طلسمات

خانه » همه » مذهبی » گردن زدن دشمنان پیامبر(ص)

گردن زدن دشمنان پیامبر(ص)


گردن زدن دشمنان پیامبر(ص)

۱۳۹۸/۱۰/۱۵


۸۹۶ بازدید

سر بریدن اسیر توسط امام على
زید پسر علی، از پدرش علی بن حسین نقل میکند که گفت: رسول خدا، روزی بیرون رفت و نماز صبح را خواند و انگاه فرمود: ای مردمان کدامیک از شما حاضر است به نزد سه نفری که به لات و عزی قسم خورده اند مرا بکشدند رفته و از من دفاع نمایید که قسم به خدای کعبه، انها به دروغ قسم خورده اند. مردم سکوت کردند و کسی چیزی نگفت.

پیامبر گفت: گمان میکنم علی بن ابیطالب، پیش شما نیست. عامر پسر قتاده گفت: او تب داشت و برای نماز نیامده است، اجازه دهید تا او را باخبر کنم. گفت: علی را با خبر کن! او علی را باخبر کرد و علی با عجله امد، در حالی که پیراهنی بلند بر تن داشت که دو سوی ان را به گردنش بسته بود. انگاه پرسید: ای فرستاده خدا! این چه خبری است؟

گفت: این خبر از طرف فرستاده خدای من است و اطلاع میدهد که کسانی برای کشتن من، به پا خاسته اند و به خداوند کعبه قسم دروغ خورده اند. علی گفت: من به پیشواز انها میروم و هم اکنون لباس بر تن میکنم. رسول خدا فرمود: بگیر این لباس و زره و شمشیر را! او زره را به تن نمود و عمامه را به سر نهاد و شمشیر را به کمرش بست و با اسبش رفت و تا سه روز، خبری از او در دست نبود. و جبرییل خبری از او نداده بود. فاطمه با حسنین امد و گفت: شاید این دو کودک بی پدر شده اند. در این حال، اشک از چشمان پیامبر جاری شد و فرمود: ای مردم! هرکس که خبری از علی برای من بیاورد او را به بهشت بشارت میدهم.

مردم به راه افتادند تا خبری بیاورند. چون پیامبر بسیار اندوهگین و غم زده بود، حتی پیر زنان نیز بیرون شتافتند و عامر پسر قتاده برگشت و مژده اورد و جبرییل نیز خبر به پیامبر اورد. در این حال، علی با سه شتر و دو نفر اسیر و سه اسب، وارد شد و در دستش سری بود. پیامبر فرمود: ای ابوالحسن! ایا میخواهی کار تو را بازگو کنم؟ منافقان گفتند: تا لحظاتی پیش اندوهگین بود و اکنون میخواهد حالات او را باز گوید!
پیامبر گفت تو خود کارت را بازگو کن، تا برای مردم حجت باشی. گفت: ای رسول خدا! چون به ان محل رسیدم، سه نفر شتر سوار را دیدم که فریاد زدند: کیستی؟ گفتم علی پسر ابوطالب، پسر عموی رسول خدا هستم. گفتند: ما برای خداوند فرستاده ای سراغ نداریم، و پیش ما، کشتن تو با کشتن او یکسان است. شخصی که اکنون کشته شده به من هجوم اورد و میان من و او، ضرباتی رد و بدل شد. بادی سرخ وزید که از ان، اواز شما را شنیدم که میگفتید: گریبان زره را برایش پاره کرده، بر رگ و شانه اش بکوب. پس به شانه او زدم و اتفاقی نیافتاد. بادی زرد وزید که میگفتید: زره از پایش افتاد، به پایش بزن! زدم و ان را قطع نمودم و سرش را گرفتم و کنار انداختم.
این دو مرد گفتند: شنیده ایم محمد انسانی رحم پیشه و پر مهر است، پس در قتل ما تعجیل نکن و ما را به نزد او ببر که این رییس ما، با هزار قهرمان برابر بود. پیامبر فرمود: یا علی! اواز اول که شنیدی از طرف جبرییل بود، اواز دوم از طرف میکاییل بود. انگاه فرمود یکی از این دو مرد را پیش من بیاور! او را اورد.

پیامبر گفت: بگو «لا اله الا الله» و به رسالت من شهادت بده! گفت: کندن کوه ابو قبیس، برای من، از اعتراف اسان تر است. گفت ای علی! او را ببر و گردنش را بزن. سپس فرمود: دومی را بیاور.

به او هم گفت که بگو: «لا اله الا الله» و بر رسالت من گواهی بده! گفت: مرا به دوستم ملحق کن! فرمود: ای علی! او را نیز گردن بزن. علی او را کنار کشید و شمشیر کشید، تا گردنش را بزند که جبرییل نازل شد و گفت: ای محمد! خداوند سلام می رساند و میگوید: او را نکش، زیرا در قبیله اش، انسانی است خوش ا

1-حدیث از نظر سند ، صحیح نیست و نمی توان با آن حکم اسلامی به دست آورد .(به جامع الرواه مراجعه کردم )2-برخی از جمله های متن به افسانه شبیه تر است تا حقیقت آنجا که می گوید : بادی وزید و صدایی آمد . نیازی به این کار غیر عادی نبود چون حضرت علی علیه السلام به تنهایی از عهده آن سه نفر بر می آمد . 3-حدیث درست ترجمه نشده است و برای همین خواننده با مشکل روبرو شده است .
4-اگر سند ، صحیح بود اینطور می گفتیم :
از محتوای حدیث چنین بر می آید که سه نفر تصمیم گرفتند بیایند و پیامبر را بکشند و به اصطلاح امروزی آن حضرت را ترور کنند . عوامل اطلاعاتی پیامبر آن حضرت را از این توطئه با خبر کردند . پیامبر از نیروهای خود خواستند بروند و شر آنان از سر پیامبر کوتاه کنند . حضرت علی ع داوطلب شد و به تنهایی دنبال آنها رفت . آنان وقتی فهمیدند این فرد ، علی است هجوم آوردند تا او را قبل از پیامبر بکشند ولی حضرت علی ع یکی از آنان را کشت و دو نفر دیگررا دستگیر و نزد پیامبر آورد . پیامبر از آن دو تن خواست لااله الاالله بگویند و جانشان را نجات دهند و آنان قبول نکردند و گفتند :ما حاضریم بمیریم و این جمله را نگوییم . پیامبر فرمود : بکشیدشان و وحی آمد که آن یکی را نگهدارید چون او انسان خوبی است .
گرچه سند درست نیست ولی محتوا مشکلی ندارد و کار پیامبر و علی ع کار خردمندانه است . آنها می آمدند تا پیامبر را بکشند . حکم آنان این است که باید کشته شوند . پیامبر چون پیامبر رحمت است از آنان خواست به ظاهر این جمله را بگویند تا کشته نشوند و این کار پیامبر، بسیار انسانی است ولی آنان مرگ را پذیرفتند و پیامبر هم آنها را گردن زد .
در آن زمان گردن می زدند و علی علیه السلام هم طبق فرمان پیامبر گردن زد نه این که مثل گوسفند سر ببرد . همین الآن در کشور فرانسه اعدامی ها را با گیوتین گردن می زنند . از نظر اسلامی حکم اینگونه دستگیر شده ها اعدام است و به این خاطر اعدام شدند . این دو مانند اسیران جنگی نیستد و اگر اسیر جنگی هم بودند حکم چنین افرادی اعدام است . اسیران معمولی را پس از پایان جنگ نمی کشند ولی اسیرانی را که جنایتکارند بعد از جنگ هم اسیر بشوند کشته می شوند . این مطلب را باید در کتابهای فقهی مطالعه کرد .
در هر حال این که در ترجمه نوشته شده که حضرت علی ع سر برید درست نیست بلکه باید بنویسند: گردن زد .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد