خانه » همه » مذهبی » پاسخگویی دین به تمام نیازهای انسان؟

پاسخگویی دین به تمام نیازهای انسان؟

اگر به رسالت و انتظار دین توجه شود، روشن خواهد شد که پاسخگویی دین به نیازهای انسان در همه زمان ها و مکان ها به معنای پاسخگویی به همه نیازهای انسان در مسیر تربیت و سعادت و ارایه برنامه کامل سعادت مادی و معنوی اوست و این ارتباطی با مسائل شیمی و ریاضی و فیزیک ندارد و درک این موارد و علوم توسط عقل و رشد فکری انسان صورت می گیرد که هدیه الهی به بشر است. آیا انتظار از دین بوده است که مسائل مربوط به شیمی و ریاضی را حل نماید یا مسیر سعادت و برنامه الهی برای هدایت و سعادتمندی دنیوی و اخروی انسان را ترسیم نماید؟
خداوند متعال در مودر قرآن کریم می فرماید:«وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمینَ؛ و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است»(سوره نحل، آیه 89) از این تعبیر با توجه به وسعت مفهوم «لِکُلِّ شَیْ ء» به خوبى مى توان استدلال کرد که در قرآن، بیان همه چیز هست، ولى با توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیت و انسانسازى است که براى تکامل فرد و جامعه در همه جنبه هاى معنوى و مادى نازل شده است روشن مى شود که منظور از همه چیز، تمام امورى است که براى پیمودن این راه لازم است، نه اینکه قرآن یک دائرة المعارف بزرگ است که تمام جزئیات علوم ریاضى و جغرافیایى و شیمى و فیزیک و گیاه شناسى و مانند آن در آن آمده است، هر چند قرآن یک دعوت کلى به کسب همه علوم و دانشها کرده که تمام دانشهاى یاد شده و غیر آن در این دعوت کلى جمع است، به علاوه گاهگاهى به تناسب بحثهاى توحیدى و تربیتى، پرده از روى قسمتهاى حساسى از علوم و دانشها برداشته است، ولى با این حال آنچه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلى و نهایى قرآن را تشکیل می دهد، همان مساله انسانسازى است، و در این زمینه چیزى را فروگذار نکرده است.(تفسیر نمونه، ج11، ص362-361)
در ادامه مناسب است توضیحی در مورد اسلامی کردن علوم داده شود تا معنای آن به درستی روشن گردد.
معنای اسلامی کردن علوم این نیست که به دنبال ایجاد فیزیک و یا شیمی اسلامی هستیم. فیزیک، اسلامی و غیر اسلامی ندارد. کیهان شناسی باید از طریق خاص شناخته شود. در این مورد شناخت مسلمان و غیر مسلمان یکسان است. این قانون که سه زاویه مثلث، مساوی با دو قائمه است، تبعیض پذیر نیست. قانون جاذبه نیوتن (که می‌گوید: نیروی جاذبه بین دو جسم ارتباط مستقیم با جرم آن دو دارد، یعنی هر چه جرم آنها بیشتر باشد نیروی جاذبه بین آن دو بیشتر است این قانون هم چنین می‌گوید که نیروی جاذبه میان دو جسم ارتباط وارون با فاصله دو جسم به توان دو دارد)، قانون عمومی است و همه باید به نحوی که علم گفته بپذیرند مگر آن که خلاف آن ظاهر شود. بنابراین درباره این علوم بحث اسلامی و غیر اسلامی خارج از موضوع بحث است.
اما علوم اعتباری که می‌توان آن را از دو منظر مطالعه کرد؛ گاهی از نظر الهی و گاهی از منظر مادی گرایی. این بخش از دانش‌ها می‌تواند رنگ دینی داشته باشد زیرا موضوع این علوم انسان است و دیدگاه الهی و مادی درباره آن کاملاً متفاوت است.
توضیح این که موضوع علوم انسانی خود انسان است و انسان از دو منظر محکوم به یک رشته قوانین و احکام است. از آنجا که توصیف انسان از دو منظر کاملاً متفاوت است، طبعاً اندیشه‌های الهی درباره او با دگراندیشان نیز متفاوت خواهد بود. انسان از نظر الهی وابسته به عالم بالا است و موجود گسسته از عالم دیگر نیست و از نظر غایت و غرض نیز برای هدفی آفریده شده است.
ولی موضوع در تفکر مادی به گونه‌ای دیگر است. او انسان را بریده از عالم بالا می‌داند و عملاً او را مخلوق قوانین طبیعی لحاظ می‌کند (هر چند ممکن است برخی اعتقاداً به گونه‌ای دیگر باشند) و هیچ نوع غرضی و غایتی برای آفرینش قائل نیستند. ما فعلاً کار با صحت و سقم یکی از دو منظر نداریم ولی مسلماً علوم انسانی که بر پایه نظر اول تنظیم می‌گردد، قطعاً باید با آن اندیشه‌هایی که طبق منظر دوم تألیف می‌شود، تفاوت پیداکند.
به عبارتی دیگر ما نمی‌خواهیم علمی را دینی کنیم، علم، علم است ولی اگر موضوع از منظر الهی مورد بررسی قرار گرفت، طبعاً آثار و عوارض آن رنگ دینی به خود می‌گیرد و لذا مدیریت، اقتصاد و علوم اجتماعی که مبنی بر این چنین انسانی است بالطبع دینی خواهد شد. در حالی که در مکتب دیگر همین موضوعات حالتی دیگر پیدا می‌کند.
برای روشن شدن موضوع یادآور می‌شویم پایه‌گذاران علوم انسانی در غرب غالباً انسان‌های مادی گرا بودند و بر همین اساس، علوم را پایه‌گذاری کرده‌اند و اینک چند گواه روشن:
اگوست کنت (۱۷۹۸ـ۱۸۵۷) فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی که معمولاً او را بنیان‌گذار جامعه‌شناسی می‌دانند، تحت تأثیر یک‌بعدی ابزار شناخت قرار گرفته و جز به تجربه به ابزار دیگری معتقد نیست و لذا می‌گوید: شناخت جهان تنها به روش علمی (البته از نظر او مشاهده و آزمایش) امکان پذیر است و از این جهت هر نوع موجودی که دور از این روش باشد شناخت آن امکان پذیر نیست.
در واقع او می‌خواهد بگوید ادیان الهی و آنچه در این ادیان است جنبه علمی ندارند و قابل شناخت نیستند. در نتیجه از دایره شناخت بشر خارج هستند. در حالی که اگوست کنت از یک اصل فلسفی غفلت کرده که تجربه حق اثبات دارد و حق نفی ندارد، ندیدن روح زیر چاقوی جراح دلیل بر نبودن آن نیست. هر نوع علوم انسانی که از این منظر تدوین شود مسلماً آثار خاصی دارد که در جامعه دینی قابل پذیرش نخواهد بود. او کسی است که دوران تفکر انسان را به سه دوره تقسیم می‌کنند: ۱. ربانی۲. فلسفی ۳. تجربی.
او همچنین یادآور می‌شود که زمان دو دوران اوّلی (ربانی و فلسفی) سپری شده و فقط باید به تجربه تأکید نمود. مسلماً با این طرز تفکر مدیریت و اقتصاد و علوم اجتماعی و حتی اخلاق با آنچه جامعه دینی اعتقاد دارد مختلف است.
بنابراین عزیزانی که همّ دینی دارند و خود را در مقابل، خدای متعال مسئول می‌دانند، علاقمندند که این علوم را با ملاک‌های خود آن علم نه از منظر تنگ تجربه، بازسازی کنند تا در دانشگاه‌ها ملاک عمل قرار گیرد.
امّا همه ما می‌دانیم که هیچ جامعه‌ای از اقتصاد و یا علم اقتصاد بی نیاز نیست. امّا دیدگاه اسلام در مورد اقتصاد با دیدگاه غربیان تفاوت فاحشی دارد. در آیین اسلام اقتصاد وسیله است نه هدف و به اصطلاح «ما ینظر به» است و نه «ما‌ینظر‌فیه». لذا گردآوری ثروت در اقتصاد اسلامی باید از طریق مشروع باشد. درآمدهایی که از طریق ربا، احتکار، و خدای ناکرده از طریق اعمال نامشروع به دست می‌آیند فاقد ارزش هستند. در حالی که در اقتصاد غربی محدودیت بسیار کم و فقط اموال مسروقه و حداکثر درآمد از طریق مواد مخدر ممنوع است.
اکنون سؤال می‌شود که در دانشگاه‌های ما کدام اقتصاد باید تدریس شود؟ پاسخ روشن است که روش دوم با اصول ما سازگار نیست. مقصود مدافعان علوم انسانی اسلامی چنین پالایشی است نه ایجاد علم جدید. علم عوض نمی‌شود، امّا دگرگونی در آن امکان پذیر است. امروز رباخواری در غرب یک درآمد رسمی است و بانک‌های بزرگ از این راه درآمدهای هنگفتی به جیب می‌زنند و عملاً منطق جاهلیت را زمزمه می‌کنند: (إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا)، در حالی که در اقتصاد اسلامی (وَأَحَلَّ اللهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا) است.
مسلماً علم اقتصاد در کشورهای سوسیالیستی با آنچه در کشورهای سرمایه داری است تفاوت روشن دارد. هر کشوری طبق اصول خود این علم را تعدیل می‌کند. اگر کشور اسلامی دست به این کار زد نباید گفت این علم غربی است و باید به همان متد تدریس شود.
از این بیان همچنین روشن می‌شود که مدیریت‌ها در هر کشوری تابع قانون و اصول اساسی خودش می‌باشد. اسلام که در مسائل مدیریت بهترین اصول را داراست نمی‌توان آنها را نادیده گرفت و مدیریت غربی را بدون پالایش در محافل دانشگاهی عیناً تدریس نمود.
همچنین هیچ ملتی نمی‌تواند بدون اصول اخلاقی زندگی کند و همه ما نیک می‌دانیم که بین اخلاق در حوزه اسلام با اخلاق در برخی از مکاتب غربی تفاوت آشکار است.
بالأخره باید یکی از این سه ضلع را انتخاب کرد: ‌۱. دانشگاه‌های ما قید تدریس این علوم انسانی با مبانی مادی گری را بزنند و اصولاً از چرخه تدریس حذف شوند.‌ ۲. دانشگاه‌های ما این علوم را به نحو غربی بدون نظریه پردازی اسلامی و نقد و انتقادی بر آن تدریس کنند. ‌۳. دانشگاه‌های ما این علوم را همراه با نظریه پردازی‌های اسلامی تدریس کنند و به اصطلاح به تحریر این علوم بپردازند.
جان کلام آن که معنای علوم انسانی اسلامی آن است که ۱. موضوع این علوم انسانی که انسان است، بر خلاف نظریات دانشمندان غربی بریده از مبداء و غایت الهی نباشد. ۲. با روش صرفاً تجربی، به انکار و بحث و بررسی در حوزه الهیات و مابعدالطبیعه نپردازیم که از توان روش تجربی خارج است، ۳. اهداف و غایت انسان را کمال و فضایل الهی و اخلاقی و حیات جاودانه بدانیم نه صرفاً لذت طلبی و سودطلبی در این دنیای مادی.طبعاً وقتی دیدگاه ما نسبت به آفرینش انسان و غایت و هدف از خلقت او عوض شود، نظریات این حوزه نیز دگرگون خواهد شد و این است معنای علوم انسانی اسلامی.
(www.buali.ir/fa/article/275)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد