مشکل اینجاست که هر کسی و هر گروهی حقیقت را به گونه ای تفسیر می کند و حقیقت را همان چیزی می داند که خودش معرفی می نماید. در بعضی از مکاتب «تسلّط بر طبیعت» و کشف نیروهای مرموز طبیعت به عنوان غایت معرفی می شود و عارف کسی است که با این نیروها مرتبط است و آنها را در جهت اهداف خود به کار می گیرد مانند عرفان بومیان آمریکا و بعضی از عرفان های هندی.
دالایی لاما هدف از زندگی را شادمانی و سرور در همین زندگی دنیوی میداند. او می گوید: «من بر این باور هستم که هدف اصلی زندگی جست وجوی خوش بختی است. این امری بدیهی است. این که معتقد به این باشیم یا نباشیم و این که پیرو کدام مذهب هستیم تفاوت زیادی نمی کند. همه ما در زندگی خود دنبال چیزی مطلوب می گردیم. به همین علت زندگی رو به سوی شادمانگی است.»[ . دالایی لاما هنر شادمانگی، ترجمه: حمید رفیعی، ص 1380.]
در عرفان بودیسم «رهایی از رنج» هدف نهایی ترسیم شده است. یعنی رهایی از رنج زنجیره دارما و پیوستن به نیروانا (فنا)[ . این فنا با آن چه در عرفان اسلامی وارد شده فرق دارد. در عرفان اسلامی حقیقی بیپایان به نام خداوند وجود دارد و سالک در مسیر پیوستن به آن حقیقت گام برمیدارد ولی در بودیسم هدفی جزء «رهایی از رنج تحمیل شده به انسان از ناحیه طبیعت»، تصویر نمی شود. بماند که ابزار رسیدن به هدف در این دو هیچ اشتراکی ندارد.].
گفتنی است در قاموس بودیسم خدا جایی ندارد. به حق که بودیسم نظام فکری زیبایی دارد! چرا که اگر خدا – که هم مبدأ هستی است و هم غایت هستی است- حذف شود دنیا جز رنج و ناکامی و بدبختی چیزی نخواهد داشت. تا جایی که پاره ای از عرفای بودیسم برای رهایی از این زنجیره رنج آور، دست به خودکشی می زنند.[ . جریان شناسی انتقادی عرفان های نوظهور، ص 122.]
هدف و غایتی که در tm (مدیتیشن متعالی) ترسیم شده است این است که باید ذهن را سامان داد، چون ریشه تمامی مشکلات به آشفتگی و پراکندگی ذهن برمی گردد. نگاه متمرکز به شمع یا تکرار مداوم صداها همه و همه برای یک هدف است و آن همان تخلیه فشارهای روحی و روانی است چرا که با این کار ذهن از مشغولیت های گیج کننده و استرس آور نجات پیدا می کند. tm از یک طرف بودیسم و هندوسیم را با خود دارد و از طرف دیگر به اصالت انسان و دین زدایی (اومانیسم و سکولاریسم) که ریشه تمدن غرب است کاملاً پایبند است.
به عبارت دقیق تر هدف اصلی tm تحصیل یک زندگی دنیوی آرام و راحت است آن هم بدون خدا. به همین جهت به صراحت اعلام کرده اند می توان بدون خدا و معاد، آرامش معنوی را تجربه کرد .[ . هویت، جمیز، ترجمه رضا جلالیان، ص 128.]
مدیتشین به خوبی قادر است در برابر فشارهای شکننده تمدّن سرمایه داری، از پیروان خود افرادی مطیع و سر به راه تربیت کند و کسی هم تنه به تنه سرمایه داری جهانی نزند. تربیت افرادی راضی و قانع، غایت مدیتشین است که البتّه توانایی ها و استعدادها به طور اتوماتیک در خدمت تحکیم نظام سرمایه داری غربی قرار خواهد گرفت. وجه مشترک کتاب هایی که امروزه مدیتشین را تبلیغ می کنند یک مطلب است و آن هم «کامیابی در زندگی شخصی و رضایتمندی از محیط» است. بنابراین برای رسیدن به مدیتشین متعالی کسی حق ندارد به نیمه خالی لیوان فکر کند و همه باید با شرایط خود را هماهنگ کنند و چون نمی توان جهان را تغییر داد باید اهداف و آرمان های خود را با نظام حاکم بر دنیا تطبیق داد. معلوم شد که چرا عرفان های شرقی با مبانی غربی در این مرام ترکیب شده اند، چون هدف در هر دو «فرار از رنج» است. بازگشت متوالی ارواح به عالم دنیا و تناسخ، که در عرفان های شرقی به جای معاد و حیات اخروی نشسته است کاملاً هم سو با فرهنگ و تمدن غربی است، زیرا که در هر دو، خدا و پیامبران و شریعت محو شده اند.
در یوگا – با همه زیرشاخه هایش – هرچند عنوان می شود که تصفیه نفس و رسیدن به مرحله قُدسی و نیروانه هدف یوگی است که در نتیجه سالک می تواند کارهای معجزه آسا (مثل حضور همزمان در چند مکان، پرواز در هوا) انجام دهد، اما واقعیت آن است که غایت سیر در یوگا از منافع جسمی و فیزیکی (کاهش فشار خون، صاف شدن شکم، داشتن اندامی مناسب، تعدیل مفاصل بدن و…) شروع شده و به فواید روانی و روحی (مثل آرامش فکر، کنترل احساسات و عواطف، کنترل خشم، مهار طغیان های روانی و روحی) ختم می شود. اگر بپذیریم که فهرست دراز تکنیک ها در یوگا همه دارای آثار جسمی و روحی است، چرا باید از یوگا به عنوان عرفان تبلیغ شود؟ اگر غایت در یک مکتب، به دست آوردن صورتی زیبا و اندامی خوش ترکیب و حداکثر رفع اختلالات روحی و روانی باشد آیا منطقی است آن مرام به عنوان راهی معنوی و عرفانی که بشر را به سر منزل سعادت و کمال می رساند معرفی شود؟ در نتیجه باید پرسید: کدام عرفان؟»
تکنیک های یوگا از نظر اثر معنوی و الهی دقیقا مانند نیروی ذخیره شده اسبی است که سودی به حال صاحبش ندارد و فقط قابلیت چند حرکت نمایشی را دارد. در یوگا هر چند به بدن توجه ویژه می شود و یوگی ها از طریق فیزیک بدنی می توانند تکنیک های زیبایی را انجام می دهند؛ اما چون این توجه به بدن، با تعالی معنوی و رضایت خداوند پیوند نمی خورد، فقط تقویت نیروی جسمی است و این پرورش جسمی در نهایت باعث سرگرمی انسان است و حد اکثر فایده آن آرامش ذهن است و روشن است که ذهن آرام نمی تواند برای سعادت و کمال انسان کافی باشد.
«فنگ شویی» امروزه تبیینی معناگرایانه به خود گرفته است؛ در فنگ شویی گفته می شود که تمامی اشیاء پیرامون ما دارای انرژی فعال هستند حتی اشیاء بی جان انرژی سیال دارند. حتی برای چینش لوازم خانه و تزئین اتاق خواب و تنظیم ابزار در محیط کار هم از کارایی قواعد فنگ شویی سخن به میان می آید؛ به طوری که ادّعا می شود معماری ایالت هنگ کنگ تحت تأثیر فنگ شویی ساخته شده است. بزرگترین هنر فنگ شویی پیدا کردن محیطی است که در آن محیط، انرژی چی به صورت مثبت به زندگی ما وارد شود.
در «ریکی» هم ادعا می شود که انسان می تواند با فرایند همسویی مقدار زیادی از انرژی کیهان را دریافت کرده و از خود عبور دهد یعنی با باز شدن مرکز انرژی (چاکرا) در فرد، بدون اینکه تخلیه انرژی صورت گیرد مقدار مناسب انرژی به فرد نیازمند منتقل می شود و بدین وسیله «عمل شفا و بهبودی» تحقق می یابد.
عمل «هیپنوتیسم» نیز که یکی از حالات روانی انسان است، فرایندی است شبیه خواب که در اثر القائات طولانی عامل در معمول، تمرکزی قوی در معمول اتفاق می افتد و می توان در این حالت به بهبود وضعیت روانی و روحی و حتی جسمی او کمک کرد.
مرام های بالا همه تحت عنوان عرفان های فرا روان شناسی و فراعلم مطرح اند و گاهی رنگ تجربی و علمی به خود می گیرند.
امروزه شاهدیم که اموری مثل فنگ شویی، ریکی، هیپنوتیزم، انرژی درمانی، مدیتشین، موسیقی درمانی، طالع بینی و موارد متعدّدی از این قبیل به صورتی توضیح و تفسیر می شود که گویا می توانند انسان ها را از دین و شریعت بی نیاز کنند. یعنی با رنگ و لعاب عرفان ومعنویت به تشنگان معرفت عرضه می شود. غافل از اینکه اگر مدعیان این عرصه ها، همگی در پیمودن مسیری که ترسیم کرده اند توفیق کامل یابند باز فطرت ناکام بشر در طلب گوهری است که منشأ تمام این امور است و با دست توانای او، انرژی حیات خلق شده و باز این سوال بی جواب است که آیا عالم هستی، کائنات و کهکشان ها با تمامی وسعت خود فقط برای ریکی و هیپنوتیسم و انرژی درمانی خلق شده اند بالاخره غایت هستی کجاست؟ آیا پرداختن به این امور هدفمندی خلقت را تأمین می کند؟
دالایی لاما هدف از زندگی را شادمانی و سرور در همین زندگی دنیوی میداند. او می گوید: «من بر این باور هستم که هدف اصلی زندگی جست وجوی خوش بختی است. این امری بدیهی است. این که معتقد به این باشیم یا نباشیم و این که پیرو کدام مذهب هستیم تفاوت زیادی نمی کند. همه ما در زندگی خود دنبال چیزی مطلوب می گردیم. به همین علت زندگی رو به سوی شادمانگی است.»[ . دالایی لاما هنر شادمانگی، ترجمه: حمید رفیعی، ص 1380.]
در عرفان بودیسم «رهایی از رنج» هدف نهایی ترسیم شده است. یعنی رهایی از رنج زنجیره دارما و پیوستن به نیروانا (فنا)[ . این فنا با آن چه در عرفان اسلامی وارد شده فرق دارد. در عرفان اسلامی حقیقی بیپایان به نام خداوند وجود دارد و سالک در مسیر پیوستن به آن حقیقت گام برمیدارد ولی در بودیسم هدفی جزء «رهایی از رنج تحمیل شده به انسان از ناحیه طبیعت»، تصویر نمی شود. بماند که ابزار رسیدن به هدف در این دو هیچ اشتراکی ندارد.].
گفتنی است در قاموس بودیسم خدا جایی ندارد. به حق که بودیسم نظام فکری زیبایی دارد! چرا که اگر خدا – که هم مبدأ هستی است و هم غایت هستی است- حذف شود دنیا جز رنج و ناکامی و بدبختی چیزی نخواهد داشت. تا جایی که پاره ای از عرفای بودیسم برای رهایی از این زنجیره رنج آور، دست به خودکشی می زنند.[ . جریان شناسی انتقادی عرفان های نوظهور، ص 122.]
هدف و غایتی که در tm (مدیتیشن متعالی) ترسیم شده است این است که باید ذهن را سامان داد، چون ریشه تمامی مشکلات به آشفتگی و پراکندگی ذهن برمی گردد. نگاه متمرکز به شمع یا تکرار مداوم صداها همه و همه برای یک هدف است و آن همان تخلیه فشارهای روحی و روانی است چرا که با این کار ذهن از مشغولیت های گیج کننده و استرس آور نجات پیدا می کند. tm از یک طرف بودیسم و هندوسیم را با خود دارد و از طرف دیگر به اصالت انسان و دین زدایی (اومانیسم و سکولاریسم) که ریشه تمدن غرب است کاملاً پایبند است.
به عبارت دقیق تر هدف اصلی tm تحصیل یک زندگی دنیوی آرام و راحت است آن هم بدون خدا. به همین جهت به صراحت اعلام کرده اند می توان بدون خدا و معاد، آرامش معنوی را تجربه کرد .[ . هویت، جمیز، ترجمه رضا جلالیان، ص 128.]
مدیتشین به خوبی قادر است در برابر فشارهای شکننده تمدّن سرمایه داری، از پیروان خود افرادی مطیع و سر به راه تربیت کند و کسی هم تنه به تنه سرمایه داری جهانی نزند. تربیت افرادی راضی و قانع، غایت مدیتشین است که البتّه توانایی ها و استعدادها به طور اتوماتیک در خدمت تحکیم نظام سرمایه داری غربی قرار خواهد گرفت. وجه مشترک کتاب هایی که امروزه مدیتشین را تبلیغ می کنند یک مطلب است و آن هم «کامیابی در زندگی شخصی و رضایتمندی از محیط» است. بنابراین برای رسیدن به مدیتشین متعالی کسی حق ندارد به نیمه خالی لیوان فکر کند و همه باید با شرایط خود را هماهنگ کنند و چون نمی توان جهان را تغییر داد باید اهداف و آرمان های خود را با نظام حاکم بر دنیا تطبیق داد. معلوم شد که چرا عرفان های شرقی با مبانی غربی در این مرام ترکیب شده اند، چون هدف در هر دو «فرار از رنج» است. بازگشت متوالی ارواح به عالم دنیا و تناسخ، که در عرفان های شرقی به جای معاد و حیات اخروی نشسته است کاملاً هم سو با فرهنگ و تمدن غربی است، زیرا که در هر دو، خدا و پیامبران و شریعت محو شده اند.
در یوگا – با همه زیرشاخه هایش – هرچند عنوان می شود که تصفیه نفس و رسیدن به مرحله قُدسی و نیروانه هدف یوگی است که در نتیجه سالک می تواند کارهای معجزه آسا (مثل حضور همزمان در چند مکان، پرواز در هوا) انجام دهد، اما واقعیت آن است که غایت سیر در یوگا از منافع جسمی و فیزیکی (کاهش فشار خون، صاف شدن شکم، داشتن اندامی مناسب، تعدیل مفاصل بدن و…) شروع شده و به فواید روانی و روحی (مثل آرامش فکر، کنترل احساسات و عواطف، کنترل خشم، مهار طغیان های روانی و روحی) ختم می شود. اگر بپذیریم که فهرست دراز تکنیک ها در یوگا همه دارای آثار جسمی و روحی است، چرا باید از یوگا به عنوان عرفان تبلیغ شود؟ اگر غایت در یک مکتب، به دست آوردن صورتی زیبا و اندامی خوش ترکیب و حداکثر رفع اختلالات روحی و روانی باشد آیا منطقی است آن مرام به عنوان راهی معنوی و عرفانی که بشر را به سر منزل سعادت و کمال می رساند معرفی شود؟ در نتیجه باید پرسید: کدام عرفان؟»
تکنیک های یوگا از نظر اثر معنوی و الهی دقیقا مانند نیروی ذخیره شده اسبی است که سودی به حال صاحبش ندارد و فقط قابلیت چند حرکت نمایشی را دارد. در یوگا هر چند به بدن توجه ویژه می شود و یوگی ها از طریق فیزیک بدنی می توانند تکنیک های زیبایی را انجام می دهند؛ اما چون این توجه به بدن، با تعالی معنوی و رضایت خداوند پیوند نمی خورد، فقط تقویت نیروی جسمی است و این پرورش جسمی در نهایت باعث سرگرمی انسان است و حد اکثر فایده آن آرامش ذهن است و روشن است که ذهن آرام نمی تواند برای سعادت و کمال انسان کافی باشد.
«فنگ شویی» امروزه تبیینی معناگرایانه به خود گرفته است؛ در فنگ شویی گفته می شود که تمامی اشیاء پیرامون ما دارای انرژی فعال هستند حتی اشیاء بی جان انرژی سیال دارند. حتی برای چینش لوازم خانه و تزئین اتاق خواب و تنظیم ابزار در محیط کار هم از کارایی قواعد فنگ شویی سخن به میان می آید؛ به طوری که ادّعا می شود معماری ایالت هنگ کنگ تحت تأثیر فنگ شویی ساخته شده است. بزرگترین هنر فنگ شویی پیدا کردن محیطی است که در آن محیط، انرژی چی به صورت مثبت به زندگی ما وارد شود.
در «ریکی» هم ادعا می شود که انسان می تواند با فرایند همسویی مقدار زیادی از انرژی کیهان را دریافت کرده و از خود عبور دهد یعنی با باز شدن مرکز انرژی (چاکرا) در فرد، بدون اینکه تخلیه انرژی صورت گیرد مقدار مناسب انرژی به فرد نیازمند منتقل می شود و بدین وسیله «عمل شفا و بهبودی» تحقق می یابد.
عمل «هیپنوتیسم» نیز که یکی از حالات روانی انسان است، فرایندی است شبیه خواب که در اثر القائات طولانی عامل در معمول، تمرکزی قوی در معمول اتفاق می افتد و می توان در این حالت به بهبود وضعیت روانی و روحی و حتی جسمی او کمک کرد.
مرام های بالا همه تحت عنوان عرفان های فرا روان شناسی و فراعلم مطرح اند و گاهی رنگ تجربی و علمی به خود می گیرند.
امروزه شاهدیم که اموری مثل فنگ شویی، ریکی، هیپنوتیزم، انرژی درمانی، مدیتشین، موسیقی درمانی، طالع بینی و موارد متعدّدی از این قبیل به صورتی توضیح و تفسیر می شود که گویا می توانند انسان ها را از دین و شریعت بی نیاز کنند. یعنی با رنگ و لعاب عرفان ومعنویت به تشنگان معرفت عرضه می شود. غافل از اینکه اگر مدعیان این عرصه ها، همگی در پیمودن مسیری که ترسیم کرده اند توفیق کامل یابند باز فطرت ناکام بشر در طلب گوهری است که منشأ تمام این امور است و با دست توانای او، انرژی حیات خلق شده و باز این سوال بی جواب است که آیا عالم هستی، کائنات و کهکشان ها با تمامی وسعت خود فقط برای ریکی و هیپنوتیسم و انرژی درمانی خلق شده اند بالاخره غایت هستی کجاست؟ آیا پرداختن به این امور هدفمندی خلقت را تأمین می کند؟