عصراسلام: این لازمهاش از بین بردن انسانها و تأسیس جهان دیگری است که در آن نه تنها جغرافیاهای متفاوتی وجود نداشته باشند و نیز انسان ها کاملاً شبیه به هم مانند خروجی یک دستگاه کپی باشند، بلکه نیازمند آفرینش مجدد انسانهایی است بدون ذهن انسانی! آن موقع می توان گفت «گذشته اش برایم مهم نیست» یا «با گذشتهات کاری ندارم، از این به بعدت برایم مهم است». ای کاش چنین انسانی شدنی بود.
چنین جملاتی بویژه در روابط عاطفی که عقل و منطق کُمیتش می لنگد توهم است، که پیامد منفی اش را نیز این روزها فراوان در روابط خانوادگی و دوستیهای عاطفی میبینیم . عجیب آنکه این خیال باطل و عامیانه را علاوه بر رسانه ها، برخی مشاوران خانواده و روانشناسان نیز دامن می زنند. گویی میتوان بر روی انسان موتور و دکمهای نصب کرد که با زدن آن گذشتهاش فراموش شود و شخصیت فرد به شکل دیگری درآید. کدام انسان هست که، چه خودآگاه چه ناخودآگاه، شخصیتش نه فقط تاریخ زیسته خود و خانواده اش بلکه لااقل به صورت بخشی تاریخ خاندانش یا فضای تربیتی اش نباشد؟
نیچه درباره تاریخمندی انسان، در کتاب «سودمندی و ناسودمندی تاریخ»، زیبا و اثرگذار آغاز می کند، انسان برخلاف حیوان حافظه دارد و تاریخ: «به رمه ای که پیش روی شما میچرد بیندیشید. این حیوانات هیچ درکی از امروز و فردا ندارند جز آنکه به این سو و آن سو می جهند، می خورند، می آسایند … و از روزی به روز دگر به همین نحو ادامه می دهند… سرمست لحظه اند… [انسان] حیوان را با حسرت می نگرد … انسان جای آن دارد که از حیوان بپرسد: چرا از خوشبختی خود سخنی به من نمی گویی و بی تفاوت به من مینگری؟ حیوان به نوبه خود میخواهد پاسخ دهد و بگوید: زیرا من همیشه پیش از آنکه سخنی بگویم فراموش میکنم چه میخواستم بگویم. … انسان نیز بر احوال خویش متحیر ماند … که چرا قادر به فراموش کردن نیست و همیشه وابسته به گذشته باقی می ماند. … آنگاه انسان می گوید “به یاد می آورم”». حیوان غیرتاریخی زندگی میکند، اما انسان وزنه سنگین گذشته را با خود حمل میکند. «این تحمل بر او گران می آید و او را به حیله و نیرنگ می کشاند».*
شاید ترویج ایده «گذشتهاش برایم مهم نیست» بخاطر عوامل زیر باشد:
یکی تضعیف همزمان ساختارهای پیشین خویشاوندی و محله ای یا محلی مخصوصاً در اجتماعات شهری که امکان شناخت گذشته فرد را بسیار محدود ساخته است.
دیگری، ترویج ایدههای جدید علوم روانی و اجتماعی است. در نتیجه به پاک کردن صورت مسأله انجامیده است. فارغ از چیستی علت، این در روابط انسانی بویژه خانوادگی، آن هم در جامعهای مانند ایران که همچنان محوری ترین نهاد جامعه خانواده است، مهلک است.
همین است که مدت زمان کوتاهی از شخصیت تصنعی افراد نگذشته است که شخصیت ریشه دار در گذشته فرد با قدرت سر بر می آورد و به زندگی نوسازش جهت نامطلوب می دهد. ترویجِ توهمِ ممکن شدن انسانِ بدون گذشته در جامعه، گاهی زمینه ساز از هم پاشیدن خانواده ها و روابط انسانی و مشکلات اجتماعی و روانی می شود.
روانشناسان و مشاوران خانواده و عالمان اجتماعی به جای پاک کردن صورت مسأله و راحت کردن خود باید برای یافتن راه حل هایی برای ممکن شدن شناخت افراد از گذشته یکدیگر بیندیشند. خود افراد نیز باید به گذشته یکدیگر حساس باشند اگر که نمی خواهند روابطشان حباب روی آب باشد. انتظار عبثِ دست یافتن به انسانی جدا از گذشته اش، و سرانجام رسیدن بدان که پیمودن چنین مسیری از ابتدا اشتباه بوده است، به کوششی بیهوده برای اختراع دوباره چرخ می ماند! فرد کنونی، آمیزه ای از گذشته اش است.
*نیچه، «سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی»، ترجمه سهراب و کاشف، نشر فرزان روز، صص ۱۵ – ۱۴.
نویسنده: محمدرضا تهمک
شبکه جامعهشناسی علامه