سه. پیامبر اکرم(ص)، عامل رستگارى و سعادت امت اسلامى را در این حدیث شریف، اطاعت و تمسک به قرآن کریم و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) معرفى نمودهاند. حدیث ثقلین، در واقع منشور رستگارى امت اسلامى است که بدون شک چنین رستگارى و سعادتى در گرو عمل به دستورات آنها و پیروى از آن دو امانت سنگین میباشد.[4] اما متأسفانه گروهی از امت اسلامى پس از پیامبر اسلام(ص) بین آن دو امانت بزرگ جدایى انداختند؛ به طورى که عدهاى از مسلمانان به دنبال قرآن رفته و اهل بیت(ع) را کنار گذاشتند و عده دیگر نیز اهل بیت(ع) را گرفته و قرآن را رها کردند و تنها گروهى به سفارش پیامبر اکرم(ص) عمل نموده و از قرآن و اهل بیت(ع) اطاعت نمودند که بدون شک دسته اول و دوم در گمراهی بوده و رستگار نیستند و تنها گروه رستگار و سعادتمند، دسته سوم است که هم از قرآن و هم از اهل بیت(ع) اطاعت میکنند.
چهار. با توجه به محتواى حدیث شریف ثقلین نتیجه میگیریم که؛ بین قرآن کریم و اهل بیت(ع) هیچگونه اختلاف و تعارضى وجود ندارد؛ چون از نظر عقل و منطق، معرّفى دو چیز متعارض با یکدیگر در کنار هم، قابل قبول نبوده و کار شایستهاى نیست. و اگر احیاناً بین قرآن کریم و سخنان اهل بیت(ع) تعارضى مشاهده شود، این تعارض یا از آن راویان حدیث است و یا ما قادر به درک معناى حقیقى آنها نیستیم. خود اهل بیت(ع) به طور کلى هیچگاه بر خلاف قرآن کریم سخنى نمیگویند و بلکه آنها مفسّران حقیقى قرآن کریم هستند. و اصولاً خود آنها دستور دادهاند که هر چیز ـ سخن، عمل و تقریر ـ مخالف با قرآن کریم را کنار بگذاریم و به چنین مطالبى اعتنا نکنیم.
برگرفته از پایگاه اسلام کوئست
پینوشت:
[1]. ر.ک: «دلایل اعتقاد به امامت و امامان»، سؤال 321؛ «الفاظ حدیث ثقلین در منابع اهل سنت و شیعه»، سؤال 17344.
[2]. نساء، 59: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را!
[3]. ر.ک: «منظور از اولی الأمر »، 2658؛ «اثبات امامت امام علی(ع) از قرآن»، سؤال 324؛ «اثبات امامت امام علی (ع)»، سؤال 999.
[4]. ر.ک: «منشأ خوشبختی و بدبختی در دیدگاه امام خمینی (ره)»، سؤال 7030؛ «آموزه ها و مناسک دینی پلی برای رسیدن به سعادت»، سؤال 7081؛ «اطاعت اهل بیت(ع) موجب نظم شریعت و مایه وحدت»، سؤال 27630.
بد نیست در این خصوص سری به نهج البلاغه با شرح ابن ابی الحدید سنی مذهب بزنیم که در این خصوص توضیح داده است:
قرابت و نسب
میدانیم پس از وفات رسول اکرم صلی الله علیه و آله سعدبن ابی عباده انصاری مدعی خلافت شد و گروهی از افراد قبیلهاش دور او را گرفتند. سعد و اتباع وی محل سقیفه را برای این کار انتخاب کرده بودند، تا آنکه ابوبکر و عمر و ابوعبیده جرّاح آمدند و مردم را از توجه به سعدبن ابی عباده بازداشتند و از حاضرین برای ابوبکر بیعت گرفتند. در این مجمع سخنانی میان مهاجران و انصار رد و بدل شد و عوامل مخالفی در تعیین سرنوشت نهایی این جلسه تأثیر داشت.
یکی از به اصطلاح برگهای برندهای که مهاجران و طرفداران ابوبکر مورد استفاده قرار دادند این بود که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از قریش است و ما از طایفه پیغمبریم. ابن ابی الحدید در ذیل شرح خطبه ۶۵ میگوید:
«عمر به انصار گفت: عرب هرگز به امارت و حکومت شما راضی نمیشود زیرا پیغمبر از قبیله شما نیست، ولی عرب قطعاً از این که مردی از فامیل پیغمبر صلی الله علیه و آله حکومت کند امتناع نخواهد کرد کیست که بتواند با ما در مورد حکومت و میراث محمدی معارضه کند و حال آنکه ما نزدیکان و خویشاوندان او هستیم.».و باز چنانکه میدانیم علی علیه السلام در حین این ماجراها مشغول وظایف شخصی خود در مورد جنازه پیغمبر صلی الله علیه و آله بود. پس از پایان این جریان، علی علیه السلام از افرادی که در آن مجمع حضور داشتند استدلالهای طرفین را پرسید و استدلال هر دو طرف را انتقاد و رد کرد. سخنان علی علیه السلام در اینجا همانهاست که سیدرضی آنها را در خطبه ۶۶ آورده است:
علی علیه السلام پرسید: انصار چه میگفتند؟.
گفتند: حکمفرمایی از ما و حکمفرمای دیگری از شما باشد.
چرا شما بر رد نظریه آنها به سفارشهای پیغمبر اکرم درباره آنها استدلال
نکردید که فرمود: با نیکان انصار نیکی کنید و از بدان آنان درگذرید؟!.
اینها چه جور دلیل میشود؟.
اگر بنا بود حکومت با آنان باشد، سفارش در باره آنان معنی نداشت. این که به دیگران در باره آنان سفارش شده است، دلیل است که حکومت با غیر آنان است. خوب، قریش چه میگفتند؟.
استدلال قریش این بود که آنها شاخهای از درختی هستند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز شاخه دیگر از آن درخت است.
– «احْتَجّوا بِالشَّجَرَةِ وَ اضاعُوا الثَّمَرَةَ] با انتساب خود به شجره وجود پیغمبر صلی الله علیه و آله برای صلاحیت خود استدلال کردند اما میوه را ضایع ساختند.
یعنی اگر شجره نسبت معتبر است، دیگران شاخهای از آن درخت میباشند که پیغمبر یکی از شاخههای آن است اما اهل بیت پیغمبر میوه آن شاخهاند.
در خطبه ۱۶۱ که قسمتی از آن را قبلًا نقل کردیم و سؤال و جوابی است از یک مرد اسدی با علی علیه السلام، آن حضرت به مسئله نسب نیز استدلال میکند. عبارت این است:
«امَّا الْاسْتِبْدادُ عَلَینا بِهذَا الْمَقامِ وَ نَحْنُ الْاعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْاشَدّونَ بِرَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله نَوْطاً.].
استدلال به نسب از طرف علی علیه السلام نوعی جدل منطقی است. نظر بر اینکه دیگران قرابت نسبی را ملاک قرار میدادند، علی علیه السلام میفرمود از هر چیز دیگر از قبیل نص و لیاقت و افضلیت گذشته، اگر همان قرابت و نسب را که مورد استناد دیگران است ملاک قرار دهیم، باز من از مدعیان خلافت اولایم.