۱۳۹۸/۱۲/۱۰
–
۵۸۶ بازدید
سلام خدمت شما. ببخشید، منظورتان از :
«پیامبر(ص) در برابر لشکری قرار نگرفت، مگر اینکه او اول کسی بود که ضربه می زد.»
این بود که پیامبر اول ضربه میزد یا لشکر مقابل ؟ و چرا ؟
1-در جنگهای مسلمانان با کافران ، آغازگر جنگ ، کافران بودند و مسلمانان جنگ را آغاز نمی کردند . مثلا در جنگ بدر دشمن سه نفر از قهرمانان خود را به میدان فرستاد و از مسلمانان هماورد خواستند . پیامبر هم سه نفر به جنگ آنها فرستاد .
2- در این جنگها نقش پیامبر فرماندهی بود . به طور متعارف فرمانده مستقیما شمشیر نمی زند بلکه کار اصلی او فرماندهی است
3- در بررسی زندگی پیامبر و جنگهای صدر اسلام، موردی که به قتل کسی توسط رسول خدا(ص) تصریح شده باشد، نیافتیم، جز در یک مورد و آن این که در جنگ «احد» «ابی بن خلف» خود را به پیامبر رساند و خواست آن حضرت را به قتل برساند. پیامبر برای دفاع از خود، به او جراحتی وارد کرد که سبب هلاکت وی گردید.(1)
مورخان آوردهاند که در جنگ اُحد در آن لحظه که ارتش اسلام پراکنده شده و پیامبر ازهر طرف مورد حمله دشمن بود، پنج نفر با یکدیگر عهد بستند به زندگی پیامبر خاتمه دهند. این افراد عبارت بودند از: 1. عبدالله بن شهاب اسدی .2. عتبه فرزند ابی وقاص .3. ابن قمئه (قمیئه) لیثی، .(2)4. ابی بن خلف، که با نیزه به پیامبر حمله کرد، که پیامبر برای دفاع از خود ، نیزه بر او زد (3) و او را مجروح ساخت. برخی نوشتهاند که چون «مصعب بن عمیر» متوجه شد که «ابی» قصد حمله به رسول خدا را دارد، خود را سپر حضرت نمود و به شهادت رسید(4)، آن گاه «ابّی» توسط پیامبر مجروح شد. با اینکه این زخم سطحی بود، ولی چنان، ترس و اضطراب او را فرا گرفت که هرچه دوستانش از جمله ابو سفیان، او را دلداری دادند، آرام نگرفت، و میگفت: محمد، در مکه، در جواب من که به او گفتم: تو را خواهم کشت، گفت: بلکه من تو را میکشم، و او هرگز دروغ نمیگوید. این زخم و ترس سرانجام کار او را ساخت و پس از چندی در بین راه جان سپرد.(5) گاهی نیز مواردی پیش آمده که دشمن قصد جان پیامبر را داشته و موفق نشده اما وقتی پیامبر بر وی تسلط یافته، او را بخشیده است. در جنگ «ذات الرقاع»، بین رسول خدا و ستاد نظامی فاصله شد، به طوری که سربازان اسلام یک طرف و پیامبر طرف دیگر قرار گرفتند. در این هنگام یکی از مشرکان با استفاده از این فرصت، نزدیک حضرت آمده، شمشیر کشید و گفت: در این حال چه کسی شما را نجات میدهد؟ حضرت بیدرنگ فرمود: «خداست که مرا نجات میدهد». در این زمان با عنایت خداوند و هوشیاری به موقع پیامبر، شمشیر دشمن به طرفی افتاد. حضرت برخاست و شمشیر را کشید و فرمود: تو را چه کسی از دست من نجات میدهد؟ گفت: کرامت تو؛ زیرا انسانی بزرگوار هستی. حضرت از کشتن او صرف نظر کرد(6)باید دانست: پیامبر «ابی بن خلف» را مجروح ساخت و ضربه حضرت کشنده نبود، بلکه علت عمده مرگ وی، ترس و وحشتی بود که در او ایجاد شده بود. این حادثه نشانگر نهایت پستی قریش است، چون با اینکه معتقد بودند پیامبر راستگو است و هرگز دروغ نمیگوید . (7)
پی نوشت
(1) فروغ ابدیت، ج 2، ص 85 ـ 86؛ تاریخ پیامبر اسلام، دکتر آیتی، ص 309 ـ 310، شیخ طوسی(ره) ، التبیان، ج 7، ص 486.
(2) الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 154 ـ155؛ فروغ ابدیت، ج 2، ص 58.
(3) الکامل، ص 155.
(4) بحار الانوار، ج 20، ص 95؛ معارف و معاریف، ج 1، ص 493 ـ 494.
(5) فروغ ابدیت، ج 2، ص 58، به نقل از سیره ابن هشام، ج 2، ص 84.
(6) کافی، ج 8، ص 127.
(7) فروغ ابدیت، ج 2، ص 85.
2- در این جنگها نقش پیامبر فرماندهی بود . به طور متعارف فرمانده مستقیما شمشیر نمی زند بلکه کار اصلی او فرماندهی است
3- در بررسی زندگی پیامبر و جنگهای صدر اسلام، موردی که به قتل کسی توسط رسول خدا(ص) تصریح شده باشد، نیافتیم، جز در یک مورد و آن این که در جنگ «احد» «ابی بن خلف» خود را به پیامبر رساند و خواست آن حضرت را به قتل برساند. پیامبر برای دفاع از خود، به او جراحتی وارد کرد که سبب هلاکت وی گردید.(1)
مورخان آوردهاند که در جنگ اُحد در آن لحظه که ارتش اسلام پراکنده شده و پیامبر ازهر طرف مورد حمله دشمن بود، پنج نفر با یکدیگر عهد بستند به زندگی پیامبر خاتمه دهند. این افراد عبارت بودند از: 1. عبدالله بن شهاب اسدی .2. عتبه فرزند ابی وقاص .3. ابن قمئه (قمیئه) لیثی، .(2)4. ابی بن خلف، که با نیزه به پیامبر حمله کرد، که پیامبر برای دفاع از خود ، نیزه بر او زد (3) و او را مجروح ساخت. برخی نوشتهاند که چون «مصعب بن عمیر» متوجه شد که «ابی» قصد حمله به رسول خدا را دارد، خود را سپر حضرت نمود و به شهادت رسید(4)، آن گاه «ابّی» توسط پیامبر مجروح شد. با اینکه این زخم سطحی بود، ولی چنان، ترس و اضطراب او را فرا گرفت که هرچه دوستانش از جمله ابو سفیان، او را دلداری دادند، آرام نگرفت، و میگفت: محمد، در مکه، در جواب من که به او گفتم: تو را خواهم کشت، گفت: بلکه من تو را میکشم، و او هرگز دروغ نمیگوید. این زخم و ترس سرانجام کار او را ساخت و پس از چندی در بین راه جان سپرد.(5) گاهی نیز مواردی پیش آمده که دشمن قصد جان پیامبر را داشته و موفق نشده اما وقتی پیامبر بر وی تسلط یافته، او را بخشیده است. در جنگ «ذات الرقاع»، بین رسول خدا و ستاد نظامی فاصله شد، به طوری که سربازان اسلام یک طرف و پیامبر طرف دیگر قرار گرفتند. در این هنگام یکی از مشرکان با استفاده از این فرصت، نزدیک حضرت آمده، شمشیر کشید و گفت: در این حال چه کسی شما را نجات میدهد؟ حضرت بیدرنگ فرمود: «خداست که مرا نجات میدهد». در این زمان با عنایت خداوند و هوشیاری به موقع پیامبر، شمشیر دشمن به طرفی افتاد. حضرت برخاست و شمشیر را کشید و فرمود: تو را چه کسی از دست من نجات میدهد؟ گفت: کرامت تو؛ زیرا انسانی بزرگوار هستی. حضرت از کشتن او صرف نظر کرد(6)باید دانست: پیامبر «ابی بن خلف» را مجروح ساخت و ضربه حضرت کشنده نبود، بلکه علت عمده مرگ وی، ترس و وحشتی بود که در او ایجاد شده بود. این حادثه نشانگر نهایت پستی قریش است، چون با اینکه معتقد بودند پیامبر راستگو است و هرگز دروغ نمیگوید . (7)
پی نوشت
(1) فروغ ابدیت، ج 2، ص 85 ـ 86؛ تاریخ پیامبر اسلام، دکتر آیتی، ص 309 ـ 310، شیخ طوسی(ره) ، التبیان، ج 7، ص 486.
(2) الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 154 ـ155؛ فروغ ابدیت، ج 2، ص 58.
(3) الکامل، ص 155.
(4) بحار الانوار، ج 20، ص 95؛ معارف و معاریف، ج 1، ص 493 ـ 494.
(5) فروغ ابدیت، ج 2، ص 58، به نقل از سیره ابن هشام، ج 2، ص 84.
(6) کافی، ج 8، ص 127.
(7) فروغ ابدیت، ج 2، ص 85.