۱۳۹۵/۰۵/۰۵
–
۳۱۴۹ بازدید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و خداقوت بر شما
«می گویند ایران در زمان شاه اسماعیل به زور شمشیر شیعه شدهاین مسئله کاملا دروغ است
اگر زور شمشیر نبود چرا پیش از صفویه تشیع در ایران همه گیر نشده بود؟
البته از دیدگاه سیاسی با ایجاد خلافت سنی عثمانی در هم مرز با ایران تشیع توانست از یک دیدگاه یک اتحاد سیاسی و عقیدتی در ایران به وجود آورده تا از فرو افتادن فلات مرکزی همچون شام و مصر در دامان عثمانی پیشگیری نماید.»
پیش از بیان پیدایش شیعه در ایران، لازم است در نخستین قدم به مفهوم شیعه توجه کنیم. شیعه به معناى پیرو و در اصطلاح، کسى است که از امام على(ع) پیروى کرده و او را خلیفه بلافصل مى داند و دیگران را غاصب این مقام مى داند.در مورد پیدایش شیعه مى توان از دو زاویه وارد بحث شد؛ یکى از زاویه شیعه به معناى پیرو على و دیگرى شیعه به معناى جمعیت سیاسى – مذهبى.
1ـ شیعه به معناى پیرو على(ع) از زمان پیامبر(ص) مطرح بود. پیامبر فرمود: «إنّ علیّاً و شیعتَه هم الفائزون یوم القیامة؛(مجلسى، بحار الانوار، ج 27، ص 143) على و شیعیانش در روز قیامت پیروز و رستگارند».
در زمان پیامبر تعدادى به عنوان شیعه و پیرو على(ع) شناخته مى شدند که «مقداد بن اسود»، «سلمان فارسى»، «ابوذر غفارى» و «عمار یاسر» در این امر از دیگران سرآمد بودند.( سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 27)
2ـ شیعه به معناى یک جمعیت سیاسى – مذهبى که به خلافت بلافصل على(ع) عقیده داشته باشند، در جریان سقیفه بنى ساعده و پس از رحلت پیامبر شکل گرفت؛ چون در این هنگام برخى از صحابه، حکومت ابوبکر را به رسمیت نشناختند، و به جاى آن خواهان حکومت على(ع)شدند. افزون بر تمامى بنىهاشم و زبیر بن عوام، عده اى از مهاجران از جمله خالد بن سعید، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار یاسر، بریده اسلمى، و همچنین عده اى از انصار از جمله ابوالهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، عبداللَّه بن مسعود، زید بن وهب، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابى بن کعب و ابى ایوب انصارى با حکومت ابوبکر به مخالفت برخاستند و خواستار این شدند که قدرت سیاسى جامعه اسلامى به دست امام على قرار گیرد.( همان، ص 27)
این افراد هسته اولیه شیعه به عنوان یک جمعیت سیاسى – مذهبى را تشکیل دادند و سپس افراد دیگرى به آنان ملحق شدند. مرحوم سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، بیش از هفتاد و هفت تن از صحابه پیامبر را نام مى برد که این عده به عنوان شیعه على (به معناى دوم) شناخته مى شدند(همان، ص 27) سپس در بین تابعین و نسل هاى بعدى شیعه گسترش چشمگیرى یافت.( همان، ص 30، به قول ذهبى در کتاب میزان الاعتدال، اگر شیعیان نبودند، تمام آثار پیامبر محو و نابود شده بود)
شیعه در ایران:
از وقتى که اسلام در ایران راه پیدا کرد، به همراه آن اسلام شیعى و سنى در این سرزمین راه یافت؛ چون تشیع و تسنن دو شاخه یا دو قرائت و یا دو جمعیت سیاسى – مذهبى درون خانواده اسلام قرار دارند. امروزه همه شاهدیم که در هر جا اسلام پا گذاشته است، دو جریان سیاسى – مذهبى مذکور حضور دارند. در اکثر کشورهاى اسلامى جمعیت شیعه نسبت به جمعیت سنى کم تر است، به جز در چند کشور از جمله ایران، جمهورى آذربایجان، عراق، کویت، بحرین، یمن و لبنان که جمعیت شیعه برابر با اهل سنت، و یا بیشتر است. در ایران قریب به نود درصد مردم شیعه هستند. این پدیده مانند دیگر پدیده هاى مهم اجتماعى از زمینه ها و عوامل گوناگونى پدید آمده که برخى از مهم ترین علل بدین شرح است:
1ـ تفاوت در سیاست هاى علوى و اموى در جذب و دفع ایرانیان:
برتری عرب بر عجم از سیاست هاى عمر، خلیفه دوم بود و بعد عثمان آن را ادامه داد.
هنگامى که امام على(ع) حکومت را در دست گرفت، با آنان به عدل رفتار کرد. بعد از آن که بنىامیه قدرت را در دست گرفت، سیاست عمر را در پیش گرفت و ایرانیان را شهروند درجه دوم به حساب آورد.
در سیاست عمر و بنى امیه آمده است:
در مدینه نباید ایرانیان باشند؛ زبان ایرانى نباید تکلم گردد؛ از پول بیت المال باید اسراى عرب آزاد شوند، نه ایرانى؛ عرب ها از ایرانى ها زن بگیرند، ولى به ایرانى ها زن ندهند؛ مسلمانان واقعى عرب ها هستند، نه عجمها و ایرانى ها. عرب از غیر عرب ارث ببرد، ولى غیر عرب و ایرانى از عرب نباید ارث ببرد؛ کارهاى مشکل و طاقت فرسا را باید ایرانى ها انجام دهند، نه عرب ها؛ در صف اوّل نماز جماعت باید عرب ها باشند، نه غیر عرب؛ امام جماعت و قاضى باید عرب باشد، نه عجم و غیر عرب.( اسرار آل محمد، سلیم بن قیس هلالى، ص 620)
طبیعى است که این سیاست، ایرانى ها را به «عُمَر» که از شخصیت هاى برجسته اهل سنت به شمار مى آید، بدبین مى کند. اما امام على(ع) در برابر این سیاست قرار داشت. حضرت با کمال رفق و مدارا با ایرانى ها برخورد مى کرد که گاهى مورد اعتراض برخى از عرب ها قرار مى گرفت. ابن عباس مى گوید: یکى از دلائل شکست على(ع) این بود که امتیازات عربى را در نظر نگرفت و عرب ها بر حضرت خشمگین شدند.( شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 23، و 24) سیاست امام على ایرانیان را به خود جذب نمود.
2ـ قدرت تأثیر گذارى شیعه سیاسى موجود در عراق بر ایران: آن گاه که کوفه مرکز خلافت امام على شد و عراقى ها از حکومت امام دفاع و در برابر معاویه ایستادگى کردند، بسیارى از یاران حضرت از نظر اعتقادى شیعه نبودند، ولى از نظر سیاسى شیعه على بودند.
تشیع سیاسى عراقى ها زمینه اى شد براى تشیع اعتقادى در عراق و مناطقى که از نظر تشکیلات سیاسى زیر نظر عراق بود. (در دوره بنى امیه تمامى مناطق ایران زیر نظر استاندارى کوفه اداره مى شد). افزون بر این مهاجرت طایفه اشعرى ها به قم، موجب شد قمى ها شیعه شوند.
شهر قم را باید نخستین شهر شیعی دانست. شهر قم از شهرهایی بود که در سال 23 هجری به دست اعراب و با فرماندهی ابوموسی اشعری فتح گردید و مردم آن به اسلام گرویدند. پس از گذشت شصت سال این شهر و اطراف آن توسط قبیله اشعری که از اهالی کوفه بودند، به عنوان پناهگاهی امن برگزیده شد و آنان از ترس حجاج، حاکم بنیامیه در عراق، از کوفه به عنوان پناهگاه به قم آمدند.( مقالات تاریخی، رسول جعفریان، دفتر اوّل، ص 276)
برخی از مورخان علت آمدن اشعریان را به قم این گونه نوشتهاند: «عبدالرحمان بن محمد بن اشعث» امارت سجستان را از ناحیه حجاج بر عهده داشت، پس از خروج (شورش) وی بر حجاج و شکست او، به کابل گریخت؛ فرزندان سعد بن مالک بن عامر اشعری به نامهای عبدالرحمان و عبدالله و احوص و اسحاق و نعیم که در شمار لشکر ابن اشعث بودند، از وی جدا شده و در اطراف قم ساکن شدند. به دنبال آن بستگان و عموزادگانشان نیز به قم آمدند و بر این منطقه تسلط یافتند؛ عبدالله فرزند بزرگ سعد بود. وی پسری داشت که شیعه امامی بود و در کوفه رشد یافته بود. او هم از کوفه به قم آمد و میتوان گفت که او افکار تشیع را به قم انتقال داد.( معجم البلدان، شهابالدین یاقوت الحموی، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج 4، ص 450 ـ 451)
پسر عبدالله بن سعد اولین کسی بود که پیرو امام صادق(ع) شد. به احتمال زیاد او «عیسی بن عبدالله» است، که از امام صادق و امام کاظم(ع) روایت نقل کرده و همچنین سؤالاتی را برای امام رضا(ع) فرستاده است. به نظر میرسد دیگر افراد این قبیله از او پیروی کرده باشند.( مقالات تاریخی، ص 277 ـ 279)
پس از عیسی بن عبدالله فرزندش «محمد بن عیسی» رهبری اشعریان را عهدهدار شد. وی امام رضا(ع) را دید و از حضرت جواد(ع) روایت نقل کرد؛ پس از محمد پسرش «احمد بن محمد بن عیسی» رهبری را به دست گرفت. احمد با حضرت رضا و حضرت جواد و امامهادی(ع) ملاقات کرد.
بدین ترتیب قم به عنوان مرکز عمده حدیث امامی که در ابتدا در کوفه روایت میشد، مرکزی برای تشیع شناخته شد. کمک قم در رشد مذهب شیعه امامی به لحاظ پناهگاه اصلی دانشمندان محدث امامی و به دلیل پیروی از امامان(ع) مؤثر بوده است.( همان، ص 280 ـ 279)
انشعاباتی که در کوفه میان شیعیان پدید آمد، هیچ کدام در بین شیعیان قم دیده نشده است، بدین ترتیب قم به عنوان مرکز عمده حدیث و شیعیان امامی درآمد. کمک قم در رشد شیعه امامی، هم به لحاظ پناهگاه اصلی دانشمندان محدث امامی و هم به دلیل پیروی بی شائبه از امامان شیعه اثری به سزا داشته است.( همان، ص 279)
در قرن چهارم که بغداد مرکز علمای شیعی شد، تلاشهای عالمانه شیخ مفید، شیخ طوسی و دیگران سبب شد برخی از مناطق ایران همانند ری و جبال به تشیع گرایش پیدا کنند.
فعالیتهای علامه حلی در اوضاع سیاسی ایران در زمان سلطان مغول «اولجایتو» تأثیر گذاشت و او به مذهب تشیع گرایش پیدا کرد و از سال 707 هجری قمری در ایران مذهب شیعه اثنا عشری رسم شد.
3ـ محبوبیت علویان در ایران، مظلومیت آنان و مهاجرت سادات علوی به ایران نیز، زمینهساز گسترش شیعه در ایران است.
4ـ کمکهای شایان امامان به ایرانیها در رفع تبعیض و ظلم بر آنان در این رویکرد مؤثر است.
5ـ پیدایش سنیهای معتدل و دوستدار اهل بیت که از اینها برخی تعبیر کردهاند به سنی دوازده امامی.( تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج 2، ص 725 ـ 728) آنان هم به خلافت خلفای راشدین عقیده داشتند و هم به امامت دوازده امام.
6ـ حکومت صفویه و تلاش عالمان شیعی جبل عامل و…( همان)
در قرن سوم، مردم گیلان بر اثر ظلم و ستم کارگزاران طاهریان، علیه آنان قیام کردند و جابر بنهارون را که در آن نواحی، فرمانروا بود، از آن جا بیرون کردند. رهبران این قیام، محمد و جعفر، از اهالی دیلم، شیعه بودند. دیلمیان برای استواربخشی قدرت خود، تصمیم گرفتند از علویان دعوت کنند. آنان به سراغ «محمد بن ابراهیم» رفتند که نپذیرفت و «حسن بن زید حسنی» را به آنان معرفی کرد. «حسن بن زید» که بعدها به نام داعی اوّل یا داعی کبیر لقب یافت،دعوت آنان را پذیرفت و به سوی طبرستان رفت. با رفتن وی به آن نواحی، عدهای از مردم غیر مسلمان نیز به دست او مسلمان شدند. او از دیلم روانه شرق مازندران شد و ضمن درگیری با حاکمان طاهری، موفّق شد بر منطقة مازندران تسلط یابد و بعد از پیروزی، در آمل استقرار یافت. پس از آن، آمل، ساری و گرگان، به ضمیمة گیلان و دیلم، جزو مناطقی بودند که مدت بیست سال توسط علویان اداره میشد.
دولت علویان طبرستان، نخستین دولتی علوی بود که در شرق اسلامی، به دور از تأیید خلفای عباسی تشکیل شد.( همان) در حقیقت این نخستین بار بود که علویان پس از قیامهای طولانی در مناطق مختلف، توانسته بودند دولتی را تشکیل دهند.( همان، ص 297)
عقیده «حسن بن زید» را تشیع زیدی دانستهاند، اما برخی از منابع وی را از علمای شیعه و والیان امامیه به حساب آوردهاند.( همان، ص 292) آنان از سال 250 تا 345 بر طبرستان حکومت کردند.( تاریخ جنبشهای مذهبی در ایران، ج 2، ص 792، عبدالرفیع حقیقت)
عدهای بر این باورند که اولین سلسلة دوازده امامی ایرانی، باوندیان(باوندان منسوب به «آل باوند» سلسلهای از امیران مازندران بودند که احتمالاً از نوادگان قبادشاه ساسانی هستند. رک: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 585)، حاکم در مازندران، در دورة سلجوقی بودند که به عنوان پناه دهنده به عالمان امامی، عمل میکردند.( همان، ص 285)
برخی آلبویه را به عنوان نخستین سلسلة شیعة دوازده امامی ایرانی به شمار آوردهاند. کسانی که در آغاز بیشتر زیدی بودند و بعد از مدتی در صدد حمایت از معتزله و شیعه برآمدند.( همان، ص 285)
دومین حکومت مقتدر شیعی در ایران
آلبویه، فرزندان ابوشجاع (که برخی نسب آنان را به شاپور پادشاه ساسانی میرسانند) دولت مقتدر شیعی را در بخش بزرگی از ایران و عراق تشکیل دادند. بویهیان در سال 322 وارد شیراز شده، آنجا را مقر حکومت آتی خود قرار دادند. آل بویه پس از تثبیت حکومت خود در فارس و خوزستان، به سوی بغداد حرکت کردند. سرانجام در سال 334 معزّالدوله وارد بغداد شد و بر خلیفه بغداد چیره گردید.( تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 359 ـ 360؛ تاریخ جنبشهای مذهبی ایران، ج 2، ص 792)
سلطة آنان بر بغداد، از عوامل مهم گسترش تشیع در قرن چهارم است. البته پیش از آمدن آنان به بغداد، تشیع در آن جا نفوذ داشت، که بدون چنین نیرویی، آلبویه نمیتوانستند در این شهر دوام بیاورند.( تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 361)
در تشیع آل بویه تردیدی نیست، ولی در اینکه زیدی بودند یا امامی، به صورت قطعی نمیتوان نظر داد. به نظر میرسد نخستین فرمانروایان آنان زیدی باشند(دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 640) اما سپس به مذهب اثنی عشری گرایش پیدا کردند. رکنالدوله با شیخ صدوق مناسبات گرمی داشته است.
نوشتن برخی از شعارهای شیعی به دستور معزّالدوله در سال 351 بر در مساجد، حکایت از تشیع امامی وی دارد.( تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 362 ـ 363؛ الکامل، ج 8، ص 542)
در سایه حکومت 113 سالة آلبویه، شیعیان توانستند با آزادی نسبی موجود، دامنههای افکار شیعی را توسعه داده، عقاید و احادیث خود را در قالب کتابها و رسالهها تدوین و عرضه کنند.
از پدیدههای مهم این دوران را میتوان برگزاری مراسم گرامیداشت عاشورا در بغداد در سال 352 از سوی معزّالدوله برشمرد. در کنار این مراسم، مراسم بزرگداشت روز غدیر نیز با شکوه تمام برگزار شد، بنابر این نباید در گرایش امامی معزّالدوله تردید کرد.( تاریخ تشیع، ص 364 ـ367)
در ادامه به این مساله می پردازیم که مذهب شیعه توسط چه کسی در ایران رواج یافت به توضیح بیشتر مطلب نخست نیز خواهیم پرداخت:
نفوذ و گسترش تشیع در ایران
گرایش به تشیع در ایران, به صورت دفعی و ناگهانی نبود; بلکه تشیع در ایران سیر تدریجی زیر را داشته است:
1. نفوذ تشیع در میان موالی ایران در عراق; (مراد از موالی: ایرانیان ساکن (این افراد از سه دسته زیر تشکیل میشدند: الف) برخی از این افراد ایرانیان حاضر در سپاه ساسانی بودند که به اسارت در آمده بودند. ب) برخی دیگر سپاهیانی بودندکه به همراه فرمانده خود به اسلام گرویده و مسلمان شده بودند.ج) و برخی دیگر ساکنان همان منطقه بودند) در مناطق عرب نیشینی است که تحت حمایت یکی از طوایف عرب قرار میگرفتند).
2. نفوذ تشیع در مناطق مرکزی ایران همچون قم ، کاشان، آوه؛
3. توسعه گرایش های شیعی با روی کار آمدن بنی عباس؛ هر چند در ادامه حاکمان عباسی از بزرگترین دشمنان اهل بیت شدند اما حرکت اولیه و سنگ بنای این حرکت توسط شیعیان پایه گذاری شده وشعار آنان: «فرد برگزیده از آل محمد(ص) بود».
4. فتح طبرستان به دست علویان و ایجاد سلسلهها و حکومتهای کوچک و بزرگ شیعی در آنجا(جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این مورد ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ذیل حوادث سالهای: 250 به بعد) . با توجه و مطالعه اسناد این سخن درخواهید یافت که اصولا مردم مناطق شمال ایران از همان ابتدا به مذهب تشیع گرویدند ، نه اینکه ابتدا سنی و سپس شیعه شده باشند.
5. برپایی حکومت شیعیه مذهب آل بویه و دعوت از بزرگانی همچون شیخ صدوق برای مناظره با علمای اهل سنت و حمایت از عالمان و افکار شیعی(در این زمینه میتوانید به مقاله: شیخ صدوق و رکن الدوله، بررسی تعامل دانشمند بزرگ شیعه با حاکم بویهی، نویسنده: سید علی حسینپور، مجله علمی- ترویجی معرفت، شماره 129، شهریور1387ش. مراجعه فرمایید)
6. نفوذ تشیع پس از حمله مغولها;(با نفوذ برخی از بزرگان و متفکران شیعه به دربار مغول. زیرا این گروه تنها راه کم کردن خسارت و صدمات جبران ناپذیر مغولان به جهان اسلام را نفوذ در میان آنان و تغییر و تصحیح افکار آنان میدانسنتد.
7. روی کار آمدن دولت صفویه.
بر این اساس, نمیتوان برای نفوذ تشیع و علاقه به اهل بیت در ایران, یک عامل یا دو عامل ذکر کرد.
ایرانیان با حضور مولای متقیان و اسوه عدالت امام علی(ع) در کوفه (که در آن زمان جمع بسیاری از ایرانیان مسلمان شده را در خود جای میداد و از این گروه با عنوان موالی یاد میشد) با اهلبیت و افکار و عقاید آنان بیشتر آشنا شده و گرایششان به تشیع آغاز گردید. مهاجرت برخی طوایف عربِ شیعه به قم و ایجاد پایگاهی شیعی در قلب ایران سرآغازی بر گسترش این حرکت بود.
دولت علویان طبرستان از اولین حکومتهای شیعه مذهب ایران بود و برخی از حاکمان آن عبارت بودند از: حسن بن زید، محمد بن زید علوی، حسن بن علی اطروش، حسن بن قاسم داعی و … . تا آنکه در دوره آل بویه (قرن چهارم به بعد) برخی شهرهای ایران تبدیل به شهرهایی کاملا شیعه نشین شد. بعلاوه در این دوره از برخی شهرها به عنوان «مراکز تشیع» نیز یاد میشود همانند: قم، ری، کاشان و … . شیعی بودن حکومت آل بویه خود از فاکتورهای مهم جذب مردم به تشیع بوده است. پس از این مقدمات و گذشت صدها سال صفویان به قدرت رسیدند. آنان با اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران خدمات شایان توجهی در این زمینه ارائه کردند. هرگز از این نکته نباید غافل شد که: پادشاهان صفوی تنها به ترویج مذهب تشیع پرداختند و آن را در تمام مناطق تحت نفوذ خود گسترش دادند. وجود پیشینه تشیع به صورت منسجم و متمرکز در نقاط مرکزی(قم، ری، کاشان، آوه و…) و نوار شمالی (مناطق طبرستان) ایران و به صورت پراکنده در بسیاری از شهرهای ایران (همانند نیشابور، طوس و …) تاثیر بسزایی در تسریع پذیرش این روند داشت. تا آنجا که مورخین نوشتهاند: اصرار شاه اسماعیل در رواج مذهب تشیع، با دشواری چندانی روبرو نشد. این درست است که او تهدیدات فراوانی میکرد، اما در عمل بسیاری از مردم به طور آرام و طبیعی شیعه شدند.( رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین،فرهنگ و سیاست، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ص34)
در زمان شاه عباس هم این روند آرام و طبیعی به صورت تدریجی ادامه داشت(همان) (و همانگونه که گذشت تهدید بود اما غالبا عملی نمیشد). در برخی از اسناد تاریخی آمده است که وی از مشوقهای فروانی نیز برای شیعه کردن مردم استفاده میکرده است. از جمله وی در سمنان طی فرمانی آورده است: اگر کسی شیعه شود از مالیات معاف خواهد شد.( همان، به نقل از: سیمای استان کرمان، ج1، ص119) چنین دستوری از شاه عباس در مورد مردم نطنز نیز ثبت شده است.( همان به نقل از: اعظمی واقفی، میراث فرهنگی نطنز، ص57)
نتیجه آنکه: روند تشیع و فشار بر اهل سنت از زمان شاه اسماعیل آغاز شد و در زمان دیگر سلاطین صفوی نیز ادامه یافت. اسناد تاریخی نیز منکر تهدید مردم نیست اما عملی شدن تهدیدات در موارد بسیار اندکی بوده است. اندک بودن این موارد، از مقایسه آنها با عملی که اهلسنت با شیعیان (در همان برهه از زمان) میکردند به راحتی بدست میآید که برای اطلاع شما فقط به گوشهای از آنها اشاره خواهیم کرد و مطالعات بیشتر در این زمینه را به خود شما واگذار میکنیم:
یکی از مورخان غربی به نام «براون» گزارشی از قتل عام شیعیان در دولت سنی مذهب عثمانی آورده وتعجب کرده که چرا مورخان ایرانی از قتل عام شیعیان در کشور عثمانی چیزی نگفتهاند یا کم گفتهاند. وی میگوید: در یکی از این قتل عامها که در سال 919 رخ داد، قریب به چهل هزار نفر به قتل رسیدند. به نقل مورخین، سلطان سلیم به والیان خود در آناتولی شرقی و دیگر مناطقی که اکثریت ساکنان آن را شیعیان تشکیل میدادند، دستور داد تا به گونهای پنهانی شیعیان حیدری را از هفت ساله تا هفتاد ساله، شناسایی و نام آنها را در دفاتر مخصوص ثبت کنند. پس از آن دستور قتل آنان را صادر کرد.( رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین،فرهنگ و سیاست، ص38 به نقل از: براون، تاریخ ادبیات ایران از ظهور قدرت صفوی تا …، ص81-82)
در موردی دیگر، سپاهیان عثمانی (که به آنان ینیچری میگفتند) در نامه ای شکوه آمیز پس از نبرد چالداران در تبریز (میان صفویان و عثمانیان) برای سلطان سلیم نوشتند: قریب چهل پنج هزار نفس در مملکت ما و قریب بیست هزار نفس در خاک ایران به صِرْف اتهام شیعه بودن و اِلْحاد، طعمه شمشیر گردیدند. علمای متعصب ما، به ما از معنای رَفْض(تشیع) و الحاد اطلاع کامل نداده و اعلی حضرت همایونی را نیز اغفال کردهاند و باعث ریخته شدن خون آن تعداد نفوس مکرمه شده، ما را به قتل مسلمین واداشتند.( محمد عارف، انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام، ص118)
سپاهیان عثمانی پس از آگاهی از اینکه: این تعداد مسلمان بوده و تنها اتهامشان تشیع بوده است از عمل خود پشیمان شده نامه اعتراض آمیز فوق را به سلطان خود نوشتند.
حتی تا اواخر عهد صفوی، زمانی که افاغنه بر ایران حاکم شدند، هنوز فتوای کشتن رافضیان(شیعیان) به صراحت تمام از استانبول (دربارِ سلاطینِ سنی عثمانی) صادر میشد.( لکهارت، انقراض سلسله صفویه، ص293-294)
در نتیجه پس از مطالعات و مقایسه اعمال اهلسنت با شیعیان در آن دوره تاریخی میتوان این نتیجه را گرفت که اعمال شاه عباس بیشتر جنبه مقابله به مثل داشته و هر آنچه را اهلسنت آن زمان با شیعیان انجام میداند وی متقابلا با اهل سنت انجام میداد. به عنوان نمونه: «علمای اهل سنت فتوا داده بودند که ریختن خون هر ایرانی برابر است با کشتن هفتاد کافر» !! وی نیز پس از دسترسی و اسیر کردن آنان دستور داد آنان را به سخت ترین وضع هلاک کنند و … (نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران، 1353ش،چاپ سوم، ج3، ص38) اما وی هرگز چنین رفتاری را با سایر ادیان نداشته است. (همان، ص67-93 پیرامون نحوه رفتار شاه عباس با عیسویان است و از ص201به بعد رفتار وی با ارامنه ارمنستان بیان شده است. نکاتی نیز از ص293 به بعد ثبت شده است)
جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه به کتاب زیر مراجعه فرمایید:
1- رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین،فرهنگ و سیاست، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379ش.
2- نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران، 1353ش،چاپ سوم، ج3، ص35-39.
1ـ شیعه به معناى پیرو على(ع) از زمان پیامبر(ص) مطرح بود. پیامبر فرمود: «إنّ علیّاً و شیعتَه هم الفائزون یوم القیامة؛(مجلسى، بحار الانوار، ج 27، ص 143) على و شیعیانش در روز قیامت پیروز و رستگارند».
در زمان پیامبر تعدادى به عنوان شیعه و پیرو على(ع) شناخته مى شدند که «مقداد بن اسود»، «سلمان فارسى»، «ابوذر غفارى» و «عمار یاسر» در این امر از دیگران سرآمد بودند.( سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 27)
2ـ شیعه به معناى یک جمعیت سیاسى – مذهبى که به خلافت بلافصل على(ع) عقیده داشته باشند، در جریان سقیفه بنى ساعده و پس از رحلت پیامبر شکل گرفت؛ چون در این هنگام برخى از صحابه، حکومت ابوبکر را به رسمیت نشناختند، و به جاى آن خواهان حکومت على(ع)شدند. افزون بر تمامى بنىهاشم و زبیر بن عوام، عده اى از مهاجران از جمله خالد بن سعید، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار یاسر، بریده اسلمى، و همچنین عده اى از انصار از جمله ابوالهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، عبداللَّه بن مسعود، زید بن وهب، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابى بن کعب و ابى ایوب انصارى با حکومت ابوبکر به مخالفت برخاستند و خواستار این شدند که قدرت سیاسى جامعه اسلامى به دست امام على قرار گیرد.( همان، ص 27)
این افراد هسته اولیه شیعه به عنوان یک جمعیت سیاسى – مذهبى را تشکیل دادند و سپس افراد دیگرى به آنان ملحق شدند. مرحوم سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، بیش از هفتاد و هفت تن از صحابه پیامبر را نام مى برد که این عده به عنوان شیعه على (به معناى دوم) شناخته مى شدند(همان، ص 27) سپس در بین تابعین و نسل هاى بعدى شیعه گسترش چشمگیرى یافت.( همان، ص 30، به قول ذهبى در کتاب میزان الاعتدال، اگر شیعیان نبودند، تمام آثار پیامبر محو و نابود شده بود)
شیعه در ایران:
از وقتى که اسلام در ایران راه پیدا کرد، به همراه آن اسلام شیعى و سنى در این سرزمین راه یافت؛ چون تشیع و تسنن دو شاخه یا دو قرائت و یا دو جمعیت سیاسى – مذهبى درون خانواده اسلام قرار دارند. امروزه همه شاهدیم که در هر جا اسلام پا گذاشته است، دو جریان سیاسى – مذهبى مذکور حضور دارند. در اکثر کشورهاى اسلامى جمعیت شیعه نسبت به جمعیت سنى کم تر است، به جز در چند کشور از جمله ایران، جمهورى آذربایجان، عراق، کویت، بحرین، یمن و لبنان که جمعیت شیعه برابر با اهل سنت، و یا بیشتر است. در ایران قریب به نود درصد مردم شیعه هستند. این پدیده مانند دیگر پدیده هاى مهم اجتماعى از زمینه ها و عوامل گوناگونى پدید آمده که برخى از مهم ترین علل بدین شرح است:
1ـ تفاوت در سیاست هاى علوى و اموى در جذب و دفع ایرانیان:
برتری عرب بر عجم از سیاست هاى عمر، خلیفه دوم بود و بعد عثمان آن را ادامه داد.
هنگامى که امام على(ع) حکومت را در دست گرفت، با آنان به عدل رفتار کرد. بعد از آن که بنىامیه قدرت را در دست گرفت، سیاست عمر را در پیش گرفت و ایرانیان را شهروند درجه دوم به حساب آورد.
در سیاست عمر و بنى امیه آمده است:
در مدینه نباید ایرانیان باشند؛ زبان ایرانى نباید تکلم گردد؛ از پول بیت المال باید اسراى عرب آزاد شوند، نه ایرانى؛ عرب ها از ایرانى ها زن بگیرند، ولى به ایرانى ها زن ندهند؛ مسلمانان واقعى عرب ها هستند، نه عجمها و ایرانى ها. عرب از غیر عرب ارث ببرد، ولى غیر عرب و ایرانى از عرب نباید ارث ببرد؛ کارهاى مشکل و طاقت فرسا را باید ایرانى ها انجام دهند، نه عرب ها؛ در صف اوّل نماز جماعت باید عرب ها باشند، نه غیر عرب؛ امام جماعت و قاضى باید عرب باشد، نه عجم و غیر عرب.( اسرار آل محمد، سلیم بن قیس هلالى، ص 620)
طبیعى است که این سیاست، ایرانى ها را به «عُمَر» که از شخصیت هاى برجسته اهل سنت به شمار مى آید، بدبین مى کند. اما امام على(ع) در برابر این سیاست قرار داشت. حضرت با کمال رفق و مدارا با ایرانى ها برخورد مى کرد که گاهى مورد اعتراض برخى از عرب ها قرار مى گرفت. ابن عباس مى گوید: یکى از دلائل شکست على(ع) این بود که امتیازات عربى را در نظر نگرفت و عرب ها بر حضرت خشمگین شدند.( شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 23، و 24) سیاست امام على ایرانیان را به خود جذب نمود.
2ـ قدرت تأثیر گذارى شیعه سیاسى موجود در عراق بر ایران: آن گاه که کوفه مرکز خلافت امام على شد و عراقى ها از حکومت امام دفاع و در برابر معاویه ایستادگى کردند، بسیارى از یاران حضرت از نظر اعتقادى شیعه نبودند، ولى از نظر سیاسى شیعه على بودند.
تشیع سیاسى عراقى ها زمینه اى شد براى تشیع اعتقادى در عراق و مناطقى که از نظر تشکیلات سیاسى زیر نظر عراق بود. (در دوره بنى امیه تمامى مناطق ایران زیر نظر استاندارى کوفه اداره مى شد). افزون بر این مهاجرت طایفه اشعرى ها به قم، موجب شد قمى ها شیعه شوند.
شهر قم را باید نخستین شهر شیعی دانست. شهر قم از شهرهایی بود که در سال 23 هجری به دست اعراب و با فرماندهی ابوموسی اشعری فتح گردید و مردم آن به اسلام گرویدند. پس از گذشت شصت سال این شهر و اطراف آن توسط قبیله اشعری که از اهالی کوفه بودند، به عنوان پناهگاهی امن برگزیده شد و آنان از ترس حجاج، حاکم بنیامیه در عراق، از کوفه به عنوان پناهگاه به قم آمدند.( مقالات تاریخی، رسول جعفریان، دفتر اوّل، ص 276)
برخی از مورخان علت آمدن اشعریان را به قم این گونه نوشتهاند: «عبدالرحمان بن محمد بن اشعث» امارت سجستان را از ناحیه حجاج بر عهده داشت، پس از خروج (شورش) وی بر حجاج و شکست او، به کابل گریخت؛ فرزندان سعد بن مالک بن عامر اشعری به نامهای عبدالرحمان و عبدالله و احوص و اسحاق و نعیم که در شمار لشکر ابن اشعث بودند، از وی جدا شده و در اطراف قم ساکن شدند. به دنبال آن بستگان و عموزادگانشان نیز به قم آمدند و بر این منطقه تسلط یافتند؛ عبدالله فرزند بزرگ سعد بود. وی پسری داشت که شیعه امامی بود و در کوفه رشد یافته بود. او هم از کوفه به قم آمد و میتوان گفت که او افکار تشیع را به قم انتقال داد.( معجم البلدان، شهابالدین یاقوت الحموی، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج 4، ص 450 ـ 451)
پسر عبدالله بن سعد اولین کسی بود که پیرو امام صادق(ع) شد. به احتمال زیاد او «عیسی بن عبدالله» است، که از امام صادق و امام کاظم(ع) روایت نقل کرده و همچنین سؤالاتی را برای امام رضا(ع) فرستاده است. به نظر میرسد دیگر افراد این قبیله از او پیروی کرده باشند.( مقالات تاریخی، ص 277 ـ 279)
پس از عیسی بن عبدالله فرزندش «محمد بن عیسی» رهبری اشعریان را عهدهدار شد. وی امام رضا(ع) را دید و از حضرت جواد(ع) روایت نقل کرد؛ پس از محمد پسرش «احمد بن محمد بن عیسی» رهبری را به دست گرفت. احمد با حضرت رضا و حضرت جواد و امامهادی(ع) ملاقات کرد.
بدین ترتیب قم به عنوان مرکز عمده حدیث امامی که در ابتدا در کوفه روایت میشد، مرکزی برای تشیع شناخته شد. کمک قم در رشد مذهب شیعه امامی به لحاظ پناهگاه اصلی دانشمندان محدث امامی و به دلیل پیروی از امامان(ع) مؤثر بوده است.( همان، ص 280 ـ 279)
انشعاباتی که در کوفه میان شیعیان پدید آمد، هیچ کدام در بین شیعیان قم دیده نشده است، بدین ترتیب قم به عنوان مرکز عمده حدیث و شیعیان امامی درآمد. کمک قم در رشد شیعه امامی، هم به لحاظ پناهگاه اصلی دانشمندان محدث امامی و هم به دلیل پیروی بی شائبه از امامان شیعه اثری به سزا داشته است.( همان، ص 279)
در قرن چهارم که بغداد مرکز علمای شیعی شد، تلاشهای عالمانه شیخ مفید، شیخ طوسی و دیگران سبب شد برخی از مناطق ایران همانند ری و جبال به تشیع گرایش پیدا کنند.
فعالیتهای علامه حلی در اوضاع سیاسی ایران در زمان سلطان مغول «اولجایتو» تأثیر گذاشت و او به مذهب تشیع گرایش پیدا کرد و از سال 707 هجری قمری در ایران مذهب شیعه اثنا عشری رسم شد.
3ـ محبوبیت علویان در ایران، مظلومیت آنان و مهاجرت سادات علوی به ایران نیز، زمینهساز گسترش شیعه در ایران است.
4ـ کمکهای شایان امامان به ایرانیها در رفع تبعیض و ظلم بر آنان در این رویکرد مؤثر است.
5ـ پیدایش سنیهای معتدل و دوستدار اهل بیت که از اینها برخی تعبیر کردهاند به سنی دوازده امامی.( تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج 2، ص 725 ـ 728) آنان هم به خلافت خلفای راشدین عقیده داشتند و هم به امامت دوازده امام.
6ـ حکومت صفویه و تلاش عالمان شیعی جبل عامل و…( همان)
در قرن سوم، مردم گیلان بر اثر ظلم و ستم کارگزاران طاهریان، علیه آنان قیام کردند و جابر بنهارون را که در آن نواحی، فرمانروا بود، از آن جا بیرون کردند. رهبران این قیام، محمد و جعفر، از اهالی دیلم، شیعه بودند. دیلمیان برای استواربخشی قدرت خود، تصمیم گرفتند از علویان دعوت کنند. آنان به سراغ «محمد بن ابراهیم» رفتند که نپذیرفت و «حسن بن زید حسنی» را به آنان معرفی کرد. «حسن بن زید» که بعدها به نام داعی اوّل یا داعی کبیر لقب یافت،دعوت آنان را پذیرفت و به سوی طبرستان رفت. با رفتن وی به آن نواحی، عدهای از مردم غیر مسلمان نیز به دست او مسلمان شدند. او از دیلم روانه شرق مازندران شد و ضمن درگیری با حاکمان طاهری، موفّق شد بر منطقة مازندران تسلط یابد و بعد از پیروزی، در آمل استقرار یافت. پس از آن، آمل، ساری و گرگان، به ضمیمة گیلان و دیلم، جزو مناطقی بودند که مدت بیست سال توسط علویان اداره میشد.
دولت علویان طبرستان، نخستین دولتی علوی بود که در شرق اسلامی، به دور از تأیید خلفای عباسی تشکیل شد.( همان) در حقیقت این نخستین بار بود که علویان پس از قیامهای طولانی در مناطق مختلف، توانسته بودند دولتی را تشکیل دهند.( همان، ص 297)
عقیده «حسن بن زید» را تشیع زیدی دانستهاند، اما برخی از منابع وی را از علمای شیعه و والیان امامیه به حساب آوردهاند.( همان، ص 292) آنان از سال 250 تا 345 بر طبرستان حکومت کردند.( تاریخ جنبشهای مذهبی در ایران، ج 2، ص 792، عبدالرفیع حقیقت)
عدهای بر این باورند که اولین سلسلة دوازده امامی ایرانی، باوندیان(باوندان منسوب به «آل باوند» سلسلهای از امیران مازندران بودند که احتمالاً از نوادگان قبادشاه ساسانی هستند. رک: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 585)، حاکم در مازندران، در دورة سلجوقی بودند که به عنوان پناه دهنده به عالمان امامی، عمل میکردند.( همان، ص 285)
برخی آلبویه را به عنوان نخستین سلسلة شیعة دوازده امامی ایرانی به شمار آوردهاند. کسانی که در آغاز بیشتر زیدی بودند و بعد از مدتی در صدد حمایت از معتزله و شیعه برآمدند.( همان، ص 285)
دومین حکومت مقتدر شیعی در ایران
آلبویه، فرزندان ابوشجاع (که برخی نسب آنان را به شاپور پادشاه ساسانی میرسانند) دولت مقتدر شیعی را در بخش بزرگی از ایران و عراق تشکیل دادند. بویهیان در سال 322 وارد شیراز شده، آنجا را مقر حکومت آتی خود قرار دادند. آل بویه پس از تثبیت حکومت خود در فارس و خوزستان، به سوی بغداد حرکت کردند. سرانجام در سال 334 معزّالدوله وارد بغداد شد و بر خلیفه بغداد چیره گردید.( تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 359 ـ 360؛ تاریخ جنبشهای مذهبی ایران، ج 2، ص 792)
سلطة آنان بر بغداد، از عوامل مهم گسترش تشیع در قرن چهارم است. البته پیش از آمدن آنان به بغداد، تشیع در آن جا نفوذ داشت، که بدون چنین نیرویی، آلبویه نمیتوانستند در این شهر دوام بیاورند.( تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 361)
در تشیع آل بویه تردیدی نیست، ولی در اینکه زیدی بودند یا امامی، به صورت قطعی نمیتوان نظر داد. به نظر میرسد نخستین فرمانروایان آنان زیدی باشند(دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 640) اما سپس به مذهب اثنی عشری گرایش پیدا کردند. رکنالدوله با شیخ صدوق مناسبات گرمی داشته است.
نوشتن برخی از شعارهای شیعی به دستور معزّالدوله در سال 351 بر در مساجد، حکایت از تشیع امامی وی دارد.( تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 362 ـ 363؛ الکامل، ج 8، ص 542)
در سایه حکومت 113 سالة آلبویه، شیعیان توانستند با آزادی نسبی موجود، دامنههای افکار شیعی را توسعه داده، عقاید و احادیث خود را در قالب کتابها و رسالهها تدوین و عرضه کنند.
از پدیدههای مهم این دوران را میتوان برگزاری مراسم گرامیداشت عاشورا در بغداد در سال 352 از سوی معزّالدوله برشمرد. در کنار این مراسم، مراسم بزرگداشت روز غدیر نیز با شکوه تمام برگزار شد، بنابر این نباید در گرایش امامی معزّالدوله تردید کرد.( تاریخ تشیع، ص 364 ـ367)
در ادامه به این مساله می پردازیم که مذهب شیعه توسط چه کسی در ایران رواج یافت به توضیح بیشتر مطلب نخست نیز خواهیم پرداخت:
نفوذ و گسترش تشیع در ایران
گرایش به تشیع در ایران, به صورت دفعی و ناگهانی نبود; بلکه تشیع در ایران سیر تدریجی زیر را داشته است:
1. نفوذ تشیع در میان موالی ایران در عراق; (مراد از موالی: ایرانیان ساکن (این افراد از سه دسته زیر تشکیل میشدند: الف) برخی از این افراد ایرانیان حاضر در سپاه ساسانی بودند که به اسارت در آمده بودند. ب) برخی دیگر سپاهیانی بودندکه به همراه فرمانده خود به اسلام گرویده و مسلمان شده بودند.ج) و برخی دیگر ساکنان همان منطقه بودند) در مناطق عرب نیشینی است که تحت حمایت یکی از طوایف عرب قرار میگرفتند).
2. نفوذ تشیع در مناطق مرکزی ایران همچون قم ، کاشان، آوه؛
3. توسعه گرایش های شیعی با روی کار آمدن بنی عباس؛ هر چند در ادامه حاکمان عباسی از بزرگترین دشمنان اهل بیت شدند اما حرکت اولیه و سنگ بنای این حرکت توسط شیعیان پایه گذاری شده وشعار آنان: «فرد برگزیده از آل محمد(ص) بود».
4. فتح طبرستان به دست علویان و ایجاد سلسلهها و حکومتهای کوچک و بزرگ شیعی در آنجا(جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این مورد ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ذیل حوادث سالهای: 250 به بعد) . با توجه و مطالعه اسناد این سخن درخواهید یافت که اصولا مردم مناطق شمال ایران از همان ابتدا به مذهب تشیع گرویدند ، نه اینکه ابتدا سنی و سپس شیعه شده باشند.
5. برپایی حکومت شیعیه مذهب آل بویه و دعوت از بزرگانی همچون شیخ صدوق برای مناظره با علمای اهل سنت و حمایت از عالمان و افکار شیعی(در این زمینه میتوانید به مقاله: شیخ صدوق و رکن الدوله، بررسی تعامل دانشمند بزرگ شیعه با حاکم بویهی، نویسنده: سید علی حسینپور، مجله علمی- ترویجی معرفت، شماره 129، شهریور1387ش. مراجعه فرمایید)
6. نفوذ تشیع پس از حمله مغولها;(با نفوذ برخی از بزرگان و متفکران شیعه به دربار مغول. زیرا این گروه تنها راه کم کردن خسارت و صدمات جبران ناپذیر مغولان به جهان اسلام را نفوذ در میان آنان و تغییر و تصحیح افکار آنان میدانسنتد.
7. روی کار آمدن دولت صفویه.
بر این اساس, نمیتوان برای نفوذ تشیع و علاقه به اهل بیت در ایران, یک عامل یا دو عامل ذکر کرد.
ایرانیان با حضور مولای متقیان و اسوه عدالت امام علی(ع) در کوفه (که در آن زمان جمع بسیاری از ایرانیان مسلمان شده را در خود جای میداد و از این گروه با عنوان موالی یاد میشد) با اهلبیت و افکار و عقاید آنان بیشتر آشنا شده و گرایششان به تشیع آغاز گردید. مهاجرت برخی طوایف عربِ شیعه به قم و ایجاد پایگاهی شیعی در قلب ایران سرآغازی بر گسترش این حرکت بود.
دولت علویان طبرستان از اولین حکومتهای شیعه مذهب ایران بود و برخی از حاکمان آن عبارت بودند از: حسن بن زید، محمد بن زید علوی، حسن بن علی اطروش، حسن بن قاسم داعی و … . تا آنکه در دوره آل بویه (قرن چهارم به بعد) برخی شهرهای ایران تبدیل به شهرهایی کاملا شیعه نشین شد. بعلاوه در این دوره از برخی شهرها به عنوان «مراکز تشیع» نیز یاد میشود همانند: قم، ری، کاشان و … . شیعی بودن حکومت آل بویه خود از فاکتورهای مهم جذب مردم به تشیع بوده است. پس از این مقدمات و گذشت صدها سال صفویان به قدرت رسیدند. آنان با اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران خدمات شایان توجهی در این زمینه ارائه کردند. هرگز از این نکته نباید غافل شد که: پادشاهان صفوی تنها به ترویج مذهب تشیع پرداختند و آن را در تمام مناطق تحت نفوذ خود گسترش دادند. وجود پیشینه تشیع به صورت منسجم و متمرکز در نقاط مرکزی(قم، ری، کاشان، آوه و…) و نوار شمالی (مناطق طبرستان) ایران و به صورت پراکنده در بسیاری از شهرهای ایران (همانند نیشابور، طوس و …) تاثیر بسزایی در تسریع پذیرش این روند داشت. تا آنجا که مورخین نوشتهاند: اصرار شاه اسماعیل در رواج مذهب تشیع، با دشواری چندانی روبرو نشد. این درست است که او تهدیدات فراوانی میکرد، اما در عمل بسیاری از مردم به طور آرام و طبیعی شیعه شدند.( رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین،فرهنگ و سیاست، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ص34)
در زمان شاه عباس هم این روند آرام و طبیعی به صورت تدریجی ادامه داشت(همان) (و همانگونه که گذشت تهدید بود اما غالبا عملی نمیشد). در برخی از اسناد تاریخی آمده است که وی از مشوقهای فروانی نیز برای شیعه کردن مردم استفاده میکرده است. از جمله وی در سمنان طی فرمانی آورده است: اگر کسی شیعه شود از مالیات معاف خواهد شد.( همان، به نقل از: سیمای استان کرمان، ج1، ص119) چنین دستوری از شاه عباس در مورد مردم نطنز نیز ثبت شده است.( همان به نقل از: اعظمی واقفی، میراث فرهنگی نطنز، ص57)
نتیجه آنکه: روند تشیع و فشار بر اهل سنت از زمان شاه اسماعیل آغاز شد و در زمان دیگر سلاطین صفوی نیز ادامه یافت. اسناد تاریخی نیز منکر تهدید مردم نیست اما عملی شدن تهدیدات در موارد بسیار اندکی بوده است. اندک بودن این موارد، از مقایسه آنها با عملی که اهلسنت با شیعیان (در همان برهه از زمان) میکردند به راحتی بدست میآید که برای اطلاع شما فقط به گوشهای از آنها اشاره خواهیم کرد و مطالعات بیشتر در این زمینه را به خود شما واگذار میکنیم:
یکی از مورخان غربی به نام «براون» گزارشی از قتل عام شیعیان در دولت سنی مذهب عثمانی آورده وتعجب کرده که چرا مورخان ایرانی از قتل عام شیعیان در کشور عثمانی چیزی نگفتهاند یا کم گفتهاند. وی میگوید: در یکی از این قتل عامها که در سال 919 رخ داد، قریب به چهل هزار نفر به قتل رسیدند. به نقل مورخین، سلطان سلیم به والیان خود در آناتولی شرقی و دیگر مناطقی که اکثریت ساکنان آن را شیعیان تشکیل میدادند، دستور داد تا به گونهای پنهانی شیعیان حیدری را از هفت ساله تا هفتاد ساله، شناسایی و نام آنها را در دفاتر مخصوص ثبت کنند. پس از آن دستور قتل آنان را صادر کرد.( رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین،فرهنگ و سیاست، ص38 به نقل از: براون، تاریخ ادبیات ایران از ظهور قدرت صفوی تا …، ص81-82)
در موردی دیگر، سپاهیان عثمانی (که به آنان ینیچری میگفتند) در نامه ای شکوه آمیز پس از نبرد چالداران در تبریز (میان صفویان و عثمانیان) برای سلطان سلیم نوشتند: قریب چهل پنج هزار نفس در مملکت ما و قریب بیست هزار نفس در خاک ایران به صِرْف اتهام شیعه بودن و اِلْحاد، طعمه شمشیر گردیدند. علمای متعصب ما، به ما از معنای رَفْض(تشیع) و الحاد اطلاع کامل نداده و اعلی حضرت همایونی را نیز اغفال کردهاند و باعث ریخته شدن خون آن تعداد نفوس مکرمه شده، ما را به قتل مسلمین واداشتند.( محمد عارف، انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام، ص118)
سپاهیان عثمانی پس از آگاهی از اینکه: این تعداد مسلمان بوده و تنها اتهامشان تشیع بوده است از عمل خود پشیمان شده نامه اعتراض آمیز فوق را به سلطان خود نوشتند.
حتی تا اواخر عهد صفوی، زمانی که افاغنه بر ایران حاکم شدند، هنوز فتوای کشتن رافضیان(شیعیان) به صراحت تمام از استانبول (دربارِ سلاطینِ سنی عثمانی) صادر میشد.( لکهارت، انقراض سلسله صفویه، ص293-294)
در نتیجه پس از مطالعات و مقایسه اعمال اهلسنت با شیعیان در آن دوره تاریخی میتوان این نتیجه را گرفت که اعمال شاه عباس بیشتر جنبه مقابله به مثل داشته و هر آنچه را اهلسنت آن زمان با شیعیان انجام میداند وی متقابلا با اهل سنت انجام میداد. به عنوان نمونه: «علمای اهل سنت فتوا داده بودند که ریختن خون هر ایرانی برابر است با کشتن هفتاد کافر» !! وی نیز پس از دسترسی و اسیر کردن آنان دستور داد آنان را به سخت ترین وضع هلاک کنند و … (نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران، 1353ش،چاپ سوم، ج3، ص38) اما وی هرگز چنین رفتاری را با سایر ادیان نداشته است. (همان، ص67-93 پیرامون نحوه رفتار شاه عباس با عیسویان است و از ص201به بعد رفتار وی با ارامنه ارمنستان بیان شده است. نکاتی نیز از ص293 به بعد ثبت شده است)
جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه به کتاب زیر مراجعه فرمایید:
1- رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین،فرهنگ و سیاست، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379ش.
2- نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران، 1353ش،چاپ سوم، ج3، ص35-39.