۱۳۹۵/۰۱/۲۳
–
۷۹ بازدید
چرا منطقه خاورمیانه آسیب پذیرترین منطقه است؟
نقطه نظرات متنوع و مختلفی پیرامون چرایی شکل گیری، استمرار و گسترش ناآرامی و آسیب پذیری در خاور میانه مطرح گردیده است که در مجموع در ذیل دو دسته عوامل قرار می گیرد:
عوامل خارجی: این رویکرد بیش از آنکه توجه به مسائل و عوامل داخلی داشته باشد بیشتر عوامل بیرونی در قضایا را دخیل می داند. مفاهیم مانند استعمار، استثمار در مرکز تحلیل این رویکرد قرار دارد. این رویکرد معتقد است که کشور های توسعه یافته با استعمار و استثمار کشور های توسعه نیافته منابع آن ها را استخراج کردند و در کشور های خود ذخیره کردند. این منابع باعث شد که کشور های استعمار گر بتواند برای خیز اقتصادی و دگرگونی اجتماعی و توسعه سیاسی خود استفاده نماید. در نهایت، خیز اقتصادی، دگرگونی اجتماعی و توسعه سیاسی باعث شد که شکاف میان کشور های توسعه یافته و کشور های توسعه نیافته افزایش یابد و کشور های توسعه نیافته دست شان به کمک کشور های استثمارگر دراز باشد. با ایجاد شکاف کشور های توسعه یافته از طریق دادن قرضه به کشور های عقب مانده، در حقیقت این کشور ها بیشتر وابسته به خود کرد. این قرضه ها هر ساله افزایش می یافت. در عوض اما، کشورهای عقب مانده قادر به پرداخت این قرضه ها نبودند. به همین خاطر، این کشور ها هیچ گاهی نتوانستند به دولت قوی دست یابد تا بتواند حاکمیت خود را در سراسر قلمرو خود گسترش دهد. نتیجه آن این شد که امروزه کشور های عقب مانده که کشور های خاور میانه جزء از آن هاست درگیر مسائل و مشکلات داخلی خود باشد.
عوامل داخلی: ریشه رویداد ها و رخداد های سیاسی، اقتصادی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی را در داخل کشور ها جستجو می کند. ساخت اجتماعی، فرهنگ سیاسی، توانان مدیریتی نخبگان سیاسی، سطح آگاهی مردم و … از عناصر اساسی در این رویکرد است. این دیدگاه بیش از آن که رویداد ها را در بیرون ازکشور نسبت دهد بیشتر نگاهی انتقادی به جامعه دارد و ریشه رویداد ها را داخلی می پندارد. بنا بر این رویکرد؛ ساختار قبیله ای و فرهنگ سیاسی پوپولیستی، ناتوانی نخبگان در مدیریت منابع انسانی و مادی، ناکارامدی حکومت های بی کفایت و فاقد ارتباط اندام واره با جامعه از عوامل است که باعث عقب ماندگی این کشور ها و بحران در منطقه شده است.
از دیدگاه برخی از متخصصین مسائل خاورمیانه، در ریشه یابی بحرانهای خاورمیانه، عامل و مداخله خارجی از اهمیت نخست برخوردار بوده و عوامل داخلی جنبه فرعی داشته اند. به عبارت دیگر ریشه های بحران های خاورمیانه را باید در کشمکش قدرت های رقیب استعماری و امپریالیستی و سپس امریکا و تضاد میان منافع آنها جست وجو کرد.
کشمکش قدرت های استعماری و امپریالیستی اروپا در خاورمیانه نتیجه وقوع انقلاب صنعتی و انقلاب های بزرگ تجاری قرن شانزدهم بود. نیاز به مواد خام بیشتر و نیروی کار ارزان، قدرت های صنعتی و تجاری اروپا را به سوی شرق کشاند. گسترش راه های تجاری به هند و مناطق شرقی آسیا دامنه کشمکش قدرت های جدید برای کسب مستعمرات و مناطق نفوذ را وسعت داد و ضعف روزافزون امپراتوری عثمانی در قرون 18 و به ویژه 19 باعث شد تا اروپایی ها به سرزمین های زیر کنترل آن چشم طمع بدوزند. هجوم قدرت های اروپایی برای اشغال قلمروی امپراتوری عثمانی در شمال آفریقا به ویژه در قرن نوزدهم آشکار شده بود. الجزایر، مراکش، تونس، لیبی، مصر و سودان به اشغال نیروهای فرانسه، انگلستان و ایتالیا در آمدند. به علاوه با طرح ها و حمایت های نظامی و سیاسی قدرت های مذکور بخش های وسیعی از قلمرو اروپایی عثمانی از پیکره آن جدا شد. از آنجا که قلمرو عربی امپراتوری عثمانی بر سر راه های هندوستان و شرق آسیا و خلیج فارس قرار داشت، توجه عمده قدرت های استعماری امپریالیستی اروپا متوجه این مناطق بود. قدرت های اروپایی برای جلب دوست امپراتوری عثمانی و کسب نفوذ در آن با یکدیگر به رقابت می پرداختند و در عین حال درصدد بودند جای پای محکمی برای خود در قلمروی عربی امپراتوری دست و پا کنند. این رقابت ها در قرن نوزدهم گسترش یافت و در نیمه این قرن به اوج خود رسید.
قدرتهای جهانی با ایجاد جنگ جهانی اول و فروپاشاندن امپراطوری عثمانی و حمایت از جنبش صهیونیسم و تاسیس کشور اسرائیل پایه های بحران در خاورمیانه را طرح ریزی نمودند. و با تاسیس کشور اسرائیل در سال 1948 و ایجاد درگیری ها و جنگهای متعدد بین اعراب و اسرائیل و دخالتهای مستمر قدرتهای استعماری در منطقه همواره بحرانهایی بوده است و امروزه نیز مداخله این قدرتها در کشورهای خاورمیانه، ایجاد اختلاف، حمایت از استبداد، تقویت تروریسم، تجاوزهای نظامی متعدد و …باعث بحران در منطقه بوده است.(ریشه های بحران در خاورمیانه، حمید احمدی، تهران: کیهان)
عوامل خارجی: این رویکرد بیش از آنکه توجه به مسائل و عوامل داخلی داشته باشد بیشتر عوامل بیرونی در قضایا را دخیل می داند. مفاهیم مانند استعمار، استثمار در مرکز تحلیل این رویکرد قرار دارد. این رویکرد معتقد است که کشور های توسعه یافته با استعمار و استثمار کشور های توسعه نیافته منابع آن ها را استخراج کردند و در کشور های خود ذخیره کردند. این منابع باعث شد که کشور های استعمار گر بتواند برای خیز اقتصادی و دگرگونی اجتماعی و توسعه سیاسی خود استفاده نماید. در نهایت، خیز اقتصادی، دگرگونی اجتماعی و توسعه سیاسی باعث شد که شکاف میان کشور های توسعه یافته و کشور های توسعه نیافته افزایش یابد و کشور های توسعه نیافته دست شان به کمک کشور های استثمارگر دراز باشد. با ایجاد شکاف کشور های توسعه یافته از طریق دادن قرضه به کشور های عقب مانده، در حقیقت این کشور ها بیشتر وابسته به خود کرد. این قرضه ها هر ساله افزایش می یافت. در عوض اما، کشورهای عقب مانده قادر به پرداخت این قرضه ها نبودند. به همین خاطر، این کشور ها هیچ گاهی نتوانستند به دولت قوی دست یابد تا بتواند حاکمیت خود را در سراسر قلمرو خود گسترش دهد. نتیجه آن این شد که امروزه کشور های عقب مانده که کشور های خاور میانه جزء از آن هاست درگیر مسائل و مشکلات داخلی خود باشد.
عوامل داخلی: ریشه رویداد ها و رخداد های سیاسی، اقتصادی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی را در داخل کشور ها جستجو می کند. ساخت اجتماعی، فرهنگ سیاسی، توانان مدیریتی نخبگان سیاسی، سطح آگاهی مردم و … از عناصر اساسی در این رویکرد است. این دیدگاه بیش از آن که رویداد ها را در بیرون ازکشور نسبت دهد بیشتر نگاهی انتقادی به جامعه دارد و ریشه رویداد ها را داخلی می پندارد. بنا بر این رویکرد؛ ساختار قبیله ای و فرهنگ سیاسی پوپولیستی، ناتوانی نخبگان در مدیریت منابع انسانی و مادی، ناکارامدی حکومت های بی کفایت و فاقد ارتباط اندام واره با جامعه از عوامل است که باعث عقب ماندگی این کشور ها و بحران در منطقه شده است.
از دیدگاه برخی از متخصصین مسائل خاورمیانه، در ریشه یابی بحرانهای خاورمیانه، عامل و مداخله خارجی از اهمیت نخست برخوردار بوده و عوامل داخلی جنبه فرعی داشته اند. به عبارت دیگر ریشه های بحران های خاورمیانه را باید در کشمکش قدرت های رقیب استعماری و امپریالیستی و سپس امریکا و تضاد میان منافع آنها جست وجو کرد.
کشمکش قدرت های استعماری و امپریالیستی اروپا در خاورمیانه نتیجه وقوع انقلاب صنعتی و انقلاب های بزرگ تجاری قرن شانزدهم بود. نیاز به مواد خام بیشتر و نیروی کار ارزان، قدرت های صنعتی و تجاری اروپا را به سوی شرق کشاند. گسترش راه های تجاری به هند و مناطق شرقی آسیا دامنه کشمکش قدرت های جدید برای کسب مستعمرات و مناطق نفوذ را وسعت داد و ضعف روزافزون امپراتوری عثمانی در قرون 18 و به ویژه 19 باعث شد تا اروپایی ها به سرزمین های زیر کنترل آن چشم طمع بدوزند. هجوم قدرت های اروپایی برای اشغال قلمروی امپراتوری عثمانی در شمال آفریقا به ویژه در قرن نوزدهم آشکار شده بود. الجزایر، مراکش، تونس، لیبی، مصر و سودان به اشغال نیروهای فرانسه، انگلستان و ایتالیا در آمدند. به علاوه با طرح ها و حمایت های نظامی و سیاسی قدرت های مذکور بخش های وسیعی از قلمرو اروپایی عثمانی از پیکره آن جدا شد. از آنجا که قلمرو عربی امپراتوری عثمانی بر سر راه های هندوستان و شرق آسیا و خلیج فارس قرار داشت، توجه عمده قدرت های استعماری امپریالیستی اروپا متوجه این مناطق بود. قدرت های اروپایی برای جلب دوست امپراتوری عثمانی و کسب نفوذ در آن با یکدیگر به رقابت می پرداختند و در عین حال درصدد بودند جای پای محکمی برای خود در قلمروی عربی امپراتوری دست و پا کنند. این رقابت ها در قرن نوزدهم گسترش یافت و در نیمه این قرن به اوج خود رسید.
قدرتهای جهانی با ایجاد جنگ جهانی اول و فروپاشاندن امپراطوری عثمانی و حمایت از جنبش صهیونیسم و تاسیس کشور اسرائیل پایه های بحران در خاورمیانه را طرح ریزی نمودند. و با تاسیس کشور اسرائیل در سال 1948 و ایجاد درگیری ها و جنگهای متعدد بین اعراب و اسرائیل و دخالتهای مستمر قدرتهای استعماری در منطقه همواره بحرانهایی بوده است و امروزه نیز مداخله این قدرتها در کشورهای خاورمیانه، ایجاد اختلاف، حمایت از استبداد، تقویت تروریسم، تجاوزهای نظامی متعدد و …باعث بحران در منطقه بوده است.(ریشه های بحران در خاورمیانه، حمید احمدی، تهران: کیهان)