شعر و حقیقت
یونانیان شعر را در رابطه با عامل که به نظرشان اهمیت داشت، مورد ارزیابی قرار می دادند. اما در این مورد قضاوت آنها تا حدودی غیرمنصفانه بود. سولون شاعران را متهم میکرد که حقیقت را نمی گویند و از خودشان چیزی را جعل میکنند و در نتیجه دروغ می گویند. وقتی که بعدها فیلسوفانی به صحنه آمدند، عقیده آنها نیز درباره شعر همینگونه بود. پیندار در این باره نوشت که شاعران برای سرپیچی از حقیقت، ارواح انسانها را با ابداعات مختلف دروغها و جاذبه شان می فریبند و از این راه باور غیرمحتمل ترین چیزها را ممکن می سازند. هسیود دوراندیش تر بود. الاهگان هنر به او گفته بودند که می توانند داستانهای زیادی را که شبیه حقیقتند بسرایند، اما همچنین اگر بخواهند، می توانند «چیزی را که حقیقی است» بگویند.
اما سولون میگفت که حکمت و خرد را مدیون الاهگان هنرست. هم سنگ دانستن شعر با حکمت و شاعر با انسان حکیم و فرزانه، ستایش آمیزترین عقیدهای بود که یک یونانی می توانست درباره شعر و شاعران بیان کند. اما حکمت ( opia , Sophia ) میتوانست دو معنا داشته باشد. از طرفی می توانست به معنای شناخت ژرفترین حقیقت باشد و این حکمتی بود که شاعران جستجو میکردند و به خودشان و مهمتر از همه به هومر نسبت می دادند. آنها زمانی خود را حکیم میدانستند که هیچ فیلسوف یا دانشمندی در آن دوره نمیزیست.
اما وقتی که سولون گفت، حکمت و خرد خویش را مدیون الاهگان هنرست، ممکن است منظورش و حتی می توان گفت بدون شک منظورش حکمت عملی، مهارت در نوشتن، و هنر بوده است. به همین ترتیب، به نظر پیندار، سوفیا (Sophia) به معنای «هنر» و سوفوس ( oooo , Sophos ) به معنای «هنرمند» بود. حکمت در این معنا حاکی از حقیقت نیست.
نقطه نظر دیگری نیز وجود داشت که شاعران می توانستند براساس آن اثرشان را مورد ارزیابی قرار دهند. آنها بعد از هومر، اندیشههای هومری را تکرار کردند، مبنی براینکه شعر و تنها شعر بقای انسان و عملش را تضمین میکند. به ویژه پیندار میگفت که واژهها عمرشان بیشتر از اعمال و کردار است: «حتی زمانی که سرودهها اعمال و آثار انسان را ستایش نمیکنند این اعمال و آثار به تاریکی ژرفی سقوط میکنند». او همچنین گفت که رنجها و مرارتهای اودیسه ارزشمند بود زیرا، به برکت وجود هومر، شهرت و آوازه او بر رنجهایش غلبه داشت.
شعر در نظر این یونانیان باستان، چیزی بسیار متفاوت از هنر و مهارت بود، به طوری که حتی آنها را با هم مقایسه نمی کردند. با وجود این، شاعر دوره باستان می تواند با مقایسه ای میان شعر و نقاشی مورد ارزیابی قرار گیرد، مقایسه ای که یونانیان بعد از قرنها دوباره تکرار کردند. برای مثال این ادعا منسوب به سیمونیدس (Simonides) میباشد که گفته است، نقاشی یک شعر خاموش و شعر یک نقاشی گویاست.
[زیبایی شعر]
واژههای «زیبایی» و «زیبا» گهگاه و به ندرت توسط شاعران به کار می رفتند. تئوگنیس (Theognis) نوشت: «چیزی که زیباست خوشایند است، و چیزی که زشت است ناخوشایند» سافو در یکی از اشعارش می گوید: «یک انسان زیبا تنها در ظاهر زیباست، در حالی که یک انسان خوب زیبا نیز خواهد بود». این واژهها بدین معناست که هر چیزی که شیفته می سازد، جذب می کند و تحسین و رضایتمان را بر می انگیزد (همه چیزهایی که یونانیان آن را زیبا می نامند) می ارزد که ارج نهاده شود و این چیزیست که آن را خوب مینامند). کلمه قصار سافو که برای یونانیان نوع رابطه میان زیبایی و خوبی ( radorayalta , kalokagathia ) را بیان میکند، تنها به مفهوم زیباشناختی صرف مدرن اشاره ندارد، گرچه این مفهوم نیز از آن برمی آید. بنابراین، گفته مشهور سافو درست به اندازه گفته هومر که به زیبایی اشاره نکرده است اما بدون شک آن را در نظر دارد، به تاریخ زیباشناسی متعلق است. [گفته هومر را در جایی می توان یافت که او مردان پیری را در ایلیاد توصیف می کند. مردانی که درباره هلن معتقدند به خاطر چنین زنی می ارزد دست به مبارزه زد و تمام سختی ها و مشقتهای آن را به جان خرید.
اندازه و تناسب
هسیود قانونی را مدون کرده است مبنی بر اینکه: «اعتدال را رعایت کن: در هر چیزی لحظه مناسب (kairos ) بهترین است».این قانون را تئوگنیس نیز با همین عبارت تقریبا دو بار تکرار کرده است. قانون فوق یک اصل زیباشناختی نیست بلکه تا حدودی ارشاد و هدایتی اخلاقی را فراهم می آورد. با وجود این، قانون مذکور، خصلت ویژه دوره باستان است نه اینکه زیبایی و هنر را به صورت مستقل مطرح سازد، بلکه آندو را با ارزشهای اخلاقی و جنبه های دیگر زندگی کنار هم جمع می نماید. با این حال، قابل ذکر است که بگوییم شاعر دوره باستان دو اصطلاح (اندازه» و «تناسب») را به کار می برد که بعدها مفاهیم بنیادین زیباشناسی یونان می گردد.
به طور خلاصه، شاعران دوران باستان خاستگاه و منشا شعر را الهام قدسی و الهی، منظور از آن را ایجاد لذت، سرور و شعف و بزرگداشت و تجلیل گذشته و موضوع مناسب برای آن را تقدیر و سرنوشت خدایان و انسانها میدانستند. شاعران از ارزش شعر آگاه بودند، اما نمیدانستند که این ارزشی جداگانه و ویژه هنر است. نگرش آنها در بعضی جهات به آنچه که بعدأ هنر رمانتیک خوانده شد، نزدیک بود و از فرمالیسم دور. اگر مجسمه سازان، نقاشان و معماران آن دوره دیدگاههای شان را ضبط و منتقل می کردند، ممکن بود که ویژگی متفاوتی که بیشتر بر فرم تأکید داشت، پدید می آمد.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، 85-83، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392