خانه » همه » مذهبی » ویژگی‌های عرفان عاشورا

ویژگی‌های عرفان عاشورا


ویژگی‌های عرفان عاشورا

۱۳۹۲/۰۸/۱۳


۴۰۶ بازدید

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - ویژگی‌های عرفان عاشوراجان تشنه و تفتیدة انسان روزگار ما که در تنگنای تکنولوژی و علم به زوال و خشکی گراییده، محتاج آب گوارا و تحرکی است تا ضمن آنکه دل را آرام می‌کند از چنین هیاهویی نیز برهد و سامان ابدی یابد. معنای ساده چنین سخنی این است که در روزگار ما معنویت و پیوند به خداوند، در گیر و دار صنعت و تکنولوژی در حال رنگ‌باختن است؛ و متأسفانه مشاهده می‌شود که استاد و دانشجوی امروز ما، از چنین ظرفیت عظیم پهلو گرفته؛ که در چنین شرایطی بیش از پیش نیاز است او را با فضای معنوی و عرفان ناب پیوند داد. اینکه امروزه ـ البته نه آنقدر که برخی آن را به اغراق می‌آمیزند ـ عرفان‌های نوظهور عرصه‌هایی را به خود مشغول ساخته و اینکه چه مقدار محصولات عرفانی که تحت عنوان عرفان اسلامی در بازار به جویندگان عرضه می‌گردد اصیل، کارا، اثربخش و شفابخش جان‌های تشنه انسان‌های روزگار ماست، خود حدیث مفصلی است که در این اجمال نمی‌گنجد.

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - ویژگی‌های عرفان عاشوراجان تشنه و تفتیدة انسان روزگار ما که در تنگنای تکنولوژی و علم به زوال و خشکی گراییده، محتاج آب گوارا و تحرکی است تا ضمن آنکه دل را آرام می‌کند از چنین هیاهویی نیز برهد و سامان ابدی یابد. معنای ساده چنین سخنی این است که در روزگار ما معنویت و پیوند به خداوند، در گیر و دار صنعت و تکنولوژی در حال رنگ‌باختن است؛ و متأسفانه مشاهده می‌شود که استاد و دانشجوی امروز ما، از چنین ظرفیت عظیم پهلو گرفته؛ که در چنین شرایطی بیش از پیش نیاز است او را با فضای معنوی و عرفان ناب پیوند داد. اینکه امروزه ـ البته نه آنقدر که برخی آن را به اغراق می‌آمیزند ـ عرفان‌های نوظهور عرصه‌هایی را به خود مشغول ساخته و اینکه چه مقدار محصولات عرفانی که تحت عنوان عرفان اسلامی در بازار به جویندگان عرضه می‌گردد اصیل، کارا، اثربخش و شفابخش جان‌های تشنه انسان‌های روزگار ماست، خود حدیث مفصلی است که در این اجمال نمی‌گنجد.

اما اگر واقع‌بینانه بیاندیشیم انسان امروز ما عرفانی می‌خواهد که پاسخگوی نیازش در جامعه جهانی امروز باشد؛ عرفانی که نه او را صرفاً به رفع عطش کاذب معنوی دل‌خوش سازد و نه او را به انزوا و دست کشیدن از آرمان‌های بلندش وادارد؛ عرفانی که نه به خمودی و خفتگی او را بخواند و نه با تسلیم شدن به شرایط موجود از خود رفع مسوولیت و تکلیف کند. اگر از چاره سخن به میان آید «عرفان عاشورا» را می‌توان داروی شفابخش چنین دردی خواند. عرفانی که در آن حریت و آزادگی در کنار تکلیف‌مداری و حرکت عزت‌مندانه، نیک‌بختی و وصال را به ارمغان می‌آورد و جوینده را با نفسی مطمئن، در محضر معشوق دل‌آرام می‌نشاند.

نمونه‌خوانی سلوک عاشورایی

اگر نخواهیم به منابع مختلف عرفانی و سلوک عملی که همواره مورد توجه اهالی سلوک است نگاه جامعی داشته باشیم و نخواهیم به همه مراحل سیر سلوک آنچنان که اهالی عرفان گفته‌اند بپردازیم، سیر مختصر در نمط نهم «اشارات بوعلی» که یکی از منابع اصیل و اولیه عرفانی است و در آن مراحلی که برای سلوک عارف بیان می‌کند نشان می‌دهد که صحنه‌های عاشورا این مراحل را همه در تابلوی بلند و باشکوه خود تصویر کرده و ضمن در برداشتن ویژگی‌های مذکور این مراحل را بیان نموده است. به عنوان نمونه اولین مرحله از حرکت عارف «اراده» است، که ابن‌سینا می‌گوید: «أول درجات حرکات العارفین ما یسمونه هم الإرادة.» این اراده عبارت است از نوعی شوق و رغبت که در اثر برهان یا تعبّد و ایمان در انسان برای چنگ‌زدن به دستگیرة مستحکم حقیقت پدید می‌آید، آنگاه روح و ضمیر به جنبش می‌آید تا به اتصال به حقیقت دست یابد.[1]

اما سخن اینجاست چنین اراده‌ای که در سلوک عرفانی اولین مرحله سیر است را می‌توان در تمام اصحاب امام(ع) یافت؛ از شخص امام(ع) گرفته که خود مجذوب حق است و اراده‌ای جز حق در او متعین نیست. در شبی که اباعبدالله(ع) اصحاب را جمع نمود و برای آنها سخن گفت و بیعت خود را از ایشان بر داشت، می‌توان چنین اراده‌ای را مشاهده کرد که همگان عزمشان را برای چنین سیری فراهم ساختند. سیری که در یک شب و روز آنان را به اوج مقامات عارفین ‌رساند.

این چنین صحنه‌های بی‌شمار را می‌توان در جای جای عاشورا و کربلای حسین(ع)، در سطوح مختلف آن، از افراد معصوم تا عادی و حتی گناهکارانی که به تعبیر بوعلی «مستبصر به یقین برهانی و ساکن در عقد ایمانی» شده‌اند را دید؛ که پرده از عمومی بودن این راه برای هر کسی که آهنگ طی طریق در مسیر معنا نموده، بر می‌دارد.

می‌توان برای تلاش سالکانه اصحاب عاشورا، ویژگی‌هایی برشمرد. ویژگی‌های «عرفان عاشورایی» که آن را بر سایر عرفان‌های رقیب ممتاز کرده و شایسته بهره‌مندی ـ به ویژه از جانب اساتید محترم معارف و دانشجویان تشنه معنویت ـ نموده، عبارتند از:

عمومی و همگانی بودن

سلوک در واقعه عاشورا و پیوستن به مسیر عبودیت و صراط اقوم، عمومی است. هرکس می‌تواند در این کارزار عشق و عقل و دنیا و ابدیت، مسابقه دهد؛ از قمربنی‌هاشم(ع) و برادرانش ـ که در جواب امان‌نامه عبیدالله بن‌زیاد، پاسخ دادند: «امان خدا بهتر از امان پسر مرجانه است»[2] ـ تا حضرت علی اکبر(ع) جوان 27 ساله بنی‌هاشم ـ که با جمله «یا ابتاه هذا جدی رسول‌الله قد سقانی بکاسه الاوفی شربة لا اظمأ بعدها ابدا»[3] وصال خود به محبوب را گزارش می‌کند ـ و تا دلیر مرد قبیله همدان که در روز عاشورا سود واقعی را در یاری حسین(ع) و سر نهادن به آستان پدر بندگان خدا (اباعبدالله(ع)) می‌داند. او در چنین گیر و داری است که می‌گوید امروز روزی است که باید با تمام توان برای رسیدن به اجر پروردگار تلاش کرد چون امروز روز پایان کار است و پس از آن کار و تلاشی نیست و فقط باید حساب پس داد.[4]عابس در میدان حب ولی خدا و دنیای دون، خدا را برگزید و در سنگباران و حمله دسته‌جمعی دشمنان، کلاه خود را کنار گذاشت و سپس حمله کرد و به حق پیوست. به قول عمان سامانی در گنجینه الاسرار:

در سر عاشق هوای دیگر است

خاطر مردم به جای دیگر است

نیست جز او در رگ و در پوستم

بی خبر از دشمن و از دوستم

از این بزرگان گذشته، شخصیتی مثل غلام ترکی ـ قاری و غلام امام حسین(ع) ـ می‌بینیم که در هنگام شهادت، حضرت(ع) بربالینش حاضر شد و گونه خود را بر گونه او نهاد و چون حضرت را دید لبخند رضایت برلبانش نشست و جان سپرد:

یکجا رخ غلام و پسر بوسه داد و رفت

در دین ما سیه نکند فرق با سپید

«جُوُن» غلام ابوذر نیز در عداد کسانی است که هر چند حضرت(ع) او را آزاد نمود و به او اجازه داد ترک خطر کند ولی به دست و پای مولایش افتاد و به میدان عشق، دل سپرد، آنگاه حضرت بر بالینش آمد و در حقش دعا کرد: «اللهم بیّض وجهه و طیب ریحه و احشره مع الابرار و عرف بینه و بین آل محمد.» آری چنین اکسیری به اراده معشوق، هر که را هر چند مس ناقابل باشد مبدل به طلای ناب می‌کند؛ آنچنان که در مورد جون نیز گفته‌اند: هرکس از کنار قتلگاه عبور می‌کرد بویی خوشتر از بوی مشک و عنبر از بدن این غلام به مشامش می‌رسید.[5]

اما سخن دیگر در عمومیت چنین سلوکی در عاشورا غیر از جایگاه معرفتی و ویژگی‌های قومیتی، سن و سال افرادی است که در عاشورا، سائر کوی محبوب شده‌اند. این چنین حرکتی پیر و جوان و کودک نمی‌شناسد؛ چه نوزادی چون علی اصغر که یک‌ شبه ره صد ساله را به عشق پدر پیمود و چه نوجوانی چون قاسم و چه جوانی چون علی اکبر(ع) و چه میان‌سالی چون حضرت قمر بنی‌هاشم(ع) و چه پیرمردانی چون حبیب ‌بن مظاهر و أنَس کاهلی که از اصحاب و در رکاب رسول‌الله(ص) در بدر و حنین بود. أنَس که به خاطر کهنسالی ابروانش بر دیدگان افتاده بود مجبور شد با پارچه‌ای آنها را ببندد و چون حضرت سیدالشهداء(ع) چنین صحنه‌ای را از او دید گریست و فرمود: «شکر الله لک یا شیخ»؛ خداوند به تو جزای خیر عنایت کند و سعی تو را مشکور گرداند[6].

دسترسی و امکان حصول

گاه کسی که از مقامات عارفین و جایگاه اولیای دین وقوف می‌یابد این نکته در دلش خطور می‌کند که مگر می‌توان به چنین سیر و سلوک و وصالی دست یافت. صحنه‌های عاشورا و آنچه به واقع در نبرد عشق و عقل و دنیا و ابدیت اتفاق افتاده حاکی از شدنی بودن چنین راهی است. هر چند در چنین میدان، ابتلایی است که سره از ناسره مشخص شده و هرکس هوای حرکت به مقصود دارد در چنین میدان بلاخیز می‌ماند. عاشورا به انسان امروز می‌فهماند آنکه هوای کوی حق می‌کند می‌تواند در این میدان قدم بگذارد و شور آفرینی نماید، به‌شرط آنکه بداند باید برای چنین راهی هزینه نمود؛ چه از جان، چه نان و ناموس و چه از آبرو. لذا آنان‌که عافیت‌طلبند و آسایش و تنها جایگاه دنیایی برایشان بزرگ و آرامش آفرین است، نمی‌توانند در چنین میدانی قدم گزارند و مقبول درگاه عشق واقع شوند؛ به قول نیّر تبریزی:

گفت‌ای گروه هر که ندارد هوای ما

سر گیرد و برون رود از کربلای ما

ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر

نتوان نهاد پای به خلوت سرای ما

شعاری نبودن؛ عملی و عینی بودن

گاهی سخن گفتن از سیر معنوی و عرفان و شورمندی، ساده است. زیبا سخن گفتن و داد عشق سر دادن مطلبی است و خطر کردن و جان شیرین به میان آوردن سخنی دیگر. امروزه آنچه بعضاً دامن جوانان ما را گرفته و آنان را شیفتة خود ساخته کلمات و جملاتی است که گاه صوفی‌مسلکان و گاه منادیان عرفان‌های نوپدید برجان تشنه آنان می‌ریزند و با چنین سخنان فریبایی، آنها عقل و دل از کف داده و مشتاق خیالات می‌شوند.

در سلوک عرفان عاشورا، هرچند حماسه و جهاد حرف اول را می‌زند ولی بذل مال و جان و فرزند و مقام و اعتبار و همه و همه در آن نمود دارد و این‌ها همه و همه در گذشتن از خویش و یافتن «او» معنا می‌یابد. بنابراین تا کسی عملاً در میدان عشق هزینه نکند نمی‌تواند معنایی از سلوک را دریابد. عارفان واقعی چنان در معشوق ذوب می‌شوند که به سهولت از همه چیزشان دست شسته در او فنا می‌یابند. به قول نیر تبریزی:

مگر قدم به ره عشق هشتن آسان است

سر سران جهان ریگ این بیابان است

تمتعی که بود تشنه را زآب فرات

مرا زحنجر قاتل هزار چندان است[7]

چگونه می‌توان داعیه‌دار سلوک معنوی بود و هنوز در قیل و قال علم رسمی ـ و نه علمی که ورثة انبیاست ـ دل‌خوش داشت؛ و هنوز درگیر و دار مقام و پست و جایگاه و ترفیع و… به زندگی دل‌خوش داشت؟!

می‌توان چنین سرسپردگی عاشورایی را محصول عرفان ناب و شهود صادق سالک دانست؛ چه آنکه امام صادق(ع) به پرسشی که ابن عماره به نقل از پدرش، که چرا اصحاب امام حسین(ع) اینگونه خود را به کام مرگ می‌کشاندند؟ نیکو پاسخ داده‌اند که: «چون پرده از دیدگان آنها کنار رفته بود و آنها منزل‌های خود را در بهشت دیده بودند… اینچنین سبقت می‌گرفتند و اقدام می‌کردند.»[8]

تکلیف‌مداری و شریعت‌محوری

مگر می‌شود کسی آهنگ حق کند اما از وظیفه و تکلیفش در قبال خدای عالم و بندگان او غافل باشد؟! عرصه عاشورا، عرفان را به اصلاح و تلاش در بهبود وضع موجود و هدایت آن جهت به ساحل رساندن غریقان روزگار، واداشته است. باید پرسید: چه شده که عرصه عرفان به انزوای عاشقانة صرف و سکوتی مرگبار شبیه شده که عارف فقط باید گلیم خویش از آب برگیرد و بی‌تفاوت به آنچه در اجتماع می‌گذرد بنشیند و تماشاگر باشد؟! عرفان در عاشورا جلوه‌ای وظیفه‌مندانه و عمل‌گرا بر اساس تکلیف، دارد. شاید این اشکال بر دل و فکر کسی رخنه کند که امام(ع) بر اساس شرایط موجود چنین سلوکی را بر می‌گزیند و این مخصوص به زمان ایشان است؛ در پاسخ باید گفت: محور سکوت و حرکت و حماسة ائمه(ع) را باید «تکلیف» دانست؛ تکلیفی که امامی را به صلح می‌کشاند و دیگری را به تعلیم و علم آموزی و آن دیگری را به تعلیم ادعیه و مناجات با خدا، و حسین(ع) را به مسلخ عشق و قربانی در پیشگاه اله. تکلیف‌مداری است که عارف را عارف می‌کند. اینچنین تکلیفی سنگ بنای سلوک امام(ع) در ابتدای حرکتش است؛ آنجا که فرمود: «خرجت لاصلاح امة جدی»، و در بیانی امر به معروف و نهی ازمنکر را وظیفه خود می‌داند چرا که در جامعه، به معروف عمل نمی‌شود و از منکر پرهیز نمی‌گردد. در چنین شرایطی است که اگر امام پیروز شود به تکلیفش عمل نموده و اگر به مسلخ شهادت هم رود، باز مرگ او برای آگاهی‌بخشی و افشاگری است: «لیرغب االمومن فی لقاء ربه، فانی لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما».[9]

شریعت‌محوری نیز از جمله پیام‌های عرفان عاشورایی است. اینکه گاه برخی شعار رسیدن به حقیقت و بی‌نیازی از شریعت را سر می‌دهند، برای آن است که نتوانسته‌اند معنای سلوک راستین را دریابند. مگر می‌شود کسی ادعای سلوک برای لقای پروردگار کند ولی به باید و نباید‌های خدا توجه نکند؟! از این‌رو شاید بتوان زیباترین تابلوی عاشورا را «نماز ظهر عاشورا» دانست که حتی در آن شرایط سخت نیز از اصحاب رفع تکلیف شریعت نشد و امام(ع) با برپایی آن پایبندی و تقید به شریعت را برای سالکان راستین ترسیم نمود. و به آنکه نماز را در ظهر عاشورا یادآور شد فرمودند: «نماز را به یادمان آوردی خدا تو را از نمازگزارانی قرار دهد که به یاد او هستند. آری اکنون اول وقت نماز است از دشمنان بخواهید که دست از جنگ بشویند تا نمازمان را بخوانیم».[10]

این نماز به تعبیر بزرگان سه خصوصیت داشت: جماعت، اول وقت، و علنی بودن؛[11] که نشان می‌دهد عمل به تکالیف الهی در هیچ شرایطی از انسان ساقط نمی‌شود و عارف در سیرش چاره‌ای ندارد جز اینکه با نردبان شریعت بالا رود.

جلوه اختیار و انتخاب آگاهانه

قیام عاشورا جلوه‌گاه نبرد درون و بیرون است. امام و یارانش کاملا آگاهانه و با انتخاب و اختیار کامل، در این وادیِ بلا گام نهادند. برای همین چنین شورمندانه و با حرارت و حُریّت تمام در میدان درخشیدند؛ نه آنکه با انزوا و تسلیم در برابر شرایط خود را محکوم و مجبور به شکست و تسلیم بدانند. و البته چاشنی عشق و محبت الهی است که چنین ظرفیتی را برای امام(ع) و یارانش ایجاد می‌کند تا با اختیار و انتخاب از همه چیز بگذرند و اسیر الکربات گردند و هر اندوه و مصیبتی را تحمل کنند.[12]در اصل، حادثة عاشورا ثمره و محصول عشق الهی‌ای بود که امام(ع) و یارانش در دل پرورانده بودند؛ که این از مناجات‌ها و نوع گفتارشان در شب و روز عاشورا نمودار است. امام(ع) در شب عاشورا بیعت را از همگان بر می‌دارد تا آنها در میدان حق و باطل و مرگ عزتمندانه و حیات ذلیلانه بتوانند انتخاب کنند. امام(ع) تا آنجا به آزادی یارانش اهتمام داشت که حتی نمی‌خواست کسی از آنها در قید قرضی یا گرفتار وامی، گرچه اندک و ناچیز، باشند.[13] حضرت اینگونه خواست یارانش از هر جهت آزاد باشند و با اختیار کامل گام بردارند.[14]

برای نمونه: امام(ع) زمانی که شنید پسر یکی از انصارش به نام محمدبن بشیر خضرمی، در مرز ری اسیر شده، بیعتش را از او برداشت و از او خواست برای آزادی پسرش اقدام کند و به او فرمود: «رحمک الله انت فی حل من بیعتی، فاعمل فی فکاک ابنک»[15].

پی‌نوشت‌ها:

[1]. ابن سینا، اشارات، نمط نهم. [2] . مقتل خوارزمی، ج1، ص246[2]. [3] . بحارالانوار، ج 2، ص31.

6. فان هذا یوم ینبغی لنا ان لطلب فیه الأجر بکل ما نقدر علیه فانه لاعمل بعد الیوم و انما هو الحساب.

[5] . بحارالانوار، ج 45، ص 23.

.[6] مقتل مقرم، ص253.

.[7] نیر تبریزی، آتشکده، ص125.

[8] . علل الشرایع، ج1، ص268، باب 163. [9]. سید بن طاووس، الملهوف، ص138. [10]. بحارالانوار، ج 45، ص21. [11]. جوادی آملی، حماسه و عرفان، ص245. [12]. همان، ص239. [13]. ابن سعد در این باره در الطبقات الکبیر روایتی نقل می‌کند که یکی از یاران امام(ع) خدمت ایشان رسید وگفت: در ذمه من قرضی است. امام(ع) با شنیدن این سخن به همگان فرمود: «لایقاتل معی من علیه دین» ؛هرکه را قرضی است همراه من نجنگد». [14]. صحتی سردرودی،عاشورا پژوهی، ص360. [15]. ابن سعد، ترجمه الامام حسین ومقتله، ص71.

نام نویسنده:

محمد جواد فلاح (عضو هیئت علمی دانشگاه معارف اسلامی)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد