خانه » همه » مذهبی » پروردگار عالم آخرین مهره خود را نمی‌سوزاند

پروردگار عالم آخرین مهره خود را نمی‌سوزاند


پروردگار عالم آخرین مهره خود را نمی‌سوزاند

۱۳۹۲/۰۹/۱۸


۳۹ بازدید

آیت الله قرهی:

پروردگار عالم آخرین مهره خود را نمی‌سوزاند

آیت الله روح الله قرهی، استاد درس اخلاق حوزه علمیه تهران، مهدویت را آغاز ظهور و تفکّر مهدوی را زمینه‌ساز ظهور دانست و از پرداختن مقطعی به موضوع مهدوی انتقاد کرد.

به گزارش آینده روشن، آیت الله قرهی، استاد درس اخلاق حوزه علمیه تهران با بیان اینکه مهدویت آغاز ظهور و تفکّر مهدوی زمینه‌ساز ظهور است، گفت : این موضوع متاسفانه هنوز جا نیفتاده و تنها در زمان میلاد وجود مقدّس آقا(عج)‌ یا دیگر مناسبت­ها مطالب و مقالاتی در کنگره‌ها داده می‌شود و این مطلب به عنوان کار روزمرّه انسانی قرار نگرفته است.

آیت الله قرهی:

پروردگار عالم آخرین مهره خود را نمی‌سوزاند

آیت الله روح الله قرهی، استاد درس اخلاق حوزه علمیه تهران، مهدویت را آغاز ظهور و تفکّر مهدوی را زمینه‌ساز ظهور دانست و از پرداختن مقطعی به موضوع مهدوی انتقاد کرد.

به گزارش آینده روشن، آیت الله قرهی، استاد درس اخلاق حوزه علمیه تهران با بیان اینکه مهدویت آغاز ظهور و تفکّر مهدوی زمینه‌ساز ظهور است، گفت : این موضوع متاسفانه هنوز جا نیفتاده و تنها در زمان میلاد وجود مقدّس آقا(عج)‌ یا دیگر مناسبت­ها مطالب و مقالاتی در کنگره‌ها داده می‌شود و این مطلب به عنوان کار روزمرّه انسانی قرار نگرفته است.

مشروح سخنان آیت الله قرهی در درس اخلاق به شرح ذیل می باشد.

موضوع : عقل

بستر ظهور

خدا را شاکر هستیم که عنایت فرمود مجدّد بر سر این بحث بسیار عالی و حیاتی بنشینیم. گرچه مع‌الأسف هنوز ما محبّین اهمیّت این بحث را درک نکرده­ایم و بحث مهدویت با این نوع نگرشی که عرض می‌کنیم، هنوز تبیین نشده است.

البته بحث مهدویت خیلی بیان شده امّا فقط به عنوان یک مقاله علمی و یا یک مسئله‌ای کنار مسائل دیگر. یعنی مثل مسئله اخلاق، مسائل اجتماعی و مسائل اعتقادی در این مورد هم یک بحثی شده است امّا هنوز باور به اینکه مهدویت آغاز ظهور است و تفکّر مهدوی زمینه‌ساز ظهور است، جا نیفتاده است. تنها در زمان میلاد وجود مقدّس آقا(‌صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)‌ یا دیگر مناسبت­ها مطالب و مقالاتی در کنگره‌ها داده می‌شود امّا هنوز این مطلب به عنوان کار روزمرّه انسانی قرار نگرفته است.

ما اصلاً این بحث هفتگی را قبول نداریم منتها فعلاً ناچاریم و الّا این بحث، بحث روزمرّه است، آن هم در عالم غیبت. بستر ظهور، فکر مهدوی است و طبیعی است وقتی این را متوجّه شدیم، دیگر ضرورت ایجاب می‌کند که دائم به این بحث بپردازیم.

بستگی دارد که ما با مطالب چگونه روبرو شویم مثلاً فقه ابواب مختلفی دارد: باب عقود، ایقاعات، طهارت، صلاه، صوم و … که ما هر کدام از آن­ها را به عنوان یک بابی که بالاخره نیاز است و با آن­ها برخورد می‌کنیم، بررسی می­کنیم امّا این­طور نیست که بگوییم همه آن‌ها نیاز روزمرّه بشر هستند.

مثلاً مسائلی چون طهارت و صلاه دائمی است و معمولاً همه به آن­ها می‌پردازند امّا احکام حج فقط برای حاجیان است و برای همه نیاز نیست یا قضا و دیات تنها برای یک عدّه خاصی است.

متأسّفانه در باب مهدویت هم این‌طور شده که فقط به عنوان یکی از مقولات به آن می­پردازند و ما هنوز به اینکه چقدر ضرورت دارد، به چه سبکی باید به آن وارد شد، باید روزمرّه‌ای باشد و … نرسیده­ایم و تا به این حقیقت نرسیم که مهدویت یکی از مطالبی است که روزمرّه با آن در ارتباط هستیم، ظهور نخواهد بود.

کدام حکم فقهی است که بخواهیم هر روز با آن برخورد کنیم؟ با صلاه که فقط در روز، پنج مرتبه برخورد داریم، شکیّات را هم باید بدانیم چون انسان مسائلی را که مبتلا به او است واجب است یاد بگیرد، نه لازم، یعنی نه تنها لازم است بداند بلکه واجب است.

من این را بلند و رسا می‌گویم، در مباحث مختلف هم عرض کرده­ام، در جزوات هم این را بیان کنید، داد بزنید و این را عالم‌گیر کنید که «تا فکر مهدوی به وجود نیاید، از ظهور خبری نخواهد بود». من قاطعانه بیان می‌کنم که تا فکر مهدوی به وجود نیاید از ظهور خبری نیست. حتّی اگر نذر کنید و روزانه هزار بار هم بگویید: «الّلهمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج» تا فکر مهدوی را درست نکنید، هیچ اثری نخواهد داشت.

لذا باید فکر مهدوی حاکم باشد تا آخرین حجّت الهی که خلّص انبیاء و اولیاء و معصومین(علیهم

” اگر ما منتظریم و دائم می‌گوییم: «یابن الحسن عَجِّل عَلی ظُهُورِکَ»، باید بدانیم آقا زمانی می‌آید که فکر مهدوی در جامعه حاکم باشد “

صلوات المصلّین) است، بیاید. به تعبیر عامیانه پروردگار عالم آخرین مهره خود را نمی‌سوزاند. بنا نیست این آخرین حجّت بیاید و مردم متوجّه نشوند که چه کسی آمده است، مردم باید استقبال کنند، مردم باید بخواهند، مردم باید منتظر باشند. چه زمانی منتظر می‌شوند؟ موقعی که فکر مهدوی حاکم باشد و بفهمند که نیاز به آقا هست.

ما مع‌الأسف هنوز نفهمیده­ایم که فکر مهدوی باید حاکم باشد و مهدویت اسّ و اساس است، لذا آقا هم نمی‌آید. ما که این­گونه بیان می­کنیم، نه اینکه بگوییم وکیل مدافع آقا هستیم، به ما چه ربطی دارد؟! خداست و خود آقا. امّا ما آن مطلبی را که در روایات داریم و بزرگان می‌گویند، بیان می­کنیم و الّا خاک پای شاگردانِ شاگردان و سربازانِ سربازان آقا هم نیستیم.

لذا سعی کنیم هر روز این مطالب را مرور کنیم و این­ها را گسترش دهیم، سینه به سینه بگوییم و هر جا رسیدیم بیان کنیم. ما باید مبلّغ این جمله باشیم که در آن صورت ثواب آن را هم می‌بریم.

اگر ما منتظریم و دائم می‌گوییم: «یابن الحسن عَجِّل عَلی ظُهُورِکَ»، باید بدانیم آقا زمانی می‌آید که فکر مهدوی در جامعه حاکم باشد امّا مع‌الأسف این باور هنوز به وجود نیامده است. آن‌قدر باید تشنگی باشد که این بحث روزانه باشد و خسته نشویم و نگوییم اگر امروز نرفتیم، فردا می‌رویم. ما باید بدانیم که این بحث واجب است همان­طور که نفس کشیدن و آب و غذا خوردن را بر خود فرض و واجب می‌دانیم. تا به اینجا نرسیم نتیجه‌ای ندارد.

معنای لغوی عقل

بحث ما راجع به عقل بود برای اینکه یک عدّه در باب تفکّر مهدوی قائل به این هستند که با روایات نمی‌توان کار کرد، چون آیات و روایات متعلّق به ماست، به تعبیر عامیانه هیچ کس در عالم نمی‌گوید ماست من ترش است و هر کس خود را بر حق می‌داند.

می­گویند: اگر راست می‌گویید مهدویت را از لحاظ عقلانی ثابت کنید. لاجرم ما بحث عقل را شروع کردیم و می‌خواهیم بررسی کنیم که آیا حقیقتاً می­توان از راه عقل وجود مقدّس آقا را اثبات کرد؟

در این زمینه مطالبی را عرض کردیم. اگر خدای متعال عنایت بفرماید در این جلسه با زبان ساده‌تری آن­ها را می­شکافیم.

هر چیزی یک معنای لغوی دارد و یک معنای اصطلاحی، عقل در لغت چیست؟ عرب عقل را به معنای حبس و ضبط و همچنین منع و امساک می‌داند. عقل چیزی است که عامل حبس چیزی شود.

مثلاً در کتب لغت از جمله لسان‌العرب در مورد انسان بیان شده: کسی که هوای نفس خود را حبس کرده و زبان خود را از زشتی‌ها نگاه داشته است که در این صورت می‌گویند: زبان خود را عقال کرده است، یعنی نگاه داشته و حبس کرده است. پس از لحاظ لغوی عقال کرده یعنی حبس کرده، نگاه داشته و مانع از بدی شده است.

معنای دیگری که در لسان‌العرب تعیین کردند، تدبّر است. وقتی چیزی حبس می‌شود، یک دفعه بیان نمی‌شود، روی آن فکر و تأمّل می‌شود یعنی عامل تدبّر می‌شود.

عقل را به معنای حسن فهم و ادراک هم گرفته‌اند یعنی چیزی را می‌گیرد، درک می‌کند و آن‌وقت آن را تبیین می‌کند.

این هم که می‌گویند انسان، حق از باطل را به وسیله عقل تمییز می­­دهد، به این معناست که عقل می‌گیرد، محبوس می‌کند و بعد بیان می‌کند امّا غیر عقل همین‌طوری می‌گوید.

برای همین وقتی کسی حرف می‌زند، می‌گویند: اول فکر کن بعد حرف بزن، عاقلانه حرف بزن یعنی حبس کن، ادراک داشته باشد و بعد بیان کن.

عقل در لغت به معنای علمی که توسط قوّه عقل به دست می‌آید نیز بیان شده یعنی مدرکات قوّه عاقله، عقل است. کاری که قوّه نفس به واسطه عقل انجام می‌دهد، وظیفه ادراک، درک مسائل است. در بین مردم می‌گویند: کسی که خوبی‌ها

” آقایان مدّعی هستند که می‌شود وجود مقدّس آقا امام زمان(‌صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) را با عقل تشخیص داد، ما می‌گوییم: «بسم اللّه، امّا ما معنی العقل؟» عقل چیست؟ “

و بدی‌ها را تشخیص دهد، عاقل است. این‌ها همه عناوین لغوی است که بین مردم بیان می­شود.

معنای اصطلاحی عقل

عقل در اصطلاح حکما و متکلّمین معانی مختلفی دارد[۱].

۱. یک عقل را عقل غریزی می‌گویند، به این معنا که فصل ممیّز انسان و حیوان به وسیله آن است.

به ما حیوان ناطق می‌گویند، چرا؟ برای اینکه هرچه حیوان دارد، ما هم داریم. او می‌خورد، ما هم می‌خوریم؛ او می‌خوابد، ما هم می‌خوابیم؛ او راه می‌رود، ما هم راه می‌رویم؛ او تولید مثل و شهوت دارد، ما هم داریم و …، لذا ما هم حیوان هستیم و تنها موردی که ممیّز بین ما و اوست، عقل غریزی است.

عقل غریزی این است که ما به واسطه علم و آن مطالبی که کسب می‌کنیم، مطالبی را تمییز می‌دهیم امّا حیوان این‌ها را تمییز نمی‌دهد.

مثلاً وقتی ما یک مقدار بزرگ‌تر می‌شویم، حیا هم داریم، بچّه در عالم بچّگی نمی‌داند حیا چیست امّا وقتی رشد می‌کند، خودش می‌فهمد حیایی هست و لباس می‌پوشد.

بشر می‌داند که هر چیزی را نباید بخورد امّا حیوان نمی‌داند. امکان دارد انسان راحت بتواند حیوان را مسموم کند و … . او غریزی می‌خورد و انسان آرام آرام اکتسابی می‌خورد.

اصل خوردن غریزی است امّا نوع خوردن اکتسابی است که در حیوان اصل و نوع یکی است. مثلاً ما با تدبیر خودمان هر بار گوشت را یک طور درست می‌کنیم، به آن طعم می‌دهیم و ادویه می‌زنیم، این براساس اکتساب­هایی است که انسان پیدا کرده است.

می‌گویند: بشر از روز اول خام‌خوار بود[۲]، شکار می­کرد و می­خورد. بعدها متوجّه شد که وقتی دو سنگ به هم می­خورند، آتش ایجاد می­کنند، در ابتدا ترسید، بعد از گرمای آن خوشش آمد و کنار آن رفت. یک موقع هم گوشت از دست او در آتش افتاد و متوجّه بوی خوب و طعم خوش‌ آن شد و دیگر آرام آرام از خام‌خواری بیرون آمد. این­ها سیر حرکت بشراست که اکتسابی است.

می‌گویند آن چیزی که عامل اکتساب و تمییز است، همین عقل غریزی است[۳].

۲. عقل نظری چیست؟ این عقل در مقابل عقل عملی است یعنی قوّه‌ای از قوای ادراکی بشر که متعلّق به نفس است و حقایقی را که مربوط به افعال آدمی نیستند، درک می‌کند و متوجّه می‌شود.

مراتب عقل نظری

مراتب چهارگانه­ای برای عقل نظری بیان شده که ابن‌سینا و دیگران هم آن­ها را تبیین کرده­اند.

به این چهار مراتب عنوان فلسفی دادند. یک عدّه از جمله کانت – با اینکه خود او فیلسوف است – می‌گویند: این عنوان فلسفی را فلاسفه داده‌اند ولی این حقیقتی است که خود بشر درک کرده است. کانت می‌گوید: حقیقت چهارگانه عقل آن است که بشر خودبه­خود این‌ها را می‌دانسته ولی فلاسفه به آن نظم داده‌اند.

آن چهار مرتبه عقل نظری چیست؟ ۱- عقل هیولایی ۲- عقل بالملکه ۳- عقل بالفعل ۴- عقل مستفاد.

عقل هیولایی

۱. عقل هیولایی، استعداد محض از ادراک معقولات عالم است یعنی درحقیقت خالی از هر مطلبی است.

در تعریف جرجانی می‌گویند عقل هیولایی از هر چیزی خالی است، حتّی از صورت‌های کلی خالی است و فقط می‌داند در عالم خوبی و بدی وجود دارد. این عقل مترادف با عقل بالقوه است یعنی فی‌ذاته می‌داند یک چیزی خوب است و یک چیزی بد و این را بالقوه درک می‌کند.

همان­طور که ما عرض کردیم این عقل، عقل نظری است امّا به تعبیر دیگری هم می‌گویند عقل غریزی است. البته با عقل غریزی بیشتر مرتبط است چون عقل نظری چیز دیگری است که آن را توضیح می‌دهم.

پس عقل غریزی یا هیولایی یا بالقوه خالی از مطالب بیرون است یعنی فی‌ذاته وجود دارد. وقتی شما علم پیدا می­کنید که دو به اضافه دو چهار می‌شود، این اکتساب است، از بیرون یاد گرفتید، قبلاً ریاضی نمی‌دانستید امّا الآن ریاضی می‌دانید و آن را کسب کردید.

بشر به‌خودی‌خود و فی‌ذاته از دزدی و خلاف بدش می‌آید. بشر فی‌ذاته

” عقل نظری چیست؟ این عقل در مقابل عقل عملی است یعنی قوّه‌ای از قوای ادراکی بشر که متعلّق به نفس است و حقایقی را که مربوط به افعال آدمی نیستند، درک می‌کند و متوجّه می‌شود. “

باحیا است، البته امکان دارد شما بگویید ما کسی را دیدیم که بی‌حیاست امّا ما کلیّت قضیه را می‌گوییم و منظور ما نوع انسان است. انسان فی‌ذاته می‌ترسد، تا کوچک‌ترین چیزی جلوی پایش صدا دهد، وحشت می‌کند. لذا آن‌چه که درونی و فی‌ذاته است به معنای هیولایی نامیده شده است به این معنا که وجود انسان خالی از همه مطالب است.

گفته­اند: عقل هیولایی مثل یک تخته یا ورقه سفید می‌ماند که هیچ چیزی روی آن نوشته نشده است و هرچه که هست، خودش است.

عقل بالملکه

۲. عقل بالملکه[۴]عبارت است از علم به ضروریات و استعداد نفس برای اکتساب نظریات که توسط ضروریات به­وجود می­آید.

بعضی‌ها عقل بالملکه را بد معنا کردند – البته ما اینجا درس خارج فلسفه نداریم امّا مجبور هستیم که این‌ها را تبیین کنیم – ملّاصدرا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به آن یک مقدار حالت پیچیدگی داده است، جناب سهروردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) لطیف‌تر تبیین کرده، ابن‌سینا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) واضح‌تر بیان کرده، جرجانی آن را تمثیلی کرده و علّامه طباطبایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن را تحقیقی کرده است.

امّا آن‌چه که می‌توانیم سلیس و روان بیان کنیم که همه این مطالب را در بگیرد[۵]، این است:

در عقل هیولایی، تمییز شر و خیر فی‌ذاته است یعنی غریزی است امّا وقتی بشر رشد می‌کند، احساس نیاز به چیزهای جدید برای او معلوم می‌گردد و تا اینجا هم که بشر یک گام به جلو می‌رود و احساس می‌کند یک چیزهای جدیدی نیاز دارد که از قبل نمی‌دانسته، ذاتی است.

بعضی بیان می‌کنند: خیر، این قوّه، تمییز بین انسان و حیوان است که ما می­گوییم: این قوّه تمییز نیست، این آغاز شناخت قوّه تمییز است یعنی همان­طور که در منطق از آن به مراحل حرکت عقل تعبیر می­کنند.

آغاز حرکت این است که خود بشر متوجّه است امّا هنوز به آن قوّه تمییز نرسیده است. وقتی به آن قوّه تمییز رسید یعنی آن چیزهایی را که نیاز دارد، حتمی است و باید بداند، اکتساب می‌کند و این اکتساب نظریات توسط ضروریات به وجود می‌آید.

مثلاً ضرورت برای ما ایجاب ‌کرده است که به دنبال معماری رفتیم. اگر ضرورت ایجاب نمی‌کرد، امروز خانه‌های ضدّ زلزله ساخته نمی‌شد. ضرورت همان زلزله‌هایی بود که بشر مجبور شد به دنبال مقاوم‌سازی برود، نه فقط خانه‌سازی. یعنی ضروریات عامل اکتساب علم شد و آن ضروریاتی را که عامل برای کسب می‌شود، عقل بالملکه می‌گویند.

اینکه به خصوص در ایّام ولادت آقا می‌نویسند: جهان به انتظار عدالت و عدالت به انتظار شماست، یعنی وقتی بشر از ظلم و بدی به تنگنا می‌آید، ضرورت ایجاب می‌کند به دنبال کسی بگردد که عالم را از همه بدی­ها، زشتی‌ها و پلشتی‌ها پاک کند. این ضرورت عامل اکتساب می‌شود و این عقل بالملکه است.

منتها مهم اینجاست که این علم به ضروریات بسته به استعداد نفس است. می‌گویند: عقل بالملکه، استعداد نفس برای اکتساب نظریات توسط ضروریات است. پس چون نفس انسان استعدادهای مختلف دارد، عقل بالملکه هم در انسان‌ها متفاوت است[۶].

عقل بالفعل

۳. عقل بالفعل عبارت از این است که اکتساب نظریات در قوّه عاقله از طریق تکرار فراهم بیاید به طوری که برای این قوّه ملکه[۷] شود و بدون قبول زحمت، بلافاصله تکرار ‌شود.

مثلاً بچّه در ابتدا بلد نیست حرف بزند و کلمات را پس و پیش می­گوید، بعد با سختی یاد می‌گیرد امّا بعد از مدّتی دیگر عادی می‌شود و تند تند تکرار می‌کند یعنی بالفعل می‌شود. این توانایی در وجود او بود، به واسطه قوه ملکه اکتساب کرد و آن‌قدر تکرار کرد که بالفعل ‌شد و از این به بعد دیگر زحمت نمی‌خواهد.

این بالفعل شدن طوری است که انسان بعد از مدّتی به راحتی صور معانی را به ذهن می‌آورد.

” لذا باید فکر مهدوی حاکم باشد تا آخرین حجّت الهی که خلّص انبیاء و اولیاء و معصومین(علیهم صلوات المصلّین) است، بیاید. به تعبیر عامیانه پروردگار عالم آخرین مهره خود را نمی‌سوزاند. “

مثلاً الان دیگر کسی نیست که وقتی می‌گوییم کامپیوتر یا رایانه نداند چیست، یک زمانی نمی‌دانست و حتّی به زحمت اسم آن را می‌گفت امّا حالا آن‌قدر تکرار شده که راحت تبیین می‌شود یا مثلاً ما از اول نماز را بلد نبودیم امّا دیگر آن‌قدر راحت شده که ملکه شده است.

مثلاً در باب الفاظ بیان می­شود که اگر همین الان بگویند: «قوری»، بلافاصله تصویر آن در ذهن می‌آید. آن‌قدر تکرار شده است که ناخودآگاه تصویر آن در ذهن می‌آید. وقتی می‌گویید قوری، هیچ موقع تصویر استکان یا لیوان یا سینی یا بشقاب برای شما به وجود نمی‌آید.

صور معانی براساس تکرار بلافاصله در ذهن احضار می‌شوند امّا این صور بالفعل مشاهده نمی‌شود، بلکه این توسط قوّه عقل است که این را عقل بالفعل می‌گویند.

اکتساب نظریات در قوّه عاقله آن‌قدر تکرار می‌ شود که برای این قوّه ملکه شده و بدون زحمت و قبول اکتساب هر وقت که بخواهد این صور معانی به ذهن احضار می‌شود.

تا شما می‌گویید زینب بلافاصله می‌فهمید منظور جنس مؤنّث است و تا می‌گویید علی، می­فهمید منظور جنس مذکّر است یعنی این مطلب بلافاصله در ذهن متصوّر می‌شود و این عقل بالفعل است.

عقل مستفاد

عقل مستفاد به این معناست که نظریات نزد عقل حاضر می‌شوند و به هیچ عنوان از آن غایب نمی‌شوند.

نکته‌ای را علمای اسلام بیان می‌فرمایند – اخیراً این مطلب را علمای غیر اسلام هم بیان کرده­اند – که ما مطلبی به نام تبیان عقلانی داریم، این در صده جدید به وجود آمده است و هر‌چه هم جلو می‌رود بعضی‌ها نظریاتی را در مورد آن بیان می­کنند.

بعضاً امثال آیت‌الله مصباح یک نکاتی را در این زمینه بیان فرمودند که شباهتی به همان نکاتی دارد که ملاصدرا می‌فرماید منتها با تزی که بعضاً بعضی از فلاسفه غربی تبیین به جدید می‌کنند. البته نمی‌خواهم بگویم نظر آن‌هاست منتها به نظر می‌رسد براساس این مطلب اسلامی به این نکات حقیقی رسیدند که حالا آن را عرض می‌کنیم.

در نظر متفکّران اسلامی در ورای عقل انسانی- که ما قائل به آن هستیم – عقلی به نام عقل فعّال قرار دارد و این صورت‌های معانی را که ما الآن داریم، به یک عالم دیگری (عالم حقیقت و عالم فساد) تبیین می‌کنند. یعنی مثلاً می‌گویند برای این، یک عالم حقیقت وجود دارد و برای این، یک عالم فساد وجود دارد -گرچه عقل او را پذیرفته امّا امکان دارد برای آن عالم فساد وجود داشته باشد –

امّا این‌ها از جهت انفعال در این عالم یافت نمی‌شوند، در عالم معنا هستند، نه در عالم تصوّر. چون تصوّر این است که صورت شیء نزد عقل بیاید و بعد نسبت به آن علم حضوری پیدا کند امّا این عالم، عالم معناست یعنی خیر و شر را در عالم معنا می‌گوییم. امّا چیزی به نام خیر و شر در عقل ظاهری انسان که می‌خواهد صورت‌ها را درک کند، وجود ندارد، چرا؟

برای اینکه خیر و شر در هر جایی یک معنا دارد – همان­طور که در چند جلسه پیش عرض کردم – مثلاً اگر در جامعه ما کسی بی‌حجاب بیرون بیاید می‌گوییم: چه آدم بی‌حیایی است! امّا در غرب این‌طور نیست. هر کسی خیر و شر و بدی و خوبی را یک معنا می‌کند.

لذا به این بحث خیر و شری که ما در عالم اسلام بیان می‌کنیم، ماورای عقل می‌گویند. پس این فساد یا غیر فساد مربوط به این عالم نمی‌شود. این را اتّصال عقل انسانی به عقل فعّال می‌گویند که عقل فعّال همان عقل الهی است که إن­شاءالله آن را بیان می‌کنیم. به طوری که همه چیز را نزد خودش عقل قدسی می‌نامد و می‌گوید ما باید از دیدگاه خیر و شر به این مطالب نگاه کنیم، نه از دیدگاه عقل ظاهری.

ارسطو از این مطلب به عنوان عقل فعّال اسم برده و می‌گوید: این عقلی است که معانی یا صور کلی (معنا یا صورت) را از لواحق حسی (آن‌هایی که

” من این را بلند و رسا می‌گویم، در مباحث مختلف هم عرض کرده­ام، در جزوات هم این را بیان کنید، داد بزنید و این را عالم‌گیر کنید که «تا فکر مهدوی به وجود نیاید، از ظهور خبری نخواهد بود». من قاطعانه بیان می‌کنم که تا فکر مهدوی به وجود نیاید از ظهور خبری نیست. حتّی اگر نذر کنید و روزانه هزار بار هم بگویید: «الّلهمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج» تا فکر مهدوی را درست نکنید، هیچ اثری نخواهد داشت. “

ما حس می‌کنیم. مثلاً ما الآن این دستمال کاغذی را حس می‌کنیم و بعد هم تا دستمال کاغذی می‌گوییم، صورت آن در ذهن ما می‌آید یعنی این‌ها حسی است) دور می‌کند و به یک عقل منفعل عقلانی تبدیل می‌شود که خیر و شر در آنجا نقش می‌بندد، نه صورت ظاهری عقل و به این، عقل مستفاد می‌گویند[۸].

خلّص معنای عقل مستفاد در این جمله است: عقل مستفاد آن عقلی است که بتواند با ظواهر عقلی بشر و ماورای عقل بشر خیر و شر را تشخیص داده و راه پیشرفت را برای بشر سهل و آسان کند – از لواحق حسّی و جزئی گرفته تا آن چیزی که ماورای طبیعی است –

عدّه­ای گفته­اند: اصلاً کلّ مباحث ارسطو برای همین عقل مستفاد است، یعنی منظور از عقل مستفاد تبیین عقل ارسطویی است.

عدّه دیگری گفته­اند: ارسطو در باب عقل مستفاد صحبت کرده و خیلی از مسائل آن را هم گفته است امّا حقیقت عقل نزد او فقط عقل طبیعی است که بعدها آن عقل طبیعی را هم بیان می‌کنم.

نظر ما – با توجّه به اینکه همه مطالب کتاب ارسطو را از اول تا آخر بررسی کردیم – این است که ملاک ارسطو عقل مستفاد است.

حالا یک نفر تعریف عقل مستفاد را که گفتیم بیان کند تا بدانم متوجّه مطلب شدید یا خیر؟

(- : عقل مستفاد آن است که بتواند با ظواهر عقلی و مطالبی که در دست دارد، آن چیزهایی را که عقل ما می‌فهمد، یعنی با عقل ما سازگار است و آن چیزهایی را که ماورای عقل ما هست به ما بفهماند و راه رسیدن ما را به این‌ها آسان‌تر کند.) [۹]

یعنی تشخیص خیر و شر، منتها فراموش نکنیم مبنا همان عقل بالفعل است. یعنی باید آن عقل بالفعل را داشته باشیم تا با ظاهر عقلانی به عقل مستفاد برسیم، نه اینکه فقط ماورایی نگاه کنیم. گفتیم: با آن چیزهایی که داریم و آن چیزهایی که ماورایی است، خیر و شر را تشخیص دهیم.

(- : عقل مستفاد آن است که با مطالب ظاهری عقلانی یا مطالب ماورایی عقلانی بتواند خیر و شر را تشخیص بدهد.)

خیر، شما «یا» گفتید، در صورتی که این دو با هم هستند. وقتی «یا» می‌گویید یعنی می‌توانید هم با عقل ظاهری و هم با عقل ماورایی به این تشخیص برسید امّا این دو توأمان هستند. «یا» این دو را از هم جدا می‌کند یعنی با گفتن «یا» با هر کدام دلتان بخواهد می­توانید تشخیص دهید ولی ما گفتیم: عقل ظاهری با ماورایی، وقتی با باشد یعنی توأم یعنی حتماً باید با هم باشند.

ما این مراتب عقل را می­گوییم تا بعداً ببینیم وجود مقدّس آقا امام زمان(‌صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) را با کدامیک باید بفهمیم، با عقل بالفعل، عقل مستفاد، عقل بالملکه، عقل هیولایی و یا با عقول دیگری که تبیین می‌کنند؟ لذا در ابتدا باید همه این‌ها را تشخیص دهیم و به این دلیل است که در موضوع مهدویت به بحث عقل می­پردازیم.

آقایان مدّعی هستند که می‌شود وجود مقدّس آقا امام زمان(‌صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) را با عقل تشخیص داد، ما می‌گوییم: «بسم اللّه، امّا ما معنی العقل؟» عقل چیست؟ لذا باید بررسی کنیم هر کسی عقل را چه می‌گوید. یک یا دو نظر هم کافی نیست، چرا؟

دلیل این است: شاید در آینده کسی ‌بیاید و بگوید: شما این مطلب را با عقل بالملکه گفتید و با عقل مستفاد نمی‌توانستید جواب دهید یا با عقل بالفعل گفتید و با عقل هیولایی نمی­توانستید آن را اثبات کنید. لذا ما مجبوریم تمام این مطالب را بیان کنیم تا در نهایت بتوانیم جواب همه را بدهیم منتها الان وقت جواب نیست و به موقع عرض می‌کنم.

لذا ما باید این‌ها را بشناسیم و بدانیم که هر کدام چه می‌گویند و الّا ما با دکارت چه کار داریم؟! ما در اینجا می‌خواهیم راجع به امام زمان(‌صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) صحبت کنیم. ما حتّی با ملّا‌صدرا، شیخ اشراق، جرجانی، ملّا هادی سبزواری(اعلی اللّه مقامهم اجمعین)‌ و امثالهم کاری نداریم امّا ما ناچاریم تمام روزنه‌هایی را که تصوّر می‌شود، بشناسیم و بستری آماده کنیم که هر‌جا یک نفر ادّعایی کرد، بتوانیم با مطالبی که خودشان بیان کردند، جواب آن­ها را بدهیم، ما اصلاً از طرف اسلام جوابی نمی‌دهیم.

لذا در ابتدا عقل را تعریف می‌کنیم و بعد به مطالب دیگر آن می­پردازیم. برای همین من استدعا دارم که صبوری به خرج دهید، این قضایا مهم است و باید بیان شود. إن‌شاءالله به خود اصل هم وارد می‌شویم.

إن‌شاءالله ادامه بحث را جلسه بعد خواهیم داشت[۱۰].

مرجع : حوزه علمیه امام مهدی

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد