مقایسه قبل و بعد انقلاب: امنیت، بیکاری، پرستیژ بین المللی؟
۱۳۹۴/۰۸/۱۰
–
۹۵۴ بازدید
با سلام، هرچند جامعه کنونی ما از نظر معیارهای اصلی اسلامی که برای یک جامعه دینی مطلوب و ایده ال در نظر گرفته شده ، دارای کاستی ها و ضعف های مهمی است اما اگر بخواهیم این موضوع را با وضعیت کشور در قبل از پیروزی انقلاب و همچنین کشورهای مشابه مقایسه نماییم ، انقلاب اسلامی ایران و به تبع آن نظام جمهوری اسلامی دستاوردهای شگرفی را در زمینه های مختلف فرهنگی اجتماعی سیاسی اقتصادی و…داشته و توانسته محیطی سالم و بسترهای مناسب را برای رشد و تربیت افراد جامعه مطابق با آموزه ها و ارزشهای دینی فراهم نماید که محصول عینی آن وجود انسان های دین باور و دین مدار بسیار زیادی در تمامی سطوح و طبقات اجتماعی جامعه می
با سلام، هرچند جامعه کنونی ما از نظر معیارهای اصلی اسلامی که برای یک جامعه دینی مطلوب و ایده ال در نظر گرفته شده ، دارای کاستی ها و ضعف های مهمی است اما اگر بخواهیم این موضوع را با وضعیت کشور در قبل از پیروزی انقلاب و همچنین کشورهای مشابه مقایسه نماییم ، انقلاب اسلامی ایران و به تبع آن نظام جمهوری اسلامی دستاوردهای شگرفی را در زمینه های مختلف فرهنگی اجتماعی سیاسی اقتصادی و…داشته و توانسته محیطی سالم و بسترهای مناسب را برای رشد و تربیت افراد جامعه مطابق با آموزه ها و ارزشهای دینی فراهم نماید که محصول عینی آن وجود انسان های دین باور و دین مدار بسیار زیادی در تمامی سطوح و طبقات اجتماعی جامعه می باشد تا آنجا که تحقق و پیاده سازی احکام و ارزش های اصیل دینی از خواسته های مهم مسئولین عالی رتبه نظام اسلامی اکثریت جامعه کنونی ماست. در یک مقایسه دقیق و علمی لازم است در موارد متعدد و با استفاده از آمارها و شاخص های صحیح و با در نظر گرفتن الگوی علمی سنجش موفقیت یک نظام (کارآمدی نظام = اهداف + امکانات + موانع ) ، به تحلیل و ارزیابی پرداخته شود ، در ادامه تلاش می نمائیم تا برخی از مهمترین را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم : یکی از نکاتی که در قضاوت افراد نسبت به وضع موجود تاثیر منفی بر جای گذاشته ، ارزانی قبل از انقلاب و گرانی بعد از انقلاب است . این مسئله از دو جهت باید مورد توجه قرار گیرد . الف)از جهت سیاست های اقتصادی توسعه ای کشور ، این سوال مطرح می شود که چرا قبل از انقلاب ، قیمت کالاها ارزان بوده و بعد انقلاب گران شده است ؟ بررسی ها نشان می دهد یکی از عمده ترین دلایل این امر ، اعمال تعرفه های گمرکی پایین از سوی دولت نسبت به کالاهای وارداتی خارجی در قبل از انقلاب و افزایش این تعرفه ها بعداز انقلاب بوده است . به عبارت دیگر در نتیجه اعمال تعرفه های گمرکی پایین ، کالاهای خارجی به وفور و با قیمت بسیار نازل در بازار یافت می شد این سیاست اقتصادی نامناسب ، در جهت تضعیف تولیدات داخلی ، افزایش وابستگی اقتصادی کشور به قدرت های صنعتی و تامین بازار برای آنان بوده است زیرا در چنین شرایطی تولید کننده نوپا و کم تجربه داخلی امکان رقابت با تولید کننده توانمند و مجرب خارجی را نمی یابد و به سهولت از صحنه رقابت خارج می شود و حضور در عرصه تولید را مقرون به صرف نمی یابد . به همین جهت است که ارزانی کالاها (به معنای عرفی آن ) یکی از بزرگ ترین موانع رشد و توسعه اقتصادی در جوامع ، به خصوص در جوامع در حال در حال توسعه تلقی می شود ؛ ارزانی غیر معقول ، موجب تضعیف موقعیت تولید کننده و در نهایت ، تضعیف تولیدات داخلی می شود . از همین رو در اکثر کشورهای پیشرفته اقتصادی ،گرانی وجود دارد . برای مثال ،بانک جهانی برای چندمین بار ، توکیو پایتخت ژاپن را به عنوان گران ترین شهر جهان اعلام کرده است حتی در این کشورها گاه با ارزانی مبارزه نیز می شود ، زیرا با واقعی شدن قیمتها ست که می توان از تولید کننده داخلی حمایت کرد و حمایت از تولیدکننده داخلی نیز در نهایت تامین منافع مصرف کننده داخلی را به همراه دارد . ب) این مسئله از جهت قدرت خرید اکثریت افراد جامعه نیز قابل تامل و توجه است . بسیار می شنویم که گفته می شود در گذشته مثلا قیمت گوشت فلان مقدار بوده با قیمت تخم مرغ چنان بود و درمقایسه با قیمت های کنونی که بسیار افزایش یاقته در این گونه نتیجه گیری می شود که چون قدرت خرید مردم کاهش یافته ، وضعیت معیشت مردم بدتر شده است ؛ در پاسخ باید توجه کرد که هم ،مشاهده عینی وضعیت جامعه و هم آمارها ، نشان از بهتر شدن نسبی وضعیت معیشت اکثریت افراد جامعه دارد . به عبارت دیگر ، درست است که در گذشته قیمتها پایین بوده ولی قدرت خرید مردم بسیار پایین تر از آن بوده است آمارها و بررسی های رسمی و غیر رسمی گویای آن است که به غیر برخی اقشار جامعه ؛اکثر مردم به خصوص صاحبان مشاغل آزاد از وضعیت معیشتی مناسب تری نسبت به قبل از انقلاب برخودار می باشند . لکن به دلایل متعددی همچون تغییر الگوی زندگی (الگوی مسکن ، خوالک ، پوشاک و لوازم منزل ) و به تبع آن ،افزایش سطح انتظار آنها از زندگی ،ابراز نارضایتی و احساس محرومیت در آنان افزایش یافته است . به عنوان مثال امروزه الگوی مسکن عموم مردم نسبت به قبل از انقلاب و سال های اول انقلاب تغییر یافته است . در گذشته اکثر خانواده ها گسترده بودند ، اما اکنون هسته ای شده اند . مثلا در گذشته اگر عروس یا دامادی به خانواده اضافه می شد ، در یکی از اتاقهای همان خانه جای میگرفت ؛ اما اکنون عموما زوجهای جوان به زندگی در مسکن مستقل روی می آورند . در خصوص الگوی خوراک نیز شاهد تغییرات اساسی در جامعه خودمان در سال های اخیر هستیم. در حدود 30 سال پیش، قوت غالب خانوادههای ایرانی نان بوده و برنج غذای اعیانی محسوب میشده در حالی که امروز الگوی خوراک اکثریت جامعه تغییر یافته و عموما برنج در غذای روزانه آنان جایگاه خاصی پیدا کرده است. آمارهای جهانی نیز گویای بهتر شدن وضعیت رفاه مردم ما در سالهای پس از انقلاب است. بر اساس آمار بانک جهانی، 46 درصد مردم ایران در سال 1356 زیر خط فقر بودند؛ اما این رقم در سال 1378 به 16 درصد کاهش یافته یعنی بیش از 8/2 برابر وضعیت رفاه جامعه بهتر شده است؛ البته در این خصوص مباحث فراوان دیگری قابل طرح است که پرداختن به آنها در این مجال نمیگنجد. آنچه باعث تاسف میشود این است که امروزه به هنگام اظهارنظر درباره وضع موجود کشور، جدا از برخی تحلیلهای مغرضانه و جهتدار دشمنان، بخشی از تحلیلها و قضاوتهای دوستان نیز منصفانه و واقعبینانه ارائه نمیشود. موارد منفی بزرگنمایی شده و بسیاری از اقدامات و دستاوردهای مثبت نادیده گرفته میشود؛ حتی تلاش جهتدار و معنیداری در خصوص القای این نکته به مردم و بخش بزرگی از فرهیختگان و خواص جامعه صورت میگیرد تا وضعیت اقتصادی و درجه توسعه یافتگی کشور حتی در مقایسه با قبل از انقلاب نیز بدتر نشان داده شود ولی تامل واقعبینانه و تحلیل علمی تحولات پس از انقلاب، به وضوح نشان میدهد که با توجه به شرایط و محدودیتهای موجود، جمهوری اسلامی در مدت عمر خود توانسته ضمن مقاومت در برابر فشارها و تجاوزات بیگانگان، در اصلاح و بهبود وضعیت معیشتی و اجتماعی مردم خود نیز توفیقات فراوانی به دست آورد. و البته پرداختن به اقدامات مثبت نظام، به معنی نفی یا نادیده گرفتن معضلات و نواقص موجود نیز نمیباشد. مشکلات موجود، اکثرا محسوس و مشهود برای عموم مردم است اما ممکن است نگاه و ذهنیت آنها تنها از زاویه کمبودها و نواقص شکل گرفته باشد، بنابراین، در این بحث، سعی گردید به منظور تعدیل و تصحیح نگرش افراد نسبت به وضع موجود، تلاشها و اقدامات انجام گرفته، مدنظر قرار گیرد و مواردی که لازم است جهت قضاوت منصفانه لحاظ گردد، بیان شود. در عین حال باید اذعان کرد که اگر مقصود و تعریف ما از کارآمدی، «تخصیص بهینه امکانات در جهت دستیابی به اهداف تعیین شده از سوی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی برای تحقق الگوی مطلوب از یک جامعه دینی، انقلابی و انسانی برخوردار از حداکثر مواهب مادی و معنوی» باشد، در این صورت، قطعا تا تحقق آن آرمان مطلوب و مدینه فاضله، فاصلهای بسیار داریم و ضروری است برای رسیدن به آن وضعیت، ضمن نقد وضع موجود به علتیابی مشکلات و بررسی دلایل عدم تحقق برخی از اهداف و آرمانها بپردازیم و با ارائه راهکارها و پیشنهادها جهت رفع آنها اقدام کنیم.(www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=2338) اما در باره وضعیت کار و اشتغال در ایران و مقایسه دوران قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باید بگوییم که با نگاهی به اقداماتی که دولت پهلوی به صورت بنیادین انجام داده است گویای این واقعیت است که این اقدامات دارای آثاری بودند که حتی مساله کار و اشتغال را در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تحت تاثیر قرار داده است و به همین دلیل مشکلات امروز جامعه نیز ریشه در این تحولات بنیادین دارد که در راس همه باید از اقدامات پهلوی ها در جهت نوسازی و مدرنیزاسیون به سبک غربی نام برد که علیرغم نام زیبایی که دارد در عمل به جنایت بر علیه ملت تبدیل شد . به عبارت دیگر نوسازی غربی در کنار سایر تغییراتی که در ساختارهای مختلف کشور ایجاد کرد با ایجاد تغییر در ساختار اقتصادی کشور از اقتصاد متکی به کشاورزی و دامپروری و به لحاظ جغرافیایی با تغییر در اقتصاد متکی به روستاها و جایگزینی اقتصاد متکی به شهرهای بزرگ و واردات خارجی ، باعث شد تا هم کشاورزی و دامپروری که پایه اصلی اقتصاد ایران بودند نابود شود و هم با پیدایش پدیده مهاجرت بی رویه از شهرها به روستاها باعث بروز معضلات اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی فراوانی در جامعه شود که همین مساله نیز به نوبه خود به پدیده ای به نام «بی کاری» را در جامعه دامن زد . سیاست صنعتی کردن کشور آن هم از نوع صنایع وابسته و فاقد اولویت اساسی که در اجرا نیز به شکل ناقصی به اجرا در می آمد در کنار طرح هایی همچون تخته قاپو کردن عشایر که بار اصلی تولیدات دامی را بر عهده داشتند و نیز بی توجهی به روستاها که مرکز اصلی تولیدات کشاورزی و نیز بخشی از محصولات دامی بودند و عدم حمایت از صنایع داخلی سنتی که با حمایت های دولتی و استفاده از صنایع جدید می توانست به صورت بهینه شده تری تولید شود همچون صنایع مرتبط با منسوجات و … همه و همه باعث شد تا خیل عظیمی از نیروهای تولید کننده روستایی و عشایری با رها کردن کار های خود به سمت شهرها سرازیر شده و جمعیتی تحت عنوان «جمعیت بیکار» و «جویای کار» را شکل دهند که با افزایش سریع جمعیت در دهه های آغازین قرن حاضر ، (به طوری که در طی سی سال اول قرن حاضر جمعیت کشور ما دو برابر شد) و پاسخگو نبودن فرصت های شغلی موجود در شهر به این خیل عظیم جمعیت ، این رقم روز به روز افزایش یافت . در نهایت تیر خلاص تغییرات ساختاری را باید در اجرای قانون اصلاحات ارضی دانست که اگر چه در ظاهر با هدف حمایت از رعیت در برابر اربابان ظالم به تصویب رسیده بود اما گسترش موج مهاجرت از روستاها به شهرها به دنبال اجرای این قانون حاکی از این بود که این قانون نتیجه عکسی داشته است و باعث بالا رفتن تصاعدی مهاجرت بی رویه روستاییان به شهرها ، افزایش نرخ بیکاری ، پیدایش پدیده شوم زاغه نشینی ، حلبی آباد ها و حاشیه نشینی در جامعه شد . همچنین توجه نظام پهلوی به شهر تهران و برخی شهرهای بزرگ دیگر در کنار بی توجهی به شهرهای کوچکتر باعث تمرکز شدید مهاجران در شهرهایی همچون تهران شد که همین مساله نیز بر تراکم معضلات مربوط به کار و اشتغال در پایتخت می افزود .(در این زمینه رک : تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران ، سیدعلیرضا ازغندی ، صص11-6) که بخش عمده ای از این جمعیت کسانی بودند که به دنبال تغییرات ساختاری موسوم به مدرنیزاسیون ، به شهرهایی همچون تهران مهاجرت کرده و بخش عمده ای از آنها در حلبی آباد های اطراف تهران با بدترین وضعیت ممکن زندگی می کردند که ثریا همسر شاه در توصیف این وضعیت چنین می گوید : «محلات جنوب شهر با جوی های سرباز که آب کثیف آن پس از عبور از رخشتشوی خانه ها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگها به مصرف خوراک مردم می رسد ، بچه های مفلوج ، زنان و پیرمردان گرسنه ، گل و لای کوچه ها که خانه هایشان شباهتی به خانه ندارند ، محلاتی که فقر کامل بر آنها حکمفرماست و توان شکایت نیز ندارند»(کاخ تنهایی ، ثریا اسفندیاری ، ترجمه نادعلی همدانی ، ص133 به نقل از سقوط ، مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی ، ص363) بنابر این تحلیل روند و میزان مهاجرت از روستاها به شهرها دو نتیجه مهم به دست می دهد : نخست نامساعد شدن محیط کسب و کار در روستاها و مناطق عشایری که قطب اصلی اقتصاد و نیز فضای کار و اشتغال کشور بودند و دوم افزایش نرخ بیکاری در جامعه ایران و پیدایش معضلات اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی مختلف که در مجموع باعث شده است تا ریشه های مشکلات امروز جامعه ما در زمینه کار و اشتغال نیز تا حدود زیادی به این مسائل باز گردد . به عنوان مثال امروزه در حالی شاهد جمعیت بی کار در سطح جامعه هستیم که در بسیاری از روستاها بهترین زمین های کشاورزی و بهترین عرصه های پرورش دام به حال خود رها شده اند که نشان می دهد بی کاری امروز جامعه ما بی کاری کاذب می باشد و نه واقعی و ریشه آن نیز سیاست های غلط دوران پهلوی است که باعث تغییر در ساخت اقتصادی و بافت جمعیتی کشور شد . با این حال هنری که نظام جمهوری اسلامی ایران به خرج داده است تلاشی است که برای بازگرداندن چرخه غلط مهاجرت در حال صورت گرفتن است و با تلاش های انجام شده و حمایت هایی که از مناطق روستایی و شهرهای کوچک به عمل آمده است در طی سال های اخیر شاهد بازگشت بخشی از نیروی کار به این مراکز و احیای مجدد برخی روستاهای خالی از سکنه هستیم و همانگونه که وزیر سابق ارتباطات نیز گفتند «با تحقق کامل اهداف برنامه پنجم توسعه در زمینه توسعه ارتباطات در روستاها، شاهد مهاجرت معکوس از شهر به روستاها خواهیم بود؛ زیرا دیگر انگیزهای برای سکونت در شهرهای شلوغ باقی نخواهند ماند.»(خبرگزاری فارس ، http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920328000965 ) از طرفی در نظام جمهوری اسلامی و به ویژه در سال های اخیر حل مشکلات اشتغال و رفع بی کاری در جامعه همواره به عنوان یکی از دغدغه های نظام اسلامی بوده است و مقام معظم رهبری نیز همواره بر رفع این معضل مهم تاکید داشته اند . به عنوان مثال ایشان در دیدار با اعضای شورای اشتغال کشور چنین می فرمایند : « مبارزه با بیکاری وظیفه اسلامی، انسانی سیاسی و اجتماعی تمامی دستگاههاست چرا که بیکاری علاوه بر ایجاد مشکلات مختلف، کرامت و عزت انسان را خدشهدار میکند و این مسئله در نظام اسلامی، قابل قبول نیست. ایشان، جدیت، پیگیری و نظارت دقیق را لوازم ضروری بثمر رسیدن طرحهای اشتغالزا خواندند و افزودند تصمیمگیری و ابلاغ بخشنامه برای ایجاد اشتغال لازم اما ناکافی است و باید با پیگیری دقیق، همه عوامل انسانی دستگاهها را برای تحقق این طرحها فعال کرد. »(دیدار با اعضای شورای عالی اشتغال ، ۱۳9۱/۰۲/۳۱) ایشان مساله اشتغال را یکی از ثابت ترین درخواست های خود از همه دولتها و نیز هر مسئول مرتبط با این موضوع همچون مجلس شورای اسلامی قرار داده و حتی در یکی از پیامهای نوروزی خود یکی از اهداف نامگذاری سال 91 به تولید ملى، حمایت از کار و سرمایه ایرانى را رفع مشکل اشتغال عنوان کرده و فرمودند : «اگر ما توانستیم تولید داخلى را رونق ببخشیم، … مسئلهى اشتغال حل خواهد شد؛ » همچنین یکی دیگر از اقدامات مهم مقام معظم رهبری در زمینه رفع مشکل بی کاری جوانان ابلاغ سیاستهای کلی اشتغال در تیرماه 1390 می باشد که از جمله این سیاست ها بهبود محیط کسبوکار و ارتقای شاخصهای آن (محیط سیاسی، فرهنگی و قضایی و محیط اقتصاد کلان، بازار کار، مالیاتها و زیرساختها) و حمایت از بخشهای خصوصی و تعاونی و رقابت از راه اصلاح قوانین، مقررات و رویههای ذیربط در چارچوب قانون اساسی می باشد (روزنامه دنیای اقتصاد ، چهارشنبه 29 تیر 1390) و تصویب قوانین و اجرای برنامه هایی مناسب توسط مسئولین مربوطه بر محور این سیاست ها نقش مهمی در رفع مشکل بزرگ بی کاری خواهد داشت . در رابطه با اقدامات رضاشاه نیز گفتنی است: اگر مطالعهای اجمالی نسبت به تاریخ داشته باشید، به این نکته خواهید رسید که رضاخان ابتدای رویکارآمدن به عنوان نجات دهنده ایران از آشوب و هرج و مرج در نظرها جلوهگر شد. کودتای اسفند 1299 را که مقدمهای برای سیطره رضاخان قزاق بر امور ایران است، به منظور سامان دادن جامعه هرج و مرج زده مشروطه در نظرها آوردند. اعلامیههایی که توسط کودتاگران در این ایام صادر شد همگی به این مطلب اشاره داشت. به نظر برخی رضاخان آمده بود تا آرمانهای نهضت مشروطیت ایران را جامه عمل بپوشاند. یعنی آرمان مبارزه با استبداد و استعمار و احیای استقلال گذشته ایران. سؤال این است که چرا باید نهضتی که به دنبال استقلال و آزادی است تبدیل به حکومتی وابسته و مستبد شود. این همان غفلت و انحراف تاریخی کشور ایران است. تعجبی نیست که گذشتگان ما رضاخان را منجی کشور در نظر گرفتند، چرا که وی در ابتدا چهره واقعی خود را نشان نداده و جامعه ایران نیز از نظر اطلاعات تاریخی ضعیف بود. تعجب از برخی افرادی است که امروزه علیرغم آشکار شدن چهره واقعی استبداد وابسته پهلوی و نیز این همه منابع و اطلاعات تاریخی هنوز هم به نظر گذشتگان معتقد و رضاخان را اصلاحگر میدانند. این امر را باید در عدم تشخیص مرز خدمت و خیانت در نظر آورد. برای آگاهی بیشتر این دسته میتوان چنین استدلال نمود که اگر در این دوران، به ظاهر پیشرفتهایی هم صورت گرفته، به دلیل وارداتی بودن فاقد ارزش است و نمیتواند پایدار و ریشهای باشد. اصلاحات زمانی ریشهای و پایدار است که از دل جامعه به صورت خودجوش برآید، نه اینکه به صورت زائدهای اجباری به جامعه پیوند بخورد. نتیجه این پیوند اجباری چیزی جز تباهی منابع نیست. اصلاحاتی که دیگران برای ما انجام دهند اولاً از روی دلسوزی نیست و هیچگاه منابع مطلوب را در اختیار ما قرار نمیدهند و حداکثر کاری که انجام میدهند در اختیار گذاشتن منابع دست چندم و بعضاً از رده خارج است. ثانیاً این اصلاح به گونهای طراحی خواهد شد که وابستگی ما را به دنبال داشته باشد. این اصلاحات چنانکه تاریخ نیز نشان داد، در بسیاری از موارد جامعه ایران را به یک جامعه نیمهصنعتی وابسته تبدیل نمود. صنعتی که هم از نظر منابع اولیه، هم از نظر متخصص، و هم از نظر بازار فروش به دیگران وابسته بود و مسائل زیربنایی ما را حل نکرد و به صورت اصلاحاتی ظاهری واقع شد. غیر از اینکه به اعتقاد بسیاری، این اصلاحات نه در راستای نیازهای واقعی کشور که به منظور سامان دادن وضعیت استعمار در ایران بوده است. به عنوان نمونه، در مورد راهآهن ایران گفته شده نیاز واقعی کشور به ایجاد خط راهآهن در مسیر غرب به شرق و در راستای جاده ابریشم به عنوان مهمترین شاهراه مبادلاتی ایران بود، در حالی که راهآهن ایجادی در دروه رضاخان در راستای اهداف نیروهای نظامی انگلستان در جنگ جهانی اول بوده است. مسیر جنوب شمال راهآهن به منظور انتقال نیرو و تجهیزات ارتش انگلستان به روسیه در جهت مقابله با حملههای آلمان صورت گرفت. نکته مهمی که در مورد حاکمیت پادشاهی پهلوی در ایران وجود دارد این است که ایران به مانند هند نبود که استعمار به صورت مستقیم بتواند در آن حضور داشته باشد و منابع و ذخائر آن را به گونه علنی به تاراج ببرد. ایران به دلیل منابع فکری و فرهنگی قوی و نیز قدرت سیاسی اجتماعی روحانیون، به عنوان مدافعان حریم هویت و منافع ملی ایران، مانع از این میشد که استعمار بتواند به صورت مستقیم و علنی به تاراج منابع و امکانات بپردازد، لذا برای تاراج لازم بود اقدامات به صورت غیر علنی و توسط دستنشاندگان اجرا شود. به این منظور تصمیم جامعه استعماری بر این قرار گرفت که تحت عنوان اصلاح امور، فردی را در ایران به قدرت برساند و جامعه ایران را با امور ظاهری فریب داده تا در پرتو آن هم به مطامع خود برسند و هم به راحتی منابع ملی را به تاراج ببرند. این نکتهای است که هم در دوره رضاخان موجب انحراف جامعه ایران شد و هم امروز برخی از افراد جامعه ما را به قضاوتهای اینچنین میکشاند به گونهای که نتوانند مرز خدمت و خیانت را تشخیص دهند. مسائل زیر به عنوان نمونهای از اقدامات دوران پهلوی است که نسبت به آن توضیحاتی ارائه میشود شاید بتواند این مرز و خط را بیشتر نشان دهد. 1. بازگشت کشور به نظام استبدادی از نوع وابسته آن؛ حکوت رضاخانی بدون هیچ تردید جامعه ایران را به یک حکومت نظامی خشن و استبدادی تبدیل کرد. این امر به گونهای واضح است که حتی طرفداران این رژیم نیز نمیتوانند آن را انکار کنند. ترورهای وسیع حکومت رضاخان و فرزند وی نسبت به مخالفان امری نیست که با مبانی یک نظام مطلوب سازگار باشد چه رسد به جامعه دینی ایران. 2. بیتوجهی به منافع و منابع ملی، همانگونه که قبلاً نیز اشاره شد حکومت پهلوی در راستای خدمت اجانب و استعمار روی کار آمد، بنابراین منطقی است که نسبت به منابع ملی ایران نیز بیتوجه باشد. به عنوان نمونه یکی از پیمانهایی که در دروان رضاخان بین ایران و همسایگان آن بسته میشود، پیمان سعدآباد است. از نتایج این پیمان ازدست رفتن بسیاری از نقاط حساس و استراتژیک کشور بود. اروند به نفع عراق، بلندیهای استراتژیک آرات به نفع ترکیه، و … وجه المصالحه ایران و دیگران بود که به واسطهگری انگستان منعقد شد. 3. اسکان عشایر : یکی از اقدامات تأمل برانگیز دوران پهلوی نابودی و اسکان عشایر بود. این امر علاوه بر اینکه موجب نابودی صنعت دامداری و کشاورزی و جایگزینی نفت به جای آن، که خود مایه وابستگی دیروز و حتی امروز ما بود، موجب شد امنیت مرکزی ایران نیز از بین برود. نیروهای ایلات و عشایر در ایران هماره به عنوان نیروهای غیر رسمی نظامی عمل کرده و موجب تأمین امنیت مناطق مرزی و مرکزی ایران از تهاجمات بودند. سرکوب و اسکان ایشان باعث از بین رفتن این نیروی امنیتی عظیم شد و جامعه ما را از نظر امنیتی با چالشهای بسیاری مواجه کرد. در نقلی تاریخی آمده است که روزی یکی از وابستگان سفارت انگلستان در ملاقاتی با رضاخان، نسبت به از بین بردن عشایر که با عملیاتی نظامی و خشن صورت گرفت تشکر میکند. او در این باره میگوید: قبل از سرکوب عشایر اگر میخواستیم چیزی از ایران ببریم، باید به هزاران نفر از عشایر رشوه میدادیم و در نهایت هم موفق نمیشدیم یا اگر موفق میشدیم چندان بهرهای برایمان نداشت. رضاخان از وی میپرسد که امروز چه میکنید؟ وی در جواب میگوید دیگر با حضور شما لازم نیست به هزاران نفر رشوه بدهیم، هرچه بخواهیم میبریم. ( به نقل از کتاب شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی) این امر نشاندهنده این است که در این دوران خواسته شده به واسطه فعالیتهای ظاهری منابع عظیم ما به تاراج رود. 4. نابودی فرهنگ بومی: یکی از اقدامات مهم و مخرب دوره پهلوی، از بین بردن فرهنگ بومی و ملی جامعه ایران و تمسک به فرهنگ غربی بود. رضاخان و همکاران فرهنگی وی به قصد پیشرفت دست به نابودی فرهنگ ملی و سنتهای عظیم تاریخی ایران زدند. در این دوران بود که کسانی این ندا را سر میدادند که اگر میخواهید پیشرفت کنید باید از فرق سر تا نوک ناخن پا فرنگی شوید. حال اگر واقعاً به پیشرفت دست مییافتیم، حرفی نبود، ولی پیشرفت ما محدود شد به همین تغییر ظاهری و غربی شدن از فرق سر تا نوک پا در قالب لباس و پوشش. نکته حائز اهمیت این است که مگر فرهنگ ما چه مشکلی داشت که میخواستیم به جای آن دست با دامان مدرنیسم شویم. امری که تنها باعث از میانرفتن سنتهای پویا و خلاق جامعه ایران شد و جامعه ما را تا مدتها از داشتههای غنی خود محروم ساخت. این امر تنها به برکت انقلاب اسلامی بود که شکسته شد و ما در این دوران سعی کردیم به فرهنگ اصیل خود نزدیک شویم. توجه به فرهنگ و اندیشه دیگران زمانی مفید است که ما بدانیم از دیگران چه میخواهیم و چه نمیخواهیم. به معنی بهتر دست به انتخاب بزنیم و برای ارتقاء سنتهای خود و تکامل آن از تجربههای دیگران بهرهمند شویم. اما اگر قرار بر این باشد که اندیشههای دیگران بخواهد جایگزین داشتههای ما شود دیگر امیدی به پیشرفت نیست. زیرا میوه هر درختی باید متناسب با ریشه آن باشد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 95/100104161)