پرسش:
نخستين زائر امام حسين(ع) در اربعين چه کسي بود؟
پاسخ:
جابر بن عبدالله انصاري از ياران حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) و مريد فرزندان گرامي ايشان بود. او آخرين صحابه پيامبـر بود که در مدينه وفـات کرد(1) و سلام رسول اکرم را به پنجمين وصي ايشان، حضرت امام محمد باقر رساند.(2) او به قولي در 94 سالگي در مدينه در حالي که نابينا شده بود در گذشت.(3) او اولين زاير اربعين حسيني است و کسي که به فوز عظيم زيارت مخصوص سيدالشهداء در بيستم صفر 61 هـ.ق نايل شد.
شيخ جليل القدر عماد الدين، ابوالقاسم آملى، در کتاب “”بشاره المصطفى”” مىنويسد:
عطيه عوفى از اصحاب اميرالمؤمنين(عليه السلام) مىگويد: “”با جابر بن عبدالهي انصارى براى زيارت قبر شريف سالار شهيدان راهى کربلا شديم. زمانى که به کربلا رسيديم، جابر در نهر فرات غسل کرد؛ لباسى چون لباس احرام پوشيد؛ خود را خوشبو ساخت و با قدمهاى آرام به طرف قربآن گاه حسينى راهى شد و در هر قدم ذکر خدا را بر زبان مىآورد. چون نابينا بود، از من خواست تا دست او را روى قبر مولا قرار دهم؛ پس از اين کار از شدت غصه بىهوش شد و افتاد. او را به هوش آوردم. وقتى به هوش آمد، سه مرتبه فرياد زد: «يا حسين!» سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه! اى عزيز دلم، آيا جواب دوست خود را نمىدهي؟» و در پاسخ به خويشتن گفت: «چگونه حسين(عليه السلام) که در خون خودش آغشته شده و بين سر و پيکر نازنينش جدايى انداختهاند، جواب تو را بدهد؟!»
سپس با ادب خطاب به حضرت گفت: «گواهى مىدهم که تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنان هستي،تو فرزند سلاله هدايت و تقوايى و پنجمين نفر از اصحاب کسا؛ تو فرزند سرور پيشوايان و فرزند فاطمه سيد بانوان هستى؛ چرا چنين نباشد؟ چرا که دست سيّد المرسلين(صلي الله عليه و آله) تو را غذا داده و در دامن پرهيزگاران پرورش يافتى و از سينه ايمان شير خوردى و پاک زيستى و پاک رخت بربستى و قلب مؤمنان را از فراق خود اندوهگين کردى؛ پس سلام و رضوان پروردگار بر تو باد! گواهى مىدهم که تو بر همان راهى رفتى که برادرت يحيي بن زکريا رفت و شهيد گشت».
آن گاه ديگر شهيدان دشت نينوا را مخاطب قرار داد و گفت : «سلام بر شما اى ارواحى که در کنار حسين نزول کرده و آرميده ايد! گواهى مىدهم که شما نماز را برپا داشتيد و زکات را ادا نموديد و امر به معروف و نهى از منکر کرديد و با ملحدان جهاد کرده، خدا را تا هنگام مردن عبادت نموديد».(4)
منابع تاريخي زيارت قبر امام حسين (عليه السلام) را توسط جابر دو گونه، گزارش کرده اند. گزارش نخست از طبري شيعي است که زيارت جابر را همراه با عطيه عوفي، به طور مسند و با تفصيل گزارش کرده ، اما در آن، سخني از ملاقات وي با اهل بيت امام حسين(عليه السلام) به ميان نياورده است. گزارش دوم از سيد ابن طاووس است که زيارت جابر را بدون همراهي عطيه و به اختصار ، بيان کرده و به دنبال آن، ملاقات جابر را با اسراي اهل بيت(عليهم السلام) که از شام بازگشته اند، آورده است. ابتدا گزارش طبري و سپس گزارش ابن طاووس را بررسي مي کنيم.
عماد الدين طبري (متوفاي 525 ق) در بشارة المصطفي به سندش از عطية بن سعد بن جناده کوفي جدلي نقل کرده که گفت: با جابر بن عبدالله به قصد زيارت امام حسين(عليه السلام)حرکت کرديم ، چون به کربلا رسيديم جابر به سوي فرات رفت و غسل کرد، سپس پارچه اي به کمر بست و پارچه اي به دوش انداخت و عطر زد ، سپس ذکرگويان به سوي قبر امام(عليه السلام) رفت.
وقتي نزديک قبر شد، گفت: دستم را بگير و روي قبر بگذار. من دستش را روي قبر گذاشتم. جابر خود را به روي قبر انداخت و آن قدر گريه کرد که بي هوش شد. بر او آب پاشيدم تا به هوش آمد.
آن گاه سه بار گفت: اي حسين!
سپس گفت: دوست پاسخ دوستش را نمي دهد. بعد ادامه داد: تو چگونه جواب دهي در حالي که رگ هاي گردنت را بريدند و بين سر و بدنت جدايي انداختند. گواهي مي دهم که تو فرزند خاتم پيامبران و پسر سرور مؤمنان و هم پيمان تقوا و از نسل هدايت و پنجمين نفر از اصحاب کسايي ; فرزند سرور نقيبان و پسر فاطمه (عليها السلام) سرور زناني و چرا چنين نباشي که سالار پيامبران با دست خويش غذايت داده و در دامان متقين تربيت شده اي و از سينه ايمان، شير خورده اي و از دامان اسلام برآمده اي. خوشا به حالت در حيات و ممات. اما دل مؤمنان در فراق تو ناخرسند است و شک ندارد که آن چه بر تو گذشت، خير بوده است. سلام و خشنودي خدا بر تو باد. شهادت مي دهم که تو همان راهي را رفتي که برادرت يحيي بن زکريا پيمود.
آن گاه نگاهي به اطراف قبر افکند و گفت: سلام بر شما اي جان هاي پاک که در آستان حسين(عليه السلام) فرود آمديد. گواهي مي دهم که شما نماز را بر پا داشته و زکات پرداختيد ، امر به معروف و نهي از منکر کرديد و با ملحدان جهاد نموديد و خدا را پرستيديد تا آن که مرگ شما را فرا رسيد. سوگند به خدايي که محمد(صلي الله عليه وآله) را به حق فرستاد ، ما در راهي که رفتيد ، شريک شماييم.
عطيه گفت: به جابر گفتم: چگونه با آنان شريکيم در حالي که نه [با آنان] دشتي پيموديم و نه از بلندي و کوه بالا رفتيم و نه شمشير زديم، اما اينان سر از پيکرهاي شان جدا شد، فرزندان شان يتيم گشتند و همسران شان بيوه شدند؟
جابر گفت: اي عطيه! از حبيبم رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شنيدم که مي فرمود: هر کس گروهي را دوست دارد در عمل آنان شريک است. سوگند به آن که محمد(صلي الله عليه وآله) را به حق به پيامبري فرستاد نيت من و نيت يارانم همان است که حسين(عليه السلام) و اصحابش داشتند.
مرا به سوي خانه هاي کوفيان ببر. چون مقداري راه رفتيم، به من گفت: اي عطيه! به تو وصيتي بکنم؟
گمان نکنم پس از اين سفر ، ديگر تو را ببينم. دوست دار خاندان محمد (صلي الله عليه وآله) را دوست بدار تا وقتي در دوستي باقي است ، دشمن خاندان محمد(صلي الله عليه وآله) را تا زماني که دشمن است، دشمن بدار، هر چند اهل نماز و روزه بسيار باشد.
با دوست دار آل محمد(عليهم السلام) مدارا کن; او هر چند به سبب گناهانش بلغزد، اما گام ديگرش با محبت اين خاندان ثابت مي ماند. دوست دار آل محمد(عليهم السلام)به بهشت مي رود و دشمنان شان به دوزخ.(5)
اما سيد ابن طاووس جريان زيارت جابر را اين گونه، گزارش کرده است:
چون اهل بيت حسين(عليهم السلام) از شام به عراق آمدند، به راهنماي کاروان گفتند که ما را از کربلا عبور بده. آنان چون به قتل گاه رسيدند، جابر بن عبدالله انصاري و جمعي از بني هاشم و مردان خاندان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را ملاقات کردند که براي زيارت قبر حسين(عليه السلام)آمده بودند. همه شروع به گريه و ناله نمودند و بر صورت هاي شان سيلي مي زدند و به گونه اي عزاداري و نوحه سرايي مي کردند که جگرها را آتش مي زد. زنان منطقه عراق نيز نزد اهل بيت(عليهم السلام) آمده و آنان نيز چند روزي عزاداري کردند.(6)
پي نوشت ها:
1. شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ص 169.
2. صدوق، امالي، ص 353 ؛ مجلسي محمد باقر، بحارالانوار، ج 46، ص 223.
3.ابن عبد البر، الاستيعاب، ج 1، ص 219.
4. شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ص 620.
5. عمادالدين ابوجعفر محمد بن ابى القاسم طبرى، بشارة المصطفى، ص 125 و126.
6. سيد بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، ص 114.