خانه » همه » مذهبی » مشروطه و استبداد پهلوی

مشروطه و استبداد پهلوی


مشروطه و استبداد پهلوی

۱۳۹۸/۰۵/۱۵


۷۸۶۹ بازدید

تفاوت نظام استبدادی با نظام مشروطه چیست, رژیم قبل مگر نظام مشروطه نبود پس چرا علما و مردم علیه آن قیام و انقلاب کردند?

مشروطه لفظ عربی و به معنای مقید در مقابل مطلق است. واژه مشروطیت معادلی برای اصطلاح فرانسوی Constitution, constitutionne است که این لفظ در فرانسه از کلمه لاتین Contitutio گرفته شده که به معنای اول دلالت بر عمل تشکیل و مجموعه سازی دارد و به معنای دوم منظور از آن قانون اساسی یک ملت Cantion است که شامل مجموعه‌ای از مقررات قضایی و قواعد می‌شود که بایستی حاکم و ناظر بر کل روابط میان حکومت و مردم باشد که تحت آن زندگی می‌کنند. در یک جمع بندی مشوطیت عبارت است از : 1 . اعتقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی . 2 . دکترین یا نظام حکومتی که در آن ، قدرت حاکمه از طریق قانون اساسی محدود می گردد و با رویه های تعدیل و توازن، از تمرکز قدرت جلوگیری به عمل می آید تا حقوق اساسی افراد و گروه ها حفظ شود . ( فرهنگ علوم سیاسی ، علی آقا بخشی ، نشر مرکز ؛ جهت مطالعه بیشتر ر.ک : تجربه‌‌ مشروطیت‌ ، تالیف: حسینیان، روح الله ، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 1385 )نظام مشروطه نخستین بار در جریان انقلاب های کشورهای غربی همچون فرانسه و انگلیس و به ویژه کشور اخیر بر علیه حاکمان مستبد این کشور ها مطرح شد و باعث محدود شدن قدرت بی نهایت مستبدان تحت نظارت قانون و شکل گیری نظام پارلمانی گردید و به همین دلیل عمدتا این نوع نظام در نظام های پادشاهی که از حالت استبدادی به سمت مهار استبداد از طریق نظام پارلمانی و قانون اساسی حرکت کرده اند مطرح می شود همچون نظام پادشاهی مشروطه انگلیس، در ایران نیز نهضتی که با نام «نهضت عدالتخانه» شکل گرفته بود، به دلایل متعدد به سمت مشروطیت حرکت کرد تا با محدود و مقید ساختن اختیارات حکومتی شاه، تاسیس مجلس شورا و …، استبداد عنان گسیخته شاهان ظالم مهار شود، با این حال تجربه عملی مشروطیت نشان داد که این برنامه اگر چه تاحدودی به مهار استبداد کمک نمود، اما نتوانست آن را ریشه کن نماید و پس از مدتی، به تدریج ابعاد استبداد بار دیگر چنان گسترده شد که از مشروطه جز نامی که بیشتر نقش توجیه گر نظام استبدادی حاکم را ایفا می کرد، بر جای نماند، علت این امر به دو مساله باز می گشت:نخست اینکه مشروطیت، نظام شاهنشاهی را ابقا نموده و فقط دامنه اختیارات آن را محدود می کرد و آن را برای مهار استبداد کافی می دانست، در حالی که ذات نظام شاهنشاهی نظامی نامشروع بود که ریشه ای جز زور و استبداد نداشت و انتظار اینکه نظامی که هیچ پیوندی با مردم نداشته و فاقد هر گونه مشروعیت و مقبولیتی است پاسدار حقوق مردم باشد انتظاری نابجا بود که بدان توجهی نشده بود.دوم اینکه مشروطه ایرانی یک مشروطه ناقص بود که در آن زمینه ها برای سوء استفاده و بازگشت استبداد فراهم بود، نگاهی به قانون اساسی مشروطه به خوبی گویای این واقعیت است که اگر چه در این قانون، در ظاهر، مباحثی همچون حقوق ملت مطرح شده بود، اما شاه از چنان اختیاراتی برخوردار بود که در عمل به سمت استبداد حداکثری حرکت می کرد، بر اساس قانون اساسی مشروطه، شاه وزرا را عزل و نصب می کرد(اصل 46 متمم قانون اساسی مشروطه)، بدون اینکه مسئولیتی نسبت به آنها بپذیرد(اصل 44 همان)، همچنین با وجود اینکه در قانون اساسی مشروطه هیچ اشاره ای به نحوه انتخاب نخست وزیر نشده بود، اما در عمل، شاه همواره این وظیفه را بر عهده داشته و به این ترتیب کل قوه مجریه را در دست خود داشت بدون اینکه در قبال آن هیچ مسئولیتی برای خود قائل باشد. در زمینه قوه مقننه نیز شاه، یکی از سه مرجعی بود که هم عرض مجالس شورا و سنا منشا قانون به شمار می آمد(اصل 27 متمم قانون اساسی) که چنین نگاهی به حق شاه، یادآور دوران استبداد سنتی بود که نظر شاه، حکم قانون را داشت، این نوع نگاه به شاه، با توجه به تعطیلی های مکرر مجالس شورا و سنا در طول دوران سلطنت، نشاندهنده آن است که در عمل، دوران مشروطه در بسیاری از مواقع با نظام استبدادی سنتی تفاوتی نداشت. البته شاه حتی با وجود مجالس شورا و سنا نیز به گونه های دیگری در امور تقنین دخالت داشت، چرا که قوانین صرفا پس از امضای وی به موقع اجرا گذاشته می شد(اصل 33 قانون اساسی مشروطه) و مجلس سنا نیز که یکی از مجاری اصلی قانون گذاری کشور بود، به گونه ای بود که نصف آن، از سوی شخص شاه منصوب می شد، علاوه بر اینها باید به این واقعیت ها هم اشاره کرد که با توجه به نواقص ذاتی نظام مشروطه، در مقام عمل نیز روز به روز جنبه های استبدادی نظام شاهنشاهی در حال ظهور و بروز بود، به گونه ای که تا سال های آخر نظام پهلوی، از بندهای مربوط به حق حاکمیت ملت، جز نامی بر جای نمانده بود، شاه در این دوران مهم ترین حقوق ملت که عبارت بود از آزادی های سیاسی از بین برده بود و هر گونه صدای مخالفی با فشار و ارعاب دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی همچون ساواک سرکوب می شد، ساختار استبدادی مطلق شاهنشاهی اساسا اجازه هر گونه فعالیت حزب سیاسی مستقلی را نمی داد و رژیم شاه با انحلال احزاب قدرت ساخته مردم و ملیون و تشکیل حزب واحد رستاخیز اثبات کرد که حتی تحمل دو حزب خودساخته را نیز ندارد، ضمن اینکه حزب رستاخیز نیز رسما به فرمان شاه تشکیل شده بود.(در این زمینه رک: احزاب دولتی و نقش آنها در تاریخ معاصر ایران، اصغر صارمی شهاب، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.) به این ترتیب شاه در سال های پایانی عمر خود حتی ظاهر نظام مشروطه را نیز حفظ نکرده و استبداد را به بالاترین حد خود رساند، به طوری که دیگر امیدی به اصلاح در این نظام وجود نداشت، تا جایی که حتی میانه روترین مخالفان این رژیم که روزگاری دل به اصلاح نظام و اجرای قانون اساسی مشروطه داشتند نیز به صف انقلابیون پیوستند.البته بروز انقلاب اسلامی ایران، صرفا دلایل سیاسی نداشت و این انقلاب معلول عوامل متعددی بود که در جای خود مورد بحث قرار گرفته است. ( رک: علل وقوع انقلاب اسلامی، سایت پرسمان، www.porseman.com/article/چرایی-وقوع-انقلاب-اسلامی/146677)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد