طلسمات

خانه » همه » مذهبی » واقعیت اجتماعی را ببینیم

واقعیت اجتماعی را ببینیم

عصراسلام: این سخن شاید بدیهی باشد که لازمه هرگونه تحول سازنده و تعادل در جامعه شناخت واقعیت  اجتماعی است. واقعیت اجتماعی یعنی چیزی که برآیند نیازها، ضرورت ها و خواسته های جمعی جامعه است. واقعیت اجتماعی از ضرورت‌های ساتاری جغرافیایی، جمعیتی، تاریخی و فرهنگی ملت ها ریشه می گیرد. واقعیت اجتماعی چیزی نیست که بتوان آن را جعل کرد، بلکه امری است که برساخت می شود و ضرورت اجتناب ناپذیر هر جامعه می گردد. ایستادن دربرابر آن، فاجعه می آفریند. ملت را فلج می کند و موجب ویرانی و ایستایی می گردد.

ندیدن و نادیده گرفتن واقعیت اجتماعی برای هر جامعه ای هزینه سنگین و جبران ناپذیری دارد. در این جوامع «اقتصاد قدرت» (تعبیر از فوکو) پر هزینه است. نظام سیاسی و حکمرانی در این جامعه نمی تواند مولد قدرت پایدار و اثرگذار باشد. محققان اجتماعی نمی‌توانند چیزی جز یادآوری این منطق روشن و ساده کاری انجام دهند. رسالت حرفه ای همه دانش ها از جمله علوم انسانی و اجتماعی (جامعه شناسی، تاریخ، جغرافیا، انسان شناسی، روان شناسی، اقتصاد، حقوق، زبان شناسی و جمعیت شناسی) روایت کردن این واقعیت است. علوم اجتماعی منطق زندگی اجتماعی و شیوه ی ساماندهی آن را در بستر هر جامعه ای توضیح می دهند. این منطق سازوکار کنش های اجتماعی و جمعی را می شناسد و می شناساند. آنها که با این منطق سرناسازگاری دارند ساختارها، سیستم ها و سوژه ها را در خطر ایستایی و نابودی و فلاکت قرار می دهند.

پیش تر مقاله ای درباره بینش جامعه شناختی نوشت. بخشی از آن را مجددا بازنشر می کنم. گاه چنان آشکارا منطق اجتماعی نادیده گرفته می شود که می مانم چه چیزی می توان گفت یا بایسته گفتن است.

دانش آموختگان علوم اجتماعی می توانند در تمام سازمان‌ها و نهادهای دولتی و مدنی خدمت و فعالیت موثر نمایند. آنچه دانش آموختگان این رشته ها نیاز دارند، توانایی ها و قابلیت هایی است که به آنها مجال مشارکت فعال و مفید در تمام مؤسسات و نهادهای جامعه را بدهد. سر جمع این قابلیت ها و مهارت ها داشتن نظرگاه یا «بینش» است، بینشی که به دانش آموختگان «امکان دیدن» و «نشان دادن» واقعیت ها را می دهد. این بینش را «بینش جامعه شناسانه» می نامند.

هر یک از شاخه های علوم اجتماعی (انسان شناسی، تاریخ، حقوق، مطالعات فرهنگی، جمعیت شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد و روان شناسی اجتماعی) متناسب با گفتمان خاص خود در این بینش جامعه شناسانه سهیم هستند. اگر با میشل فوکو همسخن باشیم که ماشین مولد و محرک جوامع مدرن و معاصر چیزی نیست جز نظام دانش، در این صورت ایستایی ها و پویایی ها جامعه ی خودمان و هر جامعه ی دیگری را لاجرم در چگونگی دانش یا نظام دانش آن جستجو کنیم.

بینش جامعه شناختی در هسته مرکزی نظام دانش جامعه مدرن قرار دارد. به تعبیر چارلز رایت میلز «در هر عصر فرهنگی نوعی از تفکر شاخص، زندگی فرهنگی آن عصر است … بینش جامعه شناسانه به صورت یک مبین عمومی عمده زمان ما در آمده است … بینش جامعه شناسانه آن کیفیتی از تفکر است که با کمک آن می توانیم واقعیت های جامعه معاصر را بشناسیم- بینش جامعه شناسانه تنها یکی از حساسیت های فرهنگی نیست بلکه اساسی ترین آنهاست ( میلز ۱۳۶۰ :۲۸-۲۹)

پیتر برگر نیز این نکته میلز را می پذیرد و می نویسد: «جامعه شناسی از نظر ما یک تمایل همه گیر روشنفکری جهانی است» (برگر، بی تا. ۵۲). از نظر برگر جامعه شناسی «نوع جدیدی از آگاهی فکری و بیداری وجدان بشری می باشد» (برگر، بی تا. ۸۰)

اما این بینش به مثابه پاره ای از «ضرورت اجتماعی» و «نوع جدید آگاهی بشری» زمانه ما چیست؟ به گمانم هر یک از اندیشمندان بزرگ علوم اجتماعی پاسخی روشن درباره این بینش برای ما خلق کرده اند. پیتر برگر در کتاب کلاسیک خود «دعوتی به جامعه شناسی: چشم اندازی انسانگرایانه»  بیان دقیق و روشنگرانه ای از بینش جامعه شناسانه دارد. به اعتقاد او «جامعه شناس کسی است که قصدش درک و فهم امور با نظم و ترتیب معینی می باشد. اساس و طبیعت رشته ی او علمی است» (برگر، بی تا. ۶۱)

«درک و فهم امور» یعنی شناخت واقعیت اجتماعی یا امر اجتماعی. ساده و روشن است، مهم ترین رسالت حرفه ای محقق و دانش آموخته علم اجتماعی «شناختن واقعیت اجتماعی» است. این واقعیت اجتماعی ابعاد گوناگون دارد و هر یک از رشته های علوم اجتماعی از نظرگاه خاص خود آن را جستجو می کنند. اما هر کس نمی تواند عهده دار این رسالت باشد. برای کسب موفقیت در علوم اجتماعی فرد باید قابلیت ها و شایستگی های اخلاقی و روحی و اجتماعی و معرفتی معینی را در خود ایجاد کند. مهم ترین این شایستگی ها و قابلیت ها داشتن «اشتیاق به یافتن واقعیت» است.

«بینش جامعه شناختی عبارت است از برخورداری وسیع، باز و آزاد با زندگانی انسان ها و مفاهیم شان. جامعه شناس در بهترین صورت خود باید شخصی باشد که در خود اشتیاق به یافتن واقعیت های فرهنگی دیگران را مشاهده نماید. او بایستی نسبت به ثروت های بی حد امکانات انسانی کاملاً آگاه باشد و با اشتیاق به افق های جدید و جهان های تازه ای از مفاهیمی نگاه کند که انسان ها در زندگی خود بکار می برند. پرده ها را کنار بزند و ماسک ها را از چهره ها بردارد» (برگر، بی تا. 129).

وجه دیگر بینش جامعه شناختی، «اکتشاف کردن» یا به تعبیر برگر «نقاب افکنی»، «ماسک برداری» یا «پرده برداری» است. «اولین درایتی که جامعه شناسی برای ما به وجود می آورد و اولین آگاهی که به ما می بخشد، این است که حوادث آن طور که به نظر می آیند نیستند و حقایق ممکن است با آنچه می بینیم یا می شنویم کاملاً متفاوت باشند» (برگر، بی تا. ۷۳). «در وجدان آگاه جامعه شناس یک هدف نقاب افکنی وجود دارد. جامعه شناس صرفا با منطق علمی خود مجبور است که هر چند بار از نظام اجتماعی ای که مورد بحث و بررسی قرار داده است پرده برگیرد و آنچه را که در پشت پرده جریان دارد آشکار سازد» (برگر ۹۹).

چنین نقاب افکنی و پرده برداری جنبه شخصی یا روانی برای محقق علوم اجتماعی ندارد، «بلکه در واقع جبر روش کار جامعه شناس به حساب می آیند….جامعه شناس فقط به این علت که جامعه شناس است مجبور است از هاله های تظاهرات و تبلیغاتی که انسان ها اعمال خود را درون آنها پیچیده اند به داخل نفوذ کند» (همان). «هدف ماسک برداری جامعه شناسی در حقیقت در این نهفته است که نمودهایی که مردم در صحبت های روزمره خود نشان  می دهند صحنه سازی هایی است درباره ی یک سری اعمالی که انجام نداده و یا چون برای شان ناخوشایند است نمی خواهند دیگران بفهمند که به این اعمال دست زده اند» (برگر، بی تا. ۱۰۷).

محقق علوم اجتماعی از این نظر مانند پزشک است که به تشخیص دردهای اجتماعی و معالجه آنها می پردازد. اما به تعبیر هانری مندراس تفاوت بنیادینی بین پزشک اجتماعی و پزشک جسمانی وجود دارد، اینکه «پزشک را در مورد بیماری دعوت می کنند و از او می خواهند تا سلامت بیمار را دوباره به وی بازگرداند؛ و حال آنکه جامعه شناس در زندگی عادی اجتماعی باید دخالت کند» (مندراس ۱۳۶۹: ۶۳).

به تعبیر دیگر، محقق علوم اجتماعی باید «خودانگیخته» باشد و نسبت به جامعه احساس مسئولیت نماید. محققان علوم اجتماعی از این منظر نمی توانند منتظر «بیمار» یا «مشتری» باشند، بلکه خود باید به دیدار بیماران و مشتری های شان بروند. نیاز به محقق علوم اجتماعی باید توسط خود او تعریف شود. از این منظر است که می توان گفت این علوم کارآفرینی می کنند و منتظر فرصت های شغلی در جامعه نیستند.
الوین گولدنر، از منظری دیگر این موضوع را توضیح او می دهد. او نیز مانند هانری مندراس از استعاره پزشکی استفاده می نماید. گولدنر بین برداشت “مهندسی” و برداشت “کلینیکی”در جامعه شناسی کاربستی تمیز قائل می شود. شاخص «برداشت مهندسی» این است که مسئله همان طوری که توسط مشتری مطرح شود مورد قبول جامعه شناس واقع می شود و او فقط به این توجه دارد که راه های موثری برای حل مسئله پیدا کند؛ و برداشت کلینیکی با این واقعیت مشخص می شود که جامعه شناس (مانند یک پزشک) به تعریفی که خود مشتری از مسئله ارائه می دهد و ممکن است بتوان آن را فقط یکی از علائم مشکلات نهان او تلقی کرد، مقید نمی شود و فرض هم براین است که مقید نشود(باتومور ۱۳۵۷ :۳۶۷).

سخنم را اینجا با یادآوری این نکته به پایان می برم که آنها که سکاندار ساماندهی جامعه و نظام حکمرانی را عهده دار هستند به قول جیمز اسکات در کتاب «حکومت ها چگونه به دنیا می نگرند» (اسکات ۱۳۹۹) نیازمند پرهیز از «ساده سازی کم مایه» هستند. ایدئولوژی ها و اندیشه های شبه علمی معمولا زمینه ساز این ساده سازی های کم مایه درباره واقعیت های اجتماعی می شوند، واقعیت هایی که ماهیت پیچیده دارند و نمی توان به سادگی آنها مهندسی کرد. 

ضرورت بینش جامعه شناختی در فهم پذیر کردن پیچیدگی ها در بستر اجتماعی و تاریخی واقعی آنهاست. اگر آنچه گفتم متقاعدکننده باشد می توان گفت محققان اجتماعی هم برای اثبات برادری خود به جامعه شان نیازمند نشان دادن توانایی شان در دیدن و روایت کردن واقعیت اجتماعی هستند و نه اثبات تعهدشان به ایدئولوژی خاص.

دکتر نعمت الله فاضلی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد