نکتههای اخلاقی در عاشورای امام حسین(ع)
۱۳۹۳/۰۷/۲۶
–
۵۵۷ بازدید
نکتههای اخلاقی در عاشورای امام حسین(ع)
علی اکبر روحی
مقدّمه
بی شک، واقعة خونین کربلا یکی از وقایعی است که قلب هر مؤمن و هر انسانآزاده را جریحهدار میکند .
علی اکبر روحی
مقدّمه
بی شک، واقعة خونین کربلا یکی از وقایعی است که قلب هر مؤمن و هر انسانآزاده را جریحهدار میکند .
عاشورا پدیده نیست که فقط متعلق به گذشته دور باشد، بلکه عاشورا و قیام خونیناباعبدالله و یارانش یک جریان است که همیشه در قلب تاریخ ثبت است و گذشت زمانآن را کهنه نمیکند و از خاطرهها هرگز محو نمیشود. زینب کبری در مجلس یزید خطاببه یزید – علیه اللعنة – به همین نکته اشاره میکند: «وَ کِدْ کَیدک وَاسْعَ سعیک و ناصبجهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا» مکرو حیلهات را به کار ببر، آنچه تلاش وسعی داری به کارگیر، به خدا قسم! یاد ما را از دلها نمیتوانی محو کنی و وحی مارانمیتوانی بمیرانی.
عاشورا دارای ابعاد مختلفی است: عدهای از تحلیل گران به دید عرفانی به آننگاه میکنند و گروهی دیگر به دید حماسی و دستة سوم به دید رثاء و مرثیه سرایی.
قیام امام منحصر به این ابعاد نیست، زیرا یک نقش مورد غفلت قرار گرفته و آننقش اخلاقی عاشورا است. به راستی نقش اخلاقی کمتر از نقش حماسی آن نیست .چهدرسی بهتر از درس اخلاقی، همان طوری که جدّ حسین(ع) فرمود:
«علیکم بمکارم الاخلاق فانّالله بعثنی بها» بر شمااست به مکارم اخلاق، زیراخداوند مرا به آن مبعوث کرده است و باز فرمود:
«انّما بعثت لِاُتممّ مکارم الاخلاق» خَلق و خُلق دو عبارتی هستند که استعمالمیشوند: یکی مربوط به ظاهر خلقت انسان است و دیگری مربوط به باطن انسان .
زیبای خلقت ما، به دست ما نیست، اما زیبایی سیرت و درون به دست ما است.رعایت مکارم اخلاق باطن انسان را نیکو میکند. مطالعة بعد اخلاقی عاشورای امامحسین، انسان را به مکارم اخلاقی نائل میسازد و در این مقال، به شمهای از مکارماخلاقی عاشورای حسینی اشاره میکنیم.
کربلا نمایش اوصاف فضیله و اوصاف رذیله
فضایل اخلاقی و رذایل اخلاقی
تقابل بین امام حسین(ع) و یزید از نظر عظمت و پستی، شبیه تقابل ضدیناست. امام در بیت شرف و عزّت رشد یافته، خاندانی که همة آنان از بزگواری خاصّیبرخوردار بودند و طرف مقابل یزید، در خاندانی که دست به هر پلیدی میزدند بزرگ شدهاست و تقابل آن دو، تقابل نور و ظلمت یا تقابل فضیلت و رذیلت بوده است.
سید علی جلال الحسینی مصری میگوید:
آقا امام ابا عبدالله پسر دختر رسول خدا و پسر امیرالمؤمنین علی است. در بیتنبوّت که دارای شرفنسب است رشد کرده و تمام مکارم اخلاق و فضایل و محاسناعمال، از جمله: همّت عالی، نهایت شجاعت وجود، علم به اسرار و فصاحت لسان در اوتکمیل و اوصافی، از قبیل: یاری کردن حق و نهی از منکر، جهاد با ستمگران، تواضع وفروتنی همراه با عزّت نفس، عدل، صبر، حلم، عفت ، مروّت و ورع در او جمع بوده است واز سلامت فطرت و جمال خلقت و قدرت اندیشه و تعقل و قوّت جسمانی برخوردار بودهاست.
بنابراین، جنگ بین دو دسته؛یعنی جلاّدها و شهدا بوده است. زیرا از زمانی کهمقرّر شد که این گروه یاران یزید و کارگزاران حکومتی او باشند، تصمیم گرفتند که مسئلةامام حسین را به روش جلاّدان – که غیراز خون ریزی چیزی نمیفهمند – اجرانمایند ویاران امام حسین هم، تمام همّتشان براین بوده که تمام دنیا را در راه آزادی بدهند. اینگروه شهدایی هستند، همه چیز را برای آزادی میدهند و آن دست جلّادانی هستند کههمه چیز را برای به دست آوردن مال میدهند.
برای اثبات دنائت و خسّت یاران یزید، همین بس که در مواجهه با حسین(ع) درکربلا چون اعتقاد به کرامت نفسانی او داشتند، در کشتن آن حضرت به خود میلرزیدند.سپس لباسها را از تن آن حضرت بیرون آوردند و غارت کردند. اگر به دین حسین ورسالت جدش منکر بودند، پستیشان کمتر بود، تا چه برسد کسی مسلمان باشد و چنینعملی را انجام بدهد.
و شما میتوانید مکارم اخلاقی و فضایل انسانی حسین(ع) و یارانش را از زبانعمر سعد و یارانش بشنوید. وقتی که به عمر سعد حکومت ری را دادند، و به او کشتناباعبدالله را هم پیشنهاد کردند. او ابتدا امتناع نمود و سپس مهلت خواست و در نهایتپذیرفت و این شعر را گفت:
فَواللهِ مااَدری و انّی لحائراُ ءَاَترُکُ مُلکَ الرّی و الرّی منیّتی و فی قتله النّارُالّتی لیس دونها
فکّرُ فی اَمری علی خطرین ّاَمْ اَرجعُ مَأثوماًبِقتلِ الحسینِ حجاب وَمُلکُ الرّی قرةُعینی
به خداقسم نمیدانم و من سرگردانم دربارة کارم؛ به دو خطرفکر میکنم: آیاحکومت ری را رها کنم و حال آن که رسیدن به حکومت ری آرزوی من است ؟یا با کشتنحسین گنهکار برگردم؟ و حال آن که مجازات کشتنِ حسین آتشی است و هیچ چیزحاجب و مانع آن نمیشود و ملک ری هم روشنایی چشم من است .
این تنها اعتقاد عمربن سعد دربارة امام حسین نیست. یاران او هم دربارة کشتنهمین باور را داشتند. ابومخنف نقل میکند:
«و لقد مکث طویل من النهار و لو شاء النّاسُ ان یقتلوه لفعلوا و لکنهم… ثم قاللخولی بن یزید الاصبحی احزّ رأسَه فاراد ان یفعلَ فضعف فارعد» مقدار زیادی از روزرابرای کشتن حسین مکث کردند، اگر میخواستند او را بکشند میتوانستند لکن هرگروهی از گروه دیگر پرهیز میکردند و دوست داشتند که گروه دیگر این کار را انجامبدهند. تا این که شمر بر آنان داد زد که منتظر چه هستید. او را بکشید! سپس به خولیامرکرد که سرش را از تنش جدا سازد. او رفت و قصد کشتن حسین را نمود، ولی ناتوانی وضعف بر او دست داد و لرزید. همین اعتقاد را در مورد بعضی از یاران امام نیز داشتند.وقتی که مسلم بن عوسجه کشته شد و سرو صدا در لشکر ابن سعد بلند شد شبث بن ربعیبه اطرافیانش گفت: با دستتان خودتان را میکشید و خودتان را برای دیگران خوارمیکنید و خوشحال میشوید که فردی مثل مسلم بن عوسجه کشته شده است. به خداقسم، جای گاه او بس عظیم است و در میان مسلمانان مقام کریمی را داراست.
هنگامی که کعب بن جابر پس از کشتن بریر، به خانهاش بازگشت، زنش گفت:
«دشمنان پسر فاطمه را کمک کردید» و«قتلت سیّد القراء لقد اتیت عظیماً منالامر» سرور قاریان قرآن را کشتی، امر بزرگی با خودآوردی به خدا قسم هرگز با تو سخننمیگویم».
ابن صیفی شاعر اشاره میکند که ابن خلکان از نصرالله مُحلّی’ نقل میکند: شبیامیرالمؤمنین حضرت علی(ع) را در خواب دیدم و به او گفتم :شما مکه را فتح کردید وگفتید آن کس که به خانه ابو سفیان درآید، آمن است و آن گاه با فرزندانت حسین کردندآنچه کردند. گفت: مگر اشعار ابن صیفی را نشنیدهای؟ گفتم: نه، گفت: از خودش بشنو. ازخواب برخواستم و به خانة شهاب الدین ابوالفوارس سعد بن محمد بن سعد بن صیفیرفتم و خوابم را گفتم، بانگش به گریستن بلند شد وگفت: این اشعار را دیشب نظم کردم وسوگند یاد کرد که آن را بر هیچ کس نخواندهام و آن گاه خواند:
ملکنا فکان العفوُ مِنّا سَجیّة وَحَلّلتم قتلَ الاُساری’ فطالماعدَوَنا عَلی فحسبکم هذا التفاوت بیننا
فَلَمّا ملکتم سال بالدم ابطحُ الاَسْری’ فنعفو ونفصُح و کلّ اناء بالذی فیه ینضح
حکومت که در دست ما آمد، عفو وبزرگواری روش بود و چون به دست شما رسید،خون در سرزمین «ابطح» جاری شد. شما کشتن اسیران را روا شمردید، ولی مااز اسیرانگذشتیم و آنها را بخشودیم. همین تفاوت میان ماو شما بس. از کوزه همان برون تراود کهدر اوست .
صداقت در گفتار
یکی از اوصاف فضیله که در امام حسین(ع) دیده میشود، صداقت در گفتار است.امام(ع) نه تنها به زبان، راست گویی را به مردم سفارش مینمود، بلکه در عمل هم برایرسیدن به هدف از دروغ استفاده نکرد. سیاست مداران دنیا پرست برای رسیدن بهمناصب دنیا به هزاران دروغ متوسل میشوند و به اطرافیانشان مناصب خیالی و واهی ووعده میدهند و وقتی هم به منصب مورد دلخواه رسیدند، همه حرفهای گذشته رافراموش و به وعدههایشان پشت پا میزنند. لیکن امام حسین از این روش استفاده نکرد،بلکه او روز قبل از هنگام حرکت از مکّه معظمه سخنرانی کرد. فرازهای مهمی در کلامامام هست، از جمله فرمود:
«مَن کان فینا باذلاً مُه’جَتَهُ موطنّاً علی لقاءِ اللهِ نفسَهُ فَلَیَرْحَل’معنا فَانّی راحلمصبحاً انشاءالله»
هر کس میخواهد خونش را بدهد و آمادة لقای پروردگار است، با ما حرکت کند ومن هم فردا – انشاءالله – حرکت میکنم. هرکس عاشق خون دادن است بیاید. منمشتی شیفتة شهادت میخواهم، نه طالب ریاست. حضرت قبل از کلام فوق فرمود: مرگبرای فرزند آدم همانند گردنبند به گردن دختران جوان زینت بسته و اشتیاق من به نیاکانمبیشتر از اشتیاق یعقوب به یوسف است؛ برایم قتلگاهی معین شده که در آنجا فرودخواهم آمد، گویی با چشم خود میبینم که درندگان بیابانها در سرزمینی میان نواویسوکربلا اعضای مرا قطعه و شکمهای گرسنه خود را سیر و انبانهای خالی خود را پرمیکنند. حضرت در موارد مختلف از شهادت خودش و یارانش خبر داده، از جملة آنهاموارد ذیل است :
1ـ در منزلی به نام عذیب خواب قیلوله کرد و از خواب بیدار شد و در حالی که گریهمیکرد، پسرش از علت گریه سؤال کرد: جریان خواب را بیان کرد و فرمود:
«یا بنیّ انّها ساعة لا تکذب الرّؤیا فیها و انه عرض لی فی منام عارض فقالتسرعون السّیر و المنایا تسیر بکم الی الجنة؛ این ساعتی است که خواب در آن دروغنیست. در خواب به من عرضه شد که کسی میگفت با سرعت سیر میکنید و حال آن کهمرگ شما را به طرف بهشت میبرد.»
2ـ در منزلی به نام «ثعلبیّه» با مردی از اهل کوفه به نام اباهره برخورد نمود و او ازعلت خروج امام(ع) سؤال کرد امام فرمود:
«اِنّ بنی امیّه اخذ و امالی فصبرت و شتموا عرضی فصبرت و طلبوا دمی فهربتو ایم الله لتقتلُنّی الفِئةُ الباغیة و لیلبسنّهم الله شاملاً و سیفاً قاطعاًو لیسلطنّ علیهم منیذلّهم؛ بنی امیه مالم را گرفتند، صبر کردم. آبرویم را بردند، صبر کردم. خونم را طلبکردند، فرار کردم. به خدا قسم هر آینه گروه ستمگر مرا میکشند و خداوند حتماً لباس ذلتبه آنها میپوشاند و شمشیر برنده و کسی که آنان را ذلیل کند، بر آنها مسلط مینماید.
3ـ در برخورد با زهیر بن قین، با این که از ملاقات با امام اکراه داشت و هر جا امامفرود میآمد او جای دیگر فرود میآمد، تا در یک منزل با هم فرود آمدند. امام دنبال زهیرفرستاد، او از رفتن پیش امام اکراه نمود، ولی با تشویق و تحریک زوجهاش دیلم بلند شد وبه ملاقات امام آمد. وقتی که برگشت با چهره باز و خوشحال برگشت و زنش را طلاق داد،تا مشکلی از جانب او به همسرش نرسد و داستان جنگ بلنجر با سلمان فارسی و بشارتسلمان را مطرح کرد و بعد گفت: «مَن اَحبّ منکم ان یتَّبَعَنی و الّا فهو آخر العهد».
4ـ امام زین العابدین میفرماید: با پدرمان خارج شدیم به منزلی فرود نیامد و ازمنزلی حرکت نکردیم، مگر آن که از یحیی بن زکریّا یاد میکرد ومیفرمود:
«از خواری دنیا بر خداست که سر یحیی رابرای بدکارهای از بنی اسرائیل هدیهبردند».
4ـ وقتی که امام به کربلا رسید، فرمود:
«هاهنا والله محطّ رکابنا وسفک دماءنا والله مخطّ قبورنا و هاهنا والله سبیحریمنا بهذا حدّثنی جدّی».
و مرحوم میلانی از حیاة الحیوان دمیری نقل میکند: امام حسین وقتی که بهسرزمین کربلا رسید و از اسمش متوجه شد. داستان عبور کردن حضرت امیرالمؤمنین بهکربلا و خبر دادن از شهادت عزیزانش را بازگو نمود.
همان طوری که حضرت صداقت خود را در عمل نشان داد؛ در سخنرانی روزعاشورا هم به مردم فرمود:
«فَو اللهِ ما تعمّدت کذباً مُذْ علمتُ انّ اللهَ یمْقتُ علیه اهله و یضرّبهِ مااختلقه» بهخدا قسم به عمد دروغی نگفتم، از وقتی که دانستم خداوند بر اهل دروغ خشم میکند وسازندة آن را ضرر میزند.
امام برای جلب افراد از طریق نامشروع استفاده نکرد و اخبار واقعی کوفه را بر مردمپنهان نکرد، بلکه شفافیت در خبررسانی شیوه امام بوده است. بر خلاف بعضی ازسیاستمداران دنیا که ملتش را نامحرم میدانند و در بی خبری نگاه میدارند وملتشباید اخبار را از زبان بیگانگان بشنود. حضرت خبر صحیح را در اختیار همراهانمیگذاشت، از جمله اخباری که دو نفر به نام عبدالله بن سلیمان و منذربن مشمعّل اسدیبرای حضرت آوردند. آنان به امام عرض کردند: خبر جدیدی داریم اگر خواستید آشکارابگویم و اگر خواستید در نهان «فنظر الینا و الی اصحابه ثم قال مادون هولاء سرّ»امامنگاهی به ما و به اصحابش کرد و فرمود: ورای اینها سرّی نیست و چیزی بر اینها پوشیدهنیست. و آنان آشکارا گفتند: از آن دو رهگذر شنیدیم و از کوفه خارج نشدیم، مگر آن کهمسلم وهانی را کشته یافتیم و بد نشان را در کوچهها میکشیدند. امام فرمود: (انا لله و انّاالیه راجعون) مهمتر از همه، نشان دادن قتلگاه و جای گاه خود و اصحابش بهام سلمه واعلان کردن به او که از همه چیز آگاهی دارد.
وفای به عهد و پیمان
یکی از اوصاف فضیله وفای به وعده است. قرآن در توصیفی که برای اسماعیلپیامبر میآورد، او را به صادق الو عد بودن میستاید: (و اذکر فی الکتاب اسماعیل انَّهُکانَ صادقَ الوَعْدُ و کان رسولاً نبیّاً) و در جای دیگر به مستحکم کردن پیمانها و وفایبه آن سفارش نموده و وفاکنندگان به عهد را به صفت راست گویان متقین توصیفمیکند: (و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتّقون) یکیاز صفات برجستة امام حسین وفای به عهد، صفت طرف مقابلش پیمان شکنی و نقضعهد بوده است .وقتی که طرماح بن عدی به امام عرض کرد: به کوفه وارد نشو، زیرا مردم باتو مکرمی کنند و تو را میکشند و پیشنهاد رفتن به دو کوه «بأجأ» و «سلمی’» را داد و علاوهبر آن بیست هزار شمشیرزن مردم طی امام را حمایت میکنند. در آن جا امام فرمود:
«انّ بیننا و بین القوم قولاً لا نقدر معه علی الانصراف فان یدفع الله عنّا فقدیحاًماانعم علینا و کفی’ و اِن یکن ما لابدّ منه ففوز و شهادة» بین من و این قوم گفتاری استکه قدرت بر انصراف را ندارم. در بحار الانوار همین داستان رامطرح میکند واین جملاترا از امام نقل میکند: «ان ّ بینی و بین القوم موعداً اکره ان اخلفهم».
در زمان معاویه بعد از شهادت امام حسن(ع) عدهای از شیعیان عراق امام حسینرا تحریک کردند که معاویه را از خلافت خلع کند و قیام نماید. حضرت از قبول نقضپیمان امتناع ورزید و فرمود: «انّ بینه و بین معاویة عهداً و عقداً لا یجوز له نقضه حتیتمضی المدة» و بین او و معاویه پیمان و قراردادی است که برایش نقض و شکستن آنجایز نیست، تا مدتش سپری بشود .
استفاده از مکر و فریب :
در منطق اهل بیت، دغل کاری ومکر وفریب چیز بسیار ناپسندی است. حضرتامیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه میفرماید:
«و اللهِ ما معاویة با دهی’ منّی و لکنّه یغدر و یفجر و لو لا کراهیة الغدر لکنتُ مِن’اَدَهیَ الناسِ» به خدا قسم! معاویه از من زیرکتر نیست، لکن او فریب میدهد و ستممیکند و اگر من فریب کاری و مکر را بد نمیدانستم، از همه حیلهگرتر بودم .و از مکر وفریب معاویه است که عده زیادی را با سمّ مخلوط به عسل به شهادت رسانید و شعارمعاویه و یارانش این بود که خداوند سربازانی از عسل دارد، حتی بعضی از دوستان خودشرا که بعداً به عنوان رقیب برای فرزندش یزید تصور میکرد از دادن عسل مخلوط به زهربی نصیب نکرد، از جملة آنها عبدالرحمن بن خالد را میتوان نام برد و از یاران امام مثلمالک اشتر نخعی وآقا امام حسن مجتبی(ع) به سم معاویه به شهادت رسیدند و در کوفههم برای دستگیری مسلم بن عقیل از خدعه و فریب استفاده کردند. محمّد بن اشعث کهبرای دستگیری مسلم بن عقیل رفته بود، وقتی که با شهامت و شجاعت مسلم روبه رومیشود، به او امان میدهد. مسلم به او و همراهانش گفت: آیا برای من امان است. گفتند:بلی، بعد بر او حمله کردند و خلع سلاحش کردند که در آن لحظه گفت: «هذا اول الغدر»این اولین مکر و فریب است و هانی بن عروه را نیز که با مکر و نیرنگ پیش عبیداللهبردند و بین آن دو گفت گویی صورت گرفت. عبیدالله غضبناک شد، به سروصورتش زد وخون آلود شد. فقام اسماءبن خارجة الی عبیداللهبن زیاد و قیل اِنّ القائم حسّان بن اسماءفقال: «ارسل غدر سائر الیوم ایها الامیر امرتنا ان نجئک بالرّجل حتی اذا جئناک بههشمتَ وجهه و سیّلتَ دمائه علی لحیته» اسماء بن خارجه برخواست و روی به ابنزیادکرد – و بعضی گفتند که حسّان بن اسماء بوده – و گفت: مگر ما رسولان مکر بودیم؟امیر، تو ما را دستور دادی که این مرد را پیش تو بیاوریم، همین که آوردیم استخوانهایصورتش را شکستی و ریشش را پر خون نمودی ؟
امام حسین(ع) و یارانش نه تنها از این شیوه استفاده نکردند، بلکه حتّی دشمنهم اعتراف دارد که امام حسین اهل غدر نیست. در مدینه وقتی که قاصد ولید رفتخدمت امام رسید، به حضرت عرض کرد: ولید تو را خواسته است. امام فرمود: شما بروید،من میآیم. وقتی که قدری آمدن امام طول کشید. فقال مروان: «غدر والله الحسین فقالالولید مهلاً فلیس مثل الحسین یغدر و لا یقول شیئاً لا یفعل» مروان گفت: حسین شما رافریب داد. ولید گفت: صبر کن مثل حسین مکر نمیکند و چیزی که به آن عمل نکند، برزبان جاری نمیکند.
نمایندة امام، مسلم بن عقیل با این که شرایط کشتن عبیدالله در خانة هانیبرایش آماده بود، او را نکشت. وقتی که عبیدالله به عیادت شریک بن اعور رفته بود؛«مسلم» با شریک توافق کرد تا او را بکشد، ولی شریک هر چه انتظار کشید، دید مسلمنمیآید و این شعر را خواند :
ما الانتظار بسلمی’ ان تحیّوها کأس المنیّة بالتعجیل اسقوها
عبیدالله احساس خطر کرد و رفت. وقتی مسلم آمد مورد انتقاد قرار گرفت که چراحمله نکردی و نکشتی. او دو جهت را ذکر کرد و علت دوم را چنین بازگو کرد: «فحدیثحدّثنیه النّاس عن النبیّ(ص) اَنّ الایمان قَیَّدَ الفتک فلا یفتک مؤمن» مانع من حدیثیاست که مردم از پیامبر(ص) نقل کردند: همانا ایمان ترور را مقیّد میکند و مؤمن دست بهترور نمیزند. این عمل مسلم چیزی، به جز به پایبندی به ارزشهای اسلامی و مکارماخلاق نیست .
پایبندی به ارزشهای اسلامی
بی شک کعبه بین مسلمانان از ارزش خاصی برخوردار است. با این وجود بعضی ازسیاستمداران از حرمت مقدس کعبه برای پیشبرد اغراض سیاسی و مادی خود استفادهکردند و کعبه را سپر آمال وآرزوهای خود قرار دادند. از جملة آن، عبدالله بن زبیر است که بهکعبه پناه آورد و مبارزه کرد و حاضر شد خانة خدا در آتش بسوزد و خراب شود، تا وی بهاهدافش برسد. اما امام حسین(ع) حاضر به شکستن حرمت کعبه برای حفظ خود وخاندانش نشد. محمد حنفیّه به امام پیشنهاد ماندن در مکه را داد. حضرت فرمود:
«یا اخی قد خفت ان یغتالنی یزید بن معاویه بالحرم فاکون الذی یستباح به حرمةهذا البیت» میترسم یزید بن معاویه در حرم مرا ترور کند و من از کسانی باشم کهحرمت مکه توسط او مباح شود و شکسته شود. وقتی هم عبدالله بن زبیر پیشنهاد ماندندر مکه را داد و گفت: من هم از شما حمایت میکنم و شما متولی این امر شوید و من باشما بیعت میکنم؛ فرمود:
«اِنّ ابّی حدّثنی انّ لها کَبْشاً یسُتحلّحرمتها یقتل فما احبّ ان اکون ذلکالکبش» پدرم به من خبر داد که قوچی حرمت کعبه را میشکند میشود کشت و مندوست ندارم آن قوج باشم.
ابن عساکر همین داستان را از زبان بشر بن غالب نقل میکند و بعد امام در جوابعبدالله بن زبیر فرمود:
لئن اقتل بمکان کذاوکذا احبّ الیّ مِن اَنّ تستحلّ بی یعنی مکة و در جواب ابنعباس فرمود: «و الله ان اقتلَ بالعراقِ اَحبُّ الیّ من اَنْ اُقتلَ بِمکّةَ»
در بعضی از روایات است که حضرت فرمود:
«و لئن اُقتلُ و بینی و بین الحرم باع اَحَبُّ اِلَیَّ من اَن اُقتلَ و بینی و بینه شبر» اگرکشته شوم و حال آن که بین من و حرم یک باعه فاصله باشد – که تقریباً نیم متر است -برایم بهتر است از این که کشته شوم به فاصلهای که یک وجب باشد.
ادب در برخورد
خیلیها به محض برخورد با پیامبر مسلمان شدند و خداوند هم پیامبرش را بهعنوان یک انسان لیّن و نرمخو نه یک انسان خشن و تند خو معرفی میکند: «فبما رحمةمِنَ اللهِ لنتَ لَهُمْ و لَوْ کنت فظاً غلیظ القلبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَولِکَ»
فرزدق میگوید: من با مادرم حج کردم و من شتر مادرم را میراندم. با قافله امامحسین(ع) در خارج مکه ملاقات کردم، در حالی که شمشیرها و سپرها داشتند. گفتم: اینقافله از آن کیست؟ گفتند: قافله امام حسین. رفتم پیشش و سلام کردم و در حقش دعایخیر کردم. عرض کردم: پدر و مادرم فدایت ای پسر رسول خدا! چرا با عجله از مکه خارجشدی؟ فرمود: اگر عجله نمیکردم، دستگیر میشدم. ثم قال لی «مَنْ اَنْتَ قلت رجل مِنَالْعَربِ و لا و الله ما فَتَشّنی عن اکثر مِنْ ذلکَ» فرمود: شما کی هستید؟عرض کردم:مردی از عرب .به خدا قسم! از این مقدار ازمن بیشتر تحقیق نکرد. و با پرسش بیشتر او رادر تنگنا قرار نداد. چه بسا طرف شرم و حیا داشته و نمیخواسته پیش امام معرفی شود،وقتی که امام دید با اولین پرسش به معرفی خودش حاضر نشده، سؤال را تکرار ننمود.
مروّت حسینی و روحیه دشمن
یکی از فضایل اخلاقی، برخورد کریمانه امام با دشمنانش بود که همیشه در تاریخثبت و موجب اعجاب همگان است. وقتی که خواستند از «شَراف» حرکت کنند، امامفرمود: زیاد آب بردارید، سپس حرکت کردند تا نیمه روز به حرکتشان ادامه دادند، در اینهنگام یکی تکبیر گفت، امام فرمود: چرا تکبیر گفتی؟ گفت: درختان خرما دیدم، عدهایکه همراه امام بودند گفتند: در این مکان هرگز نخلی ندیدیم دقت کردند.
گفتند آن چه میبینیم سرنیزهها میبینیم و گوشهای حیوانات از دور دیدهمیشود، امام فرمود: من هم چنین میبینم تا به ذوجَشَم رسیدند. امام دستور فرود آمدنداد و فرود آمدند تا این که حر بن یزید ریاحی با هزار سواره در گرمای ظهر رسیدند. همهآنان تشنه بودند امام دستور داد تا به سربازان حرّ و به حیواناتشان آب بدهند. فردی به نامعلی بن طعان محاربی میگوید: من همراه لشکر بودم منتها آخرین فردی بودم به آن جارسیدم. یاران امام مشغول دیگران بودند، امام متوجه من شد خودش بلند شد وآب آورد وفرمود:
«اَنِخِ الراویة» و چون زبانش حجازی بود؛ معنای راویه که پیش ما سقا استنفهمیدم. امام فرمود: «اَنِخِ الجمل» شتر رابخوابان و فرمود: آب بنوش من که مشغولنوشیدن آب شدم، آب از مشک میریخت. امام فرمود: «اِخ’نَثِ السّقاء» مشک را متمایلکن یا کج کن، من مقصود امام رانفهمیدم. خود بلند شد و مشک را فشار داد و متمایل کردتا من آب بخورم و به اسبم آب دادم .
این روحیة اخلاقی امام و یارانش بود. اما طرف مقابل چه میکند؟دو نامه ازعبیدالله بن زیاد: یکی، برای حربن یزید ریاحی و دیگری، بعد از چند روز برای عمرسعدنوشته شد و مضمون هر دو سخت گیری برامام و یارانش میباشد و به حر دستور داد:
«اما بعد فَجَََعْجِعْ بالحسین بن علی و اصحابه بالمکان الذی یوافیک کتابی ول’اتحلّه اِلاّ بالعراء علی غیر خَمَر ولا ماء»
بر حسین بن علی و یارانش سخت بگیر در مکانی که نامهام به دستت میرسد. اورا در سرزمین بدون آب وعلف و گیاه فرود آور. به عمر سعد دستور داد:
«اما بعد فَحُلْ بین الحسینِ و اصحابِهِ و بین الماء و لا یذوقوامنه قطرة» بینحسین و یارانش و بین آب حایل شو تا قطرهای از آن ننوشند، لذا عمر بن سعد به عمروبنحجاج مأموریت میدهد با عدهای از سربازان، شریعه رابر حسین ببندند تا از آن استفادهنکنند و این قضیه سه روز قبل از شهادت امام حسین اتفاق افتاد.
روز عاشورا تمیم بن الحصین فزاری امام و اصحابش را مورد خطاب قرار دادوگفت:
«یا حسین و یا اصحابَ الحسین اَم’ا تَرَوْنَ الی ماء الفرات یلوح کانّه بطونالحیّات (الحیتان) و اللهِ لاذقتم من قطرة حتی تذوقوا الموتَ جزعاً» ای حسین! آیا بهآب فرات نگاه نمیکنی که چگونه همانند شکم ماهی میدرخشد. به خدا قسم! از آنقطرهای حق ندارید بنوشید تا این که مرگ را با ناراحتی بچشید.امام روز عاشورا سخنرانیکرد. و اتمام حجّت کرد. گفتنیها را گفت و همه گوش کردند. بعد از اتمام سخنرانی به امامگفتند:اینها که گفتی میدانیم ما شما را رها نمیکنیم تا این که تشنه بمیری. یکی ازیاران امام به نام یزید بن حصین همدانی آنها را نصیحت کرده و از جمله به آنها فرمود:
«هذا ماءُ الفراتِ تَقَعُ فیه خنازیُر السواد وَ کِلابُهاو قد حیلَ بینَهُ و بینَ ابنِه فقالوا یایزیدُفقد اکثرتَ الکلامَ فَاکْفُفْ فَواللهَ لِیَعْطشَ الحسینُ کما یعطشُ مَنْ کانَ قبله» این آبفرات است که خنزیرهای سیاه وسگان از آن مینوشند وبین آب و بین فرزند پیامبر مانعشدید. گفتند: ای یزید! زیاد سخن گفتی بس است به خدا قسم باید حسین تشنه بماند؛همان طوری پیش از او(عثمان) تشنگی کشید.شما مثل جوانمردی حسین را در جنگصفین از امام علی(ع) و رذیلت و پستی را در معاویه میبینید. معاویه دستور حمله داد وشریعه را گرفتند و آب را بر روی سربازان حضرت علی بستند امام با یک سخنرانی مهیجو کوتاه دستور حمله داد با مقاومت کمی شریعه به تصرف سربازان حضرت علی(ع) درآمد، ولی حضرت اجازه مقابله به مثل را نداد و اجازه داد که آنها هم از آب استفاده نمایند وفرمود:
«خذوا مِنَ الماءَ ح’اجتَکُم’ وَارْجِعوااِلی’ عسکرِکُم’ وَ خَلّوا بَینَهُم وَ بَینَ الماءِ»نیازتان را از آب برطرف کنید و به لشگرگاه تان برگردید و بین آنها و آب مانع نشوید.
امتناع امام از آغازگری به جنگ
در تاریخ است که پیامبر به حضرت علی سفارش مینمود قبل از آغاز جنگسربازان کافران را نصیحت کند، تا شاید برگردند و ارزش هدایت انسانهای گمراه را بهعلی گوشزد مینمود. بر همان اساس، امام حسین روز عاشورا چند بار سخنرانی نمود و درمسیر راه هم در فرصتهای مختلف سخنرانی میکرد تا شاید گمراهی، هدایت شود وخوابیدهای بیدار و لذا از شروع جنگ امتناع میورزید. هاشم معروف حسینی از دکتر احمدصبحی نقل کرد:
«امام راه هر گونه عذری و توجیهی که مجوز کشتن او باشد، بر دشمنانش بست.وقتی که شروطش را بر آنها عرضه کرد و وقتی که او و همراهانش در لشکرش، از زنانگرفته تا بچههای کوچک، متحمل تشنگی شدند و آغازگر جنگ نبود تا باب تمام عذرهابر آنان بسته شود و قبل از روشن شدن آتش جنگ آنان را مورد خطاب قرار داد که آیادستش به خون کسی از افراد آنها آغشته است؟ آیا مال کسی را غصب کردم و حال آن کهآنان شک نداشتند که حسین پسر دختر پیامبر خداست.
در اولین برخورد سربازان امام حسین با حرّبن یزید ریاحی و اظهارهای حرّکه حقبرگشت را ندارید و من مأمورم که همراه شما باشم. زهیر بن قین به امام پیشنهاد میکندکه الان جنگیدن با این گروه کم تا قبل از رسیدن نیروی کمکی دشمن آسانتر است؛اجازه بده با اینها بجنگیم. امام فرمود:
«ماکنتُ لاَبْدَءَهُمْ بِالقِتالِ» من سیره و روشم این نیست که آغازگر جنگ باشم.
بار دیگر امام این جمله را تکرار کرد، وقتی که شمر آمد و دید اطراف خیمه امامخندق کنده شده و در میان خندق خار و خاشاک ریخته و آتش زدهاند. با صدای بلند گفت:ای حسین قبل از روز قیامت به آتش شتاب کردی. امام فرمود: این کیست؟ مثل این کهشمربن ذی الجوشن است. گفتند: بلی، اوست. فرمود: ای پسر بزچران تو شایستهتر ازآتش هستی. مسلم بن عوسجه تصمیم گرفت که با یک تیر خلاصش کند. امام(ع)منعش کرد. او گفت: اجازه بده تا تیری به او بزنم، وی فاسق است و از دشمنان خداست وبزرگان ستمگران هست، امام فرمود:
«لا تَرْمِهِ فَاِنّی اکره اَنْ اَبْدءَهم بالقتال»
از خطای دیگران گذشتن و عفو وبخشش دشمن
از امام صادق از مکارم اخلاق پرسیدند، فرمود:«اَلْعَفوُ عَمَّن ظَلَمَکَ»بی شکهرانسانی قدرت رسیدن به قله رفیع مکارم اخلاق راندارد روحی بزرگ و صفای درون وباطنی پاک میخواهد تا انسان بتواند به کرامت نفسانی و مکارم اخلاقی نائل شود. درکربلا عفو و چشم پوششی از خطای دشمن را در امام حسین(ع) میتوانید ببینید. حرّبنیزید ریاحی وقتی که یقین پیدا کرد، جنگ با امام حسین قطعی است؛ تصمیم گرفت بهطرف امام بیاید، وقتی که خودش را به لشکرگاه امام رسانید، عرض کرد: ای پسر رسولخدا! فدایت شوم من همان کسی هستم که شما را از برگشتن منع کردم و با شما در مسیرراه همراهی کردم و شما رادر سرزمین بی آب و علف فرود آوردم. به خدا قسم! هرگزاندیشه نمیکردم که کار به این جا بکشد پیش خود گفتم در بعضی از کارها از اینها پیرویکنم تا تصور نکنند که من از اطاعت آنها خارج شدهام و خیال میکردم پیشنهادها را ازشما قبول میکنند و اگر میپنداشتم که نمیپذیرند، هرگز مرتکب این خطاها نمیشدم واکنون پشیمان و تائب برگشتم و میخواهم خود را فدای شما کنم تا مقابل شما بمیرم؛ آیاراه توبه برایم باز است؟ حضرت فرمود: بلی، خداوند توبهات را بپذیرد و تو را بیامرزد.اسمت چیست؟ عرض کرد: حرّبن یزید. فرمود: شما حرّهستید؛ همان طوری که مادرتشما را حرّ نامید. شما در دنیا وآخرت حر هستید پایین بیا. عرض کرد: من سواره باشمبرایت بهتر است از این که پیاده شوم. میخواهم الان با دشمنان بجنگم. امام فرمود:آنچه میخواهی عمل کن
از زحمات دیگران به نفع خود بهره برداری ننمودن
عزّت حسینی
عزّت نفس، یکی از صفات برجستة مومن است. خداوند این صفت را برایخودش و پیامبرش ومؤمنان قرار داده و فرمود:
(و لِلّهِ العزّة و لرسوله و للمومنین و لکنّ المنافقین لا یعلمون) و امامصادق(ع)فرمود: «انّ اللهِ فوِّضَ اِلَی المؤمنِ امورَه و لم یفوِّضْ اَنْ یُذِلّ نفسَهَ».
خداوند به مومن کارهایش را واگذار کرده، اما این تفویض و اختیار را به او نداده کهخودش را خوار نماید.
امام حسین، همان طوری که حیاتش وسیله هدایت برای بشریت است، قتلگاه اونیز موعظه برای عبرت گیرندگان است و او اسوة الگوی پویندگان راه و سالکان راهطریقت است .نمیبینید چگونه مردن را بر حیات ترجیح داد و برگزید. او بزرگ ترینانسان زمانش بود. شرق و غرب همانند او ندیده است و نفس کریمش از پذیرش خواریذلت وستم ابا داشت و در مقابل ذلّت، شهادت را برگزید و او همان گونه است که ابو نصربننباته در حقش سرود:
والحسینُ الّذی رای الموتَ فی الْعِزِّ حیاةً والعیشَ فی الذّلِ قتلاً
حسینی که مرگ را در حالت عزت،حیات و زندگی میداند و زندگی با ذلت را مرگمیداند.
سید محسن امین نوشت:
«کرامتش از پذیرش ذلت ستم و مقاومتش در مقابل ظلم و آسان دانستن او جهاددر راه حق و به دست آوردن عزت ضرب المثل است و مورد جلب سواران گردید وکتابهای مؤلفان و خطبة خطیبان و شعر شاعران از آن پر است و او الگو برای هر انسانیاست که دارای روحی برتراست که قبول دنائت و خسّت را نمیکندو هر نفس عالی و همّتبرتر به او اقتدا میکند.و تمام انسانهایی که نفسشان راضی به پذیرش پستی و ذلتنیستند، در هر عصر و زمان راه او را طی میکنند».
اسد حیدر چنین مینگارد:
«و لکن حسین کوچک شمرد زندگی و حیات را به خاطر عزّت دینی و به جهتکرامت امتش با دشمنانش. با عزم و ثبات راسخ مقابله کرد و با تمام خطرها مواجه شد، باوجودی که دشمنانش کارهای وحشیانهای از خود نشان دادند که قابل توصیف نیست،وظلم و ستمگری آنان قابل شمارش نیست، لیکن او دست روی دردها گذاشت و دوایدرمان را یافت و تنها درمان را قربانی کردن خود دانست و غیراز فداکردن خود، راهی برایرسیدن به عزت نمیدید و دید که مرگ همان حیات و زندگی جاویدانه است و زندگی باذلت، همان مرگی است که با او حیاتی نیست.»
بهتر از کلمات این بزرگان ،جست جو در کلمات خود امام(ع) است که به طور مکررامام عزت و شرف رابیان کرده است .
امام فرمود:
«موتٌ فی عزٍّ خیرٌ من حیاةٍ فی ذلٍ و اَنْشَاَ یوم قُتِلَ
الموت خیرٌ من رکوبِ العارِ والعار خیرٌ من دخول النار»
مرگ در عزت بهتراست از زندگی در ذلت و خواری و روزی که به شهادت رسید اینشعر را سرود: مرگ، بهتر است از سوارشدن بر عار وننگ، و عار و ننگ بهتر از داخل شدندر آتش است. و در ذو حُسُم (جشم) سخنرانی کرد و در آن جا فرمود:
«فانی لا اری الموت الاّ سعادة و لا الحیاة مع الظالمین الاّبرماً» من مرگ را جزسعادت و زندگی با ستمگران را جز تعب نمیبینم. در روز عاشورا وقتی که قیس بن اشعثگفت: به حکم پسر عمویت تن بده. فرمود: «لا و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذّلیل و لااُقِرُّ (افِرُّ)لکم اقرار العبید (افرار)»
نه، به خدا قسم دست ذلت به دست شما نمیگذارم و مانند بندگان فرار نمیکنم یامانند بندگان اقرار نمیکنم .اوست که در روز عاشورا فرمود:
«اَلا’ و اِنّ الدّعی ابن الدّعی قد رکز بین اثنتین بین السِّلةِ و الذِّلّةِ و هیهات مِنَالذِّلةِ» این زنازاده و فرزند نابکار بین دو کار مرا مخیّر کرده است. بین شهادت و ذلت وذلت از ما به دور است، زیرا نه خداوند برای ما ذلت را خواسته و نه رسولش و مؤمنان از اینکه ما ذلت را بپذیریم، ابا دارند و دامنهای پاک ماداران و مغزهای با غیرت و نفوس باشرافت پدران روا نمیدارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کرام و نیک منشانمقدم بداریم. آگاه باشید که من با این گروه کم و با قلت یاران و پشت کردن افراد با دشمنجهاد میکنم.
با این روحیه، آیا تسلیم شدن امام در مقابل یزید که در بعضی از تواریخ نوشتهشده، قابل قبول است؟ امامی که به برادرش محمد حنفیه فرمود:
«یا اخی والله لو لم یکن فی الدّنیا ملجاء و لا مأوی لما بایعت یزیدبن معاویه»ای برادرم به خدا قسم! اگر در دنیا هیچ پناهگاهی هم نداشته باشم، هرگز با یزیدبنمعاویه بیعت نمیکنم .
ابی مخنف از عبدالرحمن بن جندب از عقبه بن سمعان نقل میکند: من همراهحسین بودم از مدینه تا به مکه واز مکه به عراق و از او جدا نشدم تا کشته شد و ازصحبتهایی که با مردم در مدینه و مکه و در بین راه داشته و نه در عراق و نه در لشکرگاهتا روزی که کشته شد چیزی که دلالت کند بر این که حاضر است دست به دست یزیدبگذارد وجود ندارد و نشنیدم. بلکه فرمود:
«دعونی فلاء ذهب فی هذه الارض العریضة حتی ننظر ما یصیر امر الناس» مرارها کنید تا بروم به این سرزمین پهناور تا نتیجة امر مردم را ببینم.
مساوات در کربلا
مورّخان نوشتهاند: وقتی که علی اکبر(ع) نقش بر زمین شد و پدرش را خواندفجاءالحسین حتّی’ وقف علیه و وضع خدّه علی خدّه امام به بالین پسر آمد، مقابلشایستاد وصورت بر صورت پسر گذاشت و عین همین کار را امام برای اسلم غلام ترکیانجام داد. این غلام اذن میدان خواست، امام اجازه داد. وقتی که به میدان رفت این اشعاررا خواند:
اَلْبَحرُ مِنْطَعْنی وَ ضَرْبی یَصْطَلیوَالجوُّ مِنْ سَهْمیوَ نَبْلی یَمْتَلی
اِذا حِسا’می فی یَمینییَنْجَلییَنْشَقُّ قَلْبُ الْحاسِدِالْحاسِدِالْمُبجّلِ
دریا از ضربت نیزه و شمشیرم میجوشد و آسمان از تیرم پرمی شود.
آن گاه که تیغ در کفم آشکار شود، قلب حسود متکبر را میشکافد.
همین غلام وقتی که نقش بر زمین شد: «فَاَتاهُ ابو عبدِاللهِ وَاعْتَنْقَهُ فَقال مِنْ مِثْلیوَابنُ رسولِ اللهِ واضعٌ خدَّه عَلی’ خدّی ثمّ فاضَتْ نفسُهُ الطّاهِرةُ» امام به بالینش رفت واو را در آغوش گرفت و فرمود: چه کسی مثل من است و حال آن که پسر پیامبر صورتشرابه صورتم گذاشته؛ پس جان به جان آفرین تسلیم نمود و مرغ روحش پرواز کرد.چه زیباگفت شاعر:
یک جا رخ غلام و پسر بوسه داد وگفت در دین ما سیه نکند فرق با سفید.
در بحار الانوار نیز آمده است: فجائه الحسین فبکی و وضع خدّه علی خدّه ففتحعَیْنَهُ فَرا’یَ الْحُسین(ع) فتبسّم ثم صار الی ربّه رضی الله عنه.
ایثار در کربلا
قرآن افرادی را مورد ستایش قرارمی دهد که با وجود نیازمندی، دیگران را برخودشان مقدم میدارند: (و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة)
در کربلا این حالت را شمادر امام حسین و یارانش میبینید. عمروبن حجاج مأمورحفظ شریعه بود تا امام حسین از آن استفاده نکند. نافع بن هلال خودش را به شریعهرسانید، عمروابن حجاج گفت: کیستی ؟گفتند: نافع بن هلال است. گفت: خوش آمدی،چرا آمدی؟ گفت: تا از این آبی که بین ما مانع وحایل شدید، بنوشم. «فقال اشرب قال لا واللهِ لا اشربُ منه قطرةً والحسینُ عطشانٌ فقال له عمر و لا سبیل الی ما اردتم انماوضعونا بهذا المکان لنمنعکم من الماء» به او گفت: بنوش. گفت: نه، به خدا قسم! درحالی که حسین تشنه است، قطرهای از آن نمینوشم. گفت: پس راهی به آب نداری، زیرامن مأموریتم این است که شما را از آب منع کنم .در این جا ملاحظه میکنید این سرباز بهخاطر تشنگی حسین آب ننوشید، آیا این ایثار نیست؟
مورد دوم، در روز عاشورا وقت نماز شد. دشمن یک لحظه تیراندازی را قطع نکرد:«فَاسْتَقدَمَ الحنفیُّ اَمامَهُ فَاستهدف لهم یرمونه بِالنّبلِ یمیناً وشمالاً قائماً بین یدیه فما زالیرمی حتّی یسقط» فردی به نام سعید بن عبدالله حنفی مقابل امام ایستاد و خودش راهدف تیرهای دشمنان کرد. از طرف راست و چپ تیر میآمد و او تحمل کرد تا این کهنقش بر زمین شد. وقتی که افتاد سیزده تیر به بدنش اصابت کرده بود. درباره عمروبنقَرظة انصاری نوشتهاند: مقابل امام جنگ میکرد و در میدان جنگ، عدة زیادی را کشت:
«و کان لا یأتی الی الحسین سهم الاّ اتّقاه بیده و لا سیف الاّتلقّاه بمهجته» هرتیری که به طرف امام میآمد یا شمشیری که به طرف امام میآمد، با دست و قلبش امامرا حفظ میکرد. وقتی هم نقش بر زمین شد، به امام عرض کرد: «یا ابن رسول الله اوفیت؟قال نعم» آیا وظیفهام را ادا کردم. امام فرمود: آری . دیگر از ایثارگران ابوالفضل العباساست. خودش را به شریعه فرات رسانید، خیلی تشنه بود. خوب طبیعی است تشنگی یکرزمنده، آن هم در هوای گرم و از بدنی که خون رفته باشد. نوشتهاند: «و لمّا اغترف منالماء یشربَ تذکّر عطش الحسین مزمی الماء وقال :
یانفس من بعد الحسین هونی و بعده لا کنت ان تکونی
هذا الحسین وارد المنون و تشر بین بارد المعین»
وقتی که مشتی از آب برداشت تا بنوشد، به یاد تشنه کامی حسین افتاد و آب راروی آب ریخت و این اشعار را خواند:
ای نفس بعد از حسین خوار هستی، بعد از حسین زندگی میخواهی چه کنی؟ اینحسین است که وارد میدان جنگ شده است، میخواهی آب خنک بنوشی؟!
در نهایت ،ایثار امام حسین و مقدم داشتن اسبش بر خودش، وقتی که تشنگیبرامام فشار آورد به فرات رفت و بر عمر و بن حجاج حمله ور شد، در حالی که چهار هزارنیرو از شریعه محافظت میکردند، صفوف دشمن را درید و اسبش را در آب داخل کردهنگامی که اسب زبانش را داخل آب کرد تا بنوشد. امام فرمود: «انت عطشان و اناعطشان فلا اشرب حتی تشربَ فرفع الفرس رأسه کانّه فهم الکلام.» با توجه به آن کهمرحوم مقرم مأخذ این جریان را بیان نکردهاند، صحت این جریان احتیاج به تحقیقدارد. البته گفتنی است آنچه در کربلا میبینید مواسات و ایثار بوده است. وقتی که «حرّ»خدمت امام رسید، عرض کرد: «و انّی قد جئتک….وَمُواسیاًلک بنفسی حتی اموت بینیدیک» من آمدم به نزدت تا مواسات کنم جانم را و مقابل شما کشته شوم.
غیرت حسینی
یکی از اوصاف پسندیدهای که خداوند در وجود انسانها گذاشته، غیرت است.خدای سبحان از همه غیورتر است؛ ابی حمزه میگوید: از امام صادق شنیدم که حضرتمیفرمود:
«ما’مِنْ اَحَدٍ اَغْیر مِنَ اللهِ تبارک وتعالی و مَنْ اَغْیَرُ مِمَّنْ حَرَّم الفواحشَ ما ظَهَرَمنهاو ما بَطَن».
هیچ کس غیورتر از خداوند تبارک و تعالی نیست. کیست غیورتر از کسی کهفواحش ظاهری و باطنی را حرام کرده است.
و پیامبر فرمود:
«پدرم ابراهیم(ع) غیرتمند بود و من از او غیورتر هستم و خداوند مؤمنی راکهغیرت نورزد بینیاش را به خاک میمالد.»
امام جعفر صادق(ع) آدم بی غیرت را «منکوس القلب» خواند. حمیّت صفتیاست در وجود انسان، منتها همین صفت پسندیده گاهی حالت جاهلیت به خودشمیگیرد و تعصب کور جاهلانه میشود و نامطلوب است که خداوند سبحان میفرماید:
(اِذْ جَعَلَ الّذین کَفَروُا فی قُلوبَهمُ الْحَمِیّةَ حمیَّةَ الْج’اهلیّةِ) امام زین العابدین درشرح دو عصبیّت فرمود:
«العصبیّة الّتی یأثم علیها صاحبها ان یری الرجل شرار قومِهِ خیراً عن خیار قومآخرین و لیس من العصبیّة اَنْ یُحِبَّ الرّجلُ قومَهُ و لکن مِنَ العصبیّة اَنْ یُعینَقومَهُ عَلیالظلمِ»
در مورد غیرت دینی حسین(ع) جای سخن گفتن نیست، چون محرّک ابا عبداللهو خروجش حفظ ارزشهای دینی بوده است. او با ستمگری مبارزه کرده تا ارزشها حفظشود. اما در این جا به دو نمونه از غیرت امام به حرم و ناموسش اشاره میکنیم:
1ـ امام در میدان جنگ، نقطهای را قرار داده بود که هنگام حمله به دشمن صفوفدشمن گسسته میشد و به جای اول برمیگشت به جای اول که به حرم نزدیک بود وصدایش را به تکبیر بلند میکرد. حمله را ادامه نمیداد تا دشمن بین او و خیمگاه فاصلهایجاد نمایند. در یک لحظه دشمن بین امام و خیمگاه فاصله انداختند وقصد حمله بهخیام را کردند، حضرت فرمود:
«و یحکم یا شیعة آل سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوااحراراً فی دنیاکم و ارجعوا الی احسابکم ان کنتم اعوانم (اعراباً) وای برشماای پیروان آلسفیان! اگر دین ندارید و از قیامت نمیترسید، در دنیای آزاد مرد باشید؛ به حسب تانبرگردید، اگر اعراب هستید. شمر گفت: چه میگویی؟
فرمود: میگویم من با شما جنگ دارم و شما با من و این امر بر زنها ارتباطیندارد. جاهل و طاغیان و سرپیچان شما را از حمله و تعرض به حرم من تا زندهام باز دارید.شمر گفت: باشد ای پسر فاطمه هرچه تو بخواهی. پس فرمان داد به یارانش که از حریماین مرد دست برداید، به خودش حملةتان را متوجه کنید. او همآوردی کریم و کُفوّی کریماست .
2 ـ در گرماگرم جنگ تشنگی بر امام فشار آورد، رفت به شریعه تا آب بنوشد.صفوف لشکر را درید خود را به شریعه رسانید: «و لمّا مداالحسین یده لیشرب ناداه رجلاتلذّذ بالماء ؟و قد هتکت حرمک فَرَیَ الماء و لم یشرب و قصد الخیمه»
خواست آب بنوشد، مردی داد زد: آیا تو آب مینوشی و حال آن که حرمت هتکشد. حسین آب روی آب ریخت و آب ننوشید به حرم برگشت .
چه زیبا گفته ابن ابی الحدید معتزلی: «سیّد اهل الاباء الّذی علّم الناس الحمیّةُ والموت تحت ظلال السیوف اختیاراً له عَلَی الدّنیّةِ» او سرور و آقای کسانی است کهدارای همت عالیاند و از پستی به دور هستند و به مردم حمیّت و شهادت در زیر سایهشمشیرها را آموخت و شهادت را بر زندگی پست برگزید.
شجاعت حسینی
شجاعت امام حسین(ع) در کربلا زبانزد عام وخاص بود. حمید بن مسلم از کسانیاست که در کربلا حاضر بود. وی میگوید:
«فوالله مارایت مکسوراً قطً قد قتل ولده و اهل بیته و اصحابه جأشاً و لا امضّی’جناناًمنه» به خدا قسم! هرگز کسی را که بر اثر زیادی دشمن مغلوب شده باشد و فرزندانو اصحابش و اهل بیتش کشته شده باشند از نظر قدرت قلبی وثبات قدم و عزم راسخ، ازحسین(ع) قویتر ندیدم .
سید علی جلال مصری میگوید:
«و مع التّفاوت الذی بلغ اقصی’ ما یتصور بین فئته القلیلة و جیش ابن زیاد فیالعدد و المدد فقد کان ثباته و رباطة جأشه و شجاعته تحیّر الالباب و لا عهد للبشر بمثلهاکما کانت دناءة اخصامه لا شبیه لها» با تفاوتی که درنیروی جمعیت دو طرف به حداعلایی از تفاوت رسیده، در عین حال ثبات قدم و قدرت قلبی و شجاعت حسین،صاحبان اندیشه و عقل را به حیرت واداشته به مثل آن برای بشریت همانندی دیدهنشده؛ همان طوری که در طرف دشمن از نظر دنائت پستی نظیر ندارند.
مرحوم سید محسن امین در شجاعت امام حسین نگاشته:
«وقتی که پیاده نظام به او حمله میکردند، امام با شمشیرش بر آنها حمله ورمیشد؛ از طرف راست وچپ صفوف دشمن دریده میشد و راه باز میشد، همانند فرارگوسفند از گرگ، فرار میکردند وقتی که امام برآنها حمله میکرد، همانند ملخ سرگردانپخش میشدند و حسین همان کسی است، وقتی که به زمین افتاد، در حالی کهجراحتهای زیادی بر بدنش سنگینی میکرد، پیاده هم همانند شجاع سواره با آنانجنگید و تیر دشمن را از خود دفع میکرد و بر شجاعان حمله ور میشد و میفرمود: آیا برمن اجتماع میکنید وبرای کشتن من جمع شدید و او همان کسی است وقتی که نقش برزمین شد و بین مرگ و زندگی بود شجاعان از او واهمه داشتند، میترسیدند و وقتی کهخولی رفت تا سرش را جدا کند به خودش میلرزید و در همین باره سید حیدرسروده:
عفیراً متی’ عایَنَتْهُ الکمّاةیختطف الرعب الوانها
فما اَجلَّتْ الحرب عن مثله قتیلاً یجبن شجعانها
به خاک افتادهای که هر گاه شجاعان براو نظاهر میکردند ترس و وحشت رنگ ازچهره شان میبرد.
چه بزرگ است، جنگ از مثل او کشته شدهای که شجاعان از او میترسیدند.
و هو الذی صبر علی طعن الرماح و ضرب السّیوف و رمی السّهام حتّی صارتالسّهام فی درعه کالشوک فی جلد القنفذ» و او همان کسی است که بر نیزة دشمن وضربت شمشیرو تیر آنها صبر کرد، آن قدر تیر بر بدن مبارکش رسید که مثل خارها دربدن خارپشت شد.
و درباره شجاعت امام حسین کشف الغُمّه از کمال الدین نقل کرده: «و هو کاللیثالمغضب لا یحمل علی احد منهم الاّ نَفَحَهُ بسیفه فالحقه بالحضیض فیکفی فی تحقیقشجاعته و شرف نفسه شاهداً صادقاً فلا حاجة معه الی ازدیاد فی الاستشهاد». همینحالت شجاعت حسین(ع) بود که روز عاشورا در امام(ع) و بعضی از اصحابش این چنینبود که لحظه به لحظه چهرةشان نورانی تر میشد و آرامشی در آنها وسکوتی در نفسشان حاکم بود که بعضی از آنها به بعض دیگر میگفتند:
«انظروا لا یبالی بالموت فقال لهم الحسین صبراً بنی الکرام فما الموت الاّ قنطرةتعبر بکم عن البؤس و الضرّاء الی الجنان الواسعة و النعیم الدائمة»
نگاه کنید که از مرگ باک و بیم ندارند. امام حسین به آنها فرمود:
ای جوانمردان صبر کنید. مرگ جز پلی که شما رااز سختیها و ضررها عبور دهدوبه بهشت وسیع و نعمت جاویدان برساند، چیز دیگری نیست .
و همین حالت شجاعت یاران امام حسین است که در میان جنگ تمام زخمها را وجراحتها و سختیها راتحمّل کردند، اما از کرامت نفسانی دست نکشیدند؛ همان طوریکه شیخ کاظم ازدی در وصف آنان سرود:
قد غیّر الطّعن منهم کلّ جارحةٍاِلاّالمکارم فی امنٍ مِنَ الْغِیَرِ
اعضای بدن شما دست خوش دگرگونیِ نیزهها شد، جز کرامت نفسانی شما ایمناز دگرگونی شد.
و همین کرامت نفسانی است بااین که میتوانستند از صحنه عاشورا فرار کنند وبروند در عین حال ماندن و شهادت را بر زندگی دنیا ترجیح دادند با اینکه امام در شبعاشورا از آنها خواست از تاریکی شب استفاده کنند و بروند و فرمود:
«تفرّقوا فی سواد اللیل و ذرونی و هولاء القوم فانّهم لا یطلبونی غیری و لواصابونی و قد روا علی’ قتلی لما طلبوکم ». در تاریکی شب متفرق شوید و مرا به اینقوم واگذارید، زیرا آنان فقط دنبال من هستند و اگر به من دسترسی پیدا کردند و برکشتنمن توانا شوند، کاری به شما ندارند. اما تاریخ نقل میکند که در آن شب هیچ کس از یارانامام صحنه را ترک نکردند و فرار نکردند: «فَاَبَوْا ذلک کلّهم» .
البته آنان که ناخالص بودند، و به طمع دنیا آمده بودند، بعداز شنیدن خبر قتلمسلم بن عقیل بنا به نقل ابن خلدون رفته بودند: «لما بلغه مقتل ابن عمه مسلم بن عقیلو تخاذل الناس عنه اعلم الحسین من معه بذلک و قال من احبّ ان ینصرف فلینصرفَتَفرّقَ عنه یَمیناً و شمالاً».
لیکن در شب عاشورا هیچ کس از یاران امام نرفتند، بلکه هر کدام بلند شدند و باجملاتی که حاکی از روح ایمان و رشادتشان بود، سخن گفتند. اول از همه عبداللهبنمسلم بن عقیل بلند شد و گفت: ای پسر پیامبر خدا! مردم در حق ماچه خواهند گفت؟اگرما بزرگمان و آقا و سرورمان و پسرعمو و پسر پیامبرمان که سید پیامبران است، خوار کنیمو با شمشیری که در دست داریم به دشمن نزنیم و با نیزه هایمان نجنگیم، به خدا قسم!مگر آن که با شما وارد شدیم و جانمان را در مقابل شما، فدای جانتان نماییم خون ما درکنار شما ریخته شود. اگر چنین کردیم آنچه برگردن داشتیم ادا کردیم واز چیزی که بر مالازم بود، خارج میشویم».
و زهیربن قین هم اعلان کرد: «دوست دارم صد بار کشته شوم و زنده شوم وخداوندبه واسطة من از شما اهل بیت دفع مشکل نماید»
مسلم بن عوسجه بلند شد و عرض کرد:
«آیا از شما دست بکشیم و صحنه را بر شما خالی کنیم؟ چه عذری در پیشگاهخداوند بیاوریم. به خدا قسم! میجنگم تا نیزهام را در سینه آنهافرود بیاورم و بشکنم ومادامی که قبضة شمشیردر دست من است با آنان بجنگم و از شما جدا نمیشوم و اگراسلحهای که با آن بجنگم، در دستم نباشد، با سنگ میجنگم تا با شماکشته شوم» وهمین حالت است که اباالفضل دارد؛ با این که شمر از طرف عبید الله زیاد برای او وبرادارانش غیراز حسین امان نامه آورده بود که خودت رابه خاطر حسین به کشتن نده و ازامیرالمومنین یزید اطاعت کن: «فناده العباس بن علی تبّت یداک و لعن ماجئتَ به منامانک یا عدوّالله اتامرنا ان نترکَ اخانا وسیدنا الحسین بن فاطمه و ندخل فی طاعتهاللعناء اولاد اللعناء؟»
همین روحیة اصحاب امام حسین(ع) است که آقا در حقشان فرمود:
«اَللّهمّ انّی لا اعرف اهل بیتٍ ابرُّ و لا ازکی’ ولا’اطهر من اهل بیتی و لا اصحاباً همخیرٌ من اصحابی » خدایا اهل بیتی نیکوتر و پاکیزهتر از اهل بیت من و اصحابی بهتر ازاصحاب من نمیشناسم و وقتی زینب کبری’ در شب عاشورا از برادرش سؤال میکند: آیااصحابت را امتحان کردی، نکند فردا شمارا به چنگ دشمن رها نمایند؟ فرمود:
«واللهِ لَقَدْ بَلَوتُهُمْ فَم’ا وَجَدْتُ فیهم اِلاّ الاَشْوَشَ الاَقْعَسَ یَسْتَأنسُون بِالْمَنیّةِ دُونیاِسْتیناسَ الطِّفلِ اِلی’ مَحالِب اُمِّهِ» به خدا قسم! آنان را آزمودم و محکم و دلاور و غرّندهدیدم و با صلابت و استوار. به کشته شدن در رکاب من چنان مشتاقند، مانند اشتیاق طفلشیرخوار به پستان مادرش .
نکتههای اخلاقی در عاشورای امام حسین زیاد است، لیکن با توجه به محدودیتفقط به مطالب ذکر شده اکتفاء کردم، امیدوارم خداوند این نوشته را ذخیره آخرتم قراربدهد.
آمین رب العالمین
علی اکبر روحی تاریخ 18/10/81
منابع:
1 ـ القران الکریم
2 ـ الامالی للشیخ ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی دار الثقافة موسسه البعثة طبع اول1414
3 ـ الامالی للشیخ ابی جعفر محمد بن الحسین ابی بابویه قمی معروف به صدوق چاپپنجم 1410 موسسه اعلمی بیروت
4 ـ الاخبار الطوال ابن حنیفه احمد بن داود الدینوری چاپ اول 1409 دارالکتب العربیه
5 ـ ارشاد مفید تالیف محمد بن محمد بن نعمان الاکبری ملقب به شیخ مفید منشوراتبصیرتی قم.
6 ـ اخلاق واعظ شهید شیخ محمدتقی فلسفی نشریه هیئت نشر معارف اسلامی چاپدوم شهریور1356 .
7 ـ امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت محمدتقی جعفری موسسه نشر آثار علامهچاپ 8ـاول 1380
8 ـ البدایة والنهایة تالیف ابو الفداء الحافظ ابن کثیر الدمشقی دارالکتب العلمیه بیروت
9 ـ بحارالانوار ج 44 و 45 تالیف علامه شیخ محمد باقر مجلسی مؤسسه الوفاء بیروتطبع سوم سال 1403
10 ـ تاریخ ابی مخنف تالیف لوط بن یحیی بین سعید غامدی چاپ اول دارالمحجةالبیضاء بیروت 1419
11 ـ تاریخ الامم و الملوک لابی جعفر محمد بن جریر الطبری ج 6 چاپ اول 1407دارالفکر بیروت
12 ـ تاریخ مدینة دمشق ج 14 علی بن حسن بن هبة الله بن عبدالله الشافعی المعروفبابن العساکر چاپ 1415 بیروت
13 ـ تاریخ ابن خلدون ،عبدالرحمن بن خلدون ج 3 دارالفکربیروت چاپ دوم 1408
14 ـ تفسیر نمونه ج 22 تالیف جمعی از محققین به اشراف آیة اله مکارم شیرازیانتشارات دار الکتب الاسلامیه چاپ 1363
15 ـ الثاقب فی المناقب ،محمد بن علی الطوسی المعروف بابن حمزه طبع دوم چاپخانهصدر سال 1412
16 ـ حماسه حسینی ج 3 آیة اله شهید مرتضی مطهری انتشارات صدراچاپ نهم سال1368
17 ـ الحسین ابوالشهداء، عباس محمود العقّاد چاپخانه دارالشعب سال 1989
18 ـ سخنان امام حسین بن علی از مدینه تا کربلا محمد صادق نجمی دفتر انتشاراتاسلامی وابسته به جامعه مدرسین چاپ سوم 1362
19 ـ سیرة الائمّة الاثنی عشر هاشم معروف الحسینی ج 2 ناشر دار التعارف چاپ اول1397
20 ـ عوالم العلوم ،شیخ عبدالله بحرانی ج 17 چاپ اول 1407 چاپ امیرقم
21 ـ فی رحاب ائمّه اهل البیت (سیرائمه)آیةالله سید محسن امین دار التعارف چاپ سال1400
22 ـ فرهنگ عاشورا جواد محدثی نشر معروف سال 1374
23 ـ قادتنا کیف نعرفهم آیة الله سید محمد هادی میلانی ج 6 موسسه الوفاء بیروت چاپاول 1407
24 ـ کتاب الفتوح ج 5 ابو محمد احمد بن اعثم کوفی چاپ اول 1392 دایرة المعارفالعثمانیة حیدر آباد هند
25 ـ کشف الغمه ج 2 علی بن عیسی بن ابی الفتح الاربلی دارالاضواء بیروت
26 ـ مروج الذهب ج 3 مسعودی منشورات دارالهجرة چاپ دوم 1404
27 ـ مع الحسین فی نهضته. اسد حیدر دارالتعارف بیروت چاپ سوم 1399
28 ـ مقتل الحسین(ع) عبدالرزاق الموسوی المقرّم منشورات مکتبة بصیرتی 1394
29 ـ مقتل سیدالشهداءالحسین بن علی ،سید عبدالکریم سید علی خان دار الزهراءبیروت چاپ اول 1402
30 ـ الملهوف علی قتلی الطفوف سید بن طاووس دار الاسوة چاپ اول 1414
31 ـ مناقب آل ابی طالب ج 4 ،ابی جعفر محمد بن علی بن شهر آشوب دارالاضواء بیروتچاپ سوم 1412
32 ـ المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاءج 5 مولی محسن الکاشانی دفتر انتشاراتاسلامی وابسته به جامعه مدرسین چاپ دوم
33 ـ موسوعة الامام الحسین ج 2 دفتر انتشارات کمک آموزشی چاپ اول 1378
34 ـ موسوعة طبقات الفقهاء ج 1 تحقیق جمعی از محققین به شراف آیة الله سبحانینشر موسسه امام صادق چاپ 1418
35 ـ میزان الحکمة شیخ محمد ری شهری دار الحدیث چاپ اول 1416
36 ـ نهج البلاغه دکتر صبحی صالح
37 ـ وسایل الشیعه ج 14،شیخ محمدبن الحسن الحر العاملی مکتبة الاسلامیة بطهرانچاپ دوم 1392
38 ـ وسایل الشیعه ج 18،شیخ محمد بن الحسن الحر العاملی مکتبة الاسلامیة بطهرانچاپ چهارم 1397
39 ـ وقعة صفین ،نصربن مزاحم المنقری متوفی 212 مکتبة بصیرتی قم چاپ سوم1382