیت (از جمله انجیل) امکان پذیر است و یا از طریق معاشرت با مسیحیان. اما فرض اول که با امی بودن پیامبر و عدم قدرت بر خواندن و نوشتن ایشان باطل است. وامّا فرض دوم نیز صحّت ندارد چون حضرت در طول زندگی خود با مسیحیان معاشرتی نداشته و در مکّه نیز اَحبار و رُهبانی وجود نداشتند که پیامبر بطور مستمر احکام دستورات دین مسیحیت را از آنها فرا بگیرد.رابعاً: تابع هر دینی – به حکم عقل – مقامش کمتر و پایین تر از مقام صاحب آن دین است، و اگر فرض شود پیامبر اسلام تابع دین مسیح (ع) بوده لازمه اش برتری عیسی (ع) بر پیامبر اسلام خواهد بود و حال اینکه این مطلب خلاف ضروریات اسلام و مسلمین است زیرا ما معتقدیم که پیامبر ما از تمامی انبیاء برتر و مقامش والاتر است. اما نظریه سوم را نیز نمی توان پذیرفت زیرا قائلین به این نظریه به برخی از آیات قرآن تمسک کرده اند که دلالت آنها بر مدعای مذکور ناتمام است. آیاتی مانند: «ثُمَ اُوحَینا اِلَیکَ اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکینَ»؛(4)سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم که خالی از هرگونه انحراف بود و از مشرکان نبود، پیرو کن و آیه:«قُلْ اِنَّنی هَدانی رَبّی اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ دیناً قیماً مِلَةَ اِبراهیمَ حنیفاً وَ ما کانَ مِن المُشرِکین»؛(5) بگو پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده، آیین پابرجا (و ضامن سعادت دین و دنیا)، آیین ابراهیم، همان کسی است که از آیین های خرافی محیط خود روی گردانید و از مشرکان نبود. روشن است که مراد از این آیات چیزی غیر از دیدگاه سوم است؛ زیرا اولاً: این آیات شریفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دین حضرت قبل از بعثت نیست. ثانیاً: بر اساس معارف اسلامی در روایات و غیر آنها دین حضرت ابراهیم پس از آمدن تورات موسی (ع) ترک شده کما اینکه دین یهود پس از آمدن انجیل عیسی (ع) متروک و دین مسیحیت پس از آمدن قرآن محمّد (ص) منقرض گشته است. پس حضرت نمی تواند تابع دینی باشند که چند مرحله قبل توسط ادیان دیگر ترک شده است.(6) ثالثاً: مفسران گفته اند که مراد از تبعیت حضرت از دین و ملت ابراهیم حنیف این است که مشترکاتی در احکام میان این دو دین وجود دارد که منشأ ظهور آن دین ابراهیم (ع) است و مراد از تبعیت پذیرفتن آن مشترکات در احکام است احکامی از قبیل: گرفتن شارب و گذاشتن ریش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و دیه مرد و…(7) تفسیرهای دیگری در مورد آیات یاد شده وجود دارد که مجالی برای ذکر آنها نیست.(8) پس از ابطال سه نظریه مذکور مانعی برای پذیرفتن دیدگاه چهارم باقی نمی ماند یعنی این که بگوییم حضرت قبل از بعثت از کامل ترین دین یعنی دین اسلام پیروی می کرد اما احکام اسلام و وظایف خود را نه به صورت وحی آن چنان که از زمان بعثت به بعد دریافت می شد بلکه به صورت های دیگر مانند الهام های قلبی، تحدیث (سخن گفتن با فرشته) و رؤیاهای صادق دریافت می کرد.(9) امیرالمؤمنان (ع) در این رابطه می فرماید: از روزی که پیامبر از شیر گرفته شد خدا او را با بزرگترین فرشته قرین و همراه ساخت تا به وسیله آن فرشته بزرگواریی ها را بپیماید و به نیکوترین اخلاق، آراسته گردد.(10) بنابراین حضرت قبل از بعثت، مراحلی از نبوت را دارا بوده و با جهان غیب به گونه ای ارتباط داشته است همان طور که حضرت یحیی و حضرت عیسی (ع) در دوران کودکی به مقام نبوت رسیده و با جهان غیب ارتباط داشته اند.(11) آن گاه (پیامبر اسلام) در چهل سالگی به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پیام خدا به مردم برانگیخته می شود. روایات متعددی این دیدگاه را تأیید می کند: آن که حضرت می فرماید: کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین؛(12) من زمانی پیامبر بودم که آدم (ع) هنوز در میان آب و گل بود. یهودی ها به رسول خدا (ص) عرض کردند: آیا شما از اول پیامبر نبودی؟ فرمود: بلی. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتی و نطق نکردی همان گونه که عیسی (ع) چنان کرد؟ فرمود: خداوند متعال، عیسی را بدون پدر آفرید و اگر او در گهواره سخن نمی گفت، عذری برای مریم نبود تا سرزنش دیگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شده ام.(13) عده ای از بزرگان، نسبت به دیدگاه اخیر ادعای اجماع و اتفاق نظر شیعه را نموده اند.(14) پی نوشت :1- برای آشنایی با دیدگاه های دیگر در این زمینه مراجعه شود به بحارالانوار ، ج 18، ص 271.2- بقره / 144 – 143.3- برای مطالعه بیشتر پیرامون جهانی بودن رسالت عیسی(ع) مراجعه شود به: استاد جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن (قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ 4، 1413 ق)، ج 3، ص 73 به بعد.4- نحل / 123.5- انعام / 161.6- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی ، ج 2، ص 17.7- آیت الله محمد مظفری، پرسش ها و پاسخ ها ، ص 12.8- ر.ک:بحارالانوار، ج 8، ص 276.9- همان طوری که در روایات آمده است مانند روایتی از امام باقر (ع) در بحار الانوار، ج 18، ص 266.10- بحارالانوار، ج 18، ص 278.11- مریم / 12 و 13.12- بحارالانوار، ج 18، ص 278.13- بحارالانوار، ج 18، ص 200.14- ر.ک: محمد حسین مظفر، کتاب علم امام (ع)، ترجمه محمد آصفی ، ص 76 به بعد.جهت مطالعه بیشترر.ک: منشور جاوید، آیت الله سبحانی، ج 7 ،ص 375 – 384؛ پرسشها و پاسخ ها، آیت الله مظفر، ص 5 به بعد؛کتاب علم امام (ع)، محمد حسین مظفر، ترجمه محمد آصفی، ص 76 به بعد.اجداد پیامبر اکرم (ص) و خود پیامبر قبل از بعثت متدین به دین حضرت ابراهیم (ع) بودند، در حدیثی آمده است:«شریعت هریک از انبیاء اولوالعزم که دارای کتاب وشریعت بودند، تا شریعت اولوالعزم دیگری جاری بود و به آن عمل می شد، ازحضرت نوح(ع) تا حضرت ابراهیم(ع) به شریعت نوح(ع) عمل می شد، تا این که شریعت حضرت ابراهیم(ع) آنرا نسخ کرد و تا زمان حضرت موسی(ع) ادامه داشت. وانبیاء دیگر تا شریعت حضرت عیسی(ع) تابع شریعت قبل بودند، تا این که شریعت ایشان، شریعت موسی را نسخ نمود، و پیغمبران بعد تا شریعت حضرت رسول اکرم(ص)تابع حضرت عیسی(ع) بودند»(1).اما درباره اینکه چرا پیامبر اکرم(ص) و اجداد ایشان دین حضرت عیسی را نداشتند علامه طباطبایی می فرمایند: دین حضرت ابراهیم(ع) انشعاب پیدا کرد وبه دو شعبه تقسیم گردید: شعبه نخست که در بنی اسرائیل بود و از حضرت اسحاق گرفته تا حضرت یعقوب، حضرت موسی و حضرت عیسی(ع) را شامل می شد. شعبه دیگر که در میان اعراب بود و از حضرت ابراهیم(ع) گرفته تا حضرت یسع و ذوالکفل را شامل می شد.«و اذکر اسمعیل و الیسع و ذوالکفل و کل من الاخیار»(2) . و اسماعیل و یسع وذوالکفل را به یاد آور که همه از نیکانند. اینان فریضه حج نیز جزء دینشان بود، بر خلاف شعبه اول که حج نداشتند و در تورات و انجیل هم اثری از آن نیست.توضیح اینکه: بزرگ بنی اسماعیل، شخصی به نام «عمرو بن لحی» بود که ظاهراًبا طایفه «تیمها» جنگ و بر آنها غلبه کرد و زمامدار مکه شد و تمام آنهاموحد و به دین حضرت ابراهیم (ع) گرویدند؛ ولی عمرو بیمار شد و به دستورپزشکان جهت تغییر آب و هوا به شامات( سوریه، مسافرت کرد، و تحت تأثیر مردم آن سامان که بت پرست بودند، بت پرست شده و بت «هبل» را با خود به مکه آورد ومردم را به بت پرستی دعوت نمود، و در نتیجه تمام عربستان بت پرست شدند، به جز اجداد پیامبر اکرم(ص) که همچنان موحد و به دین حضرت ابراهیم(ع) باقی ماندند، و بدین ترتیب پیامبر اکرم(ص) نیز تا پیش از بعثت متدین به دین حضرت ابراهیم(ع) بودند(3) منابع و مآخذ1ـ بحارالانوار،ج16،ص353، روایت38.2ـ قرآن کریم، مبارکه ص، آیه48.3ـ 665 پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبائی(ره)، ص96ـ97به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد