۱۳۹۴/۱۱/۱۷
–
۱۵۷۸ بازدید
هویت اسلامی – ایرانی
پرسش: هویت ما ایرانیان چیست؟ ما ایرانی هستیم یامسلمان؟ آیا اسلام
باید برای ایران باشد و یا ایران برای اسلام ؟ و کدام یک باید در مسیر خدمت به
دیگری قرار گیرد؟
هویّت
ملی در ایران در خلال اعصار و قرون از درهم آمیختگی اسلام و ایران شکل گرفته است.
هویّت ملی در ایران، اسلامی- ایرانی یا ایرانی- اسلامی است. حذف هریک از این اجزا
از هویّت ملی ایرانیان کیستی آنها را دچار خدشه و خلاء جبران ناپذیری می نماید.
پهلوی با زور و تزویر در صدد حذف هویت اسلامی ایران بود، اما ایرانیان در پاسخ به
چنین فشارهایی بود که با بازگشت به خویشتن خویش در سالهای 56 و 57 ، انقلابی هویّت
ساز را با نام اسلام به پیروزی رسانیدند. پس از ورود اسلام به ایران، مردم ایران
چنان آگاهانه و از سر اعتقاد این دین را پذیرفتند که از تلفیق دو فرهنگ اسلام و
ایران، فرهنگی به وجود آمد که هم ریشه در اسلام داشت و هم از عناصر مثبت ایرانی
بهره گرفته بود و بدین ترتیب چنان این دو در هم ادغام شدند که امکان تفکیک ایران و
اسلام وجود نداشته و نخواهد داشت.
پاسخ تفصیلی:
اگر
هویّت را پاسخی به سؤال «کیستی خویش» بدانیم، پاسخ این سؤال در ایران و برای انسان
ایرانی به گونه ای است که به هیچ وجه نمی توان کیستی داده شده به تعبیری و گرفته
شده به تعبیر دیگر از اسلام را نادیده گرفت. همانگونه که شهید مطهری نیز در کتاب
«خدمات متقابل اسلام و ایران» ذکر کرده اند، از تعامل متقابل اسلام و ایران است که
فرد ایرانی هویّت می یابد.
هویّت ملی در ایران، اسلامی- ایرانی یا ایرانی- اسلامی است. حذف هریک از این اجزا
از هویّت ملی ایرانیان کیستی آنها را دچار خدشه و خلاء جبران ناپذیری می نماید.
شکل گیری هویّت یا کیستی هدف و دورهای تاریخی است که در خلال اعصار و قرون شکل می
گیرد. کیستی یا هویّت فرد ایرانی نیز در طول تاریخ با اسلام عجین شده است. از این
جهت است که رهبر فرزانهی انقلاب بر حفظ هویّت ایرانی به واسطهی اسلام، تأکید می
ورزند.
اما
همانگونه که بیان شد، هویّت پدیدهای انتزاعی نیست که ما تصمیم بگیریم چه چیزی
بدان اضافه یا از آن کم کنیم. هویّت خود شکل می گیرد. در جاهایی هم که احیاناً قدرت
های بزرگ و استعماری تلاش کرده اند، هویّت سازی کنند، کمتر به انجام این کار موفق
شدهاند. در غیر این صورت اگر به میل آنها بود، اکنون جهان باید یکپارچه هویّتی
غربی می یافت، در حالی که علیرغم حضور استعماری دهها سالهی آنها در برخی از
کشورها، مردم هنوز دارای هویّت خاص خود هستند و نه هویّت جستوجو شده و تحمیلی و
مورد نظر استعمارگران غربی.
در نتیجه
هویّت ملی در ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. هویّت ملی در ایران در خلال
اعصار و قرون از درهم آمیختگی اسلام و ایران شکل گرفته است. همان طور که در تمامی
کشورهای اسلامی نیز چنین است: در مصر، عراق، سودان، …. هیچ یک از این کشورها بدون
اسلام یا با حذف اسلام هویّت ملی ندارند و این هویّت از معنا و مفهوم خواهد افتاد.
اینجا
می توان به این نکتهی مهم اشاره کرد که، این گونه نیست که با تصمیم ما بتوان جزیی
از یک هویّت را حذف یا احیاناً چیز دیگری جای آن نشاند. در مورد ایران نیز به عنوان
مثال آیا «رضا شاه» و «محمدرضا شاه» با کمک قدرت های بزرگ غربی در خلال دهها سال،
چنین تلاشی نکردند؟ آیا موفق بودند؟ آیا «کمال آتا ترک» در ترکیه موفق بود؟ آیا
سایر حکام وابسته در کشورهای اسلامی موفق بودند؟ صد البته که نبودند.
اساساً
ایرانیان در پاسخ به چنین فشارهایی بود که با بازگشت به خویشتن خویش در سالهای 56
و 57 انقلابی هویّت ساز را با نام اسلام به پیروزی رسانیدند. بازگشت به اسلام در
تمامی کشورهای اسلامی نشانهی بارز دیگری از عجین بودن هویّت انسانها در این
سرزمین ها با اسلام است. هویّت، بخش پیچیده و به نوعی عصارهی فرهنگ هر ملت و
سرزمینی است که در طول تاریخ شکل می گیرد و ساخته می شود. آمدن و ورود بخش جدیدی در
هویّت به معنای حذف اجزا یا بخش های قبلی نیست، با حفظ آنها بخش جدید نیز تلاش در
یافتن جایی برای خود می کند و در این صورت انسان ها هویّت ترکیبی می یابند، به
عنوان مثال می گوییم هویّت اسلامی- ایرانی یا ایرانی- اسلامی یا هویّت مدرن اسلامی-
ایرانی یا هویّت ایرانی- اسلامی مدرن.[1]
همچنین
برخی این سوال را مطرح می کنند که آیا اسلام باید برای ایران باشد و یا ایران برای
اسلام ؟ و کدام یک باید در مسیر خدمت به دیگری قرار گیرد؟
سابقه
این سوال در دوران معاصر به شکل گیری گروه های ملی گرای مذهبی همچون نهضت آزادی باز
می گردد . گروههایی که از سویی ریشه در اعتقاد به ملیت و ناسیونالیسم ایرانی داشتند
و از سوی دیگر به دلیل داشتن ماهیت و ریشه های مذهبی مجبور بودند تا مذهب را هم در
فعالیت های خود مد نظر قرار داده وحداقل ، موضع خود را در قبال رابطه اسلام و
ایرانیت مشخص سازند . البته برخی از افراد منتسب به این گروهها در سالهای قبل از
پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه در دهه 30 بر تلفیق اسلام و ملیت و بهره گیری از
اسلام به عنوان یک ایدئولوژی تاکید داشتند[2]
اما در نهایت به دلیل اینکه دیدگاهی که مطرح می کردند محصور در چارچوب هایی بود که
توسط ملی گرایان ترسیم شده بود ، آنان هرگز نتوانستند اسلام را به عنوان ایدئولوژی
خود قبول کنند . و حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی که این جریان ها متوجه شدند توان
همراهی با جامعه اسلامی و اندیشه های انقلابی که توسط رهبر اسلام شناس انقلاب ،
امام خمینی ره و با استنباط از متن منابع دینی عرضه می گردد را ندارند مجبور شدند
به جای ادعای همراهی اسلامیت خود با ایرانیت ، به طرح نسبت میان اسلامیت و ایرانیت
بپردازند و به عنوان مثال مشهور است که بازرگان در بیان تفاوت خود با امام خمینی
بیان می کرد که : «امام خمینی ایران را برای اسلام می خواهد ولی من اسلام را برای
ایران می خواهم» و به نظر می رسد که حتی اگر این سخن سند معتبری هم نداشته باشد باز
هم می توان شواهدی پیدا کرد که صحت آن را ثابت می کند و این شواهد در واقع همان
رفتارهایی است که این جریان از ابتدا در پیش گرفته بود و حتی مواضع سیاسی این گروه
که نشان می داد که برای این جریان ، آنچه مهم است تحقق همان اصول حاکم بر جبهه ملی
است با این تفاوت که جبهه ملی اساسا هیچ اعتقادی به مذهب نداشت اما اینان تلاش
داشتند تا با مذهبی جلوه گر نمودن خود و پذیرفتن برخی چهره های مذهبی در میان خود
همچون آیت الله طالقانی ، از قدرت بالقوه مذهب و دیانت در مسیر اهداف ملی گرایانه
خود بهره جویند . بنابر این شواهد حاکی از این است که نهضت آزادی و جریانات مشابه
این گروه ملی گرایانی بودند که اسلام را برای ایران می خواستند و البته همانگونه که
اشاره خواهد شد و امروز نیز اثبات شده است نه در اسلام گرایی خود صادق بودند و نه
در ایران گرایی .
اما پاسخ
سوال شما این است که اگر چه اسلام دینی است که در شبه جزیره عربستان رشد وظهور پیدا
کرده و به سرزمین ایران وارد شده است اما یکی از نکات قابل توجه در زمینه ارتباط
اسلام با ایران این است که پس از ورود اسلام به ایران ، مردم ایران چنان آگاهانه و
از سر اعتقاد این دین را پذیرفتند که از تلفیق دو فرهنگ اسلام و ایران ، فرهنگی به
وجود آمد که هم ریشه در اسلام داشت و هم از عناصر مثبت ایرانی بهره گرفته بود و
بدین ترتیب چنان این دو در هم ادغام شدند که امکان تفکیک ایران و اسلام وجود نداشت
به گونه ای که دیگر میان اسلام ایرانی با ایران اسلامی چندان تفاوتی وجود نداشت و
از همین جا، بحث خدمات متقابل اسلام وایران آغاز شد که شهید مطهری در کتاب گرانسنگ
خویش به نام «خدمات متقابل اسلام و ایران» به همین موضوع پرداخته است و این یگانگی
میان اسلام و ایران همواره ادامه داشت ؛ تا زمانی که جریانات ناسیونالیستی دوران
معاصر به تأسی از جریانات ناسیونالیستی غربی و عربی در کشور ما شروع به رشد نموده و
تلاش نمودند تا با تفکیک ایران و اسلام از یکدیگر این دو را در تقابل بایکدیگر نشان
دهند که اوج آن جریانات ملی گرایی افراطی مرتبط با حکومت پهلوی اول و دوم بود که در
تلاش بود تا همه مظاهر اسلامی را از صحنه جامعه ایرانی حذف نماید . اما در این میان
جریانی هم در تلاش بود تا اسلام و ایران را در کنار هم اما با اولویت ایران مطرح
نماید که مهمترین این جریانها ، همان جریان نهضت آزادی بود که در نهایت تصریح کردند
که اسلام را برای ایران می خواهند و نه بالعکس و بعدها هم با وجود مذهبی بودن سران
آن، در برابر احکام صریح اسلامی از جمله حکم ارتداد سلمان رشدی ایستادند و نشان
دادند که حتی در این حد نیز به اسلام اعتقادی ندارند. البته پیش از این هم در
اساسنامه نهضت قید شده بود که مهترین هدف صوری آنان ، احیای حقوق اساسی ملت ایران
بااستقرار حکومت قانون بوده و تنها در یکی از بندهای آن اشاره ای به «ترویج اصول
اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی بر اساس مبادی دین مبین اسلام» آن هم «با توجه به مقتضیات
سیاسی و فرهنگی عصر» شده بود.[3]
همانگونه که قبلا هم گفته شد آنان کسانی بودند که اسلام را با توجه به اینکه مردم
ایران مذهبی و مسلمان هستند به عنوان ایدئولوژی خود مطرح می ساختند وتلاش داشتند تا
نیروهای مذهبی را که پس از کودتای 28 مرداد به شدت نسبت به اهداف ملی گرایان بدبین
شده و حاضر به همکاری با ملی گرایان نبودند وارد تشکیلات خود نمایند و در کنار آن
از پتانسیل مذهب و نمادهای آن در راستای اهدافی که داستند استفاده کنند اما در عین
حال این گروه با توجه به برنامه هایی که اعلام می کردند نشان می دادند که هرگز از
دل اسلام قصد استخراج ایدئولوژی مبارزه را ندارند . گروه نهضت آزادی در اطلاعیه ها
واعلامیه های خود از آیات و روایات و اقوال ائمه و سمبل های دینی استفاده می کردند
و در مناسبت های مهم خود را در کنار تشکیلات دینی قرار می دادند ولی در مبارزات ،
خط مشی و فعالیت ، دنباله رو اساسنامه جبهه بودند . از نظر سیاسی دیدگاه حکومتی
لیبرال های دینی [نهضت آزادی و گروه های مشابه] با تاکیدی که بر شاه به جای حکومت
باید سلطنت کند ، می کردند هیچ تفاوتی با لیبرال های سکولار نداشتند و علیرغم تاکید
بر سیاسی بودن اسلام و دخالت دین در امور سیاسی هدف نهایی خود را حکومتی دموکراتیک
و لیبرال می دانستند . آنها با تاکید بر ودیعه الهی بودن سلطنت معتقد به فعالیت در
چارچوب قانون اساسی و رژیم شاهنشاهی بودند . مهندس بازرگان در دادگاه نظامی در جواب
این سوال که شما مخالف سلطنت هستید با صراحت می گوید که آنها واقعا طرفدار و موافق
سلطنت هستند و در مقابل اتهامات دادستان نظامی که شما مخالف سلطنت بوده اید می گوید
که برای شما به پیر و به پیغمبر و به خدا قسم می خورم که این حرف ها دروغ است.[4]
آنها حتی وقوع انقلاب را برای حاکمیت اسلام جایز نمی دانستند.[5]
آنان در اوج انقلاب اسلامی ، از طرح های اصلاح طلبانه و نه انقلابی برای بقای سلطنت
دفاع می کردند . در آن ایام مهندس بازرگانی از امام خواسته بود که به ماندن شاه و
التزام وی به قانون اساسی راضی شوند که حضرت امام درجواب ایشان می گویند که چه
تضمینی هست که شاه به وعده هایش پایبند باشد.[6]
بازرگان در پاریس هم در دیداری که با حضرت امام ره داشت پیشنهادهایی مطرح می کند که
از جمله آنها عدم سرنگونی رژیم سابق ، برگزاری انتخابات توسط آن وعدم الغای مشروطه
و قانون اساسی بوده است.[7]
بنابر این در اوج تحولات انقلاب اسلامی ، بازرگان ونهضت آزادی بی توجه به تغایر
سلطنت با نظام حکومتی اسلام و حتی تعارض آن با دموکراسی ای که خود ادعا می کردند و
بدون کوچکترین اعتنایی به خواست ملت مبنی بر حذف و سقوط نظام شاهنشاهی به واسطه ای
برای ابقای سلطنت تبدیل می شوند . پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز اقدامات مختلفی
در راستای حفظ منافع نظام سلطنتی ووابستگان آنها انجام دادند از جمله مخالفت با
برگزاری دادگاه سران و وابستگاه به نظام سلطنت و طرح مطالبی که باعث جری شدن ساواکی
ها و اجتماع آنها در برابر دفتر نخست وزیری و مطالبه حقوق معوقه آنها شد . همچنین
در این مقطع و در شرایطی که امام خمینی ره حکم نخست وزیری را با شرط تشکیل دولتی
بدون وابستگی های حزبی به بازرگان سپرده بود ، ایشان کابینه ای معرفی نمود که بیش
از توجه به نیروهای انقلابی اصیل ، وامدار گروههای وابسته به جبهه ملی بوده و حتی
برخی افراد غیر معتقد به اسلام در جبهه ملی عضو کابینه وی شدند . در ادامه نیز نهضت
آزادی بدون توجه به خواسته های مردم و نیز دیدگاههای انقلابی امام خمینی ، به سنگ
اندازی در مسیر انقلاب اسلامی پرداخت و میزان تقید خود به نظام اسلامی را نشان داد
و در ملی گرایی آنان همین بس که بیش از منافع ملت ایران ، منافع آمریکا و غرب را مد
نظر داشتند . به عنوان مثال همین گروه که هرگز در مسیر کوتاه کردن دست آمریکا از
توطئه های مختلف در گوشه و کنار کشور قدمی برنداشته بود زمانی که دانشجویان پیرو خط
امام که از فتنه انگیزی های هر روزه درکشور با هدایت مستقیم سفارت آمریکا به تنگ
آمده بودند ، به لانه جاسوسی این کشور حمله کرده وآن را تسخیر کردند فورا این اقدام
را محکوم نمودند و سپس برای ابراز مخالفت بیشتر نسبت به این ماجرا و نیز ملتهب کردن
اوضاع کشور استعفای خود را هم اعلام کردند که همین مساله باعث انزوای بیشتر این
گروه در میان ملت گردید . بعد ها هم اگر چه این گروهها از سوی ملت طرد شده وبه گوشه
انزوای تاریخی خود خزیده بودند با این حال در هیچ زمانی دست از توطئه وخیانت بر
علیه ملت بر نداشتند و حتی در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که باید اوج ملی
گرایی خود را در دفاع از خاک و آب نشان می دادند نه تنها در این دفاع مقدس شرکت
نکردند بلکه تا حد توان در پشت جبهه ها به سنگ اندازی و اتهام پراکنی و شبهه افکنی
برای دلسرد کردن مردم اقدام می نمودند . به عنوان مثال پس از فتح خرمشهر ، و در
شرایطی که بخش های زیادی از کشور ما هنوز در اشغال دشمن بود سخن از لزوم پایان جنگ
به میان می آوردند و یا در مقاطع مختلف جنگ با صدور بیانیه های مختلف و سیاه نمایی
بر علیه نظام اسلامی باعث تقویت روحیه دشمن بعثی می شدند که اخیرا برخی اسناد آن
انتشار یافته است.[8]
لذا با
توجه به این مطالب می توان این درس بزرگ را آموخت که تفکر التقاطی که تلاش کند تا
ملی گرایی خود را در قالبی زیبا و ظاهر پسند از اسلام تزیین نماید هرگز توان رشد در
کشوری همچون ایران را ندارد و سرنوشت تمامی گروه هایی که
تلاش داشتند تا اسلام را پلی برای رسیدن به خواسته های ملی گرایانه خود قرار دهند
جز انزوا و به حاشیه رانده شدن و آلت دست دشمنان شدن سرنوشت بهتر دیگری نداشته اند
.
بنابر این با توجه به اعتقاد دینی ما ، اولا ملی گرایی نمی تواند هرگز مبنای عمل یک
مسلمان قرار بگیرد و این پدیده ، در تعارض با اسلام می باشد و اموری از قبیل زبان ،
نژاد ، رنگ و … تنها نشانه هایی برای تمایز انسانها از یکدیگر هستند و از نظر
اسلام هرگز فضیلتی برای یک فرد یا نقصی برای فرد دیگر نمی باشدو تنها ملاکی که بر
اساس آیات قرآنی برای برتری انسانها از یکدیگر در نظر گرفته شده است تقوا می باشد .
در قرآن کریم در این زمینه خداوند متعال می فرماید : «
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ
شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ
» یعنی ای مردم ما شما را از مرد و زن خلق کردیم و شما را ملت ها و
قبایل مختلف قرار دادیم تا همدیگر را بازشناسید همانا بهترین شمانزد خداوند
باتقواترین شماست[9]
ثانیا اسلامیت و ایرانیت در کشور ما چنان با هم آمیخته است که اساسا تفکیک میان
اسلام و ایران امکان پذیر نبوده و تلاشهایی که در طی سالهای گذشته در جهت تفکیک این
دو از یکدیگر انجام شده است همگی با شکست مواجه شده است . و در نتیجه ایران اسلامی
با اسلام ایرانی هیچ تفاوتی ندارد تا بخواهیم یکی از آنها را برگزینیم وهر کدام از
آنها مفهوم خاصی دارد که تقابلی با مفهوم دیگر ندارد . ایران اسلامی اشاره به مقطعی
از تاریخ ایران است که ملت ایران با اختیار خود اسلام رابرگزیده وآن را به فرهنگ
رایج خویش تبدیل کردند و اسلام ایرانی به مذهبی که در کشور ما جریان دارد اشاره می
کند و امروزه مشخصه عمده آن عبارتست از انقلابی بودن آن، الهام گیری از تعالیم اهل
بیت ، استکبار ستیزی ، ولایت پذیری و … و در یک کلام اسلام ناب محمدی در برابر
اسلام آمریکایی که قائل به سکوت در برابر ظالمان و ستمگران بوده و زمینه را برای
ظلم پذیری ملت ها فراهم می سازد و هر گونه حرکت ظلم ستیزانه ملت های مسلمان را
سرکوب می کند و این عنوان ، چیزی نیست که اختصاص به ایران داشته باشد و می تواند از
مرزهای ایران فراتر رفته و ملت های دیگر را هم تحت تاثیر خودقرار دهد کما اینکه
همین قرائت از اسلام ، امروزه در سرزمین لبنان و فلسطین باعث الهام گیری مبارزان
فلسطینی و حزب الله لبنان شده و باعث پیروزی های آنان در برابر رژیم صهیونیستی شد و
یا امروزه در جریان تحولات کشورهای اسلامی منطقه از جمله مصر ، لیبی ، تونس ، بحرین
،یمن و … در حال به کارگیری در مسیر موفقیت و پیروزی انقلاب می باشد . البته اگر
کسی بخواهد ادعا کند که اسلام ایرانی نوعی متمایز از اسلام می باشد که در ایران
جریان دارد و مختص این کشور می باشد (همانگونه که برخی نظریات جدید از جمله
طرفداران مکتب ایرانی تلاش دارد تا چنین دیدگاهی را مطرح نماید) سخن صحیحی نیست و
اگر مراد از اسلام ایرانی چنین دیدگاهی باشد ما نیز آن راقبول نمی کنیم و آن را در
برابر ایران اسلامی می دانیم چرا که معتقدیم اسلام دین واحدی است و منظور از اسلامی
که در ایران جریان دارد همان اسلامی است که دیگران آن را مد نظر قرار می دهند و
تفاوت ها در برداشت هایی است که از این دین شده است و این تفاوت برداشت ها همچون
تفاوت درفتوای علمای یک مذهب است که ضرری به اشتراک همه طرفداران فتاوای مختلف در
اصل آن مذهب ندارد . بنابر این اگر کسی ادعا کند اسلام ایرانی یعنی اسلامی که مختص
به ایران است در جواب او می گوییم که اساسا چنین چیزی وجود خارجی ندارد اما اگر کسی
ادعا کند اسلام ایرانی یعنی اسلامی که در ایران به آنان کمک کرد تا در برابر
استبداد داخلی و نظام سلطه استکبار جهانی ایستادگی نمایند و این برداشت از اسلام
قابلیت الگو شدن برای سایر ملت ها را نیز دارد ما نیز آن را می پذیریم اما با توجه
به به هم پیوستگی میان اسلام و ایران هیچ دوئیتی میان اسلام و ایران نمی بینیم و
تجربه تاریخی ملت ایران نشان می دهد که ملت ایران همواره خود را فدایی اسلام دانسته
و در راه حفظ اسلام حاضر شده اند خون خود را فدا نمایند وبر خلاف مدعیان ملی مذهبی
که مدعی اسلام ایرانی اند یعنی اسلامی که به درد ایران بخورد والبته همواره اثبات
کرده اند که نه ملی گرا هستند و نه مذهبی (از مخالفت صریح آنان با آموزه های اسلام
می توان دریافت که هرگز مذهبی واقعی نیستند و از اینکه در جریاناتی همچون دفاع مقدس
حتی یکی از آنان حاضر به حضور در صحنه دفاع از آب و خاک نشدند می توان دریافت که
حتی ملی گرا هم نیستند) ملت ایران همواره اثبات کرده اند که ملیت و اسلامیت را به
عنوان دو عنصر به هم تنیده قبول دارند و این دو خدمات متقابلی نسبت به هم داشته و
دارند و به عنوان مثال در جریان دفاع مقدس که بحث دفاع از خاک مطرح بود آموزه های
اسلامی و عناصر دینی همچون ایثار ، شهادت ، جهاد فی سبیل الله و … به مهمترین
انگیزه دفاع از خاک و آب تبدیل شده بود و از طرفی کشور ما بستری را فراهم نموده است
که در اثر آن ، کشور ما به بزرگترین قطب و ام القرای علمی جهان اسلام تبدیل شده است
.امروزه آموزه های اسلامی همچون قاعده نفی سبیل ، و نفی سلطه بیگانگان, ذلت ناپذیری
، استقلال طلبی و توجه به رشد علم در جامعه و … باعث قدم گذاشتن کشور ما در مسیر
پیشرفت های بزرگ شده است که چشم جهانیان را خیره کرده است و آنان در تعجبند که
چگونه کشوری که گرفتار انواع تحریم هاست به این سرعت قله های ترقی را طی می کند . و
همینطور خدمات متقابلی که میان اسلام و ایران وجود دارد که مجال ذکر همه آنها در
این مختصر نیست .
نتیجه
اینکه اسلام ایرانی به این مفهوم که اسلامی که مختص به ایران باشد را قبول نداریم
اما اسلام ایرانی به معنای اسلامی که در ایران باعث پیروزی انقلاب اسلامی شده و در
درون خودآموزه های احیاگرانه دارد مساله ای است که آن را می پذیریم اما در عین حال
ایران اسلامی را هم به معنای مقطعی ازتاریخ ایران که مردم با پذیرش اسلام از تعالیم
انسان ساز و احیاگرانه آن توانستند استفاده کرده و به خدمات متقابل میان اسلام و
ایران بپردازند نیز مورد قبول بوده و هر دوی اینها اشاره به مفاهیم خاصی دارند و
میان این دو تعارضی نیست تا یکی از آنها رابرگزینیم و از سویی دیگر تجربه تاریخی
نشان داده است دیدگاههایی که تلاش می کنند تا با ادعای پذیرش اسلام و ایران ، ایران
رابرجسته تر از اسلام معرفی کنند و در واقع اسلام را در حد وسیله و ابزار تنزل دهند
نه اسلام را قبول دارند و نه حتی ایرانیت را فلذا هرگز قابل اعتماد نیستند .
پی نوشت ها:
[1]
دکتر محمد باقر خرمشاد؛ عضو هیأت علمی دانشگاه
علامه طباطبایی و رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، برهان،۱۳۹۰/۴/۲۸
[2]
برای مطالعه بیشتر رک: رسول جعفریان ، جریان ها وسازمان
های مذهبی سیاسی ایران ، ص 354-337
[3]
اسناد نهضت آزادی ، ج1 ، ص 44 ، به نقل از رسول جعفریان ،
همان ، ص 345
[4]
جهاندار امیری ، لیبرالیسم ایرانی ، پژوهشگاه فرهنگ
واندیشه ، ص 265-264 اسناد هم در همان منبع موجود است.
[5]
وحید میرزاده ، برداشتی از کنش ها و منش ها در انقلاب ،
مجله ایران فردا ، سال سوم ، شماره 17 ، اردیبهشت 1374، ص32 به نقل از
جهاندار امیری ، همان ، ص 265
[6]
مجله عصر ما ، 21بهمن 1377 ، سال پنجم ، شماره 114 ، ص14
به نقل از جهاندار امیری ، ص287
[7]
سعید حجاریان ، سخنرانی در همایش بزرگداشت بازرگان ،
خبرگزاری دانشجویان ، 30 فروردین 1383
[8]
رک : دبیرخانه دایمی همایش قطعنامه 598 ، اسناد مربوطه در
آدرس http://598news.com/index.php?option=com_content&view=article&id=47:1390–
[9]
حجرات/13