۱۳۹۵/۰۸/۱۶
–
۱۳۳۷ بازدید
سلام. خودمو وارسی کردم وسنجیدم. دقیق وعمیق. همه جوانب شخصیتم رو دیدم. ضعفها، وابستگی ها، ترسها، راحت طلبیها و… بعد دستم رو گرفتم وبردم به معرکه عاشورا وکربلا. وناباورانه خودمو در سپاه عمر سعد وابن زیاد دیدم نه سید الشهدا. ازخودم هم ترسیدم وهم شرمنده شدم. چطور میتونم از لشکر یزید جدا بشم وبه حسین (ع) بپیوندم؟
دوست گرامی. ریشه صفات و ویژگی های لشکریان یزید را باید در جهل به حقیقت و حب دنیا و اطاعت نفس اماره و شیطان دانست و ریشه صفات یاران حسین ع را باید در معرفت به خدا و اولیای خدا و اطاعت و محبت ایشان ارزیابی کرد. برای اینکه انسان به صف یاران امام حسین ع بپیوندد باید ضمن تحصیل معرفت نسبت به جبهه حق و باطل در اطاعت و محبت و نصرت دین و امام حسین ع بکوشد و در این مسیر قرار بگیرد و همیشه خود را در صف مبارزه با باطل و نفس اماره و شیطان قرار دهد. خودسازی باعث می شود که انسان از رزایل و بدی ها تخلیه شود و به فضایل و خوبی ها آراسته گردد. انسان خودساخته و آراسته به ایمان و عمل صالح و فضایل اخلاقی به طور قطع در لشکر امام حسین ع قرار دارد. مطالب زیر را با دقت مطالعه کنید. داستان کربلا؛ از یک سو بیان گر عظمت، شجاعت و حق خواهی و حق پرستی و تمام فضائل و مکارم انسانی است که در سرور شهیدان و یاران فداکار وی تبلور یافته و در سخت ترین شرایط از آن رویگردانی نشده است و از سوی دیگر مبیّن دنائت، سنگدلی و خونخواری امویان و سپاهیان یزید که حاکی از آلودگیهای روحی و اخلاقی آنان و نشان دهنده عاقبت باطل گرایی و بی ایمانی است. شهید مطهری در اینباره میگوید: «داستان کربلا… یک داستان دو صفحهای است که از نظر آن صفحه دیگر بیشتر قابل مطالعه است. از نظر آن صفحه، جنبه مثبت دارد، صورت فعّالی دارد، نمایشگاهی است از عظمت و علوّ بشریت، از رفعت بشریت، نمایشگاه معالی و مکارم انسانیت است، سراسر حماسه است، عظمت و شجاعت و حق خواهی و حق پرستی در آن موج میزند. از این نظر، دیگر قهرمان داستان ما پسر معاویه و پسر زیاد و پسر سعد و دیگران نیستند. از این نظر قهرمان داستان، پسران علی (ع) هستند. حسین بن علی (ع) است، عباس بن علی است، دختر علی، زینب است، یک عده از مردان فداکار درجه اولی هستند که خود حسین (ع) که حاضر نیست یک کلمه مبالغه و گزاف در سخنش باشد، آنها را ستایش میکند». 1
در این نوشتار برآنیم تا با بیان شاخصهها و ویژگیهای یاران امام حسین(ع) و شاخصهها و خصوصیات لشکریان یزید به راهکارهایی در جهت بودن در مسیر حقجویان حسینی و یاوران راستین ائمه اطهار(ع) دست بیابیم.
تهذیب و تزکیه اخلاقی انسانها از رذایل و آراستن ایشان به فضایل اخلاقی از اصول شرایع آسمانی و اهداف غایی انبیای الهی به شمار میرود و قرآن مجید نیز در چندین مورد از چنین رسالتی برای پیامبر اسلام(ص) یاد میکند؛ از جمله میفرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلاُمّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»؛2 «او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند!».
رسول گرامی اسلام، خود نیز در این باره میفرماید: «إنِّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الْاَخْلاقِ»؛ 3 «همانا برانگیخته شدم تا مکرمتهای اخلاقی را تکمیل کنم». متّصف بودن انبیای گرامی و پیروان راستین آنان به صفات ارزشمند اخلاقی نیز بیانگر این حقیقت است که بندگان مؤمن خدا همواره کوشیدهاند که در پرتو اعتقادات صحیح و اعمال صالح، از ویژگیهای بارز اخلاقی نیز برخوردار باشند و درون و بیرون خویش را از آلوده شدن به رذایل اخلاقی منزه دارند. اهمیت چنین اتصافی آنگاه دو چندان میگردد که به این موضوع توجه کنیم که چندین مفهوم اخلاقی در شمار اسما و صفات حسنای الهی قرار دارد مانند؛ حلیم، صبّار، شکور، غنی، رؤوف، رحیم، غافر، کریم و… از سوی دیگر، کافران، منافقان و کسانی که جبهه مخالف دین و دینداران را تشکیل میدهند، نوعاً از فضایل اخلاقی، عاری و بیشتر به رذایل تمایل دارند. برخی از اوصافی که قرآن مجید برای این عده یاد میکند عبارت است از؛ دروغ، کشتن بیگناهان، بخل، فساد و فحشا، پیمان شکنی، حرامخواری، ستمکاری، فخرفروشی، دنیاپرستی، یاوهگویی، سوگند دروغ، تجاوز و… طرفداران حق، همواره بر سه مؤلفه مهم اعتقاد صحیح، عمل صالح و اخلاق نیکو ملتزم هستند و در هیچ شرایطی نسبت به آنها اهمال نمیورزند و در برابر، باطلگرایان، افزون بر اعتقاد فاسد و اعمال زشت، همواره از آلودگیهای روحی و اخلاقی رنج میبردند و از فضایل انسانی کمترین بهره را داشتند و طرفین درگیر در حادثه عاشورا نیز از این قانون مستثنا نیستند.
شاخصهها و ویژگیهای یاران امام حسین(ع)
آنچه در این راستا بیان میشود، قطرهای از دریا و نمونهای از بیشمار فضایل و خصوصیات مثبت است که در سرور شهیدان و یاران فداکار او تبلور یافته است.
1. غیرت و حماسه
در دوران حکومت بنی امیه، که سایه شوم ارعاب و اختناق و ترور و وحشت بر همه سرزمینهای اسلامی سایه افکنده بود و نفس هر نفس کشی به راحتی قطع میشد، اظهار مخالفت و گفتن «نه» به حاکمان سنگدل و خونخوار اموی، زهره شیر میطلبید و تاریخ، چنین روحیه و شجاعت را جز در حسین بن علی(ع)، سراغ ندارد. این حمیت و غیرت حسینی بود که در برابر قدرت شیطانی بنیامیه به فریاد بدل شد و لرزه بر کاخ سبز دمشق انداخت و اسوه جاوید و حماسهسازی را رقم زد. به گفته ابن ابی الحدید: «سرور غیرتورزان عالم، که به مردم حمیت و مرگ اختیاری زیر سایههای شمشیرها را آموخت حضرت ابوعبدالله حسین بن علی (ع) است که به آن جناب و یارانش، امان عرضه شد ولی او تن به خواری نداد و بیم آن داشت که پسر زیاد گرچه او را نکشد ولی به زبونی بِکشد، پس مرگ با عزت را بر چنین زندگیای ترجیح داد». 4
شهید مطهری (ره) از حماسه حسینی با عنوان «مطلق و مقدس» یاد میکند؛ به این معنا که این حماسه قومی و ملّی نیست بلکه انسانی و جهانی و جاوید است و زمین و زمان را درمینوردد و به همه انسانها میآموزد که هرگاه حاکمی چون یزید بر اریکه قدرت قرار گرفت و عزت و کرامت انسانی و مقدسات را به بازی گرفت باید در برابر او ایستاد و به هر قیمتی مبارزه کرد و حاکمان ستمگر را از ستمگری باز داشت و چنین اقدامی در راه خدا و احیای انسانیت و هماهنگ با ناموس آفرینش است و به همین دلیل نیز مقدس و آرمانی است و هیچ گونه سود مادی و انگیزه شخصی در آن دخیل نیست، بلکه برای رهایی بندگان خدا و برقراری خواست خدا مبنی بر آزادی معنوی و تأمین امنیت در جامعه توحیدی است؛ وقتی هدف، چنین آرمانی و مقدس شد؛ باید اقدام کرد و فریاد برآورد:
«سَاَمْضی وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی * اِذا ما نَوی حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً»؛5 یعنی: «به زودی اقدام خواهم کرد و مرگ بر جوانمرد ننگ نیست هرگاه آهنگ حق داشته باشد و در راه عقیده، جهاد کند».
اصحاب امام حسین(ع) نیز، جملگی از چنین روحیه ای برخوردار بودند و یا آن را کسب کردند چنانکه وقتی امام در راه کوفه، با زهیر بن قین ملاقات میکند و او را به شرکت در نهضت دعوت مینماید، دعوت امام را میپذیرد و تا آخرین قطره خون خود پای آن میایستد. در روز تاسوعا گفتگویی میان غررة بن قیس – از لشکر یزید – و زهیر اتفاق افتاد؛ غرره به زهیر گفت: «ای زهیر تا آنجا که من سراغ دارم، تو از شیعیان اهل بیت نبودی، تو فردی عثمانی بودی!» زهیر در پاسخ او گفت: «اینک نمیبینی که به آنان پیوستهام؟ من با اینکه برای امام حسین (ع) نامه ننوشتهام و فرستادهای را به سویش نفرستادهام، ولی در راه که به چهره او نظر کردم، به یاد رسول خدا (ص) و مقام او افتادم و تشخیص دادم که باید در حزب او قرار گیرم و یاریاش نمایم و جانم را فدایش کنم چرا که شما حق خدا و پیامبرش را پایمال کردهاید». 6
شب عاشورا اوج نمایش روحیه حماسی یاران امام است، آن چنان که به تعبیر شهید مطهری؛ چنین روحیهای فرشتگان را از گفتن جمله «اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِکُ الدِّماءَ»7 شرمنده کردند! در شب عاشورا امام اصحاب خود را آزاد گذاشت و فرمود: «هر کسی دوست دارد در تاریکی شب، راه خود را پیش گیرد و به شهر و دیار خویش باز گردد، چرا که این لشکر در طلب من گرد آمدهاند و اگر به من دسترسی بیابند، با دیگرانشان کاری نیست». 8
پس از ادای این سخنان، شور و ولوله ای در میان یاران امام برپا شد، به ناچار گروهی یا فردی برخاستند و به امام خویش چنین پاسخ دادند؛ بنی هاشم جملگی ابراز داشتند: آیا ما چنین کنیم تا پس از تو زنده بمانیم، خدا نیارد چنین روزی را. بنی عقیل گفتند: به خدا سوگند چنین ننگی را به گردن نخواهیم گرفت، بلکه جان و مال و همه کسانمان را نثارت می کنیم، همراهت می جنگیم تا به جایگاه ابدی خویش درآییم، زندگی بعد از شما ننگین است. مسلم بن عوسجه: آیا ممکن است ما دست از یاری شما برداریم؟ آنگاه به خدا چه پاسخی خواهیم داد؟ به خدا سوگند دست از همراهی ات نمی کشم تا نیزه ام را در سینه های دشمنانت خرد کنم و آن قدر شمشیر بزنم که از تیغه اش چیزی باقی نماند، پس از آن نیز با سنگ و چنگ و دندان از شما حمایت می کنم تا کشته شوم. سعد بن عبدالله حنفی: به خدا سوگند تو را تنها نخواهیم گذاشت تا خدا ببیند که ما حرمت پیامبر (ص) را در غیبتش حفظ کرده ایم، به پروردگار قسم، اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته یا سوخته می شوم و زنده می گردم باز تو را تنها نخواهم گذاشت، اینکه یک بار کشته شدن است و کرامتی است که پایان ندارد. زهیر بن قین نیز اظهار داشت: من نیز به خدا سوگند، مایلم هزار بار در دفاع از شما و اهل بیتت کشته گردم و… دیگر اصحاب نیز سخنانی این گونه ادا کردند 9 که نشان دهنده روحیه عالی و حماسی آن مردان حق طلب و مبارز است و در روز عاشورا نشان دادند که به آنچه گفته اند ایمان دارند و آنان در ایمان و اعتقاد خود راستین و راسخ اند و حاضرند در رکاب امام زمانشان، دست به هر کاری بزنند و برای رسیدن به هدف مقدسشان همه هستی خود را فدا کنند.
2. ژرف اندیشی
بینش ژرف و گرایش صادقانه، خصلت دیگر حماسه آفرینان کربلا بود؛ آنان به نیکی می دانستند چه می خواهند، چه می کنند، در چه راهی گام نهاده اند و با چه کسانی سر ستیز دارند، ایشان بیشتر نسل دوم اسلام بودند که پیام خدا را در دل نشانده بودند و بسان مجاهدان زمان پیامبر (ص) با توصیف امیر مؤمنان(ع)؛ «حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اَسْیافِهِمْ»؛ 10«بینش ژرف خویش را بر تیغه شمشیرهایشان حمل می کردند» آنان جملگی چنان بودند که سیدالشهدا(ع) فرمود: «اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا ینْتَهی عَنْهُ لِیرْغَبِ الْمُؤمِنُ فی لِقاءِ اللهِ مُحِقّا فَاِنّی لااَری الْمَوْتَ اِلاَّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظَّالِمینَ اِلاَّ بَرَماً»؛11 «آیا نمیبینید که به حق عمل نمی شود و کسی از باطل جلوگیری نمی کند؟ حقیقتاً مؤمن باید به دیدار خدا مشتاق باشد. من، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز خسران نمی بینم». آنان به خوبی می دیدند که اگر حکومت اموی پرچمدار اسلام باشد و نسل دوم و سوم مسلمانان از داخل و نامسلمانان از خارج، اسلام را از زبان و اعمال امویان فرا گیرند، به تعبیر امام حسین (ع) فاتحه اسلام خوانده خواهد شد. 12 و اگر دست به اقدام نزنند اصل اسلام چون فرعش بر باد خواهد رفت، حقایق و معارف آن، واژگونه خواهد شد، قرآنی که در جنگ صفین با تزویر معاویه بر نیزه رفته بود با نیرنگ و ابلهی یزید به محاق خواهد رفت و یا بسان کتابهای آسمانی پیشین تحریف خواهد شد و در نهایت، نه از تاک نشان مانَد و نه از تاکنشان… این بود که با تیزبینی و فراست دریافتند که باید کاری کرد کارستان تا چنین اتفاق شومی رخ ندهد. هر یک از اصحاب امام، ستاره درخشانی بودند که در ظلمت عصر اموی درخشیدند و حقانیت ایمان و اعتقاد خویش را به منصه ظهور رساندند؛ وقتی خبر خروج امام (ع) به بصره رسید، شیعیان در منزل بانویی به نام ماریه دختر سعد اجتماع کردند و در این باره به گفتگو پرداختند. در آن میان یزید بن نبیط برخاست و اعلام داشت، من اینک به سوی حسین (ع) خواهم شتافت و از پسران دهگانه او دو نفر همراه پدر شدند، به او گفتند، ابن زیاد راهها را بسته و بر آنها مأمور گمارده است. اظهار داشت من تصمیم جدی گرفته ام که امام را همراهی کنم، هر چه بادا باد! سپس با صلابت و قاطعیت از بصره خارج شد و با چالاکی خود را به امام رساند و همراه دو فرزندش در ردیف شهدای کربلا قرار گرفت. 13
مسلم بن عقیل پس از تلاش فراوان و جنگ با نیروهای ابن زیاد، وقتی با او روبه رو شد، سیاست شیطانی حکومت اموی را چنین تشریح کرد؛ «شما ضد ارزشها را ظاهر و ارزشها را دفن کرده اید، بدون رضایت مردم بر آنان حکومت می کنید و بر خلاف دستور خدا بر آنان فرمان می رانید، بسان کسری و قیصر رفتار می کنید ولی ما به میدان آمده ایم تا مردم را به احیای ارزشها بخوانیم و از ضد ارزشها دور کنیم و ایشان را به فرمان کتاب خدا و سنت پیامبر فرا خوانیم».14
حنظلة بن اسعد شبامی، در روز عاشورا خود را سپر تیرها و نیزه هایی کرد که به سوی امام پرتاب می شد و با صدای بلند آیات 30 – 33 سوره غافر را تلاوت کرد 15 و گفت: «مردم! حسین را نکشید که خدا بر شما عذاب خواهد کرد.» امام(ع) نیز او را دعا کرد و فرمود: «اینان چون سخن حق تو را نمی پذیرند، سزاوار عذاب الهی خواهند شد.» حنظله در میان چکاچک شمشیرها و برق نیزه ها شجاعانه از امام دفاع می کرد و همچنان در شوق لقای معشوق واقعی بود و گویا منتظر اجازه امام و اذن ورود بود، از این رو خطاب به سیدالشهدا عرض کرد: «آیا ما به سوی پروردگارمان نمی رویم و به خیل یارانمان نمی پیوندیم؟» امام پاسخ داد: «چرا! برو به سوی کسی که از دنیا و آنچه در آن است برایت بهتر است.» و… پس از لحظاتی حنظله به فوز شهادت نایل شد. 16
حضرت علی اکبر(ع) نیز وقتی در نزدیکی کربلا، کلمه استرجاع را از پدر می شنود و امام می فرماید: «هاتف غیبی خبر داد که مرگ در کمین شماست تا به سوی بهشت روانتان سازد»، از پدر می پرسد: مگر ما برحق نیستیم؟! امام فرمود: «به خدایی که بازگشت همه به سوی اوست ما برحقیم». علی اکبر گفت: «ای پدرجان! پس باکی از مرگ نیست!».
حضرت قاسم نیز – که در عاشورا سیزده ساله است – در پاسخ پرسش امام که از او پرسید: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» پاسخ داد: «اَحْلی مِنَ الْعَسَلِ»؛ مرگ از عسل نیز شیرین تراست! 17
3. عرفان
عرفان؛ یعنی توجه مستمر درونی و انصراف فکری به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق.18 رسیدن به چنین حالتی، آرزوی همه سالکان راه حق است، همت عالی آنان این است که همه حجابهای ظلمانی و نورانی عالم ملک و ملکوت را پشت سر نهند و با چشم دل خویش، بدون واسطه، رخ زیبای یار را ببینند و خود را فدای او کنند.
در مناجات شعبانیه، که نوعاً زمزمه همه امامان بوده است، آمده است: «اِلهی وَ اَلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفاً وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْکَ خائِفاً مُراقِباً یا ذَااْلجَلالِ وَ الْاِکْرامِ»؛ «معبودا! مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا نسبت به تو عارف گردم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم، ای دارنده جلالت و کرامت». این حالت عالی روحی در اثر تقوای الهی، پرهیز از گناهان و انجام وظایف و پیشرفت در سیر و سلوک اخلاقی پدید می آید چنانکه سالار شهیدان در دعای عرفه از خدا چنین می خواهد؛ «اَللَّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَاَنّی اَراکَ»؛ «خدایا! مرا در مرتبه ای از خوف از خودت قرار ده که گویا تو را می بینم». آن امام همام و یاران او آن قدر خود را به خدا نزدیک می دیدند که از همه هستی خویش گذشتند و هر گونه سختی و تلخی را به جان خریدند و هر چه در راه جانبازی و جهاد جلوتر می رفتند، آثار شیرین این حالت عرفانی بر ایشان بیشتر جلوه گر می شد. در شب عاشورا پس از سخنان امام و اعلام وفاداری اصحاب، امام آنان را دعا کرد، سپس؛ «پرده از چشمانشان برداشت و آنان نعمتهای بهشتی را – که خدا عطایشان کرده بود – دیدند و جایگاه خویش را شناختند». 19
حماسه سازان عارف کربلا آنچه را که دیگران در آینه نمی دیدند، در خشت خام می دیدند و بصیرت و عرفانشان پرده های زمین و زمان را درنوردیده بود و بر بام دنیا گام نهاده بودند و چنین مقام ارجمندی را در پرتو همراهی با حضرت اباعبدالله (ع) به دست آورده بودند: زهیر بن قین آن گاه که آهنگ میدان کرد، دست بر دوش امام نهاد و گفت؛ «اینک راه خویش را به نیکی یافته ام و عارفانه قدم به میدان می نهم و یقین دارم که به ملاقات نیاکان بی نظیر تو – یعنی پیامبر و علی و حسن و جعفر طیار و حمزه علیهم السلام – می شتابم». 20
حضرت علی اکبر(ع) نیز یک بار از میدان برگشت و در ظاهر از امام (ع) طلب آب نمود ولی در واقع آب حیات می طلبید، امام (ع) به او فرمود: «پسرم، به میدان باز گرد که پس از اندکی جنگیدن، جدت – محمد صلی الله علیه و آله – را ملاقات خواهی کرد و او چنان تو را سیراب خواهد کرد که پس از آن، هرگز تشنه نخواهی شد!» پس از سخنان امام (ع) آن مجاهد عارف به صف دشمن زد و حماسه آفرید، در آن میان منقذ بن عروه، او را هدف قرار داد و بر زمین افکند، علی اکبر در میان خاک و خون، فریادبرآورد: «پدر عزیزم، درود بر تو، این، جدم پیامبر است که بر تو سلام می فرستد و پیام می دهد که هر چه زودتر به سوی ما بشتاب!». 21
راستی در عرفان گاه کربلا چه رخ داده است که پدر از پسر، پسر از پدر، برادر از برادر و خواهر از برادر به سادگی دل می کند و خود را تسلیم امواج بلا می نماید؟ جز اینکه جملگی تصمیم گرفته اند از آوردگاه نینوا به بارگاه «دَنی فَتَدلَّی» پر بکشند.
همه عاشوراییان در واقع، مست «رحیق مختوم» حسینی شدند که «ختام مسک» آن را پیام آور کربلا، حضرت زینب (س)، در کوفه ابراز داشت. وقتی اهل بیت (ع) به عنوان اسرای جنگی وارد مجلس عبیداللَّه شدند، او با نخوت و غرور از حضرت زینب (ع) پرسید: خدا با خاندان تو چه کرد؟ دختر پیامبر با اطمینان و صلابت پاسخ داد: «ما رَأَیتُ إلاَّ جَمیلاً، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمُ الْقَتْلَ فَبَرزوُا اِلی مَضاجِعِهِمْ…»؛22 «من جز زیبایی ندیدم! این خیل (شهدا) کسانی هستند که خدا شهادت را برایشان مقرر کرده بود و آنان به مشهد خویش شتافتند».
4. پرستش و نیایش
دعا و عبادت، زیباترین حالتی است که انسان پیدا می کند و در خلوت انس خدای خویش می نشیند و از نظر قرآن مجید، هدف نهایی آفرینش محسوب می شود. 23 نیایش و پرستش خالصانه از ویژگی های دایمی امام و یاران فداکار او بود. امام سجاد (ع) فرمود: «پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند». 24
همین طور آن حضرت، در طول سفر، حتی در صبح و ظهر روز عاشورا نمازهای واجب را همراه اصحابش به جماعت برگزار می کرد. عصر تاسوعا نیز وقتی جنب و جوش دشمن را ملاحظه کرد، حضرت عباس (ع) را فرستاد تا از آنان خبر بیاورد، به او گفتند، قصد حمله دارند، امام برای بار دوم برادر را به سوی عمر سعد فرستاد تا از او مهلت بگیرد، جنگ را به فردا موکول کند تا یک شب دیگر را به درگاه خدا عبادت کنند، آنگاه فرمود: «خدا می داند که من نماز، قرائت قرآن و فراوانی دعا و استغفار را دوست دارم».25
و شب عاشورا تا صبح، مشغول نماز و دعا و استغفار و مناجات و تلاوت قرآن بودند. 26
حضرت مسلم (ع) هنگام عزیمت به سوی کوفه، برای وداع به مسجد النبی رفت و دو رکعت نماز به جای آورد.27 در باره یکی دیگر از شهدا به نام «سوید بن عمر» نوشته اند:«انسانی شریف و پرنماز بود». 28 حبیب بن مظاهر عصر تاسوعا خطاب به نیروهای یزید گفت: «چه بد گروهی هستید شما؛ فردای رستاخیز در حالی به پیشگاه خدا حضور می یابید که نسل و عترت پیامبرش را کشته اید، کسانی که عُبّاد این دیار و نمازشب خوان و ذاکر خدا بودند». 29
همچنین امام (ع) غلامِ ترکی داشت که قاری قرآن بود، وقتی شهید شد، آن حضرت بر بالینش حاضر شد و صورت بر صورتش نهاد. 30
شهید بزرگوار، بریر بن خضیر، نیز معلم و قاری قرآن بود. قاتل او کعب بن جابر وقتی از کربلا به خانه خویش بازگشت، همسر او، نوار، گفت: «وای بر تو، در قتل پسر فاطمه (ع) شرکت کردی و «سیدالقرا» – بریر – را کشتی! به خدا سوگند از این پس یک کلمه با تو سخن نخواهم گفت». 31
ویژگیهای لشکریان یزید
سیاه کاری ها و سیاه دلی های بنی امیه و مزدوران آنها بسیار گسترده است و چهره تاریخ را شرمنده کرده است، عباس محمود العقاد، نویسنده مصری، در باره آنان می نویسد: «به طور خلاصه می توان گفت: حقیقتاً در اردوگاه یزید، مردی نبود که در برابر حسین بایستد جز آنکه چشمداشت ثروت داشت و چنان در آزمندی غوطه ور شده بود که حاضر بود تمام مقدسات را زیر پا نهد… و یاران یزید، دژخیمان و سگهای دست آموزی بودند در طلب شکار.» سپس مقایسه ای این چنینی ارائه می دهد: «یزید یارانی داشت که در نهایت می توان گفت هر یک جلادی بود که تیغ و تازیانه را در راه مادیت به کار می گرفت و حسین (ع) یارانی داشت که در آرزوی شهادت آماده بودند همه دنیا را در راه معنویت فدا کنند، بنابراین جنگ کربلا، جنگ میان دژخیمان و شهیدان بود». 32
آن روی سکه کربلا که یزیدیان آفریدند چیزی جز جرم و جنایت، ذبح انسانیت، ضدیت با خدا و ارزشهای والا نبود و آنچه در کربلا به دست امویان رقم خورد یک تراژدی مخوف انسانی بود که بیان ابعاد گوناگون آن، تدوین کتابهای متعددی می طلبد که به تناسب حال، به برخی از آنها اشاره می شود.
1. پستی و زبونی
تاریخ بر این نکته تأکید کرده است که امویان و هواداران آنها کسانی بودند که از پستی و دنائت، عقده حقارت و کمبود شخصیت رنج می برده اند. زید بن ارقم در مجلس عبیداللَّه بن زیاد حضور یافت، وقتی مشاهده کرد او با چوب بر لب و دندان امام حسین (ع) می کوبد، به حالت اعتراض آنجا را ترک کرد و گفت: «برده ای، به برده دیگر امارت بخشیده است، ای مسلمانان از این پس شما نیز چون بردگان خواهید بود. پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه بدکاره را امیر خویش کرده اید، او خوبان رامی کشد و بدان را به بردگی می گیرد، شما به زبونی تن داده اید و نفرین بر هر کس که چنین باشد». 33
پس از بازگشت عمر سعد از کربلا و درخواست حکم فرمانروایی ری، میان او و عبیداللَّه مشاجره لفظی رخ داد، عثمان – برادر عبیداللَّه – با ناراحتی اظهار داشت، به خدا سوگند مایل بودم تا قیامت بر سر و دهان فرزندان زیاد افسار می زدند ولی حسین بن علی (ع) کشته نمی شد. 34
عقّاد تصریح می کند کسانی چون شمر، عبیداللَّه، مسلم بن عقبه و عمر سعد علاوه بر منع سیرت انسانی، برخی از آنها از زشتی صورت و پستی نسب و شرافت ظاهری نیز محروم بودند و با احساس حقارت همه جانبه تلاش می کردند با قتل و غارت و جنایت، کیش شخصیت خود را جبران کنند و حاضر بودند ایمان خویش را فدای حقد و کینه و مال و منال دنیا نمایند، به همین دلیل مسلم بن عقبه وقتی به مدینه حمله کرد، حرم پیامبر (ص) را در مدت سه روز برای هر کاری آزاد اعلام کرد، اهل مدینه را قصابی کرد و در آنجا حمام خون جاری ساخت، فرزندان مهاجران و انصار و بدریون را قتل عام کرد و از همه اصحاب پیامبر و تابعان تعهد گرفت که برده حلقه به گوش یزید باشند. 35
طبری نیز می نویسد: اصحاب عمر سعد نوعاً افرادی فاسق، فاجر و با سوء سابقه بودند. 36
پس از شهادت سیدالشهدا (ع)، ده نفر داوطلب شدند بر بدن مطهرش اسب بتازند و استخوانهایش را خرد کنند، آنها نزد عبیداللَّه به این عمل ننگین خود افتخار کردند و جایزه ناچیزی دریافت کردند. ابوعمرو زاهر می گوید ما در باره این ده نفر «تحقیق کردیم، معلوم شد همگی فرزندان نامشروع هستند!». 37
چنانکه سرکرده آنان، عبیداللَّه بن زیاد، و پدرش نیز چنین بودند و حضرت اباعبداللَّه (ع) در باره او فرمود: «اَلا وَ اِنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَعِی قَدْ تَرَکَنی بَینَ السِلَّةِ وَ الذِلَّةِ وَ هَیهاتَ لَهُ ذلِکَ»؛38 «آگاه باشید که ناپاک فرزند ناپاک، مرا میان کشتن و خواری قرار داده و هرگز او به خواسته اش نخواهد رسید».
2. نفاق و چند چهرگی
ابوسفیان، معاویه و دیگر اعضای خاندان اموی تا سال هشتم بعثت – که فتح مکه اتفاق افتاد – بر کفر و الحاد خود پای فشردند، در جریان فتح مکه آنان به قدرت اسلام پی بردند و خود را ناتوان تر از آن دیدند که سد راه پیشرفت اسلام شوند، از این رو در ظاهر به اسلام گرویدند و در واقع، بر کفر خویش باقی ماندند و هرگز ایمان نیاوردند تا اینکه نخست در صفین سر در آوردند و در کربلا پاره جگر اسلام را نیش زدند و زهر خود را ریختند و به تعبیر امام خمینی (قدس سره): «به اسم خلافت رسول اللَّه، بر ضد رسول اللَّه قیام کرده بودند، فریادشان لااله الااللَّه بود و بر ضد الوهیت قیام کرده بودند، اعمالشان، رفتارشان، رفتار شیطانی، لکن فریادشان فریاد خلیفه رسول اللَّه!». 39
این واقعیت مثل روز روشن بود و از سوی معصومین علیهم السلام نیز به صراحت بیان شده است. در جریان جنگ صفین، امیرمؤمنان صلوات اللَّه علیه در باره معاویه و یارانش فرمود: «… ما اَسْلَمُوا وَ لکِنَ اسْتَسْلَموُا وَ اَسَرُّوا الْکُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا عَلَیهِ اَعْواناً اَظْهَرُوا»؛40 «اسلام را نپذیرفتند ولی در برابر آن تسلیم شدند و کفر خویش را پنهان داشتند و چون یاورانی یافتند آن را آشکار ساختند». امام صادق (ع) نیز فرموده است: «اِنَّا وَ آلَ اَبی سُفْیانَ اَهْلُ بَیتَینِ تَعادَینا فِی اللَّهِ؛ قُلْنا: صَدَقَ اللَّهُ وَ قالوُا کَذِبَ اللَّهُ»؛41 «ما و دودمان ابوسفیان اهل دو خاندانیم که به خاطر خدا به دشمنی برخاستیم؛ ما گفتیم خدا راست می گوید و آنان گفتند خدا دروغ می گوید!». ابوسفیان خود، خطاب به بنی امیه گفته است: «تَلَقَفُّوها تَلَقُّفَ الْکُرَةِ فوَالَّذی یحْلِفُ بِهِ اَبوُسُفْیانَ ما من عذاب و لا حساب، لا جَنَّةَ وَ لا نارَ»؛ 42 «خلافت را چون توپ به یکدیگر پاس دهید؛ سوگند به آن که ابوسفیان بدان سوگند می خورد، نه بهشتی در کار است و نه دوزخی!». در روز عاشورا حضرت سیدالشهدا (ع)، کفر و نفاق حزب اموی را صریحاً به آنان اعلام کرد و فرمود: «لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیکُمُ الشَّیطانُ فَاَنساکُمْ ذِکْرَ اللَّهِ فَتَبّاً لَکُمْ وَ لِما تُریدوُنَ… هؤلاءِ قَوْمٌ کَفَرُوا بَعْدَ ایمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ»؛43 «شیطان بر شما چیره گشته و یاد خدا را فراموشتان کرده است، نفرین بر شما و هدفتان باد! اینان گروهی هستند که پس از ایمان، کفر ورزیده اند، پس دوری (از رحمت خدا) بر ستمکاران».
3. حرام خواری
روابط نامشروع اقتصادی، نشانه بیماری جامعه و تباهی اخلاقی افراد است و این بیماری به طور آشکار در میان حزب اموی خودنمایی می کرد. امام حسین (ع) در روز عاشورا هر چه کوشید تا با نصیحت و موعظه حسنه، سپاه یزید را از انحراف و تبهکاری باز دارد، آنان با غوغاسالاری و جنجال آفرینی مانع شدند و امام به آنان فرمود: «کُلُّکُمْ عاصٍ لِاَمْری غَیرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلی فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِکُمْ، وَیلَکُمْ اَلا تَنْصِتُونَ؟ اَلا تَسْمَعُونَ؟»؛ 44 «همه شما فرمان مرا سرپیچی می کنید، به سخنم گوش نمی دهید؛ زیرا شکمهایتان از حرام پرشده و بر دلهایتان مهر خورده است. وای بر شما چرا ساکت نمی شوید؟ چرانمی شنوید؟».
نقل است چهار نفر از شیعیان، نزدیک کوفه به امام پیوستند، امام اخبار کوفه را از آنان جویا شد، در پاسخ گفتند: رؤسای قبایل و سرشناسان شهر، رشوه های کلان دریافت کرده اند و به شدت طرفدار بنی امیه شده اند و امید نمی رود که به شما مدد رسانند و مردم عادی نیز گرچه در دل به شما علاقه مندند ولی به روز حادثه به رویتان شمشیر خواهند کشید و چنین نیز شد. 45
اعثم کوفی می نویسد: «عبیداللَّه در مسجد کوفه بسیار از یزید تعریف و تمجید کرد و اعلام داشت یزید چهارهزاردینار و دویست هزار درهم فرستاده که میان شما پخش کنم تا به جنگ دشمنش-حسین بن علی (ع) – بروید، سپس از منبر فرود آمد و آن مبلغ را میان مردم تقسیم کرد». 46
همچنین می نویسد: «پس از کشتن اباعبداللَّه (ع) یزید یک میلیون درهم به عبیداللَّه جایزه داد». 47
عبیداللَّه پس از شهادت مسلم و هانی، سرهایشان را از بدن جدا کرد و برای یزید فرستاد، او نیز آنها را بر دروازه دمشق آویخت و به دو نفری که سرها را حمل کرده بودند، به هر یک ده هزار درهم جایزه داد. 48
4. فساد و فحشا
ابوسعید خدری گفته است؛ پیامبر (ص) پس از تلاوت آیه 59 سوره مریم فرمود:
«شصت سال دیگر، کسانی خواهند آمد که نماز را تباه کنند و در پی شهوات روند. اینان قرآن را تلاوت می کنند، ولی قرآن از حنجره آنان فراتر نمی رود». 49
تاریخ گواه است که در نیمه دوم قرن اول، بنیانهای اخلاقی جامعه به دست حزب اموی ویران شده است چرا که معاویه در خانه ای به دنیا آمده است که پیش از اسلام مرکز فساد و فحشا بوده و مادر او، هند جگرخوار، از زنان بدنام آن زمان بوده است و معاویه جز ابوسفیان به چهار نفر دیگر منسوب بوده که با هند زنا کرده بودند.
یزید نیز عاشق زنی شوهردار به نام ارینب، دختر اسحاق، شد و معاویه با مکر و فریب، او را از شوهرش، عبداللَّه بن سلام، جدا کرد تا به وصال فرزندش برساند ولی امام حسین (ع) با درایت از این دزدی ناموسی، جلوگیری کرد. 50
پرواضح است در حکومتی که سران آن چنین باشند، عمال و مزدوران آنان حال بهتری نخواهند داشت. به تعبیر رهبر ژرف اندیش انقلاب – حضرت آیت اللَّه خامنه ای مدظله -: «هر کس که دنیاطلب تر، شهوتران تر و برای به دست آوردن منافع شخصی، زرنگ تر و با صدق و راستی بیگانه تر است، سر کار می آید؛ آن وقت نتیجه این می شود که امثال عمر بن سعد و شمر و عبیداللَّه بن زیاد می شوند رؤسا و مثل حسین بن علی (ع) به مذبح می رود و در کربلا به شهادت می رسد». 51
5. بی حرمتی به مقدسات
امام صادق (ع) در سخن نغزی می فرماید:
«مملکتِ خداوند بزرگ را پنج حریم است؛ حریم پیامبر (ص)، حریم آل پیغمبر، حریم کتاب خدا، حریم کعبه و حریم مؤمن». 52
حکومت بنی امیه نسبت به همه این مقدسات و فراتر از آنها نیز بی حرمتی روا داشت. معاویه در جنگ صفین در برابر نیروهای امام علی (ع) تاب نیاورد و در نهایت به استفاده ابزاری از قرآن روی آورد و پانصد قرآن را به نیزه کرد و یاران امام را به داوری قرآن فرا خواند، امام وقتی این شگرد معاویه را مشاهده کرد، فرمود: «خدایا تو نیک می دانی که اینان هرگز تمایل به قرآن ندارند». 53
و با اینکه دوستی آل پیغمبر (ص) در قرآن مجید لازم شمرده شده است، معاویه پس از جنگ صفین در قنوت نمازش، امام علی، امام حسن، امام حسین علیهم ا السلام و برخی از یاران امام را نفرین می کرد! 54
در رخداد عاشورا بنی امیه و مزدوران آنها بی حرمتی نسبت به امام و اهل بیت را به انتها رساندند و ننگ و عار ابدی را برای خویش به ثبت رساندند. در میان راه مکه به کوفه در منزلگاه «رُهَیمَه» ابوهرم کوفی با امام ملاقات کرد و پرسید: «ای فرزند رسول خدا، چرا حرم جدت – مدینه – را ترک گفته ای؟» امام در پاسخ فرمود: «ای ابوهرم، بنی امیه، حرمت ما را نادیده گرفتند، اموال ما را به یغما بردند و اینک قصد جانم را کرده اند، به خدا قسم آنان مرا خواهند کشت». 55
بنی امیه همچنین حرمت نماز را پاس نداشتند و در ظهر عاشورا که امام و یارانش به نماز ایستادند، امویان حمله را ادامه دادند و یک نفر از یاران امام به نام سعید بن عبداللَّه حنفی -که از امام حفاظت کرد تا نماز را اقامه نمود – بر اثر حملات دشمن از پای در آمد.56
همین طور یزید در سال 64 لشکری فرستاد و کعبه مقدس را با منجیق ویران کردند و سپس آتش زدند. 57
6. پرخاشگری
در این رذیله نیز حزب اموی گوی سبقت را از دیگران ربودند و صفحه سیاه دیگری به سیاه کاری های خویش افزودند؛ آنان طفل شش ماهه امام حسین (ع) را در آغوش پدر به طرز دلخراشی با لب تشنه به شهادت رساندند. همین طور طبری نقل می کند که نافع بن هلال در حین مبارزه در حالی که دو بازویش شکسته بود به دست شمر اسیر شد و پس از سخنانی که میان او و عمر سعد رد و بدل شد، به قتل رسید. 58
آنگاه که امام بر اثر شدت جراحات، زمینگیر شد، شخصی به نام مالک بن نسر بر بالین امام حاضر شد و با ناسزاگویی شمشیرش را بر سر آن حضرت فرود آورد به گونه ای که کلاه خود را درید و به سر اصابت کرد و کلاه خود پر از خون شد. 59
در همان زمان، شمر بن ذی الجوشن به سوی خیمه های امام حسین (ع) هجوم آورد و بانیزه آنها را درید و فریاد زد؛ آتش بیاورید تا اهل این خیمه را بسوزانم. آنان حتی عمامه ولباس و لوازم انفرادی امام را به یغما بردند و بدن مطهر او را عریان در میان خاک و خون رهاکردند. 60
فرماندهان لشکر یزید پس از کشتن امام حسین (ع) و یارانش، سرهای آنان را از بدن جدا کردند و بر نیزه زدند و طبری می نویسد، نخستین سری که بر فراز نیزه زده شد، سر مقدس امام حسین صلوات اللَّه علیه بود. 61چنان که عبیداللَّه اهل بیت (ع) را در کوفه زندانی کرد و امام چهارم حضرت زین العابدین (ع) را به غل و زنجیر کشید. 62
وقتی همه بازماندگان کربلا و امام سجاد (ع) وقتی وارد مجلس یزید شدند، همگی را با طناب بسته بودند، امام سجاد (ع) به یزید فرمود: «راستی اگر رسول خدا ما را در چنین حالی ببیند چه خواهد کرد؟!». 63
امویان، خشونت و سنگدلی را به آنجا رساندند که حتی به بانویی داغدیده که بر بالین شوهر شهیدش در کربلا حضور یافت رحم نکردند. آن بانوی کلبی از خیمه گاه اباعبداللَّه (ع) خارج شد و به سوی قتلگاه شوهرش رفت، خاک و خون از چهره اش زدود و گفت: بهشت بر تو گوارا باد، در این اثنا شمر به رستم – غلام خویش – دستور داد گرزی بر سر آن بانو زد و سرش شکافت و در کنار شویش به شهادت رسید. 64
نتیجهگیری
خلاصه اینکه؛ بهترین راهکار براى یارى امام حسین(ع) و بودن در صف یاران فداکار آن حضرت از زبان پدر بزرگوار او امیر المومنین(ع) بیان شده است. آن حضرت در نامه 45 نهج البلاغه مى فرماید: «من که امام شما هستم از دنیا به دو قرص نان و دو لباس کهنه اکتفا کرده ام ولى شما نمى توانید مانند من زندگى کنید و سپس مى فرماید: شما با تقوا و ورع و کوشش و جدیت و عفت ورزى و محکم کارى در زندگى مرا یارى و کمک نمایید.
در واقع یارى کردن اولیاى دین قدم بر داشتن در راه تحقق خواست و هدف آنها که همان تقویت دین خدا و انتشار آیین حق وتحکیم پایه هاى آن است مى باشد و نوع و مصداق این کمک و دارى در هر زمان مختلف است. در زمان ما و پس از انقلاب شکوهمند اسلامى که موجب سر بلند کردن اسلام وپاک شدن آن از غبار مظلومیت و مهجوریت گردید و چهره واقعى و زیباى آن را در حد ظرفیت خود در معرض دید جهانیان قرار داد بهترین کمک به امام حسین- ع- که در راه دفاع از اسلام و خارج کردن آن از غربت به شهادت رسید تقویت این نظام الهى و انقلاب ارزشمند است و دانشجوى حسین دوست و حسین مدار مى تواند با جدیت و تلاش در راه تحصیل و پیشرفت در راه علم و دانش و نوآورى و تحقیق و بالا بردن سطح اطلاعات و آموزه هاى دینى و پایبندى به ارزش هاى دینى و انقلابى، مدافع انقلاب و مبلغ اسلام در داخل و در جهان باشد.
___________________________________________
1. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران، صدرا، 1363ش، ج 1، ص 134 – 135.
2 . جمعه، آیه 2.
3. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش، ج 10، ص 500.
4. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق، ج 3، ص 249.
5. ابومخنف، مقتل الحسین، با حاشیه غفاری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1364ش، ص 87.
6. همان، ص 105 – 106.
7. بقره، آیه 30.
8. مقتل الحسین ابومخنف، ص 109.
9. همان، ص 109 – 110.
10. نهج البلاغه، خطبه 150.
11 . ابن شعبه، تحف العقول، تهران، اسلامیه، 1400ق، ص 249.
12. «وَ عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ»؛ سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1348ش، ص 24.
13 . مقتل الحسین ابومخنف، ص 18.
14. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، بیروت، دار الاضواء، 1411ق، ص 101.
15. این آیات را مؤمن آل فرعون در مقام دفاع از حضرت موسی و در برابر فرعونیان مطرح کرد.
16. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق، ج 5، ص 443.
17 . قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، بیروت، دار المحجة البیضاء، 1412ق، ص 208.
18. جوادی آملی، عبدالله، عرفان و حماسه، نشر رجاء، 1372ش، ص 35.
19. مقرّم، مقتل الحسین، قم، بصیرتی، 1394ق، ص 261.
20. همان، ص 306.
21 . اللهوف، ص 166 – 167.
22 . نفس المهموم، ص 371.
23 . ذاریات، 56.
24 . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق، ج 44، ص 196.
25. مقتل الحسین ابومخنف، ص 106.
26. همان، ص 112.
27 . الفتوح، ص 53.
28 . اللهوف، ص 165.
29 . مقتل الحسین ابومخنف، ص 105.
30 . نفس المهموم، ص 266؛ بحارالانوار، ج 45، ص 30.
31. مقتل الحسین ابومخنف، ص 129.
32 . ابوالشهداء الحسین بن علی، ص 75 و 81، قم، شریف رضی.
33 . تاریخ طبری، ج 5، ص 456.
34 . همان، ص 467.
35. ابوالشهداء الحسین بن علی، ص 76 – 77 .
36. تاریخ طبری، ج 5، ص 412.
37. اللهوف، ص 182 – 183.
38 . بحارالانوار، ج 45، ص 83.
39 . صحیفه نور، ج 7، ص 230.
40 . شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج 15، ص 114.
41 . بحارالانوار، ج 33، ص 165.
42 . جوهرى بصرى، احمد بن عبد العزیز، السقیفة و فدک، تهران، مکتبة نینوى الحدیثة، بىتا، ص 86.
43. بحارالانوار، ج 45، ص 6.
44 . همان، ص 8.
45. تاریخ طبری، ج 5، ص 405؛ مقتل مقرّم، ص 221.
46 . الفتوح، ص 157.
47 . همان، ص 252.
48. همان، ص 108 – 109.
49. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق، ج 14، ص 80.
50 . ر.ک: ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، بیروت، دار المنتظر، جزء 1، ص 166 – 173.
51. انقلاب و عبرتها (سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان)، تبلیغات و انتشارات سپاه، ص 12.
52. بحارالانوار، ج 24، ص 186.
53 . نصر بن مزاحم، وقعة صفین، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق، ص 478.
54. همان.
55. مقتل، مقرّم، ص 219 – 218.
56 . همان، ص 304.
57. تاریخ طبری، ج 5، ص 498.
58. همان، ص 442 – 441.
59. اللهوف، ص 172.
60 . همان، ص 174 – 173.
61. تاریخ طبری، ج 5، ص 394.
62 . همان، ص 463 و 460.
63 . اللهوف، ص 213.
64 . تاریخ طبری، ج 5، ص 438.
در این نوشتار برآنیم تا با بیان شاخصهها و ویژگیهای یاران امام حسین(ع) و شاخصهها و خصوصیات لشکریان یزید به راهکارهایی در جهت بودن در مسیر حقجویان حسینی و یاوران راستین ائمه اطهار(ع) دست بیابیم.
تهذیب و تزکیه اخلاقی انسانها از رذایل و آراستن ایشان به فضایل اخلاقی از اصول شرایع آسمانی و اهداف غایی انبیای الهی به شمار میرود و قرآن مجید نیز در چندین مورد از چنین رسالتی برای پیامبر اسلام(ص) یاد میکند؛ از جمله میفرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلاُمّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»؛2 «او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند!».
رسول گرامی اسلام، خود نیز در این باره میفرماید: «إنِّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الْاَخْلاقِ»؛ 3 «همانا برانگیخته شدم تا مکرمتهای اخلاقی را تکمیل کنم». متّصف بودن انبیای گرامی و پیروان راستین آنان به صفات ارزشمند اخلاقی نیز بیانگر این حقیقت است که بندگان مؤمن خدا همواره کوشیدهاند که در پرتو اعتقادات صحیح و اعمال صالح، از ویژگیهای بارز اخلاقی نیز برخوردار باشند و درون و بیرون خویش را از آلوده شدن به رذایل اخلاقی منزه دارند. اهمیت چنین اتصافی آنگاه دو چندان میگردد که به این موضوع توجه کنیم که چندین مفهوم اخلاقی در شمار اسما و صفات حسنای الهی قرار دارد مانند؛ حلیم، صبّار، شکور، غنی، رؤوف، رحیم، غافر، کریم و… از سوی دیگر، کافران، منافقان و کسانی که جبهه مخالف دین و دینداران را تشکیل میدهند، نوعاً از فضایل اخلاقی، عاری و بیشتر به رذایل تمایل دارند. برخی از اوصافی که قرآن مجید برای این عده یاد میکند عبارت است از؛ دروغ، کشتن بیگناهان، بخل، فساد و فحشا، پیمان شکنی، حرامخواری، ستمکاری، فخرفروشی، دنیاپرستی، یاوهگویی، سوگند دروغ، تجاوز و… طرفداران حق، همواره بر سه مؤلفه مهم اعتقاد صحیح، عمل صالح و اخلاق نیکو ملتزم هستند و در هیچ شرایطی نسبت به آنها اهمال نمیورزند و در برابر، باطلگرایان، افزون بر اعتقاد فاسد و اعمال زشت، همواره از آلودگیهای روحی و اخلاقی رنج میبردند و از فضایل انسانی کمترین بهره را داشتند و طرفین درگیر در حادثه عاشورا نیز از این قانون مستثنا نیستند.
شاخصهها و ویژگیهای یاران امام حسین(ع)
آنچه در این راستا بیان میشود، قطرهای از دریا و نمونهای از بیشمار فضایل و خصوصیات مثبت است که در سرور شهیدان و یاران فداکار او تبلور یافته است.
1. غیرت و حماسه
در دوران حکومت بنی امیه، که سایه شوم ارعاب و اختناق و ترور و وحشت بر همه سرزمینهای اسلامی سایه افکنده بود و نفس هر نفس کشی به راحتی قطع میشد، اظهار مخالفت و گفتن «نه» به حاکمان سنگدل و خونخوار اموی، زهره شیر میطلبید و تاریخ، چنین روحیه و شجاعت را جز در حسین بن علی(ع)، سراغ ندارد. این حمیت و غیرت حسینی بود که در برابر قدرت شیطانی بنیامیه به فریاد بدل شد و لرزه بر کاخ سبز دمشق انداخت و اسوه جاوید و حماسهسازی را رقم زد. به گفته ابن ابی الحدید: «سرور غیرتورزان عالم، که به مردم حمیت و مرگ اختیاری زیر سایههای شمشیرها را آموخت حضرت ابوعبدالله حسین بن علی (ع) است که به آن جناب و یارانش، امان عرضه شد ولی او تن به خواری نداد و بیم آن داشت که پسر زیاد گرچه او را نکشد ولی به زبونی بِکشد، پس مرگ با عزت را بر چنین زندگیای ترجیح داد». 4
شهید مطهری (ره) از حماسه حسینی با عنوان «مطلق و مقدس» یاد میکند؛ به این معنا که این حماسه قومی و ملّی نیست بلکه انسانی و جهانی و جاوید است و زمین و زمان را درمینوردد و به همه انسانها میآموزد که هرگاه حاکمی چون یزید بر اریکه قدرت قرار گرفت و عزت و کرامت انسانی و مقدسات را به بازی گرفت باید در برابر او ایستاد و به هر قیمتی مبارزه کرد و حاکمان ستمگر را از ستمگری باز داشت و چنین اقدامی در راه خدا و احیای انسانیت و هماهنگ با ناموس آفرینش است و به همین دلیل نیز مقدس و آرمانی است و هیچ گونه سود مادی و انگیزه شخصی در آن دخیل نیست، بلکه برای رهایی بندگان خدا و برقراری خواست خدا مبنی بر آزادی معنوی و تأمین امنیت در جامعه توحیدی است؛ وقتی هدف، چنین آرمانی و مقدس شد؛ باید اقدام کرد و فریاد برآورد:
«سَاَمْضی وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی * اِذا ما نَوی حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً»؛5 یعنی: «به زودی اقدام خواهم کرد و مرگ بر جوانمرد ننگ نیست هرگاه آهنگ حق داشته باشد و در راه عقیده، جهاد کند».
اصحاب امام حسین(ع) نیز، جملگی از چنین روحیه ای برخوردار بودند و یا آن را کسب کردند چنانکه وقتی امام در راه کوفه، با زهیر بن قین ملاقات میکند و او را به شرکت در نهضت دعوت مینماید، دعوت امام را میپذیرد و تا آخرین قطره خون خود پای آن میایستد. در روز تاسوعا گفتگویی میان غررة بن قیس – از لشکر یزید – و زهیر اتفاق افتاد؛ غرره به زهیر گفت: «ای زهیر تا آنجا که من سراغ دارم، تو از شیعیان اهل بیت نبودی، تو فردی عثمانی بودی!» زهیر در پاسخ او گفت: «اینک نمیبینی که به آنان پیوستهام؟ من با اینکه برای امام حسین (ع) نامه ننوشتهام و فرستادهای را به سویش نفرستادهام، ولی در راه که به چهره او نظر کردم، به یاد رسول خدا (ص) و مقام او افتادم و تشخیص دادم که باید در حزب او قرار گیرم و یاریاش نمایم و جانم را فدایش کنم چرا که شما حق خدا و پیامبرش را پایمال کردهاید». 6
شب عاشورا اوج نمایش روحیه حماسی یاران امام است، آن چنان که به تعبیر شهید مطهری؛ چنین روحیهای فرشتگان را از گفتن جمله «اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِکُ الدِّماءَ»7 شرمنده کردند! در شب عاشورا امام اصحاب خود را آزاد گذاشت و فرمود: «هر کسی دوست دارد در تاریکی شب، راه خود را پیش گیرد و به شهر و دیار خویش باز گردد، چرا که این لشکر در طلب من گرد آمدهاند و اگر به من دسترسی بیابند، با دیگرانشان کاری نیست». 8
پس از ادای این سخنان، شور و ولوله ای در میان یاران امام برپا شد، به ناچار گروهی یا فردی برخاستند و به امام خویش چنین پاسخ دادند؛ بنی هاشم جملگی ابراز داشتند: آیا ما چنین کنیم تا پس از تو زنده بمانیم، خدا نیارد چنین روزی را. بنی عقیل گفتند: به خدا سوگند چنین ننگی را به گردن نخواهیم گرفت، بلکه جان و مال و همه کسانمان را نثارت می کنیم، همراهت می جنگیم تا به جایگاه ابدی خویش درآییم، زندگی بعد از شما ننگین است. مسلم بن عوسجه: آیا ممکن است ما دست از یاری شما برداریم؟ آنگاه به خدا چه پاسخی خواهیم داد؟ به خدا سوگند دست از همراهی ات نمی کشم تا نیزه ام را در سینه های دشمنانت خرد کنم و آن قدر شمشیر بزنم که از تیغه اش چیزی باقی نماند، پس از آن نیز با سنگ و چنگ و دندان از شما حمایت می کنم تا کشته شوم. سعد بن عبدالله حنفی: به خدا سوگند تو را تنها نخواهیم گذاشت تا خدا ببیند که ما حرمت پیامبر (ص) را در غیبتش حفظ کرده ایم، به پروردگار قسم، اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته یا سوخته می شوم و زنده می گردم باز تو را تنها نخواهم گذاشت، اینکه یک بار کشته شدن است و کرامتی است که پایان ندارد. زهیر بن قین نیز اظهار داشت: من نیز به خدا سوگند، مایلم هزار بار در دفاع از شما و اهل بیتت کشته گردم و… دیگر اصحاب نیز سخنانی این گونه ادا کردند 9 که نشان دهنده روحیه عالی و حماسی آن مردان حق طلب و مبارز است و در روز عاشورا نشان دادند که به آنچه گفته اند ایمان دارند و آنان در ایمان و اعتقاد خود راستین و راسخ اند و حاضرند در رکاب امام زمانشان، دست به هر کاری بزنند و برای رسیدن به هدف مقدسشان همه هستی خود را فدا کنند.
2. ژرف اندیشی
بینش ژرف و گرایش صادقانه، خصلت دیگر حماسه آفرینان کربلا بود؛ آنان به نیکی می دانستند چه می خواهند، چه می کنند، در چه راهی گام نهاده اند و با چه کسانی سر ستیز دارند، ایشان بیشتر نسل دوم اسلام بودند که پیام خدا را در دل نشانده بودند و بسان مجاهدان زمان پیامبر (ص) با توصیف امیر مؤمنان(ع)؛ «حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اَسْیافِهِمْ»؛ 10«بینش ژرف خویش را بر تیغه شمشیرهایشان حمل می کردند» آنان جملگی چنان بودند که سیدالشهدا(ع) فرمود: «اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا ینْتَهی عَنْهُ لِیرْغَبِ الْمُؤمِنُ فی لِقاءِ اللهِ مُحِقّا فَاِنّی لااَری الْمَوْتَ اِلاَّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظَّالِمینَ اِلاَّ بَرَماً»؛11 «آیا نمیبینید که به حق عمل نمی شود و کسی از باطل جلوگیری نمی کند؟ حقیقتاً مؤمن باید به دیدار خدا مشتاق باشد. من، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز خسران نمی بینم». آنان به خوبی می دیدند که اگر حکومت اموی پرچمدار اسلام باشد و نسل دوم و سوم مسلمانان از داخل و نامسلمانان از خارج، اسلام را از زبان و اعمال امویان فرا گیرند، به تعبیر امام حسین (ع) فاتحه اسلام خوانده خواهد شد. 12 و اگر دست به اقدام نزنند اصل اسلام چون فرعش بر باد خواهد رفت، حقایق و معارف آن، واژگونه خواهد شد، قرآنی که در جنگ صفین با تزویر معاویه بر نیزه رفته بود با نیرنگ و ابلهی یزید به محاق خواهد رفت و یا بسان کتابهای آسمانی پیشین تحریف خواهد شد و در نهایت، نه از تاک نشان مانَد و نه از تاکنشان… این بود که با تیزبینی و فراست دریافتند که باید کاری کرد کارستان تا چنین اتفاق شومی رخ ندهد. هر یک از اصحاب امام، ستاره درخشانی بودند که در ظلمت عصر اموی درخشیدند و حقانیت ایمان و اعتقاد خویش را به منصه ظهور رساندند؛ وقتی خبر خروج امام (ع) به بصره رسید، شیعیان در منزل بانویی به نام ماریه دختر سعد اجتماع کردند و در این باره به گفتگو پرداختند. در آن میان یزید بن نبیط برخاست و اعلام داشت، من اینک به سوی حسین (ع) خواهم شتافت و از پسران دهگانه او دو نفر همراه پدر شدند، به او گفتند، ابن زیاد راهها را بسته و بر آنها مأمور گمارده است. اظهار داشت من تصمیم جدی گرفته ام که امام را همراهی کنم، هر چه بادا باد! سپس با صلابت و قاطعیت از بصره خارج شد و با چالاکی خود را به امام رساند و همراه دو فرزندش در ردیف شهدای کربلا قرار گرفت. 13
مسلم بن عقیل پس از تلاش فراوان و جنگ با نیروهای ابن زیاد، وقتی با او روبه رو شد، سیاست شیطانی حکومت اموی را چنین تشریح کرد؛ «شما ضد ارزشها را ظاهر و ارزشها را دفن کرده اید، بدون رضایت مردم بر آنان حکومت می کنید و بر خلاف دستور خدا بر آنان فرمان می رانید، بسان کسری و قیصر رفتار می کنید ولی ما به میدان آمده ایم تا مردم را به احیای ارزشها بخوانیم و از ضد ارزشها دور کنیم و ایشان را به فرمان کتاب خدا و سنت پیامبر فرا خوانیم».14
حنظلة بن اسعد شبامی، در روز عاشورا خود را سپر تیرها و نیزه هایی کرد که به سوی امام پرتاب می شد و با صدای بلند آیات 30 – 33 سوره غافر را تلاوت کرد 15 و گفت: «مردم! حسین را نکشید که خدا بر شما عذاب خواهد کرد.» امام(ع) نیز او را دعا کرد و فرمود: «اینان چون سخن حق تو را نمی پذیرند، سزاوار عذاب الهی خواهند شد.» حنظله در میان چکاچک شمشیرها و برق نیزه ها شجاعانه از امام دفاع می کرد و همچنان در شوق لقای معشوق واقعی بود و گویا منتظر اجازه امام و اذن ورود بود، از این رو خطاب به سیدالشهدا عرض کرد: «آیا ما به سوی پروردگارمان نمی رویم و به خیل یارانمان نمی پیوندیم؟» امام پاسخ داد: «چرا! برو به سوی کسی که از دنیا و آنچه در آن است برایت بهتر است.» و… پس از لحظاتی حنظله به فوز شهادت نایل شد. 16
حضرت علی اکبر(ع) نیز وقتی در نزدیکی کربلا، کلمه استرجاع را از پدر می شنود و امام می فرماید: «هاتف غیبی خبر داد که مرگ در کمین شماست تا به سوی بهشت روانتان سازد»، از پدر می پرسد: مگر ما برحق نیستیم؟! امام فرمود: «به خدایی که بازگشت همه به سوی اوست ما برحقیم». علی اکبر گفت: «ای پدرجان! پس باکی از مرگ نیست!».
حضرت قاسم نیز – که در عاشورا سیزده ساله است – در پاسخ پرسش امام که از او پرسید: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» پاسخ داد: «اَحْلی مِنَ الْعَسَلِ»؛ مرگ از عسل نیز شیرین تراست! 17
3. عرفان
عرفان؛ یعنی توجه مستمر درونی و انصراف فکری به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق.18 رسیدن به چنین حالتی، آرزوی همه سالکان راه حق است، همت عالی آنان این است که همه حجابهای ظلمانی و نورانی عالم ملک و ملکوت را پشت سر نهند و با چشم دل خویش، بدون واسطه، رخ زیبای یار را ببینند و خود را فدای او کنند.
در مناجات شعبانیه، که نوعاً زمزمه همه امامان بوده است، آمده است: «اِلهی وَ اَلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفاً وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْکَ خائِفاً مُراقِباً یا ذَااْلجَلالِ وَ الْاِکْرامِ»؛ «معبودا! مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا نسبت به تو عارف گردم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم، ای دارنده جلالت و کرامت». این حالت عالی روحی در اثر تقوای الهی، پرهیز از گناهان و انجام وظایف و پیشرفت در سیر و سلوک اخلاقی پدید می آید چنانکه سالار شهیدان در دعای عرفه از خدا چنین می خواهد؛ «اَللَّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَاَنّی اَراکَ»؛ «خدایا! مرا در مرتبه ای از خوف از خودت قرار ده که گویا تو را می بینم». آن امام همام و یاران او آن قدر خود را به خدا نزدیک می دیدند که از همه هستی خویش گذشتند و هر گونه سختی و تلخی را به جان خریدند و هر چه در راه جانبازی و جهاد جلوتر می رفتند، آثار شیرین این حالت عرفانی بر ایشان بیشتر جلوه گر می شد. در شب عاشورا پس از سخنان امام و اعلام وفاداری اصحاب، امام آنان را دعا کرد، سپس؛ «پرده از چشمانشان برداشت و آنان نعمتهای بهشتی را – که خدا عطایشان کرده بود – دیدند و جایگاه خویش را شناختند». 19
حماسه سازان عارف کربلا آنچه را که دیگران در آینه نمی دیدند، در خشت خام می دیدند و بصیرت و عرفانشان پرده های زمین و زمان را درنوردیده بود و بر بام دنیا گام نهاده بودند و چنین مقام ارجمندی را در پرتو همراهی با حضرت اباعبدالله (ع) به دست آورده بودند: زهیر بن قین آن گاه که آهنگ میدان کرد، دست بر دوش امام نهاد و گفت؛ «اینک راه خویش را به نیکی یافته ام و عارفانه قدم به میدان می نهم و یقین دارم که به ملاقات نیاکان بی نظیر تو – یعنی پیامبر و علی و حسن و جعفر طیار و حمزه علیهم السلام – می شتابم». 20
حضرت علی اکبر(ع) نیز یک بار از میدان برگشت و در ظاهر از امام (ع) طلب آب نمود ولی در واقع آب حیات می طلبید، امام (ع) به او فرمود: «پسرم، به میدان باز گرد که پس از اندکی جنگیدن، جدت – محمد صلی الله علیه و آله – را ملاقات خواهی کرد و او چنان تو را سیراب خواهد کرد که پس از آن، هرگز تشنه نخواهی شد!» پس از سخنان امام (ع) آن مجاهد عارف به صف دشمن زد و حماسه آفرید، در آن میان منقذ بن عروه، او را هدف قرار داد و بر زمین افکند، علی اکبر در میان خاک و خون، فریادبرآورد: «پدر عزیزم، درود بر تو، این، جدم پیامبر است که بر تو سلام می فرستد و پیام می دهد که هر چه زودتر به سوی ما بشتاب!». 21
راستی در عرفان گاه کربلا چه رخ داده است که پدر از پسر، پسر از پدر، برادر از برادر و خواهر از برادر به سادگی دل می کند و خود را تسلیم امواج بلا می نماید؟ جز اینکه جملگی تصمیم گرفته اند از آوردگاه نینوا به بارگاه «دَنی فَتَدلَّی» پر بکشند.
همه عاشوراییان در واقع، مست «رحیق مختوم» حسینی شدند که «ختام مسک» آن را پیام آور کربلا، حضرت زینب (س)، در کوفه ابراز داشت. وقتی اهل بیت (ع) به عنوان اسرای جنگی وارد مجلس عبیداللَّه شدند، او با نخوت و غرور از حضرت زینب (ع) پرسید: خدا با خاندان تو چه کرد؟ دختر پیامبر با اطمینان و صلابت پاسخ داد: «ما رَأَیتُ إلاَّ جَمیلاً، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمُ الْقَتْلَ فَبَرزوُا اِلی مَضاجِعِهِمْ…»؛22 «من جز زیبایی ندیدم! این خیل (شهدا) کسانی هستند که خدا شهادت را برایشان مقرر کرده بود و آنان به مشهد خویش شتافتند».
4. پرستش و نیایش
دعا و عبادت، زیباترین حالتی است که انسان پیدا می کند و در خلوت انس خدای خویش می نشیند و از نظر قرآن مجید، هدف نهایی آفرینش محسوب می شود. 23 نیایش و پرستش خالصانه از ویژگی های دایمی امام و یاران فداکار او بود. امام سجاد (ع) فرمود: «پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند». 24
همین طور آن حضرت، در طول سفر، حتی در صبح و ظهر روز عاشورا نمازهای واجب را همراه اصحابش به جماعت برگزار می کرد. عصر تاسوعا نیز وقتی جنب و جوش دشمن را ملاحظه کرد، حضرت عباس (ع) را فرستاد تا از آنان خبر بیاورد، به او گفتند، قصد حمله دارند، امام برای بار دوم برادر را به سوی عمر سعد فرستاد تا از او مهلت بگیرد، جنگ را به فردا موکول کند تا یک شب دیگر را به درگاه خدا عبادت کنند، آنگاه فرمود: «خدا می داند که من نماز، قرائت قرآن و فراوانی دعا و استغفار را دوست دارم».25
و شب عاشورا تا صبح، مشغول نماز و دعا و استغفار و مناجات و تلاوت قرآن بودند. 26
حضرت مسلم (ع) هنگام عزیمت به سوی کوفه، برای وداع به مسجد النبی رفت و دو رکعت نماز به جای آورد.27 در باره یکی دیگر از شهدا به نام «سوید بن عمر» نوشته اند:«انسانی شریف و پرنماز بود». 28 حبیب بن مظاهر عصر تاسوعا خطاب به نیروهای یزید گفت: «چه بد گروهی هستید شما؛ فردای رستاخیز در حالی به پیشگاه خدا حضور می یابید که نسل و عترت پیامبرش را کشته اید، کسانی که عُبّاد این دیار و نمازشب خوان و ذاکر خدا بودند». 29
همچنین امام (ع) غلامِ ترکی داشت که قاری قرآن بود، وقتی شهید شد، آن حضرت بر بالینش حاضر شد و صورت بر صورتش نهاد. 30
شهید بزرگوار، بریر بن خضیر، نیز معلم و قاری قرآن بود. قاتل او کعب بن جابر وقتی از کربلا به خانه خویش بازگشت، همسر او، نوار، گفت: «وای بر تو، در قتل پسر فاطمه (ع) شرکت کردی و «سیدالقرا» – بریر – را کشتی! به خدا سوگند از این پس یک کلمه با تو سخن نخواهم گفت». 31
ویژگیهای لشکریان یزید
سیاه کاری ها و سیاه دلی های بنی امیه و مزدوران آنها بسیار گسترده است و چهره تاریخ را شرمنده کرده است، عباس محمود العقاد، نویسنده مصری، در باره آنان می نویسد: «به طور خلاصه می توان گفت: حقیقتاً در اردوگاه یزید، مردی نبود که در برابر حسین بایستد جز آنکه چشمداشت ثروت داشت و چنان در آزمندی غوطه ور شده بود که حاضر بود تمام مقدسات را زیر پا نهد… و یاران یزید، دژخیمان و سگهای دست آموزی بودند در طلب شکار.» سپس مقایسه ای این چنینی ارائه می دهد: «یزید یارانی داشت که در نهایت می توان گفت هر یک جلادی بود که تیغ و تازیانه را در راه مادیت به کار می گرفت و حسین (ع) یارانی داشت که در آرزوی شهادت آماده بودند همه دنیا را در راه معنویت فدا کنند، بنابراین جنگ کربلا، جنگ میان دژخیمان و شهیدان بود». 32
آن روی سکه کربلا که یزیدیان آفریدند چیزی جز جرم و جنایت، ذبح انسانیت، ضدیت با خدا و ارزشهای والا نبود و آنچه در کربلا به دست امویان رقم خورد یک تراژدی مخوف انسانی بود که بیان ابعاد گوناگون آن، تدوین کتابهای متعددی می طلبد که به تناسب حال، به برخی از آنها اشاره می شود.
1. پستی و زبونی
تاریخ بر این نکته تأکید کرده است که امویان و هواداران آنها کسانی بودند که از پستی و دنائت، عقده حقارت و کمبود شخصیت رنج می برده اند. زید بن ارقم در مجلس عبیداللَّه بن زیاد حضور یافت، وقتی مشاهده کرد او با چوب بر لب و دندان امام حسین (ع) می کوبد، به حالت اعتراض آنجا را ترک کرد و گفت: «برده ای، به برده دیگر امارت بخشیده است، ای مسلمانان از این پس شما نیز چون بردگان خواهید بود. پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه بدکاره را امیر خویش کرده اید، او خوبان رامی کشد و بدان را به بردگی می گیرد، شما به زبونی تن داده اید و نفرین بر هر کس که چنین باشد». 33
پس از بازگشت عمر سعد از کربلا و درخواست حکم فرمانروایی ری، میان او و عبیداللَّه مشاجره لفظی رخ داد، عثمان – برادر عبیداللَّه – با ناراحتی اظهار داشت، به خدا سوگند مایل بودم تا قیامت بر سر و دهان فرزندان زیاد افسار می زدند ولی حسین بن علی (ع) کشته نمی شد. 34
عقّاد تصریح می کند کسانی چون شمر، عبیداللَّه، مسلم بن عقبه و عمر سعد علاوه بر منع سیرت انسانی، برخی از آنها از زشتی صورت و پستی نسب و شرافت ظاهری نیز محروم بودند و با احساس حقارت همه جانبه تلاش می کردند با قتل و غارت و جنایت، کیش شخصیت خود را جبران کنند و حاضر بودند ایمان خویش را فدای حقد و کینه و مال و منال دنیا نمایند، به همین دلیل مسلم بن عقبه وقتی به مدینه حمله کرد، حرم پیامبر (ص) را در مدت سه روز برای هر کاری آزاد اعلام کرد، اهل مدینه را قصابی کرد و در آنجا حمام خون جاری ساخت، فرزندان مهاجران و انصار و بدریون را قتل عام کرد و از همه اصحاب پیامبر و تابعان تعهد گرفت که برده حلقه به گوش یزید باشند. 35
طبری نیز می نویسد: اصحاب عمر سعد نوعاً افرادی فاسق، فاجر و با سوء سابقه بودند. 36
پس از شهادت سیدالشهدا (ع)، ده نفر داوطلب شدند بر بدن مطهرش اسب بتازند و استخوانهایش را خرد کنند، آنها نزد عبیداللَّه به این عمل ننگین خود افتخار کردند و جایزه ناچیزی دریافت کردند. ابوعمرو زاهر می گوید ما در باره این ده نفر «تحقیق کردیم، معلوم شد همگی فرزندان نامشروع هستند!». 37
چنانکه سرکرده آنان، عبیداللَّه بن زیاد، و پدرش نیز چنین بودند و حضرت اباعبداللَّه (ع) در باره او فرمود: «اَلا وَ اِنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَعِی قَدْ تَرَکَنی بَینَ السِلَّةِ وَ الذِلَّةِ وَ هَیهاتَ لَهُ ذلِکَ»؛38 «آگاه باشید که ناپاک فرزند ناپاک، مرا میان کشتن و خواری قرار داده و هرگز او به خواسته اش نخواهد رسید».
2. نفاق و چند چهرگی
ابوسفیان، معاویه و دیگر اعضای خاندان اموی تا سال هشتم بعثت – که فتح مکه اتفاق افتاد – بر کفر و الحاد خود پای فشردند، در جریان فتح مکه آنان به قدرت اسلام پی بردند و خود را ناتوان تر از آن دیدند که سد راه پیشرفت اسلام شوند، از این رو در ظاهر به اسلام گرویدند و در واقع، بر کفر خویش باقی ماندند و هرگز ایمان نیاوردند تا اینکه نخست در صفین سر در آوردند و در کربلا پاره جگر اسلام را نیش زدند و زهر خود را ریختند و به تعبیر امام خمینی (قدس سره): «به اسم خلافت رسول اللَّه، بر ضد رسول اللَّه قیام کرده بودند، فریادشان لااله الااللَّه بود و بر ضد الوهیت قیام کرده بودند، اعمالشان، رفتارشان، رفتار شیطانی، لکن فریادشان فریاد خلیفه رسول اللَّه!». 39
این واقعیت مثل روز روشن بود و از سوی معصومین علیهم السلام نیز به صراحت بیان شده است. در جریان جنگ صفین، امیرمؤمنان صلوات اللَّه علیه در باره معاویه و یارانش فرمود: «… ما اَسْلَمُوا وَ لکِنَ اسْتَسْلَموُا وَ اَسَرُّوا الْکُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا عَلَیهِ اَعْواناً اَظْهَرُوا»؛40 «اسلام را نپذیرفتند ولی در برابر آن تسلیم شدند و کفر خویش را پنهان داشتند و چون یاورانی یافتند آن را آشکار ساختند». امام صادق (ع) نیز فرموده است: «اِنَّا وَ آلَ اَبی سُفْیانَ اَهْلُ بَیتَینِ تَعادَینا فِی اللَّهِ؛ قُلْنا: صَدَقَ اللَّهُ وَ قالوُا کَذِبَ اللَّهُ»؛41 «ما و دودمان ابوسفیان اهل دو خاندانیم که به خاطر خدا به دشمنی برخاستیم؛ ما گفتیم خدا راست می گوید و آنان گفتند خدا دروغ می گوید!». ابوسفیان خود، خطاب به بنی امیه گفته است: «تَلَقَفُّوها تَلَقُّفَ الْکُرَةِ فوَالَّذی یحْلِفُ بِهِ اَبوُسُفْیانَ ما من عذاب و لا حساب، لا جَنَّةَ وَ لا نارَ»؛ 42 «خلافت را چون توپ به یکدیگر پاس دهید؛ سوگند به آن که ابوسفیان بدان سوگند می خورد، نه بهشتی در کار است و نه دوزخی!». در روز عاشورا حضرت سیدالشهدا (ع)، کفر و نفاق حزب اموی را صریحاً به آنان اعلام کرد و فرمود: «لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیکُمُ الشَّیطانُ فَاَنساکُمْ ذِکْرَ اللَّهِ فَتَبّاً لَکُمْ وَ لِما تُریدوُنَ… هؤلاءِ قَوْمٌ کَفَرُوا بَعْدَ ایمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ»؛43 «شیطان بر شما چیره گشته و یاد خدا را فراموشتان کرده است، نفرین بر شما و هدفتان باد! اینان گروهی هستند که پس از ایمان، کفر ورزیده اند، پس دوری (از رحمت خدا) بر ستمکاران».
3. حرام خواری
روابط نامشروع اقتصادی، نشانه بیماری جامعه و تباهی اخلاقی افراد است و این بیماری به طور آشکار در میان حزب اموی خودنمایی می کرد. امام حسین (ع) در روز عاشورا هر چه کوشید تا با نصیحت و موعظه حسنه، سپاه یزید را از انحراف و تبهکاری باز دارد، آنان با غوغاسالاری و جنجال آفرینی مانع شدند و امام به آنان فرمود: «کُلُّکُمْ عاصٍ لِاَمْری غَیرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلی فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِکُمْ، وَیلَکُمْ اَلا تَنْصِتُونَ؟ اَلا تَسْمَعُونَ؟»؛ 44 «همه شما فرمان مرا سرپیچی می کنید، به سخنم گوش نمی دهید؛ زیرا شکمهایتان از حرام پرشده و بر دلهایتان مهر خورده است. وای بر شما چرا ساکت نمی شوید؟ چرانمی شنوید؟».
نقل است چهار نفر از شیعیان، نزدیک کوفه به امام پیوستند، امام اخبار کوفه را از آنان جویا شد، در پاسخ گفتند: رؤسای قبایل و سرشناسان شهر، رشوه های کلان دریافت کرده اند و به شدت طرفدار بنی امیه شده اند و امید نمی رود که به شما مدد رسانند و مردم عادی نیز گرچه در دل به شما علاقه مندند ولی به روز حادثه به رویتان شمشیر خواهند کشید و چنین نیز شد. 45
اعثم کوفی می نویسد: «عبیداللَّه در مسجد کوفه بسیار از یزید تعریف و تمجید کرد و اعلام داشت یزید چهارهزاردینار و دویست هزار درهم فرستاده که میان شما پخش کنم تا به جنگ دشمنش-حسین بن علی (ع) – بروید، سپس از منبر فرود آمد و آن مبلغ را میان مردم تقسیم کرد». 46
همچنین می نویسد: «پس از کشتن اباعبداللَّه (ع) یزید یک میلیون درهم به عبیداللَّه جایزه داد». 47
عبیداللَّه پس از شهادت مسلم و هانی، سرهایشان را از بدن جدا کرد و برای یزید فرستاد، او نیز آنها را بر دروازه دمشق آویخت و به دو نفری که سرها را حمل کرده بودند، به هر یک ده هزار درهم جایزه داد. 48
4. فساد و فحشا
ابوسعید خدری گفته است؛ پیامبر (ص) پس از تلاوت آیه 59 سوره مریم فرمود:
«شصت سال دیگر، کسانی خواهند آمد که نماز را تباه کنند و در پی شهوات روند. اینان قرآن را تلاوت می کنند، ولی قرآن از حنجره آنان فراتر نمی رود». 49
تاریخ گواه است که در نیمه دوم قرن اول، بنیانهای اخلاقی جامعه به دست حزب اموی ویران شده است چرا که معاویه در خانه ای به دنیا آمده است که پیش از اسلام مرکز فساد و فحشا بوده و مادر او، هند جگرخوار، از زنان بدنام آن زمان بوده است و معاویه جز ابوسفیان به چهار نفر دیگر منسوب بوده که با هند زنا کرده بودند.
یزید نیز عاشق زنی شوهردار به نام ارینب، دختر اسحاق، شد و معاویه با مکر و فریب، او را از شوهرش، عبداللَّه بن سلام، جدا کرد تا به وصال فرزندش برساند ولی امام حسین (ع) با درایت از این دزدی ناموسی، جلوگیری کرد. 50
پرواضح است در حکومتی که سران آن چنین باشند، عمال و مزدوران آنان حال بهتری نخواهند داشت. به تعبیر رهبر ژرف اندیش انقلاب – حضرت آیت اللَّه خامنه ای مدظله -: «هر کس که دنیاطلب تر، شهوتران تر و برای به دست آوردن منافع شخصی، زرنگ تر و با صدق و راستی بیگانه تر است، سر کار می آید؛ آن وقت نتیجه این می شود که امثال عمر بن سعد و شمر و عبیداللَّه بن زیاد می شوند رؤسا و مثل حسین بن علی (ع) به مذبح می رود و در کربلا به شهادت می رسد». 51
5. بی حرمتی به مقدسات
امام صادق (ع) در سخن نغزی می فرماید:
«مملکتِ خداوند بزرگ را پنج حریم است؛ حریم پیامبر (ص)، حریم آل پیغمبر، حریم کتاب خدا، حریم کعبه و حریم مؤمن». 52
حکومت بنی امیه نسبت به همه این مقدسات و فراتر از آنها نیز بی حرمتی روا داشت. معاویه در جنگ صفین در برابر نیروهای امام علی (ع) تاب نیاورد و در نهایت به استفاده ابزاری از قرآن روی آورد و پانصد قرآن را به نیزه کرد و یاران امام را به داوری قرآن فرا خواند، امام وقتی این شگرد معاویه را مشاهده کرد، فرمود: «خدایا تو نیک می دانی که اینان هرگز تمایل به قرآن ندارند». 53
و با اینکه دوستی آل پیغمبر (ص) در قرآن مجید لازم شمرده شده است، معاویه پس از جنگ صفین در قنوت نمازش، امام علی، امام حسن، امام حسین علیهم ا السلام و برخی از یاران امام را نفرین می کرد! 54
در رخداد عاشورا بنی امیه و مزدوران آنها بی حرمتی نسبت به امام و اهل بیت را به انتها رساندند و ننگ و عار ابدی را برای خویش به ثبت رساندند. در میان راه مکه به کوفه در منزلگاه «رُهَیمَه» ابوهرم کوفی با امام ملاقات کرد و پرسید: «ای فرزند رسول خدا، چرا حرم جدت – مدینه – را ترک گفته ای؟» امام در پاسخ فرمود: «ای ابوهرم، بنی امیه، حرمت ما را نادیده گرفتند، اموال ما را به یغما بردند و اینک قصد جانم را کرده اند، به خدا قسم آنان مرا خواهند کشت». 55
بنی امیه همچنین حرمت نماز را پاس نداشتند و در ظهر عاشورا که امام و یارانش به نماز ایستادند، امویان حمله را ادامه دادند و یک نفر از یاران امام به نام سعید بن عبداللَّه حنفی -که از امام حفاظت کرد تا نماز را اقامه نمود – بر اثر حملات دشمن از پای در آمد.56
همین طور یزید در سال 64 لشکری فرستاد و کعبه مقدس را با منجیق ویران کردند و سپس آتش زدند. 57
6. پرخاشگری
در این رذیله نیز حزب اموی گوی سبقت را از دیگران ربودند و صفحه سیاه دیگری به سیاه کاری های خویش افزودند؛ آنان طفل شش ماهه امام حسین (ع) را در آغوش پدر به طرز دلخراشی با لب تشنه به شهادت رساندند. همین طور طبری نقل می کند که نافع بن هلال در حین مبارزه در حالی که دو بازویش شکسته بود به دست شمر اسیر شد و پس از سخنانی که میان او و عمر سعد رد و بدل شد، به قتل رسید. 58
آنگاه که امام بر اثر شدت جراحات، زمینگیر شد، شخصی به نام مالک بن نسر بر بالین امام حاضر شد و با ناسزاگویی شمشیرش را بر سر آن حضرت فرود آورد به گونه ای که کلاه خود را درید و به سر اصابت کرد و کلاه خود پر از خون شد. 59
در همان زمان، شمر بن ذی الجوشن به سوی خیمه های امام حسین (ع) هجوم آورد و بانیزه آنها را درید و فریاد زد؛ آتش بیاورید تا اهل این خیمه را بسوزانم. آنان حتی عمامه ولباس و لوازم انفرادی امام را به یغما بردند و بدن مطهر او را عریان در میان خاک و خون رهاکردند. 60
فرماندهان لشکر یزید پس از کشتن امام حسین (ع) و یارانش، سرهای آنان را از بدن جدا کردند و بر نیزه زدند و طبری می نویسد، نخستین سری که بر فراز نیزه زده شد، سر مقدس امام حسین صلوات اللَّه علیه بود. 61چنان که عبیداللَّه اهل بیت (ع) را در کوفه زندانی کرد و امام چهارم حضرت زین العابدین (ع) را به غل و زنجیر کشید. 62
وقتی همه بازماندگان کربلا و امام سجاد (ع) وقتی وارد مجلس یزید شدند، همگی را با طناب بسته بودند، امام سجاد (ع) به یزید فرمود: «راستی اگر رسول خدا ما را در چنین حالی ببیند چه خواهد کرد؟!». 63
امویان، خشونت و سنگدلی را به آنجا رساندند که حتی به بانویی داغدیده که بر بالین شوهر شهیدش در کربلا حضور یافت رحم نکردند. آن بانوی کلبی از خیمه گاه اباعبداللَّه (ع) خارج شد و به سوی قتلگاه شوهرش رفت، خاک و خون از چهره اش زدود و گفت: بهشت بر تو گوارا باد، در این اثنا شمر به رستم – غلام خویش – دستور داد گرزی بر سر آن بانو زد و سرش شکافت و در کنار شویش به شهادت رسید. 64
نتیجهگیری
خلاصه اینکه؛ بهترین راهکار براى یارى امام حسین(ع) و بودن در صف یاران فداکار آن حضرت از زبان پدر بزرگوار او امیر المومنین(ع) بیان شده است. آن حضرت در نامه 45 نهج البلاغه مى فرماید: «من که امام شما هستم از دنیا به دو قرص نان و دو لباس کهنه اکتفا کرده ام ولى شما نمى توانید مانند من زندگى کنید و سپس مى فرماید: شما با تقوا و ورع و کوشش و جدیت و عفت ورزى و محکم کارى در زندگى مرا یارى و کمک نمایید.
در واقع یارى کردن اولیاى دین قدم بر داشتن در راه تحقق خواست و هدف آنها که همان تقویت دین خدا و انتشار آیین حق وتحکیم پایه هاى آن است مى باشد و نوع و مصداق این کمک و دارى در هر زمان مختلف است. در زمان ما و پس از انقلاب شکوهمند اسلامى که موجب سر بلند کردن اسلام وپاک شدن آن از غبار مظلومیت و مهجوریت گردید و چهره واقعى و زیباى آن را در حد ظرفیت خود در معرض دید جهانیان قرار داد بهترین کمک به امام حسین- ع- که در راه دفاع از اسلام و خارج کردن آن از غربت به شهادت رسید تقویت این نظام الهى و انقلاب ارزشمند است و دانشجوى حسین دوست و حسین مدار مى تواند با جدیت و تلاش در راه تحصیل و پیشرفت در راه علم و دانش و نوآورى و تحقیق و بالا بردن سطح اطلاعات و آموزه هاى دینى و پایبندى به ارزش هاى دینى و انقلابى، مدافع انقلاب و مبلغ اسلام در داخل و در جهان باشد.
___________________________________________
1. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران، صدرا، 1363ش، ج 1، ص 134 – 135.
2 . جمعه، آیه 2.
3. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش، ج 10، ص 500.
4. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق، ج 3، ص 249.
5. ابومخنف، مقتل الحسین، با حاشیه غفاری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1364ش، ص 87.
6. همان، ص 105 – 106.
7. بقره، آیه 30.
8. مقتل الحسین ابومخنف، ص 109.
9. همان، ص 109 – 110.
10. نهج البلاغه، خطبه 150.
11 . ابن شعبه، تحف العقول، تهران، اسلامیه، 1400ق، ص 249.
12. «وَ عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ»؛ سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1348ش، ص 24.
13 . مقتل الحسین ابومخنف، ص 18.
14. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، بیروت، دار الاضواء، 1411ق، ص 101.
15. این آیات را مؤمن آل فرعون در مقام دفاع از حضرت موسی و در برابر فرعونیان مطرح کرد.
16. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق، ج 5، ص 443.
17 . قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، بیروت، دار المحجة البیضاء، 1412ق، ص 208.
18. جوادی آملی، عبدالله، عرفان و حماسه، نشر رجاء، 1372ش، ص 35.
19. مقرّم، مقتل الحسین، قم، بصیرتی، 1394ق، ص 261.
20. همان، ص 306.
21 . اللهوف، ص 166 – 167.
22 . نفس المهموم، ص 371.
23 . ذاریات، 56.
24 . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق، ج 44، ص 196.
25. مقتل الحسین ابومخنف، ص 106.
26. همان، ص 112.
27 . الفتوح، ص 53.
28 . اللهوف، ص 165.
29 . مقتل الحسین ابومخنف، ص 105.
30 . نفس المهموم، ص 266؛ بحارالانوار، ج 45، ص 30.
31. مقتل الحسین ابومخنف، ص 129.
32 . ابوالشهداء الحسین بن علی، ص 75 و 81، قم، شریف رضی.
33 . تاریخ طبری، ج 5، ص 456.
34 . همان، ص 467.
35. ابوالشهداء الحسین بن علی، ص 76 – 77 .
36. تاریخ طبری، ج 5، ص 412.
37. اللهوف، ص 182 – 183.
38 . بحارالانوار، ج 45، ص 83.
39 . صحیفه نور، ج 7، ص 230.
40 . شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج 15، ص 114.
41 . بحارالانوار، ج 33، ص 165.
42 . جوهرى بصرى، احمد بن عبد العزیز، السقیفة و فدک، تهران، مکتبة نینوى الحدیثة، بىتا، ص 86.
43. بحارالانوار، ج 45، ص 6.
44 . همان، ص 8.
45. تاریخ طبری، ج 5، ص 405؛ مقتل مقرّم، ص 221.
46 . الفتوح، ص 157.
47 . همان، ص 252.
48. همان، ص 108 – 109.
49. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق، ج 14، ص 80.
50 . ر.ک: ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، بیروت، دار المنتظر، جزء 1، ص 166 – 173.
51. انقلاب و عبرتها (سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان)، تبلیغات و انتشارات سپاه، ص 12.
52. بحارالانوار، ج 24، ص 186.
53 . نصر بن مزاحم، وقعة صفین، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق، ص 478.
54. همان.
55. مقتل، مقرّم، ص 219 – 218.
56 . همان، ص 304.
57. تاریخ طبری، ج 5، ص 498.
58. همان، ص 442 – 441.
59. اللهوف، ص 172.
60 . همان، ص 174 – 173.
61. تاریخ طبری، ج 5، ص 394.
62 . همان، ص 463 و 460.
63 . اللهوف، ص 213.
64 . تاریخ طبری، ج 5، ص 438.