۱۳۹۲/۱۰/۰۵
–
۲۷۰۷ بازدید
الف ) پاسخ اجمالی به سؤال شما:
نماز یکی از مهمترین عبادتها است که در روایات و آیات به انجام این فریضه در وقت خود با خضوع و خشوع، سفارش زیادی شده است. از جمله در آیه ۲۳۸ سورة بقره آمده است: حَـَفِظُواْ عَلَی الصَّلَوَتِ وَالصَّلَوَةِ الْوُسْطَیَ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَـَنِتِین; بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.
نماز یکی از مهمترین عبادتها است که در روایات و آیات به انجام این فریضه در وقت خود با خضوع و خشوع، سفارش زیادی شده است. از جمله در آیه 238 سورة بقره آمده است: حَـَفِظُواْ عَلَی الصَّلَوَتِ وَالصَّلَوَةِ الْوُسْطَیَ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَـَنِتِین; بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.
مهم در نماز در مرحله اول، صحیح خواندن و به جا آوردن همة واجبات آن بدون کم و کسری است در مرحله بعد خواندن نماز با طمأنینه و خشوع و خضوع است. بنابراین، تا مادامی که نمازگزار، واجبات نماز را به طور کامل انجام دهد; تند و سریع خواندن او را نمیتوان به حساب سبک شمردن نماز گذاشت، بله در صورتی که از واجبات نماز چیزی کم کند در این صورت به گفته روایات دزدترین دزدها خواهد بود که نمازش همانند یک جامة کهنه، مچاله گشته و به چهرة او زده خواهد شد.(ر.ک: میزان الحکمه، ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخ، حدیث شماره 10713 و 10715.) هم چنان که در روایتی آمده است: امام علیبه مردی که سجدههای نمازش را خیلی سریع به جا میآورد فرمود: چند وقت است که این گونه نماز میخوانی؟ آن مرد عرض کرد: از فلان و بهمان مدت. حضرت فرمود: شخصی چون تو در نزد خداوند همانند کلاغ است که نوک بر زمین میزند، اگر بمیری بر غیر آیین ابوالقاسم محمد6 مردهای سپس فرمود: دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد.(همان، حدیث شمارة 10716.) پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:کسى که رکوع و سجودش را ناتمام و شتابزده به جا مى آورد، نمازش پذیرفته نیست.
راه پیشگیری از عجله در نماز
حضرت ثامن الائمه « علیه السلام » چنین فرموده اند: « چون خواستی به نماز بایستی با حال کسالت ، خواب آلودگی ، عجله و شتاب و لهو و بازی نایست؛ بلکه نماز را با آرامش و وقار به جای آور » (1)
در حدیث فوق امام می فرمایند که نماز نباید با عجله و شتاب خوانده شود. در اینجا ببینیم که علت شتابزدگی در خواندن نماز و راه حل از بین بردن این شتاب چیست؟ گاهی ما عملی را از روی شتاب و عجله انجام می دهیم و این ممکن است به دلایل زیر باشد:
1- آن عمل برای ما ارزش چندانی ندارد: مطالبی را دراین باب خواهیم گفت.
2- از انجام دادن آن عمل لذتی نمی بریم: راه حل هایی دارد که یکی از آنها ، همان ارزش یافتن آن و توجه به ثمره های نیک نماز است و راه حلهای دیگری که به یاری خدا در آینده نزدیک به آنها میپردازیم.
3- عمل برای ما ارزشمند است، اما آنچه برای ما خیلی مهم بوده این است که خیالمان از بابت انجام عمل آسوده گردد و به این جهت عجله می کنیم مثلاً می خواهیم زودتر به یک کسی نامه ای بنویسیم ، پس با عجله متن آنرا روی کاغذ می آوریم و این عجله موجب می شود که متن نامه از نظر ادبی و معنایی ، متن خوبی از آب در نیاید و چه بسا مورد قبول مخاطب نامه قرار نگیرد. در حالی که اگر بدانیم که خود توجه و دقت در عمل اهمیت به سزائی در پذیرش آن دارد ، دیگر در انجام آن شتابزدگی از خود نشان نمی دهیم.
4- کار مهمی داریم که به خاطر اینکه زودتر به آن کار برسیم در انجام عمل ، عجله می کنیم: مثلاً چیزی به پخش سریال مورد علاقه یا مسابقه فوتبال نمانده و می خواهیم نماز را در این وقت بخوانیم. طبیعتاً سعی می کنیم زود این نماز را تمام کنیم تا به ابتدای سریال یا مسابقه برسیم. حال چگونه از این واقعه پیشگیری کنیم:
راه حل:
یکی از راهها این است که وقت ثابتی را برای هر نماز در نظر بگیرید که متناسب با یک نماز با حالت آرامش باشد. حال با خود شرط کنید که تا زمانی که این وقت ثابت به پایان نرسیده حق ندارم از جای خود تکان بخورم ، حتی اگر نماز خود را زودتر از این وقت تمام کنم باز هم نمی توانم جایگاه خود را ترک کنم تا آن زمان ثابت به انتها برسد. مثلاً اگر بیست دقیقه را برای نماز ظهر و عصر در نظر گرفته ایم ، اگر طبق عادت گذشته ، نماز را با عجله خواندیم و زودتر از بیست دقیقه نمازها به پایان رسید ، باید صبر کنیم تا زمان در نظر گرفته شده به پایان برسد آنگاه به خود اجازه ترک جایگاه نماز را بدهیم. با عمل به این شرط پس از چند مرتبه ، نفسمان وقتی می بیند که با تند خواندن نماز ، نمی تواند زودتر جانماز را جمع کند ، و آخرش باید همان زمان معین را صبر کند ، دیگر انگیزه ای برای سریع خواندن ارکان نماز و عجله در انجام آن نخواهد داشت و وقت خود را کامل صرف نماز می کند. وقتی عجله از بین رفت ، کم کم با عنایت الهی ، آثار معنوی نماز هم در ما جلوه نموده و نماز خواندن برای ما لذت بخش و دوست داشتنی خواهد شد.
ب) جواب تفصیلی :
دراینجا سخنان ارزشمندی از استاد فرزانه حجةالاسلام محمد شجاعی که پیرامون نماز فرموده اند وبرای بحث شتاب وعجله نکردن در نماز بسیارمفید است را می آوریم:
… روایتی از حضرت زهرا سلام الله علیها که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، سوال کرد: « فقالت: یا ابتاه ما لمن تَهاون بصلاته من الرجال و النساء ». از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلـم پرسیدند: کسی که نمـازش را سبک می شمارد چه زن باشد و چه مرد باشد، آنهایی که نمــازشان را سبک می شمارند چه هست بر ایشـان.
این سبـک شمردن صحبتهای مختلف دارد یعنی: یکی این است که در اول وقت نماز نخواند، یکی این است که در موقع خـــواندن نمـاز زیاد به آداب و حـدودش مقیـد نباشد(مثل اینکه با عجله وبدون مراعات موالات نماز بخواند)، سعی نکند که آن شرایـط فضیلت را مراعات کند، بطور کلـی سبک بشمارد. یکی از صور سبک شمردن، تاخیر از اول وقـت است ولی ممکن است یکی در اول وقت هم بخواند ولی به شرایط آداب و حدودش چندان پا بنـد نشود، با عجله بخواند، حضـور نداشته باشد. البتــه بعدها در دنباله این صحبت در ادب حضـوع و خشــوع، آداب را ذکـرمی کنیم. در اینجا حضرت زهرا سلام الله علیهــا سوال می کند که کســی که نمــازش را سبک بشمارد چه می شود؟
« قال رسول الله ( ص ) : یا فاطمه مَن تَهاون بصلاته من الرجال و النساء »، فرمود: یا فاطمه کسی که نمازش را سبک بشمارد از مـردها و زنـها، « ابتلاه اللهُ بخمس عشرة خصلة »، خدا او را به 15 خصلت مبتلا می کند ( خیلی تهدید کننده است ) ، « ستٌ منها فی دار الدنیا و ثلاث عند موتها و ثلاث فی قبره و ثلاث فی القیامة اذا خرج من قبره »، شش تا در زندگـی دنیــــا و سه تا در وقت مرگ و سه تا در قبـر و بــرزخ و سه تای دیگر در قیــامت است وقتـــی از قبرش خارج می شود.
« فاما اللواتی تصیبه فی دار الدنیا »، اما شش خصلتی که خدا پیش می آورد دردنیا برای کسانی که نمــاز را کوچک می شمارند:
1- « فالاولی یرفع الله البرکة من عمره »: اول این است که خدا برکـــت را از عمــر او بــــرمـی دارد؛ این عمــر که من و شما می کنیم، برکت از آن برداشته می شود که انسـان نداند که چه کرد، از کارهای خیــر، نه از شرّ؛ مثلا کسانی می بینید عمرشان با برکت است، خوب عبــادت می کنند، خدمات زیــاد می کنند مثلا فرض کنید صاحب همین کتاب، مجلسـی، اهل تزکیه بوده، اهـل باطن بوده، فلیسوف بوده، عارف بوده، خدمــاتی که کرده، مرجعیت که داشته، چقــدر کتاب نوشته، کتابهایش اگــر بنا باشد که به ما بدهند از روی آن بنویسیم تا آخر عمــر تمام نمی کنیم؛ عمر با بــرکت بوده؛ مقصود طولانــی بودن عمر نیست، برکت در عمر، اشتباه نکنید.
کسانی که در نمـاز سستی می کنند از عمرشان برکت گــرفته می شود؛ چیز عجیبی است بعدش هم روی این مسـاله دقت کنید این عمـرها که می گذرد، عمـر ماها و عمر بعضــی ها چگونه است در مقایســه با آنها از لحــاظ برکت؛ یرفع الله البرکة فی عمره.
2- « یرفع الله البرکة من رزقه »: برکت را از روزیشــان هم بــر می دارد. برکت از روزی هم این نیست که انســـان کم پول بدست مـی آورد یا زیاد؛ نه؛ برکت در زندگی و معیشت است که آن را خــدا بر می دارد.
3- « و یَمحوا الله عزوجلّ سیماء الصالحین من وجهه »: سومین چیزی که مبتلا می شود این است که خدای متعال سیمــای صالحان را ازاو بر می گیرد؛ وقتی به صــورتش نگاه می کنید سیمای صالحــان در او نیست. این هم چیزی است؛ صــالحان یک سیمایی دارند البته اهـــــل ذوق می فهمند، این را با ذوق و دل می شود فهمید، نه زیبــایی ظاهری است، سیمای صالحان یک چیزی است که اهل دل و اهل ذوق می فهمند.
4- « و کل عمل یعمله لا یؤجر علیه »: هر عملـی که انجام می دهد از اعمال خیـر و عبادات، اجــری به آن داده نمی شود.
5- « و لا یرفع دعاؤه الی السماء »: پنجمی اش این است که دعــای او مستجاب نمی شود.
6- « والسادسة لیس له حظّ فی دعاء الصالحین »: از دعای صالحان هم بی بهره می شود، یعنی صالحان که برای مومنیــن و مومنــات دعاهایی می کنند که وظیفه اشان است، اینها از دعای صالحان حظّـــی برایشـان نیست.
این شش خصلتی که در دنیا پیش می آید برای آنها که نمازشــان را کوچک می شمارند.
« و اما اللواتی تصیبه عند موته »
تکرار می کنم کوچک شمردن نماز، تاخیر از اول وقت، با عجله خواندن، آداب حضور را مراعات نکردن، درنماز ظاهرا و باطنا بازی نکردن، لباس و نظافت و اینها را مراعات نکردن خلاصه سبک شمردن.
و اما آن سه تا که در وقت مرگش به او می رسد:
1-« فاولاهن انه یموت ذلیلا »، اولش این است که مرگش به صورت خفت بــار می شود.
2- « والثانیة یموت جائعا »، گـرسنه می شود موقــع مرگ، این گرسنگی یک گرسنگی بسیــــار اسرار آمیز است که غیــرظاهری و دنیوی است و انسانها از آن وقتی که از اینجا به بــرزخ منتقل می شوند و از اول انتقــال به برزخ این گرسنگی و تشنگی شــروع می شود و بعدش هم در قیــامت مخصوصا هست، این یک چیزی غیــر از گرسنگی دنیاست.
3- « والثالثة یموت عطشانا »، سومی هم این است که در حال تشنــگی است فلو سقی من انهار الدنیا لم یرو عطشه.
« و اما اللواتی تصیبه فی قبره »، اما سه تــای دیگر که در قبر و بــرزخ به او می رسد این است که:
1-« فاولاهن یوکل الله به مَلکا یزعجه فی قبره »، حالا ما فکر می کنیم این سستــی ها که در استخفاف به نمــاز داشته ایم زیاد مهــم نبوده، آخرش این است که خـدا مـی بخشد؛ زیاد مهـم نبوده؛ خیلی چیز مهمی بوده، حالا این قسمتی از بیانات است که در اینجا وارد شده دقت کنید. اولش این است که خــدا مَلَکی را موکل می کند که در قبرش به او عذاب می کند در بـــرزخ.
2- « و الثانیة یضیق علیه قبره » ، و دومین چیز که خدا برای او پیش می آورد این است که عــالم قبرش برای او تنگ می شود؛ این را دیگر نمی فهمیم که چگونه تنــگ می شود.
3- « الثالثة تکون الظلمة فی قبره »، و سومی اش این است که عالــم قبرش برای او ظلمــانی می شود.
« و اما اللواتی تصیبه یوم القیامة »، اما آن سه تای دیگـــر که در روز قیــامت برایش پیش می آید وقتی که از قبرش خــارج می شود و به قیامت و محشــر قـدم می گذارد؛ « اذا خرج من قبره فاولاهن ان یُوکل الله به ملکا یَسحَبه علی وجهه و الخلائق ینظرون الیه »، اولش این است که خدا ملکی را موکل می کند که او را بـه رو می برند توجــه می کنید نماز خوان است مردم هم نگاه می کنند؛ غیـــر عـادی می برند.
« و الثانیة یُحاسب حسابا شدیدا »، دومی اش هم این است که در مقـــــــام حساب، حساب شدیدی از او می کشند.
« و الثالثة لاینظرالله الیه و لا یُزکیه و له عذاب الیم »، و از همه اینها بــالاتر، خدا به او نظـر نمی کند و او را تزکیــه نمی کند و عذاب الیـم هم برایش هست. این ها برای کســی است که تهاون بصلاته.
روایت 66 از محاسن البرقی نقل کرده با سند از امام صادق علیه السلام قال: قال اللهُ تبارکَ و تَعالی انّما اَقبلُ الصّلوةَ لمَن تَواضَع لعَظمَتی، امام صادق علیه السلام می فرماید: خدا فرموده است که من نماز را قبول می کنم از کسی که در برابر عظمت من خاضع باشد.
در حقیقت در این روایت شرایطی که در قبول شدن نماز هست بیان فرموده است، البته تفسیر و شرح روایت و شرایطی را که در اینجا ذکر فرموده است بسیار طولانی است من به اجمال ترجمه می کنم و می گذرم اما در مجموع با همین ترجمه اجمالی می توانیم بفهمیم که شروط یا شرایط سنگینی برای قبول شدن نماز در پیشگاه خدای متعال است. اصلش این است که عبادت انسان قبول بشود و اگر قبول نشود چه فایده ای می تواند داشته باشد، اینکه انسان تکلیف را به صورت صوری انجام داده است؛ البته بی فایده کامل هم نیست؛ باز از مجموعه روایات و اشارات آیات استفاده می شود که کسی که نمازش قبول نشده با آنکه نماز نمی خواند یکی هم نیست، تکلیفی انجام داده باز یک چیزی است اما قبول شدن، مساله دیگری است.
آنچه که انسان را به خدا نزدیک می کند، به جوار خدا راه می دهد، عمل های قبول شده است، نه هر عملی، هر عملی انسان را به خدا نزدیک نمی کند ( این نکته ها خوب یادتان باشد) هر عملی انسان را به سوی خدا نمی برد، به جوار خدا راه نمی دهد، آن عملی که مقبول باشد انسان را به جوار خدا راه می دهد، بسوی خدا می برد، به خدا نزدیک می گرداند.
ببینید چقدر فرق می شود بین عملی که قبول شده و عملی که قبول نشده است، در خلال صحبتها این را گفته ام که حقیقت بالاتر و عمیق تر از این است، آنطور که از آیات و روایات استفاده می شود؛ آنکه باید قبول شود خود انسان است در محضر خدا، قبول شدن عمل، اشاره ای است به قبول شدن خود انسان در پیشگاه خدای متعال. آنچه را که خدا باید قبول بکند، خود بنده است، بنده را قبول می کند، به جوارش راه می دهد یا قبول نمی کند.
عمل مقبول معنی اش این است که انسان را به سوی خدا می برد و عمل قبول می شود یعنی خود انسان مقبول حق می گردد و بنابراین قبول شدن عمل غیر از اینکه این معنی را دارد و انسان را به جوار خدا راه می دهد و انسان را به خدا نزدیک می گرداند و به سوی او می برد، غیر از این معنی، معنی عمیق تری هم دارد؛ یعنی عمل وقتی مقبول می شود، انسان را مقبول خدا می گرداند، آنچه را که خدا قبول می کند اصلش خود انسان است، خود بنده است، خدا باید خود انسان را بپذیرد، به جوارش راه بدهد، و به زبان دیگر قبول خدا که انسان را به جوار خودش راه بدهد از طریق قبول شدن عمل های انسان است؛ بنابراین مقبول افتادن یک عمل بسیار بالاتر از این است، روی همین حساب هم آنها که می فهمند سعی می کنند عملشان قبول شود، فقط سعی در عمل نمی کنند، اصل سعی شان بر این است که عملشان، عمل مقبول باشد.
آنها که نمی فهمند مانند من و شما می گویند، همین قدر عملی انجام بدهید؛ آنها که می فهمند، غیر از اینکه سعی می کنند در عمل، سعی اصلی را در این قرار می دهند که عملشان مقبول باشد، چون فاصله بین عمل قبول شده و عمل قبول نشده، همان فاصله عمل قبول شده و قبول نشده است، این جمله را غیر از این نحو، نمی شود ادا کرد.
شروط و شرایط قبول شدن نمار را از زبان خدای متعال بیان می فرماید، یعنی آن نمازی که قبول می شود و انسان را مقبول خدا می گرداند، کدام نماز است؛ حالا روایت را دقت کنید: عَن ابی عبدالله علیه السَلام: قالَ اللهُ تبارکَ و تعالی انّما اَقبلُ الصّلوةَ لمَن تَواضَع لعَظمتی، خدای متعال فرموده، حقیقت این است که من نماز را قبول می کنم ( اولین شرط را می فرماید ) از آن کسی که در برابر عظمت من خاضع باشد.
شما وقتی به حال خودتان هستید بالطبع انجذاب و کِشش روح شما، انس روح شما با کیست؟ با چه آرام می شود؟ به سوی چه چیز میل دارد؟ این از خصوصیات روحی است، بالاخره هر کسی با چیزی، چیزهایی آرامش دارد، با آنها مآنوس است، بسوی آنها انجذاب دارد، با آنها خوش است، به این می گویند اُنـس. بین عرفا و اهل معرفت اسمش انس است. هر کسی با چیزهایی مآنوس است منتهی در محاسبه خوب دقت کنید، شما خودتان را فریب ندهید که بگویید ما مآنوس با خدا هستیم؛ اگر خواستید بدانید با چه چیزهایی انس دارید، نماز را میزان قرار دهید. گفته اند که نماز میزان است فراموش نکنید، برای خیلی چیزها یا می شود گفت برای ارزیابی همه حقیقت ها، برای یک مومن و بنده خدا، میزان نماز است.
این را هم باید بفهمید که انجذاب روح شما با خداست، یا با غیر خدا، به خدا مآنوس است یا به غیر خدا؛ این را هم خواستید بفهمید باز به میزان نماز مراجعه کنید، ببینید وقتی شما شروع به نماز می کنید از خدا در فرار هستید، اینجا و آنجایید، حتی به زور سعی می کنید خودتان را در نماز نگهدارید و فکر و دلتان این و آن سو می رود و نمی توانید، بفهمید اُنس با خداست یا غیر خدا؟ غیر خدا؛ این میزان است. اگر انسان به میزان مراجعه نکند خودش را فریب می دهد.
انسان باید خودش را بررسی کند و بفهمد که انس او با چیست؟ آن وقت وقتی نتیجه گرفتید که روح ما وقتی ما باشیم و روح ما که تا بخودش واگذار بکنند به غیر خدا مآنوس است، بسوی غیر خدا آرام است، میل دارد، بسوی اینها کشیده می شود و از خدا در حال فرار است، فکر می کنید با این بافت روحی اگر به آن سو برویم چه می شود؛ ما باید به زور بسوی خدا راه پیدا کنیم یا با اُنس و کِشش؛ به زور که نمی شود، وقتی طبیعت روح ما این است که از خدا فرار می کند، وقتی که از بدن هم قطع علاقه می کند همین روح است، این روح بسوی خدا نمی رود، میل ندارد، فرار می کند؛ این مصیبت است دیگر، این یکی که بسیار مصیبت بزرگی است، نمی فهمیم و نخواهیم فهمید با این اوضـــــاع، که این چیست.
اما در این وضع و حال می شود انسان توسل بکند به اولیاء از جمله حضرت زهرا سلام الله علیها که نظری کند که این مشکل حل بشود و اگر این مساله حل شود خیلی مشکل ها برای من و شما حل می شود و آنوقت دیگر وقتی به نماز می ایستیم، مآنوسیم، خوشحالیم، خسته نمی شویم، اینطور نماز نمی خوانیم که زود تمام کنیم و برویم بنشینیم صحبت کنیم، این حالت فرار است، توسل کنید و نتیجه بگیرید؛ در این وقتها که گریه می کنید از فرصت استفاده کنید توجهی از حضرات بشود، آنها در مجلس حضور دارند، اگر صلاحیتی در مجلس باشد…
نکته دیگر هم بگویم از نماز که وقتی بلند می شوید برای نماز خیلی زود و سریع نماز را شروع نکنید، لحظاتی را بایستید؛ این را عمل کنید، این نکته برای عمل است، آن یکی که مصیبت بود که باید سعی کنید در آن مسیر…
ببینیم آیا حل می شود یا نه؟ اما این را برای عمل می گویم، سعی کنید عمل کنید خیلی مؤثر است؛ من و شما سعی می کنیم نمازمان حالی داشته باشد و با این وضع روحی و سابقه روحی که داریم و داشته ایم بالاخره موفق نمی شویم، ما را رد می کنند، فراموش نکنید وقتی به نماز می ایستید، حلاوت ذکر را ندارید، به ما نمی چشانند و اصلاً حال فرار داریم که زود تمام بشود و هر چه سعی می کنیم متوجه باشیم باز دلمان به این سو و آن سو می رود، این تازه این سوی قضیه است که من و شما وقتی تحلیل می کنیم، توضیح می دهیم این طور می شود، اما آن ســـوی قضیــه چیست؟
ردّ خداست که بسیار مصیبت بزرگی است و این از روایات استفاده می شود؛ کسانی که شرایط نماز را نداشته باشند وقتی به نماز می ایستند، خدای متعال قسم یاد می کند به آن عزّت و جلال خودش که هر کسی را به جوار خود راه نمی دهد؛ کسانی که بی شرایط وارد نماز می شوند، می فرماید: من حلاوت ذکرم را از او می گیرم، او را ردّ می کنم، راه نمی دهم؛ آن سوی قضیه بسیار خطرناک است. این سوی قضیه را انسان فکر می کند، زیاد بد نیست ولی آن سوی قضیه را باید کسی که دید توحیدی دارد اول ببیند.
درنماز عجله کردن، در نماز حلاوت نماز را نداشتن که زودتر تمام شود، خلاص بشویم، به زور خواندن چون تکلیف است و دل این طرف و آن طرف رفتنش، یکی صورت آن ســـویی دارد و آن این است که خــدا راه نمی دهد، ردّ مـــی کند، فعــلاً مـن و شـما بـدون تعـــارف شُبهـــه ای ندارم که وضــعمان همین است.
برای این مصیبت یک چیز آسانی بگویم، البته حلّ مشکل به صورت اساسی، تزکیه و سلوک و تطهیر باطن را در پیش گرفتن است، ولی به قول معروف چاره ی جزیی است که وقتی به نماز می ایستید، فوری شروع به نماز نکنید، بین اقامه و نماز یا قبل از شروع اذان و اقامه، لحظاتی با دردمندی به خدا متوجه باشید که در محضر او هستید، توجه یک کسی که مُجرم است و شرمنده، که خدایا مرا با گناهانم، با خطاهایم، با آن طغیانم، با فسادم، با عصیانم، با جرائمم مؤاخذه نکن، عفو بکن، مُجرم و شرمنده ام، مرا رد نکن، از محضر خودت بهره ای به من برسان، در نمازی که می ایستم مرا طَرد نکن، آن وقت این دعا را تکمیل بکنید با قسم دادن خدا به محمّد و آل محمّد صلوات الله و سلامُه علیهم اجمعین، آن وقت شــــروع کنیـد.
آن وقت سعی کنید که در حال حضور باشید، این ( مساله فوق ) بسیار مؤثر است، یعنی مُجرّب است، بالاخره انسان وقتی رو به خدا کرد، دست خالی برنمی گردد هر چه مجرم هم باشد؛ این از من و شما، با این وصف رو به خــدا آوردن، بـــی نتیجـه نخواهد بــود.
آن وقت می بینید که سعی می کنید نمازتان یک حالی داشته باشد، این سعیتان به ثمــر می رسد تا وقتی که این کار را بکنید، چون خدا کمک می کند، راه می دهد؛ البته گفتم چاره اساسی قضیه این نیست، چاره اساسی این است که وقتی انسان به نماز قیام می کند در حدّ خودش صلاحیت قیام به نماز را داشته باشد، خودش را تزکیه کند، اولاً از گناه سخت اجتناب کند و خودش را، باطنــش را تزکیــه کند از آنچه که موجب می شود خـدا ردّش کنـد.
این که گفتم از بعضی از روایات استفاده می شود که خدا می فرماید به عزت و جلالم قسم، حلاوت ذکرم را از تو می گیرم، روایتی است در مصباح الشریعه، در تکبیر هست آنجا که کسی تکبیر را بدون واجد شرایط بودن، بگوید که ماها باشیم و شماها باشید، این خطاب از خدا می آید، همان تکبیر اول؛ تکبیرةُ الإحرام را کسی بدون صَلاحیّـت گفت مثل من و شما، یعنی تکبیری گفت که تکبیر نیست، آنوقت این ندا می آید؛ البته ما فقط عدم صلاحیتمان در تکبیر گفتنمان نیست، در همه جهات هست، در تکبیر این ندا می آید، گفتم بعد دلیلش هم این است که وقتی دیدید در نماز راه پیدا نمی کنید، نه اینکه شما راه پیدا نمی کنید، یعنی راه نمی دهند.