در ابتدا لازم است نکته ای را متذکر گردیم و آن اینکه بین «غبطه» و «حسادت» فرق است که برای جلوگیری از خلط بین آن دو مطلبی را ارائه میدهیم. «حسادت» آن است که انسان از نعمت دیگران ناراحت شود و آرزوى از بین رفتن آن را داشته باشد. اما در «غبطه»، انسان از نداشتن خود آزرده خاطر است؛ نه از بهره مندى دیگران. در نتیجه آرزو یا تلاش نمى کند که نعمت از دیگرى سلب گردد؛ بلکه از نعمت دیگران خوشحال است و دعا و تلاش مى کند که خود نیز به آن برسد. بزرگترین آتشهای جهان را با یک فنجان آب میتوان خاموش کرد، کافیست زمان را دریابید و به موقع این کار را انجام دهید. یعنی زمانی که جرقهای زده شد و آتش به تازگی در حال خودنمایی است وارد عمل گشته و همان موقع با یک فنجان آب آتش را خاموش نمایید. گناهان را نیز باید در همان آغاز مهار کرد؛ زیرا بی مبالاتی و اهمال، دامنه آنرا به سراسر زندگی گسترش داده و آن زمان است که خاموش کردن آن کاری بس دشوار و گاهی ناممکن خواهد شد. اینکه خودتان اقرار به روشن شدن آتش حسادت در دلتان میکنید را به فال نیک گرفته و آن را موهبتی الهی بدانید. چرا که چه بسیار افرادی هستند که سالهای سال گرفتار این اخلاق بد هستند و گاه این رذیله تمام زندگیشان را به آتش میکشد ولی هرگز حاضر به پذیرفتن این اخلاق بد نبوده و هیچگاه سعی در برطرف کردن مشکلشان نمیکنند. لذا از همین امروز تصمیم بگیرید که با دیدی دیگر به اطرافیان و بویژه خواهرشوهرتان نگاه کنید و برای خشکاندن ریشه های حسادت در وجودتان تلاش کنید. از دیدگاه روان شناسان ریشه حسادت ضعف اعتماد به نفس است یعنی به دلایل روانشناختی، افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند و هویت خود را از درون خویش دریافت نمیکنند و نیازمند و وابسته به تایید دیگران هستند دچار این حالت می شوند.
* حسادت و راههای از بین بردن آن:
از نظر اسلام، حسادت، صفتى ناشایست و بیمارى اخلاقى خطرناکى است که باعث فساد و هلاکت روح و جسم آدمى مى شود. بى تردید، هنگامى که انسان مشاهده مى کند که دیگران نعمت یا امکاناتى دارند، که او ندارد، به طور طبیعى ملول و افسرده مى شود. اما همانطورکه گفته شد از دیدگاه روان شناسان ریشه حسادت ضعف اعتماد به نفس است یعنی افراد حسود به دلایل روانشناختی، افرادی هستند که اعتماد به نفس پایینی دارند و هویت خود را از درون خویش دریافت نمیکنند و نیازمند و وابسته به تایید دیگران هستند. در واقع افراد حسود به دنبال ضعف اعتماد به نفس و احساس نداشتن امنیت در شرایطی که هستند به رقابتهای ناسالم دست میزنند. برای مثال، همه ما دوست داریم در روابط اجتماعی نسبت به هم ردیفهای خودمان رشد کنیم و برای این رشد و ترقی همواره تلاش میکنیم و موفقیتهای دیگران را علاوه بر تحسین کردن، گاهی به صورت الگوی خود قرار میدهیم اما افراد حسود سعی میکنند با خراب کردن چهره کسانی که در سطح بالاتری از آنها هستند و در واقع با کاستن ارزش آن اشخاص در نظر دیگران، خود را بالاتر و بهتر جلوه دهند. آنها مدام در تلاشاند که موازنه منفی ایجاد کنند و به جای کوشش برای رسیدن به سطوح بالاتر، آنهایی را که در سطح بالا هستند، به پایین میکشند تا به اصطلاح با هم در یک مقطع قرار بگیرند. این تلاش ناسالم، انرژی زیادی از آنها میگیرد و بسیار آزارشان میدهد. در بچهها اغلب حسادتها به علت مورد توجه قرار گرفتن از سوی والدین است, در بزرگسالان ریشه آن همان نداشتن اعتماد به نفس است.
علت اصلى حسد ناراحتى انسان از عدم موفقیت خود است که چرا او پیشرفت نکرده و دوستش رشد خوبى کرده است. بدین جهت انسان مى خواهد رشد دوست خود را متوقف کند که این حالت «حسد» نامیده مى شود. حال اگر انسان توجه داشته باشد که شکست دوست او هیچ کمکى به او نمى کند و هیچ سودى براى او ندارد و بلکه ممکن است براى او مشکلاتى به وجود آورد، راه درست را انتخاب مى کند و آن راه درست این است که به جاى تخریب دیگران سعى کند خود را مانند آنان به موفقیت برساند که در این صورت این حالت انسان غبطه نام دارد و نه تنها بد نیست، بلکه موجب رشد و ترقى انسان مى گردد، بنابراین مى توان با تبدیل صفت حسد به حالت غبطه راه رشد و ترقى را بر خود بازنمود و از آثار منفى این صفت نیز در امان ماند.
ریشه های حسادت 1 . شناخت غیر درست پایه مهم و علت اصلی حسادت شناخت غیر درست و اختلال در سیستم شناختى است به این کیفیت که فرد مبتلا به حسادت داشته خود و خود را کم، اندک، نامناسب و… مى داند به تعبیرى فرد از ضعف فکرى در نحوه تلقى امور رنج مى برد اگر فردى به پیشرفت یکى حسادت مى ورزد به واسطه این فکر غلط است که مى پندارد دو نفر نمى توانند پیشرفت کنند و میدان رقابت را تنگ مى بیند و یا اگر کودکى به دوستى پدر نسبت به برادرش حسادت مى ورزد ازاین روست که مى پندارد پدر فقط یکى را مى تواند داشته باشد ولى بعد که بزرگ مى شود و دید او وسعت مى یابد به این نکته پى مى برد که پدر مى تواند همزمان چندین نفر را دوست داشته باشد و لذا دیگر حسادت نمى ورزد به هر حال از آنجا که حسادت ریشه در سیستم شناختى دارد .
2 . خباثت نفس و بخل نسبت به خیر بندگان خدا
در گوشه و کنار عالم کسانی را می یابی که از گرفتاری و رنج و مصیبت بندگان شاد و خوش دل می شوند و از راحت و نیکویی حال و وسعت معاش آنان ناراحت و محزون می گردند.چنین شخصی هرگاه نگرانی و اضطراب احوال مردم و گرفتاری و تنگی معیشت آنان را بشنود به سبب خبث باطن و رذالت طبع در خود احساس شکفتگی و شادمانی می کند. این بیچاره نسبت به نعمت های خدا بر بندگان بخل می ورزد بدون اینکه قصد و غرضی داشته باشد و یا تصور کند که آن نعمت به وی منتقل می شود پس این خوی ناشی از خبث نفس و پستی و پلیدی طبع است.
3 . دشمنی و کینه توزی
دشمن و کینه توزی بزرگترین اسباب حسد است، زیرا هر انسانی که اهل مجاهده با نفس نباشد به گرفتاری و رنج دشمن خود شاد و فرحناک می گردد، یا به گمان اینکه این حال امکاناتی است که خداوند به خاطر او به طرف مقابل رسانده یا برای اینکه طبعاً ضعف و نابودی دشمن را دوست دارد و هرگاه نعمتی به دشمن رسد ناراحت می شوند زیرا ضد مراد و خواهش اوست و گاه تصور می کند که خود او در نزد خدا منزلتی ندارد که انتقام او را از دشمن نگرفته و بلکه به او نعمت داده و از این خیالات اندوهگین می شود.
4 . حب ریاست و حب مال و جاه
پس کسی که نام و آوازه را دوست دارد طالب مدح و ستایش است از اینکه او را در فن خود بی همتای زمان و یگانه عصر خوانند و از حیث شجاعت یا علم یا عبادت یا صنعت یا جمال یا غیر این مشهور و معروف گردد. اگر بشنود که در دورترین نقاط جهان نظیرو مانندی برای او هست ناراحت و بددل می شود و به مرگ او یا زوال نعمتی که در آن با او شریک است شاد می گردد تادر فن خود از همه برتر و در ستایشی که از صنعت او می شود یکتا و بی همتا باشد.
5 . ترس از بازماندن از مقصود و مطلوب خود
و این مخصوص دو نفر است که هر دو یک چیز را بخواهند، پس هر یک از آن دو در وصول به مقصود به دیگری حسد می ورزد از این جهت که آن را در انحصار خود می خواهد مثل حسد زن و مرد نسبت به یکدیگر در مسائل همسری، و حسد برادران با هم در نزدیکی به پدر و مادر برای دست یافتن به مال آن دو، و حسد شاگردان به یکدیگر در مورد یک استاد برای جلب توجه او، و حسد ندیمان و خواص بزرگان در نیل به منزلت و مقام در نزد صاحب منصبان وصاحبان قدرت و حکومت ها و حسد علما، وعاظ و فقهایی که اهل یک شهرند با هم در رسیدن به درجه قبول و برای دست آوردن مال و جاه و قدرت و اشتهار اجتماعی و تلاش می کند که نسبت به دیگران توفق و برتری داشته باشند و هدف قرب الهی نباشد.
6 . تکبّر
و آن عبارت است از اینکه صفت تکبر بر طبع کسی غالب باشد و بخواهد بریکی از اقران برتری نماید و از او توقع دنباله روی داشته باشد، پس اگر نعمتی به وی رسد، چنین تصور کند که دیگر متحمل تکبر او نخواهد شد و از اطاعت و خدمت او سر باز خواهد زد، یا داعیه برابری با او یا برتری از او را خواهد داشت، و بدین سان خادم وی مخدوم او خواهد شد از این جهت در رسیدن به نعمت به وی حسد می برد و چنانکه حسد بیشتر کفّار نسبت به رسول الله صلی الله علیه وآله و السلم از این قبیل بوده که می گفتند: چگونه جوانی فقیر و یتیم بر ما مقدم شود.
7 . تعجب
و این در وقتی است که محسود در نزد حاسد حقیر و نعمتی که به وی رسیده بزرگ باشد، و از رسیدن مثل وی به چنان نعمتی در شگفت شود و حسد ورزد و زوال آن را بخواهد، واز این قبیل است حسد امت ها نسبت به پیامبران خود که می گفتند: ما أَنتُم إِلّا بَشَرٌ مِثلُنا. شما جز بشری مانند ما نیستید.«زخرف، آیه ۳۱»
*** بنابراین می توان گفت که عوامل و ریشه های بالا می تواند در همه انسانها باشد ، اما بعضی این عوامل را کنترل کرده و آن را تبدیل به غبطه می کنند و عده ای نیز از کنترل آن ناتوان بوده و حسود می شوند .
درمان حسادت
درمان حسد، دو رکن اساسى دارد:
1- درمان نظرى؛ (شناخت ابعاد و نتایج آن در دنیا و آخرت) و 2- درمان عملى.
1. درمان نظرى : درمان نظرى حسد زمینه ها و ابعاد مختلفى دارد؛ از جمله:
1-1. شناسایى ریشه ها، علل و عوامل پدید آورنده و رشد دهنده حسد؛
1-2. گستره، انواع و اشکال بروز حسد؛
1-3. زیان هاى فردى و اجتماعى حسد؛
1-4. انگاره ها و دانسته هایى که تأثیر مستقیم در درمان حسد و یا کاهش آثار آن دارند.
اکنون به اختصار پاره اى از آنچه به این بخش مربوط است بیان مى شود:(جهت آگاهى بیشتر نگا: صدر، سید رضا، حسد، قم: بوستان کتاب، چاپ سوم 1382، صص 211 – 290.)
الف. حسد، نه تنها زیانى براى شخص مورد حسد (محسود) ندارد؛ بلکه چه بسا به نفع او و به ضرر حسود است؛ زیرا به فرض که حسادت دیگران موجب غیبت یا تهمت او شود؛ این کار باعث از بین رفتن گناهان او و به دوش کشیده شدن آنها توسط حسود نیز مى گردد. در حالى که انسان خردمند، هیچ گاه ضرر خود را نمى خواهد و چه ضررى بالاتر از حسدورزى!
ب. خداوند بنابر حکمت بالغه خود، نظام جهان را به گونه اى قرار داده است که انسان ها از جهاتى – چون استعداد، قیافه، مال، خانواده و … – با یکدیگر تفاوت هایى داشته باشند. یکى از حکمت هاى این مسئله، امتحان و ابتلایى است که باید برقرار باشد. اگر آدمى حقیقت این مطلب را درک کند و به عمق آن دست یابد، آن گاه بر موقعیت دیگران رشک نخواهد برد؛ چرا که همه این موهبت ها و تفاوت ها را به جهت جریان حرکت زندگى و فلسفه اى که وراى آن است، مى داند. افزون بر آن این نکته را در نظر دارد که هر نعمتى مسئولیت هاى سنگینى نیز در پى دارد و تحمل هر کاستى و صبورى در برابر هر مشکلى، پاداش هاى بزرگى به ارمغان مى آورد.
ج. توجه به معاد و نعمت ها و درجات والاى پرهیزگاران در قیامت و آخرت، آدمى را از چشم دوختن به متاع دنیا باز مى دارد. خداوند در قرآن خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله مى فرماید: لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» (حجر، آیه 88.) «چشم از این متاع ناقابل دنیوى که به برخى داده ایم [ براى امتحان ]، بازگیر و بر اینان اندوه مخور». اگر آدمى به حقیقت، معناى «و رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى » «و بدان که ]روزى پروردگار تو بهتر و پایدارتر است»، (طه ، آیه 131). را دریابد، دیگر چشم به امکانات و برخوردارى هاى این و آن نخواهد دوخت و عمر خود را بر سر این غصه گزاف نخواهد گذاشت.
به گفته حافظ :
نقد عمرت ببر و غصه دنیا به گزاف // گر شب و روز در این قصه مشکل باشى
گرچه راهیست پر از بیم زما تا بر دوست // رفتن آسان بود ار واقف منزل باشى
د. بسیارى از نعمت هایى که به دیگران مى رسد، جنبه اختصاصى ندارد و با تلاش و کوشش، همراه با درایت و بینش مى توان بهتر از آن را نیز فراچنگ آورد. بنابراین راه رشد، ترقّى و تعالى بسته نیست؛ لیکن باید واقع بینانه راه آن را شناخت و در جهت آن اقدامات لازم را به عمل آورد.
2. درمان عملى :
بدون درمان عملى و تلاش و مجاهدت براى ریشه کنى بیمارى خطرناک حسد، نمى توان سلامت نفس از این صفت ناپسند را انتظار کشید. از این رو کاربست شیوه هاى عملى در این راستا ضرورى و اجتناب ناپذیر است. پاره اى از این روش ها عبارت است از:
1- رفتار مخالف: عمل بر ضد مقتضاى حسد در گفتار و کردار؛ مانند: تواضع، خیرخواهى، خدمت به دیگران، شاد شدن از رسیدن خیر به دیگران و ریشه کنى حسد از طریق نابود کردن خباثت هاى نفسانى (مانند تکبر، ریاست طلبى، دنیا خواهى و … ). آیة اللَّه صدر به استناد سخن پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله: «هنگامى که رشک ورزیدى، در پى آن مرو «اذا حسدت فلاتبع»، (بحارالانوار، ج 74، ص 153 و ص 122.) مى نویسد: «آنچه که حسود در مقام عمل باید انجام دهد، چیزى است که در آغاز بر او بسیار تلخ و ناگوار مى باشد. البته دارو تلخ است؛ ولى سرانجام شیرین دارد. حسود باید آنچه را دلش مى خواهد، نکند. براى مثال اگر دلش مى خواهد که از کسى بدگویى کند و رسوایش سازد، دهان خود را ببندد و دندان بر جگر بگذارد و کلمه اى بر زبان نراند؛ اگر آزردن کسى را مى خواهد، او را نیازارد؛ اگر مى خواهد براى نابودى یا سرنگونى کسى به وسایلى متشبث شود، نشود و به طور کلى خواسته دل را زیر پا بگذارد».(صدر، سیدرضا، حسد، صص 298 – 299).این روش وقتى به کمال مى رسد که به جاى پیروى از حسد، شخص عکس آن عمل کند. به عنوان مثال نسبت به کسى که به او رشک مى برد، خوبى کند؛ از خوبى هاى او نزد دیگران سخن بگوید؛ در حق او دعا کند و از صمیم قلب از خداوند بخواهد که نعمت هایش را بر آن شخص افزون گرداند.
2- یادکردن نعمت ها: هرگاه از متنعّم بودن شخصى ناراحت و آزرده شد، باید متذکر نعمت هایى شود که خداوند به خود او داده است؛ چرا که خداى کریم هیچ فردى را محروم از همه نعمت ها نمى کند. همچنین اگر در زندگى خود گرفتار مشکلاتى است، باید افرادى را به یاد آورد که مشکلات بیشترى نسبت به او دارند.
3- تقویت عقل: انسان باید عقل خود را با عمل تقویت کند. اگر آدمى از نیروى عقل و خرد به خوبى استمداد جوید و آن را بر دیگر قواى خود، حاکم و از آن پیروى کند؛ به تدریج تقویت خواهد شد و هر اندازه به آن پشت و بر خلاف رهنمودهاى عقل عمل کند، به تضعیف آن پرداخته است. یکى از راه هاى تقویت عقل، گسترش معارف دین و پیروى دقیق از رهنمودهاى پیامبران است؛ زیرا تعالیم آنان بازگشاینده گنجینه هاى خرد است.
4- تبدیل حسد به غبطه: علت اصلى «حسد»، ناراحتى انسان از عدم موفقیت خویش است؛ یعنى، چرا او پیشرفت نکرده و دیگرى رشد خوبى کرده است. حسود به جاى تلاش براى رشد خویش، مى خواهد رشد دیگرى را متوقف کند. حال اگر انسان توجه کند که شکست دیگرى، هیچ کمک و سودى براى او ندارد؛ بلکه چه بسا مشکلاتى نیز به بار مى آورد، در این صورت راه درست را انتخاب مى کند و به جاى تخریب دیگران، مى کوشد خود را مانند آنان به موفقیت برساند. این حالت انسان (غبطه)، نه تنها بد نیست؛ بلکه موجب رشد و ترقّى او مى گردد. بنابراین مى توان با تبدیل حسد به غبطه، راه رشد و ترقّى را بر خود باز نمود و از آثار منفى آن در امان ماند.
5- خوش بینى: یکى از آفات حسد این است که باعث مى شود شخص حسود، به خوبى ها و درست کارى هاى دیگران با سوء ظن نگریسته و آن را حمل بر ریاکارى، عوام فریبى و… مى کند و به تخریب چهره مردم مى پردازد. درمان حسد، عمل بر ضد این حالات و نگرش خوش بینانه و برخورد دوستانه و صمیمانه با دیگران است.
6- دعا: تضرع و درخواست از خداوند، در پیراستن نفس از آلودگى ها – از جمله حسد – بسیار مفید و سودمند است. از جمله دعاهایى که در تصفیه نفس و پالایش آن تأثیر به سزایى دارد، دعاى شریف «مکارم الاخلاق» از صحیفه سجادیه مى باشد.
7- تلقین: تلقین یکى از راه هاى پیراستن نفس از صفات ناپسند است. کاربست این روش با مخاطب قرار دادن خود، تأثیر زیادى دارد. بدینسان که هر گاه شراره هاى حسد در دل زبانه کشید، شخص مى تواند قدرى در خود تأمل کند؛ سپس بگوید: «نه، من دیگر چنین نیستم»، «من دیگر خوب شده ام»، «من از حسد نفرت دارم و ریشه شیطانى حسد را از وجود خود کنده ام» و «اى شیطان! از من دور شو که دیگر مرا با تو کارى نیست».
8- هرگاه متنعم بودن شخصى آزارتان داد متذکر نعمتهائى شوید که خداوند به شما داده چرا که آن کریم هیچ فردى را محروم از همه خوبى ها نگرداند.
9- در چنین حالتى به یاد آورید افرادى را که مشکلات ظاهرى بیشترى نسبت به شما دارند.
10- حسد باعث ضرر دین و دنیای حاسد است و به محسود نه تنها ضرری نمی رسد، بلکه نفع دنیا و آخرت نصیب او می گردد.
11- حسادت در واقع اظهار ناخشنودی از قضای پروردگار و ناخرسندی از بخشش و عطای اوست و حاسد بر این باور است که کار خدا درست نبوده و خداوند به عدالت رفتار نکرده است و در نتیجه اصل توحید و ایمان حاسد فاسد و تباه می گردد.
12- حسادت باعث کینه و دشمنی و فاصله گرفتن از محبت و مهربانی می گردد و حسود شریک و هم فکر و دنباله رو شیطان است.
13- انسان حسود پیوسته غمگین و تنگدل و پریشان خاطر است، چنانچه در حدیث آمده است: «الحسود مغموم» (بحار الانوار، ج 73، ص 256، ح 29) یعنی؛ انسان حسود غمگین و افسرده است و در زندگی طعم گوارای نعمت هایی را که خداوند به او عنایت کرده نمی چشد.
در حدیث دیگری می خوانیم: «اقل الناس لذه الحسود؛ حسود در زندگی از همه کمتر لذت می برد» (همان، ص 250، ح 8).
14- خداوندی که فیاض و عطابخش مطلق است هر عزت و نعمتی را که به بندگانش عنایت کرده، برای آن مدت معینی قرار داده و هیچ کس نمی تواند این مدت را تغییر دهد و اگر با حسادت کسی، نعمت خداوندی از کسی گرفته می شد، نعمتی در عالم برای هیچ کس باقی نمی ماند چون کسی نیست که مورد حسادت نباشد.
15- حسود در واقع کمر به دشمنی خود بسته و قصد نابودی خود را نموده و هر لحظه با غصه و غم خود را ذوب می کند و از عمر و جسم خود می کاهد و به جای بهره مندی از عمر و جوانی و نعمت های الهی در فکر نابودی و زوال نعمت های دیگران است.
*حسرت نسبت به داشته های دیگران:
در پاسخ درمطالب ذیل دقت کنید :
1- به طور کلی جهت گیری قرآن و روایات و تاکید آنها بر بسنده کردن و اکتفا هر کس به نعمت های بیشماری است که خداوند به بنده اش عطا کرده و ما را از طمع به مال دیگران و چشم داشتن به دارایی و ثروت و نعمت دیگران به شدت منع کرده اند و تعالی و رشد و کمال و سعادت ما را در قطع طمع و نظر نداشتن به مال دیگران دانسته اند .
2- در مورد مذمت چشم دوختن به دارایی و مال دیگران و آرزوی رسیدن به آن در قران کریم آیات متعددی وجود دارد که به برخی همراه با مختصر بیان و توضیحی اشاره می شود :
الف- جریان ثروت قارون در سوره قصص :
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (79) وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ (80) فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ (81) وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (82)
ترجمه:
79- (قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که طالب حیات دنیا بودند گفتند: اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى که او بهره عظیمى دارد!
80- کسانى که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند واى بر شما! ثواب الهى بهتر است براى کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند، اما جز صابران آن را دریافت نمى کنند.
81- سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم، و گروهى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کنند، و خود نیز نمى توانست خویشتن را یارى دهد.
82- آنها که دیروز آرزو مى کردند بجاى او باشند (هنگامى که این صحنه را دیدند) گفتند: واى بر ما گویى خدا روزى را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد، یا تنگ مى گیرد، اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را نیز به قعر زمین فرو مى برد! اى واى گویى کافران هرگز رستگار نمى شوند .
بعضى نوشته اند قارون با یک جمعیت چهار هزار نفرى در میان بنى اسرائیل رژه رفت، در حالى که چهار هزار نفر بر اسبهاى گرانقیمت با پوششهاى سرخ سوار بودند کنیزان سپیدروى با خود آورد که بر زین هایى طلایى که بر استرهاى سفیدرنگ قرار داشت سوار بودند، لباسهایشان سرخ، و همه غرق زینت آلات طلا! بعضى عدد نفرات او را هفتاد هزار نوشته اند و مسائل دیگرى از این قبیل.
ولى ما حتى اگر اینها را مبالغه آمیز بدانیم باز نمى توان انکار کرد که او چیزهاى بسیارى براى نمایش دادن در اختیار داشت.
در اینجا- طبق معمول- مردم به دو گروه شدند: اکثریت دنیاپرست که این صحنه خیره کننده قلبشان را از جا تکان داد و آه سوزانى از دل کشیدند و آرزو که اى کاش به جاى قارون بودند، حتى یک روز، و یک ساعت، و یک لحظه! چه زندگى شیرین و جذابى چه عالم نشاطانگیز و لذت بخشى؟ چنان که قرآن مى گوید: کسانى که طالب زندگى دنیا بودند گفتند اى کاش ما هم مثل آنچه به قارون داده شده است داشتیم! (قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ).
به راستى که او بهره عظیمى از نعمتها دارد! (إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ).
آفرین بر قارون و بر این ثروت سرشارش! چه جاه و جلالى؟ و چه حشمتى تاریخ مثل او را به خاطر ندارد، این عظمت خدادادى است! … و مانند این حرفها.
در حقیقت در اینجا کوره عظیم امتحان الهى داغ شد، از یک سو قارون در وسط کوره قرار گرفته، و باید امتحان خیره سرى خود را بدهد، و از سوى دیگر دنیاپرستان بنى اسرائیل در گرداگرد این کوره قرار گرفته اند.
و البته مجازات دردناک، مجازاتى است که بعد از چنین نمایشى باشد، و از آن اوج عظمت به قعر زمین فرو رود! ولى در مقابل این گروه عظیم گروه اندکى عالم و اندیشمند، پرهیزگار و با ایمان که افق فکرشان از این مسائل برتر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، کسانى که شخصیت را با معیار زر و زور نمى سنجیدند، کسانى که ارزشها را در امکانات مادى جستجو نمى کردند، کسانى که بر اینگونه نمایشهاى مسخره همیشه لبخند تمسخرآمیز مى زدند، و این مغزهاى پوک را تحقیر مى کردند آرى گروهى از آنها در اینجا بودند چنان که قرآن مى گوید: کسانى که علم و آگاهى به آنها داده شده بود صدا زدند واى بر شما! چه مى گوئید؟ ثواب و پاداش الهى براى کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند بهتر است (وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً).
و سپس افزودند: این ثواب الهى تنها در اختیار کسانى قرار مى گیرد که صابر و شکیبا باشند (وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ).
آنها که در مقابل زرق و برقهاى هیجان انگیز و زینتهاى دنیا استقامت به خرج مى دهند، آنها که در برابر محرومیتها مردانه مى ایستند، و در مقابل ناکسان سر فرو نمى آورند، آنها که در بوته آزمایش الهى، آزمایش مال و ثروت و ترس و مصیبت، همچون کوه پا بر جا مى ایستند آرى اینها لیاقت ثواب الهى را دارند.
مسلما منظور از جمله الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دانشمندان مؤمن بنى اسرائیل است که در میان آنها مردان بزرگى همچون یوشع بودند، ولى جالب این است در برابر جمله الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا که در باره گروه اول آمده، تعبیر به الذین یریدون الحیاة الآخرة نمى کند بلکه تنها تکیه بر علم مى کند، چرا که علم خمیر مایه و ریشه ایمان و استقامت و عشق به ثواب الهى و سراى آخرت است . /تفسیر نمونه، ج 16، ص: 165
ب- آیه 131 سوره طه :
وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى
و هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادى که به گروه هایى از آنها داده ایم میفکن که اینها شکوفه هاى زندگى دنیاست و براى آنست که آنان را با آن بیازمائیم و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است .
در این آیه دستوری به پیامبر داده شده که در حقیقت منظور از آن عموم مسلمانان است و می فرماید :
هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادى که به گروه هایى از آنها (کفار و مخالفان) داده ایم میفکن (وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).
آرى این نعمتهاى ناپایدار که شکوفه هاى زندگى دنیا است (زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
شکوفه هایى که زود مى شکفد و پژمرده مى شود و پرپر مى گردد و بر روى زمین مى ریزد، و چند صباحى بیشتر پایدار نمى ماند.
در عین حال اینها همه براى آن است که ما آنان را با آن بیازمائیم (لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ).
و به هر حال آنچه پروردگارت به تو روزى داده بهتر و پایدارتر است (وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى ).
خداوند انواع مواهب و نعمتها را به تو بخشیده است، ایمان و اسلام، قرآن و آیات الهى، روزیهاى حلال و پاکیزه و سرانجام نعمتهاى جاودان آخرت این روزیها پایدارند و جاودانى .
پیام آیه این است که اگر انسان به نعمت های بی کرانی که خداوند به او عطا کرده خوب دقت کند متوجه می شود که به اندازه ای غرق در نعمت خداوند است که نمی تواند و نباید به مال و دارایی دیگران نگاه کند .
3- برخی روایاتی که در این باره وارد شده چنین است :
الف- لقمان به فرزندش چنین سفارش می کند :
یا بنىّ اغنى النّاس من قنع بما فی یدیه و افقرهم من مدّ عینیه الى ما فی ایدى النّاس و علیک بالیأس عمّا فی ایدى النّاس و الوثوق بوعد اللَّه واسع فیما فرض علیک و دع السّعى فیما ضمن لک و توکّل على اللَّه فی کلّ امورک یکفیک.
اى پسرم بى نیازترین مردم کسى است که به آنچه در دست اوست قناعت کند و فقیرترین آنها کسى است که به آنچه در دست مردم است چشم داشته باشد و بر تو باد که مأیوس باشى از آنچه در دست مردم است. و اعتماد تو به وعده خدا باشد. و کوشش کن در آنچه بر تو واجب شده. و رزقى که براى تو ضمانت شده و به تو خواهد رسید لازم نیست سعى بسیار در طلب آن داشته باشى.
و توکّل بر خدا کن در تمام امور و کارهاى خود تا تو را کفایت کند.
ارشاد القلوب-ترجمه طباطبایى ص 290 باب 18
ب- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَقَرَّ عَیْنُکَ وَ تَنَالَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَاقْطَعِ الطَّمَعَ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاس .
از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمودند اگر می خواهى دیدگان شما روشن گردد و به خیر دنیا و آخرت برسید طمع نداشته باشید و از مردم قطع امید نمائید .
ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار ج 2 598 129 در طمع و چاپلوسى ….. ص : 598
ج- قَالَ رسول الله –ص- : أُوصِیکَ بِخَمْسٍ بِالْیَأْسِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنَى وَ إِیَّاکَ وَ الطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ وَ صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ وَ إِیَّاکَ وَ مَا یُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ أَحِبَّ لِأَخِیکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ .
رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: به تو پنج وصیت میکنم: از مردم قطع امید کن که توانگرى در آن میباشد، از طمع دورى نما که آن فقر ایجاد میکند، هر گاه نماز میخوانى خیال کن که آخرین نمازت میباشد، سخنى نگو که بعد از آن عذر بخواهى براى خود هر چه میخواهى براى برادرت هم بخواه .
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج 70 168 باب 129
* حسادت و راههای از بین بردن آن:
از نظر اسلام، حسادت، صفتى ناشایست و بیمارى اخلاقى خطرناکى است که باعث فساد و هلاکت روح و جسم آدمى مى شود. بى تردید، هنگامى که انسان مشاهده مى کند که دیگران نعمت یا امکاناتى دارند، که او ندارد، به طور طبیعى ملول و افسرده مى شود. اما همانطورکه گفته شد از دیدگاه روان شناسان ریشه حسادت ضعف اعتماد به نفس است یعنی افراد حسود به دلایل روانشناختی، افرادی هستند که اعتماد به نفس پایینی دارند و هویت خود را از درون خویش دریافت نمیکنند و نیازمند و وابسته به تایید دیگران هستند. در واقع افراد حسود به دنبال ضعف اعتماد به نفس و احساس نداشتن امنیت در شرایطی که هستند به رقابتهای ناسالم دست میزنند. برای مثال، همه ما دوست داریم در روابط اجتماعی نسبت به هم ردیفهای خودمان رشد کنیم و برای این رشد و ترقی همواره تلاش میکنیم و موفقیتهای دیگران را علاوه بر تحسین کردن، گاهی به صورت الگوی خود قرار میدهیم اما افراد حسود سعی میکنند با خراب کردن چهره کسانی که در سطح بالاتری از آنها هستند و در واقع با کاستن ارزش آن اشخاص در نظر دیگران، خود را بالاتر و بهتر جلوه دهند. آنها مدام در تلاشاند که موازنه منفی ایجاد کنند و به جای کوشش برای رسیدن به سطوح بالاتر، آنهایی را که در سطح بالا هستند، به پایین میکشند تا به اصطلاح با هم در یک مقطع قرار بگیرند. این تلاش ناسالم، انرژی زیادی از آنها میگیرد و بسیار آزارشان میدهد. در بچهها اغلب حسادتها به علت مورد توجه قرار گرفتن از سوی والدین است, در بزرگسالان ریشه آن همان نداشتن اعتماد به نفس است.
علت اصلى حسد ناراحتى انسان از عدم موفقیت خود است که چرا او پیشرفت نکرده و دوستش رشد خوبى کرده است. بدین جهت انسان مى خواهد رشد دوست خود را متوقف کند که این حالت «حسد» نامیده مى شود. حال اگر انسان توجه داشته باشد که شکست دوست او هیچ کمکى به او نمى کند و هیچ سودى براى او ندارد و بلکه ممکن است براى او مشکلاتى به وجود آورد، راه درست را انتخاب مى کند و آن راه درست این است که به جاى تخریب دیگران سعى کند خود را مانند آنان به موفقیت برساند که در این صورت این حالت انسان غبطه نام دارد و نه تنها بد نیست، بلکه موجب رشد و ترقى انسان مى گردد، بنابراین مى توان با تبدیل صفت حسد به حالت غبطه راه رشد و ترقى را بر خود بازنمود و از آثار منفى این صفت نیز در امان ماند.
ریشه های حسادت 1 . شناخت غیر درست پایه مهم و علت اصلی حسادت شناخت غیر درست و اختلال در سیستم شناختى است به این کیفیت که فرد مبتلا به حسادت داشته خود و خود را کم، اندک، نامناسب و… مى داند به تعبیرى فرد از ضعف فکرى در نحوه تلقى امور رنج مى برد اگر فردى به پیشرفت یکى حسادت مى ورزد به واسطه این فکر غلط است که مى پندارد دو نفر نمى توانند پیشرفت کنند و میدان رقابت را تنگ مى بیند و یا اگر کودکى به دوستى پدر نسبت به برادرش حسادت مى ورزد ازاین روست که مى پندارد پدر فقط یکى را مى تواند داشته باشد ولى بعد که بزرگ مى شود و دید او وسعت مى یابد به این نکته پى مى برد که پدر مى تواند همزمان چندین نفر را دوست داشته باشد و لذا دیگر حسادت نمى ورزد به هر حال از آنجا که حسادت ریشه در سیستم شناختى دارد .
2 . خباثت نفس و بخل نسبت به خیر بندگان خدا
در گوشه و کنار عالم کسانی را می یابی که از گرفتاری و رنج و مصیبت بندگان شاد و خوش دل می شوند و از راحت و نیکویی حال و وسعت معاش آنان ناراحت و محزون می گردند.چنین شخصی هرگاه نگرانی و اضطراب احوال مردم و گرفتاری و تنگی معیشت آنان را بشنود به سبب خبث باطن و رذالت طبع در خود احساس شکفتگی و شادمانی می کند. این بیچاره نسبت به نعمت های خدا بر بندگان بخل می ورزد بدون اینکه قصد و غرضی داشته باشد و یا تصور کند که آن نعمت به وی منتقل می شود پس این خوی ناشی از خبث نفس و پستی و پلیدی طبع است.
3 . دشمنی و کینه توزی
دشمن و کینه توزی بزرگترین اسباب حسد است، زیرا هر انسانی که اهل مجاهده با نفس نباشد به گرفتاری و رنج دشمن خود شاد و فرحناک می گردد، یا به گمان اینکه این حال امکاناتی است که خداوند به خاطر او به طرف مقابل رسانده یا برای اینکه طبعاً ضعف و نابودی دشمن را دوست دارد و هرگاه نعمتی به دشمن رسد ناراحت می شوند زیرا ضد مراد و خواهش اوست و گاه تصور می کند که خود او در نزد خدا منزلتی ندارد که انتقام او را از دشمن نگرفته و بلکه به او نعمت داده و از این خیالات اندوهگین می شود.
4 . حب ریاست و حب مال و جاه
پس کسی که نام و آوازه را دوست دارد طالب مدح و ستایش است از اینکه او را در فن خود بی همتای زمان و یگانه عصر خوانند و از حیث شجاعت یا علم یا عبادت یا صنعت یا جمال یا غیر این مشهور و معروف گردد. اگر بشنود که در دورترین نقاط جهان نظیرو مانندی برای او هست ناراحت و بددل می شود و به مرگ او یا زوال نعمتی که در آن با او شریک است شاد می گردد تادر فن خود از همه برتر و در ستایشی که از صنعت او می شود یکتا و بی همتا باشد.
5 . ترس از بازماندن از مقصود و مطلوب خود
و این مخصوص دو نفر است که هر دو یک چیز را بخواهند، پس هر یک از آن دو در وصول به مقصود به دیگری حسد می ورزد از این جهت که آن را در انحصار خود می خواهد مثل حسد زن و مرد نسبت به یکدیگر در مسائل همسری، و حسد برادران با هم در نزدیکی به پدر و مادر برای دست یافتن به مال آن دو، و حسد شاگردان به یکدیگر در مورد یک استاد برای جلب توجه او، و حسد ندیمان و خواص بزرگان در نیل به منزلت و مقام در نزد صاحب منصبان وصاحبان قدرت و حکومت ها و حسد علما، وعاظ و فقهایی که اهل یک شهرند با هم در رسیدن به درجه قبول و برای دست آوردن مال و جاه و قدرت و اشتهار اجتماعی و تلاش می کند که نسبت به دیگران توفق و برتری داشته باشند و هدف قرب الهی نباشد.
6 . تکبّر
و آن عبارت است از اینکه صفت تکبر بر طبع کسی غالب باشد و بخواهد بریکی از اقران برتری نماید و از او توقع دنباله روی داشته باشد، پس اگر نعمتی به وی رسد، چنین تصور کند که دیگر متحمل تکبر او نخواهد شد و از اطاعت و خدمت او سر باز خواهد زد، یا داعیه برابری با او یا برتری از او را خواهد داشت، و بدین سان خادم وی مخدوم او خواهد شد از این جهت در رسیدن به نعمت به وی حسد می برد و چنانکه حسد بیشتر کفّار نسبت به رسول الله صلی الله علیه وآله و السلم از این قبیل بوده که می گفتند: چگونه جوانی فقیر و یتیم بر ما مقدم شود.
7 . تعجب
و این در وقتی است که محسود در نزد حاسد حقیر و نعمتی که به وی رسیده بزرگ باشد، و از رسیدن مثل وی به چنان نعمتی در شگفت شود و حسد ورزد و زوال آن را بخواهد، واز این قبیل است حسد امت ها نسبت به پیامبران خود که می گفتند: ما أَنتُم إِلّا بَشَرٌ مِثلُنا. شما جز بشری مانند ما نیستید.«زخرف، آیه ۳۱»
*** بنابراین می توان گفت که عوامل و ریشه های بالا می تواند در همه انسانها باشد ، اما بعضی این عوامل را کنترل کرده و آن را تبدیل به غبطه می کنند و عده ای نیز از کنترل آن ناتوان بوده و حسود می شوند .
درمان حسادت
درمان حسد، دو رکن اساسى دارد:
1- درمان نظرى؛ (شناخت ابعاد و نتایج آن در دنیا و آخرت) و 2- درمان عملى.
1. درمان نظرى : درمان نظرى حسد زمینه ها و ابعاد مختلفى دارد؛ از جمله:
1-1. شناسایى ریشه ها، علل و عوامل پدید آورنده و رشد دهنده حسد؛
1-2. گستره، انواع و اشکال بروز حسد؛
1-3. زیان هاى فردى و اجتماعى حسد؛
1-4. انگاره ها و دانسته هایى که تأثیر مستقیم در درمان حسد و یا کاهش آثار آن دارند.
اکنون به اختصار پاره اى از آنچه به این بخش مربوط است بیان مى شود:(جهت آگاهى بیشتر نگا: صدر، سید رضا، حسد، قم: بوستان کتاب، چاپ سوم 1382، صص 211 – 290.)
الف. حسد، نه تنها زیانى براى شخص مورد حسد (محسود) ندارد؛ بلکه چه بسا به نفع او و به ضرر حسود است؛ زیرا به فرض که حسادت دیگران موجب غیبت یا تهمت او شود؛ این کار باعث از بین رفتن گناهان او و به دوش کشیده شدن آنها توسط حسود نیز مى گردد. در حالى که انسان خردمند، هیچ گاه ضرر خود را نمى خواهد و چه ضررى بالاتر از حسدورزى!
ب. خداوند بنابر حکمت بالغه خود، نظام جهان را به گونه اى قرار داده است که انسان ها از جهاتى – چون استعداد، قیافه، مال، خانواده و … – با یکدیگر تفاوت هایى داشته باشند. یکى از حکمت هاى این مسئله، امتحان و ابتلایى است که باید برقرار باشد. اگر آدمى حقیقت این مطلب را درک کند و به عمق آن دست یابد، آن گاه بر موقعیت دیگران رشک نخواهد برد؛ چرا که همه این موهبت ها و تفاوت ها را به جهت جریان حرکت زندگى و فلسفه اى که وراى آن است، مى داند. افزون بر آن این نکته را در نظر دارد که هر نعمتى مسئولیت هاى سنگینى نیز در پى دارد و تحمل هر کاستى و صبورى در برابر هر مشکلى، پاداش هاى بزرگى به ارمغان مى آورد.
ج. توجه به معاد و نعمت ها و درجات والاى پرهیزگاران در قیامت و آخرت، آدمى را از چشم دوختن به متاع دنیا باز مى دارد. خداوند در قرآن خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله مى فرماید: لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» (حجر، آیه 88.) «چشم از این متاع ناقابل دنیوى که به برخى داده ایم [ براى امتحان ]، بازگیر و بر اینان اندوه مخور». اگر آدمى به حقیقت، معناى «و رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى » «و بدان که ]روزى پروردگار تو بهتر و پایدارتر است»، (طه ، آیه 131). را دریابد، دیگر چشم به امکانات و برخوردارى هاى این و آن نخواهد دوخت و عمر خود را بر سر این غصه گزاف نخواهد گذاشت.
به گفته حافظ :
نقد عمرت ببر و غصه دنیا به گزاف // گر شب و روز در این قصه مشکل باشى
گرچه راهیست پر از بیم زما تا بر دوست // رفتن آسان بود ار واقف منزل باشى
د. بسیارى از نعمت هایى که به دیگران مى رسد، جنبه اختصاصى ندارد و با تلاش و کوشش، همراه با درایت و بینش مى توان بهتر از آن را نیز فراچنگ آورد. بنابراین راه رشد، ترقّى و تعالى بسته نیست؛ لیکن باید واقع بینانه راه آن را شناخت و در جهت آن اقدامات لازم را به عمل آورد.
2. درمان عملى :
بدون درمان عملى و تلاش و مجاهدت براى ریشه کنى بیمارى خطرناک حسد، نمى توان سلامت نفس از این صفت ناپسند را انتظار کشید. از این رو کاربست شیوه هاى عملى در این راستا ضرورى و اجتناب ناپذیر است. پاره اى از این روش ها عبارت است از:
1- رفتار مخالف: عمل بر ضد مقتضاى حسد در گفتار و کردار؛ مانند: تواضع، خیرخواهى، خدمت به دیگران، شاد شدن از رسیدن خیر به دیگران و ریشه کنى حسد از طریق نابود کردن خباثت هاى نفسانى (مانند تکبر، ریاست طلبى، دنیا خواهى و … ). آیة اللَّه صدر به استناد سخن پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله: «هنگامى که رشک ورزیدى، در پى آن مرو «اذا حسدت فلاتبع»، (بحارالانوار، ج 74، ص 153 و ص 122.) مى نویسد: «آنچه که حسود در مقام عمل باید انجام دهد، چیزى است که در آغاز بر او بسیار تلخ و ناگوار مى باشد. البته دارو تلخ است؛ ولى سرانجام شیرین دارد. حسود باید آنچه را دلش مى خواهد، نکند. براى مثال اگر دلش مى خواهد که از کسى بدگویى کند و رسوایش سازد، دهان خود را ببندد و دندان بر جگر بگذارد و کلمه اى بر زبان نراند؛ اگر آزردن کسى را مى خواهد، او را نیازارد؛ اگر مى خواهد براى نابودى یا سرنگونى کسى به وسایلى متشبث شود، نشود و به طور کلى خواسته دل را زیر پا بگذارد».(صدر، سیدرضا، حسد، صص 298 – 299).این روش وقتى به کمال مى رسد که به جاى پیروى از حسد، شخص عکس آن عمل کند. به عنوان مثال نسبت به کسى که به او رشک مى برد، خوبى کند؛ از خوبى هاى او نزد دیگران سخن بگوید؛ در حق او دعا کند و از صمیم قلب از خداوند بخواهد که نعمت هایش را بر آن شخص افزون گرداند.
2- یادکردن نعمت ها: هرگاه از متنعّم بودن شخصى ناراحت و آزرده شد، باید متذکر نعمت هایى شود که خداوند به خود او داده است؛ چرا که خداى کریم هیچ فردى را محروم از همه نعمت ها نمى کند. همچنین اگر در زندگى خود گرفتار مشکلاتى است، باید افرادى را به یاد آورد که مشکلات بیشترى نسبت به او دارند.
3- تقویت عقل: انسان باید عقل خود را با عمل تقویت کند. اگر آدمى از نیروى عقل و خرد به خوبى استمداد جوید و آن را بر دیگر قواى خود، حاکم و از آن پیروى کند؛ به تدریج تقویت خواهد شد و هر اندازه به آن پشت و بر خلاف رهنمودهاى عقل عمل کند، به تضعیف آن پرداخته است. یکى از راه هاى تقویت عقل، گسترش معارف دین و پیروى دقیق از رهنمودهاى پیامبران است؛ زیرا تعالیم آنان بازگشاینده گنجینه هاى خرد است.
4- تبدیل حسد به غبطه: علت اصلى «حسد»، ناراحتى انسان از عدم موفقیت خویش است؛ یعنى، چرا او پیشرفت نکرده و دیگرى رشد خوبى کرده است. حسود به جاى تلاش براى رشد خویش، مى خواهد رشد دیگرى را متوقف کند. حال اگر انسان توجه کند که شکست دیگرى، هیچ کمک و سودى براى او ندارد؛ بلکه چه بسا مشکلاتى نیز به بار مى آورد، در این صورت راه درست را انتخاب مى کند و به جاى تخریب دیگران، مى کوشد خود را مانند آنان به موفقیت برساند. این حالت انسان (غبطه)، نه تنها بد نیست؛ بلکه موجب رشد و ترقّى او مى گردد. بنابراین مى توان با تبدیل حسد به غبطه، راه رشد و ترقّى را بر خود باز نمود و از آثار منفى آن در امان ماند.
5- خوش بینى: یکى از آفات حسد این است که باعث مى شود شخص حسود، به خوبى ها و درست کارى هاى دیگران با سوء ظن نگریسته و آن را حمل بر ریاکارى، عوام فریبى و… مى کند و به تخریب چهره مردم مى پردازد. درمان حسد، عمل بر ضد این حالات و نگرش خوش بینانه و برخورد دوستانه و صمیمانه با دیگران است.
6- دعا: تضرع و درخواست از خداوند، در پیراستن نفس از آلودگى ها – از جمله حسد – بسیار مفید و سودمند است. از جمله دعاهایى که در تصفیه نفس و پالایش آن تأثیر به سزایى دارد، دعاى شریف «مکارم الاخلاق» از صحیفه سجادیه مى باشد.
7- تلقین: تلقین یکى از راه هاى پیراستن نفس از صفات ناپسند است. کاربست این روش با مخاطب قرار دادن خود، تأثیر زیادى دارد. بدینسان که هر گاه شراره هاى حسد در دل زبانه کشید، شخص مى تواند قدرى در خود تأمل کند؛ سپس بگوید: «نه، من دیگر چنین نیستم»، «من دیگر خوب شده ام»، «من از حسد نفرت دارم و ریشه شیطانى حسد را از وجود خود کنده ام» و «اى شیطان! از من دور شو که دیگر مرا با تو کارى نیست».
8- هرگاه متنعم بودن شخصى آزارتان داد متذکر نعمتهائى شوید که خداوند به شما داده چرا که آن کریم هیچ فردى را محروم از همه خوبى ها نگرداند.
9- در چنین حالتى به یاد آورید افرادى را که مشکلات ظاهرى بیشترى نسبت به شما دارند.
10- حسد باعث ضرر دین و دنیای حاسد است و به محسود نه تنها ضرری نمی رسد، بلکه نفع دنیا و آخرت نصیب او می گردد.
11- حسادت در واقع اظهار ناخشنودی از قضای پروردگار و ناخرسندی از بخشش و عطای اوست و حاسد بر این باور است که کار خدا درست نبوده و خداوند به عدالت رفتار نکرده است و در نتیجه اصل توحید و ایمان حاسد فاسد و تباه می گردد.
12- حسادت باعث کینه و دشمنی و فاصله گرفتن از محبت و مهربانی می گردد و حسود شریک و هم فکر و دنباله رو شیطان است.
13- انسان حسود پیوسته غمگین و تنگدل و پریشان خاطر است، چنانچه در حدیث آمده است: «الحسود مغموم» (بحار الانوار، ج 73، ص 256، ح 29) یعنی؛ انسان حسود غمگین و افسرده است و در زندگی طعم گوارای نعمت هایی را که خداوند به او عنایت کرده نمی چشد.
در حدیث دیگری می خوانیم: «اقل الناس لذه الحسود؛ حسود در زندگی از همه کمتر لذت می برد» (همان، ص 250، ح 8).
14- خداوندی که فیاض و عطابخش مطلق است هر عزت و نعمتی را که به بندگانش عنایت کرده، برای آن مدت معینی قرار داده و هیچ کس نمی تواند این مدت را تغییر دهد و اگر با حسادت کسی، نعمت خداوندی از کسی گرفته می شد، نعمتی در عالم برای هیچ کس باقی نمی ماند چون کسی نیست که مورد حسادت نباشد.
15- حسود در واقع کمر به دشمنی خود بسته و قصد نابودی خود را نموده و هر لحظه با غصه و غم خود را ذوب می کند و از عمر و جسم خود می کاهد و به جای بهره مندی از عمر و جوانی و نعمت های الهی در فکر نابودی و زوال نعمت های دیگران است.
*حسرت نسبت به داشته های دیگران:
در پاسخ درمطالب ذیل دقت کنید :
1- به طور کلی جهت گیری قرآن و روایات و تاکید آنها بر بسنده کردن و اکتفا هر کس به نعمت های بیشماری است که خداوند به بنده اش عطا کرده و ما را از طمع به مال دیگران و چشم داشتن به دارایی و ثروت و نعمت دیگران به شدت منع کرده اند و تعالی و رشد و کمال و سعادت ما را در قطع طمع و نظر نداشتن به مال دیگران دانسته اند .
2- در مورد مذمت چشم دوختن به دارایی و مال دیگران و آرزوی رسیدن به آن در قران کریم آیات متعددی وجود دارد که به برخی همراه با مختصر بیان و توضیحی اشاره می شود :
الف- جریان ثروت قارون در سوره قصص :
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (79) وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ (80) فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ (81) وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (82)
ترجمه:
79- (قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که طالب حیات دنیا بودند گفتند: اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى که او بهره عظیمى دارد!
80- کسانى که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند واى بر شما! ثواب الهى بهتر است براى کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند، اما جز صابران آن را دریافت نمى کنند.
81- سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم، و گروهى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کنند، و خود نیز نمى توانست خویشتن را یارى دهد.
82- آنها که دیروز آرزو مى کردند بجاى او باشند (هنگامى که این صحنه را دیدند) گفتند: واى بر ما گویى خدا روزى را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش مى دهد، یا تنگ مى گیرد، اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را نیز به قعر زمین فرو مى برد! اى واى گویى کافران هرگز رستگار نمى شوند .
بعضى نوشته اند قارون با یک جمعیت چهار هزار نفرى در میان بنى اسرائیل رژه رفت، در حالى که چهار هزار نفر بر اسبهاى گرانقیمت با پوششهاى سرخ سوار بودند کنیزان سپیدروى با خود آورد که بر زین هایى طلایى که بر استرهاى سفیدرنگ قرار داشت سوار بودند، لباسهایشان سرخ، و همه غرق زینت آلات طلا! بعضى عدد نفرات او را هفتاد هزار نوشته اند و مسائل دیگرى از این قبیل.
ولى ما حتى اگر اینها را مبالغه آمیز بدانیم باز نمى توان انکار کرد که او چیزهاى بسیارى براى نمایش دادن در اختیار داشت.
در اینجا- طبق معمول- مردم به دو گروه شدند: اکثریت دنیاپرست که این صحنه خیره کننده قلبشان را از جا تکان داد و آه سوزانى از دل کشیدند و آرزو که اى کاش به جاى قارون بودند، حتى یک روز، و یک ساعت، و یک لحظه! چه زندگى شیرین و جذابى چه عالم نشاطانگیز و لذت بخشى؟ چنان که قرآن مى گوید: کسانى که طالب زندگى دنیا بودند گفتند اى کاش ما هم مثل آنچه به قارون داده شده است داشتیم! (قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ).
به راستى که او بهره عظیمى از نعمتها دارد! (إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ).
آفرین بر قارون و بر این ثروت سرشارش! چه جاه و جلالى؟ و چه حشمتى تاریخ مثل او را به خاطر ندارد، این عظمت خدادادى است! … و مانند این حرفها.
در حقیقت در اینجا کوره عظیم امتحان الهى داغ شد، از یک سو قارون در وسط کوره قرار گرفته، و باید امتحان خیره سرى خود را بدهد، و از سوى دیگر دنیاپرستان بنى اسرائیل در گرداگرد این کوره قرار گرفته اند.
و البته مجازات دردناک، مجازاتى است که بعد از چنین نمایشى باشد، و از آن اوج عظمت به قعر زمین فرو رود! ولى در مقابل این گروه عظیم گروه اندکى عالم و اندیشمند، پرهیزگار و با ایمان که افق فکرشان از این مسائل برتر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، کسانى که شخصیت را با معیار زر و زور نمى سنجیدند، کسانى که ارزشها را در امکانات مادى جستجو نمى کردند، کسانى که بر اینگونه نمایشهاى مسخره همیشه لبخند تمسخرآمیز مى زدند، و این مغزهاى پوک را تحقیر مى کردند آرى گروهى از آنها در اینجا بودند چنان که قرآن مى گوید: کسانى که علم و آگاهى به آنها داده شده بود صدا زدند واى بر شما! چه مى گوئید؟ ثواب و پاداش الهى براى کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند بهتر است (وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً).
و سپس افزودند: این ثواب الهى تنها در اختیار کسانى قرار مى گیرد که صابر و شکیبا باشند (وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ).
آنها که در مقابل زرق و برقهاى هیجان انگیز و زینتهاى دنیا استقامت به خرج مى دهند، آنها که در برابر محرومیتها مردانه مى ایستند، و در مقابل ناکسان سر فرو نمى آورند، آنها که در بوته آزمایش الهى، آزمایش مال و ثروت و ترس و مصیبت، همچون کوه پا بر جا مى ایستند آرى اینها لیاقت ثواب الهى را دارند.
مسلما منظور از جمله الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دانشمندان مؤمن بنى اسرائیل است که در میان آنها مردان بزرگى همچون یوشع بودند، ولى جالب این است در برابر جمله الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا که در باره گروه اول آمده، تعبیر به الذین یریدون الحیاة الآخرة نمى کند بلکه تنها تکیه بر علم مى کند، چرا که علم خمیر مایه و ریشه ایمان و استقامت و عشق به ثواب الهى و سراى آخرت است . /تفسیر نمونه، ج 16، ص: 165
ب- آیه 131 سوره طه :
وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى
و هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادى که به گروه هایى از آنها داده ایم میفکن که اینها شکوفه هاى زندگى دنیاست و براى آنست که آنان را با آن بیازمائیم و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است .
در این آیه دستوری به پیامبر داده شده که در حقیقت منظور از آن عموم مسلمانان است و می فرماید :
هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادى که به گروه هایى از آنها (کفار و مخالفان) داده ایم میفکن (وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).
آرى این نعمتهاى ناپایدار که شکوفه هاى زندگى دنیا است (زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
شکوفه هایى که زود مى شکفد و پژمرده مى شود و پرپر مى گردد و بر روى زمین مى ریزد، و چند صباحى بیشتر پایدار نمى ماند.
در عین حال اینها همه براى آن است که ما آنان را با آن بیازمائیم (لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ).
و به هر حال آنچه پروردگارت به تو روزى داده بهتر و پایدارتر است (وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى ).
خداوند انواع مواهب و نعمتها را به تو بخشیده است، ایمان و اسلام، قرآن و آیات الهى، روزیهاى حلال و پاکیزه و سرانجام نعمتهاى جاودان آخرت این روزیها پایدارند و جاودانى .
پیام آیه این است که اگر انسان به نعمت های بی کرانی که خداوند به او عطا کرده خوب دقت کند متوجه می شود که به اندازه ای غرق در نعمت خداوند است که نمی تواند و نباید به مال و دارایی دیگران نگاه کند .
3- برخی روایاتی که در این باره وارد شده چنین است :
الف- لقمان به فرزندش چنین سفارش می کند :
یا بنىّ اغنى النّاس من قنع بما فی یدیه و افقرهم من مدّ عینیه الى ما فی ایدى النّاس و علیک بالیأس عمّا فی ایدى النّاس و الوثوق بوعد اللَّه واسع فیما فرض علیک و دع السّعى فیما ضمن لک و توکّل على اللَّه فی کلّ امورک یکفیک.
اى پسرم بى نیازترین مردم کسى است که به آنچه در دست اوست قناعت کند و فقیرترین آنها کسى است که به آنچه در دست مردم است چشم داشته باشد و بر تو باد که مأیوس باشى از آنچه در دست مردم است. و اعتماد تو به وعده خدا باشد. و کوشش کن در آنچه بر تو واجب شده. و رزقى که براى تو ضمانت شده و به تو خواهد رسید لازم نیست سعى بسیار در طلب آن داشته باشى.
و توکّل بر خدا کن در تمام امور و کارهاى خود تا تو را کفایت کند.
ارشاد القلوب-ترجمه طباطبایى ص 290 باب 18
ب- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَقَرَّ عَیْنُکَ وَ تَنَالَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَاقْطَعِ الطَّمَعَ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاس .
از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمودند اگر می خواهى دیدگان شما روشن گردد و به خیر دنیا و آخرت برسید طمع نداشته باشید و از مردم قطع امید نمائید .
ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار ج 2 598 129 در طمع و چاپلوسى ….. ص : 598
ج- قَالَ رسول الله –ص- : أُوصِیکَ بِخَمْسٍ بِالْیَأْسِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنَى وَ إِیَّاکَ وَ الطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ وَ صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ وَ إِیَّاکَ وَ مَا یُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ أَحِبَّ لِأَخِیکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ .
رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: به تو پنج وصیت میکنم: از مردم قطع امید کن که توانگرى در آن میباشد، از طمع دورى نما که آن فقر ایجاد میکند، هر گاه نماز میخوانى خیال کن که آخرین نمازت میباشد، سخنى نگو که بعد از آن عذر بخواهى براى خود هر چه میخواهى براى برادرت هم بخواه .
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج 70 168 باب 129