مقاله: نگاهی به زندگانی کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (علیه السلام)
۱۳۹۴/۰۴/۱۰
–
۲۸۰۰ بازدید
نگاهی به زندگانی کریم اهل بیت،آقا امام حسن مجتبی (علیه السلام)
کریم اهل بیت علیهمالسلام
پرسش 1. درباره فضایل امام حسن علیهالسلام و کریم اهلبیت بودن
ایشان توضیح دهید؟
سیره سیاسى امام حسن علیهالسلام
پرسش 2. چرا امام حسن علیهالسلام راه صلح با معاویه و امام حسین
علیهالسلام راه مبارزه و جهاد با یزید را انتخاب کرد؟
زندگانى امام حسن علیهالسلام
پرسش 3. ابعاد زندگانى شخصى امام حسن مجتبى علیهالسلام و دوران
حضور ایشان در زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله و امام على علیهالسلام توضیح
دهید؟
ازدواج امام حسن علیهالسلام
پرسش 4. بسیار شنیده شده که امام حسن مجتبى علیهالسلام
ازدواجها و طلاقهاى متعددى داشته است، آیا این حرف صحت دارد؟ تعداد فرزندان
ایشان چند تن است؟
ازدواج با جعده
پرسش 5. با توجه به علم امامت، چگونه امام حسنمجتبى علیهالسلام
حاضر شد با «جعده» ازدواج کند تا بعد قاتل او شود؟
شهادت امام حسن علیهالسلام
پرسش 6. درباره شهادت مظلومانه امام حسن مجتبى علیهالسلام و
جلوگیرى از دفن ایشان در کنار مرقد شریف پیامبر صلىاللهعلیهوآله توضیح
دهید.
سخنان امام مجتبى علیهالسلام
پرسش 7. بعضى از سخنان حکمتآموز امام حسنمجتبى علیهالسلام و
چند کتاب درباره ابعاد شخصیتى ایشان را بنویسید؟
کریم اهل بیت علیهمالسلام
پرسش
1. درباره فضایل امام حسن علیهالسلام و کریم اهلبیت بودن ایشان توضیح دهید؟
درباره فضایل امام حسن علیهالسلام روایات زیادى از
اهل سنت و علماى شیعه نقل شده است. [1]
بسیارى از روایات حکایتگر علاقه خاص رسول خدا
صلىاللهعلیهوآله به امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام است.
نحوه ابراز محبت آن حضرت ـ مانند پایین آمدن از منبر و بوسیدن آنها و دوباره بر
منبر رفتن ـ نشانگر و جهتدار بودن این اظهار محبت است. [2]
حضرت مىفرمود: «من او را [ یعنى امام حسن
علیهالسلام] دوست دارم و نیز کسى که وى را دوست داشته باشد، دوست دارم». [3]
حضور در «مباهله» در دوران کودکى شاهد صادق این مدعا
است. جایگاه امام حسن علیهالسلام در نگاه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در حدى
است که در خصوص او فرمود: «اگر عقل در مردى مجسم مىشد، همانا حسن بود». [4]
در میان
خصایص برجسته آن حضرت، صفت «کرم» و «کریم بودن» جایگاه خاص خود را دارد؛ به
صورتى که او به کریم اهل بیت علیهمالسلام لقب یافته است. [5]
در این نوشتار نیم نگاهى به چرایى اطلاق این صفت بر
امام حسن علیهالسلام خواهیم داشت.
1. کرم در لغت و اصطلاح
«کرم» در کتابهاى لغت عرب، به معناى جوانمردى،
سخاوت، مهربانى، بخشش، بزرگوارى است. [6] در اصطلاح اهل عرفان
«کرم»، مرتبه سوم از سخا به شمار مىرود که عبارت است از: «انفاق مال به سهولت
و طیب نفس در امور سخت و مقاصد عالى» [7] .
2. کرم از نگاه امام حسن علیهالسلام
در حدیثى از امامحسن علیهالسلام پرسیده شد: «کرم
چیست؟» حضرت پاسخ داد: پیش قدم شدن در بخشش، قبل از درخواست [ سائل
]و طعامدادن در جاى
[خویش]. [8]
3. کریم
با توجه به معناى لغوى و اصطلاحى و نیز تعریف امام
حسن علیهالسلام از «کرم»، مىتوان گفت: کریم، کسى است که به صفت بخشش متصف
باشد؛ یعنى، فردى که مال خویش را با آسانى و آرامش خاطر ـ قبل از درخواست فرد
نیازمند ـ انفاق کرده و مىبخشد.
4. کریم یکى از اسماى الهى
خداوند متعال در آیات متعددى از قرآن، خویش را به
کریم بودن وصف کرده [9] و به حق نیز چنین است؛
زیرا حضرت حق به بهترین وجه و در عالىترین مرتبه، جود و بخشش خویش را ـ چه در
حوزه نیازمندىهاى مادى و چه در ساحت احتیاجات معنوى ـ به مخلوقات ارزانى داشته
است. از آنجا که خداوند سبحان کریم است، کرم و اهل آن را نیز دوست مىدارد؛
چنان که رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهفرمود:
«ان اللّه کریم یحب الکرم» [10] .
5. نشانههاى کریم در منابع اسلامى
براى آنکه انسانها، فرد کریم را بشناسند یا خود را
محک زنند که اهل آن هستند یا خیر، در منابع دینى نشانههاى متعددى براى او ذکر
شده است؛ از جمله: اخلاق نیکو، فرو بردن ناراحتى و خشم، چشمپوشى از مال نو [11] ، تقواى الهى [12] ، عفو [13] ، جود و بخشش [14] ، ابتدا و پیشقدمى در
نیکوکارى [15] ، شکرگزارى [16] ، اجتناب از محارم و
تنزیه از عیوب [17] ، رسیدگى به همسایگان [18] و… .
6. امام حسن
علیهالسلام کریم اهل
بیت
هر چند حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله به کریمترین
فرد بنى آدم و کریمترین اول و آخر خلقت متصف شده است [19] ؛ ولى به دلیل تأسى امام
مجتبى علیهالسلام به رسول گرامى اسلام و نیز متصف شدن به اسماى الهى ـ که خصلت
تمامى معصومان است ـ به کریم اهل بیت مشهور گشته است. نمونههاى ذیل که از
منابع معتبر نقل شده است، به خوبى نشانگر وجود نشانهاى کرم و کریم بودن آن
امام عظیم الشأن است.
6ـ1.
تقواى الهى: بهترین نشان کریم بودن، آن است که آدمى با عمل به واجبات و ترک
محرمات ـ که همان تقواى الهى است ـ جان و روح خویش را فداى جانان کرده و در
واقع به او ببخشاید. امام مجتبى علیهالسلام در بعد تقوا و عبادت الهى، زبانزد
خاص و عام بود. ابن شهر آشوب روایت کرده است: روزى امام حسن علیهالسلام در
خیمه خویش نماز مىگزارد (در منزل «ابوا» در میان مکه و مدینه)؛ ناگاه زن
بادیهنشین بسیار خوشرویى، آن حضرت را دید و عاشق جمال آن حضرت شد و بىتابانه
به خیمه آن حضرت درآمد. آن حضرت چون از نماز فارغ شد، پرسید: چه حاجت دارى؟
گفت: بىتاب تو گردیدهام، شوهر ندارم؛ مىخواهم مرا به وصلت خود شاد گردانى.
حضرت فرمود: دور شو از من و مرا مستوجب عذاب الهى مگردان…! [20]
بنا بر نقل ابن کثیر: امام مجتبى علیهالسلام وقتى در
مسجد النبى، نماز صبح را به جاى مىآورد، در همان جاى نماز خود مىنشست و تا
برآمدن آفتاب به یاد خداى متعال مشغول مىشد… اگر براى نماز وضو مىساخت،
رنگش دگرگون گشت و آنگاه که به نماز مىایستاد، تمام بدنش به لرزه مىافتاد.
هنگامى که مرگ را به یاد مىآورد و یا خبر رستاخیز و صراط به خاطرش مىآمد،
آنچنان گریه مىکرد که از هوش مىرفت و اگر بهشت و دوزخ را یاد مىکرد ـ همچون
کسى که از شدت درد در شرف هلاک است ـ گریه مىکرد و از خداى متعال، بهشت را
مىخواست و از جهنم برائت مىجست. [21]
همچنین فرمود: «من شرم دارم پروردگار را ملاقات کنم؛
در حالى که با پاى پیاده به خانه او نرفته باشم». از این رو بیست بار پیاده به
سفر حج رفت. [22]
6ـ2. عفو و حلم:
یکى از نشانههاى «کریم»
بودن، گذشت و حلم در برابر مشکلات و نامهربانىها است. چنان که خداوند متعال در
اوصاف مردان الهى مىفرماید:«وَ إِذا
مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً » [23] .
امام حسن
علیهالسلام به حق چنین بود؛ پذیرش صلح در برابر معاویه و گردن نهادن به لوازم
آن، بهترین گواه بر حلم آن حضرت به شمار مىرود. [24]
درخصوص حلم آن حضرت نقل کردهاند: «روزى مردى از اهل
شام، بر سر راه آن حضرت آمد و دشنام و ناسزاى بسیار به آن حضرت گفت. آن جناب
پاسخش را نداد تا از سخن خود فارغ شد. آن گاه امام مجتبى علیهالسلام روى مبارک
خویش را به سوى او گرداند و به او سلام کرد. به رویش خندید و فرمود: اى مرد!
گمان مىکنم تو غریبى و گویا بر تو چند امر مشتبه شده است!! اگر از ما خواهشى
کنى، عطا مىکنیم. اگر از ما طلب هدایت و ارشاد کنى، تو را ارشاد مىکنیم. اگر
از ما یارى بطلبى، عطا مىکنیم. اگر گرسنهاى تو را سیر مىکنیم. اگر عریانى تو
را جامه مىپوشانیم. اگر محتاجى بىنیازت مىگردانیم. اگر رانده شدهاى، تو را
پناه مىدهیم. اگر حاجتى دارى، براى تو برمىآوریم. اگر بار خود را بیاورى و به
خانه ما فرود آورى و میهمان ما باشى تا وقت رفتن براى تو بهتر خواهد بود؛ زیرا
که ما خانهاى گشاده داریم و آنچه خواهى نزد ما میسر است. آن مرد، چون سخن حضرت
را شنید، گریست و گفت: «گواهى مىدهم که تویى خلیفه خدا در زمین و خدا بهتر
مىداند که خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد». [25]
در خصوص عفو آن حضرت نیز نقل شده است: غلامش خطایى
کرد که مستوجب توبیخ و تنبیه بود؛ از این رو حضرت دستور داد که او را ادب کنند.
در این هنگام غلام گفت: اى مولاى من «وَ
الْعافِینَ عَنِ النّاسِ » [26] . حضرت فرمود: تو را عفو
کردم. [ سپس] غلام گفت: «وَ اللّهُ
یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ » [27] ؛ امام فرمود: تو آزادى
براى خشنودى خداوند و براى توست دو برابر آنچه که [ پیش از این] به تو مىدادم» [28] .
6ـ3.
رد احسان به بهترین وجه: یکى از نشانهاى کرم و جوانمردى، آن است که اگر
کسى به انسان احسانى کرد ـ حال چه قولى چه عملى، چه گفتارى و چه فعلى ـ وى به
بهترین صورت پاسخ گوى احسان او باشد [29] و امام حسن علیهالسلام
چنین بود. ابن شهر آشوب در
مناقب روایت مىکند: کنیزى با
یک دسته ریحان به آن حضرت سلام کرد. امام حسن علیهالسلام به او فرمود: تو براى
رضاى خدا آزادى. یکى از همراهان براى این کار او را سرزنش کرد! حضرت فرمود: مگر
نشنیدهاى که خداوند متعال مىفرماید: «وَ
إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها » [30] ؛ «و چون به شما درود
گفته شد، شما به [ صورتى] بهتر از آن درود گویید، یا همان را [ در پاسخ
]برگردانید» و چه چیزى
از آزاد کردنش بهتر بود. [31]
ابن شهر آشوب روایت کرده است: روزى امام حسن
علیهالسلام بر جمعى از گدایان گذشت که پاره چند نان خشک بر روى زمین گذاشته و
مىخوردند. چون نظر ایشان بر آن حضرت افتاد، خواستند که حضرت بر سر سفره آنان
میهمان شود. امام مجتبى علیهالسلام از اسب پایین آمد و فرمود: «خداوند،
متکبران را دوست نمىدارد». پس با ایشان نشست و از طعام آنان مقدارى خورد. به
برکت حضرت از غذا هیچ کم نشد. [ در مقابل حضرت] ایشان را به میهمانى خود دعوت
کرد و طعامهاى نیکو براى ایشان حاضر کرد و به خلعتهاى فاخر آنان را مزین
فرمود و ایشان را مرخص کرد. [32]
6ـ4. جود و بخشش:
این نشانه ـ که یکى از
مهمترین و برجستهترین نشانههاى «کریم» بودن است ـ در امام مجتبى علیهالسلام
شهرت دارد. در روایتى آمده است: آن حضرت در طول حیات خویش سه مرتبه و هر بار
نیمى از دارایى خود را ـ که حتى شامل کفش و جوراب نیز مىشد ـ در راه خدا
بخشید. [33]
گفتنى است
این همه بخشش و جود او، براى ثناگویى و مدیحهسرایى یا لذت بردن از جاه و مقام
نبود؛ بلکه تنها براى رضاى خدا و طلب ثواب و پاداش الهى بود؛ از این رو هیچ گاه
به نیازمندى جواب «نه» نداد.
امام علیهالسلام وى در پاسخ کسى که از او پرسید: چرا
هیچ نیازمندى را بدون پاسخ نمىگذارى؛ فرمود: اراده خدا بر این قرار گرفته که
نعمتهاى خویش را به من ارزانى دارد و من نیز عادت کردهام که نعمتهاى الهى را
به مردم ببخشم. پس مىترسم که اگر عادت خویش را قطع و ترک کنم، خداوند نیز مرا
از عادت خود منع فرماید و از فیض نعمتهاى الهى محروم شوم. [34]
نمونههایى از این بخشش:
الف.
روایت شده روزى آن حضرت
در مسجد نماز مىخواند، شنید شخصى در کنار او چنین دعا مىکند: خداوندا! ده
هزار درهم مرا روزى کن، حضرت چون به خانه رسید، ده هزار درهم براى او فرستاد. [35]
ب. روزى امام حسن
علیهالسلام نشسته بود و طعام مىخورد. سگى در پیش او ایستاده بود. حضرت هر
لقمهاى که مىخورد، مقدارى پیش سگ مىانداخت. مردى گفت: اى پسر رسول خدا!
اجازه بده که این سگ را دور کنم. حضرت فرمود: او را رها کن؛ از خدا شرمم مىآید
که جاندارى نظر به طعام من کند و من غذایى به آن ندهم و آن را برانم. [36]
ج. محدثان نقل مىکنند:
مردى نیازمند نزد امام حسن علیهالسلام آمد، حضرت به او فرمود: نیازت را روى
رقعهاى بنویس و براى ما ارسال کن. او نیز چنین کرد. حضرت دو برابر آن را به او
داد. یکى از حاضران به وى گفت: اى فرزند رسول خدا! چرا این نوشته این قدر برکت
داشت؟ حضرت در پاسخ فرمود: برکتش براى ما بیشتر بود؛ زیرا با این عمل، امکانى
براى کار نیک فراهم شد. مگر نمىدانید انجام دادن کار نیک، بدون درخواست مفهوم
ندارد؛ در حالى که اگر پس از درخواست او چیزى مىدادم، در واقع در برابر آبروى
او پرداخت مىکردم. چه بسا او شب را در گیر و در بیم و هراس و امید گذرانده
باشد و نمىداند چه مقدار از نیازش برآورده شده و کامیاب مىگردد یا ناکام
مىماند و در این حال نزد تو مىآید؛ در حالى که لرزه بر اندامش افتاد، و قلبش
ترسناک است. در این حالت اگر نیازش را برآورده کنى، برتر از آن است که از تو
بهره گرفته است. [37]
د. گروهى از انصار، صاحب
باغى بودند که از آن زندگى مىگذراندند. وقتى بر اثر نیاز مجبور به فروش آن
شدند، امام مجتبى علیهالسلام آن را از ایشان به چهارصد هزار درهم خرید. پس از
مدتى آنان دچار چنان تنگنایى شدند که به ناچار دست نیاز به سوى مردم دراز
مىکردند. در این هنگام، حضرت دوباره باغ را بدون هیچ چشم داشت مالى، به ایشان
برگرداند تا دیگر از مردم چیزى نخواهند. [38]
امام مجتبى علیهالسلام همواره مىفرمود: «ما مردمى
هستیم که بخشش فراوانى داریم که همواره امید و آرزو را برآورده مىکنیم». [39] «ما پیش از آنکه کسى از
ما بخواهد، مىبخشیم؛ چون آبروى درخواست کننده را پاس مىداریم». [40]
برآن چه مىگذرد، دل منه که دجله بسى
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت زدست برآید، چون نخل باش کریم
ورت زدست نیاید چو سرو باش آزاد
سیره سیاسى امام حسن علیهالسلام
پرسش
2. چرا امام حسن علیهالسلام راه صلح با معاویه و امام حسین علیهالسلام راه
مبارزه و جهاد با یزید را انتخاب کرد؟
شیعه همواره با مسئله چگونگى توجیه تفاوت عملکرد
امامان معصوم ـ به خصوص امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ـ رو به رو بوده
است. برخى از اهل سنت و مستشرقان ـ که به مبانى کلامى تشیع (مانند عصمت و نور
واحد بودن ائمه علیهمالسلام ) معتقد نیستند ـ گاهى بر عملکرد یک یا هر دو امام
شیعهها خرده مىگیرند و زمینه شبهات و انحرافات ذهنى را فراهم مىآورند. در
این زمینه توجه به نکاتى چند بایسته است.
دیدگاههاى مختلف
درباره عملکرد آن دو امام، سه دیدگاه عمده وجود دارد
که بایستگى توجه به آنها، انکارناپذیر مىنماید:
1ـ1. دیدگاه عصمت مدار
این دیدگاه، محور بحث را عصمت هر دو امام قرار مىدهد
و مىگوید: در «علم کلام شیعه»، با دلیلهاى قطعى نقلى و عقلى، عصمت امام از
گناه، فراموشى و خطا ثابت شده است.
افزون بر این، روایات نشان مىدهد ائمه علیهمالسلام
همگى نور واحدند [41] و ذات و جوهره
عملکردشان، تفاوت ندارد؛ هر چند در ظاهر متفاوت و حتى متناقض بنماید. بنابراین
شیعه باید به دیدگاههاى کلامى و روایىاش پایبند باشد و اگر در مواردى نتوانست
عملکرد امامى را توجیه و یا درستىاش را ـ در مقایسه با عملکرد امام دیگر ـ
اثبات کند؛ علم آن را به خداوند واگذارد و از ورود در این ورطههاى هولناک و
کلام سوز بپرهیزد.
این دیدگاه
اگر چه مبتنى بر مبانى درستى است و مسئله را از موضع برتر و به گونه تعبّدى حل
مىکند؛ ولى اشکالش این است که:
الف. پرسشها و دغدغههاى
ذهنى شیعه را از میان نمىبَرَد؛ پرسشهایى که اگر جواب صحیح براى آنها یافت
نشود، ممکن است در سراسر وجود فرد ریشه دوانده، سرانجام او را به انکار مبانى
کلامى وادار کند.
ب.
شیعه را در مقابل
اشکالات مخالفانى که به این مبانى کلامى اعتقاد ندارند، خلع سلاح مىکند و
احیاناً سبب گستاخى مخالفان و دست اندازى به سایر معتقدات شیعى مىشود.
1ـ2. دیدگاه سطحى نگر
این دیدگاه ـ که معمولاً از سوى دیگران و یا شیعیان
ناآشنا به مبانى اعتقادى شیعه ابراز مىشود ـ چنین است: آنچه ما در ظاهر
مىبینیم، تفاوت عملکرد دو امام علیهالسلام است: یکى صلح را بر مىگزیند و
دیگرى راه جنگ در پیش مىگیرد!! آسانترین راه توجیه تفاوت عملکرد امامان، توجه
به تفاوت شخصیت آنان است. امام حسن علیهالسلام ذاتاً عنصرى صلحجو و آرام به
شمار مىآمد؛ برخلاف امام حسین علیهالسلام که در نظر این گروه، ذاتاً فردى
حماسى، غیور و احیاناً جنگ طلب بود.
روشن است چنین دیدگاهى، با این تحلیل سطحى، نمىتواند
از سوى افراد منصف و آگاه به تاریخ ـ حتى اگر به مبانى کلامى شیعه معتقد نباشند
ـ پذیرفته شود.
1ـ3. دیدگاه تحلیل مدار
این دیدگاه، جواب شبهه را در بررسى دقیق حوادث تاریخى
جست و جو مىکند؛ تحلیلى که بر شناخت زمینهها و بستر وقایع مبتنى است.
طرفداران این دیدگاه ـ هر چند شیعه باشند ـ خود را در مبانى کلامى شیعى، محصور
نمىدانند؛ در جهت فهم درست حوادث و درک عمیق چرایى تفاوت عملکردها مىکوشند و
تنها وقتى تحلیل تاریخى نتواند به پرسشهایشان پاسخ دهد، متعبّدانه به مبانى
کلامى روى مىآورند.
تحلیل
مداران، راههاى مختلفى براى اثبات نظر خود پیمودهاند؛ راههایى که مىتوان
همه آنها را در مقایسه اجمالى زمان امام حسن علیهالسلام و امام حسین
علیهالسلام جاى داد.
1ـ3ـ1. شرایط زمانى امام
حسن
علیه السلام؛ تاریخ نشان
مىدهد که امام حسن علیهالسلام در دوره حکومت کوتاه خود (حدود شش ماه)، با
مشکلاتى فراوان روبه رو بود و گزینهاى جز صلح در برابرش وجود نداشت. بخشى از
مشکلات امام حسن علیهالسلام عبارت است از:
1ـ3ـ1ـ1. مهمترین مشکل آن حضرت،
ناهماهنگى، بىانگیزگى و احیاناً روحیه تمرّد سپاهش بود. در لشکر او عناصر
مختلفى چون غنیمت طلبان، شکّاکان، خوارج و تعداد کمى از شیعیان خالص به چشم
مىخورد. [42] این سپاه، همان مردمانى
بودند که امام على علیهالسلام در روزها و ماههاى پایانى عمر خویش، گاه برفراز
منبر آنان را «یَا أَشْبَاهَ
الرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ» [43] (اى مردنمایان نامرد)
مىخواند و گاه از خداوند مىخواست به جاى آنها، افرادى نیکوتر به وى عنایت
فرماید و به جاى او، زمامدارى ناشایست بر آنان مسلط سازد. [44]
بررسى روانشناسى اجتماعى کوفه و شام در این دوره
نیز، نشان مىدهد که حکومت بر کوفیان رهبرگریز، از حکمرانى بر شامیان، بسیار
دشوارتر بود؛ زیرا اینان قبل از پذیرش اسلام، مردمى به طور نسبى متمدن به شمار
مىآمدند و زندگى در سایه حکومت مقتدر روم را تجربه کرده بودند. از سوى دیگر،
رومیان به ساکنان شام، ستم بسیار روا مىداشتند و به بهانههاى گوناگون، آنان
را تحت فشارهاى مختلف فرهنگى، دینى و اقتصادى قرار مىدادند و مالیاتهاى متنوع
بر آنها تحمیل مىکردند.
ورود اسلام در این منطقه، با نام افرادى از بنىامیه
(چون یزیدبن ابوسفیان و برادرش معاویه) همراه بود. سپاه اسلام فشارهاى رومیان
از مردم شام را برداشت. کار به جایى رسید که آنان، بنىامیه را فرشته نجات خود
مىدانستند و ضمن شناخت بسیار سطحى از اسلام، براى هر گونه فداکارى زیر پرچم
آنها آماده بودند. همین عامل توانست بنىامیه را در دو شاخه سفیانى و مروانى،
تا حدود یک قرن بر سراسر مملکت اسلامى مسلّط سازد.
گروهى معتقدند: حتى اگر امام على علیهالسلام به
شهادت نمىرسید، نمىتوانست در برابر این سپاه کارى انجام دهد؛ در حالى که
موقعیت امام حسن علیهالسلام بسیار دشوارتر از پدرش بود. در دیدگاه مردم آن
زمان، امام حسن علیهالسلام از ویژگىهاى پدرش (نخستین مسلمان، فداکارترین یار
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و شایستهترین فرد براى فرمانروایى)، بىبهره
بود!! از سوى دیگر، جوانتر بودن آن حضرت از معاویه، بهانهاى شده بود تا
معاویه خود را داراى خبرگى و تجربه و امام علیهالسلام را در امور کشوردارى،
خام و بىتجربه معرفى کند. [45]
با این همه، امام در جهت احقاق حق خود، سپاهى آراست و
به مقابله با معاویه روى آورد. سپاه وى حدود یک پنجم سپاه شصت هزار نفرى معاویه
بود [46] و از نظر روحیه، وضعیتى
نامساعد داشت. خیانت فرماندهان، بىانگیزگى سربازان و ناهماهنگى آنها، سپاه را
چنان سست و ناکارآمد ساخته بود که نیروهاى حضرت، آماده بودند براى نجات خویش و
عدم رویارویى با لشکر شام، امام علیهالسلام را دستگیر کنند و به معاویه تحویل
دهند!! [47]
1ـ3ـ1ـ2. معاویه شخصیتى عجیب است
و در تاریخ اسلام، کمتر مىتوان برایش همانندى یافت؛ به گونهاى که اعراب وى را
یکى از چهار نابغه عرب معرفى مىکنند! او فرزند ابوسفیان است که در کنار پدرش،
تا واپسین لحظات، در مقابل اسلام مقاومت کرد و حتى وقتى پدرش به ظاهر اسلام
آورد، به سرزنش وى پرداخت! به زودى هوش سیاسىاش به یارى وى شتافت و دریافت
تنها از راه پذیرش اسلام، مىتواند پیشرفت کند. پس از رحلت پیامبر اکرم
صلىاللهعلیهوآله، حکومت جدید براى استفاده از توانایىهاى خاندان بنىامیه
و مصون ماندن از توطئههاى آنها، یزید و معاویه (فرزندان ابوسفیان) را در رأس
سپاهى به شام فرستاد. در سال هیجدهم هجرى، معاویه پس از مرگ برادرش یزید، حاکم
دمشق شد و با روحیه جاهطلبى خود، به سرعت به سمت تسلّط بر جهان اسلام به حرکت
درآمد.
کشته شدن عثمان، فرصتى طلایى بود تا معاویه بلندترین
گامها را به سوى اهدافش بردارد. بنابراین، با بهانه قرادادن وجود قاتلان عثمان
در سپاه امام على علیهالسلام و ادعاى خونخواهى عثمان، مشروعیت حکومت حضرت را
با پرسش روبه رو ساخت! به عنوان امیر شام، سپاهى در مقابل امام علیهالسلام
آراست و تا واپسین لحظات عمر آن حضرت، مهمترین مشکل و دغدغه وى به شمار
مىآمد.
خبر شهادت امام على علیهالسلام، بهترین خبرى بود که
معاویه مىتوانست در همه عمرش شنیده باشد. با این رویداد، مهمترین مشکل وى در
راه رسیدن به خلافت مسلمانان از میان رفت. معاویه که در این زمان، علاوه بر هوش
فراوان، از تجربه بیست ساله امارت بر شام و تجربه پنج ساله مقابله با بزرگترین
شخصیت زمان خود بهره مىبرد، به سرعت سپاهى شصت هزار نفرى گردآورد و در برابر
امام حسن علیهالسلام قرار داد.
البته او این سپاه را براى اِعمال فشار بیشتر بر امام
علیهالسلام و کشاندن کوفیان به صلح سامان داده بود. از این رو از همان آغاز
نداى صلحطلبى سر داد! [48] معاویه در پى پیروزى
بود؛ ولى بیشتر به پیروزى صلحآمیز مىاندیشید؛ زیرا نبرد با امام حسن
علیهالسلام سبط اکبر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و پیروزى قهرآمیز بر وى،
حکومت او را با بحران مشروعیت و معاویه را با نفرت مسلمانان روبهرو مىساخت؛
به ویژه اگر امام علیهالسلام در این جنگ به شهادت مىرسید. [49] بنابراین تنها راه نجات
معاویه، پیروزى صلحآمیز بود. او براى رسیدن به این صلح، انواع راهها و
نیرنگها را آزمود. تطمیع و خریدن فرماندهان سپاه امام علیهالسلام شایعه
پراکنى در لشکر کوفه و تضعیف روحیه آنها، تنها بخشى از برنامههاى معاویه در
این مقطع زمانى به شمار مىآمد. نقشههاى حساب شده وى، کار را به جایى رساند که
بسیارى از نیروهاى امام حسن علیهالسلام، به معاویه نامه نوشتند و براى به
شهادت رساندن یا دستگیر کردن آن حضرت، داوطلب شدند. معاویه، به منظور تضعیف
روحیه امام علیهالسلامو سپاه کوفه، این نامهها را نزد حضرت فرستاد. [50] در پى این دسیسهها،
معاویه برگهاى سفید امضا کرد و به عنوان صلحنامه نزد امام حسن علیهالسلام
فرستاد تا آن حضرت خود هر شرطى صلاح مىداند، در آن بگنجاند. [51]
در این موقعیت، حضرت بین دو گزینه جنگ و صلح قرار
گرفت. اگر گزینه جنگ را انتخاب مىکرد، احتمال پیروزى بر معاویه با این سپاه
اندک، ناهماهنگ، بىروحیه و خائن در حد صفر بود و به اسارت یا شهادت امام
علیهالسلاممىانجامید. در صورت اسارت، معاویه بر آن حضرت منّت مىنهاد و او را
در نظر مردم رهین منت خود مىساخت. بىتردید این امر به خوارى امام
علیهالسلاممىانجامید؛ به ویژه اگر آن حضرت به وسیله سپاه خود اسیر و به
معاویه تحویل داده مىشد!! چنانچه امام علیهالسلام به شهادت مىرسید، معاویه
به قلع و قمع شیعیان مىپرداخت و هستههاى اولیه شیعه را در سراسر جهان اسلام
نابود مىساخت. در این موقعیت، انتخاب صلح، عاقلانهترین کار به شمار مىآمد.
از سوى دیگر، عدم انتخاب صلح، چهرهاى جنگطلب و خشن
از امام علیهالسلامارائه مىداد؛ چهرهاى که شکست وى، هیچ دستاورد مثبتى به
ارمغان نمىآورد و مردم ریخته شدن خونش را نتیجه طبیعى خشونتش مىدانستند!!
اهمیت این انتخاب، هنگامى روشن مىشود که توجه کنیم
امام علیهالسلام مىتوانست با گنجاندن شرایط اساسىاى چون لزوم حفظ جان خویش و
شیعیان و موروثى نشدن حکومت در خاندان بنىامیه [52] ، برگ برنده سیاسى را در
اختیار گیرد. البته معاویه به این شرایط عمل نکرد؛ ولى امام علیهالسلام بدین
طریق پیروزىاى دیگر به دست آورد و توانست چهره به ظاهر صلح طلب، مسالمت جو و
متظاهر به اسلام معاویه را رسوا سازد.
1ـ3ـ2. شرایط زمانى امام
حسین
علیه السلام؛ بهترین شاهد بر
درستى موضعگیرى امام حسن علیهالسلام و یکسانى رفتار امامان علیهمالسلام در
شرایط مساوى؛ ادامه روش امام حسن علیهالسلام توسط امام حسین علیهالسلام در
مدت ده سال است که با معاویه هم زمان بود. با تغییر شرایط و شروع دوره حکومت
یزید، عللى که امام حسن علیهالسلام را به صلح کشانید، موجود نبود. به طور کلى،
از نظر تاریخى، شرایطى که امام علیهالسلام را به قیام علیه یزید واداشت، در دو
بخش آمادگى مردم کوفه و شخصیت یزید قابل بررسى است.
1ـ3ـ2ـ1. آمادگى مردم کوفه؛
هنگام مرگ معاویه در نیمه رجب سال 60ه. کوفه دوره بیست ساله حکومت امویان را
تجربه کرده بود؛ دورهاى که از سویى مرکزیت را از کوفه به شام منتقل کرده و روح
متعصب کوفیان را آزرده بود. از سوى دیگر، فشار بىحد امویان و حاکمان منصوب از
سوى آنان، کوفیان را در رنج افکنده بود. در این موقعیت، مردم از کوتاهىهاى خود
در برابر حضرت على علیهالسلامتأسف مىخوردند. شهر منتظر جرقهاى بود تا در این
جامعه سرکوب شده، شرر افکند و آنان را به انقلابى عظیم وادارد.
این جرقه همان مرگ معاویه بود. پس از این رخداد،
کوفیان ـ به ویژه نسل جوان آنان که دوره حکومت حضرت على علیهالسلام را تجربه
نکرده و نیکویىهاى آن را از زبان پدران خود شنیده بودند ـ در صدد جبران
گذشتهها برآمدند.
اندکى پس از شنیدن خبر مرگ معاویه، کوفیان زمزمه قیام
سردادند؛ اما شرط اصلى قیام، داشتن رهبرى مقبول و مشروع بود. بر این اساس، به
امام حسین علیهالسلام روى آوردند [53] و سیل نامههاى خود را
به سوى آن حضرت گسیل داشتند.
امام علیهالسلام در این زمینه، براى فرار از بیعت با
یزید، مدینه را ترک گفته و به مکه پناه برده بود. آن بزرگوار، با دریافت
نامههاى کوفیان، در پى بررسى اوضاع برآمد و بدین منظور، پسر عمویش مسلم بن
عقیل را به آن سامان فرستاد.
باید به این واقعیت تأکید کرد که امام علیهالسلام،
براى فرار از بیعت از مدینه خارج شد، نه براى شروع قیام؛ زیرا در آن زمان، هنوز
نامههاى کوفیان را دریافت نکرده بود.
با رسیدن خبر برآورد مثبت مسلم از آمادگى کوفیان،
امام علیهالسلام تصمیم گرفت به سوى آن سامان حرکت کند. آنچه سبب شد امام حسین
علیهالسلام در عملى ساختن این تصمیم شتاب ورزد، دریافت خبر حضور مأموران یزید
در مکه بود؛ مأمورانى که لباس احرام به تن داشتند و در پى فرصتى مىگشتند تا
حضرت را به شهادت رسانند!! امام علیهالسلام عمره مفرده به جا آورد و قبل از
فرا رسیدن زمان اَعمال حج، از مکه به سمت کوفه روان شد. [54]
حضرت بر آن بود، به کمک کوفیانِ آماده، هسته قیام
علیه حکومت مرکزى شام را بنیان نَهَد و پس از آن، حکومتى فراگیر پدید آورد.
آنچه این فرضیه را تأیید مىکند، سخنان امامحسین علیهالسلام در این مرحله
است. آن حضرت امر به معروف و نهى از منکر را عامل اصلى حرکت خویش و عمل به سیره
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و حضرتعلى علیهالسلام [55] را هدف خود خواند. روشن
است مقصود از سیره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و حضرت على علیهالسلام،
سیره حکومتى آن بزرگواران است؛ نه سیره فردىشان. اگر منظور سیره فردى بود،
باید در کنار آن دو، به سیره برادرش امام حسن علیهالسلام ـ که به علت کوتاهى
مدت حکومتش نتوانست سیره حکومتى ماندگارى داشته باشد ـ نیز اشاره مىکرد.
همچنین پیوستن بسیارى از مردم مکه و آبادىهاى مسیر حرکت حضرت به کاروان او،
نشان مىدهد آنان، حرکت امام علیهالسلام را حرکتى براى تشکیل حکومت
مىدانستند.
اوضاع و شرایط زمانى خروج امام علیهالسلام از مکه
نیز، تشکیل حکومت در پرتو آمادگى مردم را امرى ممکن مىنمایاند؛ زیرا:
الف. به علت مرگ معاویه و
جوانى و ناپختگى یزید، حکومت شام در ضعف قرار داشت.
ب. شخصیت امام حسین علیهالسلام ـ در تقابل با
شخصیت یزید ـ مىتوانست نیروهاى بسیارى را به سوى حضرت جذب کند.
ج. حکومت کوفه در این زمان، به وسیله عنصرى ضعیف
و آرامش طلب، به نام نعمان بن بشیر اداره مىشد که غلبه بر او، در صورت حضور
امام علیهالسلام در کوفه بسیار آسان مىنمود.
د. مردم رنج کشیده و متعصب کوفه ـ که علاوه بر از
دست دادن مرکزیت حکومت، ستم فراوانى از حکومت شام تحمل کرده بودند ـ با انگیزه
نیرومند، کنار امام علیهالسلامقرار مىگرفتند و حاضر بودند براى پیروزى بر
حکومت مرکزى شام، فداکارى کنند. بنابراین کافى بود امام حسین علیهالسلام به
کوفه برسد و رهبرى این جمعیت پرشور را برعهده گیرد. در آن صورت، به راحتى بر
نعمان و اطرافیانش چیره مىشد؛ زمام امور را در دست مىگرفت و مىتوانست
جبههاى نیرومند علیه شام تشکیل دهد. بدیهى است در این هنگام مردم حجاز، یمن و
ایران، به مقایسه امام علیهالسلامو یزید روى مىآوردند و اگر بىطرفى را بر
نمىگزیدند، به یارى امام علیهالسلام مىشتافتند. امام علیهالسلام مىتوانست
به کمک این نیروهاى پرانگیزه، سپاه متزلزل شام را شکست دهد و حکومت سراسر جهان
اسلام را به دست آورد.
بنابراین، حرکت امام علیهالسلام از مکه به سمت کوفه،
با هدف قیام علیه یزید، کاملاً معقول و با امکان پیروزى فراوان مىنماید. آنچه
این تدابیر را ناکارآمد ساخت، استفاده از عامل کاملاً غیر منتظرهاى به نام
عبیداللّه بن زیاد بود. در نظر نگرفتن این عامل از سوى امام علیهالسلام نیز
کاملاً طبیعى است؛ زیرا روابط عبیداللّه و یزید در آن هنگام تیره بود و بسیار
بعید بود یزید وى را حاکم کوفه سازد. روابط آنها چنان تیره بود که یزید قصد
داشت، عبیداللّه را از حکومت بصره نیز عزل کند. سرجون مسیحى، مشاور یزید، با
تیزبینى ویژه خویش، قابلیتهاى او را یادآور شد و روابط آنها را اصلاح کرد. [56]
بىتردید در نظر نگرفتن عامل غیر منتظرهاى که ممکن
است در روند یک حرکت خلل پدید آورد، هرگز معقولیت آن حرکت را زیر سؤال نمىبرد.
شبههاى که مخالفان را به غیر عقلانى پنداشتن حرکت
امام علیهالسلام واداشته، عدم توجّه حضرت به سابقه خیانت کوفیان به پدر و
برادرش و پند ناصحانى چون عبداللّه بن عباس است که این پیشینه را یادآور شدند. [57]
در پاسخ بدین شبهه باید گفت: روحیه نظام ناپذیرى،
دنیاطلبى و تغییر کوفیان در زمان امام على علیهالسلام و امام حسن علیهالسلام
تا حدى در زمان امام حسین علیهالسلامانکارناپذیر است؛ ولى باید دانست این
زمان، با عصر دو امام پیشین متفاوت بود؛ زیرا:
الف. نسلى جدید، متعصب و
غیرتمند در کوفه وجود داشت که از عملکرد منفى پیشینیان خود، به شدت انتقاد
مىکرد و مشتاقانه به جبران اشتباه آنان مىاندیشید. البته انگیزه این نسل، به
طور کامل مذهبى نبود و بیشتر در روح تعصب گراى آنان ریشه داشت؛ اما به هر حال
مىتوانست حضرت را در سرنگونى حکومت مرکزى یارى دهد.
ب. این مردم، دوره
نکبتبار حکومت بنىامیه را پشت سرگذاشته بودند. این عامل مىتوانست انگیزه
آنها را دو چندان سازد.
ج. رهبرى کوفیان در دست
شیعیانى چون سلیمان بن صرد خزاعى بود که در صورت پیروزى، مىتوانست تمام ارکان
حکومتى کوفه را زیر سلطه خویش در آورد.
د.
جامعه کوفه چنان بود که اگر تعدادى نیروى فعال، جوّ آن را در دست مىگرفتند،
مىتوانستند نیروهاى کم انگیزه و حتى بىتفاوت را تحت تأثیر قرار داده و جذب
کنند.
بنابراین، امام علیهالسلام مىتوانست با ورود به
کوفه، رهبرى نیروهاى فعّال و تأثیر گذار شیعه را به عهده گیرد؛ به یارى آنها
امور را سامان دهد و نیروهاى دیگر را به سوى خود جذب کند.
ناگفته نماند که با وجود تمام تطمیعها و تهدیدهاى
عبیدالله، براى واداشتن مردم به جنگ با امام حسین علیهالسلام، تنها توانست
سپاهى سى هزار نفرى تشکیل دهد. [58] این سپاه نصف سپاهى بود
که چند سال بعد، از سوى همین مردم با هدفخونخواهى از قاتلان امام حسین
علیهالسلام، گرد مختار حلقه زدند و در مقابل بنىامیه ایستادند. [59]
1ـ3ـ2ـ2. شخصیت یزید، از نظر
سیاسى و دینى و عملکرد، با پدرش معاویه قابل مقایسه نبود؛ زیرا در بعد سیاسى از
تجربه پدرش بىبهره بود و سراسر عمر کوتاهش در شکار و بزم سپرى شده بود. در
بُعد دینى نیز او نمىتوانست مانند پدرش، خود را از اصحاب پیامبر اکرم
صلىاللهعلیهوآله معرفى کرده، کاتب وحى و خال المؤمنین (دایى مؤمنان) [60] بخواند و حرمتى معنوى
براى خویش پدید آورد. افزون بر این، یزید از آغاز جوانى، عنصرى هتاک، هرزه، سگ
باز، باده گسار و فاسق شناخته شده بود؛ چنان که امام حسین علیهالسلام در
نامهاى به معاویه، بعضى از این نکات را به وى گوشزد کرد و او را از تلاش در
جهت ولایت عهدى یزید بازداشت.
عملکرد یزید نیز از آغاز نشان مىداد که نمىتواند در
حد یک زمامدار کاردان ظاهر شود. با آنکه پدرش در واپسین لحظات زندگى، او را از
درگیرى با شخصیتى مانند امام حسین علیهالسلام برحذر داشته بود؛ او مغرورانه در
پى گرفتن بیعت از آن حضرت برآمد و وى را به قتل تهدید کرد!
بدیهى است،
شخصیت بزرگوار و عزتمندى مانند امام حسین علیهالسلام ـ که حتى سکوت در برابر
معاویه را جایز نمىدانست و از عدم قیام علیه او به خدا پناه مىبرد ـ
نمىتواند در برابر این عنصر هتّاک ـ که دین جد بزرگوارش را بازیچه خویش قرار
داده و به نام آن حضرت صلىاللهعلیهوآله بر مردم حکم مىراند ـ ساکت نشیند.
بنابراین، با شنیدن خبر به حکومت رسیدن یزید، سوگمندانه فرمود:
«و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید» [61] ؛ «وقتى امت حاکمى چون
یزید یافته، باید با اسلام خداحافظى کرد».
آرى با توجه به این حقایق، مىتوان نتیجه گرفت: حتى
در صورت عدم فشار یزید براى بیعت و نیز عدم تهدید امام حسین علیهالسلام به
قتل، آن حضرت از هر فرصت کوچکى براى قیام علیه این عنصر ناشایست ـ که کیان
اسلام را با خطر روبهور ساخته بود و مصلحتى فراتر از قیام علیه او تصوّر
نمىشد ـ بهره مىگرفت.
زندگانى امام حسن علیهالسلام
پرسش
3. ابعاد زندگانى شخصى امام حسن مجتبى علیهالسلام و دوران حضور ایشان در زمان
پیامبر صلىاللهعلیهوآله و امام على علیهالسلام توضیح دهید؟
یک. تولّد
در نیمه ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت، اولین ثمره
نبوت و امامت، مدینه را نور باران کرد و کانون امامت و ولایت را درخششى دیگر
بخشید. ولادت امام حسن علیهالسلام، بالاترین مژده به پیامبر خدا
صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام و فاطمه زهرا علیهاالسلامبود. خَلق و
خُلق او از عنایتهاى بىشمار خداوند کریم بر امت اسلامى بود.
1ـ1.
نامگذارى سبط اکبر پیامبر
بعد از تولد امام مجتبى علیهالسلام، رسول خدا
صلىاللهعلیهوآله در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند؛ آن گاه از
امیرمؤمنان علیهالسلام پرسید: «چه نامى بر فرزندت نهادهاى»؟ آن حضرت پاسخ
داد: «در نام گذارى بر شما پیشى نمىگیرم».
پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: «من هم در نام
گذارى او، بر پروردگارم پیشى نمىگیرم». جبرئیل علیهالسلام بر رسول خدا
صلىاللهعلیهوآله نازل شد و درود و سلام پروردگار را به او ابلاغ کرد و ضمن
تبریک و تهنیت میلاد فرزندش، گفت: «خداوند به تو فرمان مىدهد که نام فرزند
هارون را بر روى فرزندت بگذار». پرسید: «نام او چه بوده است»؟ جبرئیل پاسخ داد:
«شُبَّر». حضرت فرمود: «اما زبان من عربى است». جبرئیل گفت: نامش را «حسن»
بگذار [62] .
ابن اثیر مىگوید: «حسن» نامى است که در عرب جاهلیت،
تا آن روز سابقه نداشت و کسى آن را نمىشناخت [63] .
1ـ2. القاب و کنیه آن حضرت
فرزند پیامبر صلىاللهعلیهوآله را با لقبهایى چون
امام دوم، ریحانه رسول خدا، زکى، سبط اول، سید، طیّب، مصلح و… مىشناختند. آن
حضرت از شدت علاقه به این مولود مبارک، او را «ابومحمد» نامید و با همین کنیه
او را صدا مىزد [64] .
انس بن مالک درباره امام مجتبى علیهالسلام مىگوید:
«هیچ کس از حسن علیهالسلام به پیامبر صلىاللهعلیهوآله شبیهتر نبود» [65] .
پیامبر اسلام در روز هفتم تولد امام مجتبى
علیهالسلام برایش گوسفندى عقیقه کرد و نیز در همین روز به دستور ایشان، فرزندش
حسن علیهالسلامرا ختنه کردند تا به این سنت الهى، جامه عمل بپوشانند و به
عنوان سیره عملى پیامبر صلىاللهعلیهوآله باقى بماند.
دو. دوران
کودکى و زمان پیامبر
حضرت حسن علیهالسلام هفت سال و شش ماه از عمر شریف
خود را در کنار جدش رسول خدا و در دامان پر مهر او سپرى کرد. علاقه رسول اکرم
صلىاللهعلیهوآله به این کودک و برادرش حسین علیهالسلام، بیش از حد بود.
عایشه در روایتى چنین نقل مىکند: «پیامبر صلىاللهعلیهوآله امام حسن
علیهالسلام را مىگرفت و به سینه مىچسباند، سپس مىفرمود: خدایا!این پسر من
است و من او را دوست مىدارم؛ تو هم او را و هر کس را که دوستدار او است، دوست
بدار» [66] .
در حدیثى پیامبر صلىاللهعلیهوآله درباره امام حسن
علیهالسلام مىفرماید: «انه ریحانتى
من الدنیا و ان ابنى هذا سید» [67] ؛ «او گل خوشبوى من از
دنیا است و این پسرم سید و آقا است» و نیز:
«حسن منى و أنا منه احب الله من احبه» [68] ؛ «حسن از من است و من
از او، خداوند دوستدار او را دوست بدارد».
زمخشرى در کتاب
ربیع الابرار مىگوید: روزى
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله، حسن علیهالسلام را در بر گرفت و بوسید و روى
زانوى راست خود نشاند. سپس فرمود: «اما
ابنى هذا فنحلته خُلقى و هَیبتى»؛ «به این پسرم، اخلاق و هیبت خود را
بخشیدم.» آن گاه حسین علیهالسلام را در بر گرفت و بوسید و روى زانوى خود نشاند
و فرمود: «نَحْلتُه شجاعَتى وَ جُودى» [69] ؛ «به او شجاعت و سخاوت
خود را عطا کردم».
استعداد فوق العاده امام حسن علیهالسلام
حسن بن على علیهالسلام هفت ساله بود و در مجلس رسول
خدا صلىاللهعلیهوآله حضور مىیافت. آنچه را به آن حضرت وحى مىشد، مىشنید
و آن را حفظ مىکرد و براى مادرش فاطمه علیهاالسلام بازگو مىکرد. هنگامى که
حضرت على علیهالسلامبه منزل مىآمد، آن علوم را از فاطمه علیهاالسلام مىشنید
و چون از آن بانوى بزرگ مىپرسید: «از کجا این علوم را فراگرفتهاى»؟ پاسخ
مىداد: «از فرزندت حسن علیهالسلام» [70] .