خانه » همه » جدید ترین مطالب تخصصی » مزه‌ی شیرین پول!

مزه‌ی شیرین پول!

مزه‌ی شیرین پول!

نگار فیض‌آبادی، کارشناس محترم روانشناسی، در این بخش به سراغ سه نوجوان ساکن تهران رفته و درباره پول و چگونگی خرج کردن آن با آن ها گفتگو کرده است و در ادامه به مبحثی با موضوع مدیریت هزینه ها در میان نوجوانان و اهمیت آن پرداخته است.

8a0bc01c 9f7a 4e73 bee5 9fbbba664dcb - مزه‌ی شیرین پول!

بارها برای‌تان درباره‌‌ی «گفت‌وگو کردن» نوشته‌ام. این بار با خودم گفتم چرا بین خودم و نوجوان‌ها پل نزنم و مستقیم با آن‌ها حرف نزنم؟ شاید اسمش را بگذارید «مصاحبه»؛ امّا خودمانی‌اش می‌شود «گپ زدن». در این شماره، با سه نوجوان ساکن تهران، ساده و صمیمی صحبت کردم؛ امّا موضوع از چه قرار بود؟ رفتیم سراغ سوژه‌‌ی داغ «پول و خرج کردن». نتیجه‌‌ی گفت‌وگوی ما متنی است که می‌خوانید:
 

  • – «اسم و سن شما؟»

– «ملیکا هستم. دوازده سالمه.»
 

  • – «ملیکا! من چند تا کلمه می‌گم، نظرت یا اوّلین فکری که درباره‌شون به ذهنت می‌رسه رو بهم بگو.»

پول: «خیلی خوبه.»

پاساژگردی یا خرید: «خیلی دوست دارم همه چی بخرم.»

پس‌انداز: «زیاد پس‌انداز نمی‌کنم.»
 

  • – «دوست داری، بعداً چه‌کاره بشی؟»

– «دامپزشک.»
 

  • – «پول توشه؟»

– «هم آره، هم علاقه دارم.»
 

  • – «اگه صبح بهت بگن پانصد هزار تومن بهت می‌دیم و تا آخر شب بخوای خرجش کنی، چکار می‌کنی؟ چیا می‌خری؟»

– «خب، واقعاً الآن با این گرونی‌ها هیچی نمی‌شه با پانصد هزار تومن خرید؛ ولی خب… اوّل به دوستام زنگ می‌زنم و باهاشون می‌رم خرید. یه پیرهن می‌خرم به قیمت سیصد هزار تومن. بعدش می‌ریم رستوران. فقط دُنگ خودمو می‌دم که می‌شه پنجاه تومن. صد تومن رو هم برای خواهرم اسباب‌بازی می‌خرم. با پنجاه هزار بقیّه هم تنقّلات می‌خرم.»
 

  • متینا، با سیزده سال سن، سؤالاتم را این‌طور جواب داد:
  • – «خب متینا! نظرت درباره‌‌ی این کلمه‌ها چیه؟»

پول: «دوست دارم با کسب درآمد و تحصیلات، پول‌دار بشم.»

پاساژگردی یا خرید: «دوست دارمش.»

پس‌انداز: «معمولاً پس‌انداز دارم. به نظرم اگه آدم زیاد اهل پس‌انداز باشه، انگار خسیسه؛ ولی اگه به‌اندازه باشه، خوبه.»
 

  • – «معمولاً پول مورد نیازت رو چه‌جوری به دست می‌آری؟»

– «بعدِ کار خوبی که انجام می‌دم بابام بهم پول می‌ده. از عیدی‌ها و…»
 

  • – «دوست داری در آینده چه شغلی داشته باشی؟»

– «اوووم… دوست دارم مهندس بشم.»
 

  • – «پول توشه؟»

– «هم پول توشه، هم از مهندسی خوشم می‌آد.»
 

  • – «خب متینا! اگه صبح بهت بگن پانصد هزار تومن بهت می‌دیم و تا آخر شب بخوای خرجش کنی، چکار می‌کنی؟ چیا می‌خری؟»

– «اول می‌رم پاساژ. دو تا مانتو می‌خرم که با هم بشه 160 تومن. بعدش می‌رم فروشگاه و به‌اندازه‌‌ی چهل تومن برای خونه خرید می‌کنم که به پدر و مادرم کمک کرده باشم. از اون طرف می‌رم برای خودم یه عروسک صد هزار تومنی می‌خرم. با پنجاه تومنش هله هوله و خوراکی می‌خرم. با پنجاه تومن دیگه‌اش هم برای دخترخاله‌ام که دوسش دارم، اسباب بازی می‌خرم. با هفتاد تومن برای خودم کتاب می‌گیرم. می‌مونه سی تومن که باهاش دستنبد یا گردنبند می‌خرم.»
 

  • – «راستی دوست داری خودت پول دربیاری یا یه پول بادآورده‌ی این شکلی به دستت برسه؟»

– «دوست دارم دسترنج خودم باشه.»
 

  • – «چرا؟ اون‌جوری که بهتره!»

– «آخه اگه از دست‌رنج خودم باشه، از چیزی که خریدم بیش‌تر نگه‌داری می‌کنم تا دیرتر خراب بشه؛ چون زحمت کشیدم تا به ‌دستش بیارم.»
 

  • ابوالفضل، 13/5 سالش بود و وقتی نظرش را درباره پول پرسیدم، گفت: «خوبه؛ ولی همه چیز دنیا پول نیست.»
  • – «نظرت درباره‌‌ی خرید چیه؟»

– «به بعضیا روحیّه‌ی خوبی می‌ده. خوبه، دوسش دارم؛ ولی بستگی به جنسش داره.»
 

  • – «نظرت درباره پس‌انداز چیه؟»

– «خیلی مهمّه. هرکس باید پس‌انداز داشته باشه تا در مواقع لزوم بتونه ازش استفاده کنه.»
 

  • – «دوست داری در آینده چه شغلی داشته باشی؟»

– «دوست دارم دکتر چشم‌ پزشک بشم.»
 

– «آره! امّا د‌ر کل خوشم می‌آد ازش. با حاله!»
 

  • – «معمولا از کجا پول می‌آد تو جیبت؟»

– «مژدگونی‌های بابام و پول تو‌جیبی ماهیانه.»
 

  • – «ابوالفضل! فرض کن فردا صبح، بهت پانصد هزار تومن پول می‌دن. تا شب، با این پول چکار می‌کنی؟»

– «با این پول نمی‌شه خیلی چیزی خرید. ترجیح می‌دم کلّش رو پس‌انداز کنم و بعداً خودمم یه پولی روش بذارم و تبلت بخرم؛ چون اولویّت اصلیمه؛ امّا اگه قرار به خرج کردن باشه، اوّل می‌رم با بیست تومنش، غذا یا میان‌وعده می‌خورم. با خانواده می‌رم شهربازی و صد تومن پول بلیت اسباب‌بازی‌ها می‌شه. بعد بازم با خونواده می‌رم موزه. بیست هزار تومنم اون‌جا خرج می‌شه. پنجاه تومن هم برای سینما و خوراکی. اوووم… می‌رم بازار و تا 250 هزار تومان برای خودم ماشین‌آهنی، هواپیما و… می‌خرم. آخرشم با خونواده می‌ریم رستوران و شام، کباب می‌خوریم.

از پشت عینک روان‌شناسی

نظر بچّه‌ها درباره‌‌ی پول را خواندید. درباره‌ی هیچ‌یک قضاوت نمی‌کنم. فقط از پشت عینک روان‌شناسی، به ماجرای مدیریّت هزینه‌ها، نگاه می‌کنم.

مدیریّت هزینه‌ها

ازنظر روان‌شناسی، ما آدم‌ها چند نیاز اساسی داریم که بعضی از آن‌ها عبارت‌اند از: نیاز به بقا، قدرت و تعلّق‌خاطر، آزادی، تفریح و لذّت. مهم است که بتوانیم با پول، نیازهای اصلی‌مان را برطرف کنیم. البتّه طوری ‌که بین همگی‌شان، تعادل برقرار باشد؛ مثلاً آیا موقع خوش‌گذرانی، حاضرید خانواده‌ یا کسانی را که دوست‌شان دارید هم کنارتان باشند یا عاشق تنهایی‌تان هستید؟ مثل ابوالفضل که برای موزه‌گردی و شام، ترجیح داد کنار خانواده‌اش باشد یا شبیه ملیکا و متینا که هرکدام برای کسی که دوست‌شان داشتند، خرید کردند. نیاز به «یادگیری» هم یکی از همان احتیاجات مهم ماست. راستی! برای کتاب و مجلّه، مایل هستید خرج کنید؟ به نظرتان با رفتن به موزه‌ها و گالری‌ها، می‌شود چه چیزهایی یاد گرفت؟

 
اولویّت‌بندی، یک کلید طلایی

نکته‌‌ی مهم دیگر این‌که آیا بلدیم بین نیازهای‌مان «اولویّت‌بندی» کنیم؟ مثلاً از بین نیازهای اصلی‌تر (پوشاک، وسایل ضروری و…) اوّل پول‌تان را خرج تفریحات گران‌قیمت و هله‌هوله می‌کنید یا یک وسیله‌‌ی ضروری می‌خرید؟ به نظرتان خرج‌ها و برج‌های شما چه چیزهایی هستند؟ آیا نظر دیگران این‌قدر برای‌تان مهم است که حتماً باید وسایل‌تان، از مارک‌های معروف خارجی باشد؟ یا اگر ایرانی و ارزان باشد و کیفیّت خوبی هم داشته باشد، کافی است؟ این اولویت‌بندی، برای انتخاب شغل آینده‌‌ی‌تان هم به کارتان می‌آید؛ مثلاً آیا برای‌تان فقط پول مهم است یا علاقه و استعدادتان برای انتخاب یک شغل را هم در نظر می‌گیرید؟ توانایی «صبر کردن» به شما کمک می‌کند، برای رسیدن به خواسته‌های‌تان عجله نداشته باشید و طبق شرایط مالی خانواده و اولویّت‌ها، مدّتی صبر کنید تا به چیزی که می‌خواهید برسید. «صبوری»، یک مهارت به‌درد‌بخور است.
 

امروز رو بچسب، فردا رو بی‌خیال

اگر «آینده‌نگر» باشید، معمولاً مبلغی از پول‌توجیبی‌های‌تان را هم«پس‌انداز» می‌کنید؛ چون بالاخره امروز تمام می‌شود و شما هم از فردا بی‌خبرید. پس‌انداز، مثل یک نیروی کمکی، دقیقاً زمانی به کمک شما می‌آید و گره کارتان را باز می‌کند که خودتان کیف کنید؛ امّا اگر بگویید «امروز رو بچسب، فردا رو بی‌خیال»، دیگر نمی‌توانید روی آن نیروی کمکی، حساب کنید.
 

می‌توانیم پول دربیاوریم؟

آدم‌ها با استفاده از استعدادشان می‌توانند درآمد داشته ‌باشند. ملیکا، متینا و ابوالفضل، هیچ‌کدام تجربه‌‌ی کاری نداشتند؛ امّا می‌توانند با مشورت خانواده، از همین امروز دست‌رنج خودشان (هرچند کم) را داشته باشند؛ البتّه کاری که از نظر زمان و سختی‌اش، متناسب نوجوان‌ها باشد. راستی! تابه‌حال فکر کرده‌اید چطور می‌توانید با کار کردن، پول دربیاورید؟
 

وقتی آش یا خیلی شور شود یا خیلی بی‌نمک!

برای این‌که آش خیلی شور یا بی‌نمک نشود، باید روی خط «تعادل» راه برویم. این‌که بتوانیم برای برطرف کردن تمام نیازهای‌مان به‌اندازه‌‌ی «کافی» هزینه کنیم، یک مهارت است. این‌که صرفاً برای خودمان هزینه نکنیم و دیگران را هم در نظر بگیریم. کمک به دیگران، ارتباط با کسانی که دوست‌شان داریم و… مهم هستند یا مثلاً صرفه‌جویی بیش‌ازحد یا دست‌و‌دلبازی افراطی، هر دو اشتباه هستند. شاید دل‌تان بخواهد یک پول بادآورده‌ای مثل همان پانصد هزار تومان (شاید هم بیش‌تر) به دست‌تان برسد؛ امّا از همه‌چیز، مهم‌تر این است که تکلیف‌تان با خودتان روشن باشد و بدانید می‌خواهید چه جوری پول‌تان را مدیریّت کنید.

منبع: مجله باران

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد