الإمامُ علیٌّ علیه السلام : المَعرِفَةُ بِالنَّفسِ أنفَعُ المَعرِفَتَینِ . خود شناسى، سودمندترینِ دو شناخت است.(غرر الحکم : ١٦٧٥ )
همانطور که در این حدیث از حضرت علی علیه السلام ملاحظه میکنید، نافعترین معرفت و شناخت، معرفت به نفس است. در کلمات دیگری نیز حضرت معرفت به نفس را سودمند ترین و برترین معرفتها نامیدهاند. اما خوب است کمی در مورد معرفت نفس و این حدیث شریف توضیح عرض کنم:رسول گرامی(ص) می فرماید: «أعرفکم بنفسه أعرفکم بربّه» یعنی خودشناسی کلید خداشناسی است و خداشناسی از خودشناسی سرچشمه می گیرد، زیرا آن کس که خود را بشناسد طبعا تعلق خود را خواهد شناخت و شناسایی چنین تعلق، جدا از شناسایی متعلق (خدا) نیست. اینکه امیر مؤمنان می فرماید: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» مقصود از معرفت نفس، تعلق وجودی او است، شناخت این بخش از نفس، جدا از شناخت آغاز و پایان هستی او نیست. و در برخی از احادیث مطالعه انفسی سودمندترین وسیله برای خداشناسی معرفی شده است و امیر مؤمنان می فرماید: «المعرفة بالنفس أنفع المعرفتین» یعنی خودشناسی و درون گرایی و سیر در نفس خویش، سودمندترین یکی از دو شناخت است. حالا شناخت دوم کدام شناخت است که سیر انفسی از آن نافع تر است از بیانی که هم اکنون تقدیم می داریم روشن می گردد. توضیح اینکه در قرآن برای شناخت خدا دو راه معرفی شده است: 1. شناخت آفاقی و بررسی موجودات برون از ذات. 2. شناخت انفسی و سیر در نفس خویش. و به هر دو راه در دو آیة یاد شدة در زیر اشاره شده است: الف: «وَ فِی الأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنین * وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُون»ذاریات/20ـ21 ب: «سَنُرِیِهِمْ آیاتِنا فِی الآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبَْکَ أَنَّهُ عَلی کُلَّ شَیْءٍ شَهیدٌ»فصلت/53 جمله «و فی الأَرض آیات» در آیه نخست و جمله «آیاتنا فی الآفاق» در آیة دوم اشاره به خداشناسی از طریق مطالعه نشانه های وجود او در جهان خارج از وجود انسان، از کهکشان تا اتم است، همچنانکه جمله «و فی أنفسکم» در آیه نخست و «و فی أَنفسهم» در آیة دوم اشاره به خودشناسی از طریق معرفت نفس است. سخن در اینجاست که چرا شناخت خدا از طریق سیر در انفس، نافع تر و سودمندتر از راه نخست است که امام دربارة آن می گوید: «المعرفة بالنفس أنفع المعرفتین» شاید نکتة آن این باشد که معرفت نخست معرفت به علم حصولی است که انسان در آن غرق در مفاهیم و معانی می باشد و با چیدن صغری و کبری به نتیجه می رسد، و در این معرفت گام از محیط معانی و مفاهیم که جایگاه همگی، ذهن است فراتر نمی گذارد و از طریق یک رشته تصورات که حکم آیینه را دارند به حقیقتی نائل می آید در حالی که طریق دوم کنکاشی در پیرامون مفاهیم و معانی نیست در آنجا از طریق شهود و تعلق خویش به مقام واجب، به حقیقت پی می برد، و در پیمودن این طریق از الفاظ و مفاهیم و تصورات کمک نمی گیرد بلکه هر چه هست رؤیت و شهود با دیده قلب و بینایی روح است که از هر نوع شک و تردید پیراسته می باشد. تفاوت این دو مرحله تفاوت شنیدن و رؤیت است، فرض کنیم انسانی آتش را ندیده و نشنیده است، در مرحله نخست با خصوصیات آن از طریق سمع آشنا می شود، و در مرحلة بعد، آتش برافروخته را مشاهده می کند. و تفاوت میان این دو مرحله فراوان است گاهی گام فراتر می نهد و از مرحله رؤیت به مرحلة چشیدن می رسد و آن در جایی است که معرفت به حد کمال برسد. قرآن به پاره ای از مراحل شهود در سوره تکاثر اشاره می فرماید: «کَلّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقین * لَتَرَوُنَّ الجَحِیم * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الیَقینِ»تکاثر / 5 ـ 7 یعنی انسان در سایة تکامل یقین به مرحله ای می رسد که از همین جهان دوزخ را مشاهده می کند. از اینجا است که معرفت انفسی بر معرفت آفاقی مزیت پیدا می کند مانند مزیت علم حضوری نسبت به علم حصولی. سودمندتر بودن سیر انفسی بیان دیگری دارد و آن اینکه سیر آفاقی جنبة علمی و آگاهی دارد و در این سیر، انسان از نظام جهان و قوانین حاکم بر آفرینش خامه نقاش را کشف می کند، امّا چه بسا نظر در این سیر، در کشف نظام متوقف می گردد و به روی دیگر آن که این نظام مخلوق فاعل قادر و تواناست، توجه نمی کند در حالی که هر پدیده ای از پدیده های جهان بسان سکه دو رویه است یک طرف سکه نظامات مادی، و رویة دیگر آن وابستگی به جهان برتر است، کاشفان اسرار طبیعت در سیر آفاق به یک رویه توجه می کنند و از رویه دیگر غفلت می ورزند، در حالی که در سیر انفسی مستقیماً با خامه نقاش بلکه با خود نقاش سر و کار دارد و آن را به گونه ای لمس می کند و پیرو راه امیر مؤمنان می شود که فرمود:«لم أعبد رباً لم أره» از این بیان روشن می شود که چرا معرفت نفس «انفع المعرفتین» است. سیر آفاقی و انفسی، حجابها را یکی پس از دیگری کنار می زند و پس از طی مراحلی، انسان در خود کمالی را احساس می کند و خود را در محضر خدا مشاهده می کند، و خدا را بالاتر و برتر از آن می داند که حجابی مانع از شهود او گردد، سخنان سالار شهیدان در دعای عرفه، ناظر به این گروه است و از زبان این نوع انسانها سخن می گوید: خدایا تو بی نیاز از آن هستی که شناسایی تو، به دلیل نیاز داشته باشد، و اصلاً برای تو غیبتی تصور نمی شود، تا فردی برای شناسایی، نیازمند به دلیل باشد چنانکه می فرماید: «چگونه با چیزی که در وجود خود به تو نیاز دارد می توان بر هستی تو استدلال کرد، آیا می توان تصور کرد غیر تو آشکار باشد امّا آن ظهور برای تو نباشد، تا آنجا که غیر تو، آشکار کنندة تو گردد، کی از محیط وجود ما غایب گشتی تا به راهنمایی محتاج شوی که به سوی تو دلالت کند و کی دور شدی تا آثار و آفریده های تو به سوی تو رهنمون شوند، کور باد چشمی که تو را بر خود رقیب و ناظر نبیند. و زیانکار، بنده ای که از مهر تو در دل حظی نداشته باشد». آیة الله جعفر سبحانی،سیمای فرزانگان ج 1 به نقل از سایت تبیان
منابعی در مورد معرفت نفس:
– سرشت انسان. شیروانى.
– مقالات، ، ج 1و2 و 3، محمد شجاعى،
– معارف قرآن، مؤسسه در راه حق، ص 451 محمد تقی مصباح،
– انسان شناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، حسین دهنوی،
– انسان شناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1379 محمود رجبی،
– انسان از دیدگاه اسلام، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، تهران، 1377احمد واعظی،
– مبانی انسان شناسی در قرآن، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1379 نصری، عبدالله،
– انسان در قرآن، شهید مطهری
– خودشناسی برای خودسازی، محمد تقی مصباح یزدی
– محاسبه النفس، سید بن طاووس
– چهل حدیث امام خمینی
– دروس معرفت نفس، علّامه حسن حسن زاده آملی
ــ شرح دروس معرفت نفس حضرت علامه حسن زاده آملی، داود صمدی آملی
ــ صد کلمه در معرفت نفس، علّامه حسن حسن زاده آملی
– مسئله شناخت، استاد شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران
– معرفت شناسی در قرآن، حضرت آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، قم
– معرفت شناسی، حسن معلمی، کانون اندیشه جوان، تهران
– معرفت دینی از منظر معرفت شناسی، علی ربانی گلپایگانی، کانون اندیشه جوان
– المیزان، ج 6، ص 163 – 169 طباطبایى، سیدمحمدحسین.
– شرح غرر الحکم، خوانساری، ج 1
– علم الیقین، فیض کاشانی، ج 1 معرفت نفس.
همانطور که در این حدیث از حضرت علی علیه السلام ملاحظه میکنید، نافعترین معرفت و شناخت، معرفت به نفس است. در کلمات دیگری نیز حضرت معرفت به نفس را سودمند ترین و برترین معرفتها نامیدهاند. اما خوب است کمی در مورد معرفت نفس و این حدیث شریف توضیح عرض کنم:رسول گرامی(ص) می فرماید: «أعرفکم بنفسه أعرفکم بربّه» یعنی خودشناسی کلید خداشناسی است و خداشناسی از خودشناسی سرچشمه می گیرد، زیرا آن کس که خود را بشناسد طبعا تعلق خود را خواهد شناخت و شناسایی چنین تعلق، جدا از شناسایی متعلق (خدا) نیست. اینکه امیر مؤمنان می فرماید: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» مقصود از معرفت نفس، تعلق وجودی او است، شناخت این بخش از نفس، جدا از شناخت آغاز و پایان هستی او نیست. و در برخی از احادیث مطالعه انفسی سودمندترین وسیله برای خداشناسی معرفی شده است و امیر مؤمنان می فرماید: «المعرفة بالنفس أنفع المعرفتین» یعنی خودشناسی و درون گرایی و سیر در نفس خویش، سودمندترین یکی از دو شناخت است. حالا شناخت دوم کدام شناخت است که سیر انفسی از آن نافع تر است از بیانی که هم اکنون تقدیم می داریم روشن می گردد. توضیح اینکه در قرآن برای شناخت خدا دو راه معرفی شده است: 1. شناخت آفاقی و بررسی موجودات برون از ذات. 2. شناخت انفسی و سیر در نفس خویش. و به هر دو راه در دو آیة یاد شدة در زیر اشاره شده است: الف: «وَ فِی الأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنین * وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُون»ذاریات/20ـ21 ب: «سَنُرِیِهِمْ آیاتِنا فِی الآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبَْکَ أَنَّهُ عَلی کُلَّ شَیْءٍ شَهیدٌ»فصلت/53 جمله «و فی الأَرض آیات» در آیه نخست و جمله «آیاتنا فی الآفاق» در آیة دوم اشاره به خداشناسی از طریق مطالعه نشانه های وجود او در جهان خارج از وجود انسان، از کهکشان تا اتم است، همچنانکه جمله «و فی أنفسکم» در آیه نخست و «و فی أَنفسهم» در آیة دوم اشاره به خودشناسی از طریق معرفت نفس است. سخن در اینجاست که چرا شناخت خدا از طریق سیر در انفس، نافع تر و سودمندتر از راه نخست است که امام دربارة آن می گوید: «المعرفة بالنفس أنفع المعرفتین» شاید نکتة آن این باشد که معرفت نخست معرفت به علم حصولی است که انسان در آن غرق در مفاهیم و معانی می باشد و با چیدن صغری و کبری به نتیجه می رسد، و در این معرفت گام از محیط معانی و مفاهیم که جایگاه همگی، ذهن است فراتر نمی گذارد و از طریق یک رشته تصورات که حکم آیینه را دارند به حقیقتی نائل می آید در حالی که طریق دوم کنکاشی در پیرامون مفاهیم و معانی نیست در آنجا از طریق شهود و تعلق خویش به مقام واجب، به حقیقت پی می برد، و در پیمودن این طریق از الفاظ و مفاهیم و تصورات کمک نمی گیرد بلکه هر چه هست رؤیت و شهود با دیده قلب و بینایی روح است که از هر نوع شک و تردید پیراسته می باشد. تفاوت این دو مرحله تفاوت شنیدن و رؤیت است، فرض کنیم انسانی آتش را ندیده و نشنیده است، در مرحله نخست با خصوصیات آن از طریق سمع آشنا می شود، و در مرحلة بعد، آتش برافروخته را مشاهده می کند. و تفاوت میان این دو مرحله فراوان است گاهی گام فراتر می نهد و از مرحله رؤیت به مرحلة چشیدن می رسد و آن در جایی است که معرفت به حد کمال برسد. قرآن به پاره ای از مراحل شهود در سوره تکاثر اشاره می فرماید: «کَلّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقین * لَتَرَوُنَّ الجَحِیم * ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الیَقینِ»تکاثر / 5 ـ 7 یعنی انسان در سایة تکامل یقین به مرحله ای می رسد که از همین جهان دوزخ را مشاهده می کند. از اینجا است که معرفت انفسی بر معرفت آفاقی مزیت پیدا می کند مانند مزیت علم حضوری نسبت به علم حصولی. سودمندتر بودن سیر انفسی بیان دیگری دارد و آن اینکه سیر آفاقی جنبة علمی و آگاهی دارد و در این سیر، انسان از نظام جهان و قوانین حاکم بر آفرینش خامه نقاش را کشف می کند، امّا چه بسا نظر در این سیر، در کشف نظام متوقف می گردد و به روی دیگر آن که این نظام مخلوق فاعل قادر و تواناست، توجه نمی کند در حالی که هر پدیده ای از پدیده های جهان بسان سکه دو رویه است یک طرف سکه نظامات مادی، و رویة دیگر آن وابستگی به جهان برتر است، کاشفان اسرار طبیعت در سیر آفاق به یک رویه توجه می کنند و از رویه دیگر غفلت می ورزند، در حالی که در سیر انفسی مستقیماً با خامه نقاش بلکه با خود نقاش سر و کار دارد و آن را به گونه ای لمس می کند و پیرو راه امیر مؤمنان می شود که فرمود:«لم أعبد رباً لم أره» از این بیان روشن می شود که چرا معرفت نفس «انفع المعرفتین» است. سیر آفاقی و انفسی، حجابها را یکی پس از دیگری کنار می زند و پس از طی مراحلی، انسان در خود کمالی را احساس می کند و خود را در محضر خدا مشاهده می کند، و خدا را بالاتر و برتر از آن می داند که حجابی مانع از شهود او گردد، سخنان سالار شهیدان در دعای عرفه، ناظر به این گروه است و از زبان این نوع انسانها سخن می گوید: خدایا تو بی نیاز از آن هستی که شناسایی تو، به دلیل نیاز داشته باشد، و اصلاً برای تو غیبتی تصور نمی شود، تا فردی برای شناسایی، نیازمند به دلیل باشد چنانکه می فرماید: «چگونه با چیزی که در وجود خود به تو نیاز دارد می توان بر هستی تو استدلال کرد، آیا می توان تصور کرد غیر تو آشکار باشد امّا آن ظهور برای تو نباشد، تا آنجا که غیر تو، آشکار کنندة تو گردد، کی از محیط وجود ما غایب گشتی تا به راهنمایی محتاج شوی که به سوی تو دلالت کند و کی دور شدی تا آثار و آفریده های تو به سوی تو رهنمون شوند، کور باد چشمی که تو را بر خود رقیب و ناظر نبیند. و زیانکار، بنده ای که از مهر تو در دل حظی نداشته باشد». آیة الله جعفر سبحانی،سیمای فرزانگان ج 1 به نقل از سایت تبیان
منابعی در مورد معرفت نفس:
– سرشت انسان. شیروانى.
– مقالات، ، ج 1و2 و 3، محمد شجاعى،
– معارف قرآن، مؤسسه در راه حق، ص 451 محمد تقی مصباح،
– انسان شناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، حسین دهنوی،
– انسان شناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1379 محمود رجبی،
– انسان از دیدگاه اسلام، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، تهران، 1377احمد واعظی،
– مبانی انسان شناسی در قرآن، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1379 نصری، عبدالله،
– انسان در قرآن، شهید مطهری
– خودشناسی برای خودسازی، محمد تقی مصباح یزدی
– محاسبه النفس، سید بن طاووس
– چهل حدیث امام خمینی
– دروس معرفت نفس، علّامه حسن حسن زاده آملی
ــ شرح دروس معرفت نفس حضرت علامه حسن زاده آملی، داود صمدی آملی
ــ صد کلمه در معرفت نفس، علّامه حسن حسن زاده آملی
– مسئله شناخت، استاد شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران
– معرفت شناسی در قرآن، حضرت آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، قم
– معرفت شناسی، حسن معلمی، کانون اندیشه جوان، تهران
– معرفت دینی از منظر معرفت شناسی، علی ربانی گلپایگانی، کانون اندیشه جوان
– المیزان، ج 6، ص 163 – 169 طباطبایى، سیدمحمدحسین.
– شرح غرر الحکم، خوانساری، ج 1
– علم الیقین، فیض کاشانی، ج 1 معرفت نفس.