«من هر دو جنگ بین المللی را یادم هست … من کوچک بودم لکن مدرسه می رفتم، و سربازهای شوروی را در همان مرکزی که ما داشتیم؛ در خمین، من آنجا آنها را می دیدم، و مورد تاخت و تاز ما واقع شدیم در جنگ بین المللی اول.»[ صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ج12، ص374.]
حضرت امام در جایی دیگر با یاد آوری اسامی برخی از خوانین و اشرار ستمگر که در پناه حکومت مرکزی به غارت اموال و نوامیس مردم می پرداختند می فرماید:
«من از بچگی در جنگ بودم … ما مورد هجوم «زلقی ها» بودیم، مورد هجوم «رجب علی» ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حالی که تقریباً شاید اوایل بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما و این ها می خواستند هجوم کنند و غارت کنند؛ آنجا می رفتیم سنگرها را سرکشی می کردیم.»[ صحیفه امام، ج11، ص12.]
کودتای رضاخان در سوم اسفند 1299 شمسی که بنا بر گواهی اسناد و مدارک تاریخی و غیرقابل خدشه به وسیله انگلیس ها حمایت و سازماندهی شده بود هرچند که به سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حدودی حکومت ملوک الطوایفی خوانین و اشرار را محدود ساخت، اما درعوض آن چنان دیکتاتوری پدید آورد که در سایه آن هزار فامیل بر سرنوشت ملت مظلوم ایران حاکم شدند و دودمان پهلوی به تنهایی عهده دار نقش سابق خوانین و اشرار گردید.
در چنین شرایطی روحانیت ایران که پس از وقایع نهضت مشروطیت در تنگنای هجوم بی وقفه دولت های وقت و عمّال انگلیسی از یک سو و دشمنی های غرب باختگان روشنفکر مآب از سوی دیگر قرار داشت برای دفاع از اسلام و حفظ موجودیت خویش به تکاپو افتاد. آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری به دعوت علمای وقت قم از اراک به این شهر هجرت کرد و اندکی پس از آن امام خمینی که با بهره گیری از استعداد فوق العاده خویش، عملاً در تحکیم موقعیت حوزه نو تأسیس قم مشارکتی فعال داشت. زمان چندانی نگذشت که آن حضرت در اعداد فضلای برجسته این حوزه در عرفان و فلسفه و فقه و اصول شناخته شد.
پس از رحلت آیت الله العظمی حایری در 10 بهمن 1315هـ.ش، حوزه علمیه قم را خطر انحلال تهدید می کرد. علمای متعهد به چاره جویی برخاستند. مدت 8سال سرپرستی حوزه علمیه قم را آیات عظام: سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سیدمحمدتقی خوانساری -رضوان الله علیهم- بر عهده گرفتند. در این فاصله و به خصوص پس از سقوط رضاخان، شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید. آیت الله العظمی بروجردی شخصیت علمی برجسته ای بود که می توانست جانشین مناسبی برای آیت الله حایری و حفظ کیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوی شاگردان آیت الله حایری و از جمله امام خمینی به سرعت تعقیب شد. شخص امام در دعوت از آیت الله بروجردی برای هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه مُجدّانه تلاش کرد.
امام خمینی که با دقت شرایط سیاسی جامعه و وضعیت حوزه ها را زیر نظر داشت و اطلاعات خویش را از طریق مطالعه مستمر کتب تاریخ معاصر و مجلات و روزنامه های وقت و رفت و آمد به تهران و درک محضر بزرگانی همچون آیت الله مدرس تکمیل می کرد، دریافته بود که تنها نقطه امید به رهایی و نجات از شرایط ذلّت باری که پس از شکست مشروطیت و به خصوص پس از روی کار آوردن رضاخان پدید آمده است، بیداری حوزه های علمیه و پیش از آن تضمین حیات حوزه ها و ارتباط معنوی مردم با روحانیت می باشد. امام خمینی در تعقیب هدف های ارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حوزه علمیه را با همکاری آیت الله مرتضی حایری تهیه کرد و به آیت الله بروجردی(رحمت الله علیه) پیشنهاد داد. این طرح از سوی شاگردان امام و طلاب روشن ضمیر حوزه مورد استقبال و حمایت قرار گرفت.
موضوع دیگری که در اوج گیری روند بیداری اسلامی و تکوین انقلاب اسلامی حائز اهمیت است اشتباه محاسباتی رژیم در لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی بود که به موجب آن شرط مسلمان بودن، سوگند به قرآن کریم و مرد بودن انتخاب کنندگان و کاندیداها تغییر می یافت و در 16 مهر 1341 هـ.ش به تصویب کابینه امیر اسدالله عَلَم رسید. در این لایحه، آزادی انتخابات زنان پوششی برای مخفی نگه داشتن هدف های دیگر بود.
حذف و تغییر دو شرط نخست دقیقاً به منظور قانونی کردن حضور عناصر بهایی در مصادر کشور انتخاب شده بود. خصوصاً با توجه به این که پشتیبانی شاه از رژیم صهیونیستی در توسعه مناسبات ایران و اسرائیل، شرط حمایت های آمریکا از شاه بود. نفوذ پیروان مسلک استعماری بهائیت در قوای سه گانه ی ایران این شرط را تحقق می بخشید. امام خمینی به همراه علمای بزرگ قم و تهران به محض انتشار خبر تصویب لایحه مزبور پس از تبادل نظر دست به اعتراضات همه جانبه زدند.
نقش حضرت امام در روشن ساختن اهداف واقعی رژیم شاه و گوشزد کردن رسالت خطیر علما و حوزه های علمیه در این شرایط بسیار مؤثر و کارساز بود. تلگراف ها و نامه های سرگشاده ی اعتراض آمیز علما به شاه و اسدالله عَلَم، موجی از حمایت را در اقشار مختلف مردم برانگیخت. لحن تلگراف های امام خمینی به شاه و نخست وزیر تند و هشداردهنده بود. بدین ترتیب ماجرای انجمن های ایالتی و ولایتی تجربه ای پیروز و گران قدر برای ملت ایران به ویژه از آن جهت بود که طی آن ویژگی های شخصیتی را شناختند که از هر جهت برای رهبری امت اسلام شایسته بود. با وجود شکست شاه در ماجرای انجمن ها، فشار آمریکا برای انجام اصلاحات مورد نظر ادامه یافت. شاه در دی ماه 1341 اصول شش گانه اصلاحات آمریکایی خویش را برشمرد و خواستار رفراندوم شد. امام خمینی بار دیگر مراجع و علمای قم را به نشست و چاره جویی دوباره فراخواند.
با پیشنهاد امام خمینی نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد. در اعلامیه حضرت امام از انقلاب سفید شاه به انقلاب سیاه تعبیر و هم سویی شاه با اهداف آمریکا و اسرائیل افشا شده بود. از سوی دیگر، شاه که در مورد آمادگی جامعه ایران برای انجام اصلاحات آمریکا به مقامات واشنگتن اطمینان داده بود و نام اصلاحات را انقلاب سفید نهاده بود. مخالفت علما برای وی بسیار گران آمد.
امام خمینی در اجتماع مردم، بی پروا از شخص شاه به عنوان عامل اصلی جنایات و هم پیمان با اسرائیل یاد می کرد و مردم را به قیام فرا خواند. او در سخنرانی خود در روز دوازده فروردین 1342 شدیداً از سکوت علمای قم و نجف و دیگر بلاد اسلامی در مقابل جنایات تازه رژیم انتقاد کرد و فرمود:
«امروز سکوت همراهی با دستگاه جبّار است».
حضرت امام روز بعد یعنی 13 فروردین 42 اعلامیه معروف خود را تحت عنوان «شاه دوستی یعنی غارتگری» منتشر ساخت.
سال 1342 با تحریم مراسم نوروز آغاز و با خون مظلومین فیضیه خون رنگ شد. شاه بر انجام اصلاحات مورد نظر آمریکا اصرار می ورزید و امام خمینی بر آگاه کردن مردم و قیام آنان در برابر دخالت های آمریکا و خیانت های شاه پافشاری داشت. امام خمینی در پیامی به تایخ 12/2/1342 به مناسبت چهلم فاجعه فیضیه، بر همراهی علما و ملت ایران در رویارویی سران ممالک اسلامی و دُوَل عربی با اسرائیل غاصب تأکید ورزید و پیمان های شاه و اسرائیل را محکوم کرد.
قیام 15 خرداد
ماه محرم 1342 که مصادف با خرداد بود فرا رسید. امام خمینی از این فرصت نهایت استفاده را در تحریک مردم به قیام علیه رژیم مستبد شاه به عمل آورد. وی در عصر عاشورای سال 1383هـ.ق(13 خرداد 1342) در مدرسه فیضیه نطق تاریخی خویش را که آغازی بر قیام 15 خرداد بود ایراد کرد.
در همین سخنرانی بود که امام خمینی با صدای بلند خطاب به شاه فرمود:
«آقا! من به شما نصیحت می کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اِغفال دارند می کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند … اگر دیکته می دهند دستت و می گویند بخوان، در اطرافش فکر کن …. نصیحت مرا بشنو … ربط ما بین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت می گوید از اسرائیل حرف نزنید … مگر شاه اسرائیلی است؟»[ صحیفه امام، ج1، صص248-245.]
شاه فرمان خاموش کردن قیام را صادر کرد. نخست جمع زیادی از یاران امام خمینی در شامگاه 14 خرداد دستگیر و در سحرگاه 15خرداد 1342 صدها کُماندوی اعزامی از مرکز، منزل حضرت امام را محاصره کردند و ایشان را در حالی که مشغول نمازشب بود، دستگیر و سراسیمه به تهران برده و در بازداشتگاه باشگاه افسران زندانی کردند و غروب آن روز به زندان قصر منتقل نمودند. صبح گاه 15خرداد خبر دستگیری رهبر انقلاب به تهران، مشهد، شیراز و دیگر شهرها رسید و وضعیتی مشابه قم پدید آورد.
نزدیک ترین ندیم همیشگی شاه، تیمسار حسین فردوست در خاطراتش از به کارگیری تجربیات و همکاری زبده ترین مأمورین سیاسی و امنیتی آمریکا برای سرکوب قیام و همچنین از سراسیمگی شاه و دربار و امرای ارتش و ساواک در این ساعات پرده برداشته و توضیح داده است که چگونه شاه و ژنرال هایش دیوانه وار فرمان سرکوب صادر می کردند.
امام خمینی، پس از 19 روز حبس در زندان قصر به زندانی در پادگان نظامی عشرت آباد منتقل شد. با دستگیری رهبر نهضت و کشتار وحشیانه مردم در روز 15خرداد 42، قیام ظاهراً سرکوب شد. امام خمینی در حبس از پاسخ گفتن به سئوالات بازجویان، با شهامت و اعلام این که هیئت حاکمه در ایران و قوه قضائیه آن را غیرقانونی و فاقد صلاحیت می داند، اجتناب ورزید. در شامگاه 18فروردین سال 1343 بدون اطلاع قبلی، امام خمینی آزاد و به قم منتقل می شود. به محض اطلاع مردم، شادمانی سراسر شهر را فرامی گیرد و جشن های باشکوهی در مدرسه فیضیه و شهر به مدت چند روز بر پا می شود. اولین سالگرد قیام 15خرداد در سال 1343 با صدور بیانیه مشترک امام خمینی و دیگر مراجع تقلید و بیانیه های جداگانه حوزه های علمیه گرامی داشته شد و به عنوان روز عزای عمومی معرفی شد.
آغاز تبعید امام
امام خمینی در 4 آبان 1343 بیانیه ای انقلابی صادر کرد و در آن نوشت:
«دنیا بداند که هر گرفتاری ای که ملت ایران و ملل مسلمین، دارند از اجانب است؛ از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفر است… آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی می کند. آمریکاست که به اسرائیل قدرت می دهد که اعراب مُسلم را آواره کند»[ صحیفه امام، ج1، ص 411.].
افشاگری امام علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون، ایران را در آبان سال 1343 در آستانه قیامی دوباره قرار داد.
سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره کماندوهای مسلّح اعزامی از تهران، منزل امام خمینی در قم را محاصره کردند. شگفت آن که وقت بازداشت، همانند سال قبل مصادف با نیایش شبانه امام خمینی بود. حضرت امام بازداشت و به همراه نیروهای امنیتی مستقیماً به فرودگاه مهرآباد تهران اعزام و با یک فروند هواپیمای نظامی که از قبل آماده شده بود، تحت الحفظ مأمورین امنیتی و نظامی به آنکارا پرواز کرد. عصر آن روز ساواک خبر تبعید امام را به اتهام اقدام علیه امنیت کشور! در روزنامه ها منتشر ساخت.
علیرغم فضای خفقان موجی از اعتراض ها به صورت تظاهرات در بازار تهران، تعطیلی طولانی مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامه ها به سازمان های بین المللی و مراجع تقلید جلوه گر شد.
اقامت امام در ترکیه یازده ماه به درازا کشید در این مدت رژیم شاه با شدت عمل بی سابقه ای بقایای مقاومت را در ایران درهم شکست و در غیاب امام خمینی به سرعت دست به اصلاحات آمریکاپسند زد. اقامت اجباری در ترکیه فرصتی مغتنم برای امام بود تا تدوین کتاب بزرگ «تحریر الوسیله» را آغاز کند.
تبعید امام خمینی از ترکیه به عراق
روز 13 مهرماه 1344 حضرت امام به همراه فرزندشان آیت الله حاج آقا مصطفی از ترکیه به تبعیدگاه دوم، کشور عراق اعزام شدند. امام خمینی پس از ورود به بغداد برای زیارت مراقد ائمه اطهار(علیهم السلام) به شهرهای کاظمین، سامرا و کربلا شتافت و یک هفته بعد به محل اصلی اقامت خود یعنی نجف عزیمت کرد و با استقبال مراجع و حوزه علمیه این شهر مواجه شد.
دوران اقامت طولانی و 13 ساله امام خمینی در نجف در شرایطی آغاز شد که هرچند در ظاهر فشارها و محدودیت های مستقیم در حد ایران و ترکیه وجود نداشت، اما مخالفت ها و کارشکنی ها و زخم زبان ها نه از جبهه دشمن رویارو، بلکه از ناحیه روحانی نمایان و دنیاخواهان مخفی شده در لباس دین، آن چنان گسترده و آزاردهنده بود که امام با همه صبر و بردباری معروفش بارها از سختی شرایط مبارزه در این سال ها به تلخی تمام یاد کرده است. ولی هیچ یک از این مصائب و دشواری ها نتوانست او را از مسیری که آگاهانه انتخاب کرده بود بازدارد. امام خمینی سلسله درس های خارج فقه خویش را با همه مخالفت ها و کارشکنی های عناصر مُغرض در آبان 1344 در مسجد شیخ انصاری(رحمت الله علیه) نجف آغاز کرد که تا زمان هجرت از عراق به پاریس ادامه داشت. حوزه درسی ایشان به عنوان یکی از برجسته ترین حوزه های درسی نجف از لحاظ کیفیت و کمیّت شاگردان شناخته شد.
امام خمینی از بدو ورود به نجف با ارسال نامه ها و پیک هایی به ایران، ارتباط خویش را با مبارزین حفظ نموده و آنان را در هر مناسبتی به پایداری در پیگیری اهداف قیام 15خرداد فرامی خواند و علیرغم تمامی دشواری های پدید آمده، هیچ گاه دست از مبارزه نکشید، و با سخنرانی ها و پیام های خویش امید به پیروزی را در دل ها زنده نگاه می داشت.
امام خمینی و استمرار مبارزه (1350-1356)
نیمه دوم سال 1350 اختلافات رژیم بعثی عراق و شاه بالا گرفت و به اخراج و آواره شدن بسیاری از ایرانیان مقیم عراق انجامید. امام خمینی طی تلگرافی به رئیس جمهور عراق شدیداً اقدامات این رژیم را محکوم نمود. حضرت امام در اعتراض به شرایط پیش آمده تصمیم به خروج از عراق گرفت، اما حکّام بغداد با آگاهی از پیامدهای هجرت امام در آن شرایط اجازه خروج ندادند. سال 1354 در سالگرد قیام 15 خرداد، مدرسه فیضیه قم بار دیگر شاهد قیام طلاب انقلابی بود. فریادهای «درود بر خمینی» و «مرگ بر سلسله پهلوی» به مدت دو روز ادامه داشت. پیش از این سازمان های چریکی، متلاشی شده و شخصیت های مذهبی و سیاسی مبارز گرفتار زندان های رژیم بودند.
شاه در ادامه سیاست های مذهب ستیز خود در اسفند 1354 وقیحانه تاریخ رسمی کشور را از مبدأ هجرت پیامبر اسلام به مبدأ سلطنت شاهان هخامنشی تغییر داد. امام خمینی در واکنشی سخت، فتوا به حُرمت استفاده از تاریخ بی پایه شاهنشاهی داد. تحریم استفاده از این مبدأ موهوم تاریخی همانند تحریم حزب رستاخیز از سوی مردم ایران استقبال شد و هر دو مورد افتضاحی برای رژیم شاه شده و رژیم در سال 1357 ناگزیر از عقب نشینی و لغو تاریخ شاهنشاهی شد.
اوج گیری انقلاب اسلامی در سال 1356 و قیام مردم
امام خمینی که به دقت تحولات جاری جهان و ایران را زیر نظر داشت از فرصت به دست آمده، نهایت بهره برداری را کرد. او در مرداد 1356 طی پیامی اعلام کرد:
«اکنون به واسطه اوضاع داخلی و خارجی و انعکاس جنایات رژیم در مجامع و مطبوعات خارجی فرصتی است که باید مجامع علمی و فرهنگی و رجال وطن خواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمن های اسلامی در هر جا است بی درنگ از آن استفاده کنند و بی پرده بپا خیزند»[ صحیفه امام، ج3، ص209.].
شهادت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان 1356 و مراسم پُر شکوهی که در ایران برگزار شد، نقطه آغازی بر خیزش دوباره حوزه های علمیه و قیام جامعه مذهبی ایران بود. امام خمینی در همان زمان به گونه ای شگفت این واقعه را از «الطاف خفیه الهی» نامیده بود.[ صحیفه امام، ج3، ص234.] رژیم شاه با درج مقاله ای توهین آمیز علیه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اعتراض به این مقاله، به قیام 19دی ماه قم در سال 1356 منجر شد که طی آن جمعی از طلاب انقلابی به خاک و خون کشیده شدند. شاه علیرغم دست زدن به کشتارهای جمعی، نتوانست شعله های افروخته شده را خاموش کند.
هجرت از عراق به پاریس
در دیدار وزرای خارجه ایران و عراق در نیویورک تصمیم به اخراج امام خمینی از عراق گرفته شد. روز دوم مهر 1357 منزل امام در نجف به وسیله قوای بعثی محاصره گردید. انعکاس این خبر با خشم گسترده مسلمانان در ایران، عراق و دیگر کشورها مواجه شد.
روز 12 مهر، امام خمینی نجف را به قصد مرز کویت ترک گفت. دولت کویت با اشاره رژیم ایران از ورود امام به این کشور جلوگیری کرد. قبلاً صحبت از هجرت امام به لبنان و یا سوریه بود، اما ایشان پس از مشورت با فرزندشان، حجت الاسلام سید احمد خمینی، تصمیم به هجرت به پاریس گرفت. در روز 14مهر ایشان وارد پاریس شدند و دو روز بعد در منزل یکی از ایرانیان در نوفل لوشاتو، حومه پاریس، مستقر شدند. مأمورین کاخ الیزه نظر رئیس جمهور فرانسه را مبنی بر اجتناب از هرگونه فعالیت سیاسی به امام ابلاغ کردند. ایشان نیز در واکنشی تند تصریح کرده بود که این گونه محدودیت ها خلاف ادعای دمکراسی است و اگر او ناگزیر شود تا از این فرودگاه به آن فرودگاه و از این کشور به آن کشور برود باز دست از هدف هایش نخواهد کشید.
امام خمینی در دی ماه 1357 شورای انقلاب را تشکیل داد. شاه نیز پس از تشکیل شورای سلطنت و اخذ رأی اعتماد برای کابینه بختیار در روز 26 دی ماه از کشور فرار کرد. خبر در شهر تهران و سپس ایران پیچید و مردم در خیابان ها به جشن و پایکوبی پرداختند.
بازگشت امام خمینی به ایران
اوایل بهمن 57 خبر تصمیم امام در بازگشت به کشور منتشر شد. هر کس که می شنید اشک شوق می ریخت. مردم 14 سال انتظار کشیده بودند. اما در عین حال مردم و دوستان امام نگران جان ایشان بودند؛ چرا که هنوز دولت دست نشانده شاه سر پا و حکومت نظامی بر قرار بود. اما امام خمینی تصمیم خویش را گرفته و طی پیام هایی به مردم ایران گفته بود می خواهد در این روزها سرنوشت ساز و خطیر در کنار مردمش باشد. دولت بختیار با هماهنگی ژنرال هایزر، فرودگاه های کشور را به روی پروازهای خارجی بست.
دولت بختیار پس از چند روز تاب مقاومت نیاورد و ناگزیر از پذیرفتن خواست ملت شد. سرانجام امام خمینی بامداد 12 بهمن 1357 پس از 14 سال دوری از وطن وارد کشور شد. استقبال بی سابقه مردم ایران چنان عظیم و غیرقابل انکار بود که خبرگزاری های غربی نیز ناگزیر از اعتراف شده و مستقبلین را 4 تا 6میلیون نفر برآورد کردند.
با ورود امام خمینی به کشور و پیرزوی شکوهمند انقلاب و تأسیس نظام مقدس جمهوری اسلامی، فصلی جدید در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و جهان آغاز، و حضرت امام با رهبری الهی و مُدبّرانه خویش، یک دهه انقلاب و نظام نوپای اسلامی را با موفقیت از میان بحران های متعدد، عبور داده و به تثبیت رساندند.