خانه » همه » مذهبی » مقصود از خودشناسی

مقصود از خودشناسی


مقصود از خودشناسی

۱۳۹۴/۰۳/۲۶


۱۵۹۸ بازدید

مقصود از خودشناسی چیست؟

انسان دارای دو جنبه مادّی و فرامادّی است. به دیگر سخن انسان یک «تن» دارد و یک «من» که از آن به «روح الهی» یا «گوهری مجرّد» و «ملکوتی» تعبیر می شود.«تن» و بُعد جسمانی انسان زوال پذیر است و همواره در حال دگرگونی و تحوّل و تغییر است و هر عضوی از عضو دیگر غایب و پنهان و ناآگاه می باشد.
در مقابل، «من» یا روح، هویّت حقیقی انسان و بهره مند از حیات ذاتی، آگاهی و شعور، بقا و جاودانگی، قدرت و اراده است.
انسان در پرتو شناخت «من» و روح الهی است که می تواند به خداوند متعال معرفتی حضوری و شهودی بیابد؛ چنان که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «مَنْ عرف نفسه فقد عرف ربّه»؛ بحارالانوار، ج 2، ص 32.. بنابراین شناخت نفس به شناخت حق تعالی می انجامد.
آن حقیقت ثابت و پایداری که در طول زندگی دنیایی همراه ماست و باعث ثبات شخصیّت و هویّت شخصی انسان می شود همان روح و بُعد فرامادّی انسان می باشد که در واقع انسانیّت انسان به آن بستگی دارد.
خداوند به خاطر جنبه مجرّد و روح ملکوتی انسان بود که به فرشتگان دستور سجده و کُرنش در برابر او را داد؛
«فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ»؛ حجر (15)، آیه 29..
دستیابی انسان به جایگاه برتر «خلافت الهی» و «دریافت و تعلیم اسماء الهی» به خاطر بهره مندی او از ظرفیت ویژه ای بود که در او به ودیعت گذاشته شده بود.
انسان به خاطر آن روح و دم الهی بود که بار امانت الهی و مسئولیّت تکالیف خداوند را بر دوش کشید، در حالی که آسمان و زمین و کوه ها از تحمل آن سرباز زدند احزاب (33)، آیه 72..
آن حقیقت زنده و آگاهی که پس از مرگ انسان به جهان برزخ و سپس به عالم آخرت منتقل می شود و پاسخگوی عملکرد و رفتار انسان می باشد همان خود واقعی و روح انسان است. بنابراین خود حقیقی انسان همان «روح الهی» است که در پرتو معرفت به آن احساس شرافت و کرامت و تعالی می کند و خویشتن را از تن دادن به پستی ها برتر می شمرد، به قداست خویش پی می برد، مقدسات و ارزش های اخلاقی و اجتماعی برایش معنی و ارزش پیدا می کند مجموعه آثار، ج 2، صص 283 – 282.. امّا بسیاری «تن پروری» و لذّت های جسمانی را هدف نهایی و مطلوب اصلی خویش پنداشته و آن را با «من» و هویّت انسانی خود اشتباه می گیرند و در نتیجه تمام تلاش و همّت خود را در راستای رشد و بالندگی و فربهی «تن» مصروف ساخته و از رشد و کمال «من» حقیقی خود باز می مانند.

انسان و خود فراموشی
در قرآن کریم گاهی سخن از «خودفراموشی» به میان آمده و می فرماید: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»؛ حشر (59)، آیه 19.؛
«خدا را فراموش کردند، او نیز آنان را دچار خود فراموشی کرد». و گاهی سخن از «خودباختن و خودزیانی» است؛
«قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»؛ زمر (39)، آیه 15.؛ «زیان کاران در حقیقت کسانی اند که به خود زیان رسانده اند».
و گاهی سخن از «ظلم و ستم به خویش» است؛ «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»؛ «پروردگارا ما به خود ستم و جفا نمودیم».
از این گونه آیات به دست می آید که در انسان حالتی پیدا می شود که خودش از خودش فاصله می گیرد؛ یعنی خودِ خیالی و تن خود را برخود واقعی و هویت انسانی اش ترجیح و برتری می دهد و غیر خود را خود می پندارد و در نتیجه به خود حقیقی زیان رسانده و آن را فراموش می نماید.
امام علی(علیه السلام) در مورد کسی که خود واقعی خویش را گم کرده می فرمایند: «عجبتُ لمَن ینشدُ ضالّته و قد أضلَّ نفسه فلا یَطلبها»؛ غررالحکم و دررالکلم، ص 233.؛ «شگفت از کسی که در جستجوی گم شده خود می گردد، در حالی که «خود» را گم نموده ولی آن را نمی جوید».
مولوی در تمثیلی زیبا اشتباه گرفتن «تن» را با «من» به قطعه زمینی تشبیه می نماید که انسان با صرف نیرو و سرمایه فراوان و تلاشی خستگی ناپذیر در آن زمین خانه ای می سازد. هنگامی که می خواهد در آن خانه سُکنی گزیند به او گفته می شود؛ تو خانه را در زمین دیگران ساخته ای نه در زمین خود. کسی که یک عمر تمام تلاش خود را در پروراندن و بالندگی و رفاه جسم و «تن» خود صرف می نماید و از روح و «من» خود و رشد و کمال آن غافل می شود، در واقع مانند کسی است که در زمین دیگران خانه ساخته است:
در زمین مردمان، خانه مکن کار خود کن، کار بیگانه مکن

کیست بیگانه؟ تن خاکی تو کز برای اوست غمناکی تو

تا تو تن را چرب و شیرین می دهی جوهر خود را نبینی فربهی

گر میان مشک، تن را جا شود روز مُردن گندِ آن پیدا شود

مُشک را بر تن مزن، بر دل بمال مُشک چِبود؟ نام پاک ذوالجلال مولوی، مثنوی و معنوی، ص 191.؛

در بحث خود شناسی و به طبع آن خود سازی این بحث پرسش وجود دارد که مقصود شما کدام خود است؟ هویت انسانی از دوگونه واقعیت ترکیب شده است، واقعیت مادی و طبیعی که همان بدن و جنبه های این جهانی او است و واقعیت مجرد و فرا طبیعی که همان جهت معنوی و روحانی انسان است ، جهتی که دارای شئونی همچون نفس، روح، قلب و عقل می باشد. در فرهنگ اسلامی تعبیر های فراوانی نسبت به دو واقعیت وجودی انسان وجود دارد، همچون: خود حقیقی – خود مجازی خود ملکوتی – خود ملکی خود مثبت – خود منفی خود عالی – خود سافل خود مجرد– خود مادی خود معنوی – خود طبیعی برخی از تعبیر ها خوب است ، ولی برخی از آنها مشکل دار می باشد. مانند تعبیر از خود طبیعی به خود مجازی ؛ زیرا ما در امور تکوینی مجاز نداریم و هر دو خود از این جهت دارای حقیقت هستند و یا تعبیر از آنها به خود مثبت و منفی ؛ زیرا در هر دو بعد انسان امکان مثبت و یا منفی بودن وجود دارد.
در مباحث خود شناسی لازم است تصور روشنی از دو گونه خود و یا به تعبیری، هویت انسانی و بشری خود داشته باشیم ، روابط آنها را بدانیم و کمال هر یک را شناسایی نماییم . قرآن کریم به ساختاردو بعدی روح انسان اشاره کرده و می فرماید: خداوند آفرینش انسان را ازگل آغاز کردأ سپس او را سازمان هماهنگ بخشید و از روح خود در او دمید، پس انسان آمیخته ای است از (گل) عنصری زمینی و نامقدس، و از (روح) مخلوق الهی و مقدس. و بدأ خلق الانسان من طین أ ثم سوّاه و نفخ فیه من روحه سجده / 9 و 7. اصالت هویت انسانی اکنون به این پرسسش بنیادین می پردازیم که ازمیان این دو هویت که تشکیل دهنده ماهیت انسانی است ، کدام اصیل وواقعی و کدام غیر اصیل و تبعی است. پاسخ به این سوال چندان دشوار نیست .هویت انسانی به دو دلیل اصالت دارد. یک . انسان بودن انسان بسته به آن است . انسان آمیزه ای از دو بعد انسانی و بشری است، خواستگاه انسانیت روح انسان است و منشا بشریت بدن مادی و طبیعت آدمی است. دو. پایدار و ماندنی است. بدن و طبیعت انسان با مرگ زایل می شود و به خاک برمی گردد، ولی روح پایدار و ماندنی است، بالاخره روزی انسان از این سرای به سرای آخرت منتقل خواهد شد . آنچه منتقل می شود روح مجرد و انسانیت انسان است و بدن مادی که مربوط به عالم طبیعت است ، همچنان در طبیعت ماندنی خواهد بود. مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم در انسان اصالت با روح است و بدن، تنها مرکب و ابزاری است در اختیار روح به منظور گذران زندگی موقتی انسان دراین جهان و رشد و ترقی و کمال نفس.
دوگانگی هویت، منشا کرامت انسانی:
ارجمندی و کرامت انسان، هرگز به معنای یک بعدی بودن او و حرکت جبری وی به سوی کمال نیست، بلکه انسان از آن رو شایسته آفریده شدن و خلافت الهی، معرفی شده است که دارای دو بعد و دو گرایش است ومی تواند آگاه شود و انتخاب کند. انتخاب بر اساس آگاهی، آن گاه است که انسان نیز در درون ساختار وجودی خود زمینه انتخاب را داشته است و در بیرون وجود خود، یعنی جهان عینیت و خارج نیز از این زمینه برخوردار باشد. زمینه انتخاب، تنوع و چند بعدی بودن و دست کم دو بعدی بودن است. انسان در استعداد وجودی خود زمانی می تواند انتخابگر باشد که دست کم از استعداد تعالی یافتن و یا منحط شدن، الهی شدن یا شیطانی شدن، نورانی شدن و هدایت یافتن یا ظلمانی شدن و گمراه گشتن برخوردار باشد و ابزار و امکانات حرکت در این دو مسیر را نیز دارا بوده و در عینیت زندگی نیز متناسب با آن گرایشهای درونی و ابزار و امکانات، طریق و گذرگاه داشته باشد. هویت فرا طبیعی، گمشده انسان بزرگترین غفلتی که انسان بدان دچار شده است ، غفلت از خود حقیقی و معنوی خود است، خود ملکوتی در حقیقت گمشده اصلی انسان در زندگی است . انسان اگر خودش را بیابد و به ارزشهای وجودی خود پی ببرد ، به هر کمالی که دست یافتنی باشد خواهد رسید، رسیدن به کمال مطلق الهی نیز ابتدا در گرو یافتن و سپس ساختن خود انسانی است. علی(ع) در روایتی به این حقیقت اشاره نموده و فرموده است: عجبت لمن ینشد ضالته ، کیف لا ینشد نفسه. از آدمی در تعجبم؛ زیرا که او، اگر چیز کوچکی را گم کند، ممکن است برای یافتن آن تلاش فراوان نماید ، ولی خودش را گم نموده وبرای یافتن آن تلاشی نمی کند.
گاهی انسان آنچنان در زندگی این جهانی وخود طبیعی ، نیازها و خواسته های آن غرق می شود، که خود حقیقی و معنوی اش را فراموش می نماید. انسانیت انسان بسته به خود معنوی اواست و تا انسان خودش را آنچنان که باید، نیابد و نسازد ، شایسته این عنوان نمی باشد. خود معنوی، موضوع دین موضوع دین هم خود معنوی انسان است، اگر انسان بعد مجرد نداشت، به دین نیاز مند نمی شد، بدن انسان مادی است وبرای رفع نیازها یش به دانش حسی و طبیعی نیاز دارد، اینگونه دانش در خود طبیعت یافت می شود و آدمی قادر است با ابزار حس و تجربه و علوم دانشگاهی، به رفع نیازهای دانشی خویش بپردازد ، ولی روح انسان مجرد است و نیاز به دانش و بینش معنوی دارد، اینگونه آگاهی، با ابزار طبیعی تحصیل نمی شود و نیازمند به وحی و ابزار فرا طبیعی می باشد . دین، در اصل، تامین کننده نیازهای بینشی و دانشی انسان در زندگی معنوی و فرا طبیعی او است . دین و خود اصیل انسان به هم پیوندی عمیق دارند، دین: یعنی یاد خدا بودن ، همان چیزی که بعد معنوی انسان به وسیله آن به تعالی و کمال می رسد و دین گریزی چیزی جز فرار از خود نیست، بی توجهی به دین و یاد خدا، در حقیقت، بی توجهی به خویشتن خویش است. یاد خدا هم آغوش یاد خود است و یاد خود یاد خداوند را در پی خواهد داشت ، کسی که یاد خدا را به فراموشی سپارد ، خود را فراموش کرده و فراموشی خود، مستلزم از یاد بردن خداوند و معبود هستی است.
بنابراین مراد از خودشناسی، شناخت خود واقعی انسان یا همان روح انسانی است که گوهری و حقیقتی ورای ماده و فوق آن و وجودی مجرد و فراتر از جسم و جسمانیات است و سایه ای از وجود حق تعالی و خداوند متعال است و بهترین و آسان ترین راه شناخت خداوند است و روایت مشهور: «من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر که خود را بشناسد، خدایش را شناخته است» بر این مطلب دلالت دارد.
برای شناخت خود، باید انسان در دو وادی سیر و گردش نماید:
1- وادی و قلمرو نظر و فکر و اندیشه: برهان های فراوانی توسط بزرگان فلسفه و عرفان درباره تجرد نفس بیان گردیده است که می توانید به این کتاب ها مراجعه نمایید (مثل دروس معرفت نفس، استاد علامه حسن زاده آملی و مقالات استاد محمد شجاعی، ج 1). ولی انسان با تأمل کوچکی می تواند بفهمد که حقیقت او غیر از بدن اوست. حقیقت انسان همان چیزی است که از وقتی خود را شناخته با کلمه «من» به آن اشاره می کرده و پس از گذشت سال ها و سپری شدن ایام کودکی و نوجوانی و جوانی و پیری باز آن حقیقت را می یابد و با همان کلمه «من» از آن تعبیر می کند با این که بدن و جسم او دستخوش تغییرات فراوانی گشته و اگر حقیقت انسان، جسم و بدن او می بود و منظور از «من» همان جسم او بود باید من کودکی غیر از من نوجوانی و این دو غیر از من جوانی و همه اینها غیر از من زمان پیری باشد. انسان حتی بدن و اعضای بدنش را به آن حقیقتش نسبت می دهد و مثلا می گوید: بدن من، دست من، چشم من و روشن است که باید بدن چیزی و «من» چیزی دیگری باشد تا بتوان بدن را به من نسبت داد. پس یکی از راه های خودشناسی غور و اندیشه و مطالعه و استدلال و برهان است.
2- وادی عمل و شناخت عملی: چیزی مانند تهذیب نفس و عبادت خالصانه و توجه و ذکر مستمر و مراقبه و مواظبت بر اعمال و کردار در خودشناسی و معرفت نفس و حقیقت انسانی مؤثر نمی باشد. کاستن از خوردن و خوابیدن و جنبه حیوانیت و تقویت جنبه معنویت و روحانیت و جلوگیری از پراکندگی و تفرقه خاطر و تمرکز بر یاد و ذکر و مراقبه حق و استمرار و دوام آن و فاصله گرفتن از اهل هوا و هوس و گناه و نداشتن ارتباط و تماس بیش از حد نیاز با افراد جامعه و نپرداختن بیش از حد ضرورت به کارهای دنیوی کلید شناخت خود معرفت نفس است که ثمره آن شناخت پروردگار است. البته این کاری دقیق و طولانی است و پس از سال ها بندگی و عبادت و عمل به دستورات الهی و مراقبت و مواظبت حاصل می گردد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد