پندار از تهدیدِ نادرستِ عربستان
۱۳۹۴/۰۲/۱۴
–
۸۶ بازدید
بیش از یک ماه از آغاز حملات جنگندههای سعودی به یمن میگذرد. تاکنون تحلیلها و گمانه زنیهای متفاوتی از علل و انگیزههای این تهاجم صورت گرفته است؛ اما همه آنها اتفاق نظر دارند که دست کم، یکی از اهداف تجاوز سعودی به یمن، جلوگیری از نفوذ و قدرتیابی بیشتر ایران در این کشور و منطقه است. عربستان خود نیز به صراحت هدف این حملات را پیشگیری از تسلط ایران بر یمن ذکر کرده، ولی عربستان در این مورد دچار اشتباه راهبردی شده است.
عربستان قدرت و نفوذ منطقهای ایران را به درستی درک کرده است، ولی در مورد علل، انگیزهها، پیامدها و راهبرد چگونگی مواجهه با آن به خطا رفته است. از یک سو، علت قدرتیابی ایران در منطقه ناشی از راهبرد و سیاستهای عقلانی مبنی بر تولید و استفاده بهینه از قدرت هوشمند، دیپلماسی و عقلانیت بوده است؛ نه توسعه طلبی و نظامیگری. ژئوپلیتیک منطقه نیز بستر مناسبی برای بازیگری ایران به عنوان بزرگترین کشور حوزه خلیج فارس فراهم ساخته است.
از سوی دیگر، اتخاذ راهبردها و اعمال سیاستهای نادرست و نسنجیده عربستان و متحدین بین المللی و منطقهای آن در سوریه و عراق مبنی بر حمایت از گروههای افراطی نابخرد عامل اصلی موضع ضعف آنان است. اشتباه محاسباتی که همچنان بر آن اصرار میورزند و به آن ادامه میدهند.
سعودیها انگیزهها و اهداف ایران را نیز به درستی درک نکردهاند. به زعم آنان ایران بر پایه نوعی فرقه گرایی شیعی در صدد هژمونی و سلطه بر منطقه و تضعیف کشورهای سنی مذهب منطقه است، در حالی که ایران به عنوان یک بازیگر منطقی و امنیت طلب در پی تأمین و تضمین امنیت ملی خود آن هم به صورت مسالمت آمیز بوده است. در واقع عربستان و متحدین منطقهای آن در چهارچوب فرقه گرایی با حمایت از گروههای تکفیری در عراق، سوریه و اکنون در یمن، دست به نظامیگری و توسعه طلبی فرقهای زدهاند. از این روی، هدف ایران تأمین امنیت ملی خود در راستای امنیت و ثبات منطقهای بوده است که عربستان و متحدینش آن را به خطر انداختهاند.
اما مهمتر از همه، پندار از تهدید نادرست عربستان از ایران و پیامدهای قدرت منطقهای آن است. عربستان به اشتباه ایران را تهدیدی علیه خود و منطقه میپندارد. این ادراک ناصواب سعودی را به اتخاذ راهبردها و راهکارهای نامعقول و هیجانی در قبال ایران وا داشته است؛ راهبردها و سیاستهایی که متضمن سوء برداشت و سوء محاسبه فاحشی است که نادرستی آن در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و تجاوز صدام حسین به ایران نیز به اثبات رسیده است.
عربستان در سال ۱۹۸۰ در پی پیروزی انقلاب اسلامی، برای مهار و مقابله با ایران شورای همکاری خلیج فارس را تشکیل داد. به گونهای که این کشور برای مهار انقلاب اسلامی و ایران انقلابی، در چهارچوب ناسیونالیسم عربی، از صدام حسین و تجاوز آشکار او به ایران حمایت کرد. پندار از تهدیدِ نادرست عربستان باعث شد که تهدید واقعی را به خوبی درک نکند؛ عاملی که موجب شد تا صدام با تجاوز به کویت در سال ۱۹۹۱ موجودیت عربستان را نیز به شدت تهدید کند. سعودی بار دیگر نیز دچار پندار از تهدیدِ نادرست شده است، به طوری که به جای درک تهدید واقعی یعنی افراط گرایی سلفی غیر عقلانی و عدم مشروعیت سیاسی خود، ایران را تهدید میپندارد. این انگاره و پنداره غیر واقعی عربستان را به ائتلاف سازی مجدد برای مهار و مقابله با ایران به مثابه قدرت منطقهای وا داشته است.
عربستان افزون بر این سوء برداشتْ دچار اشتباه محاسباتی نیز شده است. اولین محاسبه نادرست عربستان آن است که میپندارد با حملات هوایی میتوان معادله و توازن قدرت که در روی زمین به نفع انصارالله و ملت یمن است را به نفع خود و متحدینش در یمن بر هم زند. در حالی که این حملات نتیجه معکوس داشته و دارد. چون این تجاوز باعث تقویت بیشتر انصار الله و برانگیختن احساسات ضد سعودی در یمن شده است. مهمتر از این، جنگ و ناامنی در یمن در تحلیل نهایی القاعده را تقویت میکند؛ تحولی که که بیش از هر کس رژیم آل سعود را تهدید میکند که دشمن نزدیک میدانند و فاقد مشروعیت داخلی است.
دومین، اشتباه محاسباتی عربستان در مورد حمایت و کمک ترکیه و پاکستان بود. حکام سعودی بر این تصور بودند که این دو کشور در تجاوز به یمن آنان را یاری خواهند کرد؛ اما ترکیه و پاکستان واقع بینانهتر از آن بودند که خود را درگیر یک جنگ ناخواستهای کنند که منفعتی برای آنان ندارد. ترکیه و پاکستان، از یک، به درستی درک کردهاند که در حال و آینده باید با همسایه بزرگ خود به عنوان بازیگر مهم خاورمیانه تعامل کنند. از سوی دیگر، عربستان یک رقیب منطقهای آنان نیز به شمار میرود که با دست خود نباید آن را تقویت کرد. لذا، عقل حکم میکند که روی اسب بازنده شرط بندی و قمار نکنند.
برآورد سوم اشتباه شاه جدید عربستان و یاران تازه به دوران رسیدهاش آن است که فکر میکردند با یک پیروزی سهل و آسان خارجی قدرت خود در خاندان آل سعود را تثبیت میکنند؛ اما شواهد حاکی از آن است که این ندانم کاری راهبردی اختلافات را در میان آنان تشدید کرده است، به گونهای که آنان اکنون بیم از نافرمانی و کودتا در درون خاندان سلطنتی سعودی دارند.
بنابراین، عقلانیت راهبردی ایجاب میکند که حکام سعودی هر چه زودتر سوء برداشتها و اشتباهات محاسباتی خود را اصلاح کنند. اول، سعودی نباید راهبرد و سیاست امنیتی خود را برپایه قدرت بازیگران فرامنطقهای به ویژه آمریکا تعریف و تعقیب کند. بلکه باید با درک واقع بینانه مقدورات ملی خود و شرایط منطقهای عمل کند که بیتردید ایران یکی از مهمترین آنهاست. دوم، عربستان نباید سیاست قدرت در خاورمیانه را به صورت بازی با حاصل جمع جبری صفر بداند، زیرا قدرتیابی ایران لزوماً به معنای ناامنی عربستان نیست که مستلزم مقابله نظامی با آن باشد.
سوم، عادی سازی روابط ایران و غرب لزوما منافع عربستان را تهدید نمیکند، بلکه بر عکس میتواند تأمین کننده منافع عربستان نیز باشد. چون یکی از مهمترین موانع همکاری منطقهای ناشی از مداخلهگری فرامنطقهای از بین میرود.
چهارم، خروج نسبی آمریکا از منطقه به صورت توأمان نقش ایران و عربستان را تقویت میکند که مستلزم همکاری و هماهنگی بیشتر آنهاست نه تقابل و مواجهه جویی.
پنجم، امنیت منطقه خاورمیانه و خلیج فارس بر پایه موازنه قوای تدافعی حاصل میشود که مستلزم همکاری و هماهنگی همه قدرتهای منطقهای است و نه موازنه سازی تهاجمی مبنی بر هژمونی طلبی. از این رو، عربستان باید برای تأمین امنیت خود و منطقه در راهبرد و سیاستهای ضد ایرانی خود بازنگری کند و به جای تقابل به تعامل با ایران بپردازد، زیرا آزموده را آزمودن خطاست.
منبع:
سیدجلال دهقانی فیروزآبادی ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
http://www.tabnak.ir