یادداشت : حماسه های حق طلبان ؛ از عاشورای حسینی تا انقلاب مهدوی
۱۳۹۲/۰۸/۱۸
–
۱۸۳ بازدید
حماسه حسینی نه تنها اوج مبارزه، حق با باطل بوده؛ بلکه نقش و تأثیر ویژهای در مبارزات بعدی حق با باطل ـ و مصاف نهایی این دو ـ دارد. واقعة عاشورا، نمادی از یک امتداد تاریخی است که در آن حسینیان و یزیدیان، همواره با هم در نبرد هستند. عاشورا و قیام خونین حسین(ع)، آیندهنگری مثبت پیامبران الهی را تحقق بخشیده و انگیزة اصلی حفظ دین و آیندة اسلام شد که به قیام جهانی امام زمان(عج) متصل میگردد.
اگر منتظران حضرت مهدی(عج) خود را آماده میکنند تا در رکاب آن حضرت، حاضر شوند و با دنیا بجنگند و یهود را ریشه کن سازند و حکومت جهانی قرآن را تحقّق بخشند، باز هم به برکت عاشورا است، و بدین جهت است که در زیارت عاشورا فر یاد بر میآوریم: «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم»؛ یعنی، دوستی و جنگ ما، همیشگی است. پس اگر نبود عاشورای حسینی، نه راه پیامبران الهی تداوم مییافت و نه اسلام به دوران غیبت و ظهور میانجامید. ( ر.ک :محمد دشتی، پیامهای عاشورا، ص 123 و 124.)
حق و باطل
دو انگارة «حق» و «باطل»، از واژههای مهم و کلیدی در فرهنگنامه دین جاودانة اسلام و دارای مفاهیم و معانی گسترده و گوناگونی است و در هر برههای از زمان، تجلیات و نمودهای مختلفی داشته است. مهمترین نمودهای معنایی «حق» و «باطل» را میتوان در وجود دو گروه و جبهة مخالف هم، در طول تاریخ شناسایی کرد؛ یک گروه خیر و ایمان و حق پرستی و گروه دیگر جبهه شرّ، کفر، طغیان و فسادگری. در یک جبهه، پیامبران، اولیای الهی، یکتاپرستان، حقپویان عدالتگرایان و مؤمنان قرار داشتند و در جبهه مقابل، جباران، فرعونها، حاکمان ظلم و جور، مترفان و ثروتاندوزان، کافران و حقستیزان بودهاند.
بین این دو گروه، در طول تاریخ همواره، نزاع، درگیری و چالشهای فراوانی وجود داشته و در آینده نیز وجود خواهد داشت. مبارزه و نزاع «حق» و «باطل» در تاریخ بشری و مکاتب الهی، پیشینهای دراز و طولانی دارد. باطل در زمینه افکار و عقاید ـ چه در بعد رفتار و اخلاق، چه در محور اجتماعی و حکومتی و چه در زمینه فرهنگ و سیاست ـ به عنوان چیزی بوده که همة پیامبران اوصیا و امامان با آن مبارزه کردهاند. سنت الهی نیز بر این بوده که با نیروی حق، باطل را نابود سازد.
«خداوند»، حق است و «شرک»، باطل؛ «اسلام» حق است و «کفر و نفاق»، باطل؛ «پیامبران و امامان» حقاند و «مخالفانشان» باطل؛ «عدالت و صدق»، حق است و «جور و فریب» باطل؛ «حکومت اسلامی» حق است و «سلطههای طاغوتی و ستمگرانه»، باطل و….
پیشینة ادیان آسمانی، گواه حق خواهی، عدالت گرایی و ظلمستیزی پیامبران و یاران آنان بوده است؛ به همین جهت همواره با مخالفتها و دشمنیهای گروه باطل (زرمداران، زورمندان و…) روبهرو بودهاند. قابیل در برابر هابیل قوم نوح در مقابل حضرت نوح؛ قوم ثمود در برابر صالح…؛ نمرود در برابر ابراهیم؛ فرعون در مقابل موسی؛ کافران و یهودیان در برابر عیسی؛ کافران و مشرکان در مقابل پیامبر اسلام؛ قاسطین و مارقین و ناکثین در برابر حضرت علی(ع) و در نهایت یزیدیان و امویان در برابر امام حسین(ع) صف بسته بودند.
در زمان ما نیز استکبار و استعمار، در برابر انقلابیان و مسلمانان قرار دارند و در آینده نیز این صفآرایی و نزاع وجود خواهد داشت تا اینکه عصر ظهور فرا رسد و امام مهدی(عج) در رأس حق پویان و حقطلبان قرار گیرد و طومار عمر گروه باطل را درهم پیچید.
البته تاریخ ابعاد و مؤلفههای گوناگونی دارد و حرکت آن نیز براساس عوامل و محرّکهای مختلفی صورت میگیرد؛ ولی مهمترین بعد آن، مبارزة حق با باطل است و یکی از حساسترین و خونبارترین آنها، قیام عاشورا و صف بندی امام حسین(ع) و یاران مؤمن و حق طلبش، در برابر یزیدیان و منافقان است.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که: آیا این مبارزه و نزاع، در واقع بین حق و باطل بوده است؟ در این صورت چه آثار و نتایجی در پی دارد؟ آیا پیامها و پیامدهای واقعة عاشورا، محدود و موقتی است یا اینکه دارای آثار گسترده، دائمی و جهان شمول است؟ اگر بپذیریم که قیام عاشورا، صحنة نبرد گروه باطل بوده است، چه پیوند و رابطهای با قیام و ظهور حضرت مهدی(عج) و مبارزة نهایی او با جبهه باطل دارد؟
ابتدا باید دانست که «حق» در قرآن به معانی و مشتقات مختلفی استفاده شده است؛ از جمله: ثابت شدن و واجب گشتن فَرِیقاً هَدَی وَفَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ (اعراف (7)، آیه 30.)؛ شایسته بودن و سزاوار بودن وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ (انشقاق (84)، آیه 2 و 5.) متوجه شدن و مرتکب گشتن، ثابت و مستقرکردن، آشکار ساختنو یُرید الله ان یُحق بکلماته (انفال (8)، آیه 7.) ؛ نام یا صفت خداوند متعال فَذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ (یونس (10)، آیه 32.) ؛ صاحب حق و در مقابل باطلذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (حج (22)، آیه 62.) امر واجب، ثابت و لازم؛ قرآن فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا (قصص (28)، آیه 48.)؛ دین اسلام لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (انفال (8)، آیه 8.)؛ درست و راست وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً (نساء (4)، آیه 122.)؛ جرم، استحقاق و سزاوار بودن وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ (بقره(2)، آیه 61.)حق محض و عدالت خالص وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ (زمر (39)، آیه 69.) ؛ سخن راست، حقیقت و راستی یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ (نساء (4)، آیه 171.) و…. (ر. ک: بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن، ج1، ص 949، 950.)
قرآن جریان هستی را براساس «حق» میداند و «حق» را اصیل معرفی میکند و در مقابل، هر چند باطل را نفی نمیکند؛ اما آن را اصیل نمیداند. در واقع بینش باطل، امری نسبی و تبعی است و به عنوان نمود و امری طفیلی مطرح میشود. قرآن در موارد متعددی، بحث حق و باطل ـ به خصوص مبارزه دائمی گروه حق با گروه باطل ـ را مطرح میکند و پیروز نهایی این نزاع و درگیری را، گروه «حق» میداند:
1. وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاعِبِینَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (انبیا (21)، ایه 16 و 18.)؛ «ما آسمان و زمین و آنچه در میان آنها است، از روی بازی نیافریدیم؛ بلکه حق را برسر باطل میکوبیم تا آن را هلاک سازد و این گونه باطل محو و نابود میشود، اما وای بر شما از توصیفی که میکنید».
2. وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ (صافات (37)، آیه 171-173.)؛ «و حکم ما در حق بندگان ما که به رسالت فرستاده شده اند، از پیش تعیین شده است. تنها ایشانند که نصرت یافتگانند و تنها سپاه ما پیروزند».
3. هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (توبه (9) آیه 33.)؛ «او است که پیامبر خود را برای هدایت، با آیین درست روانه ساخت تا آن را بر تمام ادیان پیروز گرداند؛ هر چند مشرکان این امر را نپسندند».
مقصود از این یاری و نصرت خداوند و پیروزی مؤمنان و رسولان الهی، پیروزی حق بر باطل، سلطه یافتن جنود رحمان بر جنود شیطان، زبون شدن باطل در برابر حق و شکست باطل هنگام ستیزش و نزاع با حق است. حق (نور و خیر و ایمان) برتر است و برتر از او نمیشود. نبرد در راه دعوت حق، آرمان هر مؤمن در زندگی است؛ یعنی، در زندگی مکتبی که درون هر شخص مومن به حق و غیرتمند جای دارد. (ر. ک: مجله اندیشه حوزه، سال هشتم، ش 5، ص 96.)
بنابراین هرکس در این میدان نبرد گام نهد، سود برده و رسالت ایمانی خویش را نیز ادا کرده است و هر کس از آن دوری گزیند، ضرر کرده و به زندگی پست و ناچیز خشنود شده است. نبرد در راه حق، سرانجام سودمندی و پیروزی است و انسان مؤمن در میدان نبرد زندگی، ناگزیر برنده و پیروز است….
حق اصیل است و باطل، غیر اصیل و تبعی و همیشه بین امر اصیل و غیر اصیل، اختلاف و جنگ است؛ ولی همیشه حق مغلوب نیست. حق همیشه موجب استمرار زندگی و تمدن بوده و باطل نمایشی است که جرقهای زده و سپس خاموش شده و از بین رفته است.
اگر در جامعه، حق و حقیقت از حدی کمتر باشد، آن جامعه میمیرد و چنانچه جامعهای باقی بماند، معلوم میشود که در میان دو حد باطل ـ افراط و تفریط ـ نوسان دارد. جامعههایی که باطل بر آنها غلبه کرده است، هلاک شده اند؛ بنابراین بیمار بودن جامعه، غیر از این است که شرّ و باطل در آن غالب شده باشد.
قیام مهدوم ؛ تداوم قیام حسینی
در همین راستا، بشر شاهد دو قیام حق طلبانه و نهضت باطل ستیزانه تأثیرگذار و شکوهمند بوده و خواهد بود:
1. نهضت عاشورایی امام حسین(ع) در دهم محرم 61 هـ..ق
2. قیام حق پویانه امام مهدی(عج) در پایان تاریخ
بین این دو قیام و نهضت، پیوندها و ارتباطهایی گسترده و مستقیمی وجود دارد و تکمیل کننده و تداوم بخش و در امتداد همدیگر هستند. هر دو قیام، در جبهه «حق» بوده و در برابر آنها گروه «باطل» (مفسدان، ستمگران، دین ستیزان و زرمداران) قرار دارد. هر دو نهضت برای اصلاح جامعه فاسد و رو به تباهی صورت گرفته و مهمترین برنامه آنها، تحقق حاکمیت حق و ایمان، احیای آموزههای والای دینی و انسانی و ریشه کنی ناهنجاریها و موانع رشد و کمال انسان است.
پیام سیاسی ـ دینی آنها مبارزه با حکومتهای جور و فساد و عدم سازش با جباران و طاغوتیان است و هدف اصیل آنها رساندن جامعة بشری به تعالی و کمال نهایی (عبودیت و قرب خدای متعال) و ایجاد انقلاب و دگرگونی در اخلاق و رفتار ناپسند مردم است. یکی آغازگر جهادی خونبار و حماسهای بینظیر علیه ظلم و فساد و بیدینی و دیگری پایان بخش طومار عمر باطل و رهبر مبارزه نهایی علیه شرّ و کفر است.
هر دو قیام در تداوم نهضتها و انقلابهای پیامبران و صالحان در طول تاریخ بوده و خود نیز منشأ و سرچشمه بسیاری از قیامهای حقطلبانه و ظلمستیزانه بوده اند…انگارة بسیار مهم و بایسته در اینجا، اثرگذاری، بستر سازی و نقش «قیام حماسی عاشورا»، در ظهور و پیروزی «انقلاب جهانی مهدوی» است.
در واقع نهضت امام عصر (ع)، ادامه دهنده و تکمیل کنندة مبارزه امام حسین(ع) علیه مفسدان و ستمگران و در همان مسیر و طریق است. رهبر دو قیام، از امامان معصوم شیعه و از فرزندان مطهر رسول گرامی اسلام و وصی او علی بن ابی طالب: میباشند و هر دو، درصدد اجرا و احیای آموزههای اسلام ناب محمدی6 و نجات جامعه بشری از تباهیها و آلودگیهای اخلاقی، سیاسی و…هستند.
یکی از قیامها به ظاهر شکست خورد؛ ولی در باطن و واقعیت پیروز و ظفرمند واقعی این مبارزه بود و بعضی از برنامهها و اهداف آن محقق شده و بعضی دیگر از اهداف و ایدههای آن به طور کامل در عصر ظهور تحقق خواهد یافت.
امام حسین(ع) که به دعوت اهل کوفه از مکه عازم این شهر بود تا به شیعیان انقلابی بپیوندد و رهبری آنان را به عهده گیرد، پیش از رسیدن به کوفه، در کربلا به محاصرة نیروهای ابن زیاد در آمد و چون حاضر نشد ذلت تسلیم و بیعت با حکومت غاصب و ظالم یزیدی را بپذیرد، سپاه کوفه با او جنگیدند. حسین و یارانش، روز عاشورا، لب تشنه، با رشادتی شگفت تا آخرین نفر جنگیدند و به شهادت رسیدند و بازماندگان این قافلة نور، به اسارت نیروهای ظلمت درآمده، به کوفه برده شدند. او و هفتاد و دو تن از یارانش بزرگترین حماسه بشری را آفریدند و یاد خویش را در دل تاریخ و وجدان بشرهای فضیلتخواه، ابدی ساختند.
از احادیث اهل بیت چنین استفاده میشود، هنگامی که اوضاع عمومی جهان، مساعد و افکار جهانیان برای پذیرش حکومت حق آماده شد، خدای متعال به مهدی(عج)، اجازه قیام میدهد. پس ناگهان در مکه ظاهر میشود و منادی حق، بشارت ظهورش را به گوش جهانیان میرساند. مردان برگزیدة جهان، که در چندین روایت تعدادشان 313 نفر تعیین شده، نخستین ندای حق را لبیک گفته، در ساعات نخست دعوت، مجذوب مغناطیس ولایت میگردند.
حضرت صادق(ع) فرمود: «هنگامی که صاحب الزمان ظهور کرد، جوانان شیعه بدون وعدة قبلی، در همان شب، خودشان را به مکه میرسانند». (الغیبة، نعمانی، ص316؛ بحارالانوار، ج52، ص370، ح159.)
سپس دعوت عمومی خویش را شروع میکند. مردم رنجدیده و از همه جا مأیوس گرداگردش حلقه میزنند و با او بیعت میکنند. در اندک زمانی، سپاه انبوهی از مردان شجاع و فداکار و اصلاح طلب جهان، برایش مجهز میشوند.
امام محمد باقر و امام جعفر صادق8 در وصف یاران قائم فرمودهاند: «شرق و غرب جهان را فتح و تمام موجودات جهان را مسخّر میکنند. هریک از آنان نیروی چهل مرد دارد و قلوبشان از پارههای آهن، سختتر است؛ به طوری که اگر در راه هدف به کوههای آهن برخورند، آنها را پاره میکنند و تا وقتی که خشنودی خدا فراهم نشود، دست از جنگ نمیکشند». (کمالالدین و تمام النعمة، ج2، ص673؛ بحارالانوار، ج52، ص327، ح43و44.)
در آن هنگام، زمامداران خودسر و ستمگران بیوجدان، احساس خطر میکنند و درصدد مقاومت برآمده، ندای مخالفت را به هممسلکان خویش میرسانند؛ اما سربازان عدالت خواه و اصلاح طلبان جهان که از ستم و تجاوز، خسته شده اند، تصمیم نهایی را میگیرند. با هم متحد شده، به آنها هجوم میبرند و با تأییدات الهی، ستمکاران را ریشه کن ساخته، قتل عامشان میکنند. رعب و ترس، همه را فرا میگیرد و خود را تسلیم دولت حق میسازند.
بسیاری از کافران، با دیدن نشانههای صدق و حقیقت، به دین اسلام میگروند و آنها که در کفر و ظلم خویش اصرار ورزند، به دست لشکر مهدی(عج) قتل عام میشوند. یگانه دولت مقتدر و نیرومند اسلام، در سراسر زمین، تشکیل میگردد و مردم از جان و دل، در حفظ و حراست آن میکوشند. (بحارالانوار، ج52، ص279-280.) دین اسلام، عمومی میشود و در همه شهرها نفوذ میکند. (بحارالانوار، ج51، ص55؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص56؛ اثبات الهداة، ج7، ص50.)
پیامبر(ص) فرمود: « لو لم یبق من الدنیا الایوم واحد لبعث الله فیه رجلا اسمه اسمی و خلقه خلقی یکنی اباعبدالله، یردالله به الدین و یفتح له فتوحاً و لایبقی علی وجه الارض الا من یقول: لااله الاالله. فقیل له: من ای ولدک؟ قال من ولد ابنی هذا و ضرب بیده علی الحسین. » ؛ «اگر از عمر دنیا، بیش از یک روز هم باقی نمانده باشد، خدا مردی را که نامش نام من و اخلاقش اخلاق من و کنیه اش ابوعبدالله است، مبعوث میکند و به وسیلة او، دین را ـ به عظمت نخستین خود ـ باز میگرداند و فتوحاتی را نصیبش میکند و به جز گویندة کلمة توحید، کسی روی زمین باقی نخواهد ماند. به آن حضرت عرض شد: آن مرد از نسل کدام فرزندانت به وجود میآید؟ پیغمبر دستش را به حسین زده، فرمود: از این».( اثبات الهداة، ج7، ص215و247 ) حضرت ابوجعفر(ع) فرمود: «قائم و اصحابش آن قدر میجنگند، تا دیگر مشرکی باقی نماند». (تفسیر عیاشی، ج2، ص56؛ بحارالانوار، ج52، ص345، ح91. )
دکتر رحیم کارگر- مدیر سایت مهدویت و ظهور و استاد مرکز تخصصی مهدویت