۱۳۹۳/۰۱/۱۷
–
۳۲۸ بازدید
چرایی و اهمیت تعقل و اندیشه؟
وجه ممیز انسان از موجودات دیگر، عقل او است، و آدمى با تعقل به حیات انسانى خویش ادامه مىدهد. به فرموده امام علىعلیه السلام الانسان بعقله؛ (1) «انسان به عقل خود انسان است.» و باز مىفرمایند: اصل الانسان لبه؛ (2) «اصل انسان خرد او است.» بنابراین تاریخ تعقل با پیدایش آدم آغاز مىشود.عقل وشهوت.
گر در انسان عقل بر شهوت غالب گشت، او از فرشته برتر است؛ و اگر شهوت بر عقل چیره شد،انسان از حیوان بدتر است.
فرشته تنها داراى عقل است و راهى جز او پیش رو ندارد. بنابراین پیروى از راه عقل براى فرشته کار مشکلى نیست؛اما چون در انسان شهوت نیز وجود دارد و شهوت او را به مخالفت با عقل فرامىخواند،پیروى از راه عقل مستلزم رام کردن شهوت است،که کارى بس مشکل.وتوانفرسا است .
از این رو درجه ارزشى کسى که به رغم داشتن شهوت، از عقل پیروى کرده است، بالاتر از رتبه موجودى است که بدون داشتن شهوت،پیرو عقل است. دلیل نکته دوم نیز همین است. حیوان چون تنها از شهوت برخوردار است، چارهاى جز پیروى از آن ندارد. اما انسان براى پیروى از شهوت باید عقل را کنار بگذارد، و روشن است که رتبه کسى که پیروى ازشهوت رابرگزیده است، از کسى که چارهاى جز این کار نداشته، پائینتر است.
اگرتعریفى از انسان ارائه دهیم،مىتوانیم انسان را «موجودى که داراى عقل و شهوت است» تعریف کنیم؛ اما لازمه وجود این دو نیرو، نیروى سومى است و آن نیروى اراده و انتخاب است. بر اساس همین نیروى اخیر است که آدمى آزادانه از عقل یا شهوت پیروى مىکند. در واقع انسان به مدد نیروى اراده، مسیر خویش را برمىگزیند و در طریق خرد یا شهوت قرار مىگیرد. بنابراین اراده در عرض دو نیروى دیگر نیست، بلکه در طول آن دو است و هنگامى که فعلیت مىیابد،به اراده عقلانى و اراده شهوانى تقسیم مىشود
از این میان، آنچه ملاک ارزش آدمى است و مىتواند او رادرمقامى برتر از فرشتگان نشاند ، اراده عقلانى او است، و آنچه باعث رذیلت و تباهى او است و او را از چارپایان پستتر مىکند، اراده شهوانى است. از همین رواست که امام علىعلیه السلام در اهمیت عقل مىفرمایند : قیمة کل امرىء عقله؛ (3) «ارزش هر انسانى، خرد اوست» باز مىفرمایند: اغنىالغنى العقل؛ (4) « برترین بىنیازى خرد است.» احادیثى که پیش از این درباره جایگاه عقل در انسان و این که اصل انسان خرد او است، نقل شد، همین معناراتقویت مىکنند.
انسان از نعمت بزرگی به نام نیروی عقل و اندیشه برخوردار است که این موهبت، او را از سایر موجودات، ممتاز نموده است.
ارزش عقل وتعقل در اسلام
در مقایسه با سایر ادیان، اسلام بیشترین اهمیت و ارزش را برای عقل و اندیشه قائل شده است و عقل و شرع را مکمل هم و رابطه ی آنها را دوسویه و هماهنگ میداند.فراخوانی قرآن مجید به تعقل و اندیشیدنِ استدلالی و منطقی از موضوعاتی است که در بسیاری از آیات الهی با گونههای متفاوتی به صراحت بیان شده است، به شکلی که هیچ تأویلی را نمیپذیرد؛ از اینرو در احادیث معصومین علیهم السّلام توجه خاصی به این مسئله شده است؛بنابراین در دیدگاه عالمان بزرگ شیعه، اندیشه ی عقلانی و برهانی جایگاه بسیار والایی دارد و منابع شیعه در این زمینه، گویای جایگاه ویژه ی عقل در مبانی تفکری آنان است.
هیچ صفحهای از کتاب تاریخِ حیات آدمی، خالی از تفکر و اندیشه نبوده است و آدمی از آغاز تا انجام، درحال اندیشه و تکاپوست، و در این میان گوناگونیها و نوآوریهای اندیشه، داستان زیبایی از حیات اندیشه ی آدمی است؛ البته باید گفت: ظاهرگرایی، جمود و پرهیز از تأمل و تعقل نیز قصه ی غمانگیز اندیشه است.
تفکر، تار و پود آدمی را رقم میزند و رستگاری او در پرتو همین اندیشه است که عامل سعادت و کامیابی او نیز به حساب میآید. در میان اندیشهها، اندیشه ی برهانی که از قضایای بدیهی و یا نظری برگشتِ به بدیهی-بر اساس دادههای منطبق- به دست میآید، از ارزش و اهمیت ویژهای برخوردار است؛ چرا که یقینی و قطعی است و آدمی را، یقین آرام میکند. اندیشه ی برهانی یا عقلانی، استفاده ی منطقی از قضایای بدیهی است که در نتیجه ی آن،مجهولاتی بر آدمی معلوم میگردد و این همه،البته صنع خداست؛ زیرا معرفت شیء است و خداوند خالق همه ی اشیاست؛ پس معرفت نیز مخلوق خداوند است.
ضرورت تعقل و اهمیت آن
نگاه قرآن به واژه ی عقل بسیار قابل توجه است.کلمه عقل و مشتقات آن در قرآن با چهار صیغه ی عقلوه(یکبار)، یعقلون(23بار)، تعقل(یکبار) و تعقلون(24بار) مجموعاً 49بار، به کار رفته است که نشان از اهمیت فکر و تعقل در مبانی تفکر شیعه دارد.
خداوند به انسان آگاهی را آموخته است و آگاهیِ انسان، متأثر از شرایط زمانی و مکانی است. درنظر قرآن، ویژگی عقل این است که باور، ایمان میآورد و باور در برابر ظن و شک قرار دارد. این چنین کسب آگاهی را آدمی با عقل و شعور خود به دست میآورد. ابزاری که قرآن
همچنین آیه «وَ قَالُوا لَو کُنَّا نَسمَعُ أو نَعقِلُ مَا کُنَّا فِی أصحَابِ السَّعِیرِ» (ملک: 10)
(کافران میگویند اگر بودیم و [سخن پیامبران را] میشنیدیم یا تعقل میکردیم، در زمره ی آتش نبودیم) شاهد این گفتار است؛ زیرا اگر مجرمان در روز قیامت آرزوی تعقل در دنیا را میکنند، منظور تعقلی است که آمیخته با عمل است و یا اگر خدا میگوید مردم سیر و سیاحت کنند و با نظر و مطالعه به اوضاع جهان چیزهایی بفهمند، منظور، درک و فهمی است که به دنبال آن، مسیر خود را عوض کنند و به راه راست گام نهند(طباطبایی، 1393ق، ج2، ص153-154).
چون در این پژوهش، هدف، تبیین جایگاه عقل در مبانی تفکر شیعه است، ابتدا سعی شده تعریفی از عقل تعقل ارائه گردد و سپس به بیان دیدگاه شیعه در این مهم پرداخته شود.
معنای لغوی عقل
در ذیل واژه ی عقل، یعقل و عقلا آمده است: یعنی آن چیز را درک کرد و حقیقت آن را فهمید؛ دارْوِ شکم را بست و سفت کرد؛ زانوی شتر را با عقال بست(جبران، 1379ق، ص578، ذیل واژه ی «تعقل»)
.در لسانالعرب، آمده است: عقل به این سبب عقل نامیده میشود که صاحبش را از گرفتار شدن در مهالک باز میدارد و گفته شده است: عقل مشخصهای است که به وسیله ی آن انسان از سایر حیوانات ممتاز میشود(ابن منظور، 1410ق، ج11، ص459، ذیل«عقل»).
ابن فارس درمورد عقل میگوید
: «عقل یک اصل دارد و عظمت آن دلالت دارد در بازداشتن وضعش از چیزی»؛ به همین سبب عقل، بازدارنده ی زشتیها در قول و فکر است.«عقلت القتیل» یعنی دیه ی مقتول را پرداختم(ابن است؛
تعاریفی از تعقل
تعقل، از باب تفعل به معنای عاقل گردیدن و خردمند شدن و یا تظاهر به خردمندی و یا دربند گرفتن و بازداشت کردن است(جبران، 1379ق، ص438، ذیل «عقل») و تعقل، تفکر از روی عقل و عاقلانه اندیشیدن را گویند(مشیری، 1377، ذیل واژه «عقل»).
پیامد عقل و تعقل در عبادت و اطاعت خدا
امام علىعلیه السلام پیامد عقل و تعقل را عبادت و اطاعت خدا و زهد در دنیا و توشهگیرى براى آخرت مىدانند. و مىفرمایند: خداوند با چیزى برتر از عقل عبادت نشده است. (5) عاقلترین مردم، مطیعترین آنان در برابر خدا و نزدیکترین آنها به خدا است. (6) عاقل کسى است که در دنیاى فانى و پست زهد بورزد و در بهشت زیباى جاودان و بلندمرتبه رغبت کند. (7) عاقل کسى است که از شهوتها دورى کرده، دنیا را به آخرت بفروشد. (8) این سخنان،جهتگیرى عقل معاش را از دیدگاه امام، به خوبى نشان مىدهند.
عقل و اخلاق
رابطه میان عقل و اخلاق،از مباحث مهم عقلشناسى و نیز علم اخلاق است، و چنان که پیشتر گفته شد اکثر احادیث نقل شده از امام علىعلیه السلام در زمینه عقل، به عمل و اخلاق مربوط مىشد. مباحث «کارکرد عملى عقل» و «اطلاقات عقل عملى» به رابطه میان عقل و اخلاق مربوط مىشد، و دیدیم که از دیدگاه امام، عقل آدمى قادر است خوب و بد اعمال را تشخیص دهد و آدمى را به انجام برخى امور و ترک برخى دیگر بخواند.
، تأثیر عقل بر اخلاق این است که انسان براساس عقل خویش، مفاهیم اخلاقى و خوب و بد افعال را درک مىکند و نسبت به آنها امر و نهى مىکند. حال باید دید تأثیر اخلاق بر عقل چیست.احادیث بسیارى در این باره از امام علىعلیه السلام نقل شده است که در آنها فضایل اخلاقى و اعمال ارزشى از اسباب تقویت عقل برشمرده شده و در مقابل رذایل اخلاقى و گناهان از اسباب تضعیف عقل بیان شده است. امام در این باره مىفرمایند : «با شهوتت مبارزه کن، و بر خشمت پیروز شو، و با عادت زشتت مخالفت کن تا نفست پرورش یابد و عقلت کامل شود.» 9) همچنین فرمودهاند : «آن که خود را از مواهب دنیا بىنیاز کند، عقل را کامل کرده است .» (10) از جمله احادیث آن حضرت که در آنها رذایل اخلاقى و گناهان از اسباب تضعیف و فساد عقل شمرده شدهاند،سخنان زیراست : پیروى از هواى نفس، عقل را تباه مىسازد. (11) عامل فساد عقل، حب دنیا است. (12) بدترین آفات عقل، کبر و نخوت است. (13) خشم و غضب، عقلها را تباه مىکند. (14) آفت عقل، عجب و خودپسندى است. (15) آن که لهو و خوشگذرانىاش فراوان باشد، عقلش کم مىشود. (16) از دست رفتن عقل در زیادهطلبى است. 17) نکته مهمى که از این دو دسته احادیث ـ یعنى احادیثى که عقل را وسیله فهم اخلاق مىدانند و روایاتى که اخلاق را باعث افزایش عقل مىدانند ـ مىتوان استفاده کرد این است که عقل و اخلاق رابطه دوسویه دارند و این رابطه هیچگاه قطع نمىشود و در نتیجه، عقل و اخلاق در این تعامل مىتوانند سیرى تکاملى داشته باشند.
عقل و دین
رابطه میان عقل و دین شبیه رابطه میان عقل و اخلاق است. از دیدگاه امام علىعلیه السلام عقل،راه رسیدن انسان به خدا و دین است:«با عقول، شناخت خدا محکم و پایدار مىشود.» (18) «مؤمن به خدا ایمان نمىآورد،مگر این که تعقل کند.» (19) «دین و ادب نتیجه عقل است.» (107) «دیندارى به اندازه عقل است.» (20) و«نخستین پایه اسلام،عقل است.» (21) عقل از طریق استدلال از آیات آفاقى و انفسى،خدا را اثبات مىکند و پس از اثبات خدا، خوبى و لزوم تسلیم در برابر خداوند و ایمان به خدا را به انسان گوشزد مىکند. آدمى با عقل خویش مخاطب دین و شریعت است و از همین رو است که از شرایط مکلف شدن در قبال دین و عقاید و احکام آن برخوردارى از عقل است. باز از همینجا است که حضرت امیرعلیه السلام مقدار حسابرسى و پاداش و کیفر روز قیامت را به اندازه عقل مىداند: «خداوند، بندگان را به اندازه عقلى که در دنیا به آنها داده، حساب مىرسد.» 23) گذشته از این که عقل آدمى را به دین مىرساند، احکامش جزء دین است؛ زیرا به فرموده امام «عقل، رسول حق ـ تعالى ـ است» 24) و «عقل، شریعت درونى،و شریعت، عقل بیرونى است.» (25در برخى از احادیث، عقل، حجت باطنى و پیامبران و ائمهعلیهم السلام حجتهاى ظاهرى قلمداد شدهاند. (26) از سوى دیگر، دین نیز در خردورزى انسان و رشد و تکامل عقل او مؤثر است. امام علىعلیه السلام در خطبه اول نهجالبلاغه، درباره فلسفه ارسال رسولان مىفرماید: بعث فیهم رسله و واتر إلیهم أنبیاءه، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذکروهم منسى نعمته، و یحتجوا علیهم بالتبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول؛ «خدا، رسولان خویش را در میان مردم برانگیخت و پیامبرانش را پىدرپى به سوى مردم فرستاد، تا پیمان فطرتش را از انسانها بازگیرند و نعمت فراموششده را به یاد آنان آورند و با تبلیغ بر آنها احتجاج کنند و گنجینههاى عقول را آشکار کنند.» اثاره در لغت عرب از ریشه «ثور» به معناى انبعاث و برانگیختن و بلند کردن و آشکار کردن است. «ثار الغبار» (27) یعنى گردوغبار برخاست .
پىنوشتها
1) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، حدیث . 230
2) الفتال النیسابورى، روضةالواعظین، ص 8؛ شیخ صدوق، الامالى، ص 312؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 1 ، ص . 82
3) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، حدیث . 6763
4) سیدرضى، نهجالبلاغة، حکمت 38؛ المتقى، على، کنزالعمال، ج 16 ، ص 266؛ ر.ک: الریشهرى، محمد، العقل والجهل فىالکتاب والسنة، ص 58 ـ . 59
5) الکلینى، محمد، الکافى، ج 1 ، ص . 11
6) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، ح 3147 ، . 3228
7) همان ، ح . 1868
8) همان ، ح . 1727
9) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، ح . 4760
10) همان ، ح . 8904
11) الکراجکى، محمد، کنزالفوائد، ج 1 ، ص . 199
12) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، ح . 5543
13) همان ، ح . 5752
14) همان، ح . 1356
15) همان ، ح . 3956
16) همان ، ح . 8426
17) همان، ح . 5901
18) ابنشعبه الحرانى، الحسن، تحفالعقول، ص 62؛ شیخ مفید، الامالى، ص 254؛ شیخ صدوق، التوحید، ص . 35
19) الکراجکى، محمد، کنزالفوائد، ج 1 ، ص 56؛ الدیلمى، الحسن، ارشادالقلوب، ص . 198
20) ابنالرازى، جعفر، جامعالاحادیث، ص . 136
21) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، ح . 6183
22) ابنشعبه الحرانى، الحسن، تحفالعقول، ص . 196
23) الزراء، زید، الاصولالستة عشر، ص . 4
24) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، ح . 272
25) الطریحى، فخرالدین، مجمعالبحرین، ج 2 ، ص . 1249
26) الکلینى، محمد، الکافى، ج 1 ، ص . 16
27) ر.ک: ابنفارس، احمد، معجم مقاییساللغة، ج 1 ، ص 395؛ الجوهرى، اسماعیل، الصحاح، ج 2 ، ص 606؛ الفیومى، احمد، المصباحالمنیر، ص . 87
برای مطالعه بیشتر به سایت پرسمان/اخلاق مراجعه کنید
گر در انسان عقل بر شهوت غالب گشت، او از فرشته برتر است؛ و اگر شهوت بر عقل چیره شد،انسان از حیوان بدتر است.
فرشته تنها داراى عقل است و راهى جز او پیش رو ندارد. بنابراین پیروى از راه عقل براى فرشته کار مشکلى نیست؛اما چون در انسان شهوت نیز وجود دارد و شهوت او را به مخالفت با عقل فرامىخواند،پیروى از راه عقل مستلزم رام کردن شهوت است،که کارى بس مشکل.وتوانفرسا است .
از این رو درجه ارزشى کسى که به رغم داشتن شهوت، از عقل پیروى کرده است، بالاتر از رتبه موجودى است که بدون داشتن شهوت،پیرو عقل است. دلیل نکته دوم نیز همین است. حیوان چون تنها از شهوت برخوردار است، چارهاى جز پیروى از آن ندارد. اما انسان براى پیروى از شهوت باید عقل را کنار بگذارد، و روشن است که رتبه کسى که پیروى ازشهوت رابرگزیده است، از کسى که چارهاى جز این کار نداشته، پائینتر است.
اگرتعریفى از انسان ارائه دهیم،مىتوانیم انسان را «موجودى که داراى عقل و شهوت است» تعریف کنیم؛ اما لازمه وجود این دو نیرو، نیروى سومى است و آن نیروى اراده و انتخاب است. بر اساس همین نیروى اخیر است که آدمى آزادانه از عقل یا شهوت پیروى مىکند. در واقع انسان به مدد نیروى اراده، مسیر خویش را برمىگزیند و در طریق خرد یا شهوت قرار مىگیرد. بنابراین اراده در عرض دو نیروى دیگر نیست، بلکه در طول آن دو است و هنگامى که فعلیت مىیابد،به اراده عقلانى و اراده شهوانى تقسیم مىشود
از این میان، آنچه ملاک ارزش آدمى است و مىتواند او رادرمقامى برتر از فرشتگان نشاند ، اراده عقلانى او است، و آنچه باعث رذیلت و تباهى او است و او را از چارپایان پستتر مىکند، اراده شهوانى است. از همین رواست که امام علىعلیه السلام در اهمیت عقل مىفرمایند : قیمة کل امرىء عقله؛ (3) «ارزش هر انسانى، خرد اوست» باز مىفرمایند: اغنىالغنى العقل؛ (4) « برترین بىنیازى خرد است.» احادیثى که پیش از این درباره جایگاه عقل در انسان و این که اصل انسان خرد او است، نقل شد، همین معناراتقویت مىکنند.
انسان از نعمت بزرگی به نام نیروی عقل و اندیشه برخوردار است که این موهبت، او را از سایر موجودات، ممتاز نموده است.
ارزش عقل وتعقل در اسلام
در مقایسه با سایر ادیان، اسلام بیشترین اهمیت و ارزش را برای عقل و اندیشه قائل شده است و عقل و شرع را مکمل هم و رابطه ی آنها را دوسویه و هماهنگ میداند.فراخوانی قرآن مجید به تعقل و اندیشیدنِ استدلالی و منطقی از موضوعاتی است که در بسیاری از آیات الهی با گونههای متفاوتی به صراحت بیان شده است، به شکلی که هیچ تأویلی را نمیپذیرد؛ از اینرو در احادیث معصومین علیهم السّلام توجه خاصی به این مسئله شده است؛بنابراین در دیدگاه عالمان بزرگ شیعه، اندیشه ی عقلانی و برهانی جایگاه بسیار والایی دارد و منابع شیعه در این زمینه، گویای جایگاه ویژه ی عقل در مبانی تفکری آنان است.
هیچ صفحهای از کتاب تاریخِ حیات آدمی، خالی از تفکر و اندیشه نبوده است و آدمی از آغاز تا انجام، درحال اندیشه و تکاپوست، و در این میان گوناگونیها و نوآوریهای اندیشه، داستان زیبایی از حیات اندیشه ی آدمی است؛ البته باید گفت: ظاهرگرایی، جمود و پرهیز از تأمل و تعقل نیز قصه ی غمانگیز اندیشه است.
تفکر، تار و پود آدمی را رقم میزند و رستگاری او در پرتو همین اندیشه است که عامل سعادت و کامیابی او نیز به حساب میآید. در میان اندیشهها، اندیشه ی برهانی که از قضایای بدیهی و یا نظری برگشتِ به بدیهی-بر اساس دادههای منطبق- به دست میآید، از ارزش و اهمیت ویژهای برخوردار است؛ چرا که یقینی و قطعی است و آدمی را، یقین آرام میکند. اندیشه ی برهانی یا عقلانی، استفاده ی منطقی از قضایای بدیهی است که در نتیجه ی آن،مجهولاتی بر آدمی معلوم میگردد و این همه،البته صنع خداست؛ زیرا معرفت شیء است و خداوند خالق همه ی اشیاست؛ پس معرفت نیز مخلوق خداوند است.
ضرورت تعقل و اهمیت آن
نگاه قرآن به واژه ی عقل بسیار قابل توجه است.کلمه عقل و مشتقات آن در قرآن با چهار صیغه ی عقلوه(یکبار)، یعقلون(23بار)، تعقل(یکبار) و تعقلون(24بار) مجموعاً 49بار، به کار رفته است که نشان از اهمیت فکر و تعقل در مبانی تفکر شیعه دارد.
خداوند به انسان آگاهی را آموخته است و آگاهیِ انسان، متأثر از شرایط زمانی و مکانی است. درنظر قرآن، ویژگی عقل این است که باور، ایمان میآورد و باور در برابر ظن و شک قرار دارد. این چنین کسب آگاهی را آدمی با عقل و شعور خود به دست میآورد. ابزاری که قرآن
همچنین آیه «وَ قَالُوا لَو کُنَّا نَسمَعُ أو نَعقِلُ مَا کُنَّا فِی أصحَابِ السَّعِیرِ» (ملک: 10)
(کافران میگویند اگر بودیم و [سخن پیامبران را] میشنیدیم یا تعقل میکردیم، در زمره ی آتش نبودیم) شاهد این گفتار است؛ زیرا اگر مجرمان در روز قیامت آرزوی تعقل در دنیا را میکنند، منظور تعقلی است که آمیخته با عمل است و یا اگر خدا میگوید مردم سیر و سیاحت کنند و با نظر و مطالعه به اوضاع جهان چیزهایی بفهمند، منظور، درک و فهمی است که به دنبال آن، مسیر خود را عوض کنند و به راه راست گام نهند(طباطبایی، 1393ق، ج2، ص153-154).
چون در این پژوهش، هدف، تبیین جایگاه عقل در مبانی تفکر شیعه است، ابتدا سعی شده تعریفی از عقل تعقل ارائه گردد و سپس به بیان دیدگاه شیعه در این مهم پرداخته شود.
معنای لغوی عقل
در ذیل واژه ی عقل، یعقل و عقلا آمده است: یعنی آن چیز را درک کرد و حقیقت آن را فهمید؛ دارْوِ شکم را بست و سفت کرد؛ زانوی شتر را با عقال بست(جبران، 1379ق، ص578، ذیل واژه ی «تعقل»)
.در لسانالعرب، آمده است: عقل به این سبب عقل نامیده میشود که صاحبش را از گرفتار شدن در مهالک باز میدارد و گفته شده است: عقل مشخصهای است که به وسیله ی آن انسان از سایر حیوانات ممتاز میشود(ابن منظور، 1410ق، ج11، ص459، ذیل«عقل»).
ابن فارس درمورد عقل میگوید
: «عقل یک اصل دارد و عظمت آن دلالت دارد در بازداشتن وضعش از چیزی»؛ به همین سبب عقل، بازدارنده ی زشتیها در قول و فکر است.«عقلت القتیل» یعنی دیه ی مقتول را پرداختم(ابن است؛
تعاریفی از تعقل
تعقل، از باب تفعل به معنای عاقل گردیدن و خردمند شدن و یا تظاهر به خردمندی و یا دربند گرفتن و بازداشت کردن است(جبران، 1379ق، ص438، ذیل «عقل») و تعقل، تفکر از روی عقل و عاقلانه اندیشیدن را گویند(مشیری، 1377، ذیل واژه «عقل»).
پیامد عقل و تعقل در عبادت و اطاعت خدا
امام علىعلیه السلام پیامد عقل و تعقل را عبادت و اطاعت خدا و زهد در دنیا و توشهگیرى براى آخرت مىدانند. و مىفرمایند: خداوند با چیزى برتر از عقل عبادت نشده است. (5) عاقلترین مردم، مطیعترین آنان در برابر خدا و نزدیکترین آنها به خدا است. (6) عاقل کسى است که در دنیاى فانى و پست زهد بورزد و در بهشت زیباى جاودان و بلندمرتبه رغبت کند. (7) عاقل کسى است که از شهوتها دورى کرده، دنیا را به آخرت بفروشد. (8) این سخنان،جهتگیرى عقل معاش را از دیدگاه امام، به خوبى نشان مىدهند.
عقل و اخلاق
رابطه میان عقل و اخلاق،از مباحث مهم عقلشناسى و نیز علم اخلاق است، و چنان که پیشتر گفته شد اکثر احادیث نقل شده از امام علىعلیه السلام در زمینه عقل، به عمل و اخلاق مربوط مىشد. مباحث «کارکرد عملى عقل» و «اطلاقات عقل عملى» به رابطه میان عقل و اخلاق مربوط مىشد، و دیدیم که از دیدگاه امام، عقل آدمى قادر است خوب و بد اعمال را تشخیص دهد و آدمى را به انجام برخى امور و ترک برخى دیگر بخواند.
، تأثیر عقل بر اخلاق این است که انسان براساس عقل خویش، مفاهیم اخلاقى و خوب و بد افعال را درک مىکند و نسبت به آنها امر و نهى مىکند. حال باید دید تأثیر اخلاق بر عقل چیست.احادیث بسیارى در این باره از امام علىعلیه السلام نقل شده است که در آنها فضایل اخلاقى و اعمال ارزشى از اسباب تقویت عقل برشمرده شده و در مقابل رذایل اخلاقى و گناهان از اسباب تضعیف عقل بیان شده است. امام در این باره مىفرمایند : «با شهوتت مبارزه کن، و بر خشمت پیروز شو، و با عادت زشتت مخالفت کن تا نفست پرورش یابد و عقلت کامل شود.» 9) همچنین فرمودهاند : «آن که خود را از مواهب دنیا بىنیاز کند، عقل را کامل کرده است .» (10) از جمله احادیث آن حضرت که در آنها رذایل اخلاقى و گناهان از اسباب تضعیف و فساد عقل شمرده شدهاند،سخنان زیراست : پیروى از هواى نفس، عقل را تباه مىسازد. (11) عامل فساد عقل، حب دنیا است. (12) بدترین آفات عقل، کبر و نخوت است. (13) خشم و غضب، عقلها را تباه مىکند. (14) آفت عقل، عجب و خودپسندى است. (15) آن که لهو و خوشگذرانىاش فراوان باشد، عقلش کم مىشود. (16) از دست رفتن عقل در زیادهطلبى است. 17) نکته مهمى که از این دو دسته احادیث ـ یعنى احادیثى که عقل را وسیله فهم اخلاق مىدانند و روایاتى که اخلاق را باعث افزایش عقل مىدانند ـ مىتوان استفاده کرد این است که عقل و اخلاق رابطه دوسویه دارند و این رابطه هیچگاه قطع نمىشود و در نتیجه، عقل و اخلاق در این تعامل مىتوانند سیرى تکاملى داشته باشند.
عقل و دین
رابطه میان عقل و دین شبیه رابطه میان عقل و اخلاق است. از دیدگاه امام علىعلیه السلام عقل،راه رسیدن انسان به خدا و دین است:«با عقول، شناخت خدا محکم و پایدار مىشود.» (18) «مؤمن به خدا ایمان نمىآورد،مگر این که تعقل کند.» (19) «دین و ادب نتیجه عقل است.» (107) «دیندارى به اندازه عقل است.» (20) و«نخستین پایه اسلام،عقل است.» (21) عقل از طریق استدلال از آیات آفاقى و انفسى،خدا را اثبات مىکند و پس از اثبات خدا، خوبى و لزوم تسلیم در برابر خداوند و ایمان به خدا را به انسان گوشزد مىکند. آدمى با عقل خویش مخاطب دین و شریعت است و از همین رو است که از شرایط مکلف شدن در قبال دین و عقاید و احکام آن برخوردارى از عقل است. باز از همینجا است که حضرت امیرعلیه السلام مقدار حسابرسى و پاداش و کیفر روز قیامت را به اندازه عقل مىداند: «خداوند، بندگان را به اندازه عقلى که در دنیا به آنها داده، حساب مىرسد.» 23) گذشته از این که عقل آدمى را به دین مىرساند، احکامش جزء دین است؛ زیرا به فرموده امام «عقل، رسول حق ـ تعالى ـ است» 24) و «عقل، شریعت درونى،و شریعت، عقل بیرونى است.» (25در برخى از احادیث، عقل، حجت باطنى و پیامبران و ائمهعلیهم السلام حجتهاى ظاهرى قلمداد شدهاند. (26) از سوى دیگر، دین نیز در خردورزى انسان و رشد و تکامل عقل او مؤثر است. امام علىعلیه السلام در خطبه اول نهجالبلاغه، درباره فلسفه ارسال رسولان مىفرماید: بعث فیهم رسله و واتر إلیهم أنبیاءه، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذکروهم منسى نعمته، و یحتجوا علیهم بالتبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول؛ «خدا، رسولان خویش را در میان مردم برانگیخت و پیامبرانش را پىدرپى به سوى مردم فرستاد، تا پیمان فطرتش را از انسانها بازگیرند و نعمت فراموششده را به یاد آنان آورند و با تبلیغ بر آنها احتجاج کنند و گنجینههاى عقول را آشکار کنند.» اثاره در لغت عرب از ریشه «ثور» به معناى انبعاث و برانگیختن و بلند کردن و آشکار کردن است. «ثار الغبار» (27) یعنى گردوغبار برخاست .
پىنوشتها
1) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، حدیث . 230
2) الفتال النیسابورى، روضةالواعظین، ص 8؛ شیخ صدوق، الامالى، ص 312؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 1 ، ص . 82
3) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، حدیث . 6763
4) سیدرضى، نهجالبلاغة، حکمت 38؛ المتقى، على، کنزالعمال، ج 16 ، ص 266؛ ر.ک: الریشهرى، محمد، العقل والجهل فىالکتاب والسنة، ص 58 ـ . 59
5) الکلینى، محمد، الکافى، ج 1 ، ص . 11
6) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، ح 3147 ، . 3228
7) همان ، ح . 1868
8) همان ، ح . 1727
9) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، ح . 4760
10) همان ، ح . 8904
11) الکراجکى، محمد، کنزالفوائد، ج 1 ، ص . 199
12) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، ح . 5543
13) همان ، ح . 5752
14) همان، ح . 1356
15) همان ، ح . 3956
16) همان ، ح . 8426
17) همان، ح . 5901
18) ابنشعبه الحرانى، الحسن، تحفالعقول، ص 62؛ شیخ مفید، الامالى، ص 254؛ شیخ صدوق، التوحید، ص . 35
19) الکراجکى، محمد، کنزالفوائد، ج 1 ، ص 56؛ الدیلمى، الحسن، ارشادالقلوب، ص . 198
20) ابنالرازى، جعفر، جامعالاحادیث، ص . 136
21) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، ح . 6183
22) ابنشعبه الحرانى، الحسن، تحفالعقول، ص . 196
23) الزراء، زید، الاصولالستة عشر، ص . 4
24) الآمدى، عبدالواحد، غررالحکم، ح . 272
25) الطریحى، فخرالدین، مجمعالبحرین، ج 2 ، ص . 1249
26) الکلینى، محمد، الکافى، ج 1 ، ص . 16
27) ر.ک: ابنفارس، احمد، معجم مقاییساللغة، ج 1 ، ص 395؛ الجوهرى، اسماعیل، الصحاح، ج 2 ، ص 606؛ الفیومى، احمد، المصباحالمنیر، ص . 87
برای مطالعه بیشتر به سایت پرسمان/اخلاق مراجعه کنید