ماجرای یلدا از این جهت نمونه خوبی است. اینکه چگونه چیزی که شاید تا چند دهه قبل برای بسیاری از مردمان این سرزمین امری نه چندان مأنوس، لوکس و تجملی بود، به بخشی از فرهنگ عمومی تبدیل شود، حتماً معنادار و شایستۀ تأمل است. برای من این توجه وقتی حاصل شد که دیروز در حجرۀ درس کوچکی در مدرسۀ فیضیه قم درخواست استاد برای مطالعۀ مقاله ای بلند جهت آمادگی ورود به درس بعد، با یادآوری یلدا از سوی برخی از طلاب همراه شد!
این توجه وقتی بیشتر شد که عصر همانروز در کانال تلگرام یکی از فضلای جوان حوزه که هر روز به ارائۀ نکات تفسیری یک آیۀ قرآن کریم می پردازد، دیدم که «به مناسبت یلدا» آیۀ آغازین سورۀ لیل مورد بحث قرار گرفته است. ورود یلدا به تقویم زندگی این لایه و قشر اجتماعی جامعۀ ما –که نگارندۀ این سطور نیز خود را منفک از آن نمی بیند- نشانگر تغییری قابل توجه است.
طبعاً نسبت به این تحول میتوان نقطه نظرات متفاوتی داشت. من اما برخلاف رویکرد شایعی که در اغلب رخدادها و تحولات فرهنگی و اجتماعی نشانی از افول و زوال می جوید، بر آنم که چنین تغییری را نشانه ای از روندی مثبت در حوزۀ فرهنگ و هویت جمعی ایران پسا انقلابی قلمداد کنم. روندی که بر بازسازی مفهوم ایرانیت در چارچوب منطق انسانی و اسلامی و در نتیجه، فراگیرسازی و جامعیت بخشی به آن در گسترۀ تنوع فرهنگی، قومی و جغرافیایی این سرزمین استوار است.
از این منظر، انقلاب اسلامی را نه تنها احیای هویت اسلامی، که حتی میبایست احیای هویت ایرانی در معنای درست و مناسب آن تلقی کرد. در واقع انقلاب اسلامی ایران و ایرانیت را از چالۀ برساختۀ منورالفکران، مستشرقان و کارگزاران سیاسی و فرهنگی عصر پهلوی نجات داد و آن را به موقعیت شایستۀ خود بازگرداند.
در این چالۀ سیاه، هویتی از ایران برساخته شده بود که اولاً در تقابل با اسلام تعریف گردیده و بدین ترتیب با معتقدات انبوه ساکنان این سرزمین در تضاد بود، ثانیاً مایه های عمیق نژاد پرستانه و شوونیستی داشت و از این جهت، متضمن ایجاد شکافی میان تقریباً همۀ اقوام غیرفارس ایرانی با مفهوم ایران بود، و نهایتاً به مثابه ایدئولوژی در خدمت دستگاه سیاسی فاسد، مستبد و وابسته ای بود که به هیچ رو نمایندۀ فضایل و خصایل مردم ایران نبود.
قطعاً به همین دلیل بود که در فضای آغازین انقلاب، کم و بیش با رویکردهایی مواجه بودیم که گویی ایران و ایرانیت را به چشم دوستی و مودت نمی بینند. در واقع، آنچه موضوع این کدورت و بدبینی بود نه خود ایران و ایرانیت که همان سیاه چالۀ سرد و نمور فوق الذکر بود. اما این موضع واکنشی تداوم چندانی نداشت.
با هدایت رهبران انقلاب و رجوع به تاریخ فرهنگ و تمدن این سرزمین که درآمیختگی آن با اسلام و خصوصاً حب و ولای خاندان عصمت و طهارت خالی از شائبه است، نوعی ایرانیت اصیل و معتدل و فراگیر بازآفریده شد. هر چند بقایای انحطاط ملی گرایی شوونیستی و نژادپرستانه از فرهنگ و زندگی ما به طور کامل رخت بر نبسته و تلاشهایی نیز برای بازگرداندن آن صورت میگیرد، ولی روند تحول فرهنگی در سالهای پس از انقلاب به سوی محو و کمرنگ شدن آن حرکت کرده است.
نویسنده: سجاد صفارهرندی
[توضیح: این یادداشت چند سال قبل در چنین ایامی نوشته و در رونامۀ صبح نو منتشر شد. به نظرم رسید بازنشر آن در این فضا نیز خالی از لطف نباشد.]