این جوان ایرانی پرویز داریوش بود که در آن زمان ۲۷ سال داشت و برای تحصیل در زبان و ادبیات انگلیسی به امریکا رفته بود. داریوش کمی بعد به ایران بازگشت و کار قلمی را که قبلتر آغاز کرده بود از نیمههای دههی سی جدیتر پی گرفت. داریوش از آن هنرمندان و مترجمان پرکاریست که حضورش در فضای ادبی ایران پرثمر و پرتاثیر ولی در ضمن سایهوار بوده است.
با وجود آنهمه آثار مهمی که از ادبیات امریکا و بریتانیا به فارسی ترجمه کرده کسوت مترجمیاش نادیده مانده، با وجود شعرهای منحصربهفردی که در دههی سی سروده کسوت شاعریاش خوب دیده نشده و با وجود نقدهای مهمی که در تمام عمر نوشته کسوت نقادیاش جز در دایرهی نخبگانی چون گلستان و کیانوش و… قدر ندیده و به رسمیت شناخته نشده است.
چه میشود کرد این سرنوشت محتوم برخی روشنفکران است که پرکار باشند و دیده نشوند، خوشقلم باشند و به جا آورده نشوند، نخبه و بیسروصدا باشند و نامشان زیر آوار منحوس نامهای میانمایگانِ هوچیگرِ بیسواد دفن شود.
داریوش مردی از تبار این روشنفکرانِ درسایه بود و همین سایهوارگی موضوع کتاب تازهی کامیار عابدی در مورد زندگی و آثار پرویز داریوش است که با دو مقالهی خواندنی از ابراهیم گلستان و محمود کیانوش همراه شده و وجوهی از زندگی و کارنامهی داریوش را به خواننده مینمایاند که کمتر در مورد داریوش به آن اشاره رفته بوده است. با خواندن کتاب کامیار عابدی درمییابیم که بیهوده نبوده که گلستانْ داریوش را در کنار قاسم هاشمینژاد تنها منتقدان «درست و حسابی» همعصر خود خوانده بوده و بیهوده نبوده که خود گلستان و جلال آلاحمد نظر نهایی در مورد آثارشان را از داریوش میگرفتهاند و بیسبب نبوده که سیمین دانشود هوش داریوش را «ترسناک» خوانده بود و شاملو خواندن ترجمههای داریوش را در برانگیخته شدن توجهش به عهد عتیق و تفسیرهای قرآن و لاجرم در ساخته و پرداخته شدن زبان شعریاش موثر خوانده بود. ای کاش نسل تازه به میراث داریوش در نقد و ترجمه و شعر نظری دوباره بیفکند و سیمای این روشنفکر خلوتگزین را از سایه به درآرد.
علیرضا اکبری