۱۳۹۴/۰۷/۲۶
–
۳۲۶۷ بازدید
سوال این است که چرا خداوند جهان را افریده اساسا فقط برای اینکه ذات او باعث خلقت ازلی و ابدی است و یا از این خلقت هدفی دارد؟چرا خدا که خوبی مطلق است باعث صادر شدن اینهمه بدی و ضلالت و جنایت در جهان هستی است ؟ خلقت بدیها باعث بدبختی و نابودی انسان بی عدالتی فقر وحشی گری و نابسامانی است و دانایی ، قدرت و اراده تام خدا در هستی را هم به چالش میکشد؟
مسئله شر (evil) یکی از کهنترین مسایلی است که از دیرباز اندیشه آدمی را به خود مشغول داشته است. از آن هنگام که انسان پا به عرصه خاک گذاشت، خویشتن را همآغوش رنج و رنجوری یافت و همراه با شیرینی لذت و کامیابی، تلخی محنت و ناکامی را چشید و بهزودی دانست که حیات آکنده از نیکی و نیآلوده به شر و بدی، آرزویی دستنیافتنی است. مواجهه آدمی با رویه دردآلود و اندوهبار زندگانی و رویارویی او با مصیبتها و فلاکتهای آن، پرسشهایی را فرا روی ذهن جستوجوگر او قرار میداد، پرسشهایی که امروزه ـ پساز گذشت هزاران سال ـ هنوز تازه و جدیدند: حقیقت اموری که در نظر ما در زمره شرور و یا خیرات قرار میگیرند، چیست؟ آیا وجود شرور با اعتقاد به اوصافی همچون عدل، قدرت و علم مطلق الهی سازگار است؟ به بیان دیگر، اگر آفریننده جهان هستی، قادر همه توان، عالم همهدان و عادل محض است، چگونه اجازه داده است کژیها و بیعدالتیها ـ که رقم قابل ملاحظهای را تشکیل میدهند ـ در عالم رخنه کند؟!چرا شرور داریم؟شر امر موهوم و پنداری: آنچه که ما آن را شر می نامیم، ناشی از عدم درک ما از واقعیت آن امر است. اگر ما به حقیقت آن امر بهخوبی آگاه باشیم، خواهیم دید که در واقع خیر است.
این نظریه را میتوان در میان مکاتب و آیینهای فلسفی هند باستان یافت. (پلانتینجا، الوین، فلسفه و دین (خدا، اختیار و شر)، ترجمه محمد سعیدیمهر، قم، انتشارات طه، 1376، ص179)
شر امر عدمی: این دیدگاه که در میان فلاسفه مسلمان رواج دارد، شر را مساوی با عدم میداند. مقصود ایشان این است که هرچه در جهان خارج میبینیم، وجود است و همین وجودات است که مخلوق و معلول ذات حقاند. عدمیات مخلوق نیستند، بلکه «عدمالخلق» هستند. ما وقتی به موارد شر نگاه میکنیم، در همه آنها میبینیم که مفهوم شر از آن بعد و جایگاهی انتزاع میشود که یک نوع «فقدان»، «نیستی» و عدم در کار است. دقیقاً مثل سایه که از فقدان نور انتزاع میشود. نتیجهای که از این مسئله میتوان گرفت، آن است که نمیتوان گفت خداوند عادل، قادر و عالم چرا شر را خلق نمود؟، چون خداوند شر را اصلاً خلق نکرده است. زیرا شر امر عدمی است و عدم، مخلوق نیست. منتها این پرسش ممکن است مطرح گردد که اگر شر امر عدمی است، چرا خداوند آن عدم را تبدیل به وجود نکرد، تا چنان شری بهوجود نیاید؟ پاسخ این پرسش در مباحث آینده روشن میشود. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1373، چاپ پنجم، ج1، ص149)
شر از لوازم وجود خیر: خاستگاه اولیه این نظریه به اندیشههای ارسطو باز میگردد و بر اساس تفسیری که در فلسفه اسلامی از این نظریه شده است، موجودات امکانی، از پنج حالت بیرون نیستند: الف) آنچه که خیر محض و ناب است؛ ب) آنچه که خیرش بیشتر از شرش است؛ ج) آنچه که خیر و شرش مساوی است؛ د) آنچه که شرش بیشتر از خیرش است؛ هـ) آنچه که شر محض است.
ابتدا این مطلب به اثبات میرسد که از میان احتمالات پنجگانه، تنها احتمال اول و دوم به واقعیت پیوسته است؛ و سپس روشن میگردد که وجود این دو قسم در جهان، امری ضروری است. قسم اول که روشن است، اما در مورد قسم دوم گفته میشود که اگر خداوند از این قسم از موجودات را به دلیل شر اندک نیآفریند، خیر فراوانی که ملازم با این شر است محقق نمیگردد، حال آنکه ترک خیر کثیر، خود شر بزرگی است که در مقایسه با شر اندک، به مراتب عظیمتر است. بنابراین، خودداری خداوند از آفرینش این قسم، از آنرو که مقتضی تحقق شر بزرگتری است، روا نخواهد بود. (الوین پلانتینجا، فلسفه دین، ص202)
شایان ذکر است که این تقسیمبندی بر اساس حصر عقلی است و قسم دیگری بر این پنج قسم مذکور نمیتوان یافت. البته در جهان آفرینش فقط قسم اول و آخر است که لباس تحقق میپوشند.
ماده منشأ شر: خداوند متعال جهان آفرینش را بر اساس سنن، قوانین و شیوههای معینی اداره میکند که در آنها هیچگونه تغییر و تبدلی رخ نخواهد داد. از سوی دیگر، عوالم الکافی (تجرد، مثال و ماده) بر اساس سنخیت این عوالم و مرتبه وجودیشان در نظام هستی، هر یک دارای قوانین و سنن مخصوص به خود هستند؛ یعنی در عالم ماده احکام و آثار است که در عالم مثال و تجرد نیست و نیز در عالم مثال و تجرد سننی است که در جهان ماده نمیباشد. پس اگر عالم ماده باشد ولی اثری از احکام و سنن حاکم بر آن نباشد، عالم ماده دیگر عالم ماده، نخواهد بود. در این عالم ـ برخلاف عالم تجرد که تنها خیر محض است ـ تضاد، تزاحم، محدودیت، زوال و بطلان، غم و شادی و رنج و امید و بالاخره خیر و شر وجود دارد. (ر.ک: کاشفی، محمدرضا، پرسشها و پاسخها، دفتر اول، خداشناسی و فرجامشناسی، قم، دفتر نشر معارف، 1381، ص58 ـ 55)
شر معلول اختیار آدمی: کمال آدمی در گرو اختیار او است. و همین اختیار منشأ پیدایش خیر و شر میباشد. «انا هدینا، السبیل اما شاکراً و اما کفوراً (دهر/3) و البته جهان با موجودات مختار از جهان خالی از آنها به مراتب کاملتر و برتر خواهد بود. (ر.ک: الوین پلانتینجا، فلسفه دین، ص205) و همین کمال خود خیر است.
نسبی بودن شر و قضاوت محدود ما: وقتی که بارش برف و باران زندگی و رفت و آمد را سخت میکند و هنگامی که ساختمان فرسودهای برای نوسازی ویران میکنند و برای رهگذران غیر از گرد و غبار، منفعتی به بار نمیآورد بسیاری از مردمان این امور را شر و بلا میدانند؛ وقتی اثر آن برف و باران حیاتبخش را در نظر بگیریم، یا به جای آن بنای فرسوده، بنای عظیمی که احتمالاً یک بیمارستان عامالمنفعه است را مشاهد کنیم، تصدیق خواهیم کرد که این حوادث که در یک بررسی کوتاه شر مطلق به نظر میرسیدند، خیر است.
فواید شرور
1ـ مصایب سازنده روح آدمی: مصایب را در خوشبختیها است، زیرا بسیاری از خوبیها از بدیها زاییده میشوند و زشتیها و رنجها مقدمه و پدیدآورنده زیباییها است: فان مع العسر یسرا، ان مع العسر یسرا. (ر.ک: مطهری، مرتضی، عدل الهی، تهران، صدار، 1376، ص175ـ173)
2ـ ادراک خیر از راه شر: اگر در جهان شرور وجود نمیداشت به دلیل عدم مقایسه و مقارنه، خیر، حسن و زیبایی عالم هستی درک نمیشد. مثل مورچههای سیا و یا زرد از یک نوع و اندازه؛ آیا میتوان گفت یکی از آنها زیباتر از بقیه است؟ (ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، ص81)
3ـ بیدارگری: طبق روایت «اگر بیماری، فقر و مرض نبود، چیزی سر آدمی را خم نمیکرد ولی با این حال او خیلی بیپروا است» (لولا ثلاث فی ابنآدم ما طأطأ رأسه شیء المرض والفقر والموت و کلّهم فیه و انّه معهم لوثّاب؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج5، ص316، روایت 12، باب5)
آری یکی از مهمترین دستاوردهای بلایا آن است که آدمی را از خواب غفلتی که بر اثر فرو غلتیدن در نعمتهای دنیوی بدان دچار شده، بیدار کرده، مسئولیتهای خطیر او را در برابر خدای خویش یادآور میشوند و استکبارش را به فروتنی و خضوع مبدل میسازند.
قرآن کریم با اشاره به این مطلب بیان میدارد که همواره اقوام پیامبران با انواع سختیها روبهرو بودند، تا مگر از سرکشی دست کشیده در مقابل حق تسلیم شوند. (سعیدیمهر، محمد و دیوانی، امیر، معارف اسلامی، قم، انتشارات معارف، 1379، ج1، ص83) «و در هیچ شهری پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم، تا مگر به زاری در آیند.» (اعراف/94)
نکته: در پایان یک نکته شایان ذکر است؛ از دیدگاه اسلام، خداوند در مقابل رنجها، دردها و مصایبی ـ که بعضی از انسانها ناخواسته دچار آنند؛ مانند کری و کوری و فلج مادرزادی که از آن به شرور طبیعی یاد کردیم ـ در عالم دیگر (قیامت) جزای برتری اعطا میفرماید.
امام صادق علیهالسلام (در توجیه نقصهای بدنی مانند نابینایی و ناشنوایی) تأکید میفرمایند که خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطا میکند که اگر میان بازگشت به دنیا و تحمل دوباره همین مصایب و باقیماندن در آخرت مخیر باشند، بازگشت به بلایا را انتخاب میکنند تا اجرشان افزوده گردد. (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج3، ص71) البته باید توجه داشت که منظور از این اجر، ثواب کلامی نیست، چون ثواب چیزی است که همراه با تعظیم و تجلیل باشد، بلکه مراد این است که این مصیبت با عوض شایسته جبران خواهد شد که طبعاً این عوض مانند ثواب همراه با تعظیم و اجلال نخواهد بود. (حلی، کشفالمراد، قم، نشر اسلامی جامعه مدرسین، چاپ پنجم، 1415، ص332)
نتیجه:
ـ شرور نیاز به خالق مستقل ندارند، چون سایهای و عدمیاند.
ـ شروری که با اوصاف و اسمای حسنای حق تعالی مثل قدرت و علم مطلق منافات داشته باشد، در نظام احسن الهی
رخنه نمیکنند.
ـ آنچه از شرور در نظام احسن راه پیدا کنند، لازمه جداییناپذیر آن است.
این نظریه را میتوان در میان مکاتب و آیینهای فلسفی هند باستان یافت. (پلانتینجا، الوین، فلسفه و دین (خدا، اختیار و شر)، ترجمه محمد سعیدیمهر، قم، انتشارات طه، 1376، ص179)
شر امر عدمی: این دیدگاه که در میان فلاسفه مسلمان رواج دارد، شر را مساوی با عدم میداند. مقصود ایشان این است که هرچه در جهان خارج میبینیم، وجود است و همین وجودات است که مخلوق و معلول ذات حقاند. عدمیات مخلوق نیستند، بلکه «عدمالخلق» هستند. ما وقتی به موارد شر نگاه میکنیم، در همه آنها میبینیم که مفهوم شر از آن بعد و جایگاهی انتزاع میشود که یک نوع «فقدان»، «نیستی» و عدم در کار است. دقیقاً مثل سایه که از فقدان نور انتزاع میشود. نتیجهای که از این مسئله میتوان گرفت، آن است که نمیتوان گفت خداوند عادل، قادر و عالم چرا شر را خلق نمود؟، چون خداوند شر را اصلاً خلق نکرده است. زیرا شر امر عدمی است و عدم، مخلوق نیست. منتها این پرسش ممکن است مطرح گردد که اگر شر امر عدمی است، چرا خداوند آن عدم را تبدیل به وجود نکرد، تا چنان شری بهوجود نیاید؟ پاسخ این پرسش در مباحث آینده روشن میشود. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1373، چاپ پنجم، ج1، ص149)
شر از لوازم وجود خیر: خاستگاه اولیه این نظریه به اندیشههای ارسطو باز میگردد و بر اساس تفسیری که در فلسفه اسلامی از این نظریه شده است، موجودات امکانی، از پنج حالت بیرون نیستند: الف) آنچه که خیر محض و ناب است؛ ب) آنچه که خیرش بیشتر از شرش است؛ ج) آنچه که خیر و شرش مساوی است؛ د) آنچه که شرش بیشتر از خیرش است؛ هـ) آنچه که شر محض است.
ابتدا این مطلب به اثبات میرسد که از میان احتمالات پنجگانه، تنها احتمال اول و دوم به واقعیت پیوسته است؛ و سپس روشن میگردد که وجود این دو قسم در جهان، امری ضروری است. قسم اول که روشن است، اما در مورد قسم دوم گفته میشود که اگر خداوند از این قسم از موجودات را به دلیل شر اندک نیآفریند، خیر فراوانی که ملازم با این شر است محقق نمیگردد، حال آنکه ترک خیر کثیر، خود شر بزرگی است که در مقایسه با شر اندک، به مراتب عظیمتر است. بنابراین، خودداری خداوند از آفرینش این قسم، از آنرو که مقتضی تحقق شر بزرگتری است، روا نخواهد بود. (الوین پلانتینجا، فلسفه دین، ص202)
شایان ذکر است که این تقسیمبندی بر اساس حصر عقلی است و قسم دیگری بر این پنج قسم مذکور نمیتوان یافت. البته در جهان آفرینش فقط قسم اول و آخر است که لباس تحقق میپوشند.
ماده منشأ شر: خداوند متعال جهان آفرینش را بر اساس سنن، قوانین و شیوههای معینی اداره میکند که در آنها هیچگونه تغییر و تبدلی رخ نخواهد داد. از سوی دیگر، عوالم الکافی (تجرد، مثال و ماده) بر اساس سنخیت این عوالم و مرتبه وجودیشان در نظام هستی، هر یک دارای قوانین و سنن مخصوص به خود هستند؛ یعنی در عالم ماده احکام و آثار است که در عالم مثال و تجرد نیست و نیز در عالم مثال و تجرد سننی است که در جهان ماده نمیباشد. پس اگر عالم ماده باشد ولی اثری از احکام و سنن حاکم بر آن نباشد، عالم ماده دیگر عالم ماده، نخواهد بود. در این عالم ـ برخلاف عالم تجرد که تنها خیر محض است ـ تضاد، تزاحم، محدودیت، زوال و بطلان، غم و شادی و رنج و امید و بالاخره خیر و شر وجود دارد. (ر.ک: کاشفی، محمدرضا، پرسشها و پاسخها، دفتر اول، خداشناسی و فرجامشناسی، قم، دفتر نشر معارف، 1381، ص58 ـ 55)
شر معلول اختیار آدمی: کمال آدمی در گرو اختیار او است. و همین اختیار منشأ پیدایش خیر و شر میباشد. «انا هدینا، السبیل اما شاکراً و اما کفوراً (دهر/3) و البته جهان با موجودات مختار از جهان خالی از آنها به مراتب کاملتر و برتر خواهد بود. (ر.ک: الوین پلانتینجا، فلسفه دین، ص205) و همین کمال خود خیر است.
نسبی بودن شر و قضاوت محدود ما: وقتی که بارش برف و باران زندگی و رفت و آمد را سخت میکند و هنگامی که ساختمان فرسودهای برای نوسازی ویران میکنند و برای رهگذران غیر از گرد و غبار، منفعتی به بار نمیآورد بسیاری از مردمان این امور را شر و بلا میدانند؛ وقتی اثر آن برف و باران حیاتبخش را در نظر بگیریم، یا به جای آن بنای فرسوده، بنای عظیمی که احتمالاً یک بیمارستان عامالمنفعه است را مشاهد کنیم، تصدیق خواهیم کرد که این حوادث که در یک بررسی کوتاه شر مطلق به نظر میرسیدند، خیر است.
فواید شرور
1ـ مصایب سازنده روح آدمی: مصایب را در خوشبختیها است، زیرا بسیاری از خوبیها از بدیها زاییده میشوند و زشتیها و رنجها مقدمه و پدیدآورنده زیباییها است: فان مع العسر یسرا، ان مع العسر یسرا. (ر.ک: مطهری، مرتضی، عدل الهی، تهران، صدار، 1376، ص175ـ173)
2ـ ادراک خیر از راه شر: اگر در جهان شرور وجود نمیداشت به دلیل عدم مقایسه و مقارنه، خیر، حسن و زیبایی عالم هستی درک نمیشد. مثل مورچههای سیا و یا زرد از یک نوع و اندازه؛ آیا میتوان گفت یکی از آنها زیباتر از بقیه است؟ (ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، ص81)
3ـ بیدارگری: طبق روایت «اگر بیماری، فقر و مرض نبود، چیزی سر آدمی را خم نمیکرد ولی با این حال او خیلی بیپروا است» (لولا ثلاث فی ابنآدم ما طأطأ رأسه شیء المرض والفقر والموت و کلّهم فیه و انّه معهم لوثّاب؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج5، ص316، روایت 12، باب5)
آری یکی از مهمترین دستاوردهای بلایا آن است که آدمی را از خواب غفلتی که بر اثر فرو غلتیدن در نعمتهای دنیوی بدان دچار شده، بیدار کرده، مسئولیتهای خطیر او را در برابر خدای خویش یادآور میشوند و استکبارش را به فروتنی و خضوع مبدل میسازند.
قرآن کریم با اشاره به این مطلب بیان میدارد که همواره اقوام پیامبران با انواع سختیها روبهرو بودند، تا مگر از سرکشی دست کشیده در مقابل حق تسلیم شوند. (سعیدیمهر، محمد و دیوانی، امیر، معارف اسلامی، قم، انتشارات معارف، 1379، ج1، ص83) «و در هیچ شهری پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم، تا مگر به زاری در آیند.» (اعراف/94)
نکته: در پایان یک نکته شایان ذکر است؛ از دیدگاه اسلام، خداوند در مقابل رنجها، دردها و مصایبی ـ که بعضی از انسانها ناخواسته دچار آنند؛ مانند کری و کوری و فلج مادرزادی که از آن به شرور طبیعی یاد کردیم ـ در عالم دیگر (قیامت) جزای برتری اعطا میفرماید.
امام صادق علیهالسلام (در توجیه نقصهای بدنی مانند نابینایی و ناشنوایی) تأکید میفرمایند که خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطا میکند که اگر میان بازگشت به دنیا و تحمل دوباره همین مصایب و باقیماندن در آخرت مخیر باشند، بازگشت به بلایا را انتخاب میکنند تا اجرشان افزوده گردد. (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج3، ص71) البته باید توجه داشت که منظور از این اجر، ثواب کلامی نیست، چون ثواب چیزی است که همراه با تعظیم و تجلیل باشد، بلکه مراد این است که این مصیبت با عوض شایسته جبران خواهد شد که طبعاً این عوض مانند ثواب همراه با تعظیم و اجلال نخواهد بود. (حلی، کشفالمراد، قم، نشر اسلامی جامعه مدرسین، چاپ پنجم، 1415، ص332)
نتیجه:
ـ شرور نیاز به خالق مستقل ندارند، چون سایهای و عدمیاند.
ـ شروری که با اوصاف و اسمای حسنای حق تعالی مثل قدرت و علم مطلق منافات داشته باشد، در نظام احسن الهی
رخنه نمیکنند.
ـ آنچه از شرور در نظام احسن راه پیدا کنند، لازمه جداییناپذیر آن است.