خانه » همه » مذهبی » چرا امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ زماني كه ابوبكر به خلافت رسيد مخالفت نكرد ولي در شوراي شش نفره شركت كرد؟

چرا امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ زماني كه ابوبكر به خلافت رسيد مخالفت نكرد ولي در شوراي شش نفره شركت كرد؟

در مورد قسمت اول سؤال، فلسفه سکوت حضرت را مي توان در اظهارات و موضع گيري خود آن حضرت جستجو نمود که قبلا به مواردي از آن اشاره مي گردد:
1. وقتي علي ـ عليه السلام ـ  با ديدگان خود مشاهده مي‌كرد  كه خلافت و رهبري اسلامي از محور اصلي خود خارج مي شود، تشخيص داد كه سكوت مطلق تأييد بر چنين كار ناروايي است، كه داشت شكل قانوني به خود مي گرفت و سكوت شخصيتي مانند امام براي نسل آن روز و نسل‌هاي آينده نشانه حقانيت مدعي خلافت تلقي مي گردد از اين جهت مُهر خاموشي را شكست و به نخستين وظيفة خود كه همان يادآوري حق و حقيقت از طريق ايراد خطبه و سخنراني بود عمل كرد و در مسجد پيامبر گرامي كه به اجبار از او بيعت خواستند رو به گروه مهاجر كرد و فرمود: اي گروه مهاجر! حكومتي را كه حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اساس آن را پي‌ريزي كرد، از خاندان او خارج نسازيد و وارد خانه‌هاي خود نكنيد. به خدا سوگند خاندان پيامبر به اين كار سزاوارترند، زيرا در ميان آنان كسي است كه به مفاهيم قرآن و فروع و اصول دين تسلط كامل دارد و به سنت‌هاي پيامبر گرامي آشنا مي‌باشد و جامعة اسلامي را به خوبي مي‌تواند اداره نمايد، و جلومفاسد را بگيرد و غنائم را عادلانه ميان آنان تقسيم كند؛ باوجود چنين فردي نوبت به ديگران نمي‌رسد، آگاه باشيد و از هوي و هوس پيروي نكنيد كه از راه خدا گمراه مي‌شويد و از حقيقت دوري مي‌گزينيد.[1]2. همچنين امام علي ـ عليه السلام ـ با گروهي از بني هاشم نزد ابوبكر حاضر شد، شايستگي خود را براي خلافت ثابت نمود و چنين فرمود: من در حيات پيامبر و هم پس از مرگ او به مقام و منصب او سزاوارترم، من وصي و وزير او هستم، من نخستين فردي هستم كه به او ايمان آورده ، استوارترين شما در جهاد با مشركان، اعلم شما به كتاب و سنت پيامبر، مطلع‌ترين شما بر فروع و اصول دين، فصيح‌ترين شما در سخن و قوي‌ترين شما در برابر ناملايمات هستم، چرا در اين ميراث با من به جنگ و نزاع برخاستيد.[2]3. باز اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ  در يكي از خطبه‌هاي خود خلافت را از آن كسي مي داند كه تواناترين افراد بر ادارة امور مملكت دانشمندترين آن‌ها  به دستورات الهي باشد. چنان كه مي فرمايد: اي مردم شايسته‌ترين افراد براي حكومت و تواناترين آنها بر اداره‌ي امور، دانشمندترين آن‌ها  به دستورات الهي است. اگر فردي كه اين شرايط در او جمع نيست به فكر خلافت افتاد از او درخواست مي‌شود كه گردن بر حق نهد و اگر به فساد خود ادامه داد كشته مي‌شود.[3]اين نخستين كار امام در برابر گروه متجاوز بود تا بتواند از طريق تذكر و يادآوري و استمداد از بزرگان انصار، حق خود را از متجاوزان پس گيرد ولي امام از اين راه نتيجه‌اي نگرفت و حق او پايمال گرديد. اكنون بايد ديد در چنين موقع حساسي وظيفة امام چيست؟ آيا وظيفة حضرت سكوت است يا قيام و نهضت؟
دلائل و قرائن گواهي مي دهد كه قيام امام در آن شرايط به نفع اسلام جوان و جامعة نوبنياد اسلامي نبود در اين صورت پيمودن راه دوم براي حضرت لازم بود. در اين‌جا بعضي از آن علامت‌ها را متذكر مي شويم:[4]1 ـ پيامبر از ارتداد امت نگران بود.
آيات قرآني بيان گر اين مطلب است كه پيامبر در دوران حيات خود از آيندة جامعة اسلامي سخت نگران بود، و با مشاهدة يك سلسله حوادث ناگوار اين احتمال در ذهن حضرت قوّت مي گرفت كه ممكن است گروه يا گروه‌هايي پس از رحلت پيامبر به دوران جاهلي بازگردند و دستورات خداوند را به دست فراموشي بسپارند.
اين احتمال موقعي در ذهن پيامبر قوّت گرفت كه در جنگ احد (هنگامي كه شايعه‌ي كشته شدن پيامبر از طرف دشمن در ميدان نبرد منتشر گشت) با ديده‌ي خود مشاهده كرد كه اكثريت قريب به اتفاق آنان راه فرار پيش گرفته و به كوه‌ها و نقاط دور دست پناه بردند و برخي تصميم گرفتند كه از طريق تماس با رييس منافقان (عبدالله بن اُبيّ) از ابوسفيان امان بگيرند كه در آية 144 سورة آل عمران خداوند از اين داستان خبر مي‌دهد.
2 ـ بررسي سرگذشت سقيفه بني ساعده به خوبي نشان مي‌دهد كه چگونه در آن روز بار ديگر تعصب‌هاي قومي و قبيله‌اي و افكار جاهلي، خود را نشان داد و روشن گرديد كه هنوز تربيت‌هاي اسلامي در اعماق دل جمعي از آن‌ها  نفوذ نكرده و اسلام و ايمان جز سرپوشي بر چهرة جاهليت چيزي نبوده است. و مي‌رساند كه هدف از آن اجتماع در سقيفه، جز منفعت طلبي و سودجويي چيز ديگري نبود و هر فردي كوشش مي‌كرد  كه لباس خلافت را كه بايد بر اندام شايسته‌ترين فرد از امت پوشيده شود، بر اندام خود بپوشد، چيزي كه در آن جلسه كمتر مطرح بود، مصالح اسلام و مسلمانان بود و جستجوي شايسته‌ترين فرد كه بتواند كشتي اسلام را به ساحل نجات رهبري كند. قرآن نيز به اين نكته اشاره مي‌كند: «وطائفهٌ قَدْ اَهَمَّتهُم اَنْفُسهم. گروهي تنها به فكر خود بودند.[5]3 ـ امام علي ـ عليه السلام ـ  در آغاز حوادث سقيفه است، امام در سخنان خود به اهميت اتحاد اسلامي و سرانجام تفرقه و اختلاف اشاره نموده است از باب نمونه:
هنگامي كه ابوسفيان خواست دست علي ـ عليه السلام ـ را به عنوان بيعت بفشارد و از اين راه به مقاصد شوم خود برسد امام رو به جمعيت كرد و چنين فرمود:
«موج‌هاي فتنه را با كشتي‌هاي نجات بشكافيد، از ايجاد اختلاف و دو دستگي دوري كنيد و نشانه‌هاي          فخر‌فروشي را از سر برداريد…. اگر سخن بگويم مي‌گويند بر فرمانروايي حريص است و اگر خاموش بنشينم مي‌گويند از مرگ مي ترسد، به خدا سوگند علاقه‌ي فرزند ابوطالب به مرگ بيش از علاقة كودك به پستان مادر است، اگر سكوت مي‌كنم به خاطر علم و آگاهي خاصي است كه در آن فرو رفته‌ام و اگر شما هم مثل من آگاه بوديد مانند ريسمان چاه، مضطرب و لرزان مي گشتيد.[6]»
4 ـ هنگامي كه خبر درگذشت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در ميان قبايل تازه مسلمان پخش شد گروهي از آنان پرچم مخالفت با اسلام را برافراشتند و عملاً با حكومت مركزي مخالفت نموده و حاضر به پرداخت ماليات اسلامي نشدند و نخستين كاري كه حكومت انجام داد، اين بود كه گروهي از مسلمانان علاقمند را براي نبرد با اين گروه بسيج نمود.
در كنار اين فتنه، فتنة ديگري در يمامه برپا شد و آن ظهور مدعيان نبوّت مانند مسيلمه، سجاح و طليحه بود و افراد قبايل هر كدام، از روي تعصب از آن‌ها  پيروي نمودند.
در چنين اوضاع و احوال كه مهاجر و انصار وحدت كلمه را از دست داده و قبايل اطراف پرچم مخالفت با حكومت را برافراشته و مدعيان دروغگو در استان‌هاي نجد و يمامه به ادعاي نبوت برخاسته بودند هرگز صحيح نبود كه امام پرچم ديگري به دست بگيرد و قيام كند، در اين زمينه مي‌توان به نامة 62 نهج البلاغه مراجعه نمود.[7]اما پاسخ قسمت دوم سؤال:
امام ـ عليه السلام ـ در شورا شرکت کرد، زيرا او را مجبور به اين کار کردند.
حضرت در خطبه شقشقيه چنين مي فرمايد: «ناچار در فراز و نشيب با آنان موافقت کردم و در شورا شرکت جستم.»[8]و علامه اميني در الغدير در اين باره مي گويند: در جلسه شوراي ششم نفره جز شمشير عبدالرحمن بن عوف يافت نمي شد و حرفي را که به علي ـ عليه السلام ـ زد بايد بياد آورد که: «بيعت کن و گرنه گردنت را مي زنم!»  يا حرف ديگري که بخاري مي نويسد: «کاري نکن که باعث کشتن تو شود، علي ـ عليه السلام ـ خشمناک از جلسه بيروت آمد و او را دنبال کردند که بيعت کن و گرنه عليه تو جهاد خواهيم کرد.»[9]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي ـ عليه السلام ـ ، جعفر سبحان.
2. شيعه شناسي و پاسخ به شبهات ، علي اصغر رضواني.

پي نوشت ها:
[1] ـ سبحاني، جعفر، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي ـ عليه السلام ـ ، تهران، انتشارات جهان‌آرا، 1366، ص 206، 205.
[2] ـ احتجاج طبرسي، ج 1، ص 95.
[3] ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، مكتبه آيت الله مرعشي، 1404 ق، ج 1، ص 328.
[4] ـ سبحاني، جعفر، همان مأخذ، ص 214، 210.
[5] ـ آل عمران/ 153.
[6] ـ نهج البلاغه، خطبة 5.
[7] ـ سبحاني، جعفر، همان مأخذ، ص 15، 214.
[8]. نهج البلاغه، خطبه سوم.
[9]. اميني، عبدالحسين، الغدير، ترجمه جلال الدين فارسي، تهران، بنياد بعثت، 1369، ج19، ص 50.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد