خانه » همه » مذهبی » مقایسه دین با رفتارهای کورش کبیر

مقایسه دین با رفتارهای کورش کبیر


مقایسه دین با رفتارهای کورش کبیر

۱۳۹۳/۰۷/۰۶


۸۸۲ بازدید

مقایسه پیامبرخدا با کوروش کبیر ، درست است وچه جوابی برای همچین افرادی باید داد؟

این گونه مقایسه ها در حقیقت ترفندی برای کنار زدن اعتقاد مردم به اسلامگرایی و کمرنگ نمودن آن و ایجاد انگیزشی واهی به نام حسّ میهن پرستی باستانی به جای روابط گرم اجتماعی سیاسی اسلام است. تا به این وسیله ایرانیان را بر ضدّ اسلام بشورانند.

1ـ این ادّعا که کوروش ممالک را بدون جنگ فتح می کرده است، یک ادّعای گزافه و بدون هیچ استنادی است.
به مقاله ای درباره ی کوروش دقّت فرمایید.
« کوروش در زمان جوانی تصمیم می گیرد که قوم پارس را متحد کند تا بتواند بر علیه آستیاگ وارد جنگ شود. هارپاک که از درباریان و خویشاوندان آستیاگ بود در این راه کمک زیادی به کوروش کرد و درنهایت آستیاگ پس از 35 سال پادشاهی سرنگون می شود. ولی کوروش او را نکشت و نزد خود نگاه داشت. کوروش تعدادی از مغان مادی را کشت ، چون مخالف او بودند. او توانست اکباتان یا هگمتانه (همدان امروزی) پایتخت دولت ماد را تصرف کند. کوروش در سال 555 ( پ. م ) دژ مادی را تسخیر کرد که تاریخ نگاران یونانی آن را به نام پاسارگاد نوشته اند. نام دیگر پاسارگاد مشهد مرغاب است چون شهر پاسارگاد بر روی دشت مرغاب ساخته شده بود.
ـ مبارزه کوروش با پادشاه کشور لیدیه
با تسخیر هگمتانه در سال 559 (پ . م ) پادشاهی کوروش آغاز می شود. سپس کوروش با کروزوس پادشاه کشور لیدی (لیدیه) جنگید و او را شکست داد. او سرانجام توانست شهر سارد طلایی را تصرف نماید. با تسخیر لیدیه کشورهای ایران و یونان هم مرز شدند. چون کشور لیدیه در آسیای صغیر قرار داشت. کوروش کروزوس را اسیر کرد و به همراه خود به ایران آورد و یک پارسی به نام تابالوس را به فرمانروایی سارد گماشت. او برای اینکه اعتماد خود را به اهالی لیدیه نشان دهد یکی از نزدیکان سابق کروزوس بنام پاکتیاس را مسئول اداره امور مالی و حفظ خزاین نمود. ولی پاکتیاس تصمیم گرفت با خراینی که کوروش به او سپرده بود ، لشکری فراهم آورد و پارسی ها شکست دهد. بنابراین سر به شورش برداشت و شهر اراک را محاصره نمود. کوروش یک سردار مادی بنام مازارس را برای برقراری نظم و دستگیری پاکتیاس به سارد فرستاد که در نتیجه پاکتیاس دسگیر شد و دوباره نظم به سارد بازگشت.
بعد از این واقعه کوروش مشغول رفع اغتشاش از فرنگیه و کاریه شد. هر دوی این کشورها در ناحیه آسیای صغیر قرار داشتند.
ـ حمله کوروش به ارمنستان
کوروش به فکر حمله به ارمنستان افتاد ، چون پادشاه ارامنه به دولت ماد خراج و مالیات پرداخت نمی کرد و قشون و سرباز به کمک مادها نمی فرستاد. بنابراین کوروش به بهانه ی شکار با چند سواره نظام وارد قلمروی ارمنستان شد و به کیاکسار حاکم مادها گفت که شما سپاهی را گرد آورید و در نزدیکی مرز ارمنستان نگه دارید تا من هرگاه موقعیت را مناسب تشخیص دادم سپاه شما به ارمنستان بتازد. کیاکسار نیز چنین کرد و در نتیجه کوروش به راحتی توانست ارمنستان را تصرف نماید.
انگیزه جنگ کوروش با کلدانی ها به علت حمله آنها به ارمنستان و دزدی و تاراجی بود که کلدانی ها انجام می دادند. البته انجام این کار از سوی کلدانی ها به علت تنگدستی و نداشتن زمین کشاورزی مناسب بود. پس از درخواست صلح از طرف کلدانی ها ، کوروش یک تفاهم نامه صلح بین آنها و پادشاه ارمنستان به امضا رسانید. بر طبق آن پادشاه ارمنستان پذیرفت که زمین کشاورزی مناسبی را به کلدانی ها بدهد و در مقابل آنها تعهد کردند که اجازه چرای دامهای ارمنی را در چراگاههای خود بدهند و دیگر دست از چپاول و دزدی اموال ارمنی ها بردارند.
ـ یورش کورش به آشور و بابل
بابل در آن زمان شهری بسیار زیبا و ثروتمند بود و برابر نوشته های هرودوت و دیگر تاریخ نگاران یونان باستان ، دارای دژهای بسیار استواری بود که در پیرامون رودخانه فرات ساخته شده بودند. مردم بابل در آن زمان بیشتر از راه بازرگانی روزگار می گذراندند و باورهای ویژه ای به خدایان داشتند. بیشتر مردم بابل به قدرت ساحری و جادوگری کاهنان معبدها و بت پرستی اعتقاد داشتند.
حمله کوروش به بابل و آشور در سال 539 (پ .م ) رویداد ، گویا به انگیزه قتل پسر یکی از درباریان بابلی بنام گبربایس بود که به کوروش پناهنده شد و دژ خود به همراه غذای فراوان در اختیار کوروش و سپاهیانش قرار داد. در مقابل از کوروش خواست که به بابل حمله کند و پادشاه آنجا را از بین ببرد ، چون او پسرش را کشته بود. از آن گذشته کوروش هواداران زیادی در بابل داشت که او را ترغیب به تسخیر آن شهر می کردند. نتیجه جنگ کوروش و پادشاه بابل ، شکست بابل بود. با این پیروزی کوروش مهمترین کشور همسایه ایران را در اختیار گرفت و بیانیه حقوق بشر خود را که تضمین کننده آزادی در دین ، عقیده و محل زندگی بود ، صادر نمود.
ـ چیرگی ایران بر فنیقیه و فلسطین
پس از تسخیر بابل ، کشور کلده با شهرهای کهن سومر و اکد و کلیه مستعمرات کشور سابق بابل جز ایران گردید. از جمله این کشورها فنیقیه بود. فنیقی ها مردمی بودند سامی نژاد ، که در حدود2500 سال پیش از زایش مسیح از عربستان سر بر آوردند و بعدها بین دریای مغرب (مدیترانه) و کوه های جبل لبنان خانه گزیدند. فنیقی ها میگفتند که وطن اصلی آنها کرانه های خلیج فارس بوده است. آنها همچنین خودشان را کنعانیان می نامیدند. فنیقیه عربی شده نامی است که یونانی ها به این کشور داده اند وبه معنی الهه آفتاب سرخ است. کیش آنها شرک و بت پرستی بوده است. فنیقی ها چون بین بابل و مصر قرار داشتند ، از هر دو تمدن تاثیر گرفته اند. آنها دارای بازرگانی بسیار گسترده ای بودند که از غرب تا جزایر انگلستان و از شرق تا ناحیه بغاز مالاگا در نزدیکی هندوچین را شامل می شده است. آنها همچین در آفریقای جنوبی هم دارای مستعمراتی بودند. فنیقی ها نخست پیرو کشور مصر بودند سپس در سده 8 (پ. م ) تحت سلطه آشوری ها و در اوایل سده 6 (پ. م ) به تصرف بابلی ها درآمدند. پس از فتح بابل بدست کوروش آنها جزو کشور ایران گردیدند. اختراع رنگ ارغوانی یا یافتن جانوری که این رنگ از آن گرفته می شود (احتمالا ماهی مرکب) ، اخراع شیشه و اختراع الفبا را به فنیقی ها نسبت می دهند. برخی از دانشمندان غربی بر این باورند که الفبای لاتین از خط عبری گرفته شده است و در کشورهای اروپایی گسترش پیدا کرده است. »
نتیجه:
اگر این کارهایی که جناب کوروش برای تصرّف کشورها کرده، اسمش جنگ نیست پس چیست؟ در اینکه کوروش به کشورها حمله می نمود از نظر تاریخی شکّی در آن نیست. این در حالی است که تمام جنگهای رسول خدا صلی الله علیه و آله یا جنگ دفاعی بوده یا مقابله به مثل بوده است. حتّی یک مورد هم برای کشور گشایی به جایی حمله نداشته اند. ابوبکر و عمر و عثمان، دست به کشور گشایی زده اند. امّا رفتار آنها ربطی به اسلام ندارد. چون این سه نفر، دشمنان اهل بیت علیهم السلام اند. اسلام آنها نیز ربطی به اسلام حقیقی ندارد. اینها قبل از آنکه به ایران و جاهای دیگر حمله کنند، به خود خانه اهل بیت علیهم السلام حمله نموده و آن را آتش زدند.
طبق گزارشات تاریخی، کوروش حمله می کرد، لشکریان کشورهای دیگر را شکست می داد و شهرها را تسخیر می نمود و با مردم مهربانی می کرد. کوروش هر جا را تصرّف می کرد آنجا می شد جزئی از کشورش؛ لذا معنی نداشت که اموال آن مملکت را به جای دیگری انتقال دهد. این منطق جنگ است. کدام فرمانده لشکری اموال باقی مانده ی لشکر دشمن را می برد تحویل خود دشمن می دهد؟!!!
2 – شواهد تاریخی در دست است که در زمان کورش کبیر، انبیایی در ایران زمین بوده اند. نه تنها آیین زرتشت، بلکه هیچ دین دیگری غیر از اسلام نیست که بتواند از عهده ی سوالات انسان برآید. تنها اسلام است که وجود تاریخی پیامبرش یقینی است ؛ و معجزات او را تاریخ قطعی نقل کرده است. عقل هر گونه تعصّبی را امری زشت می شمارد مگر تعصّب نسبت به حقّ و حقیقت را. لذا حقّ و حقیقت در هر جای جهان و به دست هر کسی باشد، عقل آن را می پذیرد و از آن دفاع می کند. برای عقلا مهمّ نیست که دین خدا در کدام سرزمین و برای چه کسی نازل شده است؛ برای عقلا سخن خدا مهمّ است. لذا اگر ثابت شود که مثلاً فلان آیین چینی از طرف خدا آمده و تحریف هم نشده است، بر ما ایرانیان نیز عقلاً واجب است که به آن آیین چینی درآییم. دین حقیقتاً الهی آن است که اصول بنیادی آن ( خداشناسی، نبوّت و حجّیّت کتاب آسمانی آن)، مثل مسائل ریاضی، با براهین عقلی اثبات شود. پس عقل نمی تواند که از چنین دینی و براهین عقلی آن دفاع نکند. و معنی ندارد که ما یک دین الهی را صرفاً به دلیل اینکه در غیر ایران نازل شده ردّ کنیم. همانگونه که عقل از فرمولهای ریاضی دفاع می کند، حال کاشف آنها هر کسی و در هر جای دنیا که می خواهد باشد. آیا غربی ها و سایر مردم دنیا، به دلیل اینکه علم جبر و مثلثات را ایرانیان کشف نموده اند، آن را دور می اندازند؟! یا ما به دلیل اینکه فلان دستگاه مفید، در غرب اختراع شده، استفاده از آن را بد می دانیم؟! بلی برخی افراد جاهل و دارای تعصّبات کور وجود دارند که می گویند: هر چه از غرب آمده بد می باشد. امّا عقل چنین تعصّبهای کور و بی منطقی را نمی پذیرد ؛ بلکه می گوید: هر امر حقیقتاً خوب را باید پذیرفت، حال از جانب هر که می خواهد باشد.
ب. دین ما و آنها معنی ندارد.
دین یعنی آن فرمانی که خداوند متعال برای سعادت انسانها فرستاده است. و خدا، خدای تمام مردم می باشد و فرمان او نیز سعادت بخش برای همه ی عمل کنندگان است. خدا دین را برای عرب یا عجم یا انسان غربی یا شرقی یا مرد یا زن نمی فرستد، بلکه او دین را برای نوع انسان می فرستد. دین کاری با رنگ پوست و زبان و نژاد و مکان و زمان افراد ندارد ؛ دین با روح انسانها سر و کار دارد، و می خواهد روح را ترقّی دهد ؛ و روح همه ی انسانها از یک حقیقت سر چشمه گرفته است. پس دین برای همه ی انسانهاست نه برای نژاد خاصّی ؛ امّا آن پیامبری که دین را دریافت می کند، بالاخره اهل جایی خواهد بود ؛ چون نمی شود که یک شخص هم ایرانی باشد هم عربستانی باشد، هم آلمانی باشد، هم … . بنا بر این، فرمان خدا توسّط هر کسی بیاید فرمان خداست، و عمل به آن برای همگان سعادت آفرین می باشد. لذا اگر کسی طالب سعادت ابدی است، عقل به او حکم می کند که از فرمان نازل شده از سوی خدا تبعیّت نماید. پس چنین کسی به حکم عقل خویش هر جا و در دست هر کسی چنین دینی را بیابد آن را پذیرفته و عمل خواهد نمود ؛ تا به سعادت ابدی دست یابد.
حقیقت دین کاری با مکان و زمان ندارد ؛ چون دین یعنی نقشه ی وجودی انسان ؛ یعنی خدا دین را فرستاده تا انسان بالقوّه، خود را با عمل نمودن به آن، انسان بالفعل کند. آجر و آهن و سیمان و … بالفعل ساختمان نیستند ولی بالقوّه ساختمان هستند ؛ یعنی اگراین مصالح، طبق یک نقشه ی مهندسی به کار گرفته شوند، تبدیل به ساختمان می شوند. دین و کتاب آسمانی نیز نقشه ی وجود انسان کامل می باشند ؛ لذا هر کس به آن عمل کند، تبدیل به انسان بالفعل می شود. و انسان، انسان است ؛ چه در عربستان باشد و چه در ایران و چه در آمریکا ؛ چه پوستش سفید باشد و چه سیاه، چه زن باشد و چه مرد و … ؛ چه در زمان حال باشد و چه در هزار سال قبل و چه هزار سال بعد. همانگونه که یک نقشه ی ساختمان را در هر جا و در هر زمان که به اجرا در آورند ساختمانی با شکل خاصّ درست خواهد شد.
بلی اگر ثابت شد که انسان امروزی در حقیقتِ انسانی خودش، با انسان هزار و چهار صد سال قبل تفاوت نموده است، یقیناً دین آن روز به درد انسان امروز نمی خورد ؛ ولی انسان از زمان آدم تا امروز تغییری نکرده است. انسان همان فطرت را دارد، همان غرایز را دارد و … . آنچه تغییر نموده دنیای خارج و امکانات خارجی است. شتر شده است ماشین، شمشیر و تیر کمان شده است موشک و بمب، سکّه شده است اسکناس و چک پول، نامه و طومار شده است ایمیل، نقّالی و قصّه های شبانه شده است فیلم و سریال و … ؛ امّا انسان همان است و نیازهای ذاتی و درونی او نیز همان. دین نیز برای رشد دادن همین انسان و شکوفا ساختن استعدادهای انسانی او آمده است ؛ آمده است او را برای زندگی ابدی بسازد. لذا فرمود: « فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ ــــ پس روى خود را خالصانه متوجّه دین کن! همان فطرت الهی که خداوند،انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست؛ این است دین استوار؛ ولى اکثر مردم نمى دانند»(الروم:30) ؛ یعنی دین چیزی جز حقیقت خود انسان نیست ؛ نقشه ی وجودی خود اوست که همواره ثابت می باشد.
ـ برخی نیز گفته اند: به فرض که اسلام هم دین خداست؛ ولی ما اسلام نمی خواهیم، ما خودمان دین داشتیم و همان برای ما کافی است.
در پاسخ اینها عرض می شود: چطور دین هزار و چهارصد سال قبل به درد امروز نمی خورد ولی دین سه الی شش هزار سال قبل به درد می خورد؟ آن هم دینی که نه وجود پیامبرش از حیث تاریخی قابل اثبات یقینی است ؛ نه نبوّت او را می توان اثبات کرد ؛ نه استناد اوستا به او، به نحو قطعی قابل اثبات است. حال بگذریم از اینکه طبق تصریح خود زرتشتی ها، بخش اعظم اوستا ( حدود سه چهارم آن) در طول تاریخ نابود شده است. و البته این هم ناگفته نماند که احکام عقل ستیز این آیین تحریف شده، هوش از سر اهل انصاف می برد؛ که یقیناً این احکام را نمی توان به زرتشت نسبت داد. برای مثال، زنان در حال عادت ماهانه باید دور از مردم و دور از آتش و آب ساکن شوند؛ در این مدّت غذای کم در ظروف کم ارزش به او می دهند. بعد از تمام شدن عادت ماهانه، او را دو بار با ادرار گاو در دو گودال شستشو می دهند و بار سوم نیز در گودال سومی با آب شستشو می شود. اگر تابستان باشد باید دویست مورچه را بکشد و اگر در زمستان باشد باید دویست حشره گزنده را از بین ببرد. اگر زنی بچّه مرده به دنیا آورد باید سه یا شش یا نه جام گمیز(ادرار گاو) بنوشد تا رحم او پاک شود. و … همینطور زرتشتیان در ادوار گذشته مردگان را در دخمه ها می گذاشتند تا حیوانات درنده آنها را بخورند امّا حالا از روی ضرورت و ناچاری دفن می کنند. زرتشتیان احکام عجیب دیگری نیز دارند. برای مثال سگ را مقدّس می دانند. اگر کسی استخوان سخت به سگ بدهد یا آن را بترساند گرفتار مجازات پشوتنو (مرگ ارزان که با تاوان بخشوده نمی شود) می شود. و اگر کسی سگ آبی را بکشد، باید امور زیر را به روان سگ آبی تقدیم کند: ده هزار شاخه تازه بریده شده، ده هزار بسته هیزم سخت، ده هزار هیزم نرم و خشک از چوبهای خوش بو، ده هزار شیر پاک و … ده هزار مار، ده هزار سگ نما(گربه)، ده هزار سنگ پشت، ده هزار مور گودال کن، ده هزار کرم خاکی، ده هزار مگس را کشته و گودال ناپاک را پر کند و … .
این احکام، در متن اوستاست نه احکامی که زرتشتیان به صورت شفاهی بین خود منتقل نمایند. پس می توان یقین نمود که اوستای کنونی دچار تحریفات جدّی شده است؛ و البته اگر کسی این احکام را صادر شده از سوی خود زرتشت و به فرمان خدا بداند، افتضاح اندر افتضاح خواهد بود.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد