طلسمات

خانه » همه » مذهبی » موانع و مشکلات حکومت امیرالمومنین (ع)

موانع و مشکلات حکومت امیرالمومنین (ع)


موانع و مشکلات حکومت امیرالمومنین (ع)

۱۳۹۴/۰۳/۱۰


۹۰۱۳ بازدید

موانع و مشکلات حکومت امام علی (ع) چه بود؟

هنگامی که علی(ع) پس از ربع قرن خانه نشینی، با اصرار شدید مردم به خلافت ظاهر رسید فرمود: «به خدایی که دانه را شکافت وجان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند، و یاران حجّت بر من تمام نمی نمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را بر نتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشتۀ این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته خود را به کناری می داشتم.» در طول ربع قرن خانه نشینی وصیّ پیامبر اسلام(ص) انبوهی از دشواریها در جامعۀ اسلامی پدید آمده بود.دوران پنج ساله حکومت امیرالمومنین با مشکلات فراوانی توأم بود. أمیرالمؤمنین با مشکلات بسیار زیادی در این دوران مواجه بود. حکومت آن حضرت حکمرانی و زمامداری بر روی یک جاده صاف و هموار نبود. خود وی نیز این مسئله را پیش بینی می کرد و آن را به بیان های گوناگون در لحظه بیعت مردم با آن حضرت بیان فرموده بود که بخشی از آن در نهج البلاغه هم آمده است. در ذیل به برخی از این موانع و مشکلات اشاره می¬گردد:1-عدم آشنایی حاکمان با اسلام
وقتی امیرالمؤمنین حکومت را شروع کرد، اوّلین مشکلی که با آن مواجه شد، توسعه جغرافیایی دنیای اسلام بدون تعمیق فرهنگ اسلام در اذهان و افکار مردم بود. در دوران حکومت سه خلیفه قبلی، به ویژه در دوران خلافت خلیفه دوم، جغرافیای دنیای اسلام توسعه فراوانی یافت؛ هم از طرف شرق و غرب و هم از طرف شمال و جنوب. در حالی که جغرافیای اسلام در هنگام رحلت رسول معظم اسلام تقریباً به شبه جزیره عربستان محدود می شد، در این دوران 25 ساله آنچنان گسترش یافت که تا خراسان بزرگ در شرق و شمال افریقا و بخش اعظم روم شرقی در غرب را شامل می شد. دو تمدن بزرگ یعنی تمدن ایران و تمدن روم را درهم نوردیده بود و اسلام به عنوان تنها تمدن و قدرت بزرگ آن روزگار، نمایان شده بود. بنابراین اسلام از لحاظ سرزمینی و جغرافیایی وسعت زیادی یافته بود و از لحاظ جغرافیایی انسانی نیز تعداد مسلمان ها چندین برابر شده بود و اسلام به ظاهر وارد این سرزمین ها شده بود و والیانی از طرف خلفا بر مردم حکمرانی می کردند. خراج و مالیات از مردم می ستاندند؛ بخشی را مصرف می کردند و بخشی را به مرکز خلافت که مدینه بود، می فرستادند. جنگ هایی در گوشه و کنار هنوز به وقوع می پیوست و سربازان اسلام در برابر دشمنان می جنگیدند. در این سرزمین ها دین اسلام رونق ظاهری پیدا کرده بود، ولی فرهنگ حاکم بر قلوب و رفتار مردم معمولاً همان فرهنگ گذشته بود.
فتح یک سرزمین بزرگ در یک زمان کوتاه، امکان پذیر است. اینکه مردم به کلمه توحید و گفتن «لا اله الا الله و محمد رسول الله» آشنا شوند، کار خیلی پیچیده و مشکلی نیست؛ اما آشنایی مردم با وحی آسمانی و با مفاهیم قرآن مجید و فرهنگ غنی اسلام، کار ساده ای نیست. بسیاری اصحاب پیامبر در همان مکه و مدینه باقی مانده بودند و عده ای گرفتار مسائل روزمره حکومت بودند. بخشی از اصحاب پیامبر نیز در عزلت بودند. دنیای اسلام به شدت گسترش یافته بود، بدون اینکه مردم از فرهنگ غنی و انسان ساز اسلام بهره لازم برده باشند. از طرف دیگر، سه تمدن بزرگ یعنی تمدن اسلام، تمدن ایران و تمدن روم با هم تلاقی کرده و تقریباً این سه تمدن با هم اختلاط پیدا کرده بودند. فرهنگ هایی که مردم درگذشته با آن خو گرفته بودند و با آن تمدن ها زندگی کرده بودند، متفاوت بود. اختلاط این تمدن ها، معضلات و مشکلات فراوانی از لحاظ فرهنگی برای مردم به وجود آورده بود. از طرفی صاحب نظران، مفسران و مبلّغان اسلامی به اندازه کافی در دسترس مردم نبودند.
بنابراین یک معضل امیرالمؤمنین در آغاز حکومت، وسعت دنیای اسلام بدون آشنایی مردم تازه مسلمان با عمق فرهنگ اسلام بود. همین مسئله باعث شد که معاویه به راحتی بتواند با افکار مردم شام بازی کند. دلیل اینکه معاویه به این راحتی سر مردم شاه کلاه می گذاشت، همین بود که حتی توانست نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه کند. مردم به فرهنگ اسلام آشنایی نداشتند. با متن کلمات و گفتار و سیره پیامبر و حتی اصحاب و یاران پیامبر کمتر نزدیک بودند. این یکی از معضلات و مشکلاتی بود که پیش روی مولای متقیان علی(ع) بود.
2-انحراف ها و بدعت ها
مشکل دومی که امیرالمؤمنین با آن مواجه بود، اقدامات و روش های انحرافی بود که در طول حکومت خلفای سه گانه در 25 سال گذشته به آنها عمل شده بود. یعنی در طول این مدّت، شیوه های اداره حکومت و جامعه، نحوه تقسیم بیت المال، نحوه برخورد با مردم، شکل رابطه ای که بین مردم و حاکمان به وجود آمده بود، نسبت به زمان پیامبر، آنچنان دچار تغییر و انحراف شده بود که امیرالمؤمنین در آغاز حکومتش با دنیایی از انحرافات، بدعت ها و مشکلات مواجه بود. جملاتی که آن حضرت در آغاز بیعت و حتی در آستانه بیعت فرمود، حاکی از همین معضلات بود فرمود: علی را رها کنید و دنبال دیگری بروید«دعونی و التمسوا غیری»( نهج البلاغه، خطبه 92) چرا امیرالمؤمنین این جملات را فرمود؟ چرا گفت ما با یک فضایی مواجه خواهیم بود که الوان و رنگ های گوناگون و وجوه مختلف خواهد داشت؟ در خطبه 92 نهج البلاغه آمده است: «دعونی و التمسوا غیری فانا مستقبلون امراً له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول و ان الآفاق قد اغامت و المحجه قد تنکرت»( نهج البلاغه، خطبه 92). فرمود برای چه در مسجد این چنین اجتماع کرده اید؟ این همه فشار آورده اید؟ این همه اصرار دارید که با علی بن ابیطالب بیعت کنید تا علی بن ابیطالب زمامداری شما را برعهده گیرد؟ علی را رها کنید و دنبال دیگری بروید. شاید در نگاه اول اگر کسی به مشکلات آن زمان توجه نکند، این جملات برایش عجیب باشد که مردم بعد از سال ها رهبر واقعی خود را پیدا کرده اند و با اصرار هم به دنبال بیعت با او هستند تا او حکومت و زمامداری را برعهده گیرد و او نمی پذیرد و قبول نمی کند. امیرالمؤمنین که به دنبال عوام فریبی و خوشایند مردم نبود. امیرالمؤمنین که نمی خواست تظاهر به بی اعتنایی به دنیا و حکومت کند تا با اشتیاق بیشتری مردم با او بیعت کنند. امیرالمؤمنین مشکلات و مسائل آینده را به خوبی می دید. فرمود: «فانا مستقبلون امراً له وجوه و الوان» من فردای جامعه شما را می بینم با چهره های متلوّن،‌ نه تنها چهره های مختلف انسان ها، که حتی رنگ به رنگ شدن جامعه، رنگ به رنگ شدن اعتقادات مردم و هر روز به سمتی و به سویی رفتن مردم را به خوبی می بینم.
انحرافات دینی و بدعتها، مهم ترین مشکل حکومت علی(ع) بود. بسیاری از سخنان پیامبر(ص) متروک شده بود. بنیان این انحرافها در کنار بستر بیماری پیامبر خدا(ص) با شعارِ «کتاب خدا ما را بس است» گذاشته شد و با سخن خلیفۀ اول در توجیه اشتباهاتش که: «پیامبر خدا با وحی یاری می شد، ولی دست من از وحی کوتاه است و به مصلحت اندیشی و اجتهادم عمل می کنم» به طور ضمنی مورد تأیید قرار گرفت. بدین سبب امام در برابر پافشاری مردم بر بیعت با وی، فرمود: «ما با مسائلی چندچهره مواجهیم؛ به طوری که دلها بر آن آرام نمی گیرد و عقلها بر آن ثابت نمی ماند. افق ها مه آلود و تاریک شده و صراط مستقیم و راه و روش سلوک زمان پیامبر(ص) تغییر یافته است. و بدانید که اگر دعوتتان را بپذیرم، بر طبق آنچه خود می دانم با شما رفتار می کنم و به سخن این و آن و نکوهش سرزنش کنندگان گوش فرا نخواهم داد.» و نیزفرمود: «خلفای پیش از من اعمالی انجام دادند که در آن با رسول خدا (ص) از روی عمد مخالفت کردند، پیمان او را شکسته و سنّت او را تغییر دادند، و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود و به آنچه در زمان رسول خدا(ص) بود بازگردانم، لشگر از گِردم پراکنده شده و تنها باقی می‌مانم و یا با عدۀ کمی از شیعیانم که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا(ص) را می‌دانند… قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت، بدعت است. پس عده‌ای از لشگریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند: ای اهل اسلام، سنت عمر تغییر کرد! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می‌دارند! و از شورانیدن لشگر بر خویش حذر کردم، بدان سان که از این امّت تفرقه و اطاعت از امامان ضلالت و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.»
قضاوت ها و احکام خلفاء به ویژه خلیفۀ ثانی، با دستورات قرآن و سنت نبوی مغایر بود. علمای شیعه صدها مورد از مخالفتهای اصحاب با نصّ های صریح را نقل کرده اند و در این زمینه تنها به صحاح و مسندهای علمای اهل سنت استدلال نموده اند. سیدعبدالحسین شرف الدین در کتاب «النّص والاجتهاد» بسیاری از این موارد را(با ذکر منابع مورد قبول تمام گروهها و فرقه های اسلامی) ذکر کرده که وی و دو خلیفۀ دیگر در برابر نصّ صریح، اجتهاد نموده اند.
در اثر سیاست‌های غلط فرهنگی و گسترش بدون برنامه حوزه اسلامی به وسیله فتوحات، انحرافات عمیق فرهنگی در جهان اسلام خودنمایی می‌کرد. مسلمانان علاوه بر ناآگاهی از مبانی دین اسلام، بسیاری از بدعت‌های خود را جزئی از اسلام می‌دانستند و عده‌ای از عالم نماها حق تشریع و اجتهاد برای خویش قایل بودند. سیره خلفا مخصوصا سیر‌ه‌ی شیخین به عنوان حجت شرعی تلقی می‌شد و احکام اسلام ناب محمدی(صلی‌الله‌علیه‌وآله) معطل مانده بود. مردم اسلام را به شکل دولتی و تابع دولت می‌دیدند و روح دینی در آن‌ها ضعیف شده بود.
بنابراین احیاء و مطرح کردن احکام قرآن و سنت و اجرای آن‌ها با معضلات جدی روبه‌رو و نیازمند کار فرهنگی بود که وقت زیاد می‌طلبید و هم نیروی مومن و متعهد لازم داشت که هیچ یک برای امیرالمومنین(علیه‌السلام) فراهم نبود. لذا با شهادت آن حضرت افراد فرصت‌طلب با استفاده از همین زمینه‌ها مجددا حاکمیت را به‌ دست گرفتند.
3-کمبود کادر مدیریت
مشکل سوم امیرالمؤمنین، کمبود افراد لایق برای اداره جامعه بود. اگر حکومتی می خواهد موفق باشد، بی تردید یک پایه موفقیت آن، مدیران کارآمد، لایق و متعهد و وجود نخبگان شایسته در جامعه است. چگونه می توان جامعه ای را به تنهایی مدیریت کرد؛ یک فرد که به تنهایی نمی تواند یک کشور بزرگ را مدیریت کند.
امیرالمؤمنین به عنوان امام به حق، معصوم و تربیت شده خاص مکتب پیامبر، در دوران حکومت او یک نفر باید حاکم بصره باشد، یک نفر باید حاکم کوفه باشد، یکی در یمن، یکی در بحرین، یکی در فارس، یکی در کرمان یکی در ری، یکی در قزوین، یکی در آذربایجان، یکی در مرو، یکی باید در مصر و شامات و در سایر مناطق باید افرادی حاکم باشند و آن مناطق را مدیریت کنند. آیا امیرالمؤمنین به تعداد کافی مدیر لایق در اختیار داشت؟
بعضی از اصحاب امیرالمؤمنین آدم های پاک و شایسته ای بودند، افراد متقی، پرهیزکار و مورد اعتماد بودند، اما در مدیریت ضعیف بودند. نمونه اش کمیل است؛ کمیل بن زیاد نخعی که همین دعای معروف کمیل در شب های جمعه، نقل او از امیرالمؤمنین است. کمیل از زهّاد و صحابی بنام امیرالمؤمنین بود که در دوران امام حسن(ع)و امام حسین(ع)هم همان مسیر را ادامه داد و بعدها هم در زمان حجاج به شهادت رسید. اما، علی بن ابیطالب(ع)، کمیل زاهد پاکدامن مخلص فداکار را به عنوان والی منطقه ای در عراق منصوب کرد. والی قسمتی در عراق شد که در مسیر رفت و آمدهای کاروان ها قرار گرفته بود و عراق را به شامات متصل می کرد. بعد از مدتی امیرالمؤمنین او را عزل کرد و برگرداند؛ و در خود نهج البلاغه، ‌نامه ای است که حضرت، کمیل را مورد خطاب قرار می دهد و تصریح می کند که تو مدیریت کافی برای اداره نداشتی و نتوانستی از سرحدات دفاع کنی و به وظیفه عمل کنی.( نهج البلاغه، نامه 61)
بنابراین از یک طرف امیرالمؤمنین، افراد مخلص، پاکدامن و زاهدی در اختیار داشت که مدیریت قوی نداشتند و از طرف دیگر افرادی بودند دارای مدیریت قوی ولی با ایمان ضعیف که گاهی امیرالمؤمنین ناچار می شد از آنها هم استفاده کند؛ گرچه به دلیل ضعف در تقوا و ایمان گاهی دولت اسلامی دچار مشکل و حتی حضرت، ناچار به عزل آنها می شد. زیاد بن ابیه یکی از آنهاست. زیاد از طرف امیرالمؤمنین والی ایالت فارس می شود. قبلاً سهل بن حنیف‌،‌ والی فارس و کرمان بود، ولی نتوانست آنجا را به خوبی اداره کند و لذا امیرالمؤمنین سهل را عزل کرد و زیاد بن ابیه را به آنجا فرستاد. زیاد بن ابیه یک آدم سیاسی باهوش، خوش بیان و از لحاظ مدیریت، نیرومند بود، اما اطمینانی که به کمیل بود، به زیاد نبود. اطمینانی که به سهل بود،‌ به زیاد نبود. اما امیرالمؤمنین زیاد را به عنوان والی فارس فرستاد تا این منطقه آشوب زده را آرام کند. در عین حال امیرالمؤمنین مرتب برای وی نامه می نوشت. یک نمونه از این نامه ها در نهج البلاغه هم آمده است(نهج البلاغه، نامه 61). به زیاد بن ابیه نامه می نویسد که معاویه می خواهد تو را بفریبد و تو را به عنوان برادر خود بخواند، مواظب باش تحت تأثیر شیطنت معاویه قرار نگیری. در پیام دیگری سفارش می کند که اگر به من گزارش شود تخلفی کردی، اگر به من ثابت شود در بیت المال تعدی شده، این چنین می کنم، آنچنان می کنم. پیداست امیرالمؤمنین نگران زیاد است، اما در عین حال کسی هم بهتر از او در اختیار امیرالمؤمنین نیست. اگر یک ابن عباس دیگر داشت، قطعاً به جای زیاد او را در منطقه فارس می گذاشت.
امیرالمؤمنین با مشکلات فراوانی مواجه بود. حتی ابوموسی اشعری را در آغاز کار، والی کوفه قرار داد(نهج البلاغه، نامه 61). البته قبلاً هم والی کوفه بود و امیرالمؤمنین در آغاز خلافت می خواست او را برگرداند و فرد دیگری را بگمارد، ولی اصحاب اصرار کردند و گفتند ابوموسی تازه به کوفه رفته و مصلحت نیست برگردانده شود. بعد از اینکه قیام و شورش شروع شد، مالک اشتر به مدینه آمد و عثمان را وادار کرد تا ابوموسی را والی کوفه کند. اما چون در جنگ جمل ابوموسی تخلف کرد و لذا امیرالمؤمنین او را عزل کرد و مالک او را از کوفه اخراج کرد.
بنابراین یکی از مشکلات امیرالمؤمنین مسئله اداره جامعه توسط مدیران متوسط و گاهی ضعیف یا غیرمخلص بود. چون مدیر بدون عیب و نقص کم بود و بسیاری از آنها آن گونه که دلخواه امیرالمؤمنین باشد، نبودند. مردم هم منتظر مدیران کارآمد بودند. امیرالمؤمنین افراد مخلص مانند مالک، حذیفه یمانی، سلیمان بن صرد، حبیب بن مظاهر، مالک بن تیهان، خزیمة بن ثابت، قیس بن سعد، محمد بن ابی بکر، ابن عباس و امثال اینها را داشت، ولی نسبت به نیاز، تعدادشان بسیار کم بود. بار اصلی مدیریت جامعه به دوش یاران شایسته و بنام امیرالمؤمنین بود. زمانی که جنگ بود، مسئولیت فرماندهی نظامی را برعهده می گرفتند، وقتی هم که جنگ تمام می شد، مجدداً‌ امیرالمؤمنین آنها را به عنوان مسئول سیاسی به منطقه مورد نظر برمی گرداند. مالک جزو آنها بود. مالک در منطقه ای در عراق حاکم بود. وقتی جنگ شروع شد، امیرالمؤمنین او را به جنگ فراخواند و بعد از اتمام جنگ او را به محل خدمت برگرداند. ابن عباس نیز جزو اینها بود. ابن عباس هم در میدان جنگ، فرمانده بود و در شرایط غیرجنگ، حاکم و سیاستمدار بود. وقتی جنگ نبود، ابن عباس حاکم بصره بود. وقتی جنگ صفین شروع شد، امیرالمؤمنین ابن عباس را برای جنگ صفین از بصره فراخواند و در سپاه آن حضرت به عنوان فرمانده نظامی مسئول شد.( وقعة صفین، ص 410) امیرالمؤمنین افراد شایسته فراوانی در کنار خودش داشت، اما نه به اندازه کافی. این افراد شایسته، در مقایسه با وسعت دنیای اسلام، اندک بودند.
4-وجود تبعیض
از جمله مشکلاتی که امیرالمومنین(علیه‌السلام) در دوران حکومتش با آن‌ها روبرو بود میتوان به وجود انواع تبعیض اشاره کرد:
1.تبعیض نژادی
یکی از سنت‌های غلطی که خلفا از خود به جای گذاشتند مساله تبعیض نژادی بود. وقتی امیرالمومنین(علیه‌السلام) به حکومت رسید اعلام کردند: «حضرت آدم نه غلام به دنیا آورده و نه کنیز، مردم همه آزادند… اکنون مالی نزد من است و من آن‌را به طور مساوی تقسیم خواهم کرد.» بین قریش و غیر قریش فرقی نبود و فرمود: «در کتاب خدا فرزندان اسماعیل بر اسحاق برتری ندارند» و در پاسخ اشعث که به سیاست مالی حضرت معترض بود، فرمود: «اگر فرقی بین بندگان خدا تقسیم بیت‌المال بگذارم، از جاهلین خواهم بود.»[2] به‌ هر حال این سیاست حضرت (علیه‌السلام) منافع عده‌ای از اشراف را به خطر انداخت و لذا در تضعیف حکومت حضرت به پا خاستند.
2.تبعیض‌های حقوقی و مالی
خلفا مهاجران را برتر از انصار و انصار اولیه را برتر از دیگر مسلمانان می‌دانستند و اموی‌ها، بنی‌امیه را بالاتر از بقیه مسلمانان می‌شمردند. و در پرداخت‌های مالی و جایگاه‌های سیاسی، این موارد را در نظر می‌گرفتند. وقتی امیرالمومنین(علیه‌السلام) حکومت را در دست گرفت. تمام امتیازات موهوم را کنار گذاشت و جایگاه‌های سیاسی را در اختیار افراد لایق و مؤمن قرار داد و پرداخت‌های مالی را هم‌سان و هم‌گون نمود. به‌ همین جهت اشراف صاحبان ثروت در آن روز علیه این سیاست حضرت قیام کرده و جنگ جمل(اولین جنگ داخلی) را پدید آوردند که پیامدهایی بسیار مخربی در جهان اسلام داشت.
5-وجود بنی امیه و حزب اموی
حزب اموی، به سرکردگی معاویه، به چند علت با اسلام و مظهر اسلام یعنی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مخالف بودند:
1. رقابت قومی که در سه نسل متوالی متراکم شده بود.
2. کینه شخصی که نسبت به امیرالمومنین(علیه‌السلام) داشتند؛ زیرا حضرت برادر و دایی معاویه و سردم‌داران قریش را در جنگ‌ها به هلاکت رسانده بود.
3. تباین قوانین اسلام با زندگی اجتماعی رؤسای قریش مخصوصا اموی‌ها.
4. طینت و مزاج منفعت‌پرستانه و مادی حزب اموی که اسلام و سیاست امیرالمومنین(علیه‌السلام) با آن مخالف بود. بنابراین اختلاف معاویه با حضرت یک اختلاف عمیق بود در ابعاد گوناگون: اختلاف قومی، رقابت سیاسی، کینه شخصی، اختلاف در طرز تفکر، ادراک و احساسات.
به همین‌جهت وقتی امیرالمومنین(علیه‌السلام) به خلافت رسید، بنی‌امیه سخت متأثر شدند. معاویه با طرح این شبهه که علی(علیهالسلام) از یاری عثمان خودداری کرده است، قتل عثمان را به گردن امام گذاشت. و از حماقت سپاهیان خود و سستی تازه مسلمانان عراق بهره جست. و به بهانه خون‌خواهی عثمان مشکلات عدیده‌ای را در جهان اسلام به وجود آورد.
بنابراین یکی از مشکلات عمده‌ی امیرالمومنین(علیه‌السلام) بنی‌امیه بودند که از قدرت نظامی و اقتصادی نسبتا زیادی برخوردار بودند.
6-جنگهای پی درپی
یکی دیگر از مشکلات اساسی دوران حکومت امیرالمومنین را می¬توان در تحمیل جنگ های پی در پی بر حضرت دانست. سه گروه ناکثین، قاسطین و مارقین، سه جنگ بزرگ جمل، صفین و نهروان را بر أمیرالمومنین تحمیل نموده و حضرت سرانجام توسط یکی از افراد این گروهها به شهادت رسید. معضل کارگزاران خائن، مشکل نومسلمانان نا آشنا با الفبای اسلام، مشکل منافقان که پیکار با آنان از پیکار با کفر و شرک مشکل تر بوده و حتی گاه ناممکن می نماید، ابعاد دیگری از دشواریهای حکومت امام علی(ع) است که در تحمیل جنگهای داخلی بر آن حضرت نقش اساسی داشت.
برای مطالعه بیشتر در این خصوص، مراجعه کنید به کتاب «مشکلات وموانع سیاسى ـ اجتماعى حکومت امام على(علیه السلام)» نوشته زهرا روح اللهى امیرى، انتشارات پژوهشکده باقرالعلوم(علیه السلام)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد