طلسمات

خانه » همه » مذهبی » چشم برزخی-کرامت-

چشم برزخی-کرامت-


چشم برزخی-کرامت-

۱۳۹۲/۱۱/۰۱


۱۲۴۳ بازدید

چگونه می توان به کرامتی رسید؟(مثلا کرامت چشم برزخی یا طی العرض)


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
دوست محترم قبل از همه چیز بهتر است بدانیم که چرا خدای متعال به بندگان کرامت می دهد و چه می شود که به انسان کرامتی همچون طی الارض و چشم برزخی اعطاء می شود. و سپس بدانیم که آیا ما هم می توانیم مثل آنها باشیم؟ چگونه؟
این کرامات را خدا به هر بنده ای اعطا نمی کند و به کسانی هم که اعطا کرده آنها هرگز از خدا نخواسته اند که به آنها این کرامات را اعطا کند یعنی هدفشان رسیدن به این چیزها نبوده بلکه هدفشان رسیدن به حقیقت انسانیت و انفصال کامل از عالم حیوانی بود. لذا در رسیدن به این امور از کوچکترین تلاشهائی دریغ نکرده اند و چه تلخی ها و سختی هائ را به جان نخریده اند و چه آسایشها و راحتیهای حتی مباح و حلال را برای خودشان حرام نکرده اند در کتاب شریف معراج السعاده در فصلی به نام « مطالعه احوال صالحین» در ص 706چنین می آورد:
ربیع بن خثیم گوید که: «به نزد اویس رفتم دیدم نماز صبح را خوانده و نشسته مشغول دعا بود.با خود گفتم: در گوشه اى بنشینم تا از دعا فارغ شود.پس مشغول دعابود تا ظهر داخل شد برخاست و نماز ظهر را ادا کرد بعد از آن مشغول تسبیح و تهلیل شد تا نماز عصر، و بعد از نماز عصر به اوراد مشغول شد تا نماز مغرب و عشا را بجا آورد و به عبادت اشتغال نمود تا طلوع صبح، و نماز صبح را خواند و نشست به دعاخواندن، که اندکى چشم او میل به خواب کرد گفت: خدایا پناه مى برم به تو از چشمى که پر خواب مى کند» .
و در آثار رسیده که: «مردى با زنى تکلم کرد و دست بر ران او گذاشت و دفعة هشیار شده ندامت به او روى داد دست خود را بر آتش نهاد تا همه گوشت آن برفت » .
«و دیگرى به زنى نگاه کرد، همان دم آگاه شد چنان مشتى بر چشم خود زد که کورشد»
 . «و شخصى دیگر نگاه به نامحرمى نمود پس با خود قرار داد بست که تا زنده است آب سرد نیاشامد پس آب را گرم کردى و نوشیدى » .
 یکى از بزرگان به غرفه اى گذشت، از کسى پرسید که: «این غرفه را کى ساخته اند؟ پس با خود عتاب کرد که اى نفس! تو را با سئوالى که از براى تو فایده ندارد چکار؟ وبه عقوبت این سؤال یک سال متوالى روزه گرفت » .و دیگرى پرسید که: «فلان شخص چرا خوابیده است؟ و به این سبب یک سال،خواب را بر خود حرام کرد» .
 «ابو طلحه انصارى باغى داشت روزى در آنجا نماز مى کرد در آن حال، مرغى شروع به خواندن کرد و دل او مشغول آواز آن شد. گفت: باغى که مرا از حضور قلب در نماز باز دارد به کار من نمى آید آن را فروخت و قیمت آن را تصدق کرد» .
 «شخصى مشغول امرى شد تا جماعت نماز عصر از او فوت شد به این سبب دویست هزار درهم تصدق نمود» .
«شخصى دیگر نماز مغرب را تاخیر کرد تا دو ستاره نمایان شد، بدان جهت دو بنده در راه خدا آزاد کرد» .
«و یکى از اکابر دین روزى هزار رکعت نماز مى کرد تا پاهاى او خشک شد بعد از آن هزار رکعت را نشسته کردى.و چون از نماز عصر فارغ شدى جامه خود را بر خودپیچیدى و گفتى به خدا، عجب دارم از خلق که چگونه غیر تو را بر تو اختیار کردند! وعجب دارم از خلق، که چگونه به غیر از تو انس گرفتند.و عجب دارم از خلق، که چگونه دل ایشان به یاد تو روشن نمى شود!» .
«گویند بزرگى عمر او نزدیک به صد سال رسید و در این مدت پاى خود را به جهت خوابیدن نکشید مگر در مرض موت » .
«و دیگرى چون سن او به چهل سالگى رسید بستر خواب خود را پیچید و دیگر درشب نخوابید» .
«و دیگرى چهل سال پهلو بر بستر خواب ننهاد تا یک چشم او آب آورد و بیست سال چنین بود اهل و عیال خود را از آن مطلع نساخت »
«و دیگرى تازیانه در برابر خود آویخته بود چون در عبادت سستى در خودمى یافت آن را برمى داشت و به پاى خود مى زد» .
«و دیگرى در زمستان بر بام خفتى و تابستان در اندرون خانه تا او را خواب نبرد وبه جهت عبادت بیدار شود» .
«شخصى را یک پاى خشک شد و به یک پاى به وضوى مغرب، نماز کردى تا صبح » .
شخصى مى گوید که: «حاج در «محصب » فرود آمده بودند یکى از اهل الله با زن ودختران خود در نزد ما فرود آمد هر شب از اول شب به نماز به پاى مى ایستاد تا وقت صبح، و چون سحر مى شد به آواز بلند فریاد بر مى کشید که اى کاروانیان! همه شما دراین شب خوابیدید پس کى کوچ خواهید کرد؟ و چون صداى او بلند مى شد هر که درمحصب مى بود از جاى بر مى جست.بعضى به گریه مى افتادند و جمعى به دعا مشغول مى شدند و طایفه اى به تلاوت قرآن مى پرداختند تا صبح » .
دوست عزیز هیچ کسی از این اشخاص هدفشان کرامات نبوده بلکه برای دوری از دنیا و توجه کامل به خدای متعال این کارها را انجام می دانند و خدای متعال آنها را در مقابل این کارهای محرم راز خودش قرار داده و آنها را مسلح به اموری کرده که دیگران از آن برخوردار نبوده اند چرا که آنها نمی خواستند دنیائی و مادی باشند و می خواستند با روحشان به عالم غیب سفر کنند و چون دنیا مانع این سفر بود از دنیا فاصله می گرفتند تا بتوانند به راحتی پرواز کنند و هر کسی به عالم غیب متصل شد انسانی غیبی می شود یعنی می تواند از دل انسانها خبر دهد می تواند طی الارض کند می تواند با امام زمان هر لحظه که بخواهد مرتب شود می تواند مثل آیت الله سید احمد خوانساری باشد که در احوالاتش نقل کرده اند برای جرای چشمش که نیاز به بیهوشی بود وی اجازه این کار را نداد و دستور داد بدون بیهوشی چشم او را ببرند و تیغ جرای را روی حساس ترین قسمت بدنش بگذارند و تا اتمام کار جراحی وی در حال ذکر بود شهید مطهری در کتاب آزادی معنوی می فرماید: نه تنها رابطه انسان با بدن خود به اینجا منتهى مىشود که روح از بدن مستقل شود و نیاز خودش را از بدن سلب کند، مىرسد به مرحلهاى که هر تصرفى که بخواهد، در بدن خودش مىکند. حتى این قدرت را پیدا مىکند (مىدانم بعضى از شما این مطلب را شاید دیر باور مىکنید) جلو حرکت قلب خودش را یک ساعت بگیرد و نمیرد، قدرت پیدا مىکند دو ساعت نفس نکشد و نمیرد، قدرت پیدا مىکند که با همین بدن طىّ الارض کند؛ بله قدرت پیدا مىکند. این اثر عبادت است.
آری این در اثر عبادت و دوری از گناه است شما هم اگر بخواهید چنین باشید باید قدم اولتان ترک گناه باشد باید به مرحله عصمت عملی و از آن بالاتر عصمت فکری برسید و حتی فکر گناه هم در ذهن نداشته باشد و هرگز از خیالاتتان گناه رد نشود. تا در اثر آن طهارت پیدا نموده محرم راز الهی شود که در آن صورت می توانید طی الارض سهل است طی السماوات داشته باشید و از زمین و زمان خبر بدهید. چشم برزخی سهل است چشم غیب الغیوبی می توانید داشته باشد که با آن ملائکه را ببینید در احوالات میرزا جواد آقای ملکی تبریزی نقل کرده اند که وی با تعویض ملائکه شب با صبح وقت اذان صبح را می فهمید یعنی نه به آسمان نگاه می کرد و نه به ساعت. بلکه ملائک را میدید. التماس دعا
 

 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد