منافقین اعدامشده «اسب تروای» سازمان منافقین در ایران بودند
۱۳۹۵/۰۶/۲۵
–
۱۱۶ بازدید
منافقین با رفتار مرموز و حساب شده بسیار بیش از نیازشان بر شخصیت آقای منتظری مسلط شده بودند و با استفاده ابزاری از وی به خواستههای مهمشان به ویژه درباره زندانیانشان میرسیدند/سرباز اسیر دشمن در دست نظام، با اعلام بر سر موضع بودن،در زمانی که سپاهش به کشور حمله کرده به ما میگوید در حال آماده شدن برای جنگ با ماست و چه بهتر و دقیقتر است گفته شود جنگ را با انتظار برای فرا رسیدن زمان مأموریتش آغاز کرده است؛آیا اعدام چنین سربازی از دشمن خلاف احکام اسلام است و اسلام دستور
گرفتاری آیت الله منتظری در دام خطرناک مثلث شیطانی سازمان نفاق، لیبرالها و باند مهدی هاشمی که پس از مرگ وی (مهدی هاشمی) نیز ادامه داشت، سبب گردید عنصر عناد و لجاجت آقای منتظری در بستر ساده لوحی و نفوذپذیری وی رشد کند تا آنجا که تمام اعتبار و سرمایه فقاهتیاش را هزینه آن لجاجت حقیقت پوش خانمان برانداز کرد و در عمل بر روی مهمترین بخشهای نظرات فقهیاش پاگذاشت و آنها را نابود کرد. پس از وی نیز بیتش و به ویژه فرزندش احمد منتظری با چشم بستن بر فرجام سیاه مسیری که پدرش مبتنی بر لجاجت برگزیده بود، پس از 28 سال به زعم تکریم پدر و تضییع نظام اسلامی، فایل صوتی را منتشر ساخت که به غیر از شادی و بهرهبرداری دشمنان نظام از آن، برای وی دستاوردی نداشت و در نهایت هم توهم تکریم پدر به تضییع بیشتر و دوباره وی منجر شد.
با تشکر از همه آگاهان، صاحب نظران و دغدغهمندانی که با احساس دین به امام و نظام و از سر مسئولیت شناسی به یک ادعای واهی تاریخی واکنش نشان دادند و با روشنفکری از حقانیت و عملکردی هوشمندانه دفاع کردند؛ با پایه قراردادن محتوای تکراری نوار انتشار یافته، چند سطری به زحمات انجام گرفته اضافه میشود تا برای چندمین بار مشخص و ثابت شود که آیا امام راحل (ره) خطا کرده یا آقای منتظری با انگیزه ای خاص و متاثر از عواملی، اصرار داشت خود را ذی صلاح و درستکار و امام راحل را فاقد صلاحیت و خطا کار نشان دهد.
اصلیترین حرف آقای منتظری در حضور آقایان حسین علی نیری، مرتضی اشراقی، مصطفی پورمحمدی و ابراهیم رئیسی که باید دقیقاً به آن پرداخت تا تکلیف غائلهای که آقای منتظری درست کرد روشن شود، عبارت بود از اینکه: منافقین که پیشتر محاکمه و مجازات آنها مشخص شده بود نبایستی دوباره محاکمه و محکوم به اعدام شوند.
آقای منتظری برای این سخن ناتمام به ظاهر درست، بدون در نظر گرفتن آنچه که منافقین بر سر نظام آورده بودند و امکان تشدید، تکرار و ادامه آن هم بود، مصداقها و توضیحات نامربوطی ارائه میکند که نشان از لجاجت وی هر چند با ظاهری دلسوزانه داشت. چرایی این نوع برخورد آقای منتظری با یک مسأله حیاتی نظام به این باز میگشت که مثلث شیطانی فوق به واقع روح آقای منتظری را تسخیر کرده و وی را به موضع بازگشت ناپذیری رسانده بود. ریشه بخشی از تأثیر گذاری این مثلث بر آقای منتظری در سالهای دور بود.
برخی از کسانی که در دوران مبارزه به همراه آقای منتظری و برخی از روحانیان دیگر و اعضای منافقین در زندان بودند از جمله آقای محسن رفیقدوست در خاطراتی از آن دوران به این نکته اشاره میکنند که روحانیهای زندانی نگاه واحدی به اعضای منافقین نداشتند، برخی به شدت از آنها فاصله میگرفتند و برخی به آنها نزدیک بودند و آقای منتظری از افراد نزدیک به آنها بود. طبیعتاً منافقین با تحلیل شخصیت وی به ساده لوحی او رسیده بودند و پس از پیروزی انقلاب با توجه به شناختی که از وی داشتند و بلند پروازیهایی که در سر میپروراندند و تنگناهایی که در نظام برایشان ایجاد شد و موقعیت مهمی که آقای منتظری یافته بود، موذیانه تلاش کردند خود را به وی نزدیک کنند و با استفاده از سابقه دوستی در زندان و ساده لوحی که در وی سراغ داشتند با القاء دیدگاههای خود به او که همه این دیدگاهها قدرت طلبانه و علیه انقلاب و نظام بود، مسئولان را تحت فشار قرار دهند. این مسأله در سایه بیتوجهی، غفلت و باز هم ساده لوحی و نیز لجاجت آقای منتظری آنچنان وضوح یافته بود که شهید محمد منتظری فرزند آقای منتظری به شدت احساس خطر کرد و با بیان نکتهای تاریخی و صریح سند ماندگاری از خود درباره رابطه پدرش با منافقین به جای گذاشت. وی گفت: منزل پدر من جای امن منافقین است و من نخواهم گذاشت منافقین آن جا را تصاحب کنند.
خود آقای منتظری در همین نوار منتشر شده در این باره میگوید: سرانشون (سران منافقین) میان اینجا میگند ما مرتد نیستیم. میگند اسلام حقیقی ما داریم. شما اسلام آمریکایی دارید… ارتداد سران، موجب حکم به ارتداد سمپاتها نمیشود. صحبت شهید محمد منتظری مربوط به پیش از سال 65 است و صحبت آقای منتظری مربوط به سال 67 است، یعنی طی این هفت سال منافقین همچنان و به سهولت با آقای منتظری ارتباط داشتند. حضرت امام که با دقت و هوشیاری گفتار و رفتار مسئولان را رصد میکردند و در پیام به اولین دوره مجلس خبرگان رهبری در سال 62 آوردند: «باید بدانید که تبهکاران و جنایت پیشگان، بیش از هر کس چشم طمع به شما دوختهاند و اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما، با چهرههای صد در صد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه به بار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و با دست شما، به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود …» برجستهترین مصداق تبهکاران و جنایت پیشگان و افراد منحرف نفوذی و دارای چهره اسلامی و انقلابی منافقین بودند. منافقینی که در این تاریخ (سال62) جنایتهایی مانند انفجار حزب جهموری اسلامی، دفتر نخست وزیری، دفتر دادستانی و ترور هزاران انسان بیگناه را در کارنامهشان ثبت کرده بودند. شش سال بعد امام از راز بزرگ دیگری که سالها در سینه داشتند و بابت آن رنجهای بسیار کشیدند پرده برداشتند و در نامه معروف 06/01/68 که پایان کار منتظری در نظام را رقم زد اعلام کردند: «شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم.»
شهید لاجوردی از جمله افرادی است که برخورد آقای منتظری با وی آن هم متأثر از فضاسازی و ارتباط منافقین با آقای منتظری، نزدیکی منتظری به منافقین و فاصله گرفتن از نظام را نشانمیدهد. مجتبی امانی، رئیس سابق دفتر حافظ منافع ایران در قاهره در یادداشتی به انتقادهای آقای منتظری از شهید لاجوردی پرداخت که در بخشی از آن آمده است: «آیت الله منتظری پس از انفجار هفتم تیر در دفتر حزب جمهوری اسلامی با اعدام اعضای این سازمان (منافقین) مخالفتی نداشت. اما به علت ساده دلی، تحت تأثیر افرادی که دائماً از وی برای آزادی محکومین گروهکها درخواست توصیه داشتند و شهید لاجوردی به آنها اهمیتی نداد، از مدافعین سرسخت آزادی تروریستهای منافق و گروهکی شد. یکی از دلایل اصلی مخالفت شهید لاجوردی با وساطت آقای منتظری برای آزادی منافقین، شناخت از نزدیک وی نسبت به منافقین بود که این مسأله آقای منتظری را بسیار خشمگین کرده بود تا آنجا که در متن نوار مذکور نیز دوبار تحقیر آمیز از شهید لاجوردی نام میبرد و ناآگاهانه و تحت تأثیر واقع شده میگوید: «در صورتی که اینها (زندانیان) اغلب سر موضع شدنشون واسه برخورد تند امثال لاجوردی و افراد اینها بوده». در جایی دیگر میگوید: «گردن لاجوردی خرد بشه، حالا میگویند کسانی که در عفو شرکت کردند شریک خون یک بسیجی هستند. تندرویهای اونها، اینها را سر موضع قرار داد و جاذبه اون نامردا رو زیاد کرد.»
پرسش مهمی که جا دارد این جا مطرح شود این است که چه کسانی در نزد آقای منتظری علیه شهید لاجوردی با بدگویی و سعایت وی را متهم به سختگیری غیرقانونی علیه منافقین میکردند و چگونه بود که آقای منتظری از این اخبار کاملاً کذب و هدفمند تولید شده اطلاع داشت اما حضرت امام بسیار زیرک و بسیار حساس از آن بیخبر بود؟!
پاسخ بخشی از این پرسش از زبان آقای نیری از قضات دادگاههای انقلاب که در جلسه نوار مذکور نیز حضور دارد گفته شده است. وی درباره فشار آیت الله منتظری بر شهید لاجوردی میگوید: «منافقین در آن زمان با بیت آقای منتظری در ارتباط بودند و در آنجا بسیاری از مسائل را بزرگ نمایی میکردند و این موجب شد که آقای منتظری احساس کرد این مسائل واقعیت دارند. لذا به شورای قضایی آن زمان فشار آورد که آقای لاجوردی عزل شود و کس دیگری را بیاورند. یادم هست بعد از شهید لاجوردی آقای رازینی آمدند که آقای منتظری به ایشان اعتماد داشت. با این حال بعد از گذشت مدتی، یک روز به او گفته بود: «رازینی شنیدهام فک 400 نفر را خرد کردهای. آقای رازینی جواب داده بود: شما یکیشان را به من نشان بدهید.» مطالعه وصیت نامه شهید لاجوردی به فهم این نکته کمک بیشتری میکند. به گفته آیت الله سید حسن موسوی تبریزی دادستان انقلاب کشور تا سال 1363 امام پس از نامههایی که آقای منتظری درباره وضعیت زندانیان برای ایشان نوشت، اجازه تشکیل یک هیأت به ایشان را داد تا وضعیت زندانها و زندانیان را در سراسر کشور بررسی میکنند و پس از آن حداقل 2 یا 3 بار لیستی از زندانیان که توسط این شورا تهیه شده و مورد تائید آیت الله منتظری قرار گرفته بود، توسط امام خمینی مورد عفو قرار گرفتند که اتفاقاً اکثر این افراد هم از همین اعضای مجاهدین خلق (منافقین) بودند.
امام خمینی(ره) در نامهای هشدار آمیز به آقای منتظری در 12 مهر 65 درباره باند مهدی هاشمی و منافقین درباره آزادی زندانیان منافقین مرقوم کردند: «آنچه مسلم است و مایه تأسف، حسن ظن جناب عالی به اعمال و افعال و گفتهها و نوشتههاست که به مجرد وصول به شما ترتیب اثر میدهید و در مجمع عمومی صحبت میکنید و به قوه قضائیه و غیره سفارش میدهید … آزادی بی رویه چند صد نفر منافق به دستور هیأتی که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است. ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان …»
منافقین با رفتار مرموز و حساب شده بسیار بیش از نیازشان بر شخصیت آقای منتظری مسلط شده بودند و با استفاده ابزاری از وی به خواستههای مهمشان به ویژه درباره زندانیانشان میرسیدند و این در حالی بود که بخش قابل توجهی از آنها با خیانت به ملت و کشور در خدمت دشمنان نظام و به ویژه صدام ملعون و معدوم بودند. یکی از خواستههای اصلی منافقین در عملیات پیچیده روانی علیه آقای منتظری رساندن وی به نقطه لجاجت مطلق اصلاح ناپذیر بود که محقق و با حادثهای مهم در نیمه سال1365 به شدت تقویت شد. در 20 شهریور 65 خانه تیمی متعلق به باند مهدی هاشمی کشف شد. واکنش آیت الله منتظری به خبر کشف این خانه تیمی که در آن سلاح و اقلام غیرقانونی زیاد بود، بسیار تند بود زیرا مهدی هاشمی به تدریج و با برنامه در زمره نزدیکان آقای منتظری قرار گرفته و برادر داماد وی نیز با حکم آقای منتظری مسئول نهضتهای آزادی بخش بود. آیت الله ری شهری که در آن زمان وزیر اطلاعات بود درباره واکنش آقای منتظری مینویسد. او گفت: «چرا بدون حضور صاحب خانه، خانه یاد شده را تخلیه کردهاید؟! ساواک هم این طوری نمیکرد… چرا ضعیف کشی میکنید؟! چرا خط بازی … میکنید؟! و بعد افزودند برای صدور انقلاب، سلاح و مواد منفجره و جعلیات ضروری است.» دستگیری مهدی هاشمی که امام (ره) بر آن اصرار داشت و آقای منتظری با آن مخالف بود و سپس محاکمه وی و اعترافات تکان دهندهاش و در ادامه محکومیت به اعدام و اجرای حکم اعدام، آقای منتظری را تمام قد در برابر نظام قرار داد.
در مجموع اعترافات مهدی هاشمی بخشی درباره چگونگی تأثیر وی بر آقای منتظری است که بیان آن تیر خلاصی به آقای منتظری و تایید دیدگاههایی دال بر ساده لوحی و نفوذپذیری و بازیچه قرار گرفتن وی بود که تمام موقعیت آقای منتظری را به چالش کشید. مهدی هاشمی در فرازی از این بخش اعترافات گفت: «از آن طرف گزارشاتی به آقا مینوشتم که معتقد بودم کارساز است و در همین جا باید عرض کنم من باز گزارشاتی که به آقا مینوشتم در حقیقت از اعتماد پاک و بی شائبه فقیه عالیقدر نسبت به خودم سوءاستفاده کردم. من میخواستم با نوشتن این نامهها و گزارشات به خدمت ایشان، در حقیقت افکار خودم را القا کنم و خط بدهم و در مقابل خط تخیلی که احساس میکردم وجود دارد، خودم را مصون نگهدارم در خدمت و در دفتر ایشان و من از اعتماد پاک و بی شائبه فقیه بزرگوار که به من داشتند سوء استفاده کردم. من در این لحظه جداً خودم را گناهکار میدانم که از این اعتمادها سوء استفاده شده است.»
پس از پخش اعترافات مهدی هاشمی آیت الله منتظری از حمایت از وی دست برداشت و در نامهای در 24/09/65 به حضرت امام (ره)، از برخورد قاطع امام (ره) با جریانهای انحرافی تشکر کرد و خواستار رسیدگی بدون اغماض جرایم و اتهامات مهدی هاشمی شد. اگر چه متن نامه آقای منتظری به امام (ره) بیانگر برخورد خاضعانه و حق طلبانه با این قضیه بود اما در واقع واکنش تاکتیکی بود که حقایق آن پس از اعدام مهدی هاشمی در مهر ماه 66 آهستهآهسته آشکار شد و نشان داد که منتظری کاملاً در مقابل نظام ایستاده است.
حمله منافقین به ایران در 05/05/67 یعنی نه روز پس از اینکه ایران رسماً قطعنامه 598 سازمان ملل را درباره جنگ ایران و عراق پذیرفت، فرصتی را برای منتظری ایجاد کرد تا به زعم خود با قرار گرفتن در جایگاه منتقدی منصف و دلسوز به بهای تأمین خوراک تبلیغاتی چرب و شیرین برای دشمنان که در آن زمان و بعدها از آن استفاده کنند و از نظام و امام انتقام بگیرند. منتظری مرداد ماه سال 67 منتظری است که پس از فرافکنیهای متعدد و نادیده گرفتن هشدارهای مکرر مشفقانه امام و یاران دلسوز انقلاب، انواع اشتباههای پرهزینهاش و نیز بهرههای کلانی که دشمنان از وی برده بودند آشکار شده بود و به جای بازبینی و اصلاح مافات، کینه، لجاجت و آتش انتقام وجودش را فرا گرفته بود، از این رو با حکم امام درباره اعدام منافقین که در زندان بر سر موضعشان درباره سازمان نفاق باقی هستند، مخالفت و آن را به غائلهای دنبالهدار تبدیل کرد.
حضرت امام(ره) با مقدمهای کوتاه در نامه مربوط به اعدام منافقین به نقطه کلیدی حکم اشاره کرد و مرقوم داشتند: کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجت الاسلام نیری دامت افاضاته(قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نمایندهای از وزارت اطلاعات میباشد. اگرچه احتیاط در اجماع است و …
آقای منتظری در جلسهای که نوار آن منتشر شد و مربوط به 24/05/67 است مخالفت خود با حکم امام(ره) را چنین بیان میکند:
«ما از جنایت منافقین در غرب ناراحتیم، به جان اسرا و زندانیان سابق افتاده ایم وانگهی اعدام آنان بدون فعالیت جدید، زیر سوال بردن همه قضات و هم قضاوتهای سابق است، کسی را که به کمتر از اعدام محکوم کردهاید به چه ملاک اعدام میکنید؟ کسانی که در جلسه مذکور حضور داشتند چهار روحانی واقف به امور قضایی اسلام بودند و موضوع نیز کاملاً روشن و مشخص بود از این رو اقتضای جلسه که با هدف انصراف آن افراد از انجام مأموریتشان بود، ایجاب میکرد که آقای منتظری با یک بحث استدلالی فقهی آنها را مجاب کند اما برخلاف اقتضاء موضوع و شأن افراد حاضر در جلسه آقای منتظری به غیر از بیان اصل انتقاد، در سایر مسائل عوامانه، عصبانی و بعضاً توهین آمیز و ارائه شواهد ضعیف و غیرمرتبط و نیز اجازه ندادن به حاضرین برای بیان نظراتشان بحث کرد و مانع رسیدن جلسه به یک بحث متقن و روشن شد. علت اصلی هم این بود که وی خودش را برای اصرار لجوجانه بر مواضعاش و مقابله با نظام آماده و تجهیز کرده بود.
براساس فقه امامیه و سیره امیر المومنین(ع) در سه جنگ صفین، جمل و نهروان و یافتههای فقهی آن هر گاه مسلمانانی به شکل گروهی علیه حکومت مشروع اسلامی خروج مسلحانه کنند با شرایطی باغی محسوب میشوند و احکام اهل بغی بر آنها عمل میشود. شعبهای از این احکام مربوط به چگونگی برخورد با اسیران، مجروحان و فراریان گروه باغی پس از شکست در جنگ است. نظر متفق این است اگر سه گروه فوق دارای عقبه و پشتوانه احیا و سازماندهی مجدد باشند مانند برخی از اسیران جنگ صفین حکمشان مرگ است؛ در غیراینصورت رها میشوند تا به زندگی عادی خود بپردازند؛ زیرا دارای کانون و عقبهای نیستند که از نو گروه باغی تشکیل دهند و برای حکومت اسلامی تهدید شوند و این مهمی است که آقای منتظری به جد آن را قبول داشته است و امام خمینی(ره) نیز بر همین اساس حکم برخورد با منافقین زندانی را صادر کرد.
نکته ظریف در حکم امام که آقای منتظری به آن توجه نکرد و یا نخواست به آن توجه کند و یا در قبال آن موضع لجاجت را انتخاب کرد شرط امام برای اجرای این حکم است: «در صورت پافشاری بر سر موضع.» سر موضع بودن، یعنی اینکه سازمان نفاق را با همه عقاید التقاطی و جنایتکارانهاش و نیز تمامی دستوراتی را که سرکردگان صادر میکردند قبول دارند و آن را اجرا میکنند. افزون بر آنکه در آن زمان نیروهای سازمان حمله نظامی به ایران را آغاز کرده بودند و براساس اسناد بدست آمده قرار بود پس از ورود منافقین به شهرها زندانیان نفاق دست به شورش بزنند و سپس به عنوان سربازان نفاق به آنها بپیوندند و دست به کشتار و خونریزی بزنند به عبارتی زندانیان نفاق در زندانهای کشور در حکم «اسب تروای» منافقین بودند که وظیفه داشتند از داخل نظام را تحت فشار فروپاشی قرار دهند. به عبارت روشنتر زندانیانی که بر سر موضع بودند همان سربازان خیانتکار منافقین بودند که زودتر از مابقی نیروهای نفاق به شهرها رسیده بودند و آماده فرا رسیدن ساعت صفر بودند تا عملیات کشتار را شروع کنند.
آیا از نگاه آقای منتظری در چنین شرایط بسیار خطرناکی که کیان نظام اسلامی از خارج و داخل در معرض تهدید جدی قرار دارد و منافقان محاکمه شده با مجازات مشخص، اعلام میکنند که بر سر موضعشان درباره سازمان نفاق هستند که مفهوم آن بیعت و پیوند جدید و عملی با نفاق است، اتفاق جدیدی رخ نداده تا آنها براساس آن محاکمه شوند. شدت وضوح موضوع و بدیهی بودن آن اجازه استدلال بیش از این را نمیدهد، سرباز اسیر دشمن در دست نظام، با اعلام بر سر موضع بودن، در زمانی که سپاهش به کشور حمله کرده به ما میگوید در حال آماده شدن برای جنگ با ماست و چه بهتر و دقیقتر است گفته شود جنگ را با انتظار برای فرا رسیدن زمان مأموریتش آغاز کرده است؛ آیا اعدام چنین سربازی از دشمن خلاف احکام اسلام است و اسلام دستور میدهد در برابر چنین سربازی ساکت بمان تا پس از سرازیر شدن همرزمانش به شهرها با او بجنگی؟! هیچ عقل سلیمی چنین دیدگاه بی پایه و اساسی را نمیپذیرد. چنانچه آقای منتظری درونش را از کینه و لجاجت نسبت به نظام پاک میکرد، براساس دیدگاههای فقهی ثبت شدهاش محکمتر و راسختر از حضرت امام(ره) حکم اعدام منافقین را صادر میکرد. اما افسوس و صد افسوس که منافقین و باند مهدی هاشمی با آقای منتظری کاری کردند که وی به جای اصلاح مواضع انحرافیاش، مدام بر لجاجت و کینه جویی نسبت به نظام افزود و بسیاری از داشتههای ارزشمندش از جمله رضایت ولی فقیهاش را قربانی بلند پروازیهای سازمان نفاق و باند مهدی هاشمی کرد و این چیزی بود که امام راحل(ره) را بسیار آزرد و با آزردگی آن پای در سفر آخرت گذاشت.
رضا گرمابدری، مشرق، ۳۰ مرداد ۱۳۹۵