۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۷۰۸ بازدید
آنچه در فکر دینی اسلامی – شیعی مطرح است این است که در مباحث علم و دین نوعی تعامل و همراهی وجود دارد. این تعامل چگونه محقق میشود و کارکرد هر کدام از علم و دین در این زمینه چیست؟
الف. تلاقی (contact)
این دیدگاه رویکردی است که به دنبال گفت وگو، تأثیر متقابل و بیشترین «هماهنگی» ممکن بین علم و دین است و به ویژه دنبال راه حلهایی است که در آنها علم به شناخت دینی و کلامی شکل میدهد. در این رویکرد، از نگاه درون دینی، حقایق یقینی به دست آمده- از هر راهی که باشد- حجت بوده و پذیرفته میشوند.
در این دیدگاه، علم و دین در کنار هم جمع میشوند بدون آن که به شکلی ضروری ادغامی صورت پذیرد. هر کدام در نهایت همکاری به وظایف خویش میپردازند و در عین حال به دنبال حداکثر هماهنگی ممکن بین هم نیز هستند. ازاینرو این دیدگاه، امکان گفت وگو و تعامل میان علم و دین را تشدید میکند اما تفاوتها کماکان حفظ میشوند.
نکته مهمی را که باید به خاطر داشت این است که در تمدن جدید، دین در غرب در شکل بخشیدن به تاریخ علم مؤثر بوده است و در مقابل، کیهانشناسی علمی به نوبه خود بر الاهیات مسیحی اثر گذاشته است. خوشبختانه این وضعیت در الاهیات اسلامی- شیعی بهصورت معقولتر و طبیعیتری روی داده است که تعامل میان علم دین را به شدت تسهیل میکند.
برخی از ویژگیهای رویکرد تلاقی را از این منظر میتوان به این گونه فهرست نمود:
پذیرش تمایز علم و دین از لحاظ منطقی و زبانی؛
حمایت غیرمستقیم آن دو در حوزه روش و پیشفرضها؛
همسازی (consonance) الاهیات با کیهانشناسی؛
پذیرش واقعیت طبیعت مادی و قابل فهم بودن و منبع معرفت بودن آن در دین.
توجه الاهیات به آنچه در دنیای عالمان علوم تجربی میگذرد و تلاش برای بیان ایدههایش با ادبیات آنان.
تعامل مشترک علم و دین
برخلاف رویکرد تمایز که در آن، علم و دین در دو زمین مختلف در حال بازی هستند؛ در این رویکرد علم و دین در حال بازی مشترک و همدلانهای برای ایجاد معنای مشترک و گستردهتر هستند و همیشه در تلاش کاستن سوء تفاهمها بوده و از یکدیگر برای کشف حقیقت یاری میگیرند. در این بازی مشترک، علم و دین وظایفی به شرح زیر بر عهده دارند:
دیــن
عمیقتر شدن شناخت ما از جهان؛
تفسیر کشفیات علمی در چارچوب معنای دینی؛
تلاش برای معنا و امید بخشی به جهان و آینده.
عـلــم
وسعت بخشیدن به افق ایمان دینی؛
عدم تلاش برای اثبات خداوند از راه علمی؛
عدم اصرار بر اثبات عقاید دینی با توسل به مفاهیم علمی؛
حاصل این بازی، هماهنگی علم و دین است که البته مبتنی بر پیشفرضهای متفاوتی است که علم و دین را هماهنگ میخواهند. برخی از این پیشفرضها بر این نکته تأکید میکنند که آنچه علم درباره جهان به ما میگوید، در واقع، در برداشت دینی ما مؤثر خواهد بود. به این گونه که شعور دینی که با علم هماهنگ شده باشد، میتواند بدون تغییر اطلاعات تجربی، وضعیتی منسجم ایجاد کند و در آن، نتایج اکتشافات علمی را جای دهد.[ علم و دین از تعارض تا گفت وگو، ص47.]
اگر این پیشفرض را بپذیریم که: «هیچ واقعیت تفسیر ناشدهای وجودندارد» آن گاه خواهیم پذیرفت که ما بیش از هر زمانی در گذشته آگاهیم که علم و الاهیات، هر دو دارای جنبهای از «سازندگی» انسانی (humanconstruction) هستند که پیشتر بدان توجه نداشتیم.[ همان، ص48.]
اینکه امروز به عنوان یک رویکرد جهانی این مسئله مورد توجه قرار گرفته است نشان میدهد تمدن موجود به سمت بازیابی دین به عنوان نیاز بشر امروز و آینده جهت گرفته است و هرچه پیشتر میرویم به نحو فزایندهای به نیاز به درک بالغانه تری از علم و دین، آن هم در بستری که ما آن را در الاهیات اسلامی- شیعی به عنوان خاتمیت میشناسیم، بیشتر پی میبریم.
اگر بخواهیم این وضعیت را با ادبیات رایج در حوزه علم و دین بیان کنیم، میتوانیم آن را نظریه بلوغ و یا واقعگرایی انتقادی بنامیم که در فضای عمومی ایمان به خاتمیت در حال وقوع است.
این نظریه بر این حقیقت استوار است که ما هرچه بالغتر میشویم درک بالغانهتری از دین و علم خواهیم داشت.
واقعگرایی انتقادی (critical realism)، نیز درک ظرفیت ذهن برای مرتبط ساختن ما به جهان واقعی – به نحوی همواره موقتی و رو به جلو و کمال- است.
این نظریه مدعی است شناخت ما، چه علمی و چه دینی، ممکن است به طرف یک جهان واقعی، خواه کیهان خواه خدا، متوجه باشد؛ اما به گونهای دقیق، به علت این که خدا و کیهان همواره بزرگ تر از آنند که ذهن انسانی بر آنها احاطه پیدا کند، افکار ما، چه در علم و چه در دین، همواره در معرض تصحیحاند.
با این پیشفرض، یک روش کلامی میپذیرد که شعارها، اندیشهها و تفسیرهای دینی ما همواره نیاز به تصحیح دارند. در الاهیات شیعی، آنچه در چند سده گذشته در الاهیات صدرایی و مطالعات کلامی رویداد و ظهور اندیشمندانی چون علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) و امام خمینی(رحمت الله علیه)، آن را در زمینههای نظری و عملی تسهیل کرد، حاصل چنین حادثه مبارکی است. این فرایند امروزه با عنوان «احیای فکر دینی» در ادبیات ما شناخته میشود.
مشارکت دو جانبه علم و دین در این باز بودن انتقادی نسبت به جهان واقعی است که مبنای «تلاقی» درست بین آن دو را فراهم میکند.[ همان، ص49.]
ب. تأیید (confirmation)
رویکرد اصلی این دیدگاه، جستجوی علمی برای حقیقت، و حقیقت، نقطه مرکزی و نقطه عطف آن است. در این دیدگاه، علم و دین در یک طیف کم و بیش وسیع، و در مراتب مختلف سازگار با یکدیگر در زمینه گزارهها و نظریات بوده و در حقیقت این دو، دو قطعه همساز و همیار در توصیف حقیقت در قالب یک مدل متحد عمل میکنند. ازاینرو دین به شکلی عمیق، مؤید کل فعالیت علمی است و تمایل متواضعانه به دانستن را تقویت میکند. یعنی در حقیقت دین، آن انگیزهای را که در درجه اول به حقیقت منتهی میشود، تأیید میکند.
این سازگاری و تلایم در سطوح مختلف این طیف میتواند به سطح و عمق متفاوتی از توافق، تعامل و اکمال متقابل و یا حتی این نظریه که همه علوم از این منظر که کاشف حقیقت اند و مطلوب خداوندند و دینیاند، عمل کند. ازاینرو در این نظریه، بسته به سطح و عمق مورد انتظار از سازگاری، میتواند طیف گستردهای نظرات را در بر بگیرد.
این دیدگاه، بسیار مهم و متناسب با الاهیات اسلامی – شیعی که راههایی را مورد تأکید قرار میدهد که در آنها، دین از کار علمی محض و حقیقتگرا حمایت میکند و آن را دامن میزند و در نهایت آنها را معنیدار کرده و جهت دهی میکند. به این ترتیب، گزارههای درست، از آنرو که درستند و قطعهای از حقیقت را نشان میدهند، مورد پذیرش اسلامند. منتها آنچه جهانبینی اسلامی به آن نیز توجه میکند، پیشفرضهای همراه و یا منجر به یک گزاره درست است. بهعنوان مثال، قوانین نیوتون از آن جهت که درستند، بخشی از حقیقت را توضیح و نشان میدهند و از آن جهت که از منظری دینی مورد توجه قرار میگیرند، در حال رمزگشایی از سنتی الاهیاند که در ضمن خلقت خداوند جریان دارد.
حال اگر بخواهیم از منظر «احیای فکر دینی» به این رویکرد نگاه کنیم و بهدنبال این باشیم که یک گام به جلو بر داریم باید اشاره کنیم که مفهوم «تأیید» معادل «تقویت کردن» (strengthening) یا «حمایت کردن» (supporting) است.
این رویکرد اذعان میکند که دین، آنگاه که به دقت از ملزومات غیردینی و بتپرستانه پیراسته شود، از کوشش علمی برای معنادار ساختن جهان بهطور کامل حمایت میکند و حتی آن را تقویت میکند.
از سوی دیگر، به شکلی اصولی، علم تلاشی متواضعانه، ولی پرثمر برای درک بخش کوچکی از کل واقعیت، به نحو تجربی اما تا حد ممکن دارای وضوح ریاضی – فلسفی است. البته این حقیقت با ادعای علممداران مبتنی بر برخورداری از دانایی مطلق علم تجربی مغایر است و بهطور حتم این ادعا بخشی از علم نیست. به نظر میرسد تعامل علم و دین از این دیدگاه بخشی از اندیشه دینی و در حقیقت اندیشهای برای زندگی دینی بشری محسوب میگردد. از این دیدگاه، کار علم، تبیین درست و دقیق از پدیدههای تجربی با بهره گیری از روش تحقیق ویژه خودش یعنی کشف علل طبیعی رویدادها و کار الاهیات، کشف معنای وقایع و نه علل آنها و نیز تحلیل و سامان دهی پیشفرضهای آن خواهد بود.
البته در این جا سخن بر سر این نیست که دین برای دانشمندان اطلاعاتی درباره جهان فراهم میآورد که علم، خود قادر به جمع آوری آنها است. قرار نیست دین روشهایی برای کشف فیزیک ذرات و یا کد ژنی ارایه کند. پشتیبانی دین از علم بسیار عمیقتر است؛ هرچند این نکته به ندرت به وسیله دانشمندان و یا متکلمان مسیحی درک شده است. بنابراین رویکرد تأیید، این ادعای دین را که جهان یک کل محدود، منسجم، عقلانی، منظم و مبتنی بر یک امید و دلبستگی غایی است، برکرسی مینشاند و بینشی عام در مورد اشیاء به دست میدهد که کاوش علمی را به نحوی سازگار، برای کسب معرفت پرورش میدهد و علم را از همبستگی با ایدئولوژیهای محدود کننده زمینی آزاد میسازد.[ برای مطالعه بیشتر در این مورد ر.ک: همان، ص52.]
در متون دینی ما گزارههایی همچون «کلمة الله هی العلیا»، «کل یوم هو فی شأن» و «الحمد لله رب العالمین» گزارههایی برای توصیف این بینش عام است. بنابراین علم نمیتواند بدون مبنا داشتن در نوعی «ایمانِ» پیشین، به عنوان پیشفرض، به اینکه جهان یک کلیت منظم عقلانی است، رشد کند. بهطور اساسی گزارههایی چون:
1. اجزای این جهان واقعی به نحو قابل فهمی با هم هماهنگاند.
2. ذهن انسان این ظرفیت را دارد که دست کم بخشی از این فهم پذیری جهان را درک کند.
3. هرچه بیشتر آزمایش کنیم چیزهای قابل فهم بیشتری برای اسرارزدایی وجود دارد. که میتواند و باید در حوزه گزارههای اخباری در کلام دینی تبیین شوند، در چنین افقی معنا مییابند.
رویداد بزرگی که در این نگرش اتفاق میافتد آن است که پیشفرضی بنیادی شکل میگیرد. این پیشفرض عبارت است از: «اطمینان به معقولیت نامحدود واقعیت». در این پیشفرض، همه هستی در سایه قادر حکیمی مطلق و نامحدود قرار دارد، هیچ امری اتفاقی نیست و همه چیز بر اساس ارادهای قیوم، خیرخواه، زنده و مهربان، تا جایی که در حوزه اختیار انسان ممکن است، شکل میگیرد.
آنچه در اینجا اهمیت فراوان دارد این است که دین مؤید چنین اعتمادی است و از آن طرف، این اعتماد زیربنای علم است. ازاینرو امر مبارک پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم): «اطلبوا العلم ولو بالصین» به دنبال دانش و کشف حقیقت باشید ولو این دانش در چین و در دوردستترین و دشوارترین نقطه عالم باشد؛ مشارکت در کشف حقیقت و یک هدف مطلوب دینی خواهد بود. چرا که دین همزمان با ریشههای هستیشناختی و معرفتشناختی کاوش علمی سر و کار دارد.
موضع دین در رابطه با گفتمان علمی، این نیست که به پرسشهای علمی خاص پاسخ گوید، بلکه کار دین پاسخ به این پرسش ریشهای است که: «چرا باید به کار مهم جستجوی حقیقت بپردازیم.» کار دین این نیست که خود را به عنوان رقیبی در کنار علم برای پاسخ به سؤالات علمی مطرح سازد؛ بلکه کارش این است که اطمینان دانشمندان، به انسجام طبیعت و معنادار بودن آن را تأیید کند.[ همان، ص55.]
دین و بهطور مشخص نگرش اسلامی – شیعی با چنین مسئلهای نه تنها مشکلی ندارد که تلاش علمی برای کشف حقایق خلقت را امری محترم و مطلوب خداوند میداند و بنابراین چنین تلاشی را تأیید و عملی دینی محسوب میکند.
در مباحث علم و دین، در حقیقت مشکل از اینجا آغاز میشود که ما گمان کنیم علوم تجربی تنها راه رسیدن به حقیقت است و راههای دیگر را نفی کنیم.