۱۳۹۳/۰۴/۲۱
–
۱۸۰۲ بازدید
با سلام. دو آیه هستند که به نظر متعارض میرسند. در جایی داریم که «جزاء السّیّئة سیّئة مثلها» (شوری ۴۰) و در جای دیگر «إدفع بالتی هی أحسن السّیّئة» (مؤمنون ۹۶). چگونه میتوان بین این دو دستور جمع کرد؟
تعارضی در کار نیست، آیات مکمل و مبین هم هستند. اگر به هر دو آیه به صورت کامل توجه شود نه گزینشی، معلوم می شود مکمل ومبین هم هستند نه متعارض.
جمله ای که از آیه ی 40 سوره مبارکه شوری ذکر کرده اید قانون «مماثلت در کیفر و جزا» را بیان می کند و جمله ای که از آیه ی 96 سوره مبارکه مؤمنون آورده اید بیان کننده «قانون دفع بدی به خوبی» است.
برای بر طرف شدن توهم تعارض به تفسیر آیات مربوطه و پیامهای آنها توجه کنید:
الف.
آیه 40 سوره مبارکه شوری به پیامبر(ص) و مسلمانان متذکر می شود که نباید در برخورد با مخالفان از مسیر عدالت خارج شد، و به انتقام جویى، و کینه توزى، و تجاوز از حد منتهى گشت، لذا برخورد را مشروط ساخته، مى فرماید: توجه داشته باشید کیفر بدى، مجازاتى همانند آن است (وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها).
مبادا به خاطر حب و بغضهای شخصی و … برخورد را از حد بگذرانید، و خود مبدل به افراد ظالمى شوید، به خصوص اینکه در جوامعى همچون جامعه عرب در آغاز اسلام احتمال تجاوز از حد به هنگام پاسخ گفتن به ظلم احتمال قابل توجهى بوده، و مى بایست حساب یارى مظلوم از انتقام جویى جدا شود.
البته کار ظالم باید سیئه و بدى نامیده شود، اما کیفر او مسلما سیئه نیست، و اگر در آیه از آن تعبیر به سیئه شده، در واقع به خاطر قرینه مقابله است، یا اینکه از دیدگاه ظالم که مجازات مى شود سیئه مى باشد، این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر از آن به سیئه به خاطر این است که مجازات آزار و ایذاء است و آزار و ایذاء ذاتا بد است، هر چند به هنگام قصاص و کیفر ظالم کار خوبى محسوب مى شود.
این شبیه تعبیرى است که در آیه 194 سوره بقره آمده است: « فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ: هر کس به شما تعدى کند به مانند آن بر او تعدى کنید، و از خدا بپرهیزید (و زیاده روى نکنید)».
ولى به هر حال این تعبیر مى تواند مقدمه اى باشد براى دستور عفو که در جمله بعد آمده، گویى مى فرماید: مجازات هر چه باشد یک نوع آزار است، و اگر طرف پشیمان شده باشد شایسته عفو است.
در این گونه موارد عفو کنید چرا که هر کس عفو و اصلاح کند اجر و پاداش او بر خداست (فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ).
درست است که حقى از او ضایع شده، و در مقابل ظاهرا چیزى نگرفته، اما به خاطر گذشتى که از خود نشان داده، گذشتى که مایه انسجام جامعه و کم شدن کینه ها و افزایش محبت و موقوف شدن انتقام جویى و آرامش اجتماعى است، خداوند بر عهده گرفته که پاداش او را از فضل بى پایانش مرحمت کند، و چه تعبیر جالبى است تعبیر على اللَّه: گویى خداوند خود را مدیون چنین کسى مى داند و مى گوید اجرش بر عهده من است! و در پایان آیه مى فرماید: خداوند قطعا ظالمان را دوست ندارد (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ).
این جمله ممکن است اشاره به چند نکته باشد:
نخست اینکه دستور عفو به خاطر این است که در صورت قصاص و کیفر گاه انسان نمى تواند خود را دقیقا کنترل کند، و از حد مى گذراند، و در صف ظالمان قرار مى گیرد.
دیگر اینکه اگر دستور عفو داده شده نه به معنى دفاع از ظالمان است، چرا که خداوند ظالمان را هرگز دوست نمى دارد، بلکه هدف هدایت گمراهان و استحکام پیوندهاى اجتماعى است.
سوم اینکه کسانى شایسته عفوند که از مرکب ظلم پیاده شوند، و از گذشته خود نادم گردند، و در مقام اصلاح خویش بر آیند، نه ظالمانى که عفو، آنها را جسورتر و جرى تر مى کند.
و به تعبیر روشنتر عفو و مجازات هر کدام جاى ویژه اى دارد، عفو در جایى است که انسان قدرت بر انتقام دارد، و اگر مى بخشد از موضع ضعف نیست، این عفو سازنده است، هم براى مظلوم پیروز چرا که به او تسلط بر نفس و صفاى دل مى بخشد، و هم براى ظالم مغلوب که او را به اصلاح خویش وا مى دارد.
و کیفر و انتقام و مقابله به مثل در جایى است که هنوز ظالم از مرکب شیطان پیاده نشده، و مظلوم پایه هاى قدرت خود را محکم نکرده، و عفو از موضع ضعف است، اینجاست که باید اقدام به مجازات کند.
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (ص) آمده است:
«اذا کان یوم القیامة نادى مناد من کان اجره على اللَّه فلیدخل الجنة، فیقال من ذا الذى اجره على اللَّه؟ فیقال: العافون عن الناس، فیدخلون الجنة بغیر حساب! هنگامى که روز قیامت مى شود کسى (از سوى خداوند) ندا مى دهد هر کس اجر او بر خدا است وارد بهشت شود، گفته مى شود: چه کسى اجرش بر خداست؟ در جواب به آنها مى گویند: کسانى که مردم را عفو کردند، آنها بدون حساب داخل بهشت مى شوند».
این حدیث در حقیقت نتیجه اى است که از آیه مورد بحث گرفته شده و خط اصیل اسلام همین است. (ر. ک: تفسیر نمونه، ج 20، ص465 – 467)
ب.
تعبیر « ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ» در دو آیه قرآن آمده است:
آیه 96 سوره مؤمنون: «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ»
آیه 34 سوره فصلت: « وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ »
خداوند در آیه 96 سوره مؤمنون به پیامبر (ص) و به تبع ایشان به مسلمانان و مؤمنان دستور مى دهد که با مخالفان مدارا کن و بدیهاى آنها را با عفو و گذشت و نیکى دفع کن، و سخنان نامطلوب آنها را با بهترین منطق پاسخ گو (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ).
در این راه عجله و شتابى نداشته باش و بدان ما به آنچه آنها مى گویند و توصیف مى کنند آگاه تریم (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ).
مى دانیم حرکات ناشایست و گفتار خشن و انواع اذیت و آزار آنها تو را ناراحت مى کند، اما تو وظیفه ندارى که در برابر آن خشونتها و زشت گوئیها مقابله به مثل کنى، تو بدى را با نیکى پاسخ ده که این خود یکى از مؤثرترین روشها براى بیدار کردن غافلان و فریب خوردگان است.
نکته : پاسخ بدى به نیکى!
یکى از مؤثرترین طرق مبارزه با دشمنان سرسخت و لجوج آن است که بدیها را به نیکى پاسخ دهند، اینجاست که شور و غوغایى از درون و جدان آنها برمى خیزد، و شخص بد کار را سخت تحت ضربات سرزنش و ملامت قرار مى دهد، و در مقایسه او با طرف مقابل حق را به طرف مى دهد، و همین امر در بسیارى از موارد سبب تجدید نظر دشمن در برنامه هایش مى گردد.
در سیره پیشوایان و روش عملى پیامبر (ص) و ائمه هدى (ع) بسیار دیده ایم که افراد یا جمعیتهایى را که مرتکب بدترین جنایات شده اند به نیکى پاسخ گفته و مشمول محبتشان ساخته اند، و همین سبب انقلاب و دگرگونى روحى و باز گشت آنها به طریق حق گردیده.
قرآن بارها- و از جمله در آیات فوق- این امر را به عنوان یک اصل در مبارزه با بدیها به مسلمانان گوشزد مى کند، و حتى در آیه 34 سوره فصلت مى گوید:
نتیجه این کار آن خواهد شد که دشمنان سرسخت، دوستان گرم و صمیمى شوند (فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ).
ولى ناگفته پیدا است که این دستور مخصوص مواردى است که دشمن از آن سوء استفاده نکند، آن را دلیل بر ضعف نشمارد، و بر جرات و جسارتش افزوده نگردد.
و نیز مفهوم این سخن هرگز سازشکارى و قبول تسلیم در برابر وسوسه هاى دشمنان نیست، و شاید به همین دلیل بعد از بیان این دستور در آیات فوق بلا فاصله به پیامبر (ص) دستور داده شده است که از همزات و وسوسه هاى شیاطین و حضور آنها به خدا پناه ببرد. (ر. ک: تفسیر نمونه، ج 14، ص 307 – 310)
•
در آیه 34 سوره فصلت روش دعوت به سوى خداوند را از سوی داعیان الى اللَّه شرح داده، مى گوید: نیکى و بدى یکسان نیست (لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ) . ( مجمع البیان، ذیل آیات مورد بحث )
در حالى که مخالفان حق سلاحى جز بد گویى و افتراء و سخریه و استهزاء و انواع فشارها و ستم ها ندارند، باید سلاح شما پاکى و تقوا و سخن حق و نرمش و محبت باشد.
آرى مکتب ضلالت جز چنان ابزارى را نمى پسندد مکتب حق تنها از چنین وسائلى بهره گیرى مى کند.
گرچه حسنة و سیئة مفهوم وسیعى دارد، تمام نیکى ها و خوبیها و خیرات و برکات در مفهوم حسنه جمع است، همانگونه که هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم سیئة خلاصه شده است، ولى در آیه مورد بحث آن شاخه اى از حسنة و سیئة که مربوط به روشهاى تبلیغى است منظور مى باشد.
ولى جمعى از مفسران حسنه را به معنى اسلام و توحید و سیئه را به معنى شرک و کفر تفسیر کرده اند.
بعضى حسنه را به اعمال صالح و سیئه را به اعمال قبیح، و بعضى حسنه را به صفات عالى انسانى همچون صبر و حلم و مدارا و عفو، و سیئه را به معنى غضب و جهل و خشونت و انتقام جویى تفسیر کرده اند.
ولى تفسیر اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد.
در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود: الحسنة التقیة و السیئة الاذاعة : حسنه تقیه است، و افشاگرى سیئه است البته این حدیث ناظر به مقامى است که افشا کردن عقیده موجب اتلاف نیروها و از بین رفتن نقشه ها و هدفها شود .
سپس براى تکمیل این سخن مى افزاید: با روشى که بهتر است بدى ها را پاسخ گوى و دفع کن (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ).
به وسیله حق باطل را دفع کن، و با حلم و مدارا جهل و خشونت را، و با عفو و گذشت به مقابله با خشونتها برخیز، هرگز بدى را با بدى، و زشتى را با زشتى پاسخ مگوى، که این روش انتقامجویان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مى گردد.
در پایان آیه به فلسفه عمیق این برنامه در یک جمله کوتاه اشاره کرده، مى فرماید: نتیجه این کار آن خواهد شد که دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمى شوند (فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ).
آنچه را قرآن در این آیه بیان کرده، و در آیه 96 سوره مؤمنون نیز به شکل دیگرى آمده (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ) از مهمترین و ظریفترین و پربارترین روشهاى تبلیغ مخصوصا در برابر دشمنان نادان و لجوج است، و آخرین تحقیقات روانشناسان نیز به آن منتهى شده است.
زیرا هر کس بدى کند انتظار مقابله به مثل را دارد، مخصوصا افراد بد چون خودشان از این قماشند، و گاه یک بدى را چند برابر پاسخ مى گویند، هنگامى که ببینند که طرف مقابل نه تنها بدى را به بدى پاسخ نمى دهد، بلکه با خوبى و نیکى به مقابله برمى خیزد، اینجا است که طوفانى در وجودشان برپا مى شود وجدانشان تحت فشار شدیدى قرار مى گیرد و بیدار مى گردد، انقلابى در درون جانشان صورت مى گیرد، شرمنده مى شوند، احساس حقارت مى کنند، و براى طرف مقابل عظمت قائل مى شوند.
اینجا است که کینه ها و عداوتها با طوفانى از درون جان برخاسته و جاى آن را محبت و صمیمیت مى گیرد.
بدیهى است این یک قانون غالبى است نه دائمى، زیرا همیشه اقلیتى هستند که از این روش سوء استفاده مى کنند، و تا زیر ضربات خرد کننده شلاق مجازات قرار نگیرند آدم نمى شوند و دست از اعمال زشت خود بر نمى دارند.
البته حساب این گروه جدا است، و باید در برابر آنها از شدت عمل استفاده کرد، ولى نباید فراموش کرد که این دسته همیشه در اقلیت هستند، قانونى که حاکم بر اکثریت است همان قانون دفع سیئه باحسنه است.
و لذا ملاحظه مى کنیم که پیغمبر گرامى اسلام (ص) و پیشوایان معصوم (ع) همیشه از این روش عالى قرآنى بهره مى گرفتند، فى المثل به هنگام فتح مکه که نه تنها دشمنان بلکه دوستان انتظار انتقام جویى شدید مسلمین، و به راه انداختن حمام خون در آن سرزمین کفر و شرک و نفاق و کانون دشمنان سنگدل و بى رحم داشتند، و حتى بعضى از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز رو به سوى ابو سفیان کرده و شعار الیوم یوم الملحمة، الیوم تسبى الحرمة، الیوم اذل اللَّه قریشا! امروز روز انتقام، روز از بین رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان، و روز ذلت و خوارى قریش است سر دادند، پیغمبر گرامى اسلام (ص) با جمله اذهبوا فانتم الطلقاء بروید و همه آزادید همه را مشمول عفو خود قرار داد، رو به سوى ابو سفیان فرمود و شعار انتقامجویانه را به این شعار محبت آمیز تبدیل فرمود الیوم یوم المرحمة الیوم اعز اللَّه قریشا!: امروز روز رحمت است، امروز روز عزت قریش است! . (بحار الانوار، ج 21 ، ص 109)
همین عمل چنان طوفانى در سرزمین دلهاى مکیان مشرک بر پا کرد که به گفته قرآن یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً: فوج فوج مسلمان شدند و آئین اسلام را با جان و دل پذیرا گشتند (سوره نصر- آیه 2).
ولى با تمام این احوال به طورى که در تواریخ اسلام آمده است پیامبر (ص) چند نفر را نام برد و از عفو عمومى مستثنا کرد، چرا که افرادى خطرناک و غیر قابل بخشش بودند، اما بقیه را جز این چند نفر مشمول عفو عمومى ساخت، و در ضمن این جمله پر معنى را بیان کرد: من در باره شما همان مى گویم که یوسف در باره برادران خود که بر او ستم کرده بودند گفت: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ: امروز ملامتى بر شما نیست، خدا شما را ببخشد که او ارحم الراحمین است!. (بحار الانوار، ج 21 ، ص 132)
ولى در اینجا به معنى دوست، و حمیم در اصل به معنى آب داغ و سوزان است، و اگر به عرق بدن حمیم گفته مى شود به خاطر گرمى آن است، و حمام را نیز به همین مناسبت حمام مى گویند، به دوستان پر محبت و گرم و داغ نیز حمیم گفته مى شود و منظور در آیه همین است.
قابل توجه اینکه مى فرماید: کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ گویا یک دوست گرم و صمیمى است اشاره به این که اگر واقعا در صف دوستان صمیمى هم در نیاید حد اقل در ظاهر چنین خواهد بود.
از آنجا که چنین برخوردى با مخالفان کار ساده و آسانى نیست، و رسیدن به چنین مقامى نیاز به خودسازى عمیق اخلاقى دارد، در آیه بعد مبانى اخلاقى این گونه برخورد با دشمنان را در عبارتى کوتاه و پر معنى بیان کرده، مى فرماید:
به این خصلت نمى رسد مگر کسانى که داراى صبر و استقامتند (وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا).
و به این خوى و خلق عظیم نمى رسد مگر کسانى که بهره بزرگى از ایمان و تقوى و اخلاق دارند (وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ).
آرى انسان مدتها باید خودسازى کند تا بتواند بر خشم و غضب خویش چیره گردد، باید در پرتو ایمان و تقوى آن قدر روح او وسیع و قوى شود که به آسانى از آزار دشمنان متاثر نگردد، و حس انتقام جویى در او شعله ور نشود، روحى بزرگ، و شرح صدر کافى لازم است تا شخص به چنین مرحله اى از کمال انسانیت برسد که بدیها را با نیکى پاسخ گوید، و در راه خدا و براى رسیدن به اهداف مقدسش حتى از مرحله عفو و گذشت فراتر رود، و به مقام دفع سیئه به حسنه برسد!.
باز در اینجا به مساله صبر بر خورد مى کنیم که ریشه همه ملکات فاضله اخلاقى و پیشرفتها و موفقیتهاى مادى و معنوى است.
و از آنجا که بر سر راه وصول به این هدف بزرگ موانعى وجود دارد و وسوسه هاى شیطانى در اشکال مختلف انسانها را مانع مى شود، در آخرین آیه مورد بحث شخص پیامبر (ص) را به عنوان الگو مخاطب ساخته، مى گوید:
هر گاه وسوسه هایى از شیطان در این مسیر متوجه تو گردد بهوش باش، و در مقابل آن مقاومت کن، خود را به خداوند بسپار، و به سایه لطف او پناه بر، که او شنونده و آگاه است (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
نزغ (بر وزن نزد) به معنى ورود در کارى به قصد فساد است، و به همین جهت به وسوسه هاى شیطانى نزغ گفته مى شود.
این هشدار در واقع به خاطر این است که در این گونه مواقع معمولا خطوراتى از ذهن مى گذرد، و یا افراد به اصطلاح مصلحت اندیش توصیه هایى از این قبیل مى کنند.
مردم را جز با زور نمى توان اصلاح کرد خون را با خون باید شست.
ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکارى است بر گوسفندان و مانند اینها، و با این وسوسه ها مى خواهند مقابله به مثل را در همه جا توصیه کنند، و بدى را به بدى پاسخ گویند.
قرآن مى گوید: مبادا گرفتار این وسوسه ها شوید، و جز در موارد خاص و استثنایى تکیه بر خشونت کنید، و هر گاه در برابر چنین سخنان قرار گرفتید، پناه به خدا ببرید، و بر او اعتماد کنید که او همه سخنان را مى شنود، و از نیات همگان آگاه است.
البته آیه فوق مفهوم وسیعى دارد و میگوید: در برابر همه وسوسه هاى شیطانى باید به خدا پناه برد، ولى آنچه گفته شد یکى از مصادیق روشن آن است. (ر. ک: تفسیر نمونه، ج 20، ص 280 – 285 )
د. سخن پایانی
قانون مماثلت در اسلام:
از آنجا که قوانین اسلام طبق عقل و فطرت و عدل است، در امور مختلف برابرى را با صراحت مطرح کرده است که ما چند نمونه را در اینجا بیان مى کنیم:
«فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ» (بقره، 149) هر کس به شما تعدّى و تجاوز کرد، به مانند آن بر او تعدّى کنید.
«وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»(بقره، 228)، و براى زنان همانند وظایفى که بر دوش آنها است، حقوق شایسته اى قرار داده شده است.
«وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» (مائده، 90)، هر کس از شما به عمد شکارى را در حال احرام بکشد کیفر و کفّاره اش کشتن نظیر آن حیوان از چهار پایان است.
«وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» (نحل، 126) و هر گاه خواستید مجازات کنید تنها به مقدارى که بر شما تعدّى شده کیفر دهید.
نمونه مماثلت در سنّت هاى الهى:
«مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ»(آل عمران، 54) دشمنان نقشه کشیدند و خداوند چاره جویى کرد.
«یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ» ( نساء، 142)، (منافقین) مى خواهند خدا را فریب دهند در حالى که او آنها را فریب مى دهد.
«إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» (بقره، 14 15)، (مى گویند:) ما (آنها) را مسخره مى کنیم، خداوند آنها را مسخره مى کند.
«نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ»، (حشر، 19)؛ خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنان را به فراموشى گرفتار کرد.
«فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ»، (صف، 5)؛ هنگامى که آنها از حقّ منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت.
«وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»، ( اسراء، 8)، هر گاه برگردید، ما بازمى گردیم.
«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِیادَةٌ»، ( یونس، 26)؛ کسانى که نیکى کردند، پاداش نیک و زیاده بر آن دارند.
«رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»، (مائده، 119)؛ خداوند از آنها خشنود و آنها از او خشنود خواهند بود.
آنان که در دنیا مى گفتند: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ»، (شعراء، 136)؛ براى ما تفاوت نمى کند که ما را انذار کنى یا نکنى، (بیهوده خود را خسته نکن) در قیامت مى گویند: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا»، ( ابراهیم، 21)؛ چه بى تابى کنیم و چه شکیبایى، تفاوتى براى ما ندارد.
«مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى »، ( اسراء، 72)؛ آنها که در این جهان (از دیدن چهره حقّ) نابینا بودند، در آنجا نیز نابینا هستند.
«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»، ( بقره، 152)؛ به یاد من باشید تا به یاد شما باشم.
اگر خداوند به ما دستور مى دهد: «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»، ( احزاب، 56)؛ بر پیامبر درود فرستید و سلام گویید و تسلیم فرمانش باشید، در مقابل به پیامبر دستور مى دهد: «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ»، (توبه، 103)؛ به آنها که زکات مى پردازند درود بفرست.
پیام های آیه 40 سوره شوری:
1. انتقام عادلانه در مقابل خشونت جایز است. «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها».
2. عفو و اصلاح از کسى که قدرت انتقام دارد، پاداش بزرگى در پى خواهد داشت. «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ».
3. قصاص و مجازات باید مطابق جنایت باشد (نه متفاوت با آن که موجب افراط و تفریط شود). «جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها»
4. مقدّمه و بستر اصلاح گذشت است، در شرایط انتقام و کیفر، اصلاح زمینه اى ندارد. «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ».
5. عفو از بدى دیگران کافى نیست باید او را اصلاح کرد. «عَفا وَ أَصْلَحَ».
6. تنها برخورد قانونى کافى نیست، بلکه اخلاق و عاطفه نیز لازم است. «سَیِّئَةٌ مِثْلُها» قانون است و «عَفا وَ أَصْلَحَ» عاطفه و اخلاق است.
7. دریافت الطاف الهى مشروط به عفو و اصلاح است نه انتقام. «فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ».
8. در انتقام پاداش نیست ولى در عفو پاداش است. «فَمَنْ عَفا … فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ».
9. تشویق به عفو و اصلاح، براى دفاع از ظالم نیست. «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ».
10. ظالم محبوب خدا نیست خواه ابتدائاً ظلم کند یا در انتقام پا را از حقّ فراتر گذارد. «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ».
11. انتقام براى کسى است که قدرت دارد، ولى هر کس توان ندارد حقّ اوست که از دیگران استمداد طلبد. «لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ».
12. قصاص قبل از جنایت نارواست. «بَعْدَ ظُلْمِهِ» .
13. انتقام از ستمگر، حقّ مشروع انسان است که نه در دنیا مورد سرزنش است و نه در آخرت عقاب دارد. «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ». (ر. ک: تفسیر نور، ج 10، ص 416 – 418)
پیام های آیه 96 سوره مبارکه مؤمنون:
1. پیامبر اکرم (صلوات اللَّه علیه) تحت تربیت خداوند و مأمور برخورد به بهترین شیوه با بدى هاى دشمنان است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
2. بدى را مى توان با بدى پاسخ داد ولى این، براى رهبر شایسته نیست. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
3. ایمان ما به علم خداوند، عامل صبر و حلم در ماست. «نَحْنُ أَعْلَمُ».
4. پناه دادن از شئون ربوبیّت است. ( ر. ک: تفسیر نور، ج 8، ص 128)
پیام های آیه 34 سوره مبارکه فصلت:
1 یکى از راههاى دعوت الى اللَّه آن است که تنش زدایى نماییم و بدى دیگران را با نیکى دفع کنیم. «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ … ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
2. فکر نکنید مرور زمان مسایل را کهنه مى کند و همه چیز فراموش مى شود.
(برخوردهاى مثبت و منفى هرگز یکسان نیست، و آثار آن در عمق روح افراد باقى مى ماند. «لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ».
3. یک نمونه ى عملى دعوت به سوى خدا (که در آیه ى قبل آمده بود) دفع بدى هاى مردم با برخوردهاى خوب است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
4. در برخورد با مخالفان، اخلاق نیک کافى نیست، تهاجم اخلاقى لازم است «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (دفع بدى هاى دشمن با روش نیکو کافى نیست، بلکه به نیکوترین روش ها و برترین رفتارهاى اخلاقى نیاز است).
از محبت خارها گل مى شود از محبت سرکه ها مُل مى شود
5. کیمیاى واقعى، آن نیست که مس را طلا کند، بلکه برخوردى است که دشمنى را به محبّت تبدیل نماید. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (روز فتح مکّه شعار بعضى از مسلمانان «انتقام، انتقام» بود ولى پیامبر اکرم فرمود: امروز روز انتقام نیست بلکه روز رحمت و مرحمت است).
6. سعه ى صدر شرط توفیق در تبلیغ است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ- … کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ».
7. توجّه به نتیجه ى کار، انگیزه ى انسان را بالا مى برد. (اگر بدانیم که نتیجه ى برخورد خوب، تبدیل دشمن به دوست است، انگیزه ى این کار در ما زیاد مى شود. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ- … کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ».
8. در رفتارهاى شایسته، اگر دشمن دوست نشود لا اقل حیا و شرمندگى در او به وجود مى آید و او را به رفتار دوستانه وادار مى کند. «کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ».
9. ارزش دوست به گرمى اوست. «وَلِیٌّ حَمِیمٌ». ( ر. ک: تفسیر نور، ج 10، ص 342)
جمله ای که از آیه ی 40 سوره مبارکه شوری ذکر کرده اید قانون «مماثلت در کیفر و جزا» را بیان می کند و جمله ای که از آیه ی 96 سوره مبارکه مؤمنون آورده اید بیان کننده «قانون دفع بدی به خوبی» است.
برای بر طرف شدن توهم تعارض به تفسیر آیات مربوطه و پیامهای آنها توجه کنید:
الف.
آیه 40 سوره مبارکه شوری به پیامبر(ص) و مسلمانان متذکر می شود که نباید در برخورد با مخالفان از مسیر عدالت خارج شد، و به انتقام جویى، و کینه توزى، و تجاوز از حد منتهى گشت، لذا برخورد را مشروط ساخته، مى فرماید: توجه داشته باشید کیفر بدى، مجازاتى همانند آن است (وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها).
مبادا به خاطر حب و بغضهای شخصی و … برخورد را از حد بگذرانید، و خود مبدل به افراد ظالمى شوید، به خصوص اینکه در جوامعى همچون جامعه عرب در آغاز اسلام احتمال تجاوز از حد به هنگام پاسخ گفتن به ظلم احتمال قابل توجهى بوده، و مى بایست حساب یارى مظلوم از انتقام جویى جدا شود.
البته کار ظالم باید سیئه و بدى نامیده شود، اما کیفر او مسلما سیئه نیست، و اگر در آیه از آن تعبیر به سیئه شده، در واقع به خاطر قرینه مقابله است، یا اینکه از دیدگاه ظالم که مجازات مى شود سیئه مى باشد، این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر از آن به سیئه به خاطر این است که مجازات آزار و ایذاء است و آزار و ایذاء ذاتا بد است، هر چند به هنگام قصاص و کیفر ظالم کار خوبى محسوب مى شود.
این شبیه تعبیرى است که در آیه 194 سوره بقره آمده است: « فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ: هر کس به شما تعدى کند به مانند آن بر او تعدى کنید، و از خدا بپرهیزید (و زیاده روى نکنید)».
ولى به هر حال این تعبیر مى تواند مقدمه اى باشد براى دستور عفو که در جمله بعد آمده، گویى مى فرماید: مجازات هر چه باشد یک نوع آزار است، و اگر طرف پشیمان شده باشد شایسته عفو است.
در این گونه موارد عفو کنید چرا که هر کس عفو و اصلاح کند اجر و پاداش او بر خداست (فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ).
درست است که حقى از او ضایع شده، و در مقابل ظاهرا چیزى نگرفته، اما به خاطر گذشتى که از خود نشان داده، گذشتى که مایه انسجام جامعه و کم شدن کینه ها و افزایش محبت و موقوف شدن انتقام جویى و آرامش اجتماعى است، خداوند بر عهده گرفته که پاداش او را از فضل بى پایانش مرحمت کند، و چه تعبیر جالبى است تعبیر على اللَّه: گویى خداوند خود را مدیون چنین کسى مى داند و مى گوید اجرش بر عهده من است! و در پایان آیه مى فرماید: خداوند قطعا ظالمان را دوست ندارد (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ).
این جمله ممکن است اشاره به چند نکته باشد:
نخست اینکه دستور عفو به خاطر این است که در صورت قصاص و کیفر گاه انسان نمى تواند خود را دقیقا کنترل کند، و از حد مى گذراند، و در صف ظالمان قرار مى گیرد.
دیگر اینکه اگر دستور عفو داده شده نه به معنى دفاع از ظالمان است، چرا که خداوند ظالمان را هرگز دوست نمى دارد، بلکه هدف هدایت گمراهان و استحکام پیوندهاى اجتماعى است.
سوم اینکه کسانى شایسته عفوند که از مرکب ظلم پیاده شوند، و از گذشته خود نادم گردند، و در مقام اصلاح خویش بر آیند، نه ظالمانى که عفو، آنها را جسورتر و جرى تر مى کند.
و به تعبیر روشنتر عفو و مجازات هر کدام جاى ویژه اى دارد، عفو در جایى است که انسان قدرت بر انتقام دارد، و اگر مى بخشد از موضع ضعف نیست، این عفو سازنده است، هم براى مظلوم پیروز چرا که به او تسلط بر نفس و صفاى دل مى بخشد، و هم براى ظالم مغلوب که او را به اصلاح خویش وا مى دارد.
و کیفر و انتقام و مقابله به مثل در جایى است که هنوز ظالم از مرکب شیطان پیاده نشده، و مظلوم پایه هاى قدرت خود را محکم نکرده، و عفو از موضع ضعف است، اینجاست که باید اقدام به مجازات کند.
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (ص) آمده است:
«اذا کان یوم القیامة نادى مناد من کان اجره على اللَّه فلیدخل الجنة، فیقال من ذا الذى اجره على اللَّه؟ فیقال: العافون عن الناس، فیدخلون الجنة بغیر حساب! هنگامى که روز قیامت مى شود کسى (از سوى خداوند) ندا مى دهد هر کس اجر او بر خدا است وارد بهشت شود، گفته مى شود: چه کسى اجرش بر خداست؟ در جواب به آنها مى گویند: کسانى که مردم را عفو کردند، آنها بدون حساب داخل بهشت مى شوند».
این حدیث در حقیقت نتیجه اى است که از آیه مورد بحث گرفته شده و خط اصیل اسلام همین است. (ر. ک: تفسیر نمونه، ج 20، ص465 – 467)
ب.
تعبیر « ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ» در دو آیه قرآن آمده است:
آیه 96 سوره مؤمنون: «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ»
آیه 34 سوره فصلت: « وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ »
خداوند در آیه 96 سوره مؤمنون به پیامبر (ص) و به تبع ایشان به مسلمانان و مؤمنان دستور مى دهد که با مخالفان مدارا کن و بدیهاى آنها را با عفو و گذشت و نیکى دفع کن، و سخنان نامطلوب آنها را با بهترین منطق پاسخ گو (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ).
در این راه عجله و شتابى نداشته باش و بدان ما به آنچه آنها مى گویند و توصیف مى کنند آگاه تریم (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ).
مى دانیم حرکات ناشایست و گفتار خشن و انواع اذیت و آزار آنها تو را ناراحت مى کند، اما تو وظیفه ندارى که در برابر آن خشونتها و زشت گوئیها مقابله به مثل کنى، تو بدى را با نیکى پاسخ ده که این خود یکى از مؤثرترین روشها براى بیدار کردن غافلان و فریب خوردگان است.
نکته : پاسخ بدى به نیکى!
یکى از مؤثرترین طرق مبارزه با دشمنان سرسخت و لجوج آن است که بدیها را به نیکى پاسخ دهند، اینجاست که شور و غوغایى از درون و جدان آنها برمى خیزد، و شخص بد کار را سخت تحت ضربات سرزنش و ملامت قرار مى دهد، و در مقایسه او با طرف مقابل حق را به طرف مى دهد، و همین امر در بسیارى از موارد سبب تجدید نظر دشمن در برنامه هایش مى گردد.
در سیره پیشوایان و روش عملى پیامبر (ص) و ائمه هدى (ع) بسیار دیده ایم که افراد یا جمعیتهایى را که مرتکب بدترین جنایات شده اند به نیکى پاسخ گفته و مشمول محبتشان ساخته اند، و همین سبب انقلاب و دگرگونى روحى و باز گشت آنها به طریق حق گردیده.
قرآن بارها- و از جمله در آیات فوق- این امر را به عنوان یک اصل در مبارزه با بدیها به مسلمانان گوشزد مى کند، و حتى در آیه 34 سوره فصلت مى گوید:
نتیجه این کار آن خواهد شد که دشمنان سرسخت، دوستان گرم و صمیمى شوند (فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ).
ولى ناگفته پیدا است که این دستور مخصوص مواردى است که دشمن از آن سوء استفاده نکند، آن را دلیل بر ضعف نشمارد، و بر جرات و جسارتش افزوده نگردد.
و نیز مفهوم این سخن هرگز سازشکارى و قبول تسلیم در برابر وسوسه هاى دشمنان نیست، و شاید به همین دلیل بعد از بیان این دستور در آیات فوق بلا فاصله به پیامبر (ص) دستور داده شده است که از همزات و وسوسه هاى شیاطین و حضور آنها به خدا پناه ببرد. (ر. ک: تفسیر نمونه، ج 14، ص 307 – 310)
•
در آیه 34 سوره فصلت روش دعوت به سوى خداوند را از سوی داعیان الى اللَّه شرح داده، مى گوید: نیکى و بدى یکسان نیست (لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ) . ( مجمع البیان، ذیل آیات مورد بحث )
در حالى که مخالفان حق سلاحى جز بد گویى و افتراء و سخریه و استهزاء و انواع فشارها و ستم ها ندارند، باید سلاح شما پاکى و تقوا و سخن حق و نرمش و محبت باشد.
آرى مکتب ضلالت جز چنان ابزارى را نمى پسندد مکتب حق تنها از چنین وسائلى بهره گیرى مى کند.
گرچه حسنة و سیئة مفهوم وسیعى دارد، تمام نیکى ها و خوبیها و خیرات و برکات در مفهوم حسنه جمع است، همانگونه که هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم سیئة خلاصه شده است، ولى در آیه مورد بحث آن شاخه اى از حسنة و سیئة که مربوط به روشهاى تبلیغى است منظور مى باشد.
ولى جمعى از مفسران حسنه را به معنى اسلام و توحید و سیئه را به معنى شرک و کفر تفسیر کرده اند.
بعضى حسنه را به اعمال صالح و سیئه را به اعمال قبیح، و بعضى حسنه را به صفات عالى انسانى همچون صبر و حلم و مدارا و عفو، و سیئه را به معنى غضب و جهل و خشونت و انتقام جویى تفسیر کرده اند.
ولى تفسیر اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد.
در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود: الحسنة التقیة و السیئة الاذاعة : حسنه تقیه است، و افشاگرى سیئه است البته این حدیث ناظر به مقامى است که افشا کردن عقیده موجب اتلاف نیروها و از بین رفتن نقشه ها و هدفها شود .
سپس براى تکمیل این سخن مى افزاید: با روشى که بهتر است بدى ها را پاسخ گوى و دفع کن (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ).
به وسیله حق باطل را دفع کن، و با حلم و مدارا جهل و خشونت را، و با عفو و گذشت به مقابله با خشونتها برخیز، هرگز بدى را با بدى، و زشتى را با زشتى پاسخ مگوى، که این روش انتقامجویان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مى گردد.
در پایان آیه به فلسفه عمیق این برنامه در یک جمله کوتاه اشاره کرده، مى فرماید: نتیجه این کار آن خواهد شد که دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمى شوند (فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ).
آنچه را قرآن در این آیه بیان کرده، و در آیه 96 سوره مؤمنون نیز به شکل دیگرى آمده (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ) از مهمترین و ظریفترین و پربارترین روشهاى تبلیغ مخصوصا در برابر دشمنان نادان و لجوج است، و آخرین تحقیقات روانشناسان نیز به آن منتهى شده است.
زیرا هر کس بدى کند انتظار مقابله به مثل را دارد، مخصوصا افراد بد چون خودشان از این قماشند، و گاه یک بدى را چند برابر پاسخ مى گویند، هنگامى که ببینند که طرف مقابل نه تنها بدى را به بدى پاسخ نمى دهد، بلکه با خوبى و نیکى به مقابله برمى خیزد، اینجا است که طوفانى در وجودشان برپا مى شود وجدانشان تحت فشار شدیدى قرار مى گیرد و بیدار مى گردد، انقلابى در درون جانشان صورت مى گیرد، شرمنده مى شوند، احساس حقارت مى کنند، و براى طرف مقابل عظمت قائل مى شوند.
اینجا است که کینه ها و عداوتها با طوفانى از درون جان برخاسته و جاى آن را محبت و صمیمیت مى گیرد.
بدیهى است این یک قانون غالبى است نه دائمى، زیرا همیشه اقلیتى هستند که از این روش سوء استفاده مى کنند، و تا زیر ضربات خرد کننده شلاق مجازات قرار نگیرند آدم نمى شوند و دست از اعمال زشت خود بر نمى دارند.
البته حساب این گروه جدا است، و باید در برابر آنها از شدت عمل استفاده کرد، ولى نباید فراموش کرد که این دسته همیشه در اقلیت هستند، قانونى که حاکم بر اکثریت است همان قانون دفع سیئه باحسنه است.
و لذا ملاحظه مى کنیم که پیغمبر گرامى اسلام (ص) و پیشوایان معصوم (ع) همیشه از این روش عالى قرآنى بهره مى گرفتند، فى المثل به هنگام فتح مکه که نه تنها دشمنان بلکه دوستان انتظار انتقام جویى شدید مسلمین، و به راه انداختن حمام خون در آن سرزمین کفر و شرک و نفاق و کانون دشمنان سنگدل و بى رحم داشتند، و حتى بعضى از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز رو به سوى ابو سفیان کرده و شعار الیوم یوم الملحمة، الیوم تسبى الحرمة، الیوم اذل اللَّه قریشا! امروز روز انتقام، روز از بین رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان، و روز ذلت و خوارى قریش است سر دادند، پیغمبر گرامى اسلام (ص) با جمله اذهبوا فانتم الطلقاء بروید و همه آزادید همه را مشمول عفو خود قرار داد، رو به سوى ابو سفیان فرمود و شعار انتقامجویانه را به این شعار محبت آمیز تبدیل فرمود الیوم یوم المرحمة الیوم اعز اللَّه قریشا!: امروز روز رحمت است، امروز روز عزت قریش است! . (بحار الانوار، ج 21 ، ص 109)
همین عمل چنان طوفانى در سرزمین دلهاى مکیان مشرک بر پا کرد که به گفته قرآن یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً: فوج فوج مسلمان شدند و آئین اسلام را با جان و دل پذیرا گشتند (سوره نصر- آیه 2).
ولى با تمام این احوال به طورى که در تواریخ اسلام آمده است پیامبر (ص) چند نفر را نام برد و از عفو عمومى مستثنا کرد، چرا که افرادى خطرناک و غیر قابل بخشش بودند، اما بقیه را جز این چند نفر مشمول عفو عمومى ساخت، و در ضمن این جمله پر معنى را بیان کرد: من در باره شما همان مى گویم که یوسف در باره برادران خود که بر او ستم کرده بودند گفت: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ: امروز ملامتى بر شما نیست، خدا شما را ببخشد که او ارحم الراحمین است!. (بحار الانوار، ج 21 ، ص 132)
ولى در اینجا به معنى دوست، و حمیم در اصل به معنى آب داغ و سوزان است، و اگر به عرق بدن حمیم گفته مى شود به خاطر گرمى آن است، و حمام را نیز به همین مناسبت حمام مى گویند، به دوستان پر محبت و گرم و داغ نیز حمیم گفته مى شود و منظور در آیه همین است.
قابل توجه اینکه مى فرماید: کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ گویا یک دوست گرم و صمیمى است اشاره به این که اگر واقعا در صف دوستان صمیمى هم در نیاید حد اقل در ظاهر چنین خواهد بود.
از آنجا که چنین برخوردى با مخالفان کار ساده و آسانى نیست، و رسیدن به چنین مقامى نیاز به خودسازى عمیق اخلاقى دارد، در آیه بعد مبانى اخلاقى این گونه برخورد با دشمنان را در عبارتى کوتاه و پر معنى بیان کرده، مى فرماید:
به این خصلت نمى رسد مگر کسانى که داراى صبر و استقامتند (وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا).
و به این خوى و خلق عظیم نمى رسد مگر کسانى که بهره بزرگى از ایمان و تقوى و اخلاق دارند (وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ).
آرى انسان مدتها باید خودسازى کند تا بتواند بر خشم و غضب خویش چیره گردد، باید در پرتو ایمان و تقوى آن قدر روح او وسیع و قوى شود که به آسانى از آزار دشمنان متاثر نگردد، و حس انتقام جویى در او شعله ور نشود، روحى بزرگ، و شرح صدر کافى لازم است تا شخص به چنین مرحله اى از کمال انسانیت برسد که بدیها را با نیکى پاسخ گوید، و در راه خدا و براى رسیدن به اهداف مقدسش حتى از مرحله عفو و گذشت فراتر رود، و به مقام دفع سیئه به حسنه برسد!.
باز در اینجا به مساله صبر بر خورد مى کنیم که ریشه همه ملکات فاضله اخلاقى و پیشرفتها و موفقیتهاى مادى و معنوى است.
و از آنجا که بر سر راه وصول به این هدف بزرگ موانعى وجود دارد و وسوسه هاى شیطانى در اشکال مختلف انسانها را مانع مى شود، در آخرین آیه مورد بحث شخص پیامبر (ص) را به عنوان الگو مخاطب ساخته، مى گوید:
هر گاه وسوسه هایى از شیطان در این مسیر متوجه تو گردد بهوش باش، و در مقابل آن مقاومت کن، خود را به خداوند بسپار، و به سایه لطف او پناه بر، که او شنونده و آگاه است (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
نزغ (بر وزن نزد) به معنى ورود در کارى به قصد فساد است، و به همین جهت به وسوسه هاى شیطانى نزغ گفته مى شود.
این هشدار در واقع به خاطر این است که در این گونه مواقع معمولا خطوراتى از ذهن مى گذرد، و یا افراد به اصطلاح مصلحت اندیش توصیه هایى از این قبیل مى کنند.
مردم را جز با زور نمى توان اصلاح کرد خون را با خون باید شست.
ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکارى است بر گوسفندان و مانند اینها، و با این وسوسه ها مى خواهند مقابله به مثل را در همه جا توصیه کنند، و بدى را به بدى پاسخ گویند.
قرآن مى گوید: مبادا گرفتار این وسوسه ها شوید، و جز در موارد خاص و استثنایى تکیه بر خشونت کنید، و هر گاه در برابر چنین سخنان قرار گرفتید، پناه به خدا ببرید، و بر او اعتماد کنید که او همه سخنان را مى شنود، و از نیات همگان آگاه است.
البته آیه فوق مفهوم وسیعى دارد و میگوید: در برابر همه وسوسه هاى شیطانى باید به خدا پناه برد، ولى آنچه گفته شد یکى از مصادیق روشن آن است. (ر. ک: تفسیر نمونه، ج 20، ص 280 – 285 )
د. سخن پایانی
قانون مماثلت در اسلام:
از آنجا که قوانین اسلام طبق عقل و فطرت و عدل است، در امور مختلف برابرى را با صراحت مطرح کرده است که ما چند نمونه را در اینجا بیان مى کنیم:
«فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ» (بقره، 149) هر کس به شما تعدّى و تجاوز کرد، به مانند آن بر او تعدّى کنید.
«وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»(بقره، 228)، و براى زنان همانند وظایفى که بر دوش آنها است، حقوق شایسته اى قرار داده شده است.
«وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» (مائده، 90)، هر کس از شما به عمد شکارى را در حال احرام بکشد کیفر و کفّاره اش کشتن نظیر آن حیوان از چهار پایان است.
«وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» (نحل، 126) و هر گاه خواستید مجازات کنید تنها به مقدارى که بر شما تعدّى شده کیفر دهید.
نمونه مماثلت در سنّت هاى الهى:
«مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ»(آل عمران، 54) دشمنان نقشه کشیدند و خداوند چاره جویى کرد.
«یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ» ( نساء، 142)، (منافقین) مى خواهند خدا را فریب دهند در حالى که او آنها را فریب مى دهد.
«إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» (بقره، 14 15)، (مى گویند:) ما (آنها) را مسخره مى کنیم، خداوند آنها را مسخره مى کند.
«نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ»، (حشر، 19)؛ خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنان را به فراموشى گرفتار کرد.
«فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ»، (صف، 5)؛ هنگامى که آنها از حقّ منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت.
«وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»، ( اسراء، 8)، هر گاه برگردید، ما بازمى گردیم.
«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِیادَةٌ»، ( یونس، 26)؛ کسانى که نیکى کردند، پاداش نیک و زیاده بر آن دارند.
«رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»، (مائده، 119)؛ خداوند از آنها خشنود و آنها از او خشنود خواهند بود.
آنان که در دنیا مى گفتند: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ»، (شعراء، 136)؛ براى ما تفاوت نمى کند که ما را انذار کنى یا نکنى، (بیهوده خود را خسته نکن) در قیامت مى گویند: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا»، ( ابراهیم، 21)؛ چه بى تابى کنیم و چه شکیبایى، تفاوتى براى ما ندارد.
«مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى »، ( اسراء، 72)؛ آنها که در این جهان (از دیدن چهره حقّ) نابینا بودند، در آنجا نیز نابینا هستند.
«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»، ( بقره، 152)؛ به یاد من باشید تا به یاد شما باشم.
اگر خداوند به ما دستور مى دهد: «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»، ( احزاب، 56)؛ بر پیامبر درود فرستید و سلام گویید و تسلیم فرمانش باشید، در مقابل به پیامبر دستور مى دهد: «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ»، (توبه، 103)؛ به آنها که زکات مى پردازند درود بفرست.
پیام های آیه 40 سوره شوری:
1. انتقام عادلانه در مقابل خشونت جایز است. «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها».
2. عفو و اصلاح از کسى که قدرت انتقام دارد، پاداش بزرگى در پى خواهد داشت. «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ».
3. قصاص و مجازات باید مطابق جنایت باشد (نه متفاوت با آن که موجب افراط و تفریط شود). «جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها»
4. مقدّمه و بستر اصلاح گذشت است، در شرایط انتقام و کیفر، اصلاح زمینه اى ندارد. «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ».
5. عفو از بدى دیگران کافى نیست باید او را اصلاح کرد. «عَفا وَ أَصْلَحَ».
6. تنها برخورد قانونى کافى نیست، بلکه اخلاق و عاطفه نیز لازم است. «سَیِّئَةٌ مِثْلُها» قانون است و «عَفا وَ أَصْلَحَ» عاطفه و اخلاق است.
7. دریافت الطاف الهى مشروط به عفو و اصلاح است نه انتقام. «فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ».
8. در انتقام پاداش نیست ولى در عفو پاداش است. «فَمَنْ عَفا … فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ».
9. تشویق به عفو و اصلاح، براى دفاع از ظالم نیست. «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ».
10. ظالم محبوب خدا نیست خواه ابتدائاً ظلم کند یا در انتقام پا را از حقّ فراتر گذارد. «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ».
11. انتقام براى کسى است که قدرت دارد، ولى هر کس توان ندارد حقّ اوست که از دیگران استمداد طلبد. «لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ».
12. قصاص قبل از جنایت نارواست. «بَعْدَ ظُلْمِهِ» .
13. انتقام از ستمگر، حقّ مشروع انسان است که نه در دنیا مورد سرزنش است و نه در آخرت عقاب دارد. «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ». (ر. ک: تفسیر نور، ج 10، ص 416 – 418)
پیام های آیه 96 سوره مبارکه مؤمنون:
1. پیامبر اکرم (صلوات اللَّه علیه) تحت تربیت خداوند و مأمور برخورد به بهترین شیوه با بدى هاى دشمنان است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
2. بدى را مى توان با بدى پاسخ داد ولى این، براى رهبر شایسته نیست. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
3. ایمان ما به علم خداوند، عامل صبر و حلم در ماست. «نَحْنُ أَعْلَمُ».
4. پناه دادن از شئون ربوبیّت است. ( ر. ک: تفسیر نور، ج 8، ص 128)
پیام های آیه 34 سوره مبارکه فصلت:
1 یکى از راههاى دعوت الى اللَّه آن است که تنش زدایى نماییم و بدى دیگران را با نیکى دفع کنیم. «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ … ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
2. فکر نکنید مرور زمان مسایل را کهنه مى کند و همه چیز فراموش مى شود.
(برخوردهاى مثبت و منفى هرگز یکسان نیست، و آثار آن در عمق روح افراد باقى مى ماند. «لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ».
3. یک نمونه ى عملى دعوت به سوى خدا (که در آیه ى قبل آمده بود) دفع بدى هاى مردم با برخوردهاى خوب است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».
4. در برخورد با مخالفان، اخلاق نیک کافى نیست، تهاجم اخلاقى لازم است «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (دفع بدى هاى دشمن با روش نیکو کافى نیست، بلکه به نیکوترین روش ها و برترین رفتارهاى اخلاقى نیاز است).
از محبت خارها گل مى شود از محبت سرکه ها مُل مى شود
5. کیمیاى واقعى، آن نیست که مس را طلا کند، بلکه برخوردى است که دشمنى را به محبّت تبدیل نماید. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (روز فتح مکّه شعار بعضى از مسلمانان «انتقام، انتقام» بود ولى پیامبر اکرم فرمود: امروز روز انتقام نیست بلکه روز رحمت و مرحمت است).
6. سعه ى صدر شرط توفیق در تبلیغ است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ- … کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ».
7. توجّه به نتیجه ى کار، انگیزه ى انسان را بالا مى برد. (اگر بدانیم که نتیجه ى برخورد خوب، تبدیل دشمن به دوست است، انگیزه ى این کار در ما زیاد مى شود. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ- … کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ».
8. در رفتارهاى شایسته، اگر دشمن دوست نشود لا اقل حیا و شرمندگى در او به وجود مى آید و او را به رفتار دوستانه وادار مى کند. «کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ».
9. ارزش دوست به گرمى اوست. «وَلِیٌّ حَمِیمٌ». ( ر. ک: تفسیر نور، ج 10، ص 342)