نقش خواجه رشید الدین فضل الله همدانی در تشیع اولجایتو مغولی
۱۳۹۸/۱۱/۱۵
–
۲۱۲۱ بازدید
اینکه گفته میشود خواجه رشید الدین فضل الله همدانی در گرایش اولجایتو به مذهب تشیع نقش داشته و واسطه دیدار علامه حلی با سلطان مغول میشه،صحت داره؟چون برخی ها میگویند که خواجه رشید بعد از اسلام اوردن هم رکه ها و نشانه های تفکر یهودی خود را داشت و ایا این مطلب کمی بحث بر انگیز نیست؟
اگر ازدانشمندی عملی سر زده است می توان بر اساس آن در باره او داوری کرد و اگر از آن دانشمند عملی سر نزده است ما نباید بر اساس گمان خود در باره او داوری کنیم . نوشته هایی که من دیده ام در آنها به خواجه رشید الدین وجود تفکر یهودی نسبت داده نشده است . برای مثال به بخشی از مقاله ای که در سایت حوزه آمده است توجه کنید : منبع : مجله کیهان فرهنگی، شماره 215 , ضیایی، مهدی( سایت حوزه با ویرایش مختصر )———————–
حکایت رشید
چهره برجسته علم وادب ، خواجه رشیدالدین فضل الله طبیب همدانی، وزیر کاردان و بلند همت ایلخانان مغول «قهرمان ممالک مشارق و مغارب عالم بود . (5)
وی فرزند عمادالدوله ابوالخیر و نواده موفق الدوله همدانی و هرسه از پزشکان مشهور بوده اند . موفق الدوله به اتفاق خواجه نصیر طوسی، مدتی در قلعه های اسماعیلیه به سر برد و با فتح این قلعه ها در زمان هلاکو، اقامت ایشان نیز در قلعه ها به پایان رسید .
رشیدالدین پس از گذراندن دوران کودکی و جوانی و فراگیری علم طب، به عنوان طبیب در دستگاه حکومت آباقا داخل گردید و در عداد حکمای معتبر روزگار درآمد . در زمان ارغون خان مورد توجه بیشتر واقع شد و امیران و حاکمان در تدبیر و ترتیب امور با او مشورت می کردند و چون کیخاتوخان زمام حکمرانی را به دست گرفت، مقام وزارت به رشیدالدین پیشنهاد شد ولی نپذیرفت و در همان دوران به سبب ندیمی و طبیبی به مرتبه ای بلند رسید و در تدبیر برخی امور دولت شروع نمود و در واقع اوج ترقی رشیدالدین در زمان غازان خان بود که مورد توجه ویژه قرارگرفت و «متصدی اشغال نازک و متقلد اعمال بزرگ شد» و در زمان همین ایلخان بود که بین او و صدرالدین محمد خالدی وزیر ملالت و مخالفت ایجاد شد و صدرالدین، فکر نابودی رشیدالدین را درسر می پروراند . درمناظره ای که در نزد غازان خان داشتند، رشیدالدین چیره گشت و صدرالدین به یاسا رسید و وزارت به خواجه رشید تفویض شد و مدت بیست سال به آن اشتغال داشت . (6) در کار وزارت، خواجه سعدالدین محمد ساوجی نیز با او شریک بود که بینشان اختلافاتی بروز کرد . اوامر و نواهی مهمات وزارت در دست خواجه رشید الدین و نشان وزارت (آلتمغا) (7) به دست سعدالدین بود .
پس از غازان خان چون اولجایتو، سلطان محمد خدابنده ، به سلطنت رسید همچنان خواجه رشید متصدی شغل وزارت بود و به تدبیر امور مشغول .
با مرگ اولجایتو و حکومت یافتن سلطان ابوسعید بهادرخان، روزگار زوال ستاره اقبال رشیدالدین فرارسید . در روزگار ابوسعید، بین سلطان و خواجه اختلاف افتاد . به علت کوششی که خواجه علیشاه و جمعی دیگر در این باب به عمل آوردند . بدین ترتیب که میان خواجه رشیدالدین و امیرچوپان، دوستی تمام بود و در واقع نبض سلطان در دست امیر چوپان می تپید و در تصمیمات سلطان تأثیر زیادی می گذاشت . علیشاه از این بابت نگران و متوحش بود . و بین او و خواجه رشید، اختلاف و نزاع بود . روزی عده ای از اصحاب دیوان – که نامشان در ذیل «جامع التواریخ» حافظ ابرو آمده است – نزد خواجه رشید آمدند و از او خواستند تا اجازه دهد که نزد سلطان خیانت برخواجه علیشاه روشن گردانند و او را گرفتار نمایند . خواجه رشید، پس از اندیشه بسیار پاسخ داد که: «مردی بزرگ است و قصد او نشاید کرد من او را نصیحت کنم تا رضای شما بجوید» (8) . چون سخنانشان در خواجه رشید اثر نکرد، با خواجه علیشاه اتفاق کردند و مزاج سلطان را برخواجه رشید متغیر گردانیدند تا در نهایت خواجه رشیدالدین در اواخر رجب 717 از وزارت استعفا داد و ابوسعید استعفای وی را پذیرفت (9) و وزارت به خواجه علیشاه تفویض شد .
نوشته اند که خواجه رشیدالدین پس از آن مدت سه ماه بر سر روضه سلطان اولجایتو مقیم شد ولی نادرست به نظر می رسد و درست باید همان باشد که حافظ ابرو در ذیل «جامع التواریخ» گفته که: خواجه رشید از سلطانیه به تبریز رفت . پس از مدت ها امیرچوپان خواجه رشید را با اصرار و مبالغه فراوان نزد خود برد اما خواجه علیشاه و دیوانیان و برخی ارکان حکومت به تلاش افتادند و کمر به قصد خواجه رشید بستند و با رشوت های گزاف نایبان امیر چوپان را فریفتند تا بین امیر چوپان و خواجه رشید را برهم زدند و با کمک او باز سلطان ابوسعید را نسبت به خواجه بدگمان کردند و این تهمت به خواجه بزرگ بستند که: پسر وی خواجه عزالدین ابراهیم که شربت دار سلطان اولجایتو بود، به تعلیم پدر شربتی به سلطان خورانیده و او را هلاک کرده است . این بار دیگر رشیدالحق والدین از تنگنای چاهی که برایش کندند و دامی که نهادند نتوانست خلاصی یابد و شمس بخت خاندان رشیدی افول کرد و بالاخره در هفدهم جمادی الاولی سال 718 به دستور ابوسعید در قریه خشکدرابهر نزدیک تبریز، اول خواجه ابراهیم را در برابر چشمان پدر به قتل رسانیدند و سپس وزیر بزرگ و مقتدر را از میان به دو نیم زدند (10) و «اعضای او را از هم جدا کرده هر عضوی را به شهری فرستادند» (11) . گویند که در لحظه های آخر این ابیات را بر بدیهه گفته است:
سال ها خاطر مرا زنشاط
هیچ پروای قیل و قال نبود
ماه ملکم غم خسوف نداشت
روز عیش مرا زوال نبود
چرخ می خواست تا کند ضرری
لیکنش قدرت مجال نبود
آخر الامر آنچه خواست بکرد
به طریقی که در خیال نبود (12)
در آثار الوزرا آمده است که به خواجه علیشاه چنین پیغام فرستاد: «قصد قتل من کردی و روزگار این کینه از تو باز خواهد کشید، تفاوت این قدر است که گور من کهنه و گور تو نو باشد .» (13)
با این کار ننگین، ظلمی بزرگ بر ایران و ایرانیان روا داشتند و همگان را از ادامه خدمت های مردی توانمند و هوشیار و پرتلاش بی نصیب گذاشتند .
جلال الدین عتیقی در تاریخ وفات او گفته است:
رشید دولت و دین چون رحیل کرد به عقبی
نوشت منشی تاریخ او که: تاب ثراه
خواجه رشیدالدین چهارده پسر داشت و اکثر آنان را در ممالک محروسه به حکومت تعیین کرده بود . پس از شهادتش فرزندان و اطرافیان او را از بین بردند و ربع رشیدی تبریز را به تمامی غارت کردند و اسباب و املاک او را به دیوان گرفتند و وقف هایی که کرده بود برگشت دادند . پس از وی گردش روزگار به اندک مدتی از بیشتر کسانی که در خون وی سعی کرده بودند، انتقام کشید و طومار حیاتشان را درهم پیچید .(14)
رشیدالدین، خدمات و آثار
خواجه رشیدالدین فضل الله مردی جامع الاطراف بود . وی در عین حالی که طبیبی زبردست و حاذق بود، سیاستمداری بزرگ و وزیری لایق و پرتلاش و ادیبی توانا و مورخی محقق و دانشمندی گرانمایه و خدمتگزاری شایسته و انسانی صاحب کمال و در فنون علوم صاحب نظر و استاد بود و به گفته میرخوند «به فطنت ارسطو و حکمت افلاطون اتصاف داشت . (15)
چنانکه از آثارش برمی آید وی علاوه بر زبان مادری خویش، زبان های عربی و ترکی و مغولی را نسبتا خوب می دانسته است . در زمان غازان خان، مأمور نگارش مکتوباتی بود که باید به زبان عربی نوشته می شد . وفور کلمات و اصطلاحات ترکی و مغولی در آثارش و حشر و نشر او با هیأت حاکمه، دلیل و موجب آشنایی او با این دو زبان است، به طوری که «در سده های سیزدهم و چهاردم میلادی، میان دانشمندان و شعرای خاور زمین، کسی به اندازه رشیدالدین فضل الله، اصطلاحات مغولی به کار نبرده است . از این لحاظ وصاف، پس از رشیدالدین در درجه دوم قرار دارد .» (16)
آنچه بیش از همه در ترقی و پیشرفت خواجه رشید و انجام خدمات فرهنگی و علمی دقیق و کارهای عمرانی بایسته و شایسته و نهادن قوانین نیکو و پسندیده وی را یاری کرد، همانا هوش سرشار و استعداد شگرف و قدرت های فطری و فکری این بزرگمرد بود . البته آموخته های او در زمینه پزشکی و دیگر دانش ها و شهرت پدر و اجداد طبیبش و راهیابی آنان به دستگاه حکومت ایلخانان، در این امر بی تأثیر نبوده است .
در زیر فقط به چند مورد از کارهای شایان او که جزیی از کل است و مجملی از مفصل و اندکی از بسیار، فهرست وار اشاره می گردد:
1 – ساختن ربع رشیدی در تبریز و عمارت عالی آن که «از آن عالی تر عمارتی در اقلیم نشان نمی دهند، و بر کتابه آن عمارت نوشته، که همانا ویران کردن این عمارت از ساختن عمارت دیگر، مشکل تر باشد . (17)
2 – ایجاد محله ای در شهر سلطانیه، چنانکه «در آنجا حدود هزار خانه بود و عمارتی عالی و دو مناره بزرگ در دو طرف ایوان آن و در آن عمارت مدرسه دارالشفا و خانقاه هر یک با موقوفات بسیار .» (18)
3 – پیشنهاد و تلاش جهت ساختن مدرسه سیار از خیمه های کرباس که دایم در اردوی اولجایتو سلطان می گردانیدند که چند مدرس و حدود صددانشجو در آن مشغول تعلیم و تعلم بودند . (19)
4 – احداث بناهای خیر فراوان از مدارس و خانقاهها و رباطها و مساجد و بیمارستان ها و کتابخانه ها در مناطق و شهرهای مختلف . (20)
5 – نوشتن کتاب ها و رسالات مهم و ارزنده در زمینه های گونه گون علوم و معارف از جمله: کتاب عظیم «جامع التواریخ» در تاریخ جهان و اسلام و ایران و مغولان تا زمان مولف .
«مفتاح التفاسیر» در فصاحت قرآن و احوال مفسرین و بیان جبر و قدر و خیر و شر و غیره .
«الاحیاء و اغ آثار» در کشاورزی و آبیاری و فصول و سرما و گرما و گیاهان و معادن و غیره .
توضیحات که نوزده رساله است در مسایل کلامی و دینی .
«مجموعه مکاتبات رشیدی» که به پسران و عمال زیردست نوشته بوده .
«طب اهل ختای» یا «تانکسوق نامه ایلخان» .
«رسائلی در حکمت عملی و هندسه» و غیرذلک .
کتابی در باب احوال ایغوران و اعتقادات ایشان، که به تصریح خود مؤلف در دو جا از «جامع التواریخ» ، کتابی جداگانه بوده و ذیل تاریخ مبارک غازانی ساخته . (21)
پی نوشت ها
5 – نسائم الاسحار، ص 112 .
6 – همان، ص 113 .
7 – آلتمغا: به مغولی یعنی مهر سرخ (آل یعنی سرخ، تمغا یعنی مهر) مهر مربع شکل که با مرکب سرخ بر احکام و فرمان ها و یرلیغها زده اند (مقدمه مصحح جهانگشا،)
8 – ذیل جامع التواریخ رشیدی، عبدالله به لطف الله (حافظ ابرو)، به اهتمام خانبابابیانی سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، چاپ دوم، تهران 1359، ص 127 .
9 – بعضی تاریخ نویسان معتقد به عزل خواجه رشیدالدین هستند . همانند حافظ ابرو درهمان صفحه .
10 – همان، ص 128 .
11 – آثارالوزراء؛ سیف الدین حاجی بن نظام عقیلی، به تصحیح و تعلیق میرجلال الدین حسینی ارموی (محدث)، انتشارات دانشگاه تهران، 337، ص 286 .
12 – همان .
13 – همان .
14 – ر . ک . ذیل جامع التواریخ رشیدی، ص 129 .
15 – جامع التواریخ، رشیدالدین فضل الله همدانی، به کوشش بهمن کریمی، اقبال، تهران 1338، ج 1، مقدمه مصحح، ص 26، به نقل از دستورالوزراء خوندمیر .
16 – تحقیق و نشر آثار علمی رشیدالدین فضل الله در اتحاد شوروی، عبدالکریم علی زاده، مجموعه خطابه های تحقیقی درباره رشیدالدین فضل الله همدانی، دانشگاه تهران، تهران 1350، ص 206 .
17 – تذکرةالشعرا: دولتشاه سمرقندی، به تحقیق و تصحیح محمدعباسی، انتشارات کتابفروشی بارائی – تهران، شاه آباد، ص 241 .
18 – ذیل جامع التواریخ رشیدی، ص 69 – 68 .
19 – ر . ک: همان، زیرنویس ص 104، به نقل از مجمع التواریخ حافظ ابرو .
20 – آثارالوزراء، ص 285 .
21 – جامع التواریخ، به تصحیح محمد روشن ومصطفی موسوی ص 138
عامل و دلیل تشیع اولجایتو:
اولجایتو در کودکی، به دست مادر مسیحی خود اروک خاتون و برای تبرک از پاپ نیکولاوس چهارم، به نام نیکولاوس غسل تعمید داده شد؛ اما سپس به دین بودایی درآمد [۳۸] و وقتی برادرش غازان خان اسلام آورد، او که در این زمان ولیعهد و حکمران خراسان بود، مسلمان شد و مانند برادرش مذهب حنفی اختیار کرد.[۳۹].
غازان خان در اواخر عمر برای زیارت حرم امام علی(ع)به نجف رفت و در همانجا به تشیع گرایش یافت و فرمان داد خطبه به نام اهل بیت بخوانند؛ اما پس از درگذشت غازان و جلوس اولجایتو، حنفیان، ایلخان جدید را بر آن داشتند که خطبه و سکه به نام خلفا کند و از همین زمان، رقابت میان فرقههای مختلف مذهبی در دربار ایلخان بالا گرفت و هر یک میکوشیدند تا اولجایتو را به کیش خود درآورند.[۴۰]. در این میان خواجه رشیدالدین که مذهب شافعی داشت[۴۱]، مولانا نظام الدین عبدالملک مراغهای شافعی را شغل «قضاء مملکت ایران» داد و اولجایتو نیز چون چیرگی نظام الدین را در مباحثه با علمای فرقههای دیگر بدید، مذهب شافعی اختیار کرد و از آن پس اختلافهای مذهبی، به ویژه میان حنفیان و شافعیان در دربار ایلخان سخت بالا گرفت؛ تا آنجا که برخی از امرای مغول، با تهدید، ایلخان را به ترک مسلمانی و بازگشت به دین آبا و اجدادی خود فرا خواندند؛ اما اولجایتو همچنان بر دین خود پای فشرد.[۴۲].
امیر طرمطاز (ترمتاس) و تاج الدین آوجی(آوی)، دانشمند شیعی، اولجایتو را به مذهب شیعه ترغیب کردند و او سرانجام در ۷۰۹ق / ۱۳۰۹م که به بغداد رفت، رسماً مذهب شیعه اختیار کرد. [۴۳] در ایام پادشاهی او مذهب تشیع برای نخستین بار مذهب رسمی سراسر ایران گردید.[۴۴] و او نخستین سلطان امامی مذهب است که در سطحی گسترده و وسیع به نشر تشیع مذهب اثناعشری همّت گماشت.[۴۵].
اولجایتو بعد از شیعه شدن در سال ۷۰۹ق فرمان داد، به جای خلفا به نام امامان شیعه سکه و خطبه کنند و در همانجا، علامه حلی، بزرگترین دانشمند شیعی آن عصر، به حضور ایلخان راه یافت و از آن پس ملازم او شد [۴۶]؛ [۴۷] علامه حلی، دو کتاب خود منهاج الکرامه[۴۸] و نهج الحق [۴۹] را به نام سلطان کرد و بدو تقدیم داشت.
اما به دلیل آن که تشکیلات دولت ایلخانی بر مبنای تسنن بنا شده بود، و سنّیان نفوذ فراوانی در آن داشتند، مخالفت های فراوانی با سیاست مذهبی او صورت گرفت که در نهایت وی را وادار به عقب نشینی کرد؛ گرچه خودش، همچنان به مذهب تشیع مومن و وفادار ماند.[۵۰] به گفته ابن بطوطه، اهالی ولایات مهمی چون بغداد، آذربایجان، اصفهان و شیراز در برابر فرمان ایلخان مبنی بر تغییر خطبه، سرسختانه پایداری کردند [۵۱]. دو سال بعد، در ۷۱۱ق، پس از آنکه تاج الدین آوجی و پسرش به اتهام همکاری با خواجه سعدالدین وزیر، به فرمان اولجایتو کشته شدند، نفوذ شیعیان نیز در دستگاه ایلخانان روبه کاستی نهاد.[۵۲].
اولجایتو در واپسین روزهای زندگی فرمان داد به نام خلفا سکه و خطبه کنند و نافرمانان را نیز سخت بیم داد [۵۳]. نویسندگان دائرة المعارف بزرگ اسلامی از این کار اولجایتو برداشت کرده اند که او مذهب شیعه را ترک گفته و به مذهب اهل سنت بازگشته است. برخی این نظریه را نپذیرفته و برآنند که وی تا روزهای آخر عمر بر مذهب تشیع باقی ماند.[۵۴]به نقل از پایگاه ویکی شیعه
پی نوشت ها:
38- اشپولر، ۱۹۵.
39- کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۶.
40- کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۰-۹۶؛ نیز نک: بیانی، ۲/۴۸۱-۴۸۲.
41- حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ۸۷.
42- کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۶ – ۹۹.
43- کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۹ -۱۰۱.
44- دایرة المعارف تشیع، ج۲، ص۳۰۷.
45- جعفریان، تاریخ تشیع در ایران (از آغاز تا دولت صفوی)، ۱۳۹۰ ش، ص۶۹۴.
46- کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۹ -۱۰۱.
47- برای سکههای این دوره، نک: لین پول، ۵۰ ۴۸,. ۴۴-۴۵.
48- حلی، منهاج الکرامه، ص۲-۳.
49- حلی، نهج الحق، ص۳۸.
50- جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران (از آغاز تا دولت صفوی)، تهران، ۱۳۹۰ ش، ص۶۹۴.
51- ابن بطوطه، رحلة، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۶.
52- حمدالله مستوفی، تاریخ برگزیده، ۶۰۸.
53- وصاف، تاریخ، ص۶۱۶.
54- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱۴، ص۷۸؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة، ج۹، ص۲۳۸.
حکایت رشید
چهره برجسته علم وادب ، خواجه رشیدالدین فضل الله طبیب همدانی، وزیر کاردان و بلند همت ایلخانان مغول «قهرمان ممالک مشارق و مغارب عالم بود . (5)
وی فرزند عمادالدوله ابوالخیر و نواده موفق الدوله همدانی و هرسه از پزشکان مشهور بوده اند . موفق الدوله به اتفاق خواجه نصیر طوسی، مدتی در قلعه های اسماعیلیه به سر برد و با فتح این قلعه ها در زمان هلاکو، اقامت ایشان نیز در قلعه ها به پایان رسید .
رشیدالدین پس از گذراندن دوران کودکی و جوانی و فراگیری علم طب، به عنوان طبیب در دستگاه حکومت آباقا داخل گردید و در عداد حکمای معتبر روزگار درآمد . در زمان ارغون خان مورد توجه بیشتر واقع شد و امیران و حاکمان در تدبیر و ترتیب امور با او مشورت می کردند و چون کیخاتوخان زمام حکمرانی را به دست گرفت، مقام وزارت به رشیدالدین پیشنهاد شد ولی نپذیرفت و در همان دوران به سبب ندیمی و طبیبی به مرتبه ای بلند رسید و در تدبیر برخی امور دولت شروع نمود و در واقع اوج ترقی رشیدالدین در زمان غازان خان بود که مورد توجه ویژه قرارگرفت و «متصدی اشغال نازک و متقلد اعمال بزرگ شد» و در زمان همین ایلخان بود که بین او و صدرالدین محمد خالدی وزیر ملالت و مخالفت ایجاد شد و صدرالدین، فکر نابودی رشیدالدین را درسر می پروراند . درمناظره ای که در نزد غازان خان داشتند، رشیدالدین چیره گشت و صدرالدین به یاسا رسید و وزارت به خواجه رشید تفویض شد و مدت بیست سال به آن اشتغال داشت . (6) در کار وزارت، خواجه سعدالدین محمد ساوجی نیز با او شریک بود که بینشان اختلافاتی بروز کرد . اوامر و نواهی مهمات وزارت در دست خواجه رشید الدین و نشان وزارت (آلتمغا) (7) به دست سعدالدین بود .
پس از غازان خان چون اولجایتو، سلطان محمد خدابنده ، به سلطنت رسید همچنان خواجه رشید متصدی شغل وزارت بود و به تدبیر امور مشغول .
با مرگ اولجایتو و حکومت یافتن سلطان ابوسعید بهادرخان، روزگار زوال ستاره اقبال رشیدالدین فرارسید . در روزگار ابوسعید، بین سلطان و خواجه اختلاف افتاد . به علت کوششی که خواجه علیشاه و جمعی دیگر در این باب به عمل آوردند . بدین ترتیب که میان خواجه رشیدالدین و امیرچوپان، دوستی تمام بود و در واقع نبض سلطان در دست امیر چوپان می تپید و در تصمیمات سلطان تأثیر زیادی می گذاشت . علیشاه از این بابت نگران و متوحش بود . و بین او و خواجه رشید، اختلاف و نزاع بود . روزی عده ای از اصحاب دیوان – که نامشان در ذیل «جامع التواریخ» حافظ ابرو آمده است – نزد خواجه رشید آمدند و از او خواستند تا اجازه دهد که نزد سلطان خیانت برخواجه علیشاه روشن گردانند و او را گرفتار نمایند . خواجه رشید، پس از اندیشه بسیار پاسخ داد که: «مردی بزرگ است و قصد او نشاید کرد من او را نصیحت کنم تا رضای شما بجوید» (8) . چون سخنانشان در خواجه رشید اثر نکرد، با خواجه علیشاه اتفاق کردند و مزاج سلطان را برخواجه رشید متغیر گردانیدند تا در نهایت خواجه رشیدالدین در اواخر رجب 717 از وزارت استعفا داد و ابوسعید استعفای وی را پذیرفت (9) و وزارت به خواجه علیشاه تفویض شد .
نوشته اند که خواجه رشیدالدین پس از آن مدت سه ماه بر سر روضه سلطان اولجایتو مقیم شد ولی نادرست به نظر می رسد و درست باید همان باشد که حافظ ابرو در ذیل «جامع التواریخ» گفته که: خواجه رشید از سلطانیه به تبریز رفت . پس از مدت ها امیرچوپان خواجه رشید را با اصرار و مبالغه فراوان نزد خود برد اما خواجه علیشاه و دیوانیان و برخی ارکان حکومت به تلاش افتادند و کمر به قصد خواجه رشید بستند و با رشوت های گزاف نایبان امیر چوپان را فریفتند تا بین امیر چوپان و خواجه رشید را برهم زدند و با کمک او باز سلطان ابوسعید را نسبت به خواجه بدگمان کردند و این تهمت به خواجه بزرگ بستند که: پسر وی خواجه عزالدین ابراهیم که شربت دار سلطان اولجایتو بود، به تعلیم پدر شربتی به سلطان خورانیده و او را هلاک کرده است . این بار دیگر رشیدالحق والدین از تنگنای چاهی که برایش کندند و دامی که نهادند نتوانست خلاصی یابد و شمس بخت خاندان رشیدی افول کرد و بالاخره در هفدهم جمادی الاولی سال 718 به دستور ابوسعید در قریه خشکدرابهر نزدیک تبریز، اول خواجه ابراهیم را در برابر چشمان پدر به قتل رسانیدند و سپس وزیر بزرگ و مقتدر را از میان به دو نیم زدند (10) و «اعضای او را از هم جدا کرده هر عضوی را به شهری فرستادند» (11) . گویند که در لحظه های آخر این ابیات را بر بدیهه گفته است:
سال ها خاطر مرا زنشاط
هیچ پروای قیل و قال نبود
ماه ملکم غم خسوف نداشت
روز عیش مرا زوال نبود
چرخ می خواست تا کند ضرری
لیکنش قدرت مجال نبود
آخر الامر آنچه خواست بکرد
به طریقی که در خیال نبود (12)
در آثار الوزرا آمده است که به خواجه علیشاه چنین پیغام فرستاد: «قصد قتل من کردی و روزگار این کینه از تو باز خواهد کشید، تفاوت این قدر است که گور من کهنه و گور تو نو باشد .» (13)
با این کار ننگین، ظلمی بزرگ بر ایران و ایرانیان روا داشتند و همگان را از ادامه خدمت های مردی توانمند و هوشیار و پرتلاش بی نصیب گذاشتند .
جلال الدین عتیقی در تاریخ وفات او گفته است:
رشید دولت و دین چون رحیل کرد به عقبی
نوشت منشی تاریخ او که: تاب ثراه
خواجه رشیدالدین چهارده پسر داشت و اکثر آنان را در ممالک محروسه به حکومت تعیین کرده بود . پس از شهادتش فرزندان و اطرافیان او را از بین بردند و ربع رشیدی تبریز را به تمامی غارت کردند و اسباب و املاک او را به دیوان گرفتند و وقف هایی که کرده بود برگشت دادند . پس از وی گردش روزگار به اندک مدتی از بیشتر کسانی که در خون وی سعی کرده بودند، انتقام کشید و طومار حیاتشان را درهم پیچید .(14)
رشیدالدین، خدمات و آثار
خواجه رشیدالدین فضل الله مردی جامع الاطراف بود . وی در عین حالی که طبیبی زبردست و حاذق بود، سیاستمداری بزرگ و وزیری لایق و پرتلاش و ادیبی توانا و مورخی محقق و دانشمندی گرانمایه و خدمتگزاری شایسته و انسانی صاحب کمال و در فنون علوم صاحب نظر و استاد بود و به گفته میرخوند «به فطنت ارسطو و حکمت افلاطون اتصاف داشت . (15)
چنانکه از آثارش برمی آید وی علاوه بر زبان مادری خویش، زبان های عربی و ترکی و مغولی را نسبتا خوب می دانسته است . در زمان غازان خان، مأمور نگارش مکتوباتی بود که باید به زبان عربی نوشته می شد . وفور کلمات و اصطلاحات ترکی و مغولی در آثارش و حشر و نشر او با هیأت حاکمه، دلیل و موجب آشنایی او با این دو زبان است، به طوری که «در سده های سیزدهم و چهاردم میلادی، میان دانشمندان و شعرای خاور زمین، کسی به اندازه رشیدالدین فضل الله، اصطلاحات مغولی به کار نبرده است . از این لحاظ وصاف، پس از رشیدالدین در درجه دوم قرار دارد .» (16)
آنچه بیش از همه در ترقی و پیشرفت خواجه رشید و انجام خدمات فرهنگی و علمی دقیق و کارهای عمرانی بایسته و شایسته و نهادن قوانین نیکو و پسندیده وی را یاری کرد، همانا هوش سرشار و استعداد شگرف و قدرت های فطری و فکری این بزرگمرد بود . البته آموخته های او در زمینه پزشکی و دیگر دانش ها و شهرت پدر و اجداد طبیبش و راهیابی آنان به دستگاه حکومت ایلخانان، در این امر بی تأثیر نبوده است .
در زیر فقط به چند مورد از کارهای شایان او که جزیی از کل است و مجملی از مفصل و اندکی از بسیار، فهرست وار اشاره می گردد:
1 – ساختن ربع رشیدی در تبریز و عمارت عالی آن که «از آن عالی تر عمارتی در اقلیم نشان نمی دهند، و بر کتابه آن عمارت نوشته، که همانا ویران کردن این عمارت از ساختن عمارت دیگر، مشکل تر باشد . (17)
2 – ایجاد محله ای در شهر سلطانیه، چنانکه «در آنجا حدود هزار خانه بود و عمارتی عالی و دو مناره بزرگ در دو طرف ایوان آن و در آن عمارت مدرسه دارالشفا و خانقاه هر یک با موقوفات بسیار .» (18)
3 – پیشنهاد و تلاش جهت ساختن مدرسه سیار از خیمه های کرباس که دایم در اردوی اولجایتو سلطان می گردانیدند که چند مدرس و حدود صددانشجو در آن مشغول تعلیم و تعلم بودند . (19)
4 – احداث بناهای خیر فراوان از مدارس و خانقاهها و رباطها و مساجد و بیمارستان ها و کتابخانه ها در مناطق و شهرهای مختلف . (20)
5 – نوشتن کتاب ها و رسالات مهم و ارزنده در زمینه های گونه گون علوم و معارف از جمله: کتاب عظیم «جامع التواریخ» در تاریخ جهان و اسلام و ایران و مغولان تا زمان مولف .
«مفتاح التفاسیر» در فصاحت قرآن و احوال مفسرین و بیان جبر و قدر و خیر و شر و غیره .
«الاحیاء و اغ آثار» در کشاورزی و آبیاری و فصول و سرما و گرما و گیاهان و معادن و غیره .
توضیحات که نوزده رساله است در مسایل کلامی و دینی .
«مجموعه مکاتبات رشیدی» که به پسران و عمال زیردست نوشته بوده .
«طب اهل ختای» یا «تانکسوق نامه ایلخان» .
«رسائلی در حکمت عملی و هندسه» و غیرذلک .
کتابی در باب احوال ایغوران و اعتقادات ایشان، که به تصریح خود مؤلف در دو جا از «جامع التواریخ» ، کتابی جداگانه بوده و ذیل تاریخ مبارک غازانی ساخته . (21)
پی نوشت ها
5 – نسائم الاسحار، ص 112 .
6 – همان، ص 113 .
7 – آلتمغا: به مغولی یعنی مهر سرخ (آل یعنی سرخ، تمغا یعنی مهر) مهر مربع شکل که با مرکب سرخ بر احکام و فرمان ها و یرلیغها زده اند (مقدمه مصحح جهانگشا،)
8 – ذیل جامع التواریخ رشیدی، عبدالله به لطف الله (حافظ ابرو)، به اهتمام خانبابابیانی سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، چاپ دوم، تهران 1359، ص 127 .
9 – بعضی تاریخ نویسان معتقد به عزل خواجه رشیدالدین هستند . همانند حافظ ابرو درهمان صفحه .
10 – همان، ص 128 .
11 – آثارالوزراء؛ سیف الدین حاجی بن نظام عقیلی، به تصحیح و تعلیق میرجلال الدین حسینی ارموی (محدث)، انتشارات دانشگاه تهران، 337، ص 286 .
12 – همان .
13 – همان .
14 – ر . ک . ذیل جامع التواریخ رشیدی، ص 129 .
15 – جامع التواریخ، رشیدالدین فضل الله همدانی، به کوشش بهمن کریمی، اقبال، تهران 1338، ج 1، مقدمه مصحح، ص 26، به نقل از دستورالوزراء خوندمیر .
16 – تحقیق و نشر آثار علمی رشیدالدین فضل الله در اتحاد شوروی، عبدالکریم علی زاده، مجموعه خطابه های تحقیقی درباره رشیدالدین فضل الله همدانی، دانشگاه تهران، تهران 1350، ص 206 .
17 – تذکرةالشعرا: دولتشاه سمرقندی، به تحقیق و تصحیح محمدعباسی، انتشارات کتابفروشی بارائی – تهران، شاه آباد، ص 241 .
18 – ذیل جامع التواریخ رشیدی، ص 69 – 68 .
19 – ر . ک: همان، زیرنویس ص 104، به نقل از مجمع التواریخ حافظ ابرو .
20 – آثارالوزراء، ص 285 .
21 – جامع التواریخ، به تصحیح محمد روشن ومصطفی موسوی ص 138
عامل و دلیل تشیع اولجایتو:
اولجایتو در کودکی، به دست مادر مسیحی خود اروک خاتون و برای تبرک از پاپ نیکولاوس چهارم، به نام نیکولاوس غسل تعمید داده شد؛ اما سپس به دین بودایی درآمد [۳۸] و وقتی برادرش غازان خان اسلام آورد، او که در این زمان ولیعهد و حکمران خراسان بود، مسلمان شد و مانند برادرش مذهب حنفی اختیار کرد.[۳۹].
غازان خان در اواخر عمر برای زیارت حرم امام علی(ع)به نجف رفت و در همانجا به تشیع گرایش یافت و فرمان داد خطبه به نام اهل بیت بخوانند؛ اما پس از درگذشت غازان و جلوس اولجایتو، حنفیان، ایلخان جدید را بر آن داشتند که خطبه و سکه به نام خلفا کند و از همین زمان، رقابت میان فرقههای مختلف مذهبی در دربار ایلخان بالا گرفت و هر یک میکوشیدند تا اولجایتو را به کیش خود درآورند.[۴۰]. در این میان خواجه رشیدالدین که مذهب شافعی داشت[۴۱]، مولانا نظام الدین عبدالملک مراغهای شافعی را شغل «قضاء مملکت ایران» داد و اولجایتو نیز چون چیرگی نظام الدین را در مباحثه با علمای فرقههای دیگر بدید، مذهب شافعی اختیار کرد و از آن پس اختلافهای مذهبی، به ویژه میان حنفیان و شافعیان در دربار ایلخان سخت بالا گرفت؛ تا آنجا که برخی از امرای مغول، با تهدید، ایلخان را به ترک مسلمانی و بازگشت به دین آبا و اجدادی خود فرا خواندند؛ اما اولجایتو همچنان بر دین خود پای فشرد.[۴۲].
امیر طرمطاز (ترمتاس) و تاج الدین آوجی(آوی)، دانشمند شیعی، اولجایتو را به مذهب شیعه ترغیب کردند و او سرانجام در ۷۰۹ق / ۱۳۰۹م که به بغداد رفت، رسماً مذهب شیعه اختیار کرد. [۴۳] در ایام پادشاهی او مذهب تشیع برای نخستین بار مذهب رسمی سراسر ایران گردید.[۴۴] و او نخستین سلطان امامی مذهب است که در سطحی گسترده و وسیع به نشر تشیع مذهب اثناعشری همّت گماشت.[۴۵].
اولجایتو بعد از شیعه شدن در سال ۷۰۹ق فرمان داد، به جای خلفا به نام امامان شیعه سکه و خطبه کنند و در همانجا، علامه حلی، بزرگترین دانشمند شیعی آن عصر، به حضور ایلخان راه یافت و از آن پس ملازم او شد [۴۶]؛ [۴۷] علامه حلی، دو کتاب خود منهاج الکرامه[۴۸] و نهج الحق [۴۹] را به نام سلطان کرد و بدو تقدیم داشت.
اما به دلیل آن که تشکیلات دولت ایلخانی بر مبنای تسنن بنا شده بود، و سنّیان نفوذ فراوانی در آن داشتند، مخالفت های فراوانی با سیاست مذهبی او صورت گرفت که در نهایت وی را وادار به عقب نشینی کرد؛ گرچه خودش، همچنان به مذهب تشیع مومن و وفادار ماند.[۵۰] به گفته ابن بطوطه، اهالی ولایات مهمی چون بغداد، آذربایجان، اصفهان و شیراز در برابر فرمان ایلخان مبنی بر تغییر خطبه، سرسختانه پایداری کردند [۵۱]. دو سال بعد، در ۷۱۱ق، پس از آنکه تاج الدین آوجی و پسرش به اتهام همکاری با خواجه سعدالدین وزیر، به فرمان اولجایتو کشته شدند، نفوذ شیعیان نیز در دستگاه ایلخانان روبه کاستی نهاد.[۵۲].
اولجایتو در واپسین روزهای زندگی فرمان داد به نام خلفا سکه و خطبه کنند و نافرمانان را نیز سخت بیم داد [۵۳]. نویسندگان دائرة المعارف بزرگ اسلامی از این کار اولجایتو برداشت کرده اند که او مذهب شیعه را ترک گفته و به مذهب اهل سنت بازگشته است. برخی این نظریه را نپذیرفته و برآنند که وی تا روزهای آخر عمر بر مذهب تشیع باقی ماند.[۵۴]به نقل از پایگاه ویکی شیعه
پی نوشت ها:
38- اشپولر، ۱۹۵.
39- کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۶.
40- کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۰-۹۶؛ نیز نک: بیانی، ۲/۴۸۱-۴۸۲.
41- حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ۸۷.
42- کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۶ – ۹۹.
43- کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۹ -۱۰۱.
44- دایرة المعارف تشیع، ج۲، ص۳۰۷.
45- جعفریان، تاریخ تشیع در ایران (از آغاز تا دولت صفوی)، ۱۳۹۰ ش، ص۶۹۴.
46- کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۹ -۱۰۱.
47- برای سکههای این دوره، نک: لین پول، ۵۰ ۴۸,. ۴۴-۴۵.
48- حلی، منهاج الکرامه، ص۲-۳.
49- حلی، نهج الحق، ص۳۸.
50- جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران (از آغاز تا دولت صفوی)، تهران، ۱۳۹۰ ش، ص۶۹۴.
51- ابن بطوطه، رحلة، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۶.
52- حمدالله مستوفی، تاریخ برگزیده، ۶۰۸.
53- وصاف، تاریخ، ص۶۱۶.
54- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱۴، ص۷۸؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة، ج۹، ص۲۳۸.