۱۳۹۳/۰۵/۱۲
–
۱۳۱۴ بازدید
بنی اسرائیل چه کسانی هستند و اول در کجا بودند و بعد به کجا رفتند آیا این صهیونیست ها از نسل آنان هستند. رابطه آن ها با مصر چیست؟
در حدود 1290 سال قبل از میلاد، حضرت موسی(ع) و بنی اسرائیل که در مصر می زیستند از آنجا بیرون آمده و عده ای را به همراهی حضرت یوشع(ع) به فلسطین فرستادند تا از وضع آنها اطلاع کاملی بدست آورند، هیئت اعزامی پس از مراجعت گزارش داد که جمعیت ظالم و سرکشی در آنجا زندگی می کنند، بنی اسرائیل ترسیدند و حاضر نشدند که به فلسطین بروند و فرمان پیغمبر خود حضرت موسی(ع) را اطاعت نکردند. چهل سال در آن بیابان سرگردان ماندند، در این اثناء شریعت حضرت موسی(ع) در مدین واقع در جنوب جزیره سینا به او وحی گردید. در خلال این مدت سرگردانی و دوران نزول شریعت از طرف بنی اسرائیل صدمات فراوانی به حضرت موسی(ع) وارد آمد، عده ای به بت پرستی گرویدند و جمعی برخلاف دستور او اصرار داشتند که به مصر مراجعت کنند. بعد از وفات حضرت موسی(ع) بنی اسرائیل به رهبری یوشع از نهر اردن گذشته و به شهر اریحا وارد شدند ولی اهالی بیت المقدس (یبوس) مقاومت کردند و بالاخره تسلیم نشدند و سواحل فلسطین هم به دست فلسطینی ها باقی ماند. (سرگذشت فلسلطین، نوشته اکرم زعیتر، ترجمه اکبر هاشمی رفسنجانی، ص57)
پس از وفات حضرت موسی(ع) در اثر نفاقی که میان یهودیان رخ داده بود دائما در نزاع و درگیری بودند تا اینکه تسلیم رهبری طالوت(ع) شدند و او بنی اسرائیل را به کمک سردار خود به نام داوود متحد نمود و داوود پس از طالوت به حکومت رسید و مدت چهل سال سلطنت نمود. حضرت داوود(ع) برای بنی اسرائیل تاسیس مملکت نمود، تمام اسباط (قبائل) اسرائیل را متحد کرد و مقاومت مردم یبوس (فلسطین) را در هم شکست، اورشلیم یا بیت المقدس را تصرف کرد و پایتخت مملکت قرار داد و در آنجا هیکل معروف را بنا نهاد که البته اجل به وی مهلت نداد و پس ازوی درزمان حضرت سلیمان(ع) کار بنای هیکل به اتمام رسید.
اما پس از سلطنت با شکوه سلیمان دیگر هیچ یک از بنی اسرائیل نتوانست عظمت این دوران را احیا کند و بار دیگر نفاق و تفرقه به جمع بنی اسرائیل بازگشت و این حکومت که پس از سلیمان دو بخش مملکت اسرائیل و دولت یهوذا را تشکیل می دادند به مرور مورد هجوم همسایگان اطراف خود واقع شد و یهودیان در جریان تحولات هزار ساله ای که از سر گذراندند در آخرین مرحله و بعد از ویرانی بیت المقدس (اورشلیم) در سال 70 میلادی توسط رومیان از فلسطین رانده شدند و از آن به بعد به طور پراکنده در میان ملتهای دیگر به صورت اقلیتی منزوی زندگی می کردند و البته گاه مورد اذیت و آزار قرار می گرفتند. احساس تعلق به ارض موعود همواره الهام بخش یهودیان در طول تاریخ بود. بنابر متون مذهبی آنان سرزمین مقدس تنها در سایه رهبری پیامبری از بنی اسرائیل و با یک حکومت کاملا دینی به دست خواهد آمد. (فرهنگ واژه ها، همان ص368) با توجه به اینکه طبق عقاید یهود آواردگی یهودیان مشیت الهی بوده و بازگشت به سرزمین موعود تنها در سایه منجی یا مسیح امکان پذیر خواهد بود لذا تا قرن 19 میلادی عملا هیچ اقدام عملی برای اتحاد یهود و یا بازگشت به سرزمین موعود صورت نمی گرفت اما با بالا گرفتن آزارهایی که توسط اروپایی ها در حق یهودی ها اعمال می شد – آزارهایی که در بسیاری ازمواقع حاصل نفرت اروپاییان از خصلتهای ناپسند برخی یهودیان در حرص و طمع و نژاد پرستی و خود برتربینی یهودیان بود – کم کم مساله بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین مطرح شد.
شاید بتوان گفت برای اولین بار ناپلئون بناپارت بود که به امید به دست آوردن دل خاندان ثروتمند روچیلدهای انگلیس از سلطان عثمانی درخواست نمود تا فلسطین را به او واگذار نماید تا از آن در جهت اسکان یهودیان استفاده نماید. وی تلاش می کرد تا از این طریق نظر مثبت یهودیان را به خود جلب نموده و از طریق آنان در جهت فشار آوردن بر دولت عثمانی استفاده کند ولی در این راه نتوانست توفیقی به دست آورد.
پس از ناپلئون نیز تلاشهای مختلفی صورت گرفت که چندان مثمرثمر نبود و سرانجام دولت انگلیس در قرن بیست توانست در این راه توفیق به دست آورد. پیش از تلاشهای دولت انگلیس مساله ایجاد وطن یهودی در قرن نوزده میلادی توسط تئودور هرتزل که به عنوان بنیانگذار صهیونیسم از وی یاد می شود پیگیری شد. تئودور هرتزل روزنامه نگاری اتریشی بود که با نوشتن کتاب «دولت یهود» نظریه خود را مبتنی بر لزوم ایجاد یک دولت ملی یهودی در فلسطین به جامعه یهودیان عرضه کرد وی با طرح لزوم ایجاد یک دولت ملی یهود در فلسطین عقیده دیرینه و سنتی یهودیان را (مبنی بر انتظار ظهور یک پیامبر منجی و ایجاد دولت الهی در ارض موعود ) زیر پا گذاشت زیرا او خواستار ایجاد دولتی سکولار در فلسطین بود.
اولین کنگروه صهیونیست ها در بازل سوئیس در سال 1987 تشکیل شد و در آن جا هدف صهیونیست ها مبنی بر ایجاد یک دولت ملی در فلسطین رسما اعلام گردید. (فرهنگ واژه ها، همان ص368) البته در آن جلسه که متشکل از سران یهودی عمدتا با تفکرات صهیونیستی بود تئودور هرتزل به عنوان طرفدار ایجاد دولت ملی یهود در فلسطین تنها یکی از طراحان ماجرا بود و نظرات دیگری نیز ارائه شد که در میان آنها طرح تشکیل حکومت در اوگاندا نیز از جمله گزینه ها بود که در نهایت حاییم وایزمن در رد این نظریات اعلام کرد: «مناطقی که پیشنهاد شده اند یا بسیار سردند و یا فوق العاده گرم و توسعه و عمران آنها مستلزم صرف سال ها کار و هزینه های سرسام آور است» (صهیونیسم، یوری ایوانف ترجمه ابراهیم یونسی ص84) سرانجام پیشنهاد تشکیل دولت ملی یهود در فلسطین از میان سایر گزینه ها رأی می آورد و هرتزل در همانجا رسما اعلام می کند: «همین امروز ما دولت اسرائیل را به وجود آوردیم.» (سرگذشت فلسطین، همان ص109)
بنابراین یکی از نخستین دلایل توجه صهیونیستها به فلسطین حاصل نقض اعتقادات یهودیان توسط امثال تئودور هرتزل و وایزمن و گروه تازه تشکیل یافته صهیونیسم بود؛ اعتقادی که بر طبق آن تا زمان ظهور منجی یهودیان این گروه از بازگشت به سرزمین مقدس منع شده اند.
دلیل دیگری نیز که باعث می شد تا فلسطین به کانون توجه صهیونیستها مبدل شود این بود که با توجه به اینکه این سرزمین در نظر یهودیان دارای پیشینه مقدسی بوده و حکومت باشکوه آنان در گذشته در این سرزمین بنا نهاده شده بود لذا با استفاده از داستان پردازی ها و وعده ها برای تجدید گذشته باشکوه به راحتی می توانستند یهودیان را تحریک نمایند تا از لاک خود خارج شده و در مسیر تحقق حکومت آرمانی یهود گام بردارند و در این راه می توانستند با بهره گیری از خاخامهای افراطی صهیونیستی به راحتی اعتقاد چندین هزار ساله خود را مبنی بر ممنوعیت بازگشت به سرزمین مقدس توجیه نمایند. این در حالی است که در صورتی که سرزمینهای دیگری برای سکونت یهودیان در نظر گرفته می شد هر چند انگیزه هایی همچون رهایی از آوارگی برای کوچ یهودیان وجود داشت اما انگیزه قوی همچون انگیزه های مذهبی وجود نداشت و تجربه تاریخی نشان داده است که انگیزه های مذهبی همواره قوی ترین عامل حرکت ملت ها بوده است به گونه ای که حتی جان و مالشان را حاضرند در راه انگیزه های مذهبی فدا نمایند. لذا صهیونیستها با دادن رنگ و لعاب مذهبی به ایده های خود با و سوء استفاده از احساسات یهودیان نسبت به عصر طلایی گذشته خود که از طریق پیش کشیدن بازگشت به سرزمین مقدس و تجدید دوباره حکومت آرمانی یهود انجام شد توانستند یهودیان جهان را تحریک کنند تا دسته دسته به سرزمین فلسطین کوچ نمایند.
دلیل سوم، که شاید از همه دلیل ها مهمتر باشد عامل استعمار و ابرقدرتها می باشد که با توجه به استراتژیک بودن منطقه و نیز منافعی که در منطقه دنبال می کردند در راستای سلطه دائمی خویش بر این منطقه حیاتی جهان، نیاز به عواملی داشتند که منافع آنان را در منطقه تضمین نماید که بهترین گزینه برای این کار صهیونیست ها بودند. به همین دلیل انگلستان نیز همزمان با تلاشهای صهیونیست ها برای عملی نمودن طرح خویش دست به کار شده و برای نخستین بار در پی تلاشهای افرادی همچون حییم وایزمن (که بعدها نخستین رئیس جمهور اسرائیل شد) در سال 1917 بالفور وزیر خارجه انگلیس اعلامیه ای صادر کرد و در آن قول داد که دولت انگلیس از یهودیان برای ایجاد دولت یهودی در فلسطین حمایت خواهد کرد. با این اعلامیه که به اعلامیه بالفور مشهور شده است اولین نطفه های کشوری به نام اسرائیل بسته شد. (فرهنگ واژه ها ، همان ص370)
تحولات منطقه خاورمیانه بعد از صدور اعلامیه بالفور نیز همگی در راستای منافع دو جانبه صهیونیست ها و انگلیسی ها بود به گونه ای که ابتدا انگلیسی ها با فریب دادن اعراب و دادن وعده استقلال در برابر دولت عثمانی از نیروی اعراب در جهت شکست دولت عثمانی استفاده نمودند به گونه ای که دولت عثمانی به راحتی در برابر قوای متحد متفقین و اعراب شکست خورده و درسال 1920 سه چهارم متصرفات آسیائی خود را از دست داده و کشور جدید جمهوری ترکیه که بر خرابه های امپراتوری عثمانی پا گرفت فقط به آسیای صغیر محدود شد و کشورهای عراق، سوریه، اردن، لبنان و فلسطین بر اثر این تجزیه پا به عرصه وجود نهادند. (تاریخ دیپلماسی و روابط بین الملل، احمد نقیب زاده ص184) اما ماجرا به همینجا ختم نشده و متفقین ضمن تقسیم کشورهای تازه استقلال یافته میان خود به بهانه فراهم شدن زمینه برای بر عهده گرفتن مناصب حکومتی توسط خود آنان هر یک از کشورها را تحت سرپرستی یکی از کشورهای اروپای قرار دادن و در این میان فلسطین را نیز تحت سرپرستی انگلستان در آوردند اما به جای ایجاد زمینه برای تشکیل حکومت توسط خود فلسطینیان در طول مدت اشغال این کشور زمینه را برای کوچ یهودیان جهان فراهم نموده و هر گونه سلاح و مهماتی را در اختیار یهودیان قرار دادند و به گونه ای فلسطین را تخلیه نمودند که از سویی یهودیان را مجهز به انواع سلاحها و امکانات نموده و از سویی دیگر فلسطینیان را که از هرگونه خرید و فروش سلاحی ممنوع شده بودند در برابر آنان دست خالی رها نمودند. (به اصطلاح سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کردند )
جریان تخلیه آنان نیز به این صورت بود که ناگهان اعلام نمودند که روز 15 مه 1948 فلسطین را تخلیه خواهند کرد. آنان ابتدا شهر تل آویو و سایر مناطق یهودی را تخلیه کرده و مراکز دولتی، اردوگاهها، سنگرهای نظامی و فرودگاهها را به دست یهودیان می دادند. در صورتی که همان مواقع در مناطق عربی نیروهای انگلیسی زمام امور را به دست گرفته و همه چیز و همه جا را تحت سیطره خود نگه داشته بودند. بامسلح شدن عرب سخت مخالفت می کردند و از ورود قوای مسلح عرب یا ورود اسلحه ممانعت به عمل می آوردند. انگلستان بیشتر وسائل جنگی خود را که در فلسطین داشت در موقع کوچ به یهود می فروخت که در میان آن ها هواپیماهای جنگی و آموزشی و اسلحه های مهم دیگر وجود داشت. (سرگذشت فلسطین همان ص336)
بنابر این با توجه به منافعی که قدرتهای بزرگ به ویژه انگلیس و آمریکا درمنطقه داشتند تمامی تمهیدات توسط این قدرتها به کار گرفته شد تا دولتی جعلی به نام اسرائیل در این منطقه تشکیل شود و این حمایت ها به گونه ای بود که به محض خروج نماینده عالی دولت انگلستان از فلسطین صهیونیست ها قیام و تشکیل دولت اسرائیل را برای اولین بار اعلام نمودند و پس از چند دقیقه و درحالی که قضیه فلسطین در سازمان ملل در حال بررسی و مطالعه بود ترومن رئیس جمهور آمریکا آن را به رسمیت شناخت (همان ص346) و شاید در طول تاریخ هرگز هیچ دولتی با این سرعت به رسمیت شناخته نشده باشد.
در هر صورت امروزه رژیم صهیونیستی به عنوان حافظ منافع غرب در منطقه حساس خاورمیانه محسوب شده و چنان پای خویش را در منطقه محکم نموده و با بهره گیری از ابزارهای فشار همچون نفوذ در دولتها و استفاده از رسانه ها بر بخشهای مختلف جهان سلطه فکری خویش را حاکم نموده است که حتی جریان معادله امروزه معکوس شده و بیشتر از آن که اسرائیل عامل دست غرب باشد غرب تبدیل به عامل بی جیره و مواجب اسرائیل شده است به گونه ای که امروزه منافع رژیم صهیونیستی بر منافع ملی کشوری همچون آمریکا مقدم شده است و هر شخصی که خواهان تصدی ریاست جمهوری آمریکا می باشد ابتدا بایستی متعهد شود که از منافع رژیم صهیونیستی در جهان حمایت نماید به گونه ای که احزاب مختلف این کشور با هر سلیقه و نظری که باشند در حفظ منافع رژیم صهیونیستی نقطه مشترکی دارند.
نتیجه اینکه سه عامل فلسطین را به منطقه ای تبدیل کرده است که صهیونیستها طرحهای خویش را از آنجا آغاز کرده اند:
نخست، رویاهای گروهی جدید به نام صهیونیسم که با نادیده انگاشتن تعالیم مذهبی یهودیان در زمینه ممنوعیت بازگشت به ارض مقدس تا پیش از ظهور منجی یهود، به دنبال تشکیل دولت ملی و قومی یهود در این سرزمین بودند.
دوم، نیاز صهیونیست ها به انگیزه مذهبی قوی برای مهاجرت یهودیان جهان که بازگشت به فلسطین و احیای گذشته باشکوهی همچون دولت داوود و سلیمان نبی می توانست بهترین انگیزه برای مهاجرت باشد. و سوم، حساسیت منطقه استراتژیک خاورمیانه در طول تاریخ و منافعی که ابرقدرتها به ویژه انگلیس و بعدها آمریکا در منطقه تعقیب می کردند که نیازمند حضور فعال عنصری مطمئن و بیگانه و تامین کننده منافع غرب بود که در این میان منطقه فلسطین با توجه به موقعیت استراتژیکی که داشت (به عنوان نقطه اتصال سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا و نیز منطقه ای نزدیک به منطقه حساس خلیج فارس که سرشار از منابع عظیم انرژی بود) و نیز زمینه هایی که با استفاده از فریب دولتهای عربی برای تشکیل دولت صهیونیستی از قبل فراهم شده بود بهترین گزینه برای این کار محسوب می شد.
پس از وفات حضرت موسی(ع) در اثر نفاقی که میان یهودیان رخ داده بود دائما در نزاع و درگیری بودند تا اینکه تسلیم رهبری طالوت(ع) شدند و او بنی اسرائیل را به کمک سردار خود به نام داوود متحد نمود و داوود پس از طالوت به حکومت رسید و مدت چهل سال سلطنت نمود. حضرت داوود(ع) برای بنی اسرائیل تاسیس مملکت نمود، تمام اسباط (قبائل) اسرائیل را متحد کرد و مقاومت مردم یبوس (فلسطین) را در هم شکست، اورشلیم یا بیت المقدس را تصرف کرد و پایتخت مملکت قرار داد و در آنجا هیکل معروف را بنا نهاد که البته اجل به وی مهلت نداد و پس ازوی درزمان حضرت سلیمان(ع) کار بنای هیکل به اتمام رسید.
اما پس از سلطنت با شکوه سلیمان دیگر هیچ یک از بنی اسرائیل نتوانست عظمت این دوران را احیا کند و بار دیگر نفاق و تفرقه به جمع بنی اسرائیل بازگشت و این حکومت که پس از سلیمان دو بخش مملکت اسرائیل و دولت یهوذا را تشکیل می دادند به مرور مورد هجوم همسایگان اطراف خود واقع شد و یهودیان در جریان تحولات هزار ساله ای که از سر گذراندند در آخرین مرحله و بعد از ویرانی بیت المقدس (اورشلیم) در سال 70 میلادی توسط رومیان از فلسطین رانده شدند و از آن به بعد به طور پراکنده در میان ملتهای دیگر به صورت اقلیتی منزوی زندگی می کردند و البته گاه مورد اذیت و آزار قرار می گرفتند. احساس تعلق به ارض موعود همواره الهام بخش یهودیان در طول تاریخ بود. بنابر متون مذهبی آنان سرزمین مقدس تنها در سایه رهبری پیامبری از بنی اسرائیل و با یک حکومت کاملا دینی به دست خواهد آمد. (فرهنگ واژه ها، همان ص368) با توجه به اینکه طبق عقاید یهود آواردگی یهودیان مشیت الهی بوده و بازگشت به سرزمین موعود تنها در سایه منجی یا مسیح امکان پذیر خواهد بود لذا تا قرن 19 میلادی عملا هیچ اقدام عملی برای اتحاد یهود و یا بازگشت به سرزمین موعود صورت نمی گرفت اما با بالا گرفتن آزارهایی که توسط اروپایی ها در حق یهودی ها اعمال می شد – آزارهایی که در بسیاری ازمواقع حاصل نفرت اروپاییان از خصلتهای ناپسند برخی یهودیان در حرص و طمع و نژاد پرستی و خود برتربینی یهودیان بود – کم کم مساله بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین مطرح شد.
شاید بتوان گفت برای اولین بار ناپلئون بناپارت بود که به امید به دست آوردن دل خاندان ثروتمند روچیلدهای انگلیس از سلطان عثمانی درخواست نمود تا فلسطین را به او واگذار نماید تا از آن در جهت اسکان یهودیان استفاده نماید. وی تلاش می کرد تا از این طریق نظر مثبت یهودیان را به خود جلب نموده و از طریق آنان در جهت فشار آوردن بر دولت عثمانی استفاده کند ولی در این راه نتوانست توفیقی به دست آورد.
پس از ناپلئون نیز تلاشهای مختلفی صورت گرفت که چندان مثمرثمر نبود و سرانجام دولت انگلیس در قرن بیست توانست در این راه توفیق به دست آورد. پیش از تلاشهای دولت انگلیس مساله ایجاد وطن یهودی در قرن نوزده میلادی توسط تئودور هرتزل که به عنوان بنیانگذار صهیونیسم از وی یاد می شود پیگیری شد. تئودور هرتزل روزنامه نگاری اتریشی بود که با نوشتن کتاب «دولت یهود» نظریه خود را مبتنی بر لزوم ایجاد یک دولت ملی یهودی در فلسطین به جامعه یهودیان عرضه کرد وی با طرح لزوم ایجاد یک دولت ملی یهود در فلسطین عقیده دیرینه و سنتی یهودیان را (مبنی بر انتظار ظهور یک پیامبر منجی و ایجاد دولت الهی در ارض موعود ) زیر پا گذاشت زیرا او خواستار ایجاد دولتی سکولار در فلسطین بود.
اولین کنگروه صهیونیست ها در بازل سوئیس در سال 1987 تشکیل شد و در آن جا هدف صهیونیست ها مبنی بر ایجاد یک دولت ملی در فلسطین رسما اعلام گردید. (فرهنگ واژه ها، همان ص368) البته در آن جلسه که متشکل از سران یهودی عمدتا با تفکرات صهیونیستی بود تئودور هرتزل به عنوان طرفدار ایجاد دولت ملی یهود در فلسطین تنها یکی از طراحان ماجرا بود و نظرات دیگری نیز ارائه شد که در میان آنها طرح تشکیل حکومت در اوگاندا نیز از جمله گزینه ها بود که در نهایت حاییم وایزمن در رد این نظریات اعلام کرد: «مناطقی که پیشنهاد شده اند یا بسیار سردند و یا فوق العاده گرم و توسعه و عمران آنها مستلزم صرف سال ها کار و هزینه های سرسام آور است» (صهیونیسم، یوری ایوانف ترجمه ابراهیم یونسی ص84) سرانجام پیشنهاد تشکیل دولت ملی یهود در فلسطین از میان سایر گزینه ها رأی می آورد و هرتزل در همانجا رسما اعلام می کند: «همین امروز ما دولت اسرائیل را به وجود آوردیم.» (سرگذشت فلسطین، همان ص109)
بنابراین یکی از نخستین دلایل توجه صهیونیستها به فلسطین حاصل نقض اعتقادات یهودیان توسط امثال تئودور هرتزل و وایزمن و گروه تازه تشکیل یافته صهیونیسم بود؛ اعتقادی که بر طبق آن تا زمان ظهور منجی یهودیان این گروه از بازگشت به سرزمین مقدس منع شده اند.
دلیل دیگری نیز که باعث می شد تا فلسطین به کانون توجه صهیونیستها مبدل شود این بود که با توجه به اینکه این سرزمین در نظر یهودیان دارای پیشینه مقدسی بوده و حکومت باشکوه آنان در گذشته در این سرزمین بنا نهاده شده بود لذا با استفاده از داستان پردازی ها و وعده ها برای تجدید گذشته باشکوه به راحتی می توانستند یهودیان را تحریک نمایند تا از لاک خود خارج شده و در مسیر تحقق حکومت آرمانی یهود گام بردارند و در این راه می توانستند با بهره گیری از خاخامهای افراطی صهیونیستی به راحتی اعتقاد چندین هزار ساله خود را مبنی بر ممنوعیت بازگشت به سرزمین مقدس توجیه نمایند. این در حالی است که در صورتی که سرزمینهای دیگری برای سکونت یهودیان در نظر گرفته می شد هر چند انگیزه هایی همچون رهایی از آوارگی برای کوچ یهودیان وجود داشت اما انگیزه قوی همچون انگیزه های مذهبی وجود نداشت و تجربه تاریخی نشان داده است که انگیزه های مذهبی همواره قوی ترین عامل حرکت ملت ها بوده است به گونه ای که حتی جان و مالشان را حاضرند در راه انگیزه های مذهبی فدا نمایند. لذا صهیونیستها با دادن رنگ و لعاب مذهبی به ایده های خود با و سوء استفاده از احساسات یهودیان نسبت به عصر طلایی گذشته خود که از طریق پیش کشیدن بازگشت به سرزمین مقدس و تجدید دوباره حکومت آرمانی یهود انجام شد توانستند یهودیان جهان را تحریک کنند تا دسته دسته به سرزمین فلسطین کوچ نمایند.
دلیل سوم، که شاید از همه دلیل ها مهمتر باشد عامل استعمار و ابرقدرتها می باشد که با توجه به استراتژیک بودن منطقه و نیز منافعی که در منطقه دنبال می کردند در راستای سلطه دائمی خویش بر این منطقه حیاتی جهان، نیاز به عواملی داشتند که منافع آنان را در منطقه تضمین نماید که بهترین گزینه برای این کار صهیونیست ها بودند. به همین دلیل انگلستان نیز همزمان با تلاشهای صهیونیست ها برای عملی نمودن طرح خویش دست به کار شده و برای نخستین بار در پی تلاشهای افرادی همچون حییم وایزمن (که بعدها نخستین رئیس جمهور اسرائیل شد) در سال 1917 بالفور وزیر خارجه انگلیس اعلامیه ای صادر کرد و در آن قول داد که دولت انگلیس از یهودیان برای ایجاد دولت یهودی در فلسطین حمایت خواهد کرد. با این اعلامیه که به اعلامیه بالفور مشهور شده است اولین نطفه های کشوری به نام اسرائیل بسته شد. (فرهنگ واژه ها ، همان ص370)
تحولات منطقه خاورمیانه بعد از صدور اعلامیه بالفور نیز همگی در راستای منافع دو جانبه صهیونیست ها و انگلیسی ها بود به گونه ای که ابتدا انگلیسی ها با فریب دادن اعراب و دادن وعده استقلال در برابر دولت عثمانی از نیروی اعراب در جهت شکست دولت عثمانی استفاده نمودند به گونه ای که دولت عثمانی به راحتی در برابر قوای متحد متفقین و اعراب شکست خورده و درسال 1920 سه چهارم متصرفات آسیائی خود را از دست داده و کشور جدید جمهوری ترکیه که بر خرابه های امپراتوری عثمانی پا گرفت فقط به آسیای صغیر محدود شد و کشورهای عراق، سوریه، اردن، لبنان و فلسطین بر اثر این تجزیه پا به عرصه وجود نهادند. (تاریخ دیپلماسی و روابط بین الملل، احمد نقیب زاده ص184) اما ماجرا به همینجا ختم نشده و متفقین ضمن تقسیم کشورهای تازه استقلال یافته میان خود به بهانه فراهم شدن زمینه برای بر عهده گرفتن مناصب حکومتی توسط خود آنان هر یک از کشورها را تحت سرپرستی یکی از کشورهای اروپای قرار دادن و در این میان فلسطین را نیز تحت سرپرستی انگلستان در آوردند اما به جای ایجاد زمینه برای تشکیل حکومت توسط خود فلسطینیان در طول مدت اشغال این کشور زمینه را برای کوچ یهودیان جهان فراهم نموده و هر گونه سلاح و مهماتی را در اختیار یهودیان قرار دادند و به گونه ای فلسطین را تخلیه نمودند که از سویی یهودیان را مجهز به انواع سلاحها و امکانات نموده و از سویی دیگر فلسطینیان را که از هرگونه خرید و فروش سلاحی ممنوع شده بودند در برابر آنان دست خالی رها نمودند. (به اصطلاح سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کردند )
جریان تخلیه آنان نیز به این صورت بود که ناگهان اعلام نمودند که روز 15 مه 1948 فلسطین را تخلیه خواهند کرد. آنان ابتدا شهر تل آویو و سایر مناطق یهودی را تخلیه کرده و مراکز دولتی، اردوگاهها، سنگرهای نظامی و فرودگاهها را به دست یهودیان می دادند. در صورتی که همان مواقع در مناطق عربی نیروهای انگلیسی زمام امور را به دست گرفته و همه چیز و همه جا را تحت سیطره خود نگه داشته بودند. بامسلح شدن عرب سخت مخالفت می کردند و از ورود قوای مسلح عرب یا ورود اسلحه ممانعت به عمل می آوردند. انگلستان بیشتر وسائل جنگی خود را که در فلسطین داشت در موقع کوچ به یهود می فروخت که در میان آن ها هواپیماهای جنگی و آموزشی و اسلحه های مهم دیگر وجود داشت. (سرگذشت فلسطین همان ص336)
بنابر این با توجه به منافعی که قدرتهای بزرگ به ویژه انگلیس و آمریکا درمنطقه داشتند تمامی تمهیدات توسط این قدرتها به کار گرفته شد تا دولتی جعلی به نام اسرائیل در این منطقه تشکیل شود و این حمایت ها به گونه ای بود که به محض خروج نماینده عالی دولت انگلستان از فلسطین صهیونیست ها قیام و تشکیل دولت اسرائیل را برای اولین بار اعلام نمودند و پس از چند دقیقه و درحالی که قضیه فلسطین در سازمان ملل در حال بررسی و مطالعه بود ترومن رئیس جمهور آمریکا آن را به رسمیت شناخت (همان ص346) و شاید در طول تاریخ هرگز هیچ دولتی با این سرعت به رسمیت شناخته نشده باشد.
در هر صورت امروزه رژیم صهیونیستی به عنوان حافظ منافع غرب در منطقه حساس خاورمیانه محسوب شده و چنان پای خویش را در منطقه محکم نموده و با بهره گیری از ابزارهای فشار همچون نفوذ در دولتها و استفاده از رسانه ها بر بخشهای مختلف جهان سلطه فکری خویش را حاکم نموده است که حتی جریان معادله امروزه معکوس شده و بیشتر از آن که اسرائیل عامل دست غرب باشد غرب تبدیل به عامل بی جیره و مواجب اسرائیل شده است به گونه ای که امروزه منافع رژیم صهیونیستی بر منافع ملی کشوری همچون آمریکا مقدم شده است و هر شخصی که خواهان تصدی ریاست جمهوری آمریکا می باشد ابتدا بایستی متعهد شود که از منافع رژیم صهیونیستی در جهان حمایت نماید به گونه ای که احزاب مختلف این کشور با هر سلیقه و نظری که باشند در حفظ منافع رژیم صهیونیستی نقطه مشترکی دارند.
نتیجه اینکه سه عامل فلسطین را به منطقه ای تبدیل کرده است که صهیونیستها طرحهای خویش را از آنجا آغاز کرده اند:
نخست، رویاهای گروهی جدید به نام صهیونیسم که با نادیده انگاشتن تعالیم مذهبی یهودیان در زمینه ممنوعیت بازگشت به ارض مقدس تا پیش از ظهور منجی یهود، به دنبال تشکیل دولت ملی و قومی یهود در این سرزمین بودند.
دوم، نیاز صهیونیست ها به انگیزه مذهبی قوی برای مهاجرت یهودیان جهان که بازگشت به فلسطین و احیای گذشته باشکوهی همچون دولت داوود و سلیمان نبی می توانست بهترین انگیزه برای مهاجرت باشد. و سوم، حساسیت منطقه استراتژیک خاورمیانه در طول تاریخ و منافعی که ابرقدرتها به ویژه انگلیس و بعدها آمریکا در منطقه تعقیب می کردند که نیازمند حضور فعال عنصری مطمئن و بیگانه و تامین کننده منافع غرب بود که در این میان منطقه فلسطین با توجه به موقعیت استراتژیکی که داشت (به عنوان نقطه اتصال سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا و نیز منطقه ای نزدیک به منطقه حساس خلیج فارس که سرشار از منابع عظیم انرژی بود) و نیز زمینه هایی که با استفاده از فریب دولتهای عربی برای تشکیل دولت صهیونیستی از قبل فراهم شده بود بهترین گزینه برای این کار محسوب می شد.